[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش : روسیه
کلیدواژه(ها) : روسیه
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
مال دنیا فریب‌دهنده است و جمع مال دنیا وسوسه‌انگیز. امروز با یک محاسبه‌ى سرانگشتى، تمام جنگ‌افروزى‌هاى عالم، ناشى از حسّ مادّه‌پرستى و پول‌پرستى است. فرهنگ پول‌پرستىِ دنیاى مادّه‌پرست است که این‌ همه جنگ، این همه برادرکشى، این‌ همه ضعیف‌کشى، این همه فقر و محرومیّت را بر دنیاى بشریّت تحمیل کرده است... و اگر بر روح آزمندِ پول‌پرستِ سردمداران حکومت آمریکا ارزشهاى مالى براى جامعه‌ى آمریکایى مطرح نبود، چرا باید به کشور خود و مرزهاى خود قناعت نکنند؟... این آزمندىِ انسان است. آمریکا نمونه‌ى بزرگ آن است، نمونه‌ى دیگر آن روسیه است. شما خیال نکنید سردمداران حکومت به‌اصطلاح شوروى روسیه از سردمداران حکومت آمریکا بهترند؛ آنها هم محکوم پول‌پرستى هستند، آنها هم همه‌ى ارزشها را حاضرند قربانى پول و مادّه‌گرى کنند، براى آنها هم فرق نمیکند طرف که باشد و کار چه باشد. و دنیا دارد در این کوره‌ى گدازنده‌اى که از مال‌پرستى و پول‌پرستى و مادّه‌پرستى و جاه‌طلبى به‌ وسیله‌ى این سردمداران فاسد و سیاستمداران بزرگ و جهان‌مدار گداخته شده است، میسوزد و مستضعفین دارند رنج میبرند و شما یک گوشه‌ى آن را در ایران دارید مى‌بینید.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :سخنان امام حسن علیه ‌السّلام در مورد امیرالمؤمنین علیه ‌السّلام
کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام), حضرت علی (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در روزى که امیر مؤمنان به شهادت رسید و مردم با امام حسن () براى خلافت بیعت کردند، امام مجتبىٰ در حضور مردم ‌بر منبر برآمد و چند جمله در باب امیرالمؤمنین به اختصار سخن گفت. من این جملات را که بسیار کوتاه و مختصر است، ‌میخوانم و دو سه نکته‌ى روشن و بسیار مهمّ این سخن را به عرض شما برادران و خواهران میرسانم. امام حسن به مردم ‌این‌چنین فرمود: لَقَد قَبَضَ اللهُ فى هذِهِ اللَیلَةَ رَجُلاً لا یَسبِقُهُ الاَوَّلونَ بِعَمَلٍ وَ لا یُدرِکُهُ الآخِرون؛ یعنى اى مردم! خدا دیشب ‌کسى را به جوار خود پذیرفت که نه گذشتگان و نه مردم آینده از حیث عمل و تلاش و کار براى خدا به پایه‌ى او نرسیده‌اند ‌و نخواهند رسید. وَ قَد کانَ رَسولَ الله‌ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُعطیهِ الرّایَةَ فَیُقاتِلَ وَ جَبریلُ عَن یَمینِهِ وَ میکائیلُ عَن یَسارِهِ فَما ‌رَجِعَ حَتّىٰ یَفتَحِ اللهُ عَلَیه؛ یعنى پیامبر پرچم جهاد را به على مى‌سپرد و على به صحنه‌ى جنگ میرفت؛ جبرئیل امین در ‌جانب راست او و میکائیل در سمت چپ او بودند و او میجنگید و از میدان برنمیگشت، مگر آن‌ وقتى که فتح کرده بود و ‌دشمن را سرکوب نموده بود. وَ ما تَرَکَ عَلىٰ اَهلِ الاَرضِ صَفراءَ وَ لا بَیضاءَ اِلّا سَبعَ مِائَةَ دِرهَم فَصَلَت مِن عَطایاهُ اَرادَ اَن ‌یَبتاعَ بِها خادِماً لِاَهِله؛(1) مردى که در هنگام ترک این دنیا، در حالى که خلیفه بود، یعنى حاکم مطلق کشورهاى اسلامى ‌بود، از مال دنیا فقط هفتصد درهم __ از این همه زر و سیمى که در آفاق کشورهاى اسلامى بود و او میتوانست در آنها ‌تصرّف بکند __ باقى گذاشت؛ آن را هم جمع نکرده بود تا براى او بماند؛ میخواست براى خانواده‌ى خود خادم و ‌خدمتکارى فراهم کند، پول آن را نداشت و باید تدریجاً جمع میکرد که هفتصد درهم شده بود. این، تعریف امام حسن از ‌امیرالمؤمنین است.‌
1 )
الكافي، شیخ کلینی، ج 1، ص 457 ‏

لَمّا قُبِضَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام قامَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام في مَسجِدِ الكوفَةِ، فَحَمِدَ اللّهُ وأثنى عَلَيهِ وصَلّى ‏عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ: أيُّهَا النّاسُ إنَّهُ قَد قُبِضَ في هذِهِ اللَّيلَةِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ، ولا يُدرِكُهُ الآخِرونَ، ‏إنَّهُ كانَ لَصاحِبَ رايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله؛ عَن يَمينِهِ جَبرَئيلُ وعَن يَسارِهِ ميكائيلُ، لا يَنثَني حَتّى يَفتَحَ اللّهُ لَهُ. ‏وَاللّهِ ما تَرَكَ بَيضاءَ ولا حَمراءَ إلّا سَبعُمِئةِ دِرهَمٍ فَضَلَت عَن عَطائِهِ، أرادَ أن يَشتَرِيَ بِها خادِما لِأَهلِهِ. وَاللّهِ لَقَد قُبِضَ فِي اللَّيلَةِ ‏الَّتي فيها قُبِضَ وَصِيُّ موسى يوشَعُ بنُ نونٍ، وَاللَّيلَةِ الَّتي عُرِجَ فيها بِعيسَى ابنِ مَريَمَ، وَاللَّيلَةِ الَّتي نَزَلَ فيها القُرآنُ.‏
ترجمه :
چون اميرمؤمنان وفات يافت، حسن بن على عليهماالسلام در مسجد كوفه به خطبه ايستاد و پس از حمد و ثناى الهى بر ‏پيامبر (صلى الله عليه و آله) درود فرستاد و سپس فرمود: «اى مردم! امشب، مردى از دنيا رفت كه نه پيشينيان از او سبقت ‏گرفتند و نه آيندگان به مقام او میرسند. او صاحب پرچم پيامبر خدا بود. از سمت راستش جبرئيل و از سوى چپ او ميكائيل ‏حركت میكرد. باز نمیگشت تا آن كه خداوند برايش فتح آورَد. به خدا سوگند، درهم و دينارى از خود بر جاى نگذاشت، مگر ‏هفتصد درهم كه اضافه سهمش از بيت المال بود و میخواست با آن خدمتكارى براى خانواده‌اش بخرد. به خدا سوگند، در ‏شبى درگذشت كه يوشع بن نون، وصىّ موسى عليه السلام درگذشته بود، شبى كه عيسى بن مريم (عليهماالسلام) به ‏آسمان عروج داده شد، شبى كه در آن قرآن نازل شد».‏


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :امیرالمؤمنین (علیه ‌السّلام) نام پیامبر و آوازه‌ى اسلام را ‌صریحا همه جا پراکنده کردند
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), فداکاری‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام), اخلاص امیرالمؤمنین(علیه السلام), جنگهای امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در این ۵۳ سال زندگى، امیرالمؤمنین به پیغمبر و به اسلام و به این مکتب و به مبارزه‌اش ایمان آورده بود. این ۵۳ سال را ‌شما نگاه کنید؛ در این مدّت، شما یک روزِ بیکار در زندگى علىّ‌بن‌ابى‌طالب نمى‌بینید؛ دائماً کار، دائماً تلاش، دائماً عمل، آن ‌هم به ‌طور خالص براى خدا و در راه اسلام. تا وقتى در مکّه بودند، سرباز فداکار و پاک‌باخته‌ى پیغمبر؛ آن‌ وقتى که همه ‌پیغمبر را رد کردند، او ایمان آورد؛ آن ‌وقتى که همه او را تنها گذاشتند، او محکم دامان پیغمبر را چسبید؛ آن‌ وقتى که ‌دیگران جرئت اظهار همکارى و همراهى با پیامبر را نداشتند، او صریحاً و با صداى بلند نام پیامبر و آوازه‌ى اسلام را به همه‌ ‌جا پراکنده کرد؛ و آن‌ وقتى که دیگران به فکر جان خود بودند، او به فکر جان پیغمبر بود و او بود که در بستر پیغمبر خوابید؛ ‌و او بود که سه سال در شِعب ابى‌طالب بارهاى نان و خرمایى را که از این گوشه و آن گوشه به دست مى‌آمد، بر دوش ‌گرفت و از این پیچ‌و‌خم‌هاى کوه شِعب بالا برد و فریاد و فغان کودکان گرسنه را فرونشاند؛ و او بود که بعد از هجرت ‌پیغمبر، چند روز با همه‌ى خطر و زحمت در مکّه ماند ــ وَ اَنتَ تَقضى دَینى وَ تُنجِزُ عِداتى(1) ــ قرضهاى پیغمبر را اداء ‌کرد، امانتهاى پیغمبر را به صاحبانش رد کرد؛ [بعد] استوار و آزاد، آخرین بقایاى خانواده‌ى پیغمبر را با خود به مدینه آورد و ‌وارد مدینه شد. از اوّلین جنگ پیغمبر __ قبل از جنگ بدر __ تا آخرین لحظاتى که پیغمبر با دشمنان میجنگید، ‌امیرالمؤمنین یک لحظه شمشیر را بر زمین نگذاشت. ‌
1 )
مناقب الإمام علي بن أبي طالب (ع)، إبن المغازلي الشافعي، ص 261 ح 309‏

أنتَ وارِثي ، ووَصِيّي ، تَقضي دَيني ، وتُنجِزُ عِداتي ، وتَقتُلُ عَلى سُنَّتي‎ .‎
ترجمه :
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمودند: تو وارث و وصىّ منى، بدهى هايم را ادا مى كنى، تعهّداتم ‏را برآورده مى سازى، و بر پايه سنّت من مبارزه مى كنى‎.‎


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :باید به سیره امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) اقتدا کنیم
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), الگو بودن امیرالمومنین (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : نهج‌البلاغه

متن فیش :
اى شیعه‌ى على! و اى دوستداران على ــ چه شیعه و چه سنّى ــ اى برادران مسلمان در سراسر آفاق اسلامى! این امام ‌امّت اسلام، این فرزند بزرگ اسلام، این شاگرد بزرگ پیغمبر و این معلّم بزرگ قرآن، على است که همه‌ى ما را به عمل و ‌تلاش و مبارزه و مجاهده دعوت میکند؛ نه‌ فقط با زبانش، بلکه هم با زبانش و هم با عملش؛ این خصلت اوّل على. این را ‌من و شما میتوانیم تقلید کنیم؛ این چیزى نیست که بگویى علىّ‌بن‌ابى‌طالب کار میکرد، من نمیتوانم. البتّه کمّیّت کار من [و ‌شما] و کیفیّت کار من ‌و شما با على فرق دارد؛ خود آن حضرت هم فرمود که شما نمیتوانید مثل من و در حجم من عمل ‌کنید؛ وَلکِن اَعینونى بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛(1) به من کمک کنید؛ کمک شما به على به این است که ورع و پرهیزکارى و اجتناب ‌از محرّمات و مشکوکها را پیشه کنید. وَ اِجتِهاد؛ هر چه میتوانید، کوشش کنید. [اگر هم] به سر قلّه نرسیدید، به دامنه خواهید ‌رسید، به پیچ‌وخم‌هاى بالا خواهید رسید؛ عمل و عمل.‌
1 ) نامه 45 : از نامه‏هاى آن حضرت است به عثمان بن حنيف انصارى، كار گزارش در بصره، وقتى به حضرت خبر رسيد او را به مهمانى دعوت كرده‏اند و او به آنجا رفته.
أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ : وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ . وَ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ ، وَ هُوَ آخِرُهُ : إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَيْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْكِ لَا يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ .
ترجمه :
اما بعد، اى پسر حنيف، به من خبر رسيده كه مردى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى خوانده و تو هم به آن مهمانى شتافته‏اى، با غذاهاى رنگارنگ، و ظرفهايى پر از طعام كه به سويت آورده مى‏شده پذيراييت كرده‏اند، خيال نمى‏كردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول كنى كه محتاجشان را به جفا مى‏رانند، و توانگرشان را به مهمانى مى‏خوانند به لقمه‏اى كه بر آن دندان مى‏گذارى دقت كن، لقمه‏اى را كه حلال و حرامش بر تو روشن نيست بيرون افكن، و آنچه را مى‏دانى از راه‏هاى حلال به دست آمده بخور. معلومت باد كه هر مأمومى را امامى است كه به او اقتدا مى‏كند، و از نور علمش بهره مى‏گيرد. آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده. معلومتان باد كه شما تن دادن به چنين روشى را قدرت نداريد، ولى مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنى و درستى يارى كنيد. به خدا قسم من از دنياى شما طلايى نيندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخيره‏اى برنداشته، و عوض اين جامه كهنه‏ام جامه كهنه ديگرى آماده نكرده‏ام آرى از آنچه آسمان بر آن سايه انداخته، فقط فدك در دست ما بود، كه گروهى از اينكه در دست ما باشد بر آن بخل ورزيدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتيم، و خداوند نيكوترين حاكم است. مرا با فدك و غير فدك چه كار كه در فردا جاى شخص در گور است، كه آثار آدمى در تاريكى آن از بين مى‏رود، و اخبارش پنهان مى‏گردد، گودالى كه اگر به گشادگى آن بيفزايند، و دستهاى گور كن به وسيع كردن آن اقدام نمايد باز هم سنگ و كلوخ زمين آن را به هم فشارد، و خاك روى هم انباشته رخنه‏هايش را ببندد اين است نفس من كه آن را به پرهيزكارى رياضت مى‏دهم تا با امنيت وارد روز خوف اكبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر مى‏خواستم هر آينه مى‏توانستم به عسل مصفّا، و مغز اين گندم، و بافته‏هاى ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواى نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاى لذيذ وادار نمايد در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى زندگى كند كه براى او اميدى به يك قرص نان نيست، و سيرى شكم را به ياد نداشته باشد، يا آنكه شب را با شكم سير صبح كنم در حالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه، و جگرهايى سوزان باشد، يا چنان باشم كه گوينده‏اى گفته: «اين درد و ننگ تو را بس كه با شكم سير بخوابى، و در اطراف تو شكم‏هايى باشد كه پوستى را براى خوردن آرزو كنند». آيا به اين قناعت كنم كه به من امير مؤمنان گفته شود، ولى در سختى‏هاى روزگار با آنان شريك نباشم، يا در تلخى‏هاى زندگى الگويشان محسوب نشوم آفريده نشدم تا خوردن غذاهاى پاكيزه مرا سر گرم كند به مانند حيوان به آخور بسته كه همه انديشه‏اش علف خوردن است، يا چهار پاى رها شده كه كارش به هم زدن خاكروبه‏هاست، از علف‏هاى آن شكم را پر مى‏كند، و از منظور صاحبش از سير كردن او بى‏خبر مى‏باشد، هيهات از اينكه رهايم ساخته، يا بيكار و بيهوده‏ام گذاشته باشند، يا كشاننده عنان گمراهى باشم، يا در حيرت و سرگردانى بيراهه روم. انگار گوينده‏اى از شما مى‏گويد: اگر خوراك فرزند ابى طالب اين است پس ضعف و سستى او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع مى‏گردد بدانيد درختان بيابانى چوبشان سخت‏تر، و درختان سرسبز پوستشان نازك‏تر، و گياهان صحرايى آتششان قوى‏تر، و خاموشى آنها ديرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختى هستيم كه از يك ريشه رسته، و چون ساعد و بازو مى‏باشيم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روى بر نگردانم، و اگر فرصت‏ها دست دهد شتابان بدان سو (شام) مى‏روم، و خواهم كوشيد تا زمين را از اين موجود وارونه، و سرنگون كالبد (معاويه) پاك نمايم، تا سنگريزه‏ها از ميان دانه‏هاى درو شده بيرون رود. و از اين نامه است كه پايان آن است اى دنيا، از من فاصله بگير، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بيرون جستم، از دامهايت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههايت دورى گزيدم. كجايند گذشتگانى كه به بازيهايت آنان را فريفتى كجايند ملّتهايى كه با زر و زيورت آنان را مغرور نمودى اينك اينان گروگانهاى قبور، و فرورفته در لابلاى لحدهايند. به خدا قسم اى دنيا اگر موجودى قابيل ديدن، و جسمى سزاوار لمس بودى، حدود خدا را بر تو جارى مى‏ساختم در رابطه با بندگانى كه به آرزوها فريبشان دادى، و ملتهايى كه در پرتگاه‏هاى هلاكت انداختى، و پادشاهانى كه تسليم نابودى كردى و به سر چشمه‏هاى بلا وارد نمودى، به جايى كه در ورود و خروجش امنيت نباشد. هيهات هر كس گام در لغزشگاههايت نهد بلغزد، و هر كه سوار آبهاى متراكمت گردد غرق شود، و آن كه از دامهاى تو به يك سو رود موفق گردد، و كسى كه از فتنه‏هاى تو سالم است باكى ندارد كه گرفتار تنگى زندگى باشد، و دنيا نزد او مانند روزى است كه لحظه پايانش فرا رسيده. از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خوارى نشانى، و عنان به دستت نگذارم تا هر كجا خواهى ببرى. قسم به خداوند، قسمى كه فقط اراده حق را از آن استثنا مى‏كنم، آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان زمانى كه براى خوردن يابد شاد شود، و به جاى خورش به نمك قناعت كند، و كاسه چشمم را در گريه‏هاى شب و روز قرار دهم تا چون چشمه‏اى كه آبش فرو رفته اشكى در آن نماند. آيا به همان گونه كه حيوان چرنده شكمش را با چريدن پر كند و بخوابد، و رمه گوسپند كه از علف سير مى‏شود و به جانب خوابگاهش مى‏رود، على هم از توشه خود بخورد و بخوابد چشمش روشن كه پس از ساليانى دراز به چهارپايان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا كند خوشا به حال كسى كه واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشكلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى كرده، تا وقتى كه خواب بر او چيره شود زمين را فرش خود گرفته، و دست را بالش زير سر كند، در ميان جمعيتى كه ترس از قيامت ديده‏هايشان‏ را بيدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته و آرام گوياست، و گناهانشان به كثرت استغفار از بين رفته، «اينان حزب خدايند، و بدانيد كه حزب خدا رستگارانند». پسر حنيف از خدا پروا كن، و قرص‏هاى نان خودت تو را بس باشد، تا اين روش موجب خلاصى‏ات از آتش جهنم گردد


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) در مقابل پیغمبر تسلیم محض بود ‌
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), اخلاص امیرالمؤمنین(علیه السلام), سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
خصوصیّت بزرگ دیگر على (علیه‌ السّلام) این است که در مقابل پیغمبر، سِلم محض است. آن ‌وقتى که رسول خدا به او ‌میگوید در مکّه بمان، میماند؛ آن‌ وقتى که در جنگ تبوک به او میگوید در مدینه بمان، میماند؛ آن ‌وقتى هم که به او ‌میگوید با عمروبن‌عبدود بجنگ و جانت را در خطر بینداز، مى‌اندازد؛ لا یَسبِقونَه بِالقَولِ وَ هُم بِاَمرِه؛ یَعمَلون.(1) در مقابل خدا ‌و در مقابل پیامبر و در مقابل اسلام باید از على این خصلت را آموخت: تسلیم محض بودن. اسلام دین زندگى و دین ‌سعادت ما است؛ براى این سعادت، همه‌ چیز را هم اسلام به ما آموخته است. باید به ‌طور مطلق تسلیم اسلام باشیم، از ‌اسلام سخن بشنویم، از اسلام راهنمایى بجوییم. امروز ما میتوانیم این کار را انجام بدهیم.‌
1 ) سوره مبارکه الأنبياء آیه 27
لا يَسبِقونَهُ بِالقَولِ وَهُم بِأَمرِهِ يَعمَلونَ
ترجمه :
هرگز در سخن بر او پیشی نمی‌گیرند؛ و (پیوسته) به فرمان او عمل می‌کنند.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :انسان باید در مقابل خدا و رسولش تسلیم محض باشد ‌
کلیدواژه(ها) : اسلام ناب, عبودیت
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
در مقابل خدا و در مقابل پیامبر و در مقابل اسلام باید از على این خصلت را آموخت: تسلیم محض بودن. اسلام دین ‌زندگى و دین سعادت ما است؛ براى این سعادت، همه‌ چیز را هم اسلام به ما آموخته است. باید به ‌طور مطلق تسلیم اسلام ‌باشیم، از اسلام سخن بشنویم، از اسلام راهنمایى بجوییم. امروز ما میتوانیم این کار را انجام بدهیم. علّت اینکه انقلاب ما ‌پیروز شد، این بود که ما مقدارى از این تسلیم را نشان دادیم. ما به دنبال آن کسى که فرمانش براى ما فرمان خدا و ‌حکمش حکم الهى و دستور قرآنى بود، حرکت کردیم؛ او گفت جانبازى کنید، کردیم؛ او گفت کنار بنشینید، نشستیم؛ او ‌گفت با مشت بروید، رفتیم؛ او گفت با شمشیر بروید، رفتیم؛ [لذا] پیروز شدیم. هدایت خدا به ‌وسیله‌ى بندگان خدا و اولیاى ‌خدا و دین‌شناسان واقعى در خدمت مردم قرار میگیرد؛ تسلیم در مقابل رهبر. فَلا وَ رَبِّکَ لا‌یُؤمِنونَ حَتّی یُحَکِّموکَ فیما ‌شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لایَجِدوا فیِّ اَنفُسِهِم حَرَجًا مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّموا تَسلیمًا؛(1) این، شرط ایمان است. در مقابل پیغمبر باید ‌همه‌ى اختلافها را آن ‌چنان بر طرف کرد تا هنگامى که او «لا» و «نعم» گفت، بى‌دغدغه پذیرفت؛ و نه فقط در عمل ‌پذیرفت، بلکه با جان و دل پذیرفت. از تسلیم امیرالمؤمنین در مقابل پیغمبر، داستانها شنیده‌اید؛ روایتها براى شما از تسلیم ‌امیرالمؤمنین در مقابل پیغمبر خوانده شده است. آن‌ وقتى که پیغمبر به او وصیّت میکند که چنین عمل کن، میکند؛ آن‌ ‌وقتى که به او میگوید آن‌ چنان در میدان جنگ حرکت کن، بدون ذرّه‌اى تردید عمل میکند؛ آن ‌وقتى که پیغمبر در حدیبیّه ‌صلح میکند، تسلیم صلح پیغمبر است؛ آن وقتى که در بدر میجنگد، تسلیم جنگ پیغمبر است.‌
1 ) سوره مبارکه النساء آیه 65
فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤمِنونَ حَتّىٰ يُحَكِّموكَ فيما شَجَرَ بَينَهُم ثُمَّ لا يَجِدوا في أَنفُسِهِم حَرَجًا مِمّا قَضَيتَ وَيُسَلِّموا تَسليمًا
ترجمه :
به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند.


مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران - 1359/03/09
عنوان فیش :امیرالمؤمنین (علیه‌ السّلام) از مال دنیا چیزی براى خود باقى ‌نگذاشته بود.‌
کلیدواژه(ها) : زهد, زهد امیرالمومنین (علیه السلام), عدالت, فقر و فساد و تبعیض, عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), زهد امیرالمومنین (علیه السلام)
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
مردم بایستى مواظب باشند و سعى کنند از کیفیّت عمل آنها، مستضعفین در فقرى که هستند، بیشتر نسوزند. دستگاه‌هاى ‌دولتى کوشش میکنند بلکه راه‌هایى پیدا کنند که مردم را از فقر بیرون بیاورند؛ یک عدّه فرصت‌طلب از همین فرصتها ‌استفاده میکنند، بر ثروت خود بیشتر و بیشتر مى‌افزایند؛ این بر خلاف عدلى است که حکومت اسلامى وعده‌ى آن را داده و ‌به آن کمربسته است، و یقیناً در مقابل آن خواهد ایستاد. امیرالمؤمنین این خصلت را از بیخ‌ و بن از وجود خود برکنده است؛ ‌وَ مَن یوقَ شُحَّ نَفسِه؛ فَاُولئکَ هُمُ ال‌مُفلِحونَ.(۱) لذا در زندگى على میراثى باقى نیست. علىّ‌بن‌ابى‌طالب هیچ از این مال ‌دنیا براى خود باقى نگذاشته است. حالا نامه‌اى که به عثمان‌بن‌حنیف نوشته است و آن ‌همه خطبه‌هاى سوزنده و گدازنده و ‌تکان‌دهنده در نهج‌البلاغه زیاد است که همین خصلت امیرالمؤمنین را بروشنى مشخّص میکند؛ زهد در دنیا، بى‌اعتنائى و ‌بى‌رغبتى به جلوه‌ها و زیورها و مادّیگرى‌ها.‌
1 ) سوره مبارکه الحشر آیه 9
وَالَّذينَ تَبَوَّءُوا الدّارَ وَالإيمانَ مِن قَبلِهِم يُحِبّونَ مَن هاجَرَ إِلَيهِم وَلا يَجِدونَ في صُدورِهِم حاجَةً مِمّا أوتوا وَيُؤثِرونَ عَلىٰ أَنفُسِهِم وَلَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ ۚ وَمَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولٰئِكَ هُمُ المُفلِحونَ
ترجمه :
و برای کسانی است که در این سرا [= سرزمین مدینه‌] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند دوست می‌دارند، و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی‌کنند و آنها را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند؛ کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‌اند رستگارانند!