[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :وجود سلام الهی در شب قدر و برتری آن از هزار ماه کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : قرآن متن فیش : ماه رمضان، وقت استغفار و دعا و انابه است. دو شب از شبهای مشتبه به قدر و محتمل القدریّه گذشت - شب نوزدهم و شب بیستویکم - اما شب بیستوسوم در پیش است؛ آن را قدر بدانید. از اوّل شب بیست وسوم، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتّی مطلع الفجر»(1) - شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد. این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر».(2) هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید. 1 ) سوره مبارکه القدر آیه 5 سَلامٌ هِيَ حَتّىٰ مَطلَعِ الفَجرِ ترجمه : شبی است سرشار از سلامت (و برکت و رحمت) تا طلوع سپیده! 2 ) سوره مبارکه القدر آیه 3 لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن أَلفِ شَهرٍ ترجمه : شب قدر بهتر از هزار ماه است! مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :دوازدهم بهمنِ روز شروع قدرت اسلام کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), روز 12 بهمن نوع(ها) : قرآن متن فیش : روز دوازدهم به یک معنا، روز شروع قدرت اسلام است. اگرچه در دوازدهم بهمنِ سال 57، هنوز ظاهراً نظام طاغوت سرِ کار بود؛ اما در واقع نبود. در واقع با ورود امام بزرگوار، این نظام پوسیدهی فاسد و اصل نظام پادشاهی - که یک رژیم ارتجاعی و غلط و غیر انسانی و غیر قابل قبول بود - پوچ و نابود و دود شد و از بین رفت. تلاش بیهودهای میکردند بلکه بتوانند آن را نجات بخشند و تا چند روز ادامه دهند، که نمیشد و نشد. ورود قدرتمندانهی امام بزرگوار، همه چیز را معنا کرد. امام وارد شد؛ شهر تهران، بلکه ایران از آن بزرگوار استقبال کردند. یعنی در شهرهای دیگر هم مردم شاهد این حادثه و گوش به زنگ این قضیه بودند. بعضی حرکت کردند و به تهران آمدند؛ بعضی هم در همان شهرهای خودشان کاری را کردند که اگر تهران هم بودند، انجام میدادند. در واقع «فاذا دخلتموه فانّکم غالبون»(1). با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقّق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد.روز مهمّی است. شاید بشود گفت از همین روز دوازدهم هم، توطئهی دشمن شروع شده است. 1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 23 قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذينَ يَخافونَ أَنعَمَ اللَّهُ عَلَيهِمَا ادخُلوا عَلَيهِمُ البابَ فَإِذا دَخَلتُموهُ فَإِنَّكُم غالِبونَ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلوا إِن كُنتُم مُؤمِنينَ ترجمه : (ولی) دو نفر از مردانی که از خدا میترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!» مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :عدالت امام علی (ع) یعنی برقراری عدالت اجتماعی و وجود توازن در زندگی کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیهالسلام), عدالت نوع(ها) : حدیث متن فیش : وقتی که ما میگوییم در علیبن ابیطالب علیهالسّلام عدالت وجود دارد، معنای ابتداییش که هر کسی از آن درک میکند، این است که او در جامعه، عدالت اجتماعی برقرار میکرد. این، عدل است؛ اما عدلِ بالاتر همین توازن است. «بالعدل قامت السموات و الارض».(1) آسمان و زمین براساس عدلند؛ یعنی همین توازن در آفرینش. حق هم همین است. عدل و حق، در نهایت یک چیزند و یک معنا و یک حقیقت دارند.در زندگی امیرالمؤمنین، خصوصیات، مظهر عدل و توازن است. همهی چیزهای خوب در جای خود، در حدّ اعلای زیبایی حضور و وجود دارند. 1 ) عوالی اللالی، ابن ابی جمهور احسائی ج4ص103 ؛ مفردات ،راغب اصفهانی : ص 325 ریاض السالكین ،سیدعلی خان مدنی شیرازی:ص588 بالعدل قامت السماوات و الأرض ترجمه : پیامبر(ص) فرمود: آسمان ها و زمین به سبب عدالت است كه پایدار و ثابت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : محاصره اقتصادی کلیدواژه(ها) : محاصره اقتصادی نوع(ها) : جستار متن فیش : عزیزان من! ناکامی دشمنان شما به خاطر اتّحاد شما بوده است. به خاطر ملتِ یکپارچه، متّحد، دست در دست هم و حاضر در صحنه و پشت مسئولین دستاندرکارِ کارهای بزرگ کشور بوده است که نتوانستند کاری بکنند. فشار عمدهی دشمن برای این است که لشکر انقلاب را از انقلاب جدا کند. هر حرکتی که بتوانند بکنند، میکنند تا شاید بتوانند لشکر انقلاب- یعنی ملت- را از انقلاب جدا کنند. تبلیغات میکنند تا اینکه مردم را دلسرد و از انقلاب جدا کنند. محاصره اقتصادی میکنند، برای اینکه شاید بتوانند وضع اقتصادی کشور را خراب و بحرانی کنند و مردم را دلسرد و از انقلاب جدا کنند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :صفات متضاد در وجود امیرالمومنین(ع)عامل توازن در شخصیت ایشان کلیدواژه(ها) : خوارج نوع(ها) : قرآن, حدیث, نهجالبلاغه متن فیش : [امروز نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. حال چند مورد از این صفات متضادّی را که در کنار هم در امیرالمؤمنین حضور و وجود پیدا کرده است، مطرح کنم:] مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمیسازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش میآید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشهی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میکنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار که میرود؛ تنورش را که آتش میکند، نان که برایش میپزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش میگذارد، بماند؛ برای اینکه این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میکند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میکند، راه میرود و در کلبهی محقّر آنها سرگرمشان میکند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند!(1) این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»(2)؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچهی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میکند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میکند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ کمک مالی میکند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر که صفآرایی میکند، باز هم نصیحت میکند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش میدهد و میگوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پیکارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل میکنند، قاطعیت بهخرج میدهد. «خوارج» را درست ترجمه نمیکنند. من میبینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر میکنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار میکردند. اگر میخواهید خوارج را بشناسید، نمونهاش را من در زمان خودمان به شما معرفی میکنم. گروه منافقین که یادتان هست؟ آیهی قرآن میخواندند، خطبهی نهجالبلاغه میخواندند، ادّعای دینداری میکردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر میدانستند؛ آن وقت بمبگذاری میکردند و ناگهان یک خانواده، بزرگ و کوچک و بچه و صغیر و همه کس را به هنگام افطارِ ماه رمضان میکشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذاری میکردند و یک جمعیتی بیگناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود میکردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیلاللَّه را به وسیلهی بمبگذاری میکشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را کشتند. نوع کارها، این طور کارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میکشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، میشکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میکنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند. خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّکِ ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهجالبلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دورههای بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت میکردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا میزدند؛ اما نوکریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید که منافقین یک روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریکا و صهیونیستها و صدّام و با هر کس دیگر حاضر بودند کار کنند و نوکریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علیالکفّار و رحماء بینهم».(3) ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای کجاندیشِ کجعمل - که مثل کژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة».(4) از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. 1 ) المناقب،ابن شهر آشوب، ج 2 ص 115 ؛ بحارالأنوار،علامه مجلسی ج 41 ص 52 ؛ « و نظر علی إلى امرأة على كتفها قربة ماء فأخذ منها القربة فحملها إلى موضعها و سألها عن حالها فقالت بعث علی بن أبی طالب صاحبی إلى بعض الثغور فقتل و ترك علی صبيانا يتامى و ليس عندی شيء فقد ألجأتنی الضرورة إلى خدمة الناس فانصرف و بات ليلته قلقا فلما أصبح حمل زنبيلا فيه طعام فقال بعضهم أعطنی أحمله عنك فقال من يحمل وزری عنی يوم القيامة فأتى و قرع الباب فقالت من هذا قال أنا ذلك العبد الذی حمل معك القربة فافتحی فإن معی شيئا للصبيان فقالت رضی الله عنك و حكم بينی و بين علی بن أبی طالب فدخل و قال إنی أحببت اكتساب الثواب فاختاری بين أن تعجنين و تخبزين و بين أن تعللين الصبيان لأخبز أنا فقالت أنا بالخبز أبصر و عليه أقدر و لكن شأنك و الصبيان فعللهم حتى أفرغ من الخبز فعمدت إلى الدقيق فعجنته و عمد علی ع إلى اللحم فطبخه و جعل يلقم الصبيان من اللحم و التمر و غيره فكلما ناول الصبيان من ذلك شيئا قال له يا بنی اجعل علی بن أبی طالب فی حل مما مر فی أمرك فلما اختمر العجين قالت يا عبد الله سجر التنور فبادر لسجره فلما أشعله و لفح فی وجهه جعل يقول ذق يا علی هذا جزاء من ضيع الأرامل و اليتامى فرأته امرأة تعرفه فقالت ويحك هذا أمير المؤمنين قال فبادرت المرأة و هی تقول وا حيای منك يا أمير المؤمنين فقال بل وا حيای منك يا أمة الله فيما قصرت فی أمرك ترجمه : امام على «ع»- زنى را ديد كه مشكى آب بر دوش خود مىبرد. آن مشك را از وى گرفت و همراه او به بردن آن پرداخت؛ و چون از حال او پرسيد گفت: على بن ابى طالب همسر مرا به يكى از مرزها فرستاد و او كشته شد، و چند طفل يتيم براى من برجاى گذاشت. چون چيزى ندارم ناگزير به خدمتگزارى مردم مىپردازم. على رفت و شب را به پريشاندلى گذراند. چون بامداد شد زنبيلى پر از خوراكى براى آن زن برد. در راه بعضى از كسان از او خواستند كه بردن زنبيل را بر عهده ايشان گذارد، او در جواب گفت: «روز قيامت چه كس بار مرا خواهد برد؟». به در خانه زن رفت و در زد، زن پرسيد:كيست؟ گفت: من آن بندهام كه ديروز مشك را بر دوش كشيدم، در را بگشا كه چيزى براى كودكان با خود آوردهام. آن زن گفت: خدا از تو خرسند باشد و ميان من و على بن ابى طالب داورى كند. پس داخل شد و گفت: من دوست دارم كه به ثواب و پاداشى برسم، ميان خمير كردن و پختن نان و نگاهدارى كودكان، اين يك را برگزين تا من به نان پختن مشغول شوم. آن زن گفت: من بر پختن نان بيناتر و تواناترم، آن تو و آن كودكان، آنان را سرگرم دار تا من از پختن نان فارغ شوم! پس آن زن به خمير كردن پرداخت و على به پختن گوشت مشغول شد، و لقمههايى از گوشت و خرما و جز آن را خرده خرده به كودكان مىخورانيد. هر وقت به كودكان چيزى مىداد مىگفت: «فرزندم! از آنچه در كار تو گذشته است على بن ابى طالب را حلال كن! على به روشن- كردن تنور مشغول شد و چون شعله آتش روى او را مىسوزاند مىگفت: اى على بچش! اين است كيفر كسى كه از بيوه زنان و يتيمان غافل بماند. در آن هنگام زنى كه على را مىشناخت از آنجا گذشت و به زن صاحب خانه گفت: واى بر تو، اين امير المؤمنين است! .. آن زن شرمسار شد و گفت: از تو خجالت مىكشم اى امير مؤمنان! على در پاسخ او گفت: من بايد از تو خجالت بكشم كه در كار تو قصور كردهام. 2 ) المناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 2، ص 75 ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 41، ص 29 . رَأَيْتُ عَلِيّاً يَدْعُو الْيَتَامَى فَيُطْعِمُهُمُ الْعَسَلَ حَتَّى قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی كُنْتُ يَتِيما ترجمه : ابو الطّفيل (عامر بن واثله) كنانى مىگويد: على را ديدم كه يتيمان را مىخواند و به ايشان عسل مىخورانيد، تا جايى كه يكى از اصحاب او گفت: «دوست داشتم كه من نيز يتيم مىبودم». 3 ) سوره مبارکه الفتح آیه 29 مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم ۖ تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سيماهُم في وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِكَ مَثَلُهُم فِي التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِي الإِنجيلِ كَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوىٰ عَلىٰ سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظيمًا ترجمه : محمّد (ص) فرستاده خداست؛ و کسانی که با او هستند در برابر کفّار سرسخت و شدید، و در میان خود مهربانند؛ پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود میبینی در حالی که همواره فضل خدا و رضای او را میطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است؛ این توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است، همانند زراعتی که جوانههای خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است و بقدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وامیدارد؛ این برای آن است که کافران را به خشم آورد (ولی) کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است. 4 ) خطبه 59 : گفتار آن حضرت است زمانى كه عزم بر جنگ خوارج داشت و به آن حضرت خبر دادند كه آنان از پل نهروان عبور كردهاند مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ . ترجمه : محل نابودى ايشان اين طرف آب است. به خدا قسم ده نفر از ايشان از اين مهلكه جان به در نبرند، و از شما هم ده نفر كشته نشود. مراد از «نطفه» آب نهر است. لغت نطفه از جنبه كنايى فصيحترين كنايه از آب مىباشد هر چند آب بسيار باشد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : نجاشی کلیدواژه(ها) : نجاشی نوع(ها) : كتاب متن فیش : شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی(298)؟! در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی،ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :وجود توازن در شخصيت اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) کلیدواژه(ها) : شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, خوارج, سازمان مجاهدین خلق, حضرت علی (علیهالسلام), جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام), عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), صفات امیرالمؤمنین(علیه السلام), انفاق امیرالمومنین (علیه السلام), جنگ نهروان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان كنار هم زیبا چیده شده كه خود یك زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند كه این صفات در كسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یكی نه دو تا، خیلی زیاد است. حال چند مورد از این صفات متضادّی را كه در كنار هم در امیرالمؤمنین حضور و وجود پیدا كرده است، مطرح كنم: مثلاً رحم و رقّت قلب در كنار قاطعیت و صلابت، با هم نمیسازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست كه واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی كمتر پیش میآید. مثلاً كسانی كه به فقرا كمك كنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن كسی كه اوّلاً این كار را در دوران حكومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً كارِ یك روز و دو روزش نباشد - كار همیشهی او باشد - ثالثاً به كمك كردن مادّی اكتفا نكند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم كور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش كند و البته كمك هم بكند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میكنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار كه میرود؛ تنورش را كه آتش میكند، نان كه برایش میپزد و غذایی را كه برایش برده است، با دست مبارك خود در دهان كودكانش میگذارد، بماند؛ برای اینكه این كودكان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میكند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میكند، راه میرود و در كلبهی محقّر آنها سرگرمشان میكند، تا گل خنده بر لبان كودكان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، كه یكی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارك خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت كه «لوددتُ انی كنت یتیما»؛ در دلم گفتم، كاش من هم بچهی یتیمی بودم كه علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی كه یك عدّه انسانهای كجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حكومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میكند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میكند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ كمك مالی میكند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر كه صفآرایی میكند، باز هم نصیحت میكند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یكی از یارانش میدهد و میگوید: هر كس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند.گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است كه آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی كردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، كنار گذاشتید؛ پیكارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع كرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاك هلاكت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند كه طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل كژدم عمل میكنند، قاطعیت بهخرج میدهد. «خوارج» را درست ترجمه نمیكنند. من میبینم كه متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشكه مقدّسها تعبیر میكنند. این، غلط است. خشكه مقدّس كدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند كه برای خودشان كار میكردند. اگر میخواهید خوارج را بشناسید، نمونهاش را من در زمان خودمان به شما معرفی میكنم. گروه منافقین كه یادتان هست؟ آیهی قرآن میخواندند، خطبهی نهجالبلاغه میخواندند، ادّعای دینداری میكردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر میدانستند؛ آن وقت بمبگذاری میكردند و ناگهان یك خانواده، بزرگ و كوچك و بچه و صغیر و همه كس را به هنگام افطارِ ماه رمضان میكشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذاری میكردند و یك جمعیتی بیگناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود میكردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیلاللَّه را به وسیلهی بمبگذاری میكشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را كشتند. نوع كارها، این طور كارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میكشند؛ شكم عیالش را كه حامله بود، میشكافند، جنین او را هم كه یك جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میكنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و كشته شوند! خوارج اینهایند. خوارج را درست بشناسید: كسانی با تمسّكِ ظاهر به دین، با تمسّك به آیات قرآن، حفظ كردن قرآن، حفظ كردن نهجالبلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دورههای بعد، هر چه كه مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ كند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت میكردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا میزدند؛ اما نوكریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید كه منافقین یك روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریكا و صهیونیستها و صدّام و با هر كس دیگر حاضر بودند كار كنند و نوكریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است.«اشدّاء علیالكفّار و رحماء بینهم». ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید كه یك بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای كجاندیشِ كجعمل - كه مثل كژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یك روز و در چند ساعتِ كوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، كمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، كمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :شباهت خوارج عصر اميرالمؤمنين(ع) با گروهك منافقين کلیدواژه(ها) : خوارج, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, سازمان مجاهدین خلق نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : «خوارج» را درست ترجمه نمیكنند. « من میبینم كه متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشكه مقدّسها تعبیر میكنند. این، غلط است. خشكه مقدّس كدام است؟! در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند كه برای خودشان كار میكردند. اگر میخواهید خوارج را بشناسید، نمونهاش را من در زمان خودمان به شما معرفی میكنم. گروه منافقین كه یادتان هست؟ آیهی قرآن میخواندند، خطبهی نهجالبلاغه میخواندند، ادّعای دینداری میكردند، خودشان را از همه مسلمانتر و انقلابیتر میدانستند؛ آن وقت بمبگذاری میكردند و ناگهان یك خانواده، بزرگ و كوچك و بچه و صغیر و همه كس را به هنگام افطارِ ماه رمضان میكشتند! چرا؟ چون اعضای آن خانواده طرفدار امام و انقلاب بودند. ناگهان بمبگذاری میكردند و یك جمعیتی بیگناه را مثلاً در فلان میدان شهر نابود میكردند. شهید محراب هشتاد ساله، پیرمرد نورانیِ مؤمنِ مجاهدِ فی سبیلاللَّه را به وسیلهی بمبگذاری میكشتند. اینها چهار، پنج شهید محراب از علمای مؤمنِ عالمِ فاضلِ برجسته را كشتند. نوع كارها، این طور كارهایی است. خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میكشند؛ شكم عیالش را كه حامله بود، میشكافند، جنین او را هم كه یك جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میكنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و كشته شوند! خوارج اینهایند. خوارج را درست بشناسید: كسانی با تمسّكِ ظاهر به دین، با تمسّك به آیات قرآن، حفظ كردن قرآن، حفظ كردن نهجالبلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دورههای بعد، هر چه كه مصلحت باشد و ظاهر دینیِ آنها را حفظ كند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت میكردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا میزدند؛ اما نوكریِ حلقه به گوش شیطان را داشتند. دیدید كه منافقین یك روز آن طور ادّعاهایی داشتند؛ بعد هم وقتی لازم شد، برای مبارزه با انقلاب و امام و نظام جمهوری اسلامی، با امریكا و صهیونیستها و صدّام و با هر كس دیگر حاضر بودند كار كنند و نوكریشان را انجام دهند! خوارج، این طور موجوداتی بودند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :عزل محمّدبن ابیبكر از حکومت مصر و برخورد با نجاشی شاعر؛ نمونههایی از ورع علی (ع) کلیدواژه(ها) : عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), محمّدبن ابیبکر, نجاشی, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, ورع امیرالمومنین(علیه السلام), قاطعیت امیر المومنین(علیه السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : او [امیرالمؤمنین (ع)] با كسی رودربایستی نداشت. اگر به نظر مباركش، حاكمی ضعف داشت و مناسب آن كار نبود، او را برمیداشت. محمّدبن ابیبكر مثل فرزند خود امیرالمؤمنین است و آن حضرت مثل فرزند خود، او را دوست میداشت؛ او هم به علیبن ابیطالب علیهالسّلام مثل پدر نگاه میكرد. او فرزند كوچك ابیبكر و شاگرد مخلصِ امیرالمؤمنین بود و در دامان آن حضرت بزرگ شده بود. امیرالمؤمنین، محمّدبن ابیبكر را به مصر فرستاد؛ بعد نامه نوشت كه من احساس میكنم - حالا به تعبیر ما - عزیزم! تو برای مصر كافی نیستی؛ تو را برمیدارم، مالك اشتر را میگذارم. محمّدبن ابیبكر هم بدش آمد و ناراحت شد. بشر است دیگر. هر چند مقامش عالی است، ولی بالاخره به او برخورد. اما امیرالمؤمنین این را توجّه نكرد و اهمیت نداد. محمّدبن ابیبكر، شخصیت به این عظمت كه این قدر در جنگ جمل و در هنگام بیعت، به درد امیرالمؤمنین خورد، پسر ابیبكر و برادر امّالمؤمنین - عایشه - بود. این شخصیت، برای امیرالمؤمنین این قدر ارزش داشت؛ ولی آن حضرت، اهمیتی به ناراحتی محمّدبن ابیبكر نداد. این، ورع است؛ ورعی كه در حكومت به درد انسان و به درد یك حاكم میخورد. حدّ اعلای این ورع، در امیرالمؤمنین است. شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از كوچهای عبور میكرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در كنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، كی به كی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را كشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در كنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند كه اینها شُرب خَمر كردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینكه روز ماه رمضان این كار را كردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حكومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه كردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی؟! در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند كه آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی،ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیكنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار كردند كه اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نكنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار كرد و رفت. گفت: حالا كه در حكومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفكری مثل من، بلد نیستند كه چگونه باید رفتار كنند، من هم میروم آن جایی كه مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی كسی این قدر كور است كه نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است كه پیش معاویه برود. عقوبت او همین است كه متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست كه این فرد از دست خواهد رفت. یك شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو كه نبود، تشكیلات ارتباط جمعی كه نبود؛ همین شعرا بودند كه میگفتند و افكار را در همه جا منتشر میكردند. ورع امیرالمؤمنین، با حاكمیت مقتدرانهی او با هم جمع شدند. ببینید چه زیبایی درست میكند! ما دیگر در دنیا سراغ نداریم. ما دیگر در تاریخ این طور چیزی را ندیدهایم. در خلفای قبل از امیرالمؤمنین، قاطعیتهای زیادی بود و انسان در این زمینهها، در احوالاتشان كارهای فوقالعادهای میخواند؛ اما فاصلهی بین امیرالمؤمنین و آنچه قبل از ایشان و بعد از ایشان تا امروز مشاهده شده است، فاصلهی عجیبی است و اصلاً قابل ذكر و توصیف نیست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :طلب استغفار امیرالمومنین(ع) در عرصه های مختلف زندگی کلیدواژه(ها) : دعای کمیل, مناجات شعبانیه, صفات امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, توبه نوع(ها) : جستار, روایت تاریخی متن فیش : از خصوصیات امیرالمؤمنین، استغفار آن بزرگوار است که در همین خصوص، من چند جملهای در آخر این خطبه عرض کنم. دعا و توبه و انابه و استغفار امیرالمؤمنین خیلی مهم است. شخصیتی که جنگ و مبارزه میکند، میدانهای جنگ را میآراید، میدانهای سیاست را میآراید، نزدیک به پنج سال بر بزرگترین کشورهای آن روز دنیا حکومت میکند(اگر امروز قلمرو حکومت امیرالمؤمنین را نگاه کنید، مثلاً شاید ده کشور یا چیزی در این حدود باشد) در چنین قلمرو وسیعی با آن همه کار و با آن همه تلاش، امیرالمؤمنین یک سیاستمدار کامل و بزرگ است و دنیایی را در واقع اداره میکند؛ آن میدان سیاستش، آن میدان جنگش، آن میدان ادارهی امور اجتماعیش، آن قضاوتش در بین مردم و حفظ حقوق انسانها در این جامعه. اینها کارهای خیلی بزرگی است، خیلی اشتغال و اهتمام میطلبد و همهی وقت انسان را به خودش مشغول میکند. در این طور جاها، آدمهای یک بُعدی میگویند، دعا و عبادت ما همین است دیگر. ما در راه خدا کار میکنیم و کارمان برای خداست. اما امیرالمؤمنین این طور نمیفرماید. آن کارها را دارد، عبادت هم دارد. در بعضی از روایات دارد - البته من خیلی دنبال این قضیه تحقیق نکردم، تا ببینم روایات قابل اعتماد است یا نه - که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در شبانه روز، گاهی هزار رکعت نماز میخواند! این دعاهایی که مشاهده میکنید، دعاهای معمول امیرالمؤمنین است. دعا و تضرّع و انابهی امیرالمؤمنین، از دوران جوانیش بود. آن روزها هم امیرالمؤمنین مشغول بود. زمان پیامبر هم یک جوان انقلابىِ در میدانِ همه کارهی این طوری بود. او همیشه مشغول بود و وقت خالی نداشت؛ اما همان روز هم وقتی نشستند و گفتند در بین اصحاب پیامبر، عبادت چه کسی از همه بیشتر است؟ «ابودر داء» گفت: علی. گفتند چطور؟ نمونه و مثال آورد و همه را قانع کرد که علی از همه بیشتر عبادت میکند. زمان جوانی، بیست و چند سالش بود؛ بعد از آن هم که معلوم است. زمان خلافت نیز همینطور بود. داستانهای گوناگونی - مثل داستان «نوف بکالی» - از عبادتهای امیرالمؤمنین وجود دارد. این صحیفهی علویّه که بزرگان جمع کردهاند، ادعیهی مأثوره از امیرالمؤمنین است که یک نمونهاش همین دعای کمیل است که شما شبهای جمعه میخوانید. من یک وقت از امام راحل بزرگوارمان پرسیدم: در بین دعاهایی که هست، شما کدام دعا را بیشتر از همه میپسندید و بزرگ میشمارید؟ ایشان تأملی کردند و گفتند: دو دعا؛ یکی دعای کمیل، یکی هم مناجات شعبانیّه. احتمالاً مناجات شعبانیه هم از امیرالمؤمنین است؛ چون در روایت دارد که همهی ائمّه مناجات شعبانیّه را میخواندند. من حدس قوی میزنم که آن هم از امیرالمؤمنین باشد. کلمات و مضامینش هم شبیه به همین کلمات و مضامین دعای کمیل است. دعای کمیل هم دعای عجیبی است. شروع دعا با استغفار است و خدا را به ده چیز قسم میدهد. ببینید؛ این استغفاری که من هفتهی قبل عرض میکردم، این است: «الّلهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء». خدا را به رحمتش، خدا را به قدرتش، خدا را به جبروتش - به ده صفت از صفات بزرگ پروردگار - قسم میدهد. بعد که خدا را به این ده صفت قسم میدهد، میفرماید: «الّلهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء». پنج نوع گناه را هم در آنجا امیرالمؤمنین به پروردگار عرض میکند: گناهانی که جلوِ دعا را میگیرند؛ گناهانی که عذاب نازل میکنند و ...یعنی از اوّل دعا، استغفار است؛ تا آخر دعا هم باز همین استغفار است. عمدهی مضمون دعای کمیل، طلب مغفرت و آمرزش است. مناجاتی سوزناک و آتشین در طلب آمرزش از پروردگار است. این، امیرالمؤمنین است. استغفار، این است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : نقش زنان در دفاع مقدس کلیدواژه(ها) : نقش زنان در دفاع مقدس نوع(ها) : جستار متن فیش : لحظهی جان دادن، ما وارد عالم دیگری میشویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همهی این دنیا، همهی این ثروتها، همهی این انرژیهایی که خدای متعال در وجود شما در این عالم به ودیعه گذاشته است، همهی آنچه که خدا برای بشر خواسته است - حکومت عادلانه، زندگی مرفّه، چه و چه و چه - برای این است که انسان فرصت پیدا کند تا خود را برای نشئهی آن عالم آماده نماید. خود را آماده کنید، با خدا اُنس بگیرید، با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید. آن وقت انسانهایی که این طور رو به خدا میآورند و دل خود را تطهیر میکنند و از گناه رو برمیگردانند و تصمیم بر عمل خیر میگیرند، موجودات عظیمی هستند که در رویارویی با مشکلات این عالم، میتوانند مقابله کنند. یک نمونهاش، امام بزرگوار ماست؛ نمونههای دیگرش، مؤمنین جامعهی خود ما هستند؛ این جوانان مؤمن و نستوه، این زنان و مردان، آنهایی که شهید شدند، آنهایی که جانباز شدند، آنهایی که زندانهای سختِ دوران اسارت را تحمّل کردند، آنهایی که فراق عزیزان را تحمّل کردند، آنهایی که سختیهای میدان جنگ را تحمّل کردند و امروز شما هزار نفر از اینها را تشییع میکنید. هر یک از اینها، یک نمونهی ممتاز و عالی هستند که جا دارد هر ملتی یک نفر از این شهدا را داشته باشد، او را تجلیل کند؛ او را بزرگ بدارد و الگو قرار دهد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شب قدر، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نه برابر آن؛ «خیر من الف شهر». هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیت دارد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : از اول شب بیست وسوم، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی -«سلام هی حتی مطلع الفجر» - شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد. این چند ساعت این وسط، سلام الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجه و تفکر و تامل در آیات خلقت و تامل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش :اجرای حدود الهی بین دوستان و دشمنان توسط امیرالمومنین علیه السلام کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیهالسلام), عدالت, اجرای عدالت نوع(ها) : حدیث متن فیش : شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی(1)!؟ در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. 1 ) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 147 الغارات (ط - القديمة)، ج2، ص: 369 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج33، ص: 273 أَنَّهُ أُتِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بِالنَّجَاشِيِّ الشَّاعِرِ وَ قَدْ شَرِبَ الْخَمْرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فَضَرَبَهُ ثَمَانِينَ جَلْدَةً ثُمَّ حَبَسَهُ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا بِهِ مِنَ الْغَدِ فَضَرَبَهُ عِشْرِينَ سَوْطاً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ضَرَبْتَنِي ثَمَانِينَ جَلْدَةً فِي شُرْبِ الْخَمْرِ وَ هَذِهِ الْعِشْرِينَ مَا هِيَ قَالَ هَذَا لِتَجَرِّيكَ عَلَى شُرْبِ الْخَمْرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ. وَ بَلَغَ مُعَاوِيَةَ أَنَّ النَّجَاشِيَّ هَجَاهُ فَدَسَّ قَوْماً شَهِدُوا عَلَيْهِ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ شَرِبَ الْخَمْرَ فَأَخَذَهُ عَلِيٌّ فَحَدَّهُ فَغَضِبَ جَمَاعَةٌ عَلَى عَلِيٍّ فِي ذَلِكَ مِنْهُمْ طَارِقُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّهْدِيُّ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا كُنَّا نَرَى أَنَّ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ وَ الطَّاعَةِ وَ أَهْلَ الْفُرْقَةِ وَ الْجَمَاعَةِ عِنْدَ وُلَاةِ الْعَقْلِ وَ مَعَادِنِ الْفَضْلِ سِيَّانِ فِي الْجَزَاءِ حَتَّى مَا كَانَ مِنْ صَنِيعِكَ بِأَخِي الْحَارِثِ يَعْنِي النَّجَاشِيَّ فَأَوْغَرْتَ صُدُورَنَا وَ شَتَّتَّ أُمُورَنَا وَ حَمَّلْتَنَا عَلَى الْجَادَّةِ الَّتِي كُنَّا نَرَى أَنْ سَبِيلَ مَنْ رَكِبَهَا النَّارُ فَقَالَ عَلِيٌّ ص إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ يَا أَخَا بَنِي نَهْدٍ هَلْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ انْتَهَكَ حُرْمَةً مِنْ حُرَمِ اللَّهِ فَأَقَمْنَا عَلَيْهِ حَدَّهَا زَكَاةً لَهُ وَ تَطْهِيراً يَا أَخَا بَنِي نَهْدٍ إِنَّهُ مَنْ أَتَى حَدّاً فَأُقِيمَ كَانَ كَفَّارَتَهُ يَا أَخَا بَنِي نَهْدٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ الْعَظِيمِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى فَخَرَجَ طَارِقٌ وَ النَّجَاشِيُّ مَعَهُ إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ يُقَالُ إِنَّهُ رَجَعَ. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین، استغفار آن بزرگوار است[…] دعا و توبه و انابه و استغفار امیرالمؤمنین خیلی مهم است. شخصیتی که جنگ و مبارزه میکند، میدانهای جنگ را میآراید، میدانهای سیاست را میآراید، نزدیک به پنج سال بر بزرگترین کشورهای آن روز دنیا حکومت میکند(اگر امروز قلمرو حکومت امیرالمؤمنین را نگاه کنید، مثلاً شاید ده کشور یا چیزی در این حدود باشد)[…] دعا و تضرّع و انابهی امیرالمؤمنین، از دوران جوانیش بود. آن روزها هم امیرالمؤمنین مشغول بود. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : دعای کمیل دعای عجیبی است. شروع دعا با استغفار است و خدا را به ده چیز قسم میدهد. […] «الّلهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء». خدا را به رحمتش، خدا را به قدرتش، خدا را به جبروتش - به ده صفت از صفات بزرگ پروردگار - قسم میدهد. بعد که خدا را به این ده صفت قسم میدهد، میفرماید: «الّلهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء». پنج نوع گناه را هم در آنجا امیرالمؤمنین به پروردگار عرض میکند: گناهانی که جلوِ دعا را میگیرند؛ گناهانی که عذاب نازل میکنند و ...یعنی از اوّل دعا، استغفار است؛ تا آخر دعا هم باز همین استغفار است. عمدهی مضمون دعای کمیل، طلب مغفرت و آمرزش است. مناجاتی سوزناک و آتشین در طلب آمرزش از پروردگار است. این، امیرالمؤمنین است. استغفار، این است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : انسان در عالیترین شکل و متکاملترین نوع زندگی، آن انسانی است که بتواند در راه خدا حرکت کند و خدا را از خود راضی نماید و شهوات، او را اسیر خود نسازد. انسانِ درست و کامل، این است. انسان مادّی که اسیر شهوت و غضب و هواهای نفسانی و خواستهها و احساسات خود است، انسان حقیری است؛ هر چند هم به ظاهر بزرگ باشد و مقام داشته باشد. رئیس جمهورِ بزرگترین کشورهای دنیا و دارندهی بزرگترین ثروتهای جهان که نمیتواند با خواهشهای نفسانی خود مقابله و مبارزه کند و اسیر خواهشهای نفس خود است، انسان کوچکی است. اما انسان فقیری که میتواند بر خواستههای خود فائق آید و راه درست را - که راه کمال انسان و راه خداست - بپیماید، انسان بزرگی است. استغفار، شما را از آن حقارت نجات میدهد. استغفار، ما را از آن بند و زنجیرها و غُلها نجات میدهد. استغفار، زنگارهای دل نورانیتان را که خدای متعال به شما داده است، از بین میبرد و پاک میکند. دل، یعنی جان، یعنی روح، یعنی آن هویّت واقعی انسان. این، چیز خیلی نورانیای است. هر انسانی، نورانی است. حتّی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیّت دارد؛ منتها بر اثر بیمعرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین میبرد و نورانیّت میبخشد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : استغفار، شما را از آن حقارت نجات میدهد. استغفار، ما را از آن بند و زنجیرها و غُلها نجات میدهد. استغفار، زنگارهای دل نورانیتان را که خدای متعال به شما داده است، از بین میبرد و پاک میکند. دل، یعنی جان، یعنی روح، یعنی آن هویّت واقعی انسان. این، چیز خیلی نورانیای است. هر انسانی، نورانی است. حتّی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیّت دارد؛ منتها بر اثر بیمعرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین میبرد و نورانیّت میبخشد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : لحظهی جان دادن، ما وارد عالم دیگری میشویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همهی این دنیا، همهی این ثروتها، همهی این انرژیهایی که خدای متعال در وجود شما در این عالم به ودیعه گذاشته است، همهی آنچه که خدا برای بشر خواسته است - حکومت عادلانه، زندگی مرفّه، چه و چه و چه - برای این است که انسان فرصت پیدا کند تا خود را برای نشئهی آن عالم آماده نماید. خود را آماده کنید، با خدا اُنس بگیرید، با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ماه رمضان، وقت استغفار و دعا و انابه است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : توبه کلیدواژه(ها) : توبه نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ماه رمضان، وقت استغفار و دعا و انابه است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : روزه کلیدواژه(ها) : روزه نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شاید هدف عمدهی روزهی ماه رمضان این است که ذخیرهی تقوا را در ما به وجود آورد و به انسانهای پرهیزکارمان تبدیل کند مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دعا کلیدواژه(ها) : دعا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : لحظهی جان دادن، ما وارد عالم دیگری میشویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همهی این دنیا، همهی این ثروتها، همهی این انرژیهایی که خدای متعال در وجود شما در این عالم به ودیعه گذاشته است، همهی آنچه که خدا برای بشر خواسته است - حکومت عادلانه، زندگی مرفّه، چه و چه و چه - برای این است که انسان فرصت پیدا کند تا خود را برای نشئهی آن عالم آماده نماید. خود را آماده کنید، با خدا اُنس بگیرید با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید. آن وقت انسانهایی که این طور رو به خدا میآورند و دل خود را تطهیر میکنند و از گناه رو برمیگردانند و تصمیم بر عمل خیر میگیرند، موجودات عظیمی هستند که در رویارویی با مشکلات این عالم، میتوانند مقابله کنند مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دعا کلیدواژه(ها) : دعا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : دعای کمیل دعای عجیبی است. شروع دعا با استغفار است و خدا را به ده چیز قسم میدهد. ببینید؛ استغفار... این است: «الّلهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء». خدا را به رحمتش، خدا را به قدرتش، خدا را به جبروتش - به ده صفت از صفات بزرگ پروردگار - قسم میدهد. بعد که خدا را به این ده صفت قسم میدهد، میفرماید: «الّلهم اغفرلی الذنوب التی تهتک العصم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تنزل النقم، الّلهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء». پنج نوع گناه را هم در آنجا امیرالمؤمنین به پروردگار عرض میکند: گناهانی که جلوِ دعا را میگیرند؛ گناهانی که عذاب نازل میکنند و ...یعنی از اوّل دعا، استغفار است؛ تا آخر دعا هم باز همین استغفار است. عمدهی مضمون دعای کمیل، طلب مغفرت و آمرزش است. مناجاتی سوزناک و آتشین در طلب آمرزش از پروردگار است. این، امیرالمؤمنین است. استغفار، این است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است..... مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمیسازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش میآید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشهی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میکنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار که میرود؛ تنورش را که آتش میکند، نان که برایش میپزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش میگذارد، بماند؛ برای اینکه این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میکند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میکند، راه میرود و در کلبهی محقّر آنها سرگرمشان میکند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچهی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میکند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میکند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ کمک مالی میکند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر که صفآرایی میکند، باز هم نصیحت میکند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش میدهد و میگوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند. گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پی کارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل میکنند، قاطعیت بهخرج میدهد. «خوارج» را درست ترجمه نمیکنند. من میبینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر میکنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است!؟ در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار میکردند...خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میکشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، میشکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میکنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند... امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است. «اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم». ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای کجاندیشِ کجعمل - که مثل کژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!.... [برای نمونه] ورع و حکومت آن حضرت است. چیز خیلی عجیبی است. ورع یعنی چه؟ یعنی انسان از هر چیزِ شبههناکی که بوی مخالفت با دین از آن استشمام میشود، اجتناب کند. از آن طرف، حکومت چه میشود؟ آخر مگر میشود که در حکومت، انسان این طور رعایت ورع را بکند؟ ما حالا دستمان در کار است، میبینیم که این خصوصیت وقتی در کسی به وجود آید، چقدر قضیه مهم است. در حکومت، انسان با مسائل به صورت کلّی مواجه است. قانونی را که اجرا میکند، سوداهای زیادی دارد؛ ولی ممکن است در خلال این قانون، در گوشهای به یک نفر ظلم شود. مأمور انسان ممکن است در بخشی از این دنیا و در گوشهای از این کشور، تخلّف کند. انسان چطور میتواند در مقابل این همه جزئیاتِ غیرقابل احاطه، ورع الهی را رعایت کند؟ لذا به حسب ظاهر، حکومت با ورع نمیسازد؛ اما امیرالمؤمنین نهایت ورع را با مقتدرانهترین حکومتها با هم جمع کرده است و این، چیز خیلی عجیبی است. او با کسی رودربایستی نداشت. اگر به نظر مبارکش، حاکمی ضعف داشت و مناسب آن کار نبود، او را برمیداشت. محمّدبن ابیبکر مثل فرزند خود امیرالمؤمنین است و آن حضرت مثل فرزند خود، او را دوست میداشت؛ او هم به علیبن ابیطالب علیهالسّلام مثل پدر نگاه میکرد. او فرزند کوچک ابیبکر و شاگرد مخلصِ امیرالمؤمنین بود و در دامان آن حضرت بزرگ شده بود. امیرالمؤمنین، محمّدبن ابیبکر را به مصر فرستاد؛ بعد نامه نوشت که من احساس میکنم - حالا به تعبیر ما - عزیزم! تو برای مصر کافی نیستی؛ تو را برمیدارم، مالک اشتر را میگذارم. محمّدبن ابیبکر هم بدش آمد و ناراحت شد. بشر است دیگر. هر چند مقامش عالی است، ولی بالاخره به او برخورد. اما امیرالمؤمنین این را توجّه نکرد و اهمیت نداد. محمّدبن ابیبکر، شخصیت به این عظمت که این قدر در جنگ جمل و در هنگام بیعت، به درد امیرالمؤمنین خورد، پسر ابیبکر و برادر امّالمؤمنین - عایشه - بود. این شخصیت، برای امیرالمؤمنین این قدر ارزش داشت؛ ولی آن حضرت، اهمیتی به ناراحتی محمّدبن ابیبکر نداد. این، ورع است؛ ورعی که در حکومت به درد انسان و به درد یک حاکم میخورد. حدّ اعلای این ورع، در امیرالمؤمنین است. شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟ در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. ورع امیرالمؤمنین، با حاکمیت مقتدرانهی او با هم جمع شدند. ببینید چه زیبایی درست میکند! ما دیگر در دنیا سراغ نداریم. ما دیگر در تاریخ این طور چیزی را ندیدهایم. در خلفای قبل از امیرالمؤمنین، قاطعیتهای زیادی بود و انسان در این زمینهها، در احوالاتشان کارهای فوقالعادهای میخواند؛ اما فاصلهی بین امیرالمؤمنین و آنچه قبل از ایشان و بعد از ایشان تا امروز مشاهده شده است، فاصلهی عجیبی است و اصلاً قابل ذکر و توصیف نیست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است!...... [برای نمونه] زهد و سازندگی است. امیرالمؤمنین، زهد و بیرغبتی به دنیایش، مَثَل است. شاید برجستهترین و یا یکی از برجستهترین موضوعات نهجالبلاغه، زهد نهجالبلاغه است. همین امیرالمؤمنین، در طول بیست و پنج سال مابین رحلت پیامبر و رسیدنش به حکومت، از مال شخصی خود، کارهای آبادسازی میکرد، باغ درست میکرد، چاه حفر میکرد، آب جاری میکرد، مزرعه درست میکرد. عجیب این است که همه را هم در راه خدا میداد! بد نیست بدانیم که امیرالمؤمنین یکی از پردرآمدترین آدمهای زمان خودش بوده است. از قول آن حضرت نقل کردهاند که: «و صدقتی الیوم لو قسمت علی بنیهاشم لوسعهم»؛ صدقهای که من از مال خودم خارج میکنم، اگر به همهی بنیهاشم تقسیم کنم، آنها را کفایت میکند! درآمد امیرالمؤمنین، اینگونه بود. اما این انسان پردرآمد، زندگیاش جزو فقیرانهترین زندگیها بود؛ زیرا همه را در راه خدا میداد. در زیرزمین رفت و چاه را حفر کرد. با دست خودش هم این کارها را میکرد. راوی گفت: دیدم آب مثل گلوی شتر از این چاه بیرون زد و جاری شد. امیرالمؤمنین، گلآلوده از چاه بالا آمد و همان لب چاه نشست و کاغذ خواست. در کاغذ نوشت این چاه از طرف علی بن ابیطالب برای فلان اشخاص وقف است! آن چیزی را که شما در دوران حکومت امیرالمؤمنین ملاحظه میکنید، ادامهی زندگی شخصی و خصوصی آن حضرت است که در دوران حکومتش هم اینگونه از آب در میآید... عدل علیبن ابیطالب، نمونهی دیگر است. وقتی که ما میگوییم در علیبن ابیطالب علیهالسّلام عدالت وجود دارد، معنای ابتداییش که هر کسی از آن درک میکند، این است که او در جامعه، عدالت اجتماعی برقرار میکرد. این، عدل است؛ اما عدلِ بالاتر همین توازن است. «بالعدل قامت السموات و الارض». آسمان و زمین براساس عدلند؛ یعنی همین توازن در آفرینش. حق هم همین است. عدل و حق، در نهایت یک چیزند و یک معنا و یک حقیقت دارند. در زندگی امیرالمؤمنین، خصوصیات، مظهر عدل و توازن است. همهی چیزهای خوب در جای خود، در حدّ اعلای زیبایی حضور و وجود دارند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : انفاق کلیدواژه(ها) : انفاق نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بیرغبتی به دنیا، با بنای دنیا - که خدای متعال این را وظیفهی همه قرار داده است - منافات ندارد. دنیا را بسازید، زمین را آباد کنید، ثروت ایجاد کنید؛ اما دل نبندید، اسیر آن نشوید، غلام ثروت و پول و مال و منال نشوید، مقهور به آن نشوید، تا راحت بتوانید آن را در راه خدا انفاق کنید. آن توازن اسلامی، این است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : محرومین کلیدواژه(ها) : محرومین نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : انسان فقیری که میتواند بر خواستههای خود فائق آید و راه درست را - که راه کمال انسان و راه خداست - بپیماید، انسان بزرگی است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امیرالمؤمنین نهایت ورع را با مقتدرانهترین حکومتها با هم جمع کرده است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : قدرت و مظلومیت، دو عنصری است که با هم نمیسازند. معمولاً قدرتمندان، مظلوم واقع نمیشوند؛ اما امیرالمؤمنین مظلوم واقع شد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : انسانهایی که مانند امام بزرگوار ما؛ رو به خدا میآورند و دل خود را تطهیر میکنند و از گناه رو برمیگردانند و تصمیم بر عمل خیر میگیرند، موجودات عظیمی هستند که در رویارویی با مشکلات این عالم، میتوانند مقابله کنند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حرکتی که امام بزرگوار در کشور به وجود آورد، حرکت انبیاست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امام نیست؛ اما پیروزی این مردم، پیروزی امام است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : وقتی میگوییم که امام پیروز شد، لازم نیست معنایش این باشد که امام تا ابدالدّهر در میان این مردم بماند؛ بلکه وقتی این ملت و این انقلاب پیروز شد، امام پیروز شده است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : دشمن انقلاب که شکست خورد، دشمنِ امام شکست خورده است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : تقوا کلیدواژه(ها) : تقوا نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در کار خود، در رفتار خود، در سخن خود، در معاشرت خود، حتّی در آنچه که در ذهن ما میگذرد - خطورات قلبی خود - دقّت کنیم، مواظب آنها باشیم و سعی کنیم که از راه خدا و راه حق منحرف نشویم. این، تقواست . مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : تقوا کلیدواژه(ها) : تقوا نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : یکی از هدفها و شاید هدف عمدهی روزهی ماه رمضان این است که ذخیرهی تقوا را در ما به وجود آورد و به انسانهای پرهیزکارمان تبدیل کند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : آن چیزی را که شما در دوران حکومت امیرالمؤمنین ملاحظه میکنید، ادامهی زندگی شخصی و خصوصی آن حضرت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. ... مثلاً رحم و رقّت قلب در کنار قاطعیت و صلابت، با هم نمیسازد؛ اما در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش میآید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشهی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میکنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار که میرود؛ تنورش را که آتش میکند، نان که برایش میپزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش میگذارد، بماند؛ برای اینکه این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میکند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میکند، راه میرود و در کلبهی محقّر آنها سرگرمشان میکند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما»؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچهی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میکند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میکند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ کمک مالی میکند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر که صفآرایی میکند، باز هم نصیحت میکند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش میدهد و میگوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند. گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پی کارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل میکنند، قاطعیت بهخرج میدهد. «خوارج» را درست ترجمه نمیکنند. من میبینم که متأسفانه در صحبت و شعر و سخنرانی و فیلم و همه چیز، خوارج را به خشکه مقدّسها تعبیر میکنند. این، غلط است. خشکه مقدّس کدام است!؟ در زمان امیرالمؤمنین خیلی بودند که برای خودشان کار میکردند...خوارج، اینها بودند. عبداللَّهبنخبّاب را میکشند؛ شکم عیالش را که حامله بود، میشکافند، جنین او را هم که یک جنین مثلاً چند ماهه بود، نابود و مغزش را نیز متلاشی میکنند! چرا؟ چون طرفدار علیبنابیطالبند و باید نابود و کشته شوند! خوارج اینهایند... امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است. «اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم». ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای کجاندیشِ کجعمل - که مثل کژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. ... [برای]نمونه ... ورع و حکومت آن حضرت است. چیز خیلی عجیبی است. ورع یعنی چه؟ یعنی انسان از هر چیزِ شبههناکی که بوی مخالفت با دین از آن استشمام میشود، اجتناب کند. از آن طرف، حکومت چه میشود؟ آخر مگر میشود که در حکومت، انسان این طور رعایت ورع را بکند؟ ما حالا دستمان در کار است، میبینیم که این خصوصیت وقتی در کسی به وجود آید، چقدر قضیه مهم است. در حکومت، انسان با مسائل به صورت کلّی مواجه است. قانونی را که اجرا میکند، سوداهای زیادی دارد؛ ولی ممکن است در خلال این قانون، در گوشهای به یک نفر ظلم شود. مأمور انسان ممکن است در بخشی از این دنیا و در گوشهای از این کشور، تخلّف کند. انسان چطور میتواند در مقابل این همه جزئیاتِ غیرقابل احاطه، ورع الهی را رعایت کند؟ لذا به حسب ظاهر، حکومت با ورع نمیسازد؛ اما امیرالمؤمنین نهایت ورع را با مقتدرانهترین حکومتها با هم جمع کرده است و این، چیز خیلی عجیبی است. او با کسی رودربایستی نداشت. اگر به نظر مبارکش، حاکمی ضعف داشت و مناسب آن کار نبود، او را برمیداشت. محمّدبن ابیبکر مثل فرزند خود امیرالمؤمنین است و آن حضرت مثل فرزند خود، او را دوست میداشت؛ او هم به علیبن ابیطالب علیهالسّلام مثل پدر نگاه میکرد. او فرزند کوچک ابیبکر و شاگرد مخلصِ امیرالمؤمنین بود و در دامان آن حضرت بزرگ شده بود. امیرالمؤمنین، محمّدبن ابیبکر را به مصر فرستاد؛ بعد نامه نوشت که من احساس میکنم - حالا به تعبیر ما - عزیزم! تو برای مصر کافی نیستی؛ تو را برمیدارم، مالک اشتر را میگذارم. محمّدبن ابیبکر هم بدش آمد و ناراحت شد. بشر است دیگر. هر چند مقامش عالی است، ولی بالاخره به او برخورد. اما امیرالمؤمنین این را توجّه نکرد و اهمیت نداد. محمّدبن ابیبکر، شخصیت به این عظمت که این قدر در جنگ جمل و در هنگام بیعت، به درد امیرالمؤمنین خورد، پسر ابیبکر و برادر امّالمؤمنین - عایشه - بود. این شخصیت، برای امیرالمؤمنین این قدر ارزش داشت؛ ولی آن حضرت، اهمیتی به ناراحتی محمّدبن ابیبکر نداد. این، ورع است؛ ورعی که در حکومت به درد انسان و به درد یک حاکم میخورد. حدّ اعلای این ورع، در امیرالمؤمنین است. شاعری به نام نجاشی، برای امیرالمؤمنین و علیه دشمنان آن حضرت، شعر گفته است. روز ماه رمضان، از کوچهای عبور میکرد؛ آدم بدی به وی گفت بیا امروز را در کنار ما باش. گفت میخواهم به مسجد بروم و مثلاً قرآن و نماز بخوانم. گفت روز ماه رمضان، کی به کی است؛ بیا با هم باشیم! به زور این شاعر را کشاند! او هم بالاخره شاعر بود دیگر! به خانهی آن فرد رفت و در کنار بساط روزهخواری و شُرب خَمر نشست. او نمیخواست؛ اما مبتلا شد. بعد هم همه فهمیدند که اینها شُرب خَمر کردهاند. امیرالمؤمنین گفت: باید حدّ خدا را بخورند؛ هشتاد تازیانه برای شُرب خَمر، ده یا بیست تازیانه هم اضافه برای اینکه روز ماه رمضان این کار را کردند! نجاشی گفت: من شاعر و مدّاح حکومت شما هستم. با دشمنان شما این طور با ابزار زبان مبارزه کردهام. میخواهی مرا شلّاق بزنی!؟ در بیان امروز ما، آن حضرت شبیه این بیان را فرمودند که آن به جای خود محفوظ، خیلی هم عزیزی، خیلی هم خوبی، ارزش هم داری؛ اما من حدّ خدا را تعطیل نمیکنم! هر چه قوم و خویشهایش آمدند و اصرار کردند که اگر شما او را شلّاق بزنید، آبروی ما خواهد رفت و ما دیگر سربلند نمیشویم، حضرت فرمود نمیشود و من نمیتوانم حدّ خدا را جاری نکنم! آن مرد را خواباندند و تازیانه زدند، او هم شبانه فرار کرد و رفت. گفت: حالا که در حکومت شما، با شاعر و هنرمند و روشنفکری مثل من، بلد نیستند که چگونه باید رفتار کنند، من هم میروم آن جایی که مرا بشناسندم و قدرم را بدانند! او پیش معاویه رفت و گفت معاویه قدر ما را میداند! بروید به جهنّم! وقتی کسی این قدر کور است که نمیتواند از لابهلای احساسات شخصی خود، درخشندگی علی را ببیند، جزایش همین است که پیش معاویه برود. عقوبت او همین است که متعلّق به معاویه شود؛ بروید. امیرالمؤمنین میدانست که این فرد از دست خواهد رفت. یک شاعر هم مهم بود. آن روز از امروز هم مهمتر بود. البته امروز هم هنرمندان حائز اهمیتند؛ اما آن روز مهمتر بود. آن روز تلویزیون و رادیو که نبود، تشکیلات ارتباط جمعی که نبود؛ همین شعرا بودند که میگفتند و افکار را در همه جا منتشر میکردند. ورع امیرالمؤمنین، با حاکمیت مقتدرانهی او با هم جمع شدند. ببینید چه زیبایی درست میکند! ما دیگر در دنیا سراغ نداریم. ما دیگر در تاریخ این طور چیزی را ندیدهایم. در خلفای قبل از امیرالمؤمنین، قاطعیتهای زیادی بود و انسان در این زمینهها، در احوالاتشان کارهای فوقالعادهای میخواند؛ اما فاصلهی بین امیرالمؤمنین و آنچه قبل از ایشان و بعد از ایشان تا امروز مشاهده شده است، فاصلهی عجیبی است و اصلاً قابل ذکر و توصیف نیست. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. ... [برای]نمونه... قدرت و مظلومیت آن حضرت است. در زمان آن بزرگوار، قدرتمندتر از امیرالمؤمنین - آن شجاعت عجیب حیدری - کیست؟ هیچکس تا آخر عمر امیرالمؤمنین ادّعا نکرد که جرأت دارد در مقابل شجاعت آن حضرت ایستادگی کند! همین آدم، مظلومترین آدمهای زمان خودش و - بلکه آن چنانی که گفتند و درست هم هست - شاید مظلومترین انسانهای تاریخ اسلام است! قدرت و مظلومیت، دو عنصری است که با هم نمیسازند. معمولاً قدرتمندان، مظلوم واقع نمیشوند؛ اما امیرالمؤمنین مظلوم واقع شد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : نکتهای را دربارهی زندگی امیرالمؤمنین عرض کنم و آن خصوصیتی است که من از آن به «توازن در شخصیّت امیرالمؤمنین علیهالسّلام» تعبیر میکنم. توازن عجیبی در شخصیت آن بزرگوار است. یعنی صفات ظاهراً متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمؤمنین، آن چنان کنار هم زیبا چیده شده که خود یک زیبایی به وجود آورده است! انسان نمیبیند که این صفات در کسی با هم جمع شود. از این قبیل صفاتِ متضاد، در امیرالمؤمنین الی ما شاءاللَّه است. نه یکی نه دو تا، خیلی زیاد است. ... [برای]نمونه... زهد و سازندگی است. امیرالمؤمنین، زهد و بیرغبتی به دنیایش، مَثَل است. شاید برجستهترین و یا یکی از برجستهترین موضوعات نهجالبلاغه، زهد نهجالبلاغه است. همین امیرالمؤمنین، در طول بیست و پنج سال مابین رحلت پیامبر و رسیدنش به حکومت، از مال شخصی خود، کارهای آبادسازی میکرد، باغ درست میکرد، چاه حفر میکرد، آب جاری میکرد، مزرعه درست میکرد. عجیب این است که همه را هم در راه خدا میداد! بد نیست بدانیم که امیرالمؤمنین یکی از پردرآمدترین آدمهای زمان خودش بوده است. از قول آن حضرت نقل کردهاند که: «و صدقتی الیوم لو قسمت علی بنیهاشم لوسعهم»؛ صدقهای که من از مال خودم خارج میکنم، اگر به همهی بنیهاشم تقسیم کنم، آنها را کفایت میکند! درآمد امیرالمؤمنین، اینگونه بود. اما این انسان پردرآمد، زندگیاش جزو فقیرانهترین زندگیها بود؛ زیرا همه را در راه خدا میداد. در زیرزمین رفت و چاه را حفر کرد. با دست خودش هم این کارها را میکرد. راوی گفت: دیدم آب مثل گلوی شتر از این چاه بیرون زد و جاری شد. امیرالمؤمنین، گلآلوده از چاه بالا آمد و همان لب چاه نشست و کاغذ خواست. در کاغذ نوشت این چاه از طرف علی بن ابیطالب برای فلان اشخاص وقف است! آن چیزی را که شما در دوران حکومت امیرالمؤمنین ملاحظه میکنید، ادامهی زندگی شخصی و خصوصی آن حضرت است که در دوران حکومتش هم اینگونه از آب در میآید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بد نیست بدانیم که امیرالمؤمنین یکی از پردرآمدترین آدمهای زمان خودش بوده است. از قول آن حضرت نقل کردهاند که: «و صدقتی الیوم لو قسمت علی بنیهاشم لوسعهم»؛ صدقهای که من از مال خودم خارج میکنم، اگر به همهی بنیهاشم تقسیم کنم، آنها را کفایت میکند! درآمد امیرالمؤمنین، اینگونه بود. اما این انسان پردرآمد، زندگیاش جزو فقیرانهترین زندگیها بود؛ زیرا همه را در راه خدا میداد. در زیرزمین رفت و چاه را حفر کرد. با دست خودش هم این کارها را میکرد. راوی گفت: دیدم آب مثل گلوی شتر از این چاه بیرون زد و جاری شد. امیرالمؤمنین، گلآلوده از چاه بالا آمد و همان لب چاه نشست و کاغذ خواست. در کاغذ نوشت این چاه از طرف علی بن ابیطالب برای فلان اشخاص وقف است! آن چیزی را که شما در دوران حکومت امیرالمؤمنین ملاحظه میکنید، ادامهی زندگی شخصی و خصوصی آن حضرت است که در دوران حکومتش هم اینگونه از آب در میآید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : وقتی که ما میگوییم در علیبن ابیطالب علیهالسّلام عدالت وجود دارد، معنای ابتداییش که هر کسی از آن درک میکند، این است که او در جامعه، عدالت اجتماعی برقرار میکرد. این، عدل است؛ اما عدلِ بالاتر همین توازن است. «بالعدل قامت السموات و الارض». آسمان و زمین براساس عدلند؛ یعنی همین توازن در آفرینش. حق هم همین است. عدل و حق، در نهایت یک چیزند و یک معنا و یک حقیقت دارند. در زندگی امیرالمؤمنین، خصوصیات، مظهر عدل و توازن است. همهی چیزهای خوب در جای خود، در حدّ اعلای زیبایی حضور و وجود دارند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یکی از خصوصیات امیرالمؤمنین، استغفار آن بزرگوار است ... دعا و توبه و انابه و استغفار امیرالمؤمنین خیلی مهم است. شخصیتی که جنگ و مبارزه میکند، میدانهای جنگ را میآراید، میدانهای سیاست را میآراید، نزدیک به پنج سال بر بزرگترین کشورهای آن روز دنیا حکومت میکند(اگر امروز قلمرو حکومت امیرالمؤمنین را نگاه کنید، مثلاً شاید ده کشور یا چیزی در این حدود باشد) در چنین قلمرو وسیعی با آن همه کار و با آن همه تلاش، امیرالمؤمنین یک سیاستمدار کامل و بزرگ است و دنیایی را در واقع اداره میکند؛ آن میدان سیاستش، آن میدان جنگش، آن میدان ادارهی امور اجتماعیش، آن قضاوتش در بین مردم و حفظ حقوق انسانها در این جامعه. اینها کارهای خیلی بزرگی است، خیلی اشتغال و اهتمام میطلبد و همهی وقت انسان را به خودش مشغول میکند. در این طور جاها، آدمهای یک بُعدی میگویند، دعا و عبادت ما همین است دیگر. ما در راه خدا کار میکنیم و کارمان برای خداست. اما امیرالمؤمنین این طور نمیفرماید. آن کارها را دارد، عبادت هم دارد. در بعضی از روایات دارد - البته من خیلی دنبال این قضیه تحقیق نکردم، تا ببینم روایات قابل اعتماد است یا نه - که امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در شبانه روز، گاهی هزار رکعت نماز میخواند! این دعاهایی که مشاهده میکنید، دعاهای معمول امیرالمؤمنین است. دعا و تضرّع و انابهی امیرالمؤمنین، از دوران جوانیش بود. آن روزها هم امیرالمؤمنین مشغول بود. زمان پیامبر هم یک جوان انقلابىِ در میدانِ همه کارهی این طوری بود. او همیشه مشغول بود و وقت خالی نداشت؛ اما همان روز هم وقتی نشستند و گفتند در بین اصحاب پیامبر، عبادت چه کسی از همه بیشتر است؟ «ابودر داء» گفت: علی. گفتند چطور؟ نمونه و مثال آورد و همه را قانع کرد که علی از همه بیشتر عبادت میکند. زمان جوانی، بیست و چند سالش بود؛ بعد از آن هم که معلوم است. زمان خلافت نیز همینطور بود. داستانهای گوناگونی - مثل داستان «نوف بکالی» - از عبادتهای امیرالمؤمنین وجود دارد. این صحیفهی علویّه که بزرگان جمع کردهاند، ادعیهی مأثوره از امیرالمؤمنین است که یک نمونهاش همین دعای کمیل است که شما شبهای جمعه میخوانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دهه فجر کلیدواژه(ها) : دهه فجر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : روز دوازدهم بهمن دیباچهی کتاب حاکمیت اسلام بر این کشور و حیات دوبارهی اسلام در سطح جهان محسوب میشود. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دهه فجر کلیدواژه(ها) : دهه فجر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : روز دوازدهم بهمن روز ورود امام بزرگوار به میهن و بازگشت برای اقامهی حقّ و عدل است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دهه فجر کلیدواژه(ها) : دهه فجر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : روز دوازدهم بهمن به یک معنا، روز شروع قدرت اسلام است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : دهه فجر کلیدواژه(ها) : دهه فجر نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : روز دوازدهم]بهمن[ به یک معنا، روز شروع قدرت اسلام است. اگرچه در دوازدهم بهمنِ سال ۵۷، هنوز ظاهراً نظام طاغوت سرِ کار بود؛ اما در واقع نبود. در واقع با ورود امام بزرگوار، این نظام پوسیدهی فاسد و اصل نظام پادشاهی - که یک رژیم ارتجاعی و غلط و غیر انسانی و غیر قابل قبول بود - پوچ و نابود و دود شد و از بین رفت. تلاش بیهودهای میکردند بلکه بتوانند آن را نجات بخشند و تا چند روز ادامه دهند، که نمیشد و نشد. ورود قدرتمندانهی امام بزرگوار، همه چیز را معنا کرد. امام وارد شد؛ شهر تهران، بلکه ایران از آن بزرگوار استقبال کردند. یعنی در شهرهای دیگر هم مردم شاهد این حادثه و گوش به زنگ این قضیه بودند. بعضی حرکت کردند و به تهران آمدند؛ بعضی هم در همان شهرهای خودشان کاری را کردند که اگر تهران هم بودند، انجام میدادند. در واقع «فاذا دخلتموه فانّکم غالبون». با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقّق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : ماه مبارک رمضان کلیدواژه(ها) : ماه مبارک رمضان نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ماه رمضان، وقت استغفار و دعا و انابه است مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از اوّل شب [قدر]، از هنگام غروب آفتاب، سلام الهی - «سلام هی حتّی مطلع الفجر» - شروع میشود، تا وقتی که اذان صبح آغاز میگردد. این چند ساعتِ این وسط، سلامِ الهی و امن الهی و خیمهی رحمت خداست که بر سراسر آفرینش زده شده است. آن شب، شب عجیبی است؛ بهتر از هزار ماه، نَه برابر آن؛ «خیرٌ من ألف شهر». هزار ماه زندگی انسان، چقدر میتواند برکات به وجود آورد و جلب رحمت و خیر کند! این یک شب، بهتر از هزار ماه است. این، خیلی اهمیّت دارد. این شب را قدر بدانید و آن را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت و تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است و بیاعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شب قدر را به دعا و توجّه و تفکّر و تأمّل در آیات خلقت بگذرانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شب قدر را به تأمّل در سرنوشت انسان و آنچه که خدای متعال از انسان خواسته است بگذرانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : لیلة القدر کلیدواژه(ها) : لیلة القدر نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شب قدر را به تأمّل در بی اعتباری این زندگی مادّی و اینکه همهی این چیزهایی که میبینید، مقدّمهی آن عالمی است که لحظهی جان دادن، دروازهی آن عالم است، بگذرانید. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : حضرت امام حجة ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف کلیدواژه(ها) : حضرت امام حجة ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شاید در اسلام در مورد مسائل اجتماعی، هیچ چیز به قدر عدالت، مورد توجّه قرار نگرفته است. شما ببینید در مورد ظهور حضرت بقیةاللَّهالاعظم ارواحنافداهوعجّلاللَّهفرجه، در بیشتر روایات و ادعیه و زیاراتی که دربارهی آن بزرگوار است و اسمی از آن بزرگوار است، به دنبال مسألهی ظهور و قیام آن حضرت، «یملأاللَّه الارض قسطاً و عدلاً» هست. خدا به وسیلهی او، زمین را پر از قسط و عدل میکند. البته خدا به وسیلهی امام زمان، زمین را از دین خودش هم پُر میکند؛ اما آن چیزی که در دعا و زیارت و روایت گفته میشود، «یملأ الارض به الدّین، دین الحق» نیست - مگر در بعضی از جاها که تعبیراتی هست - متعلّق «یملأ»، قسط و عدل، عدالت، دادگری و انصاف است. چرا؟ چون بشر بیشتر از همه چیز، از ظلم و بیدادگری رنج میبرد. این حکومت در راه عدالت حرکت کرده و در راه عدالت هم حرکت میکند؛ قوامش هم به عدالت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : گناه کلیدواژه(ها) : گناه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : هر انسانی، نورانی است. حتّی انسانی که با خدا رابطه و آشنایی ندارد، در جوهر و ذات خود، نورانیّت دارد؛ منتها بر اثر بیمعرفتی و گناه و شهوترانی، آن را دچار زنگار کرده است. استغفار، این زنگار را از بین میبرد و نورانیّت میبخشد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : همهی ائمّه(ع) مناجات شعبانیّه را میخواندند. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : آمادگی معنوی کلیدواژه(ها) : آمادگی معنوی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عزیزان من! لحظهی جان دادن، ما وارد عالم دیگری میشویم. برای آن روز، خودمان را باید آماده کنیم. همهی این دنیا، همهی این ثروتها، همهی این انرژیهایی که خدای متعال در وجود شما در این عالم به ودیعه گذاشته است، همهی آنچه که خدا برای بشر خواسته است - حکومت عادلانه، زندگی مرفّه، چه و چه و چه - برای این است که انسان فرصت پیدا کند تا خود را برای نشئهی آن عالم آماده نماید. خود را آماده کنید، با خدا اُنس بگیرید، با خداوند مناجات کنید، ذکر بگویید و استغفار کنید. آن وقت انسانهایی که این طور رو به خدا میآورند و دل خود را تطهیر میکنند و از گناه رو برمیگردانند و تصمیم بر عمل خیر میگیرند، موجودات عظیمی هستند که در رویارویی با مشکلات این عالم، میتوانند مقابله کنند. یک نمونهاش، امام بزرگوار ماست؛ نمونههای دیگرش، مؤمنین جامعهی خود ما هستند؛ این جوانان مؤمن و نستوه، این زنان و مردان، آنهایی که شهید شدند، آنهایی که جانباز شدند، آنهایی که زندانهای سختِ دوران اسارت را تحمّل کردند، آنهایی که فراق عزیزان را تحمّل کردند، آنهایی که سختیهای میدان جنگ را تحمّل کردند و امروز شما هزار نفر از اینها را تشییع میکنید. هر یک از اینها، یک نمونهی ممتاز و عالی هستند که جا دارد هر ملتی یک نفر از این شهدا را داشته باشد، او را تجلیل کند؛ او را بزرگ بدارد و الگو قرار دهد. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : ترحم کردن کلیدواژه(ها) : ترحم کردن نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در امیرالمؤمنین عطوفت و ترحّم و رقّت قلب در حدّ اعلاست که واقعاً برای انسانهای معمولی، چنین حالتی کمتر پیش میآید. مثلاً کسانی که به فقرا کمک کنند و به خانوادههای مستضعف سر بزنند، زیادند؛ اما آن کسی که اوّلاً این کار را در دوران حکومت و قدرت خود انجام دهد، ثانیاً کارِ یک روز و دو روزش نباشد - کار همیشهی او باشد - ثالثاً به کمک کردن مادّی اکتفا نکند؛ برود با این خانواده، با آن پیرمرد، با این آدم کور و نابینا، با آن بچههای صغیر بنشیند، مأنوس شود، دل آنها را خوش کند و البته کمک هم بکند و بلند شود، فقط امیرالمؤمنین است. شما در بین انسانهای رحیم و عطوف، چند نفر مثل این طور انسان پیدا میکنید؟ امیرالمؤمنین در ترحّم و عطوفتش، اینگونه است. او به خانهی بیوه زن صغیردار که میرود؛ تنورش را که آتش میکند، نان که برایش میپزد و غذایی را که برایش برده است، با دست مبارک خود در دهان کودکانش میگذارد، بماند؛ برای اینکه این کودکان گرفته و غمگین، لبخندی بر لبانشان بنشیند، با آنها بازی میکند، خم میشود آنها را روی دوش خود سوار میکند، راه میرود و در کلبهی محقّر آنها سرگرمشان میکند، تا گل خنده بر لبان کودکان یتیم بنشیند! این، رحم و عطوفت امیرالمؤمنین است، که یکی از بزرگان آن وقت گفت: آن قدر دیدم امیرالمؤمنین با انگشتان مبارک خودش، عسل در دهان بچههای یتیم و فقیر گذاشت که «لوددتُ انی کنت یتیما» ؛ در دلم گفتم، کاش من هم بچهی یتیمی بودم که علی این طور مرا مورد لطف و تفضّل خود قرار میداد! این، ترحّم و رقّت و عطوفت امیرالمؤمنین است. همین امیرالمؤمنین در قضیهی نهروان؛ آن جایی که یک عدّه انسانهای کجاندیش و متعصّب تصمیم دارند اساس حکومت را با بهانههای واهی براندازند، وقتی در مقابلشان قرار میگیرد، نصیحت میکند و فایدهای نمیبخشد؛ احتجاج میکند، فایدهای نمیبخشد؛ واسطه میفرستد، فایدهای نمیبخشد؛ کمک مالی میکند و وعدهی همراهی میدهد، فایدهای نمیبخشد؛ در آخر سر که صفآرایی میکند، باز هم نصیحت میکند، فایدهای نمیبخشد؛ بنا را بر قاطعیت میگذارد. آنها دوازده هزار نفرند. پرچم را به دست یکی از یارانش میدهد و میگوید: هر کس تا فردا زیر این پرچم آمد، در امان است؛ اما با بقیّه خواهم جنگید. از آن دوازده هزار، هشت هزار نفر زیر پرچم آمدند. گفت شما بروید؛ رفتند. این در حالی است که آنها سابقهی جنگ دارند، دشمنی و بدگویی کردهاند. اینها را دیگر امیرالمؤمنین اهمیت نمیدهد. بنای جنگ و ستیز داشتید، کنار گذاشتید؛ پیکارتان بروید. چهارهزار نفرِ دیگر ماندند. فرمود: اگر مصمّمید، شما بجنگید. دید بنا دارند بجنگند. گفت: پس، از چهار هزار نفر شما، ده نفر زنده نخواهد ماند! جنگ را شروع کرد. از چهار هزار نفر، نُه نفر زنده ماندند؛ چون بقیه را به خاک هلاکت انداخته بود! این، همان علی است. چون میبیند که طرفهای مقابلش، انسانهای بد و خبیثی هستند و مثل کژدم عمل میکنند، قاطعیت بهخرج میدهد... خوارج را درست بشناسید: کسانی با تمسّکِ ظاهر به دین، با تمسّک به آیات قرآن، حفظ کردن قرآن، حفظ کردن نهجالبلاغه(البته آن روز فقط قرآن بود؛ ولی در دورههای بعد، هر چه که مصلحت باشد و ظاهر دینىِ آنها را حفظ کند) به برخی از امور دینی ظاهراً اعتقاد داشتند؛ اما با آن لُبّ و اساس دین مخالفت میکردند و بر روی این حرف تعصّب داشتند. دم از خدا میزدند؛ اما نوکرىِ حلقه به گوش شیطان را داشتند... خوارج، این طور موجوداتی بودند. آن وقت امیرالمؤمنین در مقابل آنها با قاطعیت ایستاد. این، همان علی است. «اشدّاء علی الکفّار و رحماء بینهم». ببینید؛ این دو خصوصیت در امیرالمؤمنین، چطور زیباییای را به وجود میآورد! انسانی با آن ترحّم و با آن رقّت، طاقت نمیآورد و دلش نمیآید که یک بچه یتیم را غمگین ببیند. میگوید تا من این بچه را نخندانم، از اینجا نخواهم رفت. آن وقت آنجا در مقابل آن انسانهای کجاندیشِ کجعمل - که مثل کژدم، به هر انسان بیگناهی نیش میزنند - میایستد و چهارهزار نفر را در یک روز و در چند ساعتِ کوتاه از بین میبرد. «لا یُفلت منهم عَشَرة». از اصحاب خود امیرالمؤمنین، کمتر از ده نفر شهید شدند - ظاهراً پنج نفر یا شش نفر - اما از چهارهزار نفرِ آنها، کمتر از ده نفر باقی ماندند؛ یعنی نُه نفر! توازن در شخصیت، یعنی این. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران - 1375/11/12 عنوان فیش : تبلیغات دشمن کلیدواژه(ها) : تبلیغات دشمن نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : میبینید که ارتباطات ما با دنیا، بحمدالله خوب است. الحمدلله کار بازرگانی و سازندگی، کار مبادلات سیاسی و مبادلات اقتصادی ما خوب است؛ ولی آنها[آمریکاییها] علیه جمهوری اسلامی تبلیغات میکنند. شاید کمتر هفتهای باشد که این دهها رادیو و تلویزیونی که علیه جمهوری اسلامی هستند، نگویند که اقتصاد جمهوری اسلامی در حال بحران و نابودی و زوال است. |