[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار مردم بوشهر در روز میلاد امام علی(ع) - 1389/04/05
عنوان فیش :تربیت امیرالمومنین (ع) در زير سايه‌ پیغمبر (ص)
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), بعثت پیامبر اسلام, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
شخصیت امیرالمؤمنین از لحظه‌ی ولادت تا هنگام شهادت، در همه‌ی این ادوار، یك شخصیت استثنائی است. ولادت او در جوف كعبه است - كه نه قبل از آن حضرت و نه بعد از آن حضرت تا امروز چنین چیزی اتفاق نیفتاده است - شهادت آن بزرگوار هم در مسجد و محراب عبادت است. بین این دو نقطه هم، همه‌ی زندگی امیرالمؤمنین جهاد است و صبر للَّه است و معرفت است و بصیرت است و حركت در راه رضای الهی است. در آغاز كودكی، دست تدبیر الهی، علی‌بن‌ابی‌طالب را به آغوش پیغمبر میسپارد. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) شش ساله بود كه پیغمبر او را از خانه‌ی جناب ابی‌طالب به خانه‌ی خود آورد. امیرالمؤمنین در آغوش پیغمبر و در زیر سایه‌ی تربیت آن حضرت تربیت شد. در هنگام نزول وحی بر پیغمبر، تنها كسی بود كه در حراء، در آن لحظات حساس، در كنار پیغمبر حضور پیدا میكرد؛ و لقد كنت اتّبعه اتّباع الفصیل اثر امّه». دنبال پیغمبر، بدون جدا شدن از پیغمبر، امیرالمؤمنین دائماً می‌آموخت. خود حضرت در نهج‌البلاغه در خطبه‌ی قاصعه میفرماید: «و لقد سعمت رنّة الشّیطان حین نزل الوحی». میگوید: من صدای ناله‌ی شیطان را در وقتی كه بر پیغمبر وحی نازل شد، شنیدم. «فقلت یا رسول اللَّه ما هذه الرّنّة»؛ از پیغمبر پرسیدم: این چه صدائی بود كه من شنیدم؟ فرمود: «هذا الشّیطان قد ایس من عبادته»؛ این ناله‌ی یأس شیطان بود، از اینكه بتواند مردم را گمراه كند. چراغ هدایت آمد. بعد فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و تری ما اری». این، نزدیكی و قرب امیرالمؤمنین به پیغمبر از دوران كودكی است. در دوران كودكی به پیغمبر ایمان آورد، با پیغمبر نماز خواند، با پیغمبر جهاد كرد، برای پیغمبر فداكاری كرد. در طول زندگی خود، در حیات پیغمبر یك جور، بعد از رحلت پیغمبر هم در ادوار مختلف، برای اقامه‌ی حق، اقامه‌ی دین خدا، حفظ اسلام، همه‌ی تلاش خود را به عرصه آورد. از نظر پیغمبر اكرم، میزان حق، امیرالمؤمنین است. از طریق سنی و شیعه نقل شده است كه: «علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار»؛ اگر دنبال حقید، ببینید علی كجا ایستاده است، او چه میكند، انگشت اشاره‌ی او به كدام سو است. زندگی امیرالمؤمنین یك چنین زندگی‌ای است.

مربوط به :بیانات در دیدار مردم به مناسبت عید غدیر - 1388/09/15
عنوان فیش :الهی و آسمانی بودن قضيه‌ امامت و ولايت
کلیدواژه(ها) : تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, جانشینی پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
قضیه‌ی امامت و ولایت آنچنانی كه در تاریخ اسلام هم مشخص است، معلوم است، یك قضیه‌ی الهی است. این جور نیست كه پیغمبر اكرم با محاسبه‌ی شخصی خود، امیرالمؤمنین را انتخاب كرده باشد؛ اگرچه همه‌ی محاسبات شخصی هم هر كسی را به همین نتیجه میرساند كه جانشین پیغمبر علی است؛ اما اقدام پیغمبر، یك اقدام الهی بود. از اوائل بعثت، آن وقتی كه پیغمبر اكرم خود را در مكه بر قبائل گوناگون عرب عرضه كرد، اسلام را بر آنها عرضه كرد - كه این یك ماجرای مفصلی است در تاریخ قبل از هجرت، در اوائل بعثت - به این قبیله رفت، به آن قبیله رفت، رئیس یكی از قبائل كه در تاریخ مشخص شده است - اینها جزو مسلّمات تاریخ است و مسئله‌ی شیعه و سنی در بیان این وقایع نقشی ندارد؛ خود برادران اهل سنت این را نقل كرده‌اند - به پیغمبر عرض كرد كه ما حاضریم دسته‌جمعی به اسلام ایمان بیاوریم، به یك شرط؛ آن شرط این است كه بعد از تو، این كار در اختیار ما باشد؛ رئیس قبیله‌ی ما بشود جانشین تو. در تاریخ دارد كه پیغمبر در پاسخ این شخص فرمود: نه، «هذا امر سماویّ»؛ این یك مطلبی است كه در اختیار من نیست؛ این آسمانی است، در اختیار خداست. آنها هم ایمان نیاوردند و رفتند. پس مسئله‌ی خلافت پیغمبر بر اساس وحی الهی است؛ بر اساس اراده‌ی پروردگار است، دست پیغمبر هم نبود. اما اگر پیغمبر اكرم میخواست انتخاب بكند، چه كسی را باید انتخاب بكند؟ آن كسی باید قاعدتاً مورد گزینش نبی مكرم قرار بگیرد كه همه‌ی معیارهای اساسی اسلام در او در حد كامل باشد. خب، حالا امیرالمؤمنین را همه‌ی مسلمانان عالم در محاسبه‌ها بسنجند - درست است كه احادیث گوناگونی در فضیلت برخی از صحابه نقل شده است - معیارها را نگاه كنند، پهلوی هم بگذارند، ردیف كنند، اینها را با قرآن و با سنت مسلّم مقایسه كنند، ببینند چه كسی برگزیده خواهد شد. علم امیرالمؤمنین، كه علم یكی از معیارهاست؛ پیغمبر اكرم درباره‌ی امیرالمؤمنین طبق نقل همه‌ی مسلمانان - شیعه و سنی - میفرمود: «انا مدینة العلم و علیّ بابها»، از این بالاتر چه شهادتی؟ درباره‌ی جهاد امیرالمؤمنین، خدای متعال: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»،آیه نازل شده است در مورد مجاهدت امیرالمؤمنین و ایثار امیرالمؤمنین؛ درباره‌ی كس دیگری این آیه نازل نشده است. درباره‌ی انفاق امیرالمؤمنین: «و یطعمون الطّعام علی حبّه مسكینا و یتیما و اسیرا»؛ امیرالمؤمنین و خاندان مكرم نزدیك او مشمول این آیه‌اند. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّكاة و هم راكعون». همه گفته‌اند این، درباره‌ی امیرالمؤمنین است. این معیارها - معیارهای متعددی كه در اسلام، معیار برگزیدگی است، معیار برتری است - از علم و تقوا و انفاق و ایثار و جهاد و بقیه‌ی معیارهائی كه در اسلام وارد شده است، همه و همه، یكی یكی با امیرالمؤمنین تطبیق میكند. كیست كه بتواند این چیزها را در علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) انكار كند؟

مربوط به :بیانات در دیدار مردم به مناسبت عید غدیر - 1388/09/15
عنوان فیش :دلیل سکوت امیرالمومنین (ع) بعد از رحلت پیامبر (ص)
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), جانشینی پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, تاریخ حکومت خلفا, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
مشخص است كه امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) یك قله‌ی مرتفع است؛ هم برای حاكم اسلامی و حكومت اسلامی، هم برای هر فرد مسلمان.
جوانی آن بزرگوار، الگوست برای جوانهای امت اسلام؛ آنجور با صفا و صداقت و بصیرت، حقیقت را دیدن، شناختن، به دنبال آن دویدن، از آن با همه‌ی وجود دفاع كردن، میدانهای خطر را طی كردن، خطر را ندیده گرفتن و به هیچ انگاشتن، از راه صحیح یك سر سوزن منحرف نشدن، چشم به پیغمبر داشتن، «یحذو حذو الرّسول»؛دنبال پیغمبر قدم به قدم حركت كردن، در مقابل امر الهی و اوامر پیغمبر تسلیم محض بودن، در عین حال لحظه به لحظه بر دانش خود افزودن، عمل را با علم خود منطبق كردن در همه‌ی آنات زندگی. این، جوانی امیرالمؤمنین است. دوره‌ی میان‌سالی و سالخوردگی امیرالمؤمنین هم مشحون از امتحانهای دشوار، امتحانهای عجیب و غریب است و در همه‌ی اینها آن صبر عظیم، صبر جمیل؛ مصلحت اسلام را - آنجائی كه مصلحت اسلام در خطر است - بر همه چیز ترجیح دادن، حتّی بر حق مسلّم خود. امیرالمؤمنین میتوانست آن وقتی كه احساس میكرد حق او ضایع میشود، قیام كند؛ علی كه از كسی نمیترسید. او كسی بود كه اگر جلو هم می‌افتاد، مطمئناً كسانی دنبال او حركت میكردند؛ اما «فأمسكت بیدی یدی حتّی رأیت راجعة النّاس قد رجعت عن الإسلام یدعون إلی محق دین محمّد (صلّی اللَّه علیه و آله)» میفرماید: دیدم انگیزه‌های مخالف با اصل دین، دارد در دلها زنده میشود، دشمنانی هستند، مخالفینی هستند، میخواهند از موقعیت استفاده كنند، لذا من آمدم وسط میدان، از اصل دین دفاع كردم؛ از حق خود گذشتم و عبور كردم. مصلحت اسلام را اینجور با همه‌ی وجود رعایت میكند. آن وقتی هم كه نوبت حكومت و سیاست به حسَب تقدیر الهی به او میرسد، مردم مراجعه میكنند، اصرار میكنند، از آن حضرت میخواهند كه زمام قدرت را در دست بگیرد، مقتدرانه وارد میدان میشود؛ «لایخاف فی اللَّه لومة لائم»؛ از هیچ چیز نمیترسد، هیچ ملامتی او را از راه بر نمیگرداند. یك الگوی كامل؛ این امیرالمؤمنین است؛ این آن انسان والائی است كه شیعه برای او این ارج و مقام را قائل است. این را خوب است همه‌ی امت اسلامی توجه كنند.

مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم‌ در سالروز ولادت امیرالمومنین علیه‌السلام - 1386/05/06
عنوان فیش :اسوه بودن امیرالمومنین (ع) در همه‌ی دورانهای زندگی
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), الگو بودن امیرالمومنین (علیه‌السلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در همه‌ی دورانهای زندگی، او[امیرالمومنین (علیه السلام) ] اسوه است. نوجوانهای ده‌ساله و دوازده‌ساله و سیزده چهارده‌ساله می‌توانند به علی اقتدا كنند؛ او را الگوی خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده یازده‌سالگی، اول كسی بود كه اسلام را شناخت و پذیرفت و به دنبال پیغمبر راه افتاد. این، خیلی مهم است. یك كودك ده یازده‌ساله حقیقت را در میان آن همه دشمنی و انكار بشناسد و پای آن بایستد و برای آن سر از پا نشناسد. جوانهای بیست‌ساله و بیست‌ودوساله و بیست‌وپنج‌ساله می‌توانند امیر المؤمنین را الگوی خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او كسی بود كه در بیست و سه‌سالگی- كه پیغمبر اكرم در آن زمان از مكه به مدینه هجرت فرمود- مهم‌ترین بار این هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پیامبر عزیزترین شخصیتهای خاندانش یعنی «فواطم» را به او سپرد تا با خودش از مكه به مدینه بیاورد؛ وكالت خودش را در مكه به او داد كه امانتهای مردم را بدهد، قرضهای پیغمبر را ادا كند، طلبهای او را جمع‌آوری كند و در مدینه به پیامبر ملحق شود. شب هم كه بنا بود بریزند در آن خانه و پیغمبر را با شمشیرهاشان قطعه قطعه كنند، او بود كه حاضر شد جای پیغمبر بخوابد؛ خود را در معرض این خطر قرار بدهد. این شخصیت را ببینید! عظمت را ببینید! این می‌شود الگو.

وقتی پیغمبر در مدینه حكومت تشكیل داد، امیرالمؤمنین شد سرباز درجه‌ی یك پیغمبر در تمام این ده ساله؛ از بیست‌وسه سالگی تا سی‌وسه سالگی. هر جا پیغمبر مسئله یا مشكلی داشت، علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌السّلام) اول كسی بود كه آنجا در كنار پیغمبر و برای دفاع از حقیقت پیغمبر حاضر بود. در جنگها پیشروِ جنگ، او بود؛ در گرههای مشكل و باز نشدنیِ جنگهای پیغمبر، شمشیر او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب می‌نشستند، او جان خود را كف دست میگرفت و میرفت جلو. هیچ چیز هم برای خود نخواست؛ یكسره در راه خدا و برای خدا و در خدمت پیغمبر.

پیغمبر كه از دنیا رفت، امیرالمؤمنین حق خلافت را متعلق به خودش میدانست؛ برای این كار اقدام هم كرد، حرف هم زد، ابلاغ دعوت هم كرد؛ بعد كه دید نمیشود، بعد كه دید اگر او وارد میدان شود و كار دعوت به خود را ادامه دهد، اجتماع مسلمانان از هم میپاشد، كنار كشید. «فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا». بیست و پنج سال، امیرالمؤمنین به خاطر وحدت امت اسلامی و انسجام جامعه‌ی اسلامی و برقراری حكومت اسلامی از حق خود - كه آن را برای خود مسلّم میدانست - هیچ نگفت. اینها شوخی است؟! اینها آسان است؟! اینهاست كه یك انسان را اینجور بر قله‌ی آفرینش بنی‌بشر مینشاند. اینهاست كه انسان را تبدیل میكند به یك خورشید فروزان در طول تاریخ بشری، كه غروب ندارد.

بعد كه بیست‌وپنج سال گذشت و امیرالمؤمنین یك مرد پنجاه و هفت هشت ساله - در سنین پیری - بود، مردم آمدند اصرار كردند، التماس كردند، گفتند باید بیائی، باید قبول كنی، دست برنمیداریم؛ امیرالمؤمنین، اول قبول نمی‌كرد، بعد وقتی دید كه از همه جای دنیای اسلام خیلی از مردم آمده‌اند و اصرار میكنند - از مصر، از عراق، از خود مدینه؛ بزرگان، مهاجرین، انصار - و میگویند یا علی! غیر از تو هیچ كس نیست كه بتواند این جامعه را اداره كند و این مشكلات را حل كند، گفت خیلی خوب، قبول میكنم؛ و قبول كرد. از لحظه‌ای كه این مسئولیت را قبول كرد، تا لحظه‌ای كه فرق مباركش در محراب عبادت شكافته شد، یك روز و یك ساعت از مطالبه‌ی آن حقی و حقیقتی كه اسلام به خاطر او بنا شده بود، دست برنداشت؛ نه رودربایستی، نه مجامله، نه ملاحظه، نه ترس، نه ضعف، مانع او نشد.

«لیقوم النّاس بالقسط». انبیاء برای اجرای عدالت آمده‌اند؛ برای نزدیك كردن مردم به خدا آمده‌اند؛ برای اجرای مقررات الهی در بین مردم آمده‌اند. و امیرالمؤمنین رسالتش در وصایت پیغمبر و خلافت اسلامی این است. یك لحظه از این راه عقب‌نشینی نكرد. در حركت، كوتاهی نكرد. رفقای قدیمی از او بریدند؛ متوقعان بهشان برخورد؛ از او جدا شدند؛ علیه او جنگهای براندازی راه افتاد. كسانی كه تا دیروز او را ستایش میكردند، عدالتِ او را كه دیدند، تبدیل به دشمن خونیِ او شدند؛ لكن ملامت ملامتگران - «لا تأخذهم فی اللَّه لومة لائم» - ذره‌ای در امیرالمؤمنین اثر نگذاشت؛ راه را محكم ادامه داد؛ بعد هم در همین راه به شهادت رسید؛ «قتل فی محراب عبادته لشدّة عدله». شخصیت امیرالمؤمنین و ظواهری كه ما می‌بینیم، اینهاست. ببینید چقدر شگفت‌آور است! چقدر این تابلو پُر از ظرافت و پُر از زیبائی و شگفتی است!

مربوط به :بیانات در دیدار با جوانان در مصلّای بزرگ تهران‌ - 1379/02/01
عنوان فیش :استفاده پیامبر(ص) از نیروی جوانان برای کارهای بزرگ
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), اعتماد به جوانان, اسامةبن‌زید, جوان امروز انقلاب اسلامی, جوانان ایران اسلامی, فداکاری‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام), استفاده پیامبر (صلی الله علیه و اله) از جوانان, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, استفاده از جوانان
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را فقط به‌عنوان یك چهره‌ی دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید. درخشش آن حضرت در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است كه همه‌ی جوانان می‌توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند. در دوره‌ی جوانی در مكه، یك عنصر فداكار، یك عنصر با هوش و یك جوان فعّال و پیشرو و پیشگام بود. در همه‌ی میدانها، مانعهای بزرگ را از سرِ راه پیامبر برمی‌داشت. در میدانهای خطر سینه سپر می‌كرد و سخت‌ترین كارها را بر عهده می‌گرفت. با فداكاری خود، امكان هجرت پیامبر را به مدینه فراهم كرد و بعد در دوران مدینه، فرمانده سپاه، فرمانده دسته‌های فعّال، عالم، هوشمند، جوانمرد و بخشنده بود. در میدان جنگ، سرباز شجاع و فرمانده پیشرو بود. در عرصه‌ی حكومت، یك فرد كارآمد بود. در زمینه‌ی مسائل اجتماعی هم یك جوان پیشرفته‌ی به تمام معنا بود. پیامبر اكرم نه فقط از كسی مثل علی، بلكه در دوران ده سال و چند ماه حكومت خود، از عنصر جوان و نیروی جوان حداكثر استفاده را كرده است.
پیامبر اكرم در یكی از حسّاسترین لحظات عمر خود، مسؤولیت بزرگی را به یك جوان هجده ساله داد. در جنگها خود پیامبر اكرم فرماندهی را عهده‌دار می‌شد؛ اما آن وقت كه در آخرین هفته‌های زندگی خود احساس كرد از این عالم خواهد رفت و لشكركشی به سرزمین امپراتوری روم به‌وسیله‌ی خود او امكان ندارد - چون كار بسیار بزرگ و دشواری بود؛ لازم بود نیرویی برای این كار برگزیده شود كه هیچ مانعی نتواند جلوِ آن را بگیرد - این مسؤولیت را به یك جوان هجده ساله داد. پیامبر می‌توانست یك نفر از اصحاب پنجاه ساله، شصت ساله و دارای سابقه‌ی جنگ و جبهه را بگذارد؛ اما یك جوان هجده ساله را گذاشت و او «اسامةبن‌زید» بود. پیامبر از ایمان و از سابقه‌ی فرزند شهید بودنِ او هم استفاده كرد. آن نقطه‌ای كه اسامه را فرستاد، همان نقطه‌ای بود كه پدر اسامةبن‌زید - یعنی زیدبن‌حارثه - در دو سال قبل از آن در آن نقطه به شهادت رسیده بود. پیامبر فرماندهیِ سپاهی بزرگ و گران را به آن جوان هجده ساله داد كه همه‌ی اصحاب بزرگ و پیرمرد و سرداران سابقه‌دار پیامبر در آن سپاه عضو بودند. پیامبر به او گفت تا آن محلی كه پدرت در آن‌جا شهید شد، می‌روی - یعنی در «موته» كه محلی در امپراتوری رومِ آن روز و در كشور شامِ امروز بود - و آن‌جا را اردوگاه می‌كنی. بعد دستورات جنگی را به او داد. از نظر پیامبر، نیروی جوان این‌قدر حائز اهمیت است.
ما امروز در كشورمان اسامةبن‌زیدهای زیادی داریم؛ جوانان زیادی داریم؛ دختران و پسران عظیم و جمعیت انبوهی از این مجموعه‌ها داریم كه حاضرند در همه‌ی میدانهای فعّال - در میدان درس، در میدان سیاست، در میدان فعّالیتهای اجتماعی، در میدان مشاركتهای گوناگون برای فقرزدایی، برای سازندگی، و در هر صحنه و عرصه‌ای كه برای آنها برنامه‌ریزی شود و امكان داده شود - شركت كنند. این موقعیت بسیار مهمی برای كشور ماست. این نسل، شبیه همان نسلی است كه توانست یكی از بزرگترین تجربه‌های این كشور - یعنی تجربه‌ی جنگ تحمیلی - را با قدرت و با موفّقیت به پایان ببرد. بد نیست شما برادران و خواهران عزیز بدانید؛ آن روز كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشكیل شد، بیشتر كسانی كه در این سپاه عضویت داشتند، جوانان و نوجوانان بودند. همین كسانی‌كه امروز سرداران این سپاه محسوب می‌شوند و درجات بالا دارند، آن روز یا دانشجو بودند، یا تازه فارغ‌التحصیل شده بودند و یا حتی قدم به دانشگاه هم نگذاشته بودند. آن روز كه امام فرمانده سپاه را - فرماندهی كه سالهای متمادی میدانهای جنگ را اداره كرد - به فرماندهی منصوب كردند، او در حدود بیست و شش سال سن داشت. انقلاب از این تجربه یك بار دیگر استفاده كرده و توانسته نقش عظیم و سازنده‌ی جوانان را اثبات كند. این، آن بخشی بود كه مایل بودم بزرگترها و مسؤولان به آن توجّه كنند؛ یعنی از منظر جوان به مسأله‌ی جوانی نگاه كردن؛ آرزوها، توقّعات و احساسات جوان را دیدن؛ وظایف خود را در قبال این توقّعات و خواسته‌های بحق فهمیدن. همه‌ی دستگاههای مسؤول، چه دولتی و چه غیردولتی، چه صدا و سیما، چه وزارتخانه‌های مربوط به جوانان - آموزش و پرورش و آموزش عالی - چه بخشهای مربوط به ورزش، چه بخشهای ویژه‌ی جوانان، چه بسیج، چه روحانیت و چه ارگانهای تبلیغ و ترویج دین، باید احساس كنند كه در مقابل این نسل، در مقابل این جمعیت عظیم، در مقابل این همه استعداد و این همه انرژیِ متراكم مسؤولند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1375/11/12
عنوان فیش :وجود توازن در شخصيت اميرالمؤمنين (عليه‌السّلام)
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام, خوارج, سازمان مجاهدین خلق, حضرت علی (علیه‌السلام), جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), صفات امیرالمؤمنین(علیه السلام), انفاق امیرالمومنین (علیه السلام), جنگ نهروان
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان كنار هم زیبا چیده شده كه خود یك زیبایی به وجود آورده است! انسان نمی‌بیند كه این صفات در كسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یكی نه دو تا، خیلی زیاد است. حال چند مورد از این صفات متضادّی را كه در كنار هم در امیرالمؤمنین حضور و وجود پیدا كرده است، مطرح كنم:
مثلاً رحم و رقّت قلب در كنار قاطعیت و صلابت، با هم نمی‌سازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست كه واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی كمتر پیش می‌آید. مثلاً كسانی كه به فقرا كمك كنند و به خانواده‌های مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن كسی كه اوّلاً این كار را در دوران حكومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً كارِ یك روز و دو روزش نباشد - كار همیشه‌ی او باشد - ثالثاً به كمك كردن مادّی اكتفا نكند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم كور و نابینا، با آن بچه‌های صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش كند و البته كمك هم بكند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا می‌كنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، این‌گونه است.
او به خانه‌ی بیوه زن صغیردار كه می‌رود؛ تنورش را كه آتش می‌كند، نان كه برایش می‌پزد و غذایی را كه برایش برده است، با دست مبارك خود در دهان كودكانش می‌گذارد، بماند؛ برای این‌كه این كودكان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی می‌كند، خم می‌شود آنها را روی دوش خود سوار می‌كند، راه می‌رود و در كلبه‌ی محقّر آنها سرگرمشان می‌كند، تا گل خنده بر لبان كودكان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، كه یكی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارك خودش، عسل در دهان بچه‌های یتیم و فقیر گذاشت كه «لوددتُ انی كنت یتیما»؛ در دلم گفتم، كاش من هم بچه‌ی یتیمی بودم كه علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار می‌داد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است.
همین امیرالمؤمنین در قضیه‌ی نهروان؛ آن جایی كه یك عدّه انسانهای كج‌اندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حكومت را با بهانه‌های واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار می‌گیرد، نصیحت می‌كند و فایده‌ای نمی‌بخشد؛ احتجاج می‌كند، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ واسطه می‌فرستد، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ كمك مالی می‌كند و وعده‌ی همراهی می‌دهد، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ در آخر سر كه صف‌آرایی می‌كند، باز هم نصیحت می‌كند، فایده‌ای نمی‌بخشد؛ بنا را بر قاطعیت می‌گذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یكی از یارانش می‌دهد و می‌گوید: هر كس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است كه آنها سابقه‌ی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی كرده‌اند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمی‌دهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، كنار گذاشتید؛ پی‌كارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع كرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاك هلاكت انداخته بود! این، همان علی است. چون می‌بیند كه طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل كژدم عمل می‌كنند، قاطعیت به‌خرج می‌دهد.
«خوارج» را درست ترجمه نمی‌كنند. من می‌بینم كه متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشكه مقدّسها تعبیر می‌كنند. این، غلط است. خشكه مقدّس كدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند كه برای خودشان كار می‌كردند. اگر می‌خواهید خوارج را بشناسید، نمونه‌اش را من در زمان خودمان به شما معرفی می‌كنم. گروه منافقین كه یادتان هست؟ آیه‌ی قرآن می‌خواندند، خطبه‌ی نهج‌البلاغه می‌خواندند، ادّعای دینداری می‌كردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر می‌دانستند؛ آن وقت بمب‌گذاری می‌كردند و ناگهان یك خانواده، بزرگ و كوچك و بچه و صغیر و همه كس را به هنگام افطارِ ماه رمضان می‌كشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمب‌گذاری می‌كردند و یك جمعیتی بی‌گناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود می‌كردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیل‌اللَّه را به وسیله‌ی بمب‌گذاری می‌كشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را كشتند. نوع كارها، این طور كارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّه‌بن‌خبّاب را می‌كشند؛ شكم عیالش را كه حامله بود، می‌شكافند، جنین او را هم كه یك جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی می‌كنند! چرا؟ چون طرفدار علی‌بن‌ابی‌طالبند و باید نابود و كشته شوند! خوارج اینهایند.
خوارج را درست بشناسید: كسانی با تمسّكِ ظاهر به دین، با تمسّك به آیات قرآن، حفظ كردن قرآن، حفظ كردن نهج‌البلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دوره‌های بعد، هر چه كه مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ كند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت می‌كردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا می‌زدند؛ اما نوكریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید كه منافقین یك روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریكا و صهیونیستها و صدّام و با هر كس دیگر حاضر بودند كار كنند و نوكریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علی‌الكفّار و رحماء بینهم».
ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیبایی‌ای را به وجود می‌آورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمی‌آورد و دلش نمی‌آید كه یك بچه یتیم را غمگین ببیند. می‌گوید تا من این بچه را نخندانم، از این‌جا نخواهم رفت. آن وقت آن‌جا در مقابل آن انسانهای كج‌اندیشِ كج‌عمل - كه مثل كژدم، به هر انسان بی‌گناهی نیش می‌زنند - می‌ایستد و چهارهزار نفر را در یك روز و در چند ساعتِ كوتاه از بین می‌برد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، كمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، كمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1371/01/07
عنوان فیش :انفاق چهل هزاردیناری امیرالمومنین (علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), انفاق, انفاق امیرالمومنین (علیه السلام), زهد امیرالمومنین (علیه السلام), تاریخ حکومت خلفا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
روایتی است که «تاریخ بلاذری» و کتاب «فضایل احمد» آن را [از طرق عامه] نقل کرده‌‌‌اند و در انفاق امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام است که: «کانت غلة علیٍّ اربعین الف دینار.» ظاهراً مربوط به دوران بیست و پنج‌‌‌ساله است که آن بزرگوار فراغت بیشتری داشت و به آباد کردن ملک و حفر چاه و از این قبیل امور می‌‌‌پرداخت. زمینهای زیادی را آن حضرت به دست خود آباد کرده بود. در یک روایت دارد: «بکد یده و عرق جبینه.» چنین نبود که کارگر بگیرد و آن‌‌‌ها حفر چاه کنند؛ نه. خودش کلنگ برمی‌‌‌داشت، با بازوی خودش چاه می‌‌‌کند و زمین آباد می‌‌‌کرد و در آمد زیادی هم داشت. باری؛ آن روایت می‌‌‌گوید: در یک سال، چهل هزار دینار در آمد ملکی آن حضرت بود که گندم و خرما و از این قبیل، کاشته و برداشته بود. چهل هزار دینار در آمد یک سال! «فجعلها صدقة»؛ تمام این چهل هزار دینار درآمد یک سال خود را صدقه داد! حرف را در ذهن خودتان مرور کنید! امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام، تمام در آمد سالش را صدقه داد! پول دیگری هم نداشت که خیال کنیم زندگی را از آن طریق خواهد گذراند. دنباله‌‌‌ی روایت این است: «و انه باع سیفه»؛ همان روز که درآمد خود را صدقه داد، به بازار رفت و شمشیرش را در معرض بیع گذاشت که بفروشد. گفتند: یا امیر المؤمنین! شما امروز چهل هزار دینار وجه نقد یا جنس داشتی و صدقه دادی! یعنی حالا شمشیرت را می‌‌‌فروشی؟ فرمود طبق این روایت: «قال لو کان عندی عشاء ما بعته.» اگر برای شام، غذا داشتم، شمشیرم را نمی‌‌‌فروختم! اینها افسانه نیست؛ واقعیات است! برای این است که من و شما درس بگیریم که از دادن خمس مالمان، ربع مالمان، نصف مالمان، عشر مالمان، زکات واجبمان و انفاق برای مستحقین، این قدر ابا داریم!این، آن نمونه‌ی عالی است. البته نه شما، نه بزرگترهای ما، نه انسانهای عالی مقام و نه ما، به حد امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نمی‌رسند و نمی‌رسیم. این، امر واضحی است. من یک وقت - چند سال قبل از این - در خطبه گفتم که «ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین علیه‌السّلام باشیم.» یکی نامه نوشت: "خوب عذری پیدا کردید که می‌گویید «ما نمی‌توانیم مثل امیرالمؤمنین باشیم." نه؛ این عذر نیست. امام باقر علیه الصّلاة و السّلام - طبق روایت - کارهای امیرالمؤمنین، علیه‌السّلام را که نگاه کرد، گریست و فرمود: «چه کسی مثل این طاقت دارد؟» بعد فرمود: «تنها کسی که در میان اهل بیت می‌توانست خودش را شبیه علی کند، امام سجاد بود.» سیدالساجدین، تازه شبیه امیرالمؤمنین! مگر کسی می‌تواند!؟ خود آن حضرت هم، طبق آنچه که در خطبه‌ی نهج‌البلاغه است، فرمود: «الا و انکم لا تقدرون علی ذلک.» اما این نقلها برای این نیست که ما مثل او باشیم و بگوییم: «خوب، ما که نمی‌توانیم!» بلکه برای این است که در این جهت حرکت کنیم. همه باید در این جهت حرکت کنند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1371/01/07
عنوان فیش :مناقب علی(ع) به نقل از ابن عباس
کلیدواژه(ها) : عبداللَّه بن عبّاس, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زهد امیرالمومنین (علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام،به مناسبتی نام آن بزرگوار در محضر ابن‌عباس به زبان آمد. ابن‌عباس گفت: «وااسفاه علی ابی الحسن؛ وااسفاه علی ابی‌الحسن مضی و اللَّه ما غیر و لا بدل و لا قصر و لا جمع و لا منع و لا آخر الا اللَّه»؛ برای خودش چیزی جمع نکرد. برای خودش هیچ کار مادی نکرد. چیزی را مگر خدا ترجیح نداد. در همه‌ی کارها، قصدش خدا بود. هدف او فقط و فقط کسب رضایت خدا بود. مصداق آیه‌ی شریفه‌ی «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد» که اول خطبه خواندم، امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام است. بعد، ابن عباس گفت: «واللَّه لقد کانت الدنیا اهون علیه من شسع نعله»؛ به خدا دنیا و این زینتها و زخارف و ثروتها و خوشیهای آن، در چشم او کوچکتر و سبکتر از بند کفش او بود. «لیث فی الوقی»؛ در میدان جنگ، شیر درنده بود. «بحر فی المجالس»؛ وقتی که جای گفتگو و افاده و علم و معرفت بود، دریا بود. «حکیم فی الحکماء»؛ اگر حکمای عالم جایی جمع می‌شدند، در میان آنها، کسی که حکمت را باید از او بیاموزند، علی بود. «هیهات قد مضی الی الدرجات العلی.»

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1371/01/07
عنوان فیش :سیره علی(ع) در اهتمام نسبت به یتیمان
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
به روایتی از فردی به نام «ابوالطفیل» بر خوردم که می‌گوید: امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، در دوران حیات خود به یتیمان خیلی اهمیت می‌داد و آنان را نوازش می‌کرد. آن حضرت می‌گفت «من پدر یتیمان هستم و باید به آنها محبت کنم تا مثل پدر با آنها رفتار شده باشد.» می‌گوید: آن‌قدر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، با انگشت مبارک خود، عسل از ظرف برداشته بود و در دهان کودکان یتیم گذاشته بود، که یکی از مسلمانان آن روز گفته بود «آرزو می‌کردم کاش من هم یتیم بودم، تا چنین مورد لطف و محبت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام قرار می‌گرفتم!» این رفتار امیرالمؤمنین علیه‌السّلام با ایتام است. لذا قضیه‌ای که بین گویندگان معروف است و شاید در بعضی از کتب هم باشد، بعید نیست. آن قضیه این است که می‌گویند وقتی اعلام کردند «امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، به دلیل مجروحیت و مسمومیت، احتیاج به شیر پیدا کرده است، دیدند چندین کودک یتیم، کاسه‌های شیر به دستشان گرفته‌اند و اطراف خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام جمع شده‌اند.» صلی اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین. صلی اللَّه علیک و علی روحک و بدنک.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1371/01/07
عنوان فیش :مجروح شدن امیرالمومنین (علیه السلام) در جنگ احد
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), جنگ اُحد, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل, مبارزه با خودبزرگ بینی, مبارزه با نفس, جراحت امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام در جنگ احد
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
این روایت هم باز از منابع اهل سنت و از انس بن مالک نقل شده است که امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را با شصت و چند جراحت، به پشت خط مقدم جبهه آوردند. ظاهراً در جنگ احد بوده است. شصت و چند جراحت برداشتن در جنگ، شوخی نیست! پیغمبر، ام‌‌‌سلیم و ام‌‌‌عطیه را که دو زن جراح یا پرستار بودند، مأمور کرد که به آن بزرگوار برسند و ایشان را تداوی کنند. آن‌‌‌ها گفتند که این پیکر، با این وضع که ما می‌‌‌بینیم، خائفیم بر او. یعنی احتمال دارد که قابل مداوا نباشد. نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مؤمنین، می‌‌‌آمدند و از آن بزرگوار عیادت می‌‌‌کردند و می‌‌‌رفتند. راوی انس بن مالک می‌‌‌گوید: «و هو قرحة واحدة»؛ سر تا پایش کأنه یک جراحت بود. از سرتاپا، پر بود از جراحت! بعد پیغمبر با دستش روی جراحات را مسح می‌‌‌کرد و از طریق معجزه، جراحات امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام را بهبود می‌‌‌بخشید. پیغمبر مسح می‌‌‌کرد و جراحات، یکی‌‌‌یکی خوب می‌‌‌شد. یعنی به طریق عادی ممکن نبود. ببینید چقدر حال آن حضرت، وخیم بوده است! این نکته مورد نظر من است: کسی که در جبهه، چنان فداکاری‌‌‌ای از خود نشان داده، چندین مرتبه با شمشیر خود، بلا را به ظاهر از جان پیغمبر دور کرده است و لشکر فراری شده را با مقاومت خود برگردانده یعنی یک‌‌‌تنه، کار هزار نفر یا هزاران نفر را انجام داده است آخر سر این همه جراحت برداشته است. مسلمانان دسته دسته به عیادتش می‌‌‌آیند و می‌‌‌روند. پیغمبر می‌‌‌آید و چنان محبتی در حقِ علی می‌‌‌کند. اینجا، برای امثال ما، لغزشگاهی است که غروری برایمان پیدا شود. اما ببینید امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام در برابر لطف پیغمبر، محبت مؤمنین و شفای جراحات در نقطه‌‌‌ای که محل شدید لغزش و غرور برای خیلی‌‌‌هاست برخوردش چگونه است: فقال علیٌّ علیه‌‌‌السّلام: «الحمد للّه الذی جعلنی لم أفرَّ و لم اولی الدبر.» نگفت: من ایستادگی کردم. گفت: خدا را شکر می‌‌‌کنم، زیرا کاری کرد تا من نگریزم! خدا را شکر می‌‌‌کنم که کاری کرد تا پشت به دشمن نکنم! این روحیه، روحیه‌‌‌ی برجسته‌‌‌ای است که باید از آن الهام بگیریم. اگر کار برجسته‌‌‌ای در خودمان سراغ داریم، خودمان را شکر نگوییم. مگر ما که‌‌‌ایم و چه‌‌‌کاره هستیم!؟ باید خدا را شکر بگوییم. و آن وقت: «فشکر الله تعالی له ذلک فی موضعین من القرآن.» در دو جای قرآن، خدای متعال از این عمل امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام طبق این روایت شکرگزاری کرد. و هو قوله تعالی: «سیجزی الله الشاکرین، و سنجزی الشاکرین. » این، عمل امیر المؤمنین علیه‌‌‌السّلام فی‌‌‌مابین خود و خدایش بود. کوبیدن پتک بر سر پیل مستی بود که نامش نفس است و در وجود بشر، سربلند می‌‌‌کند. مثل یک پیلبان زرنگ، باید دائم با چکش بر سر پیل نفس بکوبی؛ و الّا رم می‌‌‌کند و دیگر قابل کنترل نیست.

مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1370/10/29
عنوان فیش :علی(ع) اولین ایمان آورنده به پیامبر(ص) در واقعه یوم‌الدار
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), فداکاری‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام), جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), صفات امیرالمؤمنین(علیه السلام), دوران صدر اسلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، از اول زندگی تا آخر عمر، به خدای متعال فکر کرد و راه خدا را - ولو مورد مخالفت همه‌ی انسانها هم بود - بر راه غیر خدا و ضد خدا انتخاب کرد. امیرالمؤمنین از قبیل این صفت، دهها خصلت برجسته دارد؛ این یکی از آنهاست.
آن وقتی که می‌خواست ایمان بیاورد - که اول مؤمن به نبیّ‌اکرم، امیرالمؤمنین بود - همه‌ی کسانی که در آن جامعه بودند؛ به این حقیقت کافر بودند؛ اما او به کفر و انکار و عناد آنها اعتنایی نکرد.
در واقعه‌ی «یوم‌الدار»، پیامبر بزرگوار بزرگان عرب را در مکه جمع کردند و اسلام را بر آنها عرضه کردند و فرمودند که هر کس امروز اول نفر ایمان را بپذیرد، او وصی و امیر پس از من خواهد بود. این معنا را بر دیگران عرضه کردند و هیچ‌کس از کفار و قریشیانی که بودند، حاضر نشد این دعوت را قبول کند؛ ولی امیرالمؤمنین که کودکی سیزده ساله بود، بلند شد و قبول کرد و رسول اکرم هم از او قبول فرمودند - هم ایمانش را، هم نفر دوم شدنش را - که کفار برگشتند به صورت استهزاء به ابی‌طالب گفتند که پسرت را بر تو امیر کرد! این اولین قدم بود.در تمام دوران مکه، یک لحظه رعایت و ملاحظه‌ی خشونتها و عصبیتها و مخالفتها و دشمنیها را نکرد و از حق دفاع نمود. در تمام دوران مدینه، هر جا که خطر بود، علی‌بن‌ابی‌طالب آن‌جا بود و هیچ چیز را ملاحظه نکرد. در قضیه‌ی خندق، آن وقتی که همه سرها را به زیر انداختند، او بلند شد و شجاعانه داوطلب شد؛ یعنی برای وجود خود، هیچ حیثیتی جز حیثیت دفاع از اسلام و دفاع از حق قائل نبود؛ برای او همین یک کار بود که از حق دفاع کند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1370/01/16
عنوان فیش :ابعاد شخصیتی امیرالمؤمنین(ع)
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
شخصیت امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) ترکیبی از عناصری است که هرکدام به تنهایی یک انسان عالی‌مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمی‌آورد. زهد امیرالمؤمنین و بی‌اعتنایی و بی‌رغبتی او نسبت به شهوات زندگی و زخارف دنیایی، یکی از این عناصر است. علم آن بزرگوار و دانش وسیع او که بسیاری از بزرگان مسلمین و همه‌ی شیعه بر آن اتفاق دارند که بعد از نبیّ‌اکرم(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، کس دیگری غیر از امیرالمؤمنین از آن علم برخوردار نبوده است، یکی از این عناصر است. فداکاری آن بزرگوار در میدانهای مختلف - چه میدانهای نظامی، و میدانهای اخلاقی و سیاسی - یکی از این عناصر است. عبادت آن بزرگوار، یکی دیگر از این عناصر است. عدل و دادگری امیرالمؤمنین که پرچم برافراشته‌ی شاخصی برای عدل اسلامی است، یکی دیگر از این عناصر است. رأفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان - اعم از فقرا، کودکان، غلامان و کنیزان، زنان و ازکارافتادگان - یک وادی عظیم و یکی دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤمنین است. پیشقدمی آن بزرگوار در همه‌ی کارهای خیر، که انسان در تاریخ زندگی آن حضرت برخورد می‌کند، یکی دیگر از این عناصر است. حکمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشی از این عناصر است. شمارش رئوس این مطالب هم به آسانی ممکن نیست، و در همه‌ی اینها در حد اعلاست.
قطب راوندی که از بزرگان علمای ما در قرن ششم است، درباره‌ی زهد امیرالمؤمنین می‌گوید: وقتی کسی سخن علی(علیه‌السّلام) در باب زهد را نگاه بکند و نداند که این سخن از علی‌بن‌ابی‌طالب است - یعنی از کسی است که بر بخش عظیمی از دنیای آباد آن روز حکم می‌رانده و آن همه مسایل اجتماعی و سیاسی پیرامون او ریخته بوده است - «لا یشکّ انّه کلام من لاشغل له بغیر العبادة»؛ شک نمی‌کند که این سخن، سخن کسی است که در زندگی هیچ کاری جز عبادت نداشته، «و لاحظّ له فی غیر الزّهادة»(8)؛ و هیچ کاری جز زهد انجام نمی‌داده است. این، زهد امیرالمؤمنین است. تمام ابعاد شخصیت او همین‌طور در اوج است. بعد می‌گوید: «و هذه من مناقبه العجیبة الّتی جمع بها بین الاضداد»(9)؛ این منقبت شگفت‌آور و عجیبی است که جمع بین اضداد کرده است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1370/01/16
عنوان فیش :زندگی و شخصیت امیرالمؤمنین(ع)
کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), حضرت علی (علیه‌السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), اخلاص امیرالمؤمنین(علیه السلام), فداکاری‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیه‌السلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
شاید در زندگی علی‌بن‌ابی‌طالب هم اخلاص جوهر و روح کار آن حضرت بود؛ یعنی کار را فقط برای رضای خدا و برطبق تکلیف الهی و اسلامی و بدون هیچ انگیزه‌ی شخصی و نفسانی و امثال اینها انجام می‌داد. به گمان این‌جانب، در باب شخصیت امیرالمؤمنین، اصل قضیه این است.
امیرالمؤمنین این اخلاص را از دوران کودکی و نوجوانی که اسلام را از پیامبر قبول کرد و سختیهای آن را به جان خرید، نشان داد. او برای خدا از آسایش محترمانه‌ی یک آقازاده‌ی قریشی صرف نظر کرد و در طول سیزده سال، مبارزات خود را در کنار پیامبر ادامه داد، و بعد هم ماجرای خوابیدن آن بزرگوار در جای پیامبر در شبی که رسول اکرم از مکه به طرف مدینه هجرت کردند. این خوابیدن امیرالمؤمنین در جای پیامبر، از جمله‌ی کارهایی است که اگر کسی تدبر بکند، درمی‌یابد که بزرگترین فداکاری است که یک انسان می‌تواند از خود نشان بدهد؛ یعنی به طور قاطع تسلیم مرگ شدن. شب تاریک، دشمن مسلح و خشمگین و آماده‌ی در پشت دیوارها و عازم بر قتل پیامبر که در این بستر باید خوابیده باشد. امیرالمؤمنین آن شب به پیامبر عرض کرد که اگر من در جای تو بخوابم، تو بسلامت خواهی جست؟ فرمود: بله. عرض کرد: پس می‌خوابم.
کسانی مثل آن نویسنده‌ی مسیحی که از دین ما خارج هستند و با رؤیت اسلامی و شیعی به امیرالمؤمنین نگاه نمی‌کنند، می‌گویند که این کار امیرالمؤمنین فقط قابل مقایسه‌ی با کار سقراط است که برای مصلحت جامعه، به دست خود جام زهر را نوشید؛ یعنی یک فداکاری قطعی. اخلاص، تنها چیزی بود که در آن شب حاکم بود. کسانی که در چنین مواردی به فکر خودشان باشند، در فکر این هستند که از موقعیت استفاده کنند؛ اما او در همین لحظه به فکر نجات جان پیامبر است.
در جنگهای پیامبر، در اُحد آن‌وقتی که همه به جز اندکی رفتند و امیرالمؤمنین از پیامبر دفاع کرد، در خندق آن‌وقتی که همه از مبارزه‌ی با عمروبن‌عبدود سرپیچیدند و آن حضرت مکرر داوطلب شد، در قضیه‌ی خیبر، در قضیه‌ی آیات برائت، بعد از رحلت پیامبر، در ماجرای انتخاب جانشین برای پیامبر در سقیفه، در شورای تشکیل‌شده‌ی بعد از درگذشت خلیفه‌ی دوم، در همه‌ی این موارد امیرالمؤمنین فقط و فقط رضای الهی را در نظر گرفت و خالصاً للَّه آن چیزی را که به نفع اسلام و مسلمین بود، انتخاب کرد و «خود» را دخالتی نداد. در وقتی که خلافت را قبول کرد، در بیست‌وپنج سالی که از خلافت دور ماند، در همکاریش با خلفا، در کارش برای اسلام، در حضورش در میدان جهاد و کار و مبارزه و خدمت به نظام اسلامی، در تعلیم مردم، در تربیت و تزکیه‌ی انسانهای جامعه، و بعد در دوران خلافتش در برخورد با جناحهای مختلف، که هرکدام شعاری داشتند و دارای خصوصیتی بودند، و در همه‌ی موارد دیگر، علی‌بن‌ابی‌طالب، همان علی‌بن‌ابی‌طالبی است که خدا می‌پسندد و رسول خدا انتخاب می‌کند و برمی‌گزیند؛ بنده‌ی خالص خدا. این، آن چیزی است که من و شما باید رشحه‌یی از آن را در عمل و زندگی خود از علی‌بن‌ابی‌طالب بیاموزیم و عمل کنیم. در آن روز، این باعث پیشرفت اسلام شد، و همین است که اگر یک قطره‌ی از آن در وجود انسانی باشد، او را به موجودی مفید برای اسلام و مسلمین تبدیل می‌کند.