[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1378/10/04 عنوان فیش :مشخص شدن جبهههای حق و باطل؛ رهآورد ماجراي تاريخي صلح حديبيه کلیدواژه(ها) : صلح حدیبیّه, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, مرزبندی با دشمن, جبهه حق و باطل, صفبندی حق و باطل, جهاد, تقوا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من از این آیهای [اذ جعل الّذین كفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّه فانزل اللَّه سكینته علی رسوله و علی المؤمنین و الزمهم كلمة التّقوی و كانوا احقّ بها و اهلها و كان اللَّه بكلّ شیء علیما] كه خواندم، قصدم اشاره به همین عنصری بود كه به سكینه ارتباط هم دارد، و آن تقواست. در این آیه، بین جبههی كفر و جبههی ایمان، مقابلهای درست شده است. در این آیهی شریفه، برای جبههی كفر، احساس حمیّت و تعصّب جاهلانه شده است؛ این مربوط به قضایای حدیبیّه و قضایای بعد از حدیبیّه است كه از آزمایشهای بسیار مهم و پُرمعنا و پُرمضمونِ دوران حیات مقدّس پیامبر است. بعد از آنكه رسول اكرم و مسلمانان به قصد مكه به حدیبیّه رفتند و در حدیبیّه متوقّف شدند، دشمن میخواست جنگ را بر آنها تحمیل كند، اما تدبیر الهی نبیّاكرم نگذاشت و بدون جنگ برگشتند و پیامبر به قراردادی با مشركین رسید كه این قرارداد آن قدر مهم بود كه بنابر روایاتی، سورهی «انّا فتحنا» دربارهی همین قرارداد حدیبیّه نازل شده و از آن به فتح تعبیر شده است: «انا فتحنا لك فتحناً مبینا» - یعنی همین صلح حدیبیّه - آن حضرت در خلال آیات قرآن، اوضاع را برای مسلمانان روشن میكند و جبههها را مشخص مینماید. آنچه كه در نظام اسلامی باید همیشه مورد توجّه باشد، مشخّص بودن جبهههاست؛ مخلوط نشدن جبههی حق با جبههی ناحقّ است. ممكن است جبههی ناحق مورد مدارا قرار گیرد مانعی ندارد ممكن است در جایی دستِ دوستی هم با او داده شود در جای خود مانعی ندارد اما زنهار! خطوط فاصل نبایستی به هم بخورد. باید مشخّص باشد كه حق كیست و كجاست و چرا و چه میخواهد بكند هدف و روش و تدبیر و تاكتیك و عملكردش چگونه است و ناحق كیست و چرا و هدفش چیست و چه كار میخواهد بكند. اینها نباید مورد غفلت قرار گیرد. غفلت از این مرزبندی و تشخّص، به نفع هیچ جبههی حقّی تمام نخواهد شد. هیچكس، اهل حق را از اینكه ندانند چرا حقّند و حالا چه باید بكنند و چه كسی در مقابل آنهاست، تحسین نخواهد كرد؛ حتّی دشمنانشان هم آنها را تحسین نمیكنند. پیامبر مرزها را روشن و اوّلًا وضعیت كفّار را مشخّص میكند؛ یعنی آن جبههی مقابل كه پیامبر اساساً بعثتش، ظهورش، نظامش و جهادش، برای نفوذ در آنها و عقب زدن آنها و گستردن دایرهی حقّانیت خود است. جبههی كفر را نمیشود نادیده گرفت. جبههی كفر، بهعنوان كسانی كه در مقابل دعوت حق قرار دارند، باید مشخّص شود. باید مشخّص شود كه حق با جبههی كفر چه كار دارد؛ اصلًا چرا حق به وجود میآید؛ دعوت حق چرا از طرف خداوند به پیامبران الهام و ابلاغ میشود و آنها چرا آن را مطرح میكنند؟ اگر پدید آمدن پیام حق كه پیام حق هم عبارت است از پیام رستگاری انسانها فلسفه و حكمت و لزومی دارد و مسئولیتی بر دوشِ آورندگان آن پیام كه پیامبر و ادامههای راه پیامبر تا ابد است میگذارد. پس باید فهمید كه این جبههی حق، هدفش چیست و چگونه میخواهد به این هدف برسد. رستگاری انسان با چه چیزی حاصل خواهد شد؟ فقط با نصیحت و موعظه كه حاصل نمیشود. لذا جبههی حق یعنی همهی انبیا در هر برههای از زمان كه فرصتی پیدا كرده و توانسته است خود را نشان دهد و قدمی به جلو بردارد، كاری كه كرده، این بوده كه حقایقی را كه انسانها باید بدانند تا به فلاح و رستگاری نزدیك شوند، این حقایق را در ذهن انسانها و در واقع زندگی انسانها تحقّق بخشیده است. این كار جبههی حقّ است؛ همین است كه مجاهدت را ایجاب میكند. چرا؟ چون در مقابل حقّانیت حق، معارض وجود دارد. حق اگر از رستگاری انسانها سخن میگوید، كسانی در دنیا هستند كه از اسارت انسانها سخن میگویند. حق اگر از عدالت سخن میگوید، كسانی هستند كه مخالف و دشمن عدالتند یا طرفدار ظلمند. حق اگر از پرستش خدا سخن میگوید، كسانی هستند كه مدّعیِ خداییاند و وجود خدا و تسلیم در مقابل خدا را انكار میكنند. طبیعی است همهی اینها معارض میشوند. در مقابل معارض، بدون مجاهدت، نه آن پیام پیش خواهد رفت و نه در ذهنها و نه در واقعیت تحقّق پیدا نخواهد كرد. پیامبر اكرم وضعیت كفّار را مشخّص میكند؛ وضعیت ضعفای از مؤمنین را هم مشخّص میكند؛ یعنی نیمهكارهها؛ چه منافقین، چه آنهایی كه منافق به معنای غلیظ نفاق نیستند و به آن صورت نفاقی ندارند كه بخواهند دورویی كنند؛ اما طبیعتشان، یك طبیعت متزلزل است. اسلام میخواهد اینها را هم به انسانهای مؤمن و باصلابت تبدیل كند. عدّهای از مسلمانان، از ترس، همراه پیامبر در جنگ حدیبیّه شركت نكرده بودند. میگفتند اگر ما برویم، پیامبر و همهی مسلمانانی كه با او هستند، بهوسیلهی كفّار تارومار خواهند شد! وقتیكه پیامبر برگشت، پیش آن حضرت آمدند و گفتند ما نتوانستیم بیاییم؛ گرفتاری پیدا كردیم؛ اشتغال پیدا كردیم؛ حال برای ما از خدای متعال آمرزش بطلب! در حالی كه همین حرف هم یك نوع ظاهرسازی بود. در واقع اینها دنبال آمرزش الهی هم نبودند؛ فكر میكردند زرنگی كردند كه نرفتند. آیهی قرآن میفرماید: «سیقول لك المخلفون من الاعراب شغلتنا اموالنا و اهلونا فاستغفر لنا یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم » به زبان چیزی را میگویند كه به دلشان نیست. نمیشود گفت كه اینها منافق و كافر و دشمنند؛ نه، روحهای ضعیف، دلهای ضعیف، انسانهای ضعیف، نمیتوانند در مشكلات نقش ایفا كنند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه - 1370/06/27 عنوان فیش :تکامل تاریخ در پرتو برخورد انبیای الهی با مستکبرین و سردمداران مادّیگری کلیدواژه(ها) : استکبار, مارکسیسم, جبهه مستکبر, نبوت, پیچ تاریخی, تکامل تاریخ, تکامل, تفسیر الهی تاریخ, صفبندی حق و باطل, بلاغ مبین, دوران صدر اسلام, انبیای الهی, شهر انطاکیه, فلسفه تاریخ, تاریخ انبیای الهی, صدور انقلاب اسلامی, استکبار, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : تاریخ دارد عوض میشود. یکی از پیچهای مهم حرکت تاریخ، در زمان من و شما دارد طی میشود. پیچهای تاریخ، در طول سالهای متمادی طی میشود. گاهی عمر یک نسل یا دو نسل، در تاریخ یکلحظه است. ما در یکی از همان پیچهای عمده و در یکی از همان نقاط عطفیم.امروز به دوران نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاه کنید؛ از دور، پیچ را میشود دید. از نزدیک در حین حرکت، هیچکس ملتفت نیست که چه کاری دارد انجام میگیرد؛ مگر هوشمندان. از اینجا شما میفهمید که بشریت در دوران صدر اسلام، مشغول چگونه حرکتی بود و چه کار میکرد. نه اینکه بخواهم دوران نورانی نبیّ اکرم را با دورههای دیگر مقایسه کنیم، اما آنچنان کاری را امروز داریم انجام میدهیم؛ یا بهتر بگویم، امروز دنیا در حال آنچنان تحولی است که آن روز بود؛ آن روز هم کسی باور نمیکرد.شما خیال میکنید قدرتهایی که آن روز بر دنیا مسلط بودند، کمتر از قدرت استکباری امریکای امروز احساس قدرت میکردند؛ نه، آنها هم همینطور احساس قدرت میکردند. ببینید با پیامبران چگونه حرف میزدند. ببینید برخورد تمدنها با کسانی که برخلاف هواها و هوسهای آنها حرف میزدند، چقدر تحقیرآمیز بود. به این ماجرای سه نفر پیامبری که به شهر «انطاکیه» مبعوث شدند، توجه کنید؛ «و اضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جاءها المرسلون. اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذّبوهما فعززنا بثالث فقالوا انّا الیکم مرسلون» این سه پیامبر، به سردمداران یک تمدن گفتند که ما هدفی داریم، پیامی داریم و آمدهایم با شما حرف بزنیم. مسئله، مسألهی کوهنشینی و سنگتراشی نیست؛ مسألهی تمدن امپراتوری کذایی روم با آن جاه و جلال و با آن آثار عظیم تاریخی است. این «انّا الیکم مرسلون»، در بیان قرآن که مبنی بر ایجاز است، یککلمه است. پیامبران یککلمه گفتند که ما به سوی شما فرستاده شدهایم. اینطور نبوده که همهی مردم «انطاکیه» را یک جا جمع کردند و این سه نفر رفتند سخنرانی کردند و گفتند: «انّا الیکم مرسلون»؛ نه، «انّا الیکم مرسلون»...همین لحنی که سردمداران مادّیگری مظلم و منحوس دنیا، با انقلاب و با امام و با داعیان حق و پرچمداران حق، حرف زدند و امروز حرف میزنند. «قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شیء ان انتم الّا تکذبون. قالوا ربّنا یعلم انّا الیکم لمرسلون. و ما علینا الّا البلاغ المبین»حملهی مجدد، از طرف پیامبران است: نه، مقدسات را به شهادت میگیریم که ما به خیر شما حرف میزنیم. ما فرستادهایم، ما رسالت داریم، ما با شما حرف داریم. به وجدانتان مراجعه کنید، به ادیانتان مراجعه کنید، به اندیشمندان پاکنهادتان اگر دارید مراجعه کنید. ما میخواهیم حرفمان را به شما برسانیم «البلاغ المبین» نمیخواهیم به دست خودمان در هر نقطهیی، خشتی را ازاینرو به آن رو برگردانیم. ما میخواهیم انگیزش را در شما به وجود بیاوریم؛ صادر کردن اندیشه و فکر و انقلاب و فرهنگ؛ همانی که بیش از همه چیز دشمن از آن خائف است. تا صحبت بلاغ مبین در میان میآید، طرف مقابل جبههاش خشنتر میشود. اینجا دیگر صحبت تحقیر نیست؛ «قالوا انّا تطیّرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب الیم». اینجا دیگر صحبت این نیست که در تبلیغات خود لبخند تمسخر بزنند و بگویند حرف نو آوردند، لکن مبانی کهنه را ترویج میکنند؛ نخیر، صفبندی است. او میگوید شماها برای بشریت مضرید؛ او که خودش بزرگترین ضربه را به حیات انسان زده است! میگوید اگر شما از این رسالت و از این حرف دست برندارید، تهدید میشوید؛ «لیمسّنّکم منّا عذاب الیم». آنوقت اینجاست که پیامبر در مقابلهی با این روش، باز به یک ضربهی متقابل مضاعف دست میزند؛ «قالوا طائرکم معکم أ إن ذکّرتم بل انتم قوم مسرفون» این حادثه همیشه بوده، امروز هم هست. آن روز هم دنیا و دنیاداران در مقابل حرکت پیامبر، با چهرهی خشن و سرد و با کمال خشونت رفتار میکردند؛ مخصوص امروز نیست؛ اما در همهی موارد هم آن جبههای که در نهایت عقبنشینی کرده، همان جبههی متکبر و مستکبر بوده است. اینجاست که تاریخ روز به روز تکامل پیدا کرده است. تفسیر الهی تاریخ، این است. تکامل تاریخ، یعنی این. این مارکسیستهای غافل و بیچاره که چوب کجفهمیهای خودشان را خوردند، اینها تکامل را «پیچیدگی» معنا میکردند. جامعهی متکامل، یعنی جامعهی پیچیده! هرچه جامعه پیچیدهتر باشد، از لحاظ ارتباطات اجتماعی و اقتصادی و بعد هم تکنولوژی، متکاملتر است! معنای تکامل این نیست. تکامل، یعنی مفاهیم عالی را بهتر درک کردن، تخلق به اخلاق عالی را بیشتر پیدا کردن، و یکقدم به سوی یک معرفت صحیح جلو رفتن. به این ترتیب، بشریت قدمبهقدم جلو آمده، تا به دوران نبوت خاتم رسیده؛ و امروز هم همان حرکت به سمت پیش ادامه دارد. |