[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :تایید بعضی از قیامهای علیه حکومت توسط ائمه کلیدواژه(ها) : جهاد نظامی, انسان ۲۵۰ ساله, اهل بیت (علیهم السلام), زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام), اهل بیت (علیهم السلام), زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : مبارزهی سیاسی، یا مبارزهی حادّ سیاسی که ما به ائمّه (علیهم السّلام) نسبت میدهیم، یعنی چه؟ منظور این است که مبارزات ائمّهی معصومین (علیهم السّلام) فقط مبارزهی علمی و اعتقادی و کلامی، از قبیل مبارزات کلامیای که در طول همین مدّتْ شما در تاریخ اسلام مشاهده میکنید -مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران- نبود؛ مقصود ائمّه از این نشستنها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام، فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، صددرصد ثابت کنند و خصوم خودشان را مفحَم کنند، [بلکه] چیزی بیش از این بود؛ همچنین نه یک مبارزهی مسلّحانه از قبیل آن چیزی که انسان در تاریخ زندگی ائمّه، در زندگی جناب زید و بازماندگانش و همچنین بنیالحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران میبیند؛ آن مبارزه را هم ائمّه (علیهم السّلام) نداشتند؛ البتّه همینجا اشاره کنم -بعد اگر رسیدیم و وقت بود، یکقدری تفصیلیتر عرض خواهم کرد- که آنها را بهطور مطلق هم تخطئه نمیکردند؛ بعضی را تخطئه میکردند به دلایلی غیر از نفس مبارزهی مسلّحانه، بعضی را هم تأیید کامل میکردند، در بعضی هم شرکت میکردند بهنحو پشت جبهه؛ لَوَدِدتُ أَنَّ الخارِجیَّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیالِه؛(1) با کمک مالی، کمک آبرویی، جا دادن و مخفی کردن و از این قبیل؛ لکن خودشان بهعنوان ائمّه (علیهم السّلام) -آن سلسلهای که ما میشناسیم- وارد در مبارزهی مسلّحانه نبودند و نمیشدند. مبارزهی سیاسی نه آن اوّلی است و نه این دوّمی؛ عبارت است از مبارزهای با یک هدف سیاسی؛ آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی. 1 ) السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات)، ابن ادريس، محمد بن احمدT ج3، ص: 569؛ وسائل الشيعة، ج15، ص: 54؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 172؛ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّيَّارِيُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ ع لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عِيَالِه ترجمه : مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :تلاش ائمه علیهم السلام برای ایجاد حکومت اسلامی کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) نوع(ها) : قرآن متن فیش : ائمّه از لحظهی وفات رسولالله تا سال ۲۶۰ درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعهی اسلامی به وجود بیاورند؛ این، اصلِ مدّعا است. البتّه نمیتوانیم بگوییم که میخواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان، یعنی هر امامی در زمان خودش به وجود بیاورد، [بلکه] آیندههای میانمدّت و بلندمدّت و در مواردی هم نزدیکمدّت وجود داشت؛ مثلاً در زمان امام مجتبی (علیه السّلام)، به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در آیندهی کوتاهمدّت بود؛ امام مجتبی در جواب مسیّببننجبه و دیگران که میگفتند چرا شما سکوت کردهاید فرمود: وَ اِن اَدری لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ اِلیٰ حِین.(1) و در زمان امام سجّاد به نظر بنده، برای آیندهی میانمدّت [بود] ــ که حالا دراینباره شواهد و مطالبی هست که عرض خواهم کرد ــ و در زمان امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام)، احتمال زیاد این است که برای آیندهی کوتاهمدّت، و از بعد از شهادت امام هشتم (علیه السّلام) به گمان زیاد برای آیندهی بلندمدّت. [تلاش] برای کدام آینده؟ مختلف بود، امّا همیشه بود؛ این معنای مبارزهی سیاسی است. همهی کارهای ائمّه (علیهم السّلام) ــ غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلاء نفْس یک انسان و قرب او به خدا است بینه و بین ربّه ــ یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و ردّ یک گروه، در این خط است؛ برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. مدّعا این است. 1 ) سوره مبارکه الأنبياء آیه 111 وَإِن أَدري لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَكُم وَمَتاعٌ إِلىٰ حينٍ ترجمه : و من نمیدانم شاید این آزمایشی برای شماست؛ و مایه بهرهگیری تا مدّتی (معیّن)! مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :باید زندگی ائمّه بازنگری بشود کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : بنده هم اصراری ندارم که درک و برداشت من قبول بشود؛ اصرار دارم که این سرنخ مورد توجّه دقیق قرار بگیرد و زندگی ائمّه بازنگری بشود. تلاشی که ما این چندساله داشتیم، برای این بوده که این مطلب را چه نسبت به مجموع ائمّه (علیهم السّلام) و چه نسبت به هر فرد فردی از این بزرگواران، به دلایل قابل قبولی مستند کنیم؛ البتّه بعضی از دلایل، دلایل کلّی است، مثلاینکه مثلاً میدانیم که امامت ادامهی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است -اِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ هُوَ الاِمَام،(1) در کلام امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)- و رسولالله برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و آن نظام را با مبارزات پیگیر خود به وجود آورد و تا بود، از آن حفاظت کرد، [لذا] نمیشود امام که دنبالهی نبی است، از یکچنین نظامی غافل بماند. این یک استدلال کلّی است که البتّه با بحث زیاد و توجّه به نکات گوناگون، این استدلال را میشود تعقیب کرد. بعضی از دلایل هم دلایل صادرهی از کلمات ائمّه (علیهم السّلام) یا از روش و منشِ زندگیِ اینها است که با توجّه به این نکته و با تفطّن [نسبت] به این جهتگیری، همهی آنها معنا پیدا میکند. و حقیقت این است که یک مقداری هم در توجّه به این معنا، شرایط و اوضاع میتواند کمک کند کمااینکه آن زمان برای ما چنین چیزی بود؛ در داخل سلّولِ تاریک زندان، انسان درست میتوانست علّت و معنا و وجه سلام بر «مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ المَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ المَرضُوضِ بِحَلَقِ القُیُود»(2) را درست بفهمد؛ و بههرحال این آن جهتگیری و خطّی است که دربارهی آن میخواهیم یکقدری بحث کنیم و بنده برداشتهای ذهنی خودم را در این مجلس بزرگ و معظّم عرضه کنم. 1 ) إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج1، ص: 330؛ ِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْمَ عَرَفَةَ بِالْمَوْقِفِ وَ هُوَ يُنَادِي بِأَعْلَا صَوْتِهِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ هه فَنَادَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ وَ عَنْ خَلْفِهِ اثْنَيْ عَشَرَ صَوْتاً قَالَ عَمْرٌو فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى سَأَلْتُ أَصْحَابَ الْعَرَبِيَّةِ عَنْ تَفْسِيرِ هه فَقَالُوا لُغَةُ بَنِي فُلَانٍ فَسَالُونِي قَالَ سَأَلْتُ غَيْرَهُمْ أَيْضاً مِنْ أَصْحَابِ الْعَرَبِيَّةِ فَقَالُوا مِثْلَ ذَلِكَ. ترجمه : 2 ) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج99، ص: 17 ِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْيَارِ وَ عَيْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِكَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِي كَانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الِاسْتِغْفَارِ حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِيرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْكَثِيرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ الْجَمِيلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَيْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوب ترجمه : مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :دوران سخت امام سجاد علیه السلام کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, حضرت امام سجاد (علیهالسلام), زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : اغلب شخصیّتهای بزرگ، سر در آخور تمنّیّات مادّیای که بهوسیلهی رجال حکومت برآورده میشد، داشتند. شخصیّت بزرگی مثل محمّدبنشهاب زُهری که یک روزگاری خودش شاگرد امام سجّاد هم بوده، وابستهی به دستگاه شد؛ آن نامهی معروف امام سجّاد به محمّدبنشهاب زُهری -که در تحفالعقول و جاهای دیگر ثبت شده(۱)- یک نامهای است برای تاریخ که نشاندهندهی این است که چه وابستگیهایی برای شخصیّتهای بزرگ بوده. امثال محمّدبنشهاب زیاد [بودند]. یک جملهای را مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) از ابنابیالحدید نقل میکند که خیلی خوب است که عرض بکنم؛ اوّل مجلسی (علیه الرّحمة) در بحار از جابر -که ظاهراً جابربنعبدالله است- نقل میکنند که امام سجّاد فرمود: مَا نَدرِی کَیفَ نَصنَعُ بِالنّاسِ اِن حَدَّثناهُم بِمَا سَمِعنا مِن رَسُولِ اللهِ (صلّیالله علیه و آله) ضَحِکُوا وَ اِن سَکَتنا لَم یَسَعنا؛(۲) [وقتی از رسول خدا روایت کنیم، مردم] نهفقط قبول نمیکنند، [بلکه] میخندند! بعد ماجرایی را ذکر میکند که حضرت حدیثی را برای جمعی نقل کردند و کسی در بین آن جمع بود که استهزا کرد و قبول نکرد آن حدیث را؛ بعد دربارهی سعیدبنمسیّب و زُهری، میگوید از منحرفین بودند -که البتّه در مورد سعیدبنمسیّب بنده قبول نمیکنم این را؛ دلایل دیگری دارد که جزو حواریّون امام بوده، امّا در مورد زُهری و خیلیهای دیگر، همینجور است- بعد ابنابیالحدید عدّهی زیادی از شخصیّتها و رجال آن زمان را میشمرد که اینها همه از اهلبیت منحرف بودند؛ بعد نقل میکند از امام سجّاد (علیه الصّلاة والسّلام) که فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا»(۳) بیست نفر در همهی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست داشته باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آنوقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار عظیم. و این همان دورانی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة»(۴) بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم میآورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامهی شوشتری احتمال میدهند که جبیربنمطعم درست نیست و حکیمابنجبیربن مطعم است؛ در بعضی از روایات یا شاید در بعضی از نقلها -که بنده الان درست یادم نیست و متأسّفانه نشد مراجعه کنم- محمّدبنجبیربن مطعم است؛ سه نفر. البتّه در بحار روایاتی هست که چهار نفر را ذکر میکند؛ در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همهی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد (علیه السّلام) است که در یکچنین زمینهای و در یکچنین زمینهی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند. کلمات امام سجّاد، بیشترینش زهد است، بیشترینش معارف است، امّا معارف را هم باز در لباس دعا [مطرح کردند]؛ چون همانطور که گفتیم، اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وقت، اجازه نمیداد که امام سجّاد بخواهند با آن مردم بیپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نهفقط دستگاهها نمیگذاشتند، [بلکه] مردم هم نمیخواستند؛ اصلاً آن جامعه، یک جامعهی نالایق و تباهشده و ضایعشدهای بود که باید بازسازی میشد. از سال ۶۱ تا ۹۵، ۳۴ سال زندگى امام سجّاد اینجورى گذشت. البتّه هرچه گذشته، وضع بهتر شده؛ لذا در همان حدیثِ «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ» از امام صادق، در دنبالهاش دارد: ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُروا، بعد مردم ملحق شدند؛ و ما مىبینیم که همینجور است و دوران امام باقر که میرسد -که عرض خواهم کرد- وضع فرق کرده بود؛ این بهخاطر زحمات ۳۵ سالهى امام سجّاد است. 1 ) تحف العقول، ص: 274؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 132 كتابه [علی بن الحسین علیه السلام] إلى محمد بن مسلم الزهري يعظه؛ كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ مِنَ الْفِتَنِ وَ رَحِمَكَ مِنَ النَّارِ فَقَدْ أَصْبَحْتَ بِحَالٍ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَكَ بِهَا أَنْ يَرْحَمَكَ فَقَدْ أَثْقَلَتْكَ نِعَمُ اللَّهِ بِمَا أَصَحَّ مِنْ بَدَنِكَ وَ أَطَالَ مِنْ عُمُرِكَ وَ قَامَتْ عَلَيْكَ حُجَجُ اللَّهِ بِمَا حَمَّلَكَ مِنْ كِتَابِهِ وَ فَقَّهَكَ فِيهِ مِنْ دِينِهِ وَ عَرَّفَكَ مِنْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ ص فَرَضِيَ لَكَ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَ بِهَا عَلَيْكَ وَ فِي كُلِّ حُجَّةٍ احْتَجَّ بِهَا عَلَيْكَ الْفَرْضَ بِمَا قَضَى فَمَا قَضَى إِلَّا ابْتَلَى شُكْرَكَ فِي ذَلِكَ وَ أَبْدَى فِيهِ فَضْلَهُ عَلَيْكَ فَقَالَ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ فَانْظُرْ أَيَّ رَجُلٍ تَكُونُ غَداً إِذَا وَقَفْتَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَسَأَلَكَ عَنْ نِعَمِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ رَعَيْتَهَا وَ عَنْ حُجَجِهِ عَلَيْكَ كَيْفَ قَضَيْتَهَا وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ قَابِلًا مِنْكَ بِالتَّعْذِيرِ وَ لَا رَاضِياً مِنْكَ بِالتَّقْصِيرِ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَيْسَ كَذَلِكَ أَخَذَ عَلَى الْعُلَمَاءِ فِي كِتَابِهِ إِذْ قَالَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَدْنَى مَا كَتَمْتَ وَ أَخَفَّ مَا احْتَمَلْتَ أَنْ آنَسْتَ وَحْشَةَ الظَّالِمِ وَ سَهَّلْتَ لَهُ طَرِيقَ الْغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنْهُ حِينَ دَنَوْتَ وَ إِجَابَتِكَ لَهُ حِينَ دُعِيتَ فَمَا أَخْوَفَنِي أَنْ تَكُونَ تَبُوءُ بِإِثْمِكَ غَداً مَعَ الْخَوَنَةِ وَ أَنْ تُسْأَلَ عَمَّا أَخَذْتَ بِإِعَانَتِكَ عَلَى ظُلْمِ الظَّلَمَةِ إِنَّكَ أَخَذْتَ مَا لَيْسَ لَكَ مِمَّنْ أَعْطَاكَ وَ دَنَوْتَ مِمَّنْ لَمْ يَرُدَّ عَلَى أَحَدٍ حَقّاً وَ لَمْ تَرُدَّ بَاطِلًا حِينَ أَدْنَاكَ وَ أَحْبَبْتَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ أَ وَ لَيْسَ بِدُعَائِهِ إِيَّاكَ حِينَ دَعَاكَ جَعَلُوكَ قُطْباً أَدَارُوا بِكَ رَحَى مَظَالِمِهِمْ وَ جِسْراً يَعْبُرُونَ عَلَيْكَ إِلَى بَلَايَاهُمْ وَ سُلَّماً إِلَى ضَلَالَتِهِمْ دَاعِياً إِلَى غَيِّهِمْ سَالِكاً سَبِيلَهُمْ يُدْخِلُونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى الْعُلَمَاءِ وَ يَقْتَادُونَ بِكَ قُلُوبَ الْجُهَّالِ إِلَيْهِمْ فَل ترجمه : خدا ما را و تو را از فتنهها نگهدارد و بتو از دوزخ ترحم كند،تو امروز بوضعى افتادى كه سزا است هر كه تو را بدان حال بيند برايت طلب رحمت كند بتحقيق كه بار نعمت خدا بدوش تو سنگين شده كه بتو تنى سالم و عمرى دراز داده،حجتهاى خدا بر تو استوار است كه قرآن را ميدانى و فقه دينش را خواندهاى و سنت پيغمبرش را هم بتو فهمانيده و بر تو در برابر هر نعمتى كه بتو داده و هر حجتى كه در برابرت نهاده وظيفهاى مقرر داشته و منظورش اينست كه شكر تو را آزمايش كند در اين باره و فضل خود را بر تو آشكار سازد و فرموده است(7-ابراهيم)اگر شكر كنيد براى شما بيفزايم و اگر ناسپاسى كنيد راستى كه عذاب من سخت است. بنگر فرداى قيامت كه برابر خدا بايستى چگونه مردمى باشى؟آن روزى كه خدا از تو بپرسد نعمتهاى مرا چگونه رعايت كردى و در باره حجتهاى من چه قضاوت كردى.گمان مبر كه خدا از تو عذرى پذيرد و بتقصير تو راضى باشد،هيهات هيهات چنين نيست،خدا علماء را در قرآن خود مسئول دانسته آنگاه كه فرموده(184-آل عمران)بايد آن را براى مردم بيان كنيد و نهان نداريد و بدان كه كمترين كتمان حق و سبكترين بارى كه بر دوش دارى اينست كه بوحشت ظالم انس گرفتى و راه گمراهى را با نزديكى خودت بدو و اجابت دعوت او برايش هموار كردى،وه چه ميترسم كه فرداى قيامت بهمراه خائنان گرفتار گناه خود باشى و از اينكه هر چه بگيرى براى اعانت با ظلمه مسئول از آن باشى،تو مالى را گرفتى كه از ان تو نيست از آن دستى كه گرفتى و بكسى نزديك شدى كه باحدى حق او را رد نكرده و تو هم با تقرب باو هيچ باطلى را رد نكردى،تو دوست داشتى كسيرا كه با خدا ميجنگد،آيا چنان نيست كه تو را دعوت كردند و قطبى ساختند براى چرخاندن ستم خود و تو را پل ساختند تا از آن ببلا عبور كنند و تو را نردبان گمراهى خود نمودند و براه خود رفتند،تو را در باره علماء آل محمد بشك انداختند و بوسيله تو دل جهال را براى خود صيد كردند و اخص وزيران و نيرومندترين يارانشان باندازه تو روپوش بر فساد آنها ننهاد و دل خاصه و عامه را بسوى آنها جلب نكرد،چه بسيار كم بتو مزد دادند در برابر آنچه از تو گرفتند و چه گرفتند و چه كم براى تو آباد كردند،و چگونه باشد آنچه بر تو خراب كردند،و خود را بپا ديگرى برايت آن را نپايد،و چون مرد مسئولى خود را محاسبه كنو ببين چگونه قدردانى كنى از كسى كه بتو غذا داده و علم آموخته خرد يا كلان وه چه م 2 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 234؛ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج14، ص: 205؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 142؛ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَا نَدْرِي كَيْفَ نَصْنَعُ بِالنَّاسِ إِنْ حَدَّثْنَاهُمْ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص ضَحِكُوا وَ إِنْ سَكَتْنَا لَمْ يَسَعْنَا قَالَ فَقَالَ ضَمْرَةُ بْنُ مَعْبَدٍ حَدِّثْنَا فَقَالَ هَلْ تَدْرُونَ مَا يَقُولُ عَدُوُّ اللَّهِ إِذَا حُمِلَ عَلَى سَرِيرِهِ قَالَ فَقُلْنَا لَا قَالَ فَإِنَّهُ يَقُولُ لِحَمَلَتِهِ أَ لَا تَسْمَعُونَ أَنِّي أَشْكُو إِلَيْكُمْ عَدُوَّ اللَّهِ خَدَعَنِي وَ أَوْرَدَنِي ثُمَّ لَمْ يُصْدِرْنِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ إِخْوَاناً وَاخَيْتُهُمْ فَخَذَلُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ أَوْلَاداً حَامَيْتُ عَنْهُمْ فَخَذَلُونِي وَ أَشْكُو إِلَيْكُمْ دَاراً أَنْفَقْتُ فِيهَا حَرِيبَتِي فَصَارَ سُكَّانُهَا غَيْرِي فَارْفُقُوا بِي وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا قَالَ فَقَالَ ضَمْرَةُ يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنْ كَانَ هَذَا يَتَكَلَّمُ بِهَذَا الْكَلَامِ يُوشِكُ أَنْ يَثِبَ عَلَى أَعْنَاقِ الَّذِينَ يَحْمِلُونَهُ قَالَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ ضَمْرَةُ هَزِئَ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخُذْهُ أَخْذَةَ أَسَفٍ قَالَ فَمَكَثَ أَرْبَعِينَ يَوْماً ثُمَّ مَاتَ فَحَضَرَهُ مَوْلًى لَهُ قَالَ فَلَمَّا دُفِنَ أَتَى عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع فَجَلَسَ إِلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَيْنَ جِئْتَ يَا فُلَانُ قَالَ مِنْ جِنَازَةِ ضَمْرَةَ «1» فَوَضَعْتُ وَجْهِي عَلَيْهِ حِينَ سُوِّيَ عَلَيْهِ فَسَمِعْتُ صَوْتَهُ وَ اللَّهِ أَعْرِفُهُ كَمَا كُنْتُ أَعْرِفُهُ وَ هُوَ حَيٌّ يَقُولُ وَيْلَكَ يَا ضَمْرَةَ بْنَ مَعْبَدٍ الْيَوْمَ خَذَلَكَ كُلُّ خَلِيلٍ وَ صَارَ مَصِيرُكَ إِلَى الْجَحِيمِ فِيهَا مَسْكَنُكَ وَ مَبِيتُكَ وَ الْمَقِيلُ. قَالَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَسْأَلُ اَللَّهَ اَلْعَافِيَةَ هَذَا جَزَاءُ مَنْ يَهْزَأُ مِنْ حَدِيثِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . ترجمه : ما نميدانيم با مردم چه معامله كنيم اگر نقل كنيم هر چه از پيامبر شنيدهايم ميخندند اگر نقل نكنيم طاقت نمىآوريم ضمرة بن معيد گفت نقل كنيد. فرمود وقتى دشمن خدا را در تابوت ميگذارند و بگورستان ميبرند ميدانيد چه ميگويد؟گفتند نه.فرمود بكسانى كه او را بر شانه گرفتهاند ميگويد نميشنويد من شكايت دشمن خدا را بشما ميكنم مرا باين ورطه كشاند و نجاتم نداد من شاكى هستم از دوستانى كه با آنها دوستى كردم مرا خوار نمودند و از اولادى كه حمايت از آنها نمودم مرا ذليل نمودند و از خانهاى كه ثروتم را خرج آبادى آن خانه كردم ديگران آنجا ساكن شدند بمن رحم كنيد اين قدر عجله نكنيد. ضمره گفت اگر بتواند اين طور صحبت كند ممكن است حركت كند و روى شانه حاملين بنشيند.على بن الحسين فرمود خدايا اگر ضمره مسخره ميكند حديث پيامبرت را از او انتقام بگير.چهل روز زنده بود پس از آن فوت شد غلامش در سر جنازهاش بود پس از دفن خدمت زين العابدين عليه السلام رسيد امام فرمود از كجا مىآئى؟گفت از دفن ضمره صورتم را روى قبرش گذاشتم وقتى خاك بر او انباشتند صدايش را شنيدم كه كاملا آن صدا را در زمان زندگىاش مىشناختم.ميگفت واى بر تو اى ضمره بن معيد امروز هر دوست كه داشتى خوارت كرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى در آن محل پناهگاه و خوابگاه ابدى تو است. على بن الحسين عليه السلام فرمود از خدا درخواست عافيت ميكنم اين جزاى كسى كه مسخره كند حديث رسول خدا را. 3 ) شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج4، ص: 104؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 143 َ رَوَى أَبُو عُمَرَ النَّهْدِيُّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ مَا بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا يُحِبُّنَا ترجمه : 4 ) الإختصاص، شیخ مفید، ص: 64؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 144 عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَة ً أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا وَ كَانَ يَحْيَى ابْنُ أُمِّ الطَّوِيلِ يَدْخُلُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يَقُولُ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ. ترجمه : 5 ) تحف العقول، ص: 272؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 128 و من كلامه [علی بن الحسین علیه السلام] في الزهد إِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ تَرْكُهُمْ كُلَّ خَلِيطٍ وَ خَلِيلٍ وَ رَفْضُهُمْ كُلَّ صَاحِبٍ لَا يُرِيدُ مَا يُرِيدُونَ أَلَا وَ إِنَّ الْعَامِلَ لِثَوَابِ الْآخِرَةِ هُوَ الزَّاهِدُ فِي عَاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيَا الْآخِذُ لِلْمَوْتِ أُهْبَتَه ترجمه : نشانه زاهدان در دنيا و مشتاقان بآخرت ترك هر معاشر و دوستى و هر همصحبتى است كه با آنها هم آهنگ نيستند، آنكه براى آخرت كار كند هم آنست كه در خوشى نقد دنيا بيرغبت است و آماده براى مرگ است 6 ) تحف العقول، النص، ص: 391؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج1، ص: 144 ِ إِنَّ جَمِيعَ مَا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا بَحْرِهَا وَ بَرِّهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا عِنْدَ وَلِيٍّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَ أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ بِحَقِّ اللَّهِ كَفَيْءِ الظِّلَال ثُمَّ قَالَ [علی بن الحسین علیه السلام] أَ وَ لَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا «4» يَعْنِي الدُّنْيَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ. ترجمه : على بن حسين عليهما السّلام فرمود: همانا هر آنچه كه در شرق و غرب دنيا از دريا گرفته تا خشكى دشت و كوه آن كوه خورشيد بر آن تابيده نزد دوستى از دوستداران خدا و معرفت داران به حقّ خدا همچون بازگشت سايه است. پس آنگاه فرمود: آيا آزادهاى نيست كه اين تهمانده جويده شده- يعنى دنيا- را براى اهلش واگذارد؟ جانهاى شما را قيمتى جز بهشت نباشد؛ پس به غير آن نفروشيد؛ چرا كه هر كه از خدا به دنيا خشنود شود بىگمان به چيزى پست خشنود شده است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :توجه امام سجاد علیه السلام به کادرسازی کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, حضرت امام سجاد (علیهالسلام), زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : در کلمات امام سجّاد توجّه به کادرسازى هم هست. در کتاب شریف تحفالعقول، چند مورد کلام طویل از امام سجّاد نقل شده. بنده متأسّفانه وقت نکردم به کتابهاى دیگر نگاه کنم و اگر نمونههاى دیگرى از این کلمات از امام سجّاد هست، پیدا کنم؛ گمان هم نمیکنم باشد، یا زیاد باشد؛ کلمات کوتاه چرا، امّا کلمات بلند، مثل آن دو سه مورد حدیثِ مفصّلى که در تحفالعقول از امام سجّاد نقل شده، دیگر فکر نمیکنم باشد. لحن این احادیث و خطاب این احادیث نشاندهندهى کارى است که امام سجّاد میکرده؛ یکى از اینها معلوم است که خطاب به عامّهى مردم است؛ اوّلش «ایّها النّاس» است و با «ایّها النّاس» شروع میشود؛ در این خطاب، تذکّر به معارف اسلامى است؛ حضرت در این حدیث مفصّل میفرمایند که وقتى انسان را در قبر میگذارند، از ربّ او سؤال میکنند، از پیغمبر او سؤال میکنند، از دنیاى او سؤال میکنند، از امام او سؤال میکنند؛ این یک لحن ملایم و رقیقى است که به درد عامّهى مردمى که در حیطهى تبلیغات امام سجّاد قرار میگرفتند، میخورد؛ امّا یک حدیث دیگر هست که جور دیگرى شروع میشود و مضمون آن هم نشان میدهد که مال خواص است؛ اولش اینجورى شروع میشود: کَفانا اللّهُ وَ اِیّاکُم کَیدَ الظّالِمینَ وَ بَغیَ الحاسِدینَ وَ بَطشَ الجَبّارینَ لا یَفتِنَنَّکُمُ الطَّواغیت؛(1) این مال عامّهى مردم نیست، مشخّص است که مال یک عدّهى خاصّى است. میشود حدس زد که امام در طول این مدّت یا در دورههاى مختلف و در سالهاى مختلف، یا با جمعهاى مختلف، دو سه جور بیان و تعلیمات داشتند؛ بعضىاش آنجور است، بعضىاش اینجور است؛ در بعضى هم اشارهى به دستگاه حاکم و طواغیت زمان هست، در بعضى نه، فقط به کلّیّات و مسائل اسلامى اکتفا شده و لاغیر. این زندگى امام سجّاد است که در طول این ۳۵ سال، آرام آرام ، آن مردم غافل و بىخبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط دستگاههاى جبّار از یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابستهى به دستگاهها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ظلمانى نجات میدهد و مجموعاً یک عدّه و یک مجموعهى مؤمن علاقهمند صالحى را که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده، به وجود بیاورد؛ این زندگى امام سجّاد است. البتّه جزئیّات زندگى آن حضرت، جاى بحث چندساعتهى جداگانهاى دارد که بنده بحث هم کردهام و ساعتهاى متمادى راجع به زندگى امام سجّاد صحبت کردهام؛ الان بیش از این اشاره در بحث کنونى ما نمیگنجد. 1 ) تحف العقول، ص: 252؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 14؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص: 148؛ كَفَانَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ كَيْدَ الظَّالِمِينَ وَ بَغْيَ الْحَاسِدِينَ وَ بَطْشَ الْجَبَّارِينَ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الطَّوَاغِيتُ وَ أَتْبَاعُهُمْ مِنْ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِي الدُّنْيَا الْمَائِلُونَ إِلَيْهَا الْمَفْتُونُونَ بِهَا الْمُقْبِلُونَ عَلَيْهَا وَ عَلَى حُطَامِهَا الْهَامِدِ وَ هَشِيمِهَا الْبَائِدِ غَداً وَ احْذَرُوا مَا حَذَّرَكُم اللَّهُ مِنْهَا وَ ازْهَدُوا فِيمَا زَهَّدَكُمُ اللَّهُ فِيهِ مِنْهَا وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَى مَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا رُكُونَ مَنْ أَعَدَّهَا دَاراً وَ قَرَاراً وَ بِاللَّهِ إِنَّ لَكُمْ مِمَّا فِيهَا عَلَيْهَا دَلِيلًا «1» مِنْ زِينَتِهَا وَ تَصْرِيفِ أَيَّامِهَا وَ تَغْيِيرِ انْقِلَابِهَا وَ مَثُلَاتِهَا وَ تَلَاعُبِهَا بِأَهْلِهَا إِنَّهَا لَتَرْفَعُ الْخَمِيلَ وَ تَضَعُ الشَّرِيفَ وَ تُورِدُ النَّارَ أَقْوَاماً غَداً فَفِي هَذَا مُعْتَبَرٌ وَ مُخْتَبَرٌ وَ زَاجِرٌ لِمُنْتَبِهٍ وَ إِنَّ الْأُمُورَ الْوَارِدَةَ عَلَيْكُمْ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مِنْ مُظْلِمَاتِ الْفِتَنِ وَ حَوَادِثِ الْبِدَعِ وَ سُنَنِ الْجَوْرِ وَ بَوَائِقِ الزَّمَانِ وَ هَيْبَةِ السُّلْطَانِ وَ وَسْوَسَةِ الشَّيْطَانِ لَتُثَبِّطُ الْقُلُوبَ عَنْ نِيَّتِهَا وَ تُذْهِلُهَا عَنْ مَوْجُودِ الْهُدَى وَ مَعْرِفَةِ أَهْلِ الْحَقِّ إِلَّا قَلِيلًا مِمَّنْ عَصَمَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فَلَيْسَ يَعْرِفُ تَصَرُّفَ أَيَّامِهَا وَ تَقَلُّبَ حَالاتِهَا وَ عَاقِبَةَ ضَرَرِ فِتْنَتِهَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرُّشْدِ وَ سَلَكَ طَرِيقَ الْقَصْدِ ثُمَّ اسْتَعَانَ عَلَى ذَلِكَ بِالزُّهْدِ فَكَرَّرَ الْفِكْرَ وَ اتَّعَظَ بِالْعِبَرِ وَ ازْدَجَرَ فَزَهِدَ فِي عَاجِلِ بَهْجَةِ الدُّنْيَا وَ تَجَافَى عَنْ لَذَّاتِهَا وَ رَغِبَ فِي دَائِمِ نَعِيمِ الْآخِرَةِ- وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ رَاقَبَ الْمَوْتَ وَ شَنَأَ الْحَيَاةَ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ فَعِنْدَ ذَلِكَ نَظَرَ إِلَى مَا فِي الدُّنْيَا بِعَيْنٍ نَيِّرَةٍ حَدِيدَةِ النَّظَرِ وَ أَبْصَرَ حَوَادِثَ الْفِتَنِ وَ ضَلَالَ الْبِدَعِ وَ جَوْرَ الْمُلُوكِ الظَّلَمَةِ فَقَدْ لَعَمْرِي اسْتَدْبَرْتُمْ مِنَ الْأُمُورِ الْمَاضِيَةِ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ ترجمه : خداوند توطئه ستمگران و تجاوز حسودان و سختگيرى زورگويان را از ما و شما جلو گيرد. اى مؤمنان مبادا طاغوتان (و سركشان) و پيروان آنان كه شيفتگان دنيايند و دل در گرو آن نهادهاند راه شما را بزنند، آنان كه خود فريب خورده دنيايند و بدان كالاى پوسيده و خس و خاشاك كه فردا نابود مىشود روى دارند. از آنچه از دنيا كه خداوند از آنتان بر حذر داشته بپرهيزيد و بدان چه شما را بدان بىرغبت خواسته و خوانده بىرغبتى ورزيد. و بدان چه در اين دنياست چونان كسى كه آن را دار قرار و خانه پايدار شمرده تكيه نكنيد. «2» به خدا سوگند هر آنچه در اين دنياست (خود) براى شما دليلى بر ضدّ آن باشد، از آرايشهايش گرفته تا گردش روزگارش و دگرگونى و انقلابش و عبرتهايش و بازيگريهايش با دوستدارانش، به راستى دنيا گمنام فرودست را بر فراز كشاند و نامدار فرادست را زير دست نشاند و فردا مردمانى را به دوزخ براند. پس در همين (نكته) براى هشيار «3» دل آگاه عبرتى و آزمايشى و موجب بازدارندهاى است. پس اين رويدادها كه هر روز و هر شب براى شما پيش مىآيد از تيره فتنهها «4» و حوادث نوبه نو و روشهاى ستمگرانه و ناگواريهاى روزگار و هراسناكى سلطان و افسونگرى شيطان، دلها را از آهنگ خود باز دارد «5» و از (فيض بردن از) هدايت موجود «6» (و امام و رهنماى حاضر) و شناختن اهل حقّ مانع آيد، مگر اندك كسانى كه خداوند عزّ و جلّشان نگه مىدارد، و هيچ كس دگرگونى روزگار و تغيير حالات و نتيجه گزند فتنههايش را به درستى نداند مگر آنكه خدايش نگهدارد و به راه هدايت رود و جادّه ميانه (و راست) را بپيمايد، سپس در اين رهسپارى از زهد و پارسايى مدد جويد و بسيار بينديشد و از عبرتها پند گيرد و (از گناه) بازايستد و به خرّمى و طراوت زودگذر دنيا بىعلاقه باشد و از لذّتهاى آن چشم پوشد و به نعمت جاودانه آخرت رغبت ورزد و تمام كوشش خود را برايش بكار برد و نگران مرگ، و دشمن همزيستى با گروه ستمگران باشد. در اين صورت به جهان با ديدهاى روشن «7» و نظرى تيز و حقيقت شكاف بنگرد و به فتنههاى نو به نو و بدعتهاى گمراهكننده و ستم شاهان ستمكار با دلى بينا و آگاه نظر كند. به جان خودم شما از كارهاى گذشته دورانهاى پيشين چندان فتنههاى انبوه و آلودگيهاى آنها را پشت سر گذاشتهايد كه براى كناره جستن از گمراهان و بدعتگزاران و اهل جور و فساد به ناحق در زمين، بتوانيد از آن دليل گير مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :حرکت سیاسی امام باقر علیه السلام کلیدواژه(ها) : حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : بزرگان علمای زمان، پیش امام باقر درس میخوانند و استفاده میکنند. شخصیّت معروفی مثل عکرمه شاگرد ابنعبّاس وقتی میآید خدمت امام باقر، برای اینکه از آن حضرت حدیث بشنود -شاید هم برای اینکه امتحانش بکند- دست و بالش میلرزد و در آغوش امام میافتد؛ بعد خودش تعجّب میکند، میگوید یا ابن رسولالله! من بزرگانی مثل ابنعبّاس را دیدم و از آنها حدیث شنیدم [امّا] هرگز این حالتی که در مقابل تو به من دست داد، برای من دست نداده بود؛ و ببینید امام باقر در جوابش چقدر صریح میگویند «وَیلَکَ یا عُبَیدَ اَهلِ الشّامِ! اِنَّکَ بَینَ یَدَیِ بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیها اسمُه»؛(1) ای بندهی کوچک شامیان! تو در مقابل عظمت معنویّت است که مجبوری اینجور به خودت بلرزی. کسی مثل ابوحنیفه که از فقها و بزرگان زمان است، میآید خدمت امام باقر و از آن حضرت معارف و احکام دین را فرا میگیرد، و بسیاری از علمای دیگر جزو شاگردان امام باقر هستند وصیت علمی امام باقر در اکناف عالم میپیچید که به «باقرالعلوم» معروف میشود. پس ببینید؛ وضع اجتماعی و وضع عاطفی مردم و احترامات آنها نسبت به ائمّه، زمان امام باقر فرق کرده، تفاوت کرده. به همین نسبت ما میبینیم که حرکت سیاسی امام باقر هم تندتر است؛ یعنی امام سجّاد در مقابلهی با عبدالملک، [بهصورت] روبهرو، تندی و سخن درشت و سخنی که بتوانند آن را بهعنوان یک قرینهای بر مخالفت بگیرند، ندارد. عبدالملک به امام سجّاد نامه مینوشت دربارهی فلان موضوع، حضرت هم جواب او را میدادند؛ البتّه جواب پسر پیغمبر همیشه یک جواب محکم و متین و دندانشکن است، امّا در آن، بهآنصورت تعرّض نیست؛ امّا در مورد امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) اینجوری نیست؛ حرکت امام باقر آنچنان است که هشامبنعبدالملک احساس وحشت میکند و میبیند که باید آن حضرت را زیر نظر قرار بدهد و به شام میخواهد آن حضرت را ؛ البتّه امام سجّاد را هم در دوران امامتشان -بعد از آن دفعهی اوّل- با غل و زنجیر و مانند اینها به شام بردهاند، لکن وضع آنجا جور دیگری است و امام سجّاد با ملاحظهی بیشتری همیشه برخورد میکردند، امّا در مورد امام باقر، ما لحن کلام را تندتر میبینیم. بنده چند روایت در [زمینهی] مذاکرات حضرت باقر (علیه الصّلاة و السّلام) با اصحابشان دیدم که نشانهی دعوت به حکومت و خلافت و امامت و حتّی نوید آینده در آنها مشاهده میشودکه انشاءالله چند نمونهاش را عرض میکنم. 1 ) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 182؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 258 أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ فِي خَبَرٍ لَمَّا كَانَتِ السَّنَةُ الَّتِي حَجَّ فِيهَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ لَقِيَهُ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ أَقْبَلَ النَّاسُ يَنْثَالُونَ عَلَيْهِ «1» فَقَالَ عِكْرِمَةُ مَنْ هَذَا عَلَيْهِ سِيمَاءُ زُهْرَةِ الْعِلْمِ لَأُجَرِّبَنَّهُ فَلَمَّا مَثُلَ بَيْنَ يَدَيْهِ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ أُسْقِطَ فِي يَدِ أَبِي جَعْفَرٍ وَ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ جَلَسْتُ مَجَالِسَ كَثِيرَةً بَيْنَ يَدَيِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ غَيْرِهِ فَمَا أَدْرَكَنِي مَا أَدْرَكَنِي آنِفاً فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْلَكَ يَا عُبَيْدَ أَهْلِ الشَّامِ إِنَّكَ بَيْنَ يَدَيِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ. ترجمه : ابو حمزه ثمالى در ضمن خبرى گفت سالى كه حضرت باقر بمكه رفت و هشام بن عبد الملك نيز در مكه بود مردم پى در پى گرد امام مىآمدند و مسائل خود را مىپرسيدند عكرمه گفت اين كيست كه نور علم از جبينش تابان است بروم او را آزمايش كنم. گفت همين كه مقابلش ايستادم چنان لرزه اندامم را گرفت كه در مقابل او ناتوان شدم عرضكردم يا ابن رسول الله من در مقابل مردان بزرگى نشستهام ابن عباس و ديگران را درك نمودهام ولى آنچه اكنون دچار شدم هيچ وقت برايم پيش نيامده امام باقر فرمود واى بر تو بندهى شاميان! (انت بين يدى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه. )تو در مقابل شخصيتى قرار گرفتهاى كه خداوند دستور احترام آنها را داده و رهنماى خلق و نماينده خدا است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :امید حکومت اهل بیت در زمان امام باقر علیه السلام کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام), سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : وایتی است که در بحار هست که نقل میکند منزل حضرت ابیجعفر، پُر از جمعیّت بود؛ پیرمردی آمد و تکیه داده بود به یک عصایی یا مانند آن؛ آمد و سلام کرد خدمت حضرت و اظهار علاقه کرد و اظهار محبّت کرد و بعد نشست پهلوی حضرت و گفت «فَوَ اللهِ اِنّی لَأُحِبُّکُم وَ اُحِبُّ مَن یُحِبُّکُم وَ وَ اللهِ مَا اُحِبُّکُم وَ اُحِبُّ مَن یُحِبُّکُم لِطَمَعٍ فی دُنیا وَ اِنّی لَاُبغِضُ عَدُوَّکُم وَ اَبرَأُ مِنهُ وَ وَ اللهِ ما اُبغِضُهُ وَ اَبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ کانَ بَینی وَ بَینَهُ وَ اللهِ اِنّی لَاُحِلُّ حَلالَکُم وَ اُحَرِّمُ حَرامَکُم وَ اَنتَظِرُ اَمرَکُم فَهَل تَرجُو لی جَعَلَنِیَ اللهُ فِداک»؛ یعنی آیا امید داری که من ببینم آن روزگار شما را؟ چون منتظر امر شما هستم یعنی منتظر فرارسیدن دوران حکومت شما. امر -هذا الامر، امرکم- یعنی حکومت؛ در تعبیرات آن دوره، چه تعبیرات بین ائمّه و اصحاب ائمّه، چه مخالفینشان و دشمنانشان -مثلاً هارون اشاره میکند «و الله لو تنازعت معی فی هذا الامر...»- یعنی خلافت، یعنی امامت؛ «اَمرَکُم» یعنی خلافتتان؛ بلاشک این تعبیر به این معنا است. میآید سؤال میکند که آیا امید دارید که من به آن روز برسم و آن روز را ببینم؛ فَقالَ اَبُو جَعفَرٍ علیه السّلام اِلَیَّ اِلَیَّ حَتّیٰ اَقعَدَهُ اِلیٰ جَنبِه»؛ او را نزدیک آوردند و نشاندند پهلوی خودشان؛ ثُمَّ قَالَ اَیُّهَا الشَّیخُ اِنَّ اَبی عَلیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السّلام اَتاه رَجُلٌ فَسَاَلَهُ عَن مِثلِ الَّذی سَاَلتَنی عَنه؛ حضرت از قول امام سجّاد نقل میکنند و خب این را ما در روایات امام سجّاد پیدا نمیکنیم؛ یقیناً میشود فهمید که اگر امام سجّاد در یک جمع بزرگی این قضیّه را فرموده بودند، به گوش دیگران و ماها هم میرسید، امّا آن چیزی را که امام سجّاد به گمان زیاد سِرّاً فرمودند، اینجا امام باقر علناً میگویند. بعد، از قول پدرشان نقل میکنند که فرمود «اِن تَمُت تَرِد عَلیٰ رَسُولِ اللهِ وَ عَلیٰ عَلیٍّ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ عَلیٰ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ وَ یَثلَجُ قَلبُکَ وَ یَبرُدُ فُؤادُکَ وَ تَقَرُّ عَینُکَ وَ تُستَقبَلُ بِالرَّوحِ وَ الرَّیحانِ مَعَ الکِرامِ الکاتِبین ... وَ اِن تَعِش تَریٰ ما یُقِرُّ اللهُ بِهِ عَینَکَ وَ تَکونُ مَعَنا فِی السَّنامِ الاَعلیٰ»؛(1) یعنی مأیوسش نمیکنند؛ میگویند اگر بمیری -چون پیر بوده- که خب با پیغمبر هستی و مانند اینها، اگر هم بمانی، با خود ما خواهی بود؛ یعنی یک چنین تعبیراتی در کلام امام باقر [هست]. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 76؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 361 عَنِ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ قَالَ: بَيْنَا أَنَا مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ ع وَ الْبَيْتُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ إِذْ أَقْبَلَ شَيْخٌ يَتَوَكَّأُ عَلَى عَنَزَةٍ لَهُ «1» حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَيْتِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ سَكَتَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ أَقْبَلَ الشَّيْخُ بِوَجْهِهِ عَلَى أَهْلِ الْبَيْتِ وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ ثُمَّ سَكَتَ حَتَّى أَجَابَهُ الْقَوْمُ جَمِيعاً وَ رَدُّوا عَلَيْهِ السَّلَامَ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَدْنِنِي مِنْكَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّكُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّكُمْ لِطَمَعٍ فِي دُنْيَا وَ [اللَّهِ] إِنِّي لَأُبْغِضُ عَدُوَّكُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ وَ وَ اللَّهِ مَا أُبْغِضُهُ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ لِوَتْرٍ كَانَ «2» بَيْنِي وَ بَيْنَهُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُحِلُّ حَلَالَكُمْ وَ أُحَرِّمُ حَرَامَكُمْ وَ أَنْتَظِرُ أَمْرَكُمْ فَهَلْ تَرْجُو لِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع إِلَيَّ إِلَيَّ حَتَّى أَقْعَدَهُ إِلَى جَنْبِهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ إِنَّ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع أَتَاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ مِثْلِ الَّذِي سَأَلْتَنِي عَنْهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي ع إِنْ تَمُتْ تَرِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ يَثْلَجُ قَلْبُكَ وَ يَبْرُدُ فُؤَادُكَ وَ تَقَرُّ عَيْنُكَ وَ تُسْتَقْبَلُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّيْحَانِ مَعَ الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ لَوْ قَدْ بَلَغَتْ نَفْسُكَ هَاهُنَا وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ وَ إِنْ تَعِشْ تَرَى مَا يُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَكَ وَ تَكُونُ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى فَقَالَ الشَّيْخُ كَيْفَ قُلْتَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْكَلَامَ فَقَالَ الشَّيْخُ اللَّهُ أَكْبَرُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ إِنْ أَنَا مِتُّ أَرِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلَى عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَ ترجمه : حكم بن عتيبه مىگويد:در حالى كه در خدمت امام باقر عليه السّلام بودم و اطاق آكنده از جمعيّت بودناگاه پيرمردى كه بر عصاى پيكاندارى تكيه داشت،پيش آمد تا به در اطاق ايستاد و گفت:سلام بر تو اى فرزند رسول اللّٰه و رحمت و بركات الهى بر تو باد،و سپس خاموش شد.امام باقر عليه السّلام فرمود:و سلام بر تو و رحمت و بركات الهى نثارت.سپس پيرمرد به چهره رو به اهل بيت كرد و گفت:سلام بر شما،و سپس خاموش شد،و همگى سلامش را پاسخ گفتند. او سپس به چهره رو به امام باقر عليه السّلام كرد و گفت:اى فرزند رسول اللّٰه!مرا به خود نزديك كن خداوند مرا قربان تو گرداند.بخدا سوگند من شما را و كسانى را كه شما را دوست دارند دوست دارم،و بخدا سوگند من شما و هر كه شما را دوست دارد به خاطر دنيا دوست ندارم.همانا من دشمن شما را دشمن مىدارم و از او كناره مىگيرم،و بخدا سوگند به خاطر خونى كه ميان ما ريخته شده،او را دشمن نمىدارم و از او كناره نمىگيرم.بخدا سوگند،همانا من حلال،شما را حلال و حرام شما را حرام مىدانم و چشم براه امر شمايم، پس آيا براى من اميدى دارى،خداوند مرا قربان تو گرداند؟امام باقر عليه السّلام فرمود:نزد من بيا نزد من بيا،تا او را در كنارش نشاند و فرمود:اى پيرمرد!مردى نزد پدرم امام زين العابدين عليه السّلام آمد و به او همان را گفت كه تو به من،و پدرم به او فرمود:اگر بميرى بر رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم و على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهما السّلام وارد مىشوى و دلت خنك مىشود و درونت آرامش مىپذيرد و چشمت روشن مىشود و با كرام الكاتبين با روح و ريحان مورد استقبال قرار مىگيرى،اگر جانت به اين جا برسد-و با دست خود اشاره به گلويش كرد-و اگر هم زنده بمانى آن بينى كه چشمت را روشن كند و در والاترين مراتب بهشت با ما باشى.پيرمرد گفت:چه گفتى يا امام؟حضرت عليه السّلام همان سخن را برايش باز گفت،و پيرمرد گفت:«اللّٰه اكبر»اگر بميرم به رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم و على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السّلام وارد مىشوم و چشمم روشن مىشود و دلم خنكتر مىگردد و درونم آرامش مىپذيرد و فرشتههاى كرام الكاتبين مرا با روح و ريحان استقبال مىكنند،اگر جانم بدين جا[گلو]رسد،و اگر هم زنده بمانم به چشم خويش آن بينم كه خدا بدان چشم مرا روشن كند و در والاترين مراتب بهشت با شما باشيم؟!سپس آن پي مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :تعیین وقت حکومت اهل بیت علیهم السلام در روایت کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : آن مطلبی که میخواستم از زندگی امام باقر عرض بکنم این است که اوّلاً در یک روایت از امام باقر (علیه السّلام) تعیینِ وقت شده برای خروج و این چیز عجیبی است؛ حدیث در کافی است؛ عَن اَبی حَمزَةَ الثُّمالیِّ بِسَنَدٍ عالٍ، قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ یَقولُ یا ثابِتُ اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ قَد کانَ وَقَّتَ هَذا الأَمرَ فِی السَّبعین؛ سال هفتاد قرار بوده حکومت الهی تشکیل بشود؛ فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالَی عَلیٰ اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلیٰ اَربَعینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثناکُم فَاَذَعتُمُ الحَدیثَ فَکَشَفتُم قِناعَ السَّترِ وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذٰلِکَ وَقتاً عِندَنا وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتاب؛ ابوحمزه میگوید: فَحَدَّثتُ بِذٰلِکَ اَبا عَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ قَد کانَ کَذٰلِک».(1) سال ۱۴۰ دوران زندگی امام صادق است؛ این همان چیزی است که بنده قبل از آنکه این حدیث را هم ببینم، از روال زندگی ائمّه به نظرم میرسید که [تشکیل] حکومتی که امام سجّاد آنجور برایش کار میکند و امام باقر آنجور کار میکند، به دوران امام صادق میافتد؛ وفات امام صادق سال ۱۴۸ است و اینجا سال [تشکیل حکومت] ۱۴۰ تعین شده است؛ ۱۴۰ یعنى بعد از ۱۳۵ که بنده قبلاً عرض کردم که در ۱۳۵ منصور مىآید روى کار؛ اگر منصور روى کار نمىآمد، یا اگر حادثهى بنىعبّاس پیش نمىآمد، تقدیر عادى الهى این بود که در سال ۱۴۰ باید حکومت الهى و حکومت اسلامى سر کار بیاید و ائمّه اینجور داشتند کار میکردند؛ حالا، این بحث دیگرى است دربارهى اینکه این آینده مورد توقّع و انتظار ائمّه بوده، و بحث ندارم؛ این یک بحث جداگانه است و یکى از فصول جداگانهى این بحث است که حالا نمیدانم بنده تا کِى حال پیدا خواهم کرد و شما چقدر حال پیدا خواهید کرد که گوش بکنید؛ اگر برسم، جزو یادداشتهایى است که همراهم آوردهام که جداگانه بحث میکنیم؛ الان صحبت من، سرِ وضع امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) است که ایشان در آن دوران، به این معنا تصریح میکنند و بیان میکنند که سال ۱۴۰ قرار بوده [حکومت تشکیل شود]، ما به شما گفتیم، شما افشا کردید، و خداى متعال تأخیر انداخته، به ما هم نگفته، ما هم به شما نمیگوییم. این یکى از خصوصیّات دوران امام باقر است. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 368؛ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص: 170 عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ قَدْ كَانَ كَذَلِكَ. ترجمه : ابو حمزه ثمالى مىگويد:به محضر مبارك امام باقر عليه السّلام عرض كردم: على عليه السّلام مىفرمودند:«تا هفتاد سال به بلا مبتلا مىشوند»و باز مىفرمودند:«پس از بلا، رخا و آسايش است»،هفتاد سال گذشت ولى ما آسايش و راحتى را نديديم. امام باقر عليه السّلام به من فرمودند:اى ثابت! خداوند متعال مدّت اين امر را هفتاد سال قرار داد،ولى زمانى كه حسين عليه السّلام كشته شد،غضب خداوند بر اهل زمين شدت گرفت و آن امر را[كه راحتى پس از بلاست]يكصد و چهل سال به تأخير انداخت،و ما اين مطلب را به شما گفتيم و شما هم آن را افشا كرده و روانداز آن راز را برداشتيد، خداوند متعال آن را بازهم به تأخير انداخت و بعد از آن ديگر وقتى براى آن نزد ما قرار نداد و«خداوند آنچه را كه بخواهد از ميان مىبرد و آنچه را كه بخواهد باقى مىگذارد و تمام اين حوادث در كتاب نزد خداست». ابو حمزه مىگويد:اين روايت را براى وجود مبارك امام صادق عليه السّلام عرض كردم، حضرت فرمودند:همينطور است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :ادامه مبارزه سیاسی امام باقر حتی پس از شهادتشان کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, حضرت امام محمد باقر (علیهالسلام), سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : بعد از آن هم که دوران زندگى این بزرگوار به پایان میرسد، ما مىبینیم که آن حضرت، حرکت مبارزى خودشان را با آن ماجراى منا [ادامه میدهند]؛ «تَندُبُنی عَن نَوادِبَ عَشرَ سِنِینَ بِمِنًى،(1) ده سال بایستى در منا بر امام باقر گریه بکنند؛ این ادامهى همان مبارزه است. گریه بر امام باقر آنهم در منا، به چه منظورى است؟ در زندگى ائمّه (علیهم السّلام)، آنجایى که گریه تحریض شده، بر امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) است که روایات متقنِ مسلّمِ قطعى دارد؛ چرا، حضرت رضا در هنگام حرکتشان [عدّهای را] جمع کردند که بر ایشان گریه کنند که یک حرکت کاملاً سیاسى و جهتدار و معنىدارى بود [امّا] در مورد [گریه بر] شهادتشان جای دیگری بنده یادم نمیآید جز در مورد امام باقر (علیه السّلام) که حضرت وصیّت میکنند و هشتصد درهم از مال خودشان را میگذارند که این کار را در منا بکنند. منا با عرفات فرق دارد، با مشعر فرق دارد، با خود مکّه فرق دارد؛ مکّه شهر است و مردم متفرّقند و مشغول کارشانند؛ در عرفات یک صبح تا عصر بیشتر نیستند، صبح که مىآیند خستهاند و عصر هم با عجله دارند میروند که به جاهاى دیگر برسند؛ و در مشعر [فقط] چند ساعتى در شب هستند و یک گذرگاهى است در راه منا؛ امّا منا سه شبِ متوالى است؛ کسانى که در این سه شبانهروز ــ در آن زمان و با وسایل آن روز ــ بخواهند روزها خودشان را به مکّه برسانند و شب برگردند، کمند و آنجا میمانند؛ درحقیقت سه شبانهروز هزارها انسان آنجا هستند که از اکناف عالم اسلام آمدهاند و انسان میبیند که جاى مناسبى است براى اینکه آنجا تبلیغات کند؛ هر حرفى که بخواهیم به دنیاى اسلام برسد، جایش آنجا است؛ با وضع آن روز که رادیو و تلویزیون و روزنامه و وسایل ارتباطجمعى نبوده. آنجا وقتى یک عدّهاى بر محمّدبنعلى از اولاد پیغمبر گریه میکنند، همه قاعدتاً سؤال خواهند کرد که چرا گریه میکنید؟ انسان که برای هر مردهاى گریه نمیکند، مگر به او ظلم شده بود؟ مگر کشته شده؟ چه کسی به او ظلم کرده؟ چرا به او ظلم کردند؟ و سؤالهاى فراوانى از این قبیل دنبالش مىآید؛ این همان حرکت سیاسى مبارزى بسیار دقیق و حسابشده است. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 117؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج6، ص: 358؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج46، ص: 220 عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي أَبِي يَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِي مِنْ مَالِي كَذَا وَ كَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى أَيَّامَ مِنًى ترجمه : يونس بن يعقوب گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: پدرم به من فرمود: اى جعفر! از مال من براى مقدارى وقف كن (نگهدار) كه تا ده سال در روزهاى منا (سه روز آخر حج) در سرزمين منا براى من سوگوارى (و بيان فضايل و مناقب) كند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :بیان مسئله امامت توسط اهل بیت علیهم السلام کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی امیرالمؤمنین(علیه السلام), انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : حدیث متن فیش : البتّه اینجا مسئلهی امامت را باید مطرح کرد که ببینید چه میکردند؛ مثلاً یک نمونه این است که در این روایات بنده یادداشت کردهام: عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلیٰ صَوتِه»، حضرت در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛(۱) هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. این یک نمونه [است]. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 466؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج47، ص: 58؛ ِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْمَ عَرَفَةَ بِالْمَوْقِفِ وَ هُوَ يُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع ثُمَّ هَهْ فَيُنَادِي ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لِمَنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ اثْنَيْ عَشَرَ صَوْتاً وَ قَالَ عَمْرٌو فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى سَأَلْتُ أَصْحَابَ الْعَرَبِيَّةِ عَنْ تَفْسِيرِ هَهْ فَقَالُوا هَهْ لُغَةُ بَنِي فُلَانٍ أَنَا فَاسْأَلُونِي قَالَ ثُمَّ سَأَلْتُ غَيْرَهُمْ أَيْضاً مِنْ أَصْحَابِ الْعَرَبِيَّةِ فَقَالُوا مِثْلَ ذَلِكَ. ترجمه : عمرو بن ابى المقدام گفت حضرت صادق عليه السّلام را در روز عرفه ديدم در عرفات با صداى بلند ميفرمايد:مردم پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله رهبر مردم بود پس از او علي بن ابى طالب بعد حضرت حسن و بعد امام حسين پس از ايشان علي بن الحسين و بعد محمّد بن علي بعد از ايشان من هستم بيائيد هر سؤالى داريد بكنيد از هر طرف سه مرتبه اين جملات را تكرار ميكرد چپ و راست،عقب،جلو مجموعا دوازده مرتبه فرمود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :بیان مسئله امامت توسط ائمه علیهم السلام کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : حدیث متن فیش : یک نمونهی دیگر: قالَ قَدِمَ رَجُلٌ مِن اَهلِ الکُوفَةِ اِلی خُراسانَ فَدَعا النّاسَ اِلی وَلایَةِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السّلام فَفِرقَةٌ اَطاعَت وَ اَجابَت؛ یک نفری بلند شده از مدینه آمده خراسان، و مردم را به ولایت جعفربنمحمّد -یعنی حکومتشان- دعوت میکند. اصلاً شما ببینید در دوران مبارزات، آنوقتی که ما توانستیم بگوییم جمهوری اسلامی یا حکومت اسلامی کِی بود؟ در طول سالهای مبارزه حدّاکثر این بود که مثلاً حدود اسلامی در باب حکومت را آنهایی که دربارهی حکومت بحث میکردند، بیان کنند؛ چه جور آدمهایی باید حاکم باشند، و نظر اسلام دربارهی حکومت چیست، این حدّاکثر چیزی بود که ما میگفتیم. سال ۵۷ یا حدّاکثر سال ۵۶ در محافل خصوصی بود که ما اسم حکومت اسلامی را آوردیم که تازه حاکمش را معیّن نمیکردیم؛ پس ببینید، اینکه زمان امام صادق بلند میشوند میروند در اقصیٰنقاط اسلام، مردم را به حکومت امام صادق دعوت میکنند، معنایش چیست؟ معنایش اقترابالاجل است، این همان سالِ ۱۴۰ است، این همان چیزی است که خیز حرکت ائمّه بهطور طبیعی ایجاب میکرده که در آن دورانها حکومت اسلامی به وجود بیاید. خب، رفته و دعوت میکند مردم را به ولایت جعفربنمحمّد (علیه السّلام)؛ البتّه معنای ولایت را امروز ما خوب میفهمیم؛ در قبل، ولایت را فقط به محبّت معنا میکردند، یعنی مردم را دعوت کرده به محبّت جعفربنمحمّد؛ [درحالیکه] محبّت، دعوتی ندارد، بعد هم اگر [به محبّت] دعوت بکنند، آنوقت دنبالههای این [روایت] دیگر معنی ندارد؛ حالا توجّه کنید: فَفِرقَةٌ اَطَاعَت وَ اَجَابَت؛ یک فرقه اطاعت کردند و اجابت کردند؛ وَ فِرقَةٌ جَحَدَت وَ اَنکَرَت؛ انکار کردند و گفتند نه. خب محبّت اهل بیت را در دنیای اسلام غالباً انکار نمیکردند، [پس موضوع] چیز دیگری است؛ وَ فِرقَةٌ وَرِعَت وَ وَقَفَت؛ توقّف و تورّع، دیگر مال محبّت نیست؛ این مال یک چیز دیگر است؛ این، همان حکومت است؛ یک فرقه هم تورّع کردند؛ بعد، فَخَرَجَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ رَجُلٌ فَدَخَلوا عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام؛(1) [از هر فرقه یک نفر] میآیند خدمت حضرت و صحبتهایی میکنند؛ بعد، حضرت به یکی از آن متوقّفین که در مقابل حضرت قرار گرفته، میگویند تو که تورّع کردی و توقّف کردی، چرا تورّع نکردی در کنار فلان نهر که فلان کار خلاف را انجام دادی؟ که او آنوقت ناگهان متنبّه میشود و میفهمد که حضرت تعریض میکنند؛ این نشان میدهد که آن کسی که رفته خراسان، از پیش خود هم نرفته، خلاف رضای امام هم نبوده، [بلکه] امام هم دنبال میکردند قضیّه را. این مال دوران امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است که البتّه خیلی این دوران پُرشورتر است تا وقتیکه منصور میآید سرِ کار.وقتی منصور سر کار میآید، البتّه وضع سخت میشود و زندگى حضرت لااقل به دوران زندگى امام باقر برمیگردد و اختناق حاکم میشود؛ همان وقت [است] که حضرت را تبعید میکنند؛ بارها حضرت به حیره، به رمیله، به جاهای مختلف تبعید شدند. دفعات متعدّد و بارها منصور حضرت را خواست؛ یک بار گفت: قَتَلَنِیَ اللَّهُ اِن لَم اَقتُلک؛(2) یک بار خطاب فرستاد براى حاکم مدینه که «اَن اَحرِق عَلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ دارَه»،(3) خانهاش را آتش بزن، که حضرت آمدند در میان آتشها و یک نمایش غریبى را نشان دادند [و گفتند] «اَنَا ابنُ اَعراقِ الثَّرىٰ» که خب خود این بیشترْ آن مخالفین را منکوب کرد. برخورد بین منصور و حضرت صادق، برخورد بسیار سختى است و بارها حضرت را تهدید کرد. 1 ) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 244 مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 221 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج47، ص: 72 عَنِ الْحَارِثِ بْنِ حَصِيرَةَ الْأَزْدِيِّ قَالَ: قَدِمَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ إِلَى خُرَاسَانَ فَدَعَا النَّاسَ إِلَى وَلَايَةِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَفِرْقَةٌ أَطَاعَتْ وَ أَجَابَتْ وَ فِرْقَةٌ جَحَدَتْ وَ أَنْكَرَتْ وَ فِرْقَةٌ وَرِعَتْ وَ وَقَفَتْ قَالَ فَخَرَجَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ رَجُلٌ فَدَخَلُوا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَكَانَ الْمُتَكَلِّمُ مِنْهُمْ الَّذِي وَرِعَ وَ وَقَفَ وَ قَدْ كَانَ مَعَ بَعْضِ الْقَوْمِ جَارِيَةٌ فَخَلَا بِهَا الرَّجُلُ وَ وَقَعَ عَلَيْهَا فَلَمَّا دَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَ هُوَ الْمُتَكَلِّمُ فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَدِمَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَدَعَا النَّاسَ إِلَى طَاعَتِكَ وَ وَلَايَتِكَ فَأَجَابَ قَوْمٌ وَ أَنْكَرَ قَوْمٌ وَ وَرِعَ قَوْمٌ وَ وَقَفُوا قَالَ فَمِنْ أَيِّ الثَّلَاثِ أَنْتَ قَالَ أَنَا مِنَ الْفِرْقَةِ الَّتِي وَرِعَتْ وَ وَقَفَتْ قَالَ فَأَيْنَ كَانَ وَرَعُكَ لَيْلَةَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ فَارْتَابَ الرَّجُل ترجمه : حارث بن حصيره گفت مردى از كوفه بخراسان آمد و مردم را دعوت بامامت حضرت صادق عليه السّلام نمود گروهى پذيرفتند و عدهاى منكر شدند دسته سوم از روى پرهيز كارى و ورع متوقف شدند.هر دسته يكنفر را بنمايندگى خدمت آن جناب فرستادند از اين سه نفر همان كسى كه نماينده دسته سوم يعنى پرهيزگاران بود سخنور آنها بشمار ميرفت و حرف ميزد يكى از همراهان او كنيزى داشت نماينده دسته سوم در خلوت با او عمل نامشروع كرد.وقتى خدمت حضرت صادق رسيدند همان مرد شروع بصحبت نموده گفت آقا يك نفر از كوفه آمد و مردم را به پيروى از شما دعوت نمود برخى پذيرفتند و گروهى منكر شدند و يك دسته نيز از روى ورع و پرهيز كارى توقف كردند. فرمود تو از كدام دسته هستى؟عرضكرد از همان دسته متوقف و پرهيزكار فرمود چرا فلان شب پرهيز كارى نكردى؟آن مرد دست و پايش بلرزه افتاد. 2 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 473؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 236؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج47، ص: 136؛ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ إِلَى الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ وَ هُوَ وَالِيهِ عَلَى الْحَرَمَيْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى النَّارَ فِي دَارِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِي الْبَابِ وَ الدِّهْلِيزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَتَخَطَّى النَّارَ وَ يَمْشِي فِيهَا وَ يَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ ع. ترجمه : مفضل بن عمر گويد: ابو جعفر منصور (خليفه عباسى) بحسن بن زيد كه از طرف او والى مكه و مدينه بود، پيغام داد كه: خانه جعفر بن محمد را بسوزان، او بخانه امام آتش افكند و بدر خانه و راه رو سرايت كرد، امام صادق عليه السلام بيرون آمد و در ميان آتش گام برداشته راه ميرفت و ميفرمود: منم پسر أعراق الثرى منم پسر ابراهيم خليل اللّٰه (كه آتش نمرود بر او سرد و سلامت گشت). مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :گفتگوی امام کاظم علیه السلام با راهب مسیحی کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیهالسلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : دنبالهی قضیّه و زندگی امام موسیبنجعفر، فوقالعاده زندگی شورانگیزی است که به نظر بنده، اوج این حرکاتِ مبارزه، مال زمان موسیبنجعفر است و ما متأسّفانه از زندگی موسیبنجعفر یک گزارش درستوحسابیای در دست نداریم؛ گاهی گوشهوکنار یک چیزهایی از زندگی آن حضرت پیدا میشود که آدم را مبهوت میکند.مدّتی امام موسیبنجعفر پیدا نبودند، یعنی هارون دنبالشان میگشته و حضرت را پیدا نمیکرده؛ کسانی را میبرده، شکنجه میکرده، که شما بگویید موسیبنجعفر کجا است. این یک چیز بیسابقه است. ابنشهرآشوب در مناقب، یک روایتی دربارهی موسیبنجعفر نقل میکند که ما دربارهی هیچیک از ائمّه این را نداریم؛ موسیبنجعفر در یک مدّتی «دَخَلَ بَعضَ قُرَی الشَّامِ مُتَنَکِّراً هَارِبافَوَقَعَ فِی غَارٍ و فِیهِ رَاهِب»؛(1) بعد با آن راهب صحبت کردند و چیزهایی گفتند؛ اینها نشاندهندهی یک جرقّههایی است در زندگی موسیبنجعفر که آنوقت معنای آن زندانِ حبسِ ابدِ کذایی معلوم میشود، وَالّا هارون، اوّل که به خلافت رسید و به مدینه آمد، همانطور که شنیدید موسیبنجعفر را کاملاً نواخت و احترام کرد. 1 ) المناقب , جلد۴ , صفحه۳۱۱ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۴۸ , صفحه۱۰۵ دَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَعْضَ قُرَى اَلشَّامِ مُتَنَكِّراً هَارِباً فَوَقَعَ فِي غَارٍ وَ فِيهِ رَاهِبٌ يَعِظُ فِي كُلِّ سَنَةٍ يَوْماً فَلَمَّا رَآهُ اَلرَّاهِبُ دَخَلَهُ مِنْهُ هَيْبَةٌ فَقَالَ يَا هَذَا أَنْتَ غَرِيبٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ مِنَّا أَوْ عَلَيْنَا قَالَ لَسْتُ مِنْكُمْ قَالَ أَنْتَ مِنَ اَلْأُمَّةِ اَلْمَرْحُومَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَ فَمِنْ عُلَمَائِهِمْ أَنْتَ أَمْ مِنْ جُهَّالِهِمْ قَالَ لَسْتُ مِنْ جُهَّالِهِمْ فَقَالَ كَيْفَ طُوبَى أَصْلُهَا فِي دَارِ عِيسَى وَ عِنْدَكُمْ فِي دَارِ مُحَمَّدٍ وَ أَغْصَانُهَا فِي كُلِّ دَارٍ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلشَّمْسُ قَدْ وَصَلَ ضَوْؤُهَا إِلَى كُلِّ مَكَانٍ وَ كُلِّ مَوْضِعٍ وَ هِيَ فِي اَلسَّمَاءِ قَالَ وَ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ يَنْفَدُ طَعَامُهَا وَ إِنْ أَكَلُوا مِنْهُ وَ لاَ يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْءٌ قَالَ اَلسِّرَاجُ فِي اَلدُّنْيَا يُقْتَبَسُ مِنْهُ وَ لاَ يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْءٌ قَالَ وَ فِي اَلْجَنَّةِ ظِلٌّ مَمْدُودٌ فَقَالَ اَلْوَقْتُ اَلَّذِي قَبْلَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ كُلُّهَا ظِلٌّ مَمْدُودٌ قَوْلُهُ: أَ لَمْ تَرَ إِلىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ اَلظِّلَّ قَالَ مَا يُؤْكَلُ وَ يُشْرَبُ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ يَكُونُ بَوْلاً وَ لاَ غَائِطاً قَالَ اَلْجَنِينُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ لَهُمْ خَدَمٌ يَأْتُونَهُمْ بِمَا أَرَادُوا بِلاَ أَمْرٍ فَقَالَ إِذَا اِحْتَاجَ اَلْإِنْسَانُ إِلَى شَيْءٍ عَرَفَتْ أَعْضَاؤُهُ ذَلِكَ وَ يَفْعَلُونَ بِمُرَادِهِ مِنْ غَيْرِ أَمْرٍ قَالَ مَفَاتِيحُ اَلْجَنَّةِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ قَالَ مِفْتَاحُ اَلْجَنَّةِ لِسَانُ اَلْعَبْدِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ أَسْلَمَ وَ اَلْجَمَاعَةَ مَعَهُ . ترجمه : موسى بن جعفر عليه السّلام بطور ناشناس وارد يكى از دهات شام شد از حكومت وقت گريزان بود رسيد بدر غارى كه در آنجا راهى بود هر سال يك روز پيروان خود را موعظه ميكرد.همين كه چشم راهب بموسى بن جعفر عليه السّلام افتاد هيبتى از آن آقا بر دل او وارد شد عرض كرد:شما غريب هستيد فرمود:آرى. عرضكرد:از ملت ما هستيد يا از غير ما فرمود از شما نيستم پرسيد تو از امت مرحومه(امت محمّد)هستى فرمود:بلى.عرض كرد از نادانان آنهائى يا از دانشمندانشان فرمود:از نادانان نيستم؟ گفت:چطور مىشود كه درخت طوبى ريشهاش در خانه على است و بعقيده شما در خانه حضرت محمّد است و شاخههاى آن در تمام خانهها هست.فرمود:مانند خورشيد است كه نورش همه جا هست و تمام مكانها را فرا ميگيرد با اينكه خودش در آسمان است.گفت:چطور مىشود كه ميوهها و غذاهاى بهشتى هر چه بخورند نه تمام مىشود و نه كم ميگردد؟ فرمود:مانند چراغ است كه هر چه از آن چراغهاى ديگر را روشن كنند نور آن كم نمىشود.عرضكرد:در بهشت سايهاى گسترده هست؟فرمود:قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سايهاى گسترده است اين آيه قرآن اشاره بآن است: « أَ لَمْ تَرَ إِلىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ اَلظِّلَّ ». گفت:چه ميخورند در بهشت كه نه ادرار ميكنند و نه غائط مينمايند. فرمود:بچه در رحم مادر چگونه تغذيه مىشود كه نه بول ميكند و نه غائط. عرضكرد:اهل بهشت خدمتكارانى دارند كه براى آنها هر چه ميل داشته باشند مىآورند بدون اينكه بايشان دستورى بدهد؟فرمود:هر وقت انسان احتياج بچيزى پيدا كند اعضاء او متوجه ميشوند و طبق خواستۀ او عمل مىكنند بدون اينكه به آنها امرى كند.عرضكرد كليد بهشت از طلا است يا نقره فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه ميگويد:« لا اله الا اللّٰه. »گفت:صحيح ميفرمائيد مسلمان شد با تمام همراهانش. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :روایات «الائمّة نور الله» نشانه ای از حرکت مبارزاتی اهل بیت علیهم السلام کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله, امامت و ولایت نوع(ها) : حدیث متن فیش : یکی از مسائل، ادّعای امامت و دعوت به امامت است که این هرجا در زندگی ائمّه هست، نشانهی حرکت مبارزی است که این فصل مفصّلی است؛ آنوقت، روایات «الائمّة نور الله»(1) در کافی و روایت امام رضا در آن فرمایش مفصّل(2) و آن نامهی حضرت رضا ظاهراً به فضلبنسهل یا به دیگری از آن بحثهای بسیار مفصّل است. [پس] یکی مسئلهی امامت. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 194 َ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا «2» فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَ اللَّهِ- الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ. ترجمه : ابو خالد كابلى گويد از امام باقر (عليه السّلام) پرسيدم تفسير قول خداى عز و جل را(8 سوره 64) «بخدا و رسولش و نورى كه فرستادهايم ايمان آوريد» فرمود: اى ابا خالد بخدا سوگند كه مقصود از نور ائمه از آل محمد (صلّى الله عليه و آله) باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشنتر است، بخدا كه ائمه دلهاى مؤمنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، بخدا اى ابا خالد بندهاى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بندهاى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد. 2 ) الکافي , جلد۱ , صفحه۱۹۸ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنَّا مَعَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَرْوَ فَاجْتَمَعْنَا فِي اَلْجَامِعِ يَوْمَ اَلْجُمُعَةِ فِي بَدْءِ مَقْدَمِنَا فَأَدَارُوا أَمْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ ذَكَرُوا كَثْرَةَ اِخْتِلاَفِ اَلنَّاسِ فِيهَا فَدَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ اَلنَّاسِ فِيهِ فَتَبَسَّمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا عَبْدَ اَلْعَزِيزِ جَهِلَ اَلْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ اَلدِّينَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ اَلْقُرْآنَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ بَيَّنَ فِيهِ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامَ وَ اَلْحُدُودَ وَ اَلْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ كَمَلاً فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: «مٰا فَرَّطْنٰا فِي اَلْكِتٰابِ مِنْ شَيْءٍ » وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ اَلْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً » وَ أَمْرُ اَلْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ اَلدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَكَ لَهُمْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلْأُمَّةُ إِلاَّ بَيَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اَللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ اَلْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ اَلْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اِخْتِيَارُهُمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا اَلنَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ إِنَّ اَلْإِمَامَةَ خَصَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ اَل ترجمه : عبد العزيز بن مسلم گويد:ما در ايام على بن موسى الرضا(عليه السّلام)در مرو بوديم،در آغاز ورود خود،روز جمعه در مسجد جامع گرد آمديم و در موضوع امر امامت كه مورد اختلاف فراوان مردم بود گفتگو كرديم و من شرفياب حضور سيد خود امام رضا(عليه السّلام)شدم و بررسيهاى مردم را در امر امامت به عرض او رسانيدم،تبسمى كرد و فرمود:اى عبد العزيز،اين مردم نادانند و از رأى و دين خود فريب خوردهاند،به راستى خدا عز و جل جانپيغمبر خود را نگرفت تا دين را براى او كامل كرد و قرآنى به او فرستاد كه شرح هر چيز در آن است،حلال و حرام و حدود و احكام و آنچه مردم بدان نياز دارند همه را در آن بيان كرده و فرموده(38 سوره انعام):«ما در اين كتاب چيزى را فرو گذار نكرديم» در سفر حجة الوداع كه آخر عمر پيغمبر بود نازل فرمود(3 سوره مائده):«امروز دين را براى شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را براى شما پسنديدم،تا دين شما باشد»امر امامت از(كمال دين خ ل)تمام نعمت است. پيغمبر از دنيا نرفت تا براى مردم همۀ معالم دين آنها را بيان كرد و راه آنان را بر ايشان روشن ساخت و آنها را بر جادۀ حق واداشت و على(عليه السّلام)را براى آنها رهبر و پيشوا ساخت و از چيزى كه مورد نياز امت باشد صرف نظر نكرد تا آن را بيان نمود،هر كه گمان برد كه خدا دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد كرده است و هر كه كتاب خدا را رد كند كافر است بدان،آيا مىدانند قدر و موقعيت امامت را در ميان امت تا اختيار و انتخاب آنان در آن روا باشد،به راستى امامت اندازهاى فراتر و مقامى والاتر و موقعى بالاتر و آستانى منيعتر و عمقى فروتر از آن دارد كه مردم با عقل خود بدان رسند يا با رأى و نظر خود آن را درك كنند يا به انتخاب خود امامى بگمارند. امامت مقامى است كه حضرت ابراهيم(عليه السّلام)پس از آنكه مقام نبوت و خلت را پا بر جا كرد بدان رسيد،اين امامت سومين درجه و فضيلتى بود كه خدايش بدان مشرف كرد و نامش را بوسيلۀ آن بلند نمود و فرمود(124 سوره بقره):«بدرستى كه من تو را براى مردم امام نمودم»خليل از شادمانى بدان عرض كرد:«و از ذريه و نژاد من هم»؟خدا تبارك و تعالى فرمود:«عهد و فرمان من بدست ظالمان نخواهد رسيد»اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت باطل كرد و آن را مخصوص برگزيدگان پاك ساخت. سپس خداى عز و جل او را گرامى داشت و امامت را در ذريه و نژاد برگزيده او ن مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :برداشت خلفا از زندگی ائمه علیهم السلام کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : حدیث متن فیش : شما میبینید که از زمان عبدالملک تا زمان متوکّل، همیشه یکجور برداشت از زندگی ائمّه بوده؛ خب، این را باید دنبالگیری کرد و نمیشود سهلانگاری کرد؛ چرا اینها از زندگی ائمّه اینجور برداشت میکردند؟ مثلاً نسبت به موسیبنجعفر [گفته شد] «خلیفتان یجبی الیهما الخراج؟»،(1) یا مثلاً دربارهی امام علیّبنموسیٰ: هَذَا عَلِیٌّ ابنُهُ قَد قَعَدَ وَ ادَّعیٰ الاَمرَ لِنَفسِه؛(2) و یا دربارهی ائمّهی دیگر؛ این داعیهای که خلفا و دوستان خلفا از زندگی ائمّه برداشت میکردند، قابل توجّه است و یکی از آن نقاط مهم هست که روایاتی را بنده اینجا ذکر کردهام. 1 ) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص: 81 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۲۵ ترجمه : 2 ) عيون أخبار الرضا عليه السلام , جلد۲ , صفحه۲۲۶ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج49، ص: 113 عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: لَمَّا مَضَى أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ تَكَلَّمَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ خِفْنَا عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّكَ قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْراً عَظِيماً وَ إِنَّا نَخَافُ مِنْ هَذَا اَلطَّاغِي فَقَالَ لِيَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلاَ سَبِيلَ لَهُ عَلَيَّ قَالَ صَفْوَانُ فَأَخْبَرَنَا اَلثِّقَةُ أَنَّ يَحْيَى بْنَ خَالِدٍ قَالَ لِلطَّاغِي هَذَا عَلِيٌّ اِبْنُهُ قَدْ قَعَدَ وَ اِدَّعَى اَلْأَمْرَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ مَا يَكْفِينَا مَا صَنَعْنَا بِأَبِيهِ تُرِيدُ أَنْ نَقْتُلَهُمْ جَمِيعاً وَ لَقَدْ كَانَتِ اَلْبَرَامِكَةُ مُبْغِضِينَ عَلَى بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُظْهِرِينَ لَهُمُ اَلْعَدَاوَةَ . ترجمه : از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت:چون موسى بن جعفر عليه السّلام درگذشت و امام رضا عليه السّلام در امر امامت سخن گفت،از اين جهت بر او ترسيديم و به حضرت گفتم:شما امرى عظيم ظاهر كردى و ما مىترسيم بر تو از اين طاغى،فرمود:هر كارى مىتواند انجام دهد،كه او را بر من راهى نيست.صفوان گويد:شخصى ثقه به من گفت: يحيى بن خالد به آن طاغى گفت:اين على پسر موسى است كه به جاى او نشسته و اين امر را براى خود ادّعا مىكند،گفت:بهرهاى نيست ما را از آنچه با پدرش كرديم،مىخواهى همه را بكشيم.برمكيان دشمن خاندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن را ظاهر مىكردند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :اصرار خلفا بر نسبت دادن امامت به خودشان کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : حدیث متن فیش : اصرار خلفا بخصوص خلفای بنیعبّاس، بر اینکه امامت را به خودشان نسبت بدهند -البتّه خلفای بنیامیّه هم این اصرار را داشتند- و حسّاسیّت شیعه، که نگذارند. کثیّرِ شاعر که از شعرای بزرگ طراز اوّل آن دورهی اوّل است، یعنی در ردیف فرزدق و جریر و نصیب و مانند اینها، شیعه است، از شعرای بزرگ هم هست؛ ایشان وقتی خدمت امام باقر آمد، حضرت گفتند که «امتَدَحتَ عَبدَ المَلِک؟»(1)، شنیدم مدح عبدالملک را کردی؟ کثیّر دستپاچه شد، گفت «یا بن رسول الله انّی مَا قُلتُ لَهُ یَا اِمَامَ الهُدَی»؛ من «امام الهدی» یا «خلیفة رسولالله» را به او نگفتم؛ بل قُلْتُ یَا أَسَدُ وَ الْأَسَدُ کَلْبٌ وَ یَا شَمْسُ وَ الشَّمْسُ جَمَادٌ وَ...»، و بنا کرد توجیه کردن؛ حضرت خندیدند؛ اشاره کردند به کُمیت، آنوقت کمیت بلند شد آن قصیدهی هاشمیّه را خواند: مَن لِقَلبٍ مُتَیَّمٍ مُستَهَامٍ غَیرُ مَا صَبوَةٍ وَ لَا اَحلَام تا میرسد به اینجا که ساسة لا کمن یری رعیة النّا س سواء و رعیة الانعام یعنی ائمّه نسبت به اینکه عبدالملک مدح بشود حسّاس بودند، امّا شاگردان ائمّه و دوستان، مثل کثیّر، حسّاسیّتشان روی امامالهدی بود، میگفتند ما که به او «امامالهدی» نگفتیم. [البتّه] او هم میخواست «امام الهدی» بگویند؛ در زمان بنیعبّاس، این بیشتر بود. مروانبنابیحفصهی امویِ خبیث از شعرای مدّاح و وابسته و مزدورِ هم بنیامیّه و هم بنیعبّاس بود و عجیب این بود که زمان بنیامیّه شاعر دربار بود، بعد که بنی عبّاس آمدند سر کار، باز شد شاعر دربار، چون شاعر بسیار بزرگی بود و با پول میخریدندش؛ این مدح بنیعبّاس را که میگفت، اکتفا به این نمیکرد که از کرمشان و خصالشان بگوید، [بلکه] آنها را نسبت میداد به پیغمبر؛ یکی از شعرهای او این است: اَنّیٰ یَکون و لیس ذاکَ بِکَائنٍ لِبَنِی البناتِ وراثةُ الاعمام میگوید چطور چنین چیزی میشود که دخترزادگان، ارث عمو را ببرند؟ خب عموی پیغمبر، عبّاس، ارث دارد، و چرا دخترزادهها که اولاد فاطمه هستند، میخواهند ارث او را ببرند؟ ببینید! دعوا سر خلافت است؛ یک جنگ حقیقی فرهنگی است، جنگ سیاسی است. در مقابلش فوراً شاعر طائیِ شیعیِ معروف -ظاهراً جعفربنعفّان طائی- جواب میدهد میگوید: لِمَ لا یکون وَ انّ ذاک لکائن لبنِی البناتِ وِراثةُ الاَعمام للبنتِ نِصفٌ کاملٌ مِن مالِه و العمُّ مَتروکٌ بِغیر سهام جواب میدهد، میگوید خب دختر نصف مال پدر را میبرد، عمو از مال آن انسانی که دختر دارد، چه میبرد؟ پس شما ارثی ندارید که او را طلب میکنید؛ ببینید! بین شعرا دعوای فرهنگی است، دعوای سیاسی است؛ این حسّاسیّت روی داعیههای ائمّه است که این هم قابل توجّه است. 1 ) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 207 الأمالی (للمرتضی) , جلد۱ , صفحه۲۸۷ قَالَ لِكُثَيِّرٍ امْتَدَحْتَ عَبْدَ الْمَلِكِ فَقَالَ مَا قُلْتُ لَهُ يَا إِمَامَ الْهُدَى وَ إِنَّمَا قُلْتُ ييَا أَسَدُ وَ الْأَسَدُ كَلْبٌ وَ يَا شَمْسُ وَ الشَّمْسُ جَمَادٌ وَ يَا بَحْرُ وَ الْبَحْرُ مَوَاتٍ وَ يَا حَيِّةُ وَ الْحَيَّةُ دُوَيْبَّةٌ مُنْتِنَةٌ وَ يَا جَبَلُ وَ إِنَّمَا هُوَ حَجَرٌ أَصَمُّ قَالَ فَتَبَسَّمَ ع وَ أَنْشَأَ الْكُمَيْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ مَنْ لِقَلْبٍ مُتَيَّمٍ مُسْتَهَامٍ غَيْرُ مَا صَبْوَةٍ وَ لَا أَحْلَامٍ «1» فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ أَخْلَصَ اللَّهُ لِي هَوَايَ فَمَا أُغْرِقُ نَزْعاً وَ لَا تَطِيشُ سِهَامِي «2» فَقَالَ ع أُغْرِقُ نَزْعاً وَ مَا تَطِيشُ سِهَامِي فَقَالَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ أَشْعَرُ مِنِّي فِي هَذَا الْمَعْنَى. ترجمه : مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :تایید و حمایت بعضی از قیامهای مسلحانه علیه حکومت طاغوت توسط ائمه کلیدواژه(ها) : سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : تأیید و حمایت از حرکات خونین، یکی از بحثهای زندگی ائمّه است که حاکی از همین جهتگیری مبارزه است، [مانند] اظهارات امام صادق دربارهی مُعلّیبنخُنَیس، وقتی کشته میشد: لا یَنالُ دَرَجَتَهُ اِلّا بِما یَنالُ مِن دَاوُدَ بنِ عَلی»؛(1) یا اظهارات در باب زید و در باب حسینبنعلیِ شهید فخ. من روایت عجیبی را در نورالثّقلین دیدم که کسی نقل میکند از علیبنعُقبه یا عَقَبه «عَن اَبیهِ قالَ دَخَلتُ اَنَا وَ المُعَلّیٰ عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام»، [بر امام صادق (علیه السّلام)] وارد شدیم؛ حضرت بیمقدّمه شروع کردند و این را گفتند: اِبشِروا! اَنتُم عَلیٰ اِحدَی الحُسنَیَینِ شَفَی اللهُ صُدورَکُم وَ اَذهَبَ غَیظَ قُلوبِکُم وَ اَنالَکُم مِن عَدوِّکُم وَ هُوَ قَولُ اللهِ «وَ یَشفِ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنین»(2) و اِن مَضَیتُم قَبلَ اَن یَرَوا ذٰلِکَ مَضَیتُم عَلیٰ دینِ اللهِ الَّذی رَضِیَهُ لِنَبیِّهِ وَ لِعَلی».(3) نمیگوید که قضیّه چه بوده امّا شما ببینید قضیّه چه میتوانسته باشد؛ معلّیبنخنیس که بعد هم کشته میشود، معلّیبنخنیس که «و کان بابه معلّی بن خنیس»، باب امام صادق است -که خود این باب هم یک باب واسعی است که بابهای ائمّه چه کسانی بودند و غالباً هم کشته شدند: یحییبنامّطویل به شهادت رسید، معلّیبنخنیس همینطور- معلّیبنخنیس با یک نفر دیگر، بر امام صادق وارد میشوند؛ امام صادق بیمقدّمه میگویند که الحمدلله خدا غیظ قلوب شما را فرو نشاند، خشم شما را فرو نشاند، شما را بر دشمنتان پیروز کرد، بر یکی از احدیالحسینین وارد شدید؛ اگر چنانچه این هم نمیشد و رفته بودید، باز بر دین خدا رفته بودید؛ پیدا است که یک حرکت حاد کرده بودند و آمده بودند و حضرت خداقوّتی به آنها میداده؛ و همینطور روایات دیگری در باب تأیید حرکات خونین هست. 1 ) الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 648 بحار الأنوار , جلد۴۷ , صفحه۱۰۹ أَنَّ أَبَا بَصِيرٍ قَالَ : قَالَ لِيَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُكْتُمْ عَلَيَّ مَا أَقُولُ لَكَ فِي اَلْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قُلْتُ أَفْعَلُ قَالَ أَمَا إِنَّهُ مَا كَانَ يَنَالُ دَرَجَتَهُ إِلاَّ بِمَا يَنَالُ مِنْهُ دَاوُدُ بْنُ عَلِيٍّ قُلْتُ وَ مَا اَلَّذِي يُصِيبُهُ مِنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ يَدْعُو بِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ وَ يَصْلِبُهُ قُلْتُ مَتَى ذَلِكَ قَالَ مِنْ قَابِلٍ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ وُلِّيَ دَاوُدُ اَلْمَدِينَةَ فَقَصَدَ قَتْلَ اَلْمُعَلَّى فَدَعَاهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ سَأَلَهُ أَنْ يَكْتُبَهُمْ لَهُ فَقَالَ مَا أَعْرِفُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَحَداً وَ إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ أَخْتَلِفُ فِي حَوَائِجِهِ قَالَ تَكْتُمُنِي أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَتَمْتَنِي قَتَلْتُكَ فَقَالَ لَهُ اَلْمُعَلَّى أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي وَ اَللَّهِ لَوْ كَانُوا تَحْتَ قَدَمِي مَا رَفَعْتُ قَدَمِي عَنْهُمْ لَكَ فَقَتَلَهُ وَ صَلَبَهُ كَمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ . ترجمه : ابو بصير مىگويد: امام صادق-عليه السّلام-به من فرمود: آنچه در مورد معلّى بن خنيس به تو مىگويم، پوشيدهدار. من هم گفتم: همين كار را انجام مىدهم. فرمود: او به درجه و مقام خودش نمىرسد مگر با آن كارى كه داود بن على با او مىكند. پرسيدم: داود بن على با او چه خواهد كرد؟ فرمود: او را مىخواند و گردنش را مىزند و به دارش مىكشد. گفتم: چه وقت اين كار انجام خواهد گرفت؟ فرمود: سال آينده.سال آينده كه شد «داود» والى مدينه گشت و معلّى را كشت؛ ابتدا او را خواند و از ياران امام صادق-عليه السّلام-از او پرسيد و خواست كه نام تمام آنان را بنويسد. معلّى گفت: من هيچ يك از اصحاب او را نمىشناسم و من (فقط) دنبال نيازهاى او مىرفتم. داود گفت: كتمان مىكنى. اگر كتمان بكنى تو را خواهم كشت. معلّى گفت: آيا با كشته شدن مرا مىترسانى؟ به خدا سوگند! اگر مرگ زير پاهايم بود، پا از آن بر نمىداشتم. پس او را كشت و به دارش زد، همان طور كه امام صادق-عليه السّلام-فرموده بود . 2 ) سوره مبارکه التوبة آیه 14 قاتِلوهُم يُعَذِّبهُمُ اللَّهُ بِأَيديكُم وَيُخزِهِم وَيَنصُركُم عَلَيهِم وَيَشفِ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنينَ ترجمه : با آنها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات میکند؛ و آنان را رسوا میسازد؛ و سینه گروهی از مؤمنان را شفا میبخشد (؛ و بر قلب آنها مرهم مینهد) 3 ) المحاسن , جلد۱ , صفحه۱۶۹ تفسير العياشي، ج2، ص: 79 تفسير نور الثقلين، ج2، ص: 190 بحار الأنوار , جلد۶۵ , صفحه۸۵ تفسير العياشي عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُعَلَّى عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ أَبْشِرُوا إِنَّكُمْ عَلَى إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ مِنَ اللَّهِ أَمَا إِنَّكُمْ إِنْ بَقِيتُمْ حَتَّى تَرَوْا مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ رِقَابَكُمْ شَفَى اللَّهُ صُدُورَكُمْ وَ أَذْهَبَ غَيْظَ قُلُوبِكُمْ وَ أَدَالَكُمْ عَلَى عَدُوِّكُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ- «6» وَ إِنْ مَضَيْتُمْ قَبْلَ أَنْ تَرَوْا ذَلِكَ مَضَيْتُمْ عَلَى دِينِ اللَّهِ الَّذِي رَضِيَهُ لِنَبِيِّهِ عَلَيْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ لِعَلِيٍّ ع ترجمه : مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :حد و مرز فدک در بیان امام کاظم علیه السلام کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, امامت و ولایت نوع(ها) : حدیث متن فیش : یک مسئله از آن عناوینی که باید تعقیب بشود، داعیههایی است که حاکی از استراتژی امامت است. انسان گاهی یک داعیههایی در زندگی ائمّه میبیند که اینها عادی نیست، حاکی از استراتژی خاصّی است که آن همین استراتژی امامت است؛ مثلاً چند نمونهاش را در همین صحبتهایی که میکردیم، در مورد امام باقر عرض کردم. یکی آن مسئلهی فدک است که هارون یکوقتی برای اینکه قال قضیّهی بنیهاشم و ادّعاهایشان را بکَند، به موسیبنجعفر گفت که «حدّ فَدَکاً حَتّی اَرُدَّها اِلَیک»، محدودش کن، مشخّصش کن تا فدک را به تو برگردانم؛ حضرت اوّل امتناع میکنند، بعد میگویند: « لَا آخُذُها اِلّا بِحُدُودِها»(1)، حدود اصلیاش را اگر بدهی میگیرم؛ بعد او میگوید که بسیار خب، حدودش را مشخّص کن؛ آنوقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معیّن میکنند؛ حدودش این است: اَمّا الحَدُّ الاَوَّلُ فَعَدَن؛ یک حدّ فدک، عدن است؛ حالا اینها نشستهاند در مدینه یا در بغداد و دارند با هم صحبت میکنند؛ یکیاش عدن، منتهاالیه جزیرةالعرب؛ فَتَغَیَّرَ وَجهُ الرَّشِید؛[هارون] رنگش متغیّر شد؛ وَ قالَ اِیها، قالَ وَ الحَدُّ الثّانی سَمَرقَندُ؛ حدّ دوّمِ فدک، سمرقند است؛ فَاربَدّ وَجهُه؛ رنگش تیره شد؛ وَ الحَدُّ الثّالِثُ اِفرِیقِیَّة؛ حدّ سوّم، تونس است؛ فَاسوَدَّ وَجهُه؛ صورت هارون الرّشید سیاه شد؛ وَ قالَ هِیه؛ عجب! چه حرفی! قالَ وَ الرّابِعُ سیفُ البَحرِ مِمّا یَلی الجُزُرَ وَ اَرمِینِیَة؛حاشیهی دریاها و آن جزیرهها و مثلاً ارمینیه؛ حالا ارمنستان [است] یا هر جا؛ مثلاً آن منتهاالیهِ دریای مدیترانه و آنجاها؛ قالَ الرَّشِیدُ فَلَم یَبقَ لَنا شَیء؛ پس برای ما چه ماند؟ فَتَحَوَّل اِلیٰ مَجلِسی؛ بلند شو بیا سر جای من بنشین؛ قالَ مُوسیٰ علیه السّلام قَد اَعلَمتُکَ اَنَّنی اِن حَدَدتُها لَم تَرُدَّها؛ گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را برنمیگردانی؛ فَعِندَ ذٰلِکَ عَزَمَ عَلیٰ قَتلِه؛(1) اینجا که شد، عازم شد که موسیبنجعفر را بکُشد؛ این داعیهی موسیبنجعفر و از این قبیل داعیهها در زندگی موسیبنجعفر، امام صادق و امام هشتم وجود دارد که آن هم یک بحث قابل توجّه است. 1 ) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 320 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج48، ص: 144 أَنَّ هَارُونَ اَلرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ آخُذُهَا إِلاَّ بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلاَّ فَعَلْتُ قَالَ أَمَّا اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ اَلرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ قَالَ وَ اَلرَّابِعُ سِيفُ اَلْبَحْرِ مِمَّا يَلِي اَلْجُزُرَ وَ إِرْمِينِيَةُ قَالَ اَلرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْءٌ فَتَحَوَّلَ إِلَى مَجْلِسِي قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِي إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ . ترجمه : در كتاب خلفاء است كه هارون الرشيد بموسى عليه السّلام بن جعفر پيشنهاد كرد كه فدك را پس بگيرد.امام عليه السّلام امتناع ميورزيد تا اصرار زياد كرده فرمود: من فدك را نمىگيرم مگر تمام آن را با مرزى كه معين ميكنم بدهى.گفت:حدود فدك كجا است.فرمود:اگر حدود آن را معين كنم نخواهى داد. گفت:ترا قسم ميدهم بحق جدت كه حدود آن را معين كنى.فرمود:حد اول آن عدن،چهره رشيد درهم كشيده شد گفت بگو فرمود:حد دوم سمرقند رنگ صورت رشيد برگشت فرمود حد سوم افريقا است چهره رشيد سياه شد باز گفت:حد ديگر را بگو فرمود:حد چهارم سيف البحر است كه هم مرز با جزائر و ارمنيه است. هارون گفت:ديگر براى ما چيزى باقى نماند پس بيا جاى من بنشين.حضرت موسى بن جعفر فرمود:من گفتم اگر مرز آن را تعيين كنم نخواهى داد.از آن موقع تصميم كشتن موسى بن جعفر عليه السّلام را گرفت. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :بغض خلفا نسبت به ائمه فقط از حسادت نبوده است کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : یک فصل دیگر این است که آیا علّت اینکه ائمّه مورد بغض خلفا بودند، حسد خلفا بود؟ این یک سؤالی است. یک عدّهای خیال میکنند که ائمّه چون محسود خلفا بودند، از این جهت بود که اینها را میکشتند؛ بنده این را قبول ندارم. قبول دارم که ائمّه محسود بودند؛ [در مورد] آن آیهی شریفهی «اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِه»،(1) حضرت میفرماید که «نَحنُ المَحسودون»؛(2) ائمّه محسودند امّا حسد کِی ممکن است منشأ یکچنین آثاری بشود؟ حسد بر علمشان بود؟ حسد بر تقوایشان بود؟ خب، عالم و متّقی خیلی بودند؛ در همان زمان ائمّه، کسانی از علما معروف به علم و ورع و تقوا و زهد بودند و خلفا هم میرفتند سراغ اینها و گریه میکردند. منصور گفت که کلّکم یمشی روید کلّکم یطلب صید غیر عمرو بن عبید عمروبنعبید را دیگر استثنا کرد؛ البتّه بنده در زندگی عمروبنعبید دیدم نخیر، ایشان هم جزو همان مستثنیمنه است، «یطلب صید» و مانند اینها است.حالا از این قبیل زیاد بودند. آن کسانی که علمشان زیاد بود، تقوایشان هم زیاد بود، وجههیِ در مردم هم داشتند مثل ابویوسف قاضی، مثل ابوحنیفه، مثل حسن بصری، مثل سفیان ثوری و از این قبیل رجالِ معروف به علم و تقوا و ورع که محبوب هم بودند، علم هم داشتند، تقوا هم داشتند امّا مدّعی خلیفه نبودند، خلیفه هیچ کار به کار اینها نداشت؛ حسد نسبت به اینها وجود نداشت؛ حسد مال آن کسی است که ادّعایی دارد؛ [نسبت به] آن که ادّعایی ندارد چه حسدی [هست]؟ و آن ادّعا چیست؟ بنابراین حسد کافی نیست. این هم یک بحث است که بد نیست مورد توجّه قرار بگیرد. 1 ) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 35 الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 186 عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ قَالَ نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ. ترجمه : 1 ) سوره مبارکه النساء آیه 54 أَم يَحسُدونَ النّاسَ عَلىٰ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۖ فَقَد آتَينا آلَ إِبراهيمَ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَآتَيناهُم مُلكًا عَظيمًا ترجمه : یا اینکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند؟ ما به آل ابراهیم، (که یهود از خاندان او هستند نیز،) کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها [= پیامبران بنی اسرائیل] قرار دادیم. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :تندی اصحاب ائمه با حکومتهای طاغوت خلفا کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نوع(ها) : قرآن, حدیث متن فیش : یکی دیگر از عناوین، آن اصحاب ائمّه که تندی کردند، [است]. بین صحابهی ائمّه کسانی هستند مثل یحییبنامّطویل که اینها حرکات تندی داشتند و آشکارا بدگویی میکردند. یحییبنامّ طویل میرفت در مسجد مدینه، رو میکرد به مردم و میگفت: اِنّا بُرَاؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاّْء؛(1) حرف ابراهیم به کفّار را یحییبنامّطویل به مسلمانهای آن زمان میگفت؛ یا میآمد در کناسهی کوفه، به شیعیان خطاب میکرد و حرفهایی میزد. معلّیبنخنیس وقتی ایّام عید، مردم برای نماز به صحرا میرفتند، با لباس ژولیده و سر و روی ژولیده میآمد در بیابان، بعد اشک میریخت، فریاد میکشید و میگفت: اللهمّ انّ هذا مقام اولیائک؛ این جایگاهی که اینها غصب کردند، جای اولیای تو است؛ فریاد میکشید و علناً میگفت. این هم قابل تحقیق و بررسی است که اینها چرا [این کار را میکردند]. حالا ما میبینیم متأسّفانه آنچنان بمباردمان تبلیغاتی کردهاند معلّیبنخنیس را، این یار دیرین امام صادق و شهید بین یدی ولیّ الله را که حضرت بهخاطر او با داودبنعلی قطع [رابطه] کردند و لعن کردند داودبنعلی را، و داودبنعلی بهخاطر قتل معلّی کشته شد و حضرت فرمودند: معلّی لا یَنالُ دَرَجَتَهُ اِلّا بِما یَنالُ مِن داوُدَ بنِ عَلی»؛(2) حالا آمدند این آدم را بهعنوان اینکه راوی درستوحسابیای نیست، متّهم کردهاند و بنده دست همان خباثت بنیعبّاس را در اینگونه کارها میبینم که چهرههای برجستهی تشیّع را اینجور از دُور خارج کنند؛ این هم یک موضوع است که قابل بحث است. 1 ) الخرائج و الجرائح، ج2، ص: 647 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج47، ص: 109 عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع اكْتُمْ عَلَيَّ مَا أَقُولُ لَكَ فِي الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قُلْتُ أَفْعَلُ قَالَ أَمَا إِنَّهُ مَا كَانَ يَنَالُ دَرَجَتَهُ إِلَّا بِمَا يَنَالُ مِنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍّ قُلْتُ وَ مَا الَّذِي يُصِيبُهُ مِنْ دَاوُدَ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ يَدْعُو بِهِ فَيَضْرِبُ عُنُقَهُ وَ يَصْلِبُهُ قُلْتُ مَتَى ذَلِكَ قَالَ مِنْ قَابِلٍ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ وُلِّيَ دَاوُدُ الْمَدِينَةَ فَقَصَدَ قَتْلَ الْمُعَلَّى فَدَعَاهُ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ سَأَلَهُ أَنْ يَكْتُبَهُمْ لَهُ فَقَالَ مَا أَعْرِفُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَحَداً وَ إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ أَخْتَلِفُ فِي حَوَائِجِهِ قَالَ تَكْتُمُنِي أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَتَمْتَنِي قَتَلْتُكَ فَقَالَ لَهُ الْمُعَلَّى أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي لَوْ كَانُوا تَحْتَ قَدَمِي مَا رَفَعْتُ قَدَمِي فَقَتَلَهُ وَ صَلَبَهُ كَمَا قَالَ ترجمه : ابو بصير گفت حضرت صادق فرمود هر چه بتو در باره معلى بن خنيس ميگويم پنهان داشته باش.عرضكردم بسيار خوب.فرمود بآن مقامى كه داود نخواهد رسيد مگر اينكه مبتلا بشكنجه داود بن على شود عرضكردم داود بن على با او چه خواهد كرد. فرمود گردنش را ميزند و بدار مىآويزد عرض كردم چه وقت فرمود سال ديگر.سال بعد داود بن على فرماندار مدينه شد تصميم كشتن معلى را گرفت او را خواست و از نام اصحاب حضرت صادق از او جويا شد،گفت اسامى آنها را بنويس.معلى گفت يك نفر را هم نمىشناختم من براى انجام كارهاى امام خدمت ايشان رفت و آمد ميكنم.داود گفت از من پنهان ميكنى ترا خواهم كشت!!معلى گفت مرا از كشته شدن ميترسانى اگر اصحاب امام زير پايم باشند پا را برنميدارم تا آنها را ببينى داود معلى را كشت و بدار آويخت همان طور كه حضرت صادق فرموده بود. 1 ) سوره مبارکه الممتحنة آیه 4 قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنكُم وَمِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ كَفَرنا بِكُم وَبَدا بَينَنا وَبَينَكُمُ العَداوَةُ وَالبَغضاءُ أَبَدًا حَتّىٰ تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَهُ إِلّا قَولَ إِبراهيمَ لِأَبيهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَكَ وَما أَملِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيءٍ ۖ رَبَّنا عَلَيكَ تَوَكَّلنا وَإِلَيكَ أَنَبنا وَإِلَيكَ المَصيرُ ترجمه : برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غیر از خدا میپرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! -جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [= عمویش آزر] گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب میکنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)!- پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجامها بسوی تو است! مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش :وجوب تقیه توسط شیعیان زمان ائمه علیهم السلام کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, تقیه نوع(ها) : حدیث متن فیش : و بالاخره مسئلهی تقیّه که آنوقت تقیّه در این چهارچوب معنا میدهد؛ تقیّه یعنی همین که امام سجّاد و امام باقر و امام صادق و بقیّهی ائمّه، این کارهایی را که گفتم بکنند و نگذارند این پوشش و حفاظ از روی کارها برداشته بشود و اگر کسی هم تندی میکند، به او بگویند تندی نکن. در آن روایت، حضرت میفرماید: که لَیسَ مِنِ احتِمالِ اَمرِنا التَّصدِیقُ لَه؛ اینجور نیست که کسی که حامل امر ما است و ولایت ما را قبول دارد، فقط همین که ما را تصدیق بکند، کافی باشد؛ نه، بلکه «مِنِ احتِمَالِ اَمرِنا سِترُهُ وَ صِیانَتُه»؛(1) امر ما را باید مکتوم بدارید، نباید به کسی بگویید. بعد حضرت میگویند «هٰذا اَبوحَنیفَةَ لَهُ اَصحابٌ وَ هٰذا الحَسَنُ البَصریُّ لَهُ اَصحاب»؛ کسی به کار اینها، کاری ندارد؛ من هم خب فرزند پیغمبر هستم، زیر پوشش قرآن و حدیث و معارف میتوانستم اصحابی داشته باشم و کسی به کار من کار نداشته باشد؛ شماها میروید به اینجا و آنجا و میگویید و کتمان اسرار مرا نمیکنید و اینقدر برای ما مشکل درست میکنید؛ این فرمایش امام صادق است، که این هم یک بحث دیگر است، و بحث تقیّه هم بحث مفصّلی است. 1 ) الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص: 222 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 78 عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِيقُ لَهُ وَ الْقَبُولُ فَقَطْ مِنِ احْتِمَال أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِيَانَتُهُ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ فَأَقْرِئْهُمُ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَرَّ مَوَدَّةَ النَّاسِ إِلَى نَفْسِهِ «1» حَدِّثُوهُمْ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اسْتُرُوا عَنْهُمْ مَا يُنْكِرُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا النَّاصِبُ لَنَا حَرْباً بِأَشَدَّ عَلَيْنَا مَئُونَةً مِنَ النَّاطِقِ عَلَيْنَا بِمَا نَكْرَهُ فَإِذَا عَرَفْتُمْ مِنْ عَبْدٍ إِذَاعَةً فَامْشُوا إِلَيْهِ وَ رُدُّوهُ عَنْهَا فَإِنْ قَبِلَ مِنْكُمْ وَ إِلَّا فَتَحَمَّلُوا عَلَيْهِ بِمَنْ يَثْقُلُ عَلَيْهِ وَ يَسْمَعُ مِنْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ يَطْلُبُ الْحَاجَةَ فَيَلْطُفُ فِيهَا حَتَّى تُقْضَى لَهُ فَالْطُفُوا فِي حَاجَتِي كَمَا تَلْطُفُونَ فِي حَوَائِجِكُمْ فَإِنْ هُوَ قَبِلَ مِنْكُمْ وَ إِلَّا فَادْفِنُوا كَلَامَهُ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَ لَا تَقُولُوا إِنَّهُ يَقُولُ وَ يَقُولُ فَإِنَّ ذَلِكَ يُحْمَلُ عَلَيَّ وَ عَلَيْكُمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتُمْ تَقُولُونَ مَا أَقُولُ لَأَقْرَرْتُ أَنَّكُمْ أَصْحَابِي هَذَا أَبُو حَنِيفَةَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ هَذَا الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ لَهُ أَصْحَابٌ وَ أَنَا امْرُؤٌ مِنْ قُرَيْشٍ قَدْ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِمْتُ كِتَابَ اللَّهِ وَ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ بَدْءِ الْخَلْقِ وَ أَمْرِ السَّمَاءِ وَ أَمْرِ الْأَرْضِ وَ أَمْرِ الْأَوَّلِينَ وَ أَمْرِ الْآخِرِينَ وَ أَمْرِ مَا كَانَ وَ أَمْرِ مَا يَكُونُ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى ذَلِكَ نُصْبَ عَيْنِي. ترجمه : عبد الاعلى گفت:از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم ميفرمود از شرايط تشيع و ارادت بما خانواده فقط اين نيست كه تصديق بامامت كنيد و آن را قبول نمائيد.بلكه يكى از شرائط آن مخفى نگاهداشتن و حفظ كردن است از نااهلان. سلام مرا به آنها برسان بگو خدا رحمت كند بندهاى را كه محبت مردم را نسبت بخود جلب كند.هر چه مورد قبول آنها است بايشان بگويند و آنچه منكرند از آنها مخفى نمايند.سپس فرمود:بخدا قسم دشمن ما كه با ما سر جنگ دارد بر ايمان دشوارتر نيست از دوستى كه از طرف ما صحبتهائى ميكند كه ما خوش نداريم هر وقت كسى را ديديد كه اسرار ما را فاش ميكند پيش او برويد و از اين كار او را منصرف كنيد.اگر قبول كرد بهتر و گر نه كسى را بفرستيد كه حرف او را گوش مىكند. شما اگر حاجتى داشته باشيد براى بر آورده شدن آن هر نوع وسيلهاى كه ممكن باشد بكار ميبريد،در مورد حاجت من نيز مضايقه نكنيد همان طورى كه براى خود ميكنيد اگر آن شخص قبول كرد از شما بهتر و گر نه سخن او را زير پاى خود مخفى كنيد و اين طرف و آن طرف نگوئيد فلانى اين طور ميگويد اين كار او را بر من و شما جرى مىكند.بخدا قسم اگر آنچه ميگويم انجام دهيد گواهى ميكنم كه شما اصحاب من هستيد.ابو حنيفه اصحاب دارد حسن بصرى اصحاب دارد من نيز مردى از قريشم كه جدم پيامبر اكرم است عالم بكتاب خدا هستم كه در آن بيان هر چيزى هست ابتداى آفرينش و امر آسمان و زمين و امر پيشينيان و آيندگان و آنچه بوده و خواهد آمد اكنون در مقابل چشم من است گوئى آنها را تماشا مىكنم. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : روز عرفه کلیدواژه(ها) : روز عرفه نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در این روایات بنده یادداشت کردهام: عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلیٰ صَوتِه»، حضرت در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. این یک نمونه [است]. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام حسین(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : در زندگى ائمّه (علیهم السّلام)، آنجایى که گریه تحریض شده، بر امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) است که روایات متقنِ مسلّمِ قطعى دارد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : غربت ائمّه (علیهم السّلام) به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد بلکه در طول قرنها، عدم توجّه به ابعاد مهم و شاید اصلی از زندگیِ این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. یقیناً کتابها و نوشتهها در طول این قرون، از ارزش بینظیری برخوردارند زیرا توانستهاند مجموعهای از روایاتی را که در باب زندگی این بزرگواران است، برای آیندگان یادگار بگذارند، لکن عنصر مبارزهی سیاسی حاد، که خطّ ممتدّ زندگی ائمّهی هدا (علیهم السّلام) را در طول ۲۵۰ سال تشکیل میدهد، در لابهلای روایات و احادیث و شرححالهای ناظر به جنبههای علمی و معنوی، گم شده. زندگی ائمّه (علیهم السّلام) را ما بهعنوان درس و اسوه باید فرا بگیریم، نهفقط بهعنوان خاطرههای شکوهمند و ارزنده؛ و این، بدون توجّه به روش و منش سیاسیِ این بزرگواران ممکن نیست. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بنده شخصاً، علاقهای به این بُعد و جانب [سیاسی] از زندگیِ ائمّه (علیهم السّلام) پیدا کردم و... اوّلْبار، این فکر برای بنده در سال ۱۳۵۰ و در دوران محنتبارِ یک امتحان و ابتلاء دشوار پیدا شد. اگرچه قبل از آن به ائمّه بهصورت مبارزان بزرگی که در راه اِعلاء کلمهی توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری میکردند توجّه داشتم امّا نکتهای که در آن برهه ناگهان برای من روشن شد، این بود که زندگی این بزرگواران علیرغم تفاوت ظاهری -که بعضی حتّی احساس تناقض کردند میان برخی از بخشهای این زندگی- درمجموع یک حرکت مستمر و طولانی است که از سال ۱۱ هجرت شروع میشود و ۲۵۰ سال ادامه پیدا میکند، و به سال ۲۶۰ که سال شروع غیبت صغرا است، خاتمه پیدا میکند. این بزرگواران، یک واحدند، یک شخصیّتند؛ نمیشود شک کرد که هدف و جهت آنها یکی است. پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) را جدا و زندگی امام حسین (علیه السّلام) را جدا و زندگی امام سجّاد (علیه السّلام) را جدا تحلیل کنیم تا احیاناً در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیرهی این سه امام بهخاطر اختلاف ظاهریِ با هم، متعارض و متخالفند، باید یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده و در سال ۱۱ هجرت قدم در یک راهی گذاشته و این راه را تا سال ۲۶۰ هجری طی کرده؛ تمام حرکات این انسان بزرگ و معصوم، با این دید قابل فهم و قابل توجیه خواهد بود. هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد ولو نه از عصمت، در یک حرکت بلندمدّت، تاکتیکها و اختیارهای موضعی خواهد داشت؛ گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کُند، گاهی حتّی ممکن است به عقبنشینیِ حکیمانه دست بزند، امّا همان عقبنشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت او را و هدفداریِ او را میدانند، یک حرکت به جلو محسوب میشود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی، با زندگی حضرت ابیعبدالله، با زندگی هشت امام دیگر، تا سال ۲۶۰، یک حرکت مستمر است؛ این را در آن سال بنده متوجّه شدم و با این دید وارد زندگی اینها شدم، یک بار دیگر نگاه کردم و هرچه پیش رفتم، این فکر تأیید شد... توجّه به اینکه زندگی مستمرّ این عزیزان معصوم و بزرگوار از اهلبیت رسول خدا، با یک جهتگیری سیاسی همراه است، قابل این است که بهعنوان یک فصلِ جداگانه مورد عنایت قرار بگیرد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : مبارزهی سیاسی، یا مبارزهی حادّ سیاسی که ما به ائمّه (علیهم السّلام) نسبت میدهیم، یعنی چه؟ منظور این است که مبارزات ائمّهی معصومین (علیهم السّلام) فقط مبارزهی علمی و اعتقادی و کلامی، از قبیل مبارزات کلامیای که در طول همین مدّتْ شما در تاریخ اسلام مشاهده میکنید -مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران- نبود؛ مقصود ائمّه از این نشستنها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام، فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، صددرصد ثابت کنند و خصوم خودشان را مفحَم کنند، [بلکه] چیزی بیش از این بود؛ همچنین نه یک مبارزهی مسلّحانه از قبیل آن چیزی که انسان در تاریخ زندگی ائمّه، در زندگی جناب زید و بازماندگانش و همچنین بنیالحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران میبیند؛ آن مبارزه را هم ائمّه (علیهم السّلام) نداشتند؛ البتّه... آنها را بهطور مطلق هم تخطئه نمیکردند؛ بعضی را تخطئه میکردند به دلایلی غیر از نفس مبارزهی مسلّحانه، بعضی را هم تأیید کامل میکردند، در بعضی هم شرکت میکردند بهنحو پشت جبهه؛ لَوَدِدتُ أَنَّ الخارِجیَّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیالِه؛ با کمک مالی، کمک آبرویی، جا دادن و مخفی کردن و از این قبیل؛ لکن خودشان بهعنوان ائمّه (علیهم السّلام) -آن سلسلهای که ما میشناسیم- وارد در مبارزهی مسلّحانه نبودند و نمیشدند. مبارزهی سیاسی نه آن اوّلی است و نه این دوّمی؛ عبارت است از مبارزهای با یک هدف سیاسی؛ آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : ائمّه از لحظهی وفات رسولالله تا سال ۲۶۰ درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعهی اسلامی به وجود بیاورند؛ این، اصلِ مدّعا است. البتّه نمیتوانیم بگوییم که میخواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان، یعنی هر امامی در زمان خودش به وجود بیاورد، [بلکه] آیندههای میانمدّت و بلندمدّت و در مواردی هم نزدیکمدّت وجود داشت؛ مثلاً در زمان امام مجتبی (علیه السّلام)، به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی در آیندهی کوتاهمدّت بود؛ امام مجتبی در جواب مسیّببننجبه و دیگران که میگفتند چرا شما سکوت کردهاید فرمود: وَ اِن اَدری لَعَلَّهُ فِتنَةٌ لَکُم وَ مَتاعٌ اِلیٰ حِین. و در زمان امام سجّاد به نظر بنده، برای آیندهی میانمدّت [بود]... و در زمان امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام)، احتمال زیاد این است که برای آیندهی کوتاهمدّت، و از بعد از شهادت امام هشتم (علیه السّلام) به گمان زیاد برای آیندهی بلندمدّت. [تلاش] برای کدام آینده؟ مختلف بود، امّا همیشه بود؛ این معنای مبارزهی سیاسی است. همهی کارهای ائمّه (علیهم السّلام) ــ غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلاء نفْس یک انسان و قرب او به خدا است بینه و بین ربّه ــ یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و ردّ یک گروه، در این خط است؛ برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. مدّعا این است.البتّه... این مطلب مورد اختلافنظر بوده و خواهد بود؛ بنده هم اصراری ندارم که درک و برداشت من قبول بشود؛ اصرار دارم که این سرنخ مورد توجّه دقیق قرار بگیرد و زندگی ائمّه بازنگری بشود. تلاشی که ما این چندساله داشتیم، برای این بوده که این مطلب را چه نسبت به مجموع ائمّه (علیهم السّلام) و چه نسبت به هر فرد فردی از این بزرگواران، به دلایل قابل قبولی مستند کنیم؛ البتّه بعضی از دلایل، دلایل کلّی است، مثلاینکه مثلاً میدانیم که امامت ادامهی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است -اِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ هُوَ الاِمَام، در کلام امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)- و رسولالله برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و آن نظام را با مبارزات پیگیر خود به وجود آورد و تا بود، از آن حفاظت کرد، [لذا] نمیشود امام که دنبالهی نبی است، از یکچنین نظامی غافل بماند... بعضی از دلایل هم دلایل صادرهی از کلمات ائمّه (علیهم السّلام) یا از روش و منشِ زندگیِ اینها است که با توجّه به این نکته و با تفطّن [نسبت] به این جهتگیری، همهی آنها معنا پیدا میکند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عنصر مبارزهی سیاسی [ائمه(ص)]، نه آن چیزی است که در مبارزات کلامی مشاهده میشود و نه آن چیزی است که در مبارزات مسلّحانه. برای کسانی که تاریخ قرن دوّم هجری را خوب میدانند و حرکات بنیالعبّاس را از سالهای قبل از ۱۰۰ هجری تا سال ۱۳۲ که آغاز حکومت بنیالعبّاس است درست مطالعه کردهاند، بنده میتوانم مبارزهی حادّ سیاسی در زندگی ائمّه را تشبیه کنم به آنچنان چیزی که در زندگی بنیالعبّاس مشاهده میشود؛ البتّه اگر کسی در زندگی بنیالعبّاس و مبارزات آنها و دعوت آنها مطالعه نکرده باشد، این تشبیه، [برای او] درست رسا و گویا نیست؛ همانجور چیزی در زندگی ائمّه (علیهم السّلام) هم هست منتها با فرقهای جوهری در هدف بنیالعبّاس و ائمّه و در روشهای آنها و ائمّه و در اشخاص آنها و ائمّه؛ امّا شکل کار و نقشهی کار تقریباً به هم نزدیک است؛ لذاست که یک جاهایی هم میبینیم که این دو جریان با هم مخلوط میشوند، یعنی بنیالعبّاس بهخاطر نزدیکی روششان و تبلیغاتشان و دعوتشان با آل علی، در مناطق دورتر از حجاز و عراق اینجور وانمود میکنند که همان خطّ آل علی هستند؛ حتّی «مُسوّدة» که لباس سیاه را در طلیعهی دعوت بنی عبّاس در خراسان و ری بر تن میکردند، میگفتند «هَذَا السَّوَادُ حِدَادُ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شُهَدَاءِ کَربَلَاءَ وَ زَیدٍ وَ یَحییٰ»؛ میگفتند این لباسِ ماتم آل محمّد و ماتمِ شهیدان کربلا و ماتم زید و یحیی است، و حتّی عدّهای از سرانشان خیال میکردند که دارند برای آل علی کار میکنند. یکچنین حرکتی در زندگی ائمّه بود، منتها همانطور که گفتیم با سه تفاوت عنصری در هدف، در روشها و در اشخاص. این معنای مبارزهی سیاسی است در زندگی ائمّه (علیهم السّلام). مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [در مورد] ترسیم کلّی مبارزهی ائمّه... در دوران سه امام اوّل یعنی امیرالمؤمنین و امام مجتبی و سیّدالشّهدا... بحث زیاد شده و تقریباً کسی شبهه ندارد که در حرکت آنها یک جهتگیری و عنصر سیاسی و هدف سیاسی وجود داشته... به نظر بنده، از دوران امام سجّاد یعنی از سال ۶۱ هجری، تا سال ۲۶۰ ــ که ۲۰۰ سال است ــ ما سه مرحله داریم: یک مرحله از سال ۶۱ است تا سال ۱۳۵ یعنی شروع خلافت منصور عبّاسی، که در این مرحله حرکت از یک نقطهای آغاز میشود، بتدریج کیفیّت پیدا میکند، عمق پیدا میکند، گسترش پیدا میکند و اوج میگیرد تا سال ۱۳۵. سال ۱۳۵ که سال مرگ سفّاح و خلافت منصور است، وضع عوض میشود؛ مشکلاتی پدید میآید که بسیاری از پیشرفتها را متوقّف و معطّل میکند. در یک مبارزهی سیاسی، اینجور چیزی پیش میآید و ما هم در این دوران خودمان مشاهده کردیم یک مرحلهی دیگر، از سال ۱۳۵ است تا سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ که سال شهادت امام رضا است؛ این هم یک مرحلهی دیگر است که باز حرکت و مبارزه، از یک نقطهی بالاتر از نقطهی سال ۶۱ و عمیقتر و گستردهتر از آن، منتها با یک مشکلات جدیدی آغاز میشود و رفته رفته اوج پیدا میکند، گسترش پیدا میکند، قدم به قدم به پیروزی نزدیک میشود تا سال شهادت امام هشتم که یا سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ یا ۲۰۴ است و احتمالاً ۲۰۳ باشد؛ و اینجا باز حرکت متوقّف میشود. با رفتن مأمون به بغداد در سال ۲۰۴ و شروع خلافت مأمونی که یکی از فصلهای بسیار دشوار در زندگی ائمّه (علیهم السّلام) است، باز یک فصل جدیدی آغاز میشود که فصل محنت ائمّه است؛ بااینکه گسترش تشیّع در آن روزها بیش از همیشه بوده، به اعتقاد بنده محنت ائمّه هم آن روزها بیش از همیشه بوده؛ و این همان دورانی است که به گمان بنده، تلاش و مبارزه برای بلندمدّت است یعنی ائمّه برای تا پیش از غیبت صغری دیگر تلاش نمیکنند بلکه زمینهسازی میکنند برای بعدها و این دوران، از سال ۲۰۴ ادامه پیدا میکند تا سال ۲۶۰ که سال شهادت امام عسکری (علیه السّلام) و شروع غیبت صغری است. این، سه دوره است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : دورهی امام سجّاد (علیه السّلام)... کار با دشواری فراوان آغاز میشود... ناگهان احساس شد که سیاست، سیاستِ دگری است؛ سختگیری از آنچه تا حالا حدس زده میشد، بالاتر است؛ چیزهای تصوّرنشدنی تصوّر شد و انجام شد؛ لذا یک رعب شدیدی تمام دنیای اسلام را گرفت مگر کوفه را، [آنهم] فقط به برکت توّابین و بعد به برکت مختار، وَالّا در مدینه و در جاهای دیگرِ دنیای اسلام و حتّی در مکّه -با وجود اینکه عبدالله زبیر هم بعد از چندی قیام کرده بود- یک رعب بیسابقهای ناشی از حادثهی کربلا بود... لازم است مخصوصاً به ماجرای حرّه در سال ۶۴ اشاره کنم که حملهی مسلمبنعقَبه به مدینه است که آن هم باز بیشتر موجب شد که رعب و وحشت زیاد بشود و اهلبیت در غربت بیفتند. جریانش بهطور خلاصه این است که یزید یک جوانی از سرداران شامی را که بیتجربه بود، بر مدینه گماشت؛ او برای اینکه مدنیها را بلکه با یزید مهربان کند، از یک عدّهای از اهل مدینه دعوت کرد که بروند با یزید در شام ملاقات کنند؛ اینها بلند شدند رفتند با یزید در شام ملاقات کردند؛ یزید جایزهی زیادی -پنجاه هزار درهم و صد هزار درهم- به اینها پول داد ولی اینها که یا از صحابه بودند یا از اولاد صحابه بودند، وقتی دستگاه یزید را دیدند، بیشتر نسبت به او متغیّر و خشمگین شدند؛ به مدینه برگشتند و عبدالله بن حنظلهی غسیل الملائکه، ادّعای امارت کرد و قیام کرد و مدینه را جدای از حکومت مرکزی اعلام کرد؛ آنها هم مسلمبنعقبه را فرستادند و آنچنان فاجعهای در مدینه به بار آوردند که در کتب تواریخ، فصل گریهآور و غمباری را این حادثه تشکیل میدهد؛ این هم، بیشتر موجب شد که مردم احساس رعب و وحشت کنند. این، رعبِ حاکم بر دنیای اسلام بود.یک عامل دیگر در کنار این رعب به وجود آمد و آن، انحطاط فکری مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود که ناشی بود از بیاعتنائی به تعلیمات دین در دوران بیستسالهی گذشته... اخلاق مردم بشدّت خراب شده بود... وضع فساد سیاسی هم یک عامل دیگر است. اغلب شخصیّتهای بزرگ، سر در آخور تمنّیّات مادّیای که بهوسیلهی رجال حکومت برآورده میشد، داشتند. شخصیّت بزرگی مثل محمّدبنشهاب زُهری که یک روزگاری خودش شاگرد امام سجّاد هم بوده، وابستهی به دستگاه شد؛ آن نامهی معروف امام سجّاد به محمّدبنشهاب زُهری -که در تحفالعقول و جاهای دیگر ثبت شده- یک نامهای است برای تاریخ که نشاندهندهی این است که چه وابستگیهایی برای شخصیّتهای بزرگ بوده. امثال محمّدبنشهاب زیاد [بودند]... امام سجّاد فرمود: مَا نَدرِی کَیفَ نَصنَعُ بِالنّاسِ اِن حَدَّثناهُم بِمَا سَمِعنا مِن رَسُولِ اللهِ (صلّیالله علیه و آله) ضَحِکُوا وَ اِن سَکَتنا لَم یَسَعنا؛ [وقتی از رسول خدا روایت کنیم، مردم] نهفقط قبول نمیکنند، [بلکه] میخندند! بعد ماجرایی را ذکر میکند که حضرت حدیثی را برای جمعی نقل کردند و کسی در بین آن جمع بود که استهزا کرد و قبول نکرد آن حدیث را؛ بعد دربارهی سعیدبنمسیّب و زُهری، میگوید از منحرفین بودند -که البتّه در مورد سعیدبنمسیّب بنده قبول نمیکنم این را؛ دلایل دیگری دارد که جزو حواریّون امام بوده، امّا در مورد زُهری و خیلیهای دیگر، همینجور است- بعد ابنابیالحدید عدّهی زیادی از شخصیّتها و رجال آن زمان را میشمرد که اینها همه از اهلبیت منحرف بودند؛ بعد نقل میکند از امام سجّاد (علیه الصّلاة والسّلام) که فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا» بیست نفر در همهی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست داشته باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آنوقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار عظیم. و این همان دورانی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة» بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم میآورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامهی شوشتری احتمال میدهند که جبیربنمطعم درست نیست و حکیمابنجبیربن مطعم است... البتّه در بحار روایاتی هست که چهار نفر را ذکر میکند؛ در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همهی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد (علیه السّلام) است که در یکچنین زمینهای و در یکچنین زمینهی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [امام سجّاد (ع)] فرمودند: «مَا بِمَکَّةَ وَ المَدِینَةِ عِشرُونَ رَجُلًا یُحِبُّنا» بیست نفر در همهی مکّه و مدینه نیستند که ما را دوست داشته باشند؛ این وضع دوران امام سجّاد است در آنوقتی که ایشان میخواهد شروع کند به این کار[عظیم هدایت جامعه] و این همان دورانی است که امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) بعدها فرمودند که «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ اِلَّا ثَلاثَة» بعد از ماجرای عاشورا فقط سه نفر ماندند. این حدیث، سه نفر را اسم میآورد: ابوخالد الکابلی، یحیی بن امّ الطویل و جبیر بن مطعم، که علّامهی شوشتری احتمال میدهند که جبیربنمطعم درست نیست و حکیمابنجبیربن مطعم است... البتّه در بحار روایاتی هست که چهار نفر را ذکر میکند؛ در بعضی از روایات پنج نفر را ذکر میکند که همهی اینها با همدیگر قابل جمع هم هست؛ این وضع امام سجّاد (علیه السّلام) است که در یکچنین زمینهای و در یکچنین زمینهی قفری، آن حضرت مشغول کار خودشان میشوند.حالا امام سجّاد باید چه کار کند؟ امام سجّاد اگر بخواهد آن هدف را تعقیب کند، سه مسئولیّت بر دوش او است: اوّلاً باید معارف دین را به مردم زمان خودش یاد بدهد. ما اگر بخواهیم یک حکومت اسلامی به وجود بیاوریم، امکان ندارد که بدون اینکه مردم را با معارف دینی آشنا کرده باشیم، بتوانیم امید داشته باشیم که یک حکومت به وجود بیاید؛ بنابراین اوّلکار این است که معارف دینی به مردم تعلیم داده بشود.کار دوّم این است که بخصوص مسئلهی امامت که یک مسئلهی مهجوری شده و از ذهنها بکلّی دور شده یا بد معنا شده، برای مردم و در ذهنهای مردم دوباره بازسازی بشود؛ امامت یعنی چه؟ چه کسی باید امام باشد؟ امام چه شرایطی دارد؟ این هم یک کار دیگر؛ چون بالاخره جامعه امام داشت ، عبدالملک امام بود و مردم او را امام میدانستند، پیشوای جامعه بود... جامعه امام داشت؛ امامش عبدالملک بود. امام سجّاد باید برای مردم معنای امامت را، جهت امامت را، شرایط امامت را، آن چیزهایی که امام ناگزیر از آنها است و آن چیزهایی را که اگر نباشد کسی نمیتواند امام باشد، برای مردم تشریح کند و تبیین کند. و سوّم اینکه بگوید من امامم، یعنی آن کسی که باید در آنجا قرار بگیرد منم؛ این سه کار را امام سجّاد باید میکرد. بیشترین [زمانِ] تلاش امام سجّاد، روی آن کار اوّل گذشت چون... زمینه، زمینهای بود که نوبت به مسئلهی «من امامم» نمیرسید؛ باید دین مردم درست میشد، باید اخلاق مردم درست میشد، باید مردم از این غرقاب فساد بیرون میآمدند، باید جهتگیری معنوی -که لبِّ لُبابِ دین و روح اصلیِ دین همان جهتگیری معنوی است- دوباره در جامعه احیا میشد؛ لذا شما نگاه که میکنید، میبینید همهی زندگی امام سجّاد و کلمات امام سجّاد، زهد است، مثلاً: اِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدینَ فِی الدُّنیَا الرَّاغِبِینَ عَنها، تا آخر، که شروع در یک سخن مفصّل و طولانی [است]؛ اگرچه در این سخن هم یک اشارهای به آن اهداف کذاییای که ذکر کردیم هست. یا «اَ وَ لا حُرٌّ یَدَعُ هٰذِه اللُماظَةَ لِاَهلِهَا فَلَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلّا الجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها بِغَیرِها»، از امام سجّاد است... این زندگى امام سجّاد است که در طول این ۳۵ سال، آرام آرام ، آن مردم غافل و بىخبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط دستگاههاى جبّار از یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابستهى به دستگاهها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ظلمانى نجات میدهد و مجموعاً یک عدّه و یک مجموعهى مؤمن علاقهمند صالحى را که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده، به وجود بیاورد؛ این زندگى امام سجّاد است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : همهی زندگی امام سجّاد و کلمات امام سجّاد، زهد است، مثلاً: اِنَّ عَلَامَةَ الزَّاهِدینَ فِی الدُّنیَا الرَّاغِبِینَ عَنها، تا آخر، که شروع در یک سخن مفصّل و طولانی [است]... یا « اَوَلا حُرٌّ یَدَعُ هذِه اللُماظَةَ لِاَهلِهَا فَلَیسَ لِاَنفُسِکُم ثَمَنٌ اِلّا الجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها بِغَیرِها»، از امام سجّاد است. کلمات امام سجّاد، بیشترینش زهد است، بیشترینش معارف است، امّا معارف را هم باز در لباس دعا [مطرح کردند]؛ چون... اختناق در آن دوران و نامساعد بودن وقت، اجازه نمیداد که امام سجّاد بخواهند با آن مردم بیپرده و صریح و روشن حرف بزنند؛ نهفقط دستگاهها نمی گذاشتند، [بلکه] مردم هم نمی خواستند؛ اصلاً آن جامعه، یک جامعهی نالایق و تباهشده و ضایعشدهای بود که باید بازسازی می شد. از سال ۶۱ تا ۹۵، ۳۴ سال زندگى امام سجّاد اینجورى گذشت. البتّه هرچه گذشته، وضع بهتر شده؛ لذا در همان حدیثِ «اِرتَدَّ النّاسُ بَعدَ الحُسَینِ» از امام صادق، در دنبالهاش دارد: ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ کَثُروا، بعد مردم ملحق شدند؛ وما مىبینیم که همینجور است و دوران امام باقر که می رسد... وضع فرق کرده بود؛ این بهخاطر زحمات ۳۵ سالهى امام سجّاد است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امام سجّاد... در طول این ۳۵ سال [امامت]، آرام آرام ، آن مردم غافل و بىخبر را از چنگ شهوات از یک طرف، و تسلّط دستگاههاى جبّار از یک طرف، و کمند علماى سوءِ وابستهى به دستگاهها از یک طرف، کنار میکشد و از آن محیط تاریک و ظلمانى نجات میدهد و مجموعاً یک عدّه و یک مجموعهى مؤمن علاقهمند صالحى را که بتوانند قاعدهاى بشوند براى کارهاى آینده، به وجود بیاورد... بعد، نوبت به امام باقر میرسد؛ زندگی امام باقر دنبالهی همان خط است، منتها وضع بهتر شده؛ آنجا هم تعلیمات دین و معارف اسلامی است امّا اوّلاً مردم، آن بیاعتنائی و بیمهری نسبت به خاندان پیغمبر را دیگر ندارند؛ وقتی امام باقر وارد مسجد مدینه میشود، عدّهای از مردم همواره حلقه زدهاند، دُور او را گرفتهاند و از او استفاده میکنند؛ [شخصی] میگوید امام باقر را در مسجد مدینه دیدم -وَ حَولَهُ اَهلُ خُراسانَ وَ غَیرُهُم- [درحالیکه] از بلاد دوردست، از خراسان و جاهایی که نزدیک اینجاها نیستند، عدّهای آمدند دُور حضرت را گرفتند؛ این، نشاندهندهی این است که تبلیغات دارد مثل امواجی به سرتاسر جهان اسلام سرایت میکند و مردم نقاط دوردست دلشان به اهلبیت دارد نزدیک میشود. یا در یک روایت دیگر دارد «احتَوَشَهُ اَهلُ العِراق»، [اهل عراق] در حاشیهی او نشسته بودند و او را در میان خود گرفته بودند و آن حضرت با آنها دربارهی مسائل حلال و حرام صحبت میکردند. بزرگان علمای زمان، پیش امام باقر درس میخوانند و استفاده میکنند. شخصیّت معروفی مثل عکرمه شاگرد ابنعبّاس وقتی میآید خدمت امام باقر، برای اینکه از آن حضرت حدیث بشنود -شاید هم برای اینکه امتحانش بکند- دست و بالش میلرزد و در آغوش امام میافتد؛ بعد خودش تعجّب میکند، میگوید یا ابن رسولالله! من بزرگانی مثل ابنعبّاس را دیدم و از آنها حدیث شنیدم [امّا] هرگز این حالتی که در مقابل تو به من دست داد، برای من دست نداده بود؛ و ببینید امام باقر در جوابش چقدر صریح میگویند «وَیلَکَ یا عُبَیدَ اَهلِ الشّامِ! اِنَّکَ بَینَ یَدَیِ بُیُوتٍ اَذِنَ اللهُ اَن تُرفَعَ وَ یُذکَرَ فِیها اسمُه»؛ ای بندهی کوچک شامیان! تو در مقابل عظمت معنویّت است که مجبوری اینجور به خودت بلرزی. کسی مثل ابوحنیفه که از فقها و بزرگان زمان است، میآید خدمت امام باقر و از آن حضرت معارف و احکام دین را فرا میگیرد، و بسیاری از علمای دیگر جزو شاگردان امام باقر هستند و صیت علمی امام باقر در اکناف عالم میپیچید که به «باقرالعلوم» معروف میشود. پس ببینید؛ وضع اجتماعی و وضع عاطفی مردم و احترامات آنها نسبت به ائمّه، زمان امام باقر فرق کرده، تفاوت کرده. به همین نسبت ما میبینیم که حرکت سیاسی امام باقر هم تندتر است؛ یعنی امام سجّاد در مقابلهی با عبدالملک، [بهصورت] روبهرو، تندی و سخن درشت و سخنی که بتوانند آن را بهعنوان یک قرینهای بر مخالفت بگیرند، ندارد. عبدالملک به امام سجّاد نامه مینوشت دربارهی فلان موضوع، حضرت هم جواب او را میدادند؛ البتّه جواب پسر پیغمبر همیشه یک جواب محکم و متین و دندانشکن است، امّا در آن، بهآنصورت تعرّض نیست؛ امّا در مورد امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) اینجوری نیست؛ حرکت امام باقر آنچنان است که هشامبنعبدالملک احساس وحشت میکند و میبیند که باید آن حضرت را زیر نظر قرار بدهد و به شام میخواهد آن حضرت را ؛ البتّه امام سجّاد را هم در دوران امامتشان -بعد از آن دفعهی اوّل- با غل و زنجیر و مانند اینها به شام بردهاند، لکن وضع آنجا جور دیگری است و امام سجّاد با ملاحظهی بیشتری همیشه برخورد میکردند، امّا در مورد امام باقر، ما لحن کلام را تندتر میبینیم. بنده چند روایت در [زمینهی] مذاکرات حضرت باقر (علیه الصّلاة و السّلام) با اصحابشان دیدم که نشانهی دعوت به حکومت و خلافت و امامت و حتّی نوید آینده در آنها مشاهده میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در یک روایت از امام باقر (علیه السّلام) تعیینِ وقت شده برای خروج و این چیز عجیبی است؛ حدیث در کافی است؛ عَن اَبی حَمزَةَ الثُّمالیِّ بِسَنَدٍ عالٍ، قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ یَقولُ یا ثابِتُ اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ قَد کانَ وَقَّتَ هَذا الأَمرَ فِی السَّبعین؛ سال هفتاد قرار بوده حکومت الهی تشکیل بشود؛ فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالَی عَلیٰ اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلیٰ اَربَعینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثناکُم فَاَذَعتُمُ الحَدیثَ فَکَشَفتُم قِناعَ السَّترِ وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذٰلِکَ وَقتاً عِندَنا وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتاب؛ ابوحمزه میگوید: فَحَدَّثتُ بِذٰلِکَ اَبا عَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ قَد کانَ کَذٰلِک». سال ۱۴۰ دوران زندگی امام صادق است؛ این همان چیزی است که بنده قبل از آنکه این حدیث را هم ببینم، از روال زندگی ائمّه به نظرم میرسید که [تشکیل] حکومتی که امام سجّاد آنجور برایش کار میکند و امام باقر آنجور کار میکند، به دوران امام صادق میافتد؛ وفات امام صادق سال ۱۴۸ است و اینجا سال [تشکیل حکومت] ۱۴۰ تعین شده است؛ ۱۴۰ یعنى بعد از ۱۳۵... که در ۱۳۵ منصور مىآید روى کار؛ اگر منصور روى کار نمىآمد، یا اگر حادثهى بنىعبّاس پیش نمىآمد، تقدیر عادى الهى این بود که در سال ۱۴۰ باید حکومت الهى و حکومت اسلامى سر کار بیاید و ائمّه اینجور داشتند کار میکردند... ایشان در آن دوران، به این معنا تصریح میکنند و بیان میکنند که سال ۱۴۰ قرار بوده [حکومت تشکیل شود]، ما به شما گفتیم، شما افشا کردید، و خداى متعال تأخیر انداخته، به ما هم نگفته، ما هم به شما نمیگوییم. این یکى از خصوصیّات دوران امام باقر است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زندگى امام باقر... یک زندگىاى است که در آن مبارزه واضحتر است، منتها مبارزهى حادّ مسلّحانه نه. زیدبنعلى، برادر حضرت به امام باقر مراجعه میکند، حضرت میگویند قیام نکن؛ دیده شده که بعضى به جناب زید اهانت میکنند که ایشان حرف امام را ــ که گفته بودند قیام نکن ــ گوش نکرد، [درحالیکه] امام باقر که فرمودند قیام نکن، او گوش کرد و قیام نکرد؛ با امام صادق که مشورت کرد، امام نفرمودند قیام نکن، امام او را تشویق کردند که قیام بکن، و خود امام صادق وقتىکه دیگر زید شهید شده بود، آرزو کردند که اى کاش من جزو کسانى بودم که با او بودند؛ بنابراین جناب زید بههیچوجه نباید مورد این بىتوجّهى و بىلطفى قرار بگیرد. [امام] قیام مسلّحانه را قبول نمیکردند و قبول نکردند، امّا مبارزهى سیاسى حاد واضح است یعنى بهنظر میرسد این مبارزه، مبارزهاى است که میشود آن را فهمید؛ کسی دوران امام سجّاد را نگاه کند، مبارزه را احساس نمیکند، درحالیکه در زندگى امام باقر این احساس میشود. بعد از آن هم که دوران زندگى این بزرگوار به پایان میرسد، ما مىبینیم که آن حضرت، حرکت مبارزى خودشان را با آن ماجراى منا [ادامه میدهند]؛ «تَندُبُنی عَن نَوادِبَ عَشرَ سِنِینَ بِمِنًى، ده سال بایستى در منا بر امام باقر گریه بکنند؛ این ادامهى همان مبارزه است. گریه بر امام باقر آنهم در منا، به چه منظورى است؟ در زندگى ائمّه (علیهم السّلام)، آنجایى که گریه تحریض شده، بر امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) است که روایات متقنِ مسلّمِ قطعى دارد؛ چرا، حضرت رضا در هنگام حرکتشان [عدّهای را] جمع کردند که بر ایشان گریه کنند که یک حرکت کاملاً سیاسى و جهتدار و معنىدارى بود [امّا] در مورد [گریه بر] شهادتشان جای دیگری بنده یادم نمیآید جز در مورد امام باقر (علیه السّلام) که حضرت وصیّت میکنند و هشتصد درهم از مال خودشان را میگذارند که این کار را در منا بکنند. منا با عرفات فرق دارد، با مشعر فرق دارد، با خود مکّه فرق دارد؛ مکّه شهر است و مردم متفرّقند و مشغول کارشانند؛ در عرفات یک صبح تا عصر بیشتر نیستند، صبح که مىآیند خستهاند و عصر هم با عجله دارند میروند که به جاهاى دیگر برسند؛ و در مشعر [فقط] چند ساعتى در شب هستند و یک گذرگاهى است در راه منا؛ امّا منا سه شبِ متوالى است؛ کسانى که در این سه شبانهروز ــ در آن زمان و با وسایل آن روز ــ بخواهند روزها خودشان را به مکّه برسانند و شب برگردند، کمند و آنجا میمانند؛ درحقیقت سه شبانهروز هزارها انسان آنجا هستند که از اکناف عالم اسلام آمدهاند و انسان میبیند که جاى مناسبى است براى اینکه آنجا تبلیغات کند؛ هر حرفى که بخواهیم به دنیاى اسلام برسد، جایش آنجا است؛ با وضع آن روز که رادیو و تلویزیون و روزنامه و وسایل ارتباطجمعى نبوده. آنجا وقتى یک عدّهاى بر محمّدبنعلى از اولاد پیغمبر گریه میکنند، همه قاعدتاً سؤال خواهند کرد که چرا گریه میکنید؟ انسان که برای هر مردهاى گریه نمیکند، مگر به او ظلم شده بود؟ مگر کشته شده؟ چه کسی به او ظلم کرده؟ چرا به او ظلم کردند؟ و سؤالهاى فراوانى از این قبیل دنبالش مىآید؛ این همان حرکت سیاسى مبارزى بسیار دقیق و حسابشده است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : استدلالهایى که در نیمهى اوّل قرن اوّل هجرى در باب خلافت بر زبان اهلبیت میگذشت، همانها را حضرت امام باقر هم تکرار میکنند... [مانند] استدلال بر امامت، به نزدیکى به پیغمبر؛همان استدلالى که امیرالمؤمنین در صدر اوّل میکردند که عرب، قریش را مقدّم کردند، و عرب بر عجم به خاطر پیغمبر تفاخر کردند، و قریش بر غیر قریش به خاطر پیغمبر تفاخر کردند، امّا ما که نزدیکان پیغمبر هستیم، ما را کنار میگذارند و دیگران مىآیند؛ [درحالیکه] اگر پیغمبر مایهى تفاخر عرب بر عجم و قریش بر غیر قریش است، پس اینجا هم مایهى تفاخر ما بر دیگران است و مایهى اولویّت ما بر دیگران. این استدلال، استدلال امیرالمؤمنین است که در صدر اوّل، بارها در کلمات امیرالمؤمنین تکرار شده؛ ما مىبینیم که امام باقر هم در سالهاى بین ۹۵ و ۱۱۴ که دوران امامت این حضرت است، این کلمات را بیان میکند؛ محاجّه براى خلافت؛ این خیلی معنادار است و نشاندهندهى جهتگیرىِ انگیزهها و روشن بودن این مطلب است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از سال ۱۱۴ امامت امام صادق شروع میشود تا سال ۱۴۸ که مهمترین دوران در این مرحلهی اوّل، دوران امامت امام صادق است. امام صادق، دو مرحله در این دوران طی میکنند؛ یک دوره از سال ۱۱۴ تا سال ۱۳۲ یا تا سال ۱۳۵-یا تا غلبهی بنیعبّاس، یا تا خلافت منصور- است که دوران آسایش و گشایش است؛ آن مطلبی که معروف شده که ائمّه بهخاطر اختلاف بنیامیّه و بنیعبّاس فرصتی پیدا کردند، مال این دوران است؛ زمان امام باقر چنین چیزی نبود؛ زمان امام باقر، [دوران] قدرتِ بنیامیّه بود و هشامبن عبدالملک هم -و کان هشام رجلهم- مردِ بنیامیّه و بزرگترین شخصیّت بنیامیّه بعد از عبدالملک بود؛ بنابراین زمان امام باقر، هیچگونه اختلافی بین کسی و کسی که موجب این باشد که ائمّه بتوانند از فرصت استفاده کنند، نبود؛ مال زمان امام صادق است، آنهم مال این دوران که دورانِ شروعِ آهسته آهستهی دعوت بنیعبّاس و گسترش دعوت آنها و اوج دعوت شیعیِ علوی در سرتاسر دنیای اسلام [است]... که آن وقتی که امام صادق به امامت رسیدند، در جاهای مختلف دنیای اسلام، در آفریقا، در خراسان، در فارس، در ماوراءالنّهر، چه درگیریها و چه جنگهایی بوده؛ یکچنین وضع عجیبی بوده و امام صادق از فرصت استفاده کردند برای بیان معارف اسلامی... [یعنی] معارف اسلامی، مسئلهی امامت، و بخصوص تکیه بر روی امامت اهلبیت؛ که این سوّمی در دوران اوّل امامت امام صادق بوضوح مشاهده میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلی صَوتِه»، حضرت [صادق (ع)] در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛ هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : قالَ قَدِمَ رَجُلٌ مِن اَهلِ الکُوفَةِ اِلی خُراسانَ فَدَعا النّاسَ اِلی وَلایَةِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السّلام فَفِرقَةٌ اَطاعَت وَ اَجابَت؛ یک نفری بلند شده از مدینه آمده خراسان، و مردم را به ولایت جعفربنمحمّد -یعنی حکومتشان- دعوت میکند. ... ببینید، اینکه زمان امام صادق بلند میشوند میروند در اقصی نقاط اسلام، مردم را به حکومت امام صادق دعوت میکنند، معنایش چیست؟ معنایش اقترابالاجل است، این همان سالِ ۱۴۰ است، این همان چیزی است که خیز حرکت ائمّه بهطور طبیعی ایجاب میکرده که در آن دورانها حکومت اسلامی به وجود بیاید. خب، رفته و دعوت میکند مردم را به ولایت جعفربنمحمّد (علیه السّلام)؛ البتّه معنای ولایت را امروز ما خوب میفهمیم؛ در قبل، ولایت را فقط به محبّت معنا میکردند، یعنی مردم را دعوت کرده به محبّت جعفربنمحمّد؛ [درحالیکه] محبّت، دعوتی ندارد، بعد هم اگر [به محبّت] دعوت بکنند، آنوقت دنبالههای این [روایت] دیگر معنی ندارد؛ حالا توجّه کنید: فَفِرقَةٌ اَطَاعَت وَ اَجَابَت؛ یک فرقه اطاعت کردند و اجابت کردند؛ وَ فِرقَةٌ جَحَدَت وَ اَنکَرَت؛ انکار کردند و گفتند نه. خب محبّت اهل بیت را در دنیای اسلام غالباً انکار نمیکردند، [پس موضوع] چیز دیگری است؛ وَ فِرقَةٌ وَرِعَت وَ وَقَفَت؛ توقّف و تورّع، دیگر مال محبّت نیست؛ این مال یک چیز دیگر است؛ این، همان حکومت است؛ یک فرقه هم تورّع کردند؛ بعد، فَخَرَجَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ رَجُلٌ فَدَخَلوا عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام؛ [از هر فرقه یک نفر] میآیند خدمت حضرت و صحبتهایی میکنند؛ بعد، حضرت به یکی از آن متوقّفین که در مقابل حضرت قرار گرفته، میگویند تو که تورّع کردی و توقّف کردی، چرا تورّع نکردی در کنار فلان نهر که فلان کار خلاف را انجام دادی؟ که او آنوقت ناگهان متنبّه میشود و میفهمد که حضرت تعریض میکنند؛ این نشان میدهد که آن کسی که رفته خراسان، از پیش خود هم نرفته، خلاف رضای امام هم نبوده، [بلکه] امام هم دنبال میکردند قضیّه را. این مال دوران امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است که البتّه خیلی این دوران پُرشورتر است تا وقتیکه منصور میآید سرِ کار.وقتی منصور سر کار میآید، البتّه وضع سخت میشود و زندگى حضرت لااقل به دوران زندگى امام باقر برمیگردد و اختناق حاکم میشود؛ همان وقت [است] که حضرت را تبعید میکنند؛ بارها حضرت به حیره، به رمیله، به جاهای مختلف تبعید شدند. دفعات متعدّد و بارها منصور حضرت را خواست؛ یک بار گفت: قَتَلَنِیَ اللَّهُ اِن لَم اَقتُلک؛ یک بار خطاب فرستاد براى حاکم مدینه که «اَن اَحرِق عَلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ دارَه»، خانهاش را آتش بزن، که حضرت آمدند در میان آتشها و یک نمایش غریبى را نشان دادند [و گفتند] «اَنَا ابنُ اَعراقِ الثَّرى» که خب خود این بیشترْ آن مخالفین را منکوب کرد. برخورد بین منصور و حضرت صادق، برخورد بسیار سختى است و بارها حضرت را تهدید کرد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : قضیّه و زندگی امام موسیبنجعفر، فوقالعاده زندگی شورانگیزی است که به نظر بنده، اوج این حرکاتِ مبارزه [اهل بیت]، مال زمان موسیبنجعفر است و ما متأسّفانه از زندگی موسیبنجعفر یک گزارش درستوحسابیای در دست نداریم؛ گاهی گوشهوکنار یک چیزهایی از زندگی آن حضرت پیدا میشود که آدم را مبهوت میکند.مدّتی امام موسیبنجعفر پیدا نبودند، یعنی هارون دنبالشان میگشته و حضرت را پیدا نمیکرده؛ کسانی را میبرده، شکنجه میکرده، که شما بگویید موسیبنجعفر کجا است. این یک چیز بیسابقه است. ابنشهرآشوب در مناقب، یک روایتی دربارهی موسیبنجعفر نقل میکند که ما دربارهی هیچیک از ائمّه این را نداریم؛ موسیبنجعفر در یک مدّتی «دَخَلَ بَعضَ قُرَی الشَّامِ مُتَنَکِّراً هَارِبافَوَقَعَ فِی غَارٍ و فِیهِ رَاهِب»؛ بعد با آن راهب صحبت کردند و چیزهایی گفتند؛ اینها نشاندهندهی یک جرقّههایی است در زندگی موسیبنجعفر که آنوقت معنای آن زندانِ حبسِ ابدِ کذایی معلوم میشود، وَالّا هارون، اوّل که به خلافت رسید و به مدینه آمد، همانطور که شنیدید موسیبنجعفر را کاملاً نواخت و احترام کرد. و آن داستان معروف را مأمون نقل میکند که ما رفتیم، و حضرت سوار درازگوشی بودند و آمدند و وارد منطقهای که هارون نشسته بود شدند و میخواستند پیاده بشوند که هارون قسم داد که باید تا دَمِ بساطِ من، سواره بیایی، و ایشان سواره آمدند؛ بعد احترام کردند، چنین گفتند، چنان گفتند، بعد که داشتند میرفتند، به ماها گفتند رکابشان را بگیرید. البتّه جالب این است در همین روایت مأمون میگوید که پدرم هارون، به همه، پنج هزار دینار و ده هزار دینار جایزه میداد، [امّا] به موسیبنجعفر، دویست دینار جایزه داد، درحالیکه وقتی صحبت کرد و حال حضرت را پرسید، فرمودند بله، اولاد زیادی دارم، گرفتاریهای زیادی دارم، وضع معیشت خوب نیست؛ که حالا به نظر بنده این صحبتهای موسیبنجعفر به هارون هم بسیار جالب است، یعنی این صحبتها برای ما خیلی آشنا است و کاملاً قابل فهم است که آدم چطور میشود که به مثل هارونی یکوقت اظهار کند که بله، وضع ما هم خوب نیست و زندگیمان هم نمیگذرد و مانند اینها؛ هیچ معنایش گدایی و تذلّل نیست؛ آدم اگر خودش [این کار را] کرده باشد، میداند که این چهجوری است؛ و خیلی از شماها میدانم که در دوران رژیم جبّار و دوران خفقان، تَقیَّتاً از این کارها زیاد کردید و بههرحال کاملاً قابل فهم است. بعد که این حرفها را میزند، که این ایجاب میکند که هارون بگوید خب بسیار خوب، پس مثلاً این پنجاه هزار دینار مال شما، فقط دویست دینار میدهد؛ میگوید بعد که پرسیدم از پدرم که چرا این کار را کردی، گفت که اگر این را بدهم... اگر بدهم، این شمشیربهدستهای خراسان را بسیج خواهد کرد، دویست هزار مرد را به جان من خواهد انداخت؛ این، برداشت هارون است و هارون درست فهمیده بود. حالا بعضی خیال میکنند که از حضرت سعایت میکردند؛ نه، حقیقت قضیّه این بود. آن زمانی که موسیبنجعفر با هارون مبارزه میکرد، واقعاً اگر پولی در آن دستگاه بود، خیلی کسان بودند که آماده بودند و حاضر بودند که در کنار موسیبنجعفر شمشیر بزنند، و نمونههایش را ما جاهای دیگر در غیر ائمّه دیدیم [مانند] حسینبنعلیِ شهید فخ که قبل از هارون، زمان موسیالهادی بود و دیگران و دیگران؛ [لذا] خیلی روشن بود که کار آنها نشاندهندهی این است که اگر ائمّه قیام میکردند، چقدر میتوانستند مردم را دُور خودشان جمع کنند و هارون درست فهمیده بود این را. بنابراین دوران موسیبنجعفر، دوران اوج است که بعد هم به زندان منتهی میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زندگی امام موسیبنجعفر، فوقالعاده زندگی شورانگیزی است که به نظر بنده، اوج این حرکاتِ مبارزه [اهل بیت]، مال زمان موسیبنجعفر است... بعد که نوبت امام هشتم (علیه الصّلاة و السّلام) میرسد، باز دوران، دوران گسترش و رواج و وضعِ خوبِ ائمّه است و شیعه در همهجا گستردهاند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی میشود به مسئلهی ولایتعهدی؛ البتّه در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه، یعنی پوشش، زندگی میکردند [هرچند که] تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند؛ آدم میتواند بفهمد؛ مثلاً فرض بفرمایید دعبل خزاعی که دربارهی امام هشتم در دوران ولایتعهدی آنجور حرف میزند، آناً از زیر سنگ که بیرون نیامده بود؛ آن جامعهای که دعبل خزاعی میپرورد، یا ابراهیمبنعبّاسِ شاعر میپرورد -که جزو مدّاحان علیّبنموسیالرضا است- یا دیگران، یا دیگران، بایستی فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر در آن سابقه داشته باشد؛ و این آنجور نیست که آناً ببینیم که بله، در مدینه و در خراسان و در ری و در مناطق گوناگون، با ولایتعهدی علیّبنموسیالرضا جشن گرفتهاند، امّا قبلاً چنین چیزی سابقه ندارد. آنچه در دوران ولایتعهدی علیّبنموسیالرضا پیش آمد که حادثهی بسیار مهمّی است... نشاندهندهی این است که وضع علاقهی مردم و جوشش محبّتهای مردم نسبت به اهلبیت در دوران امام رضا، خیلی بالا بوده؛ بههرحال، بعد هم که اختلاف امین و مأمون و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد پنج سال طول کشید، همهی اینها موجب شد که علیّبنموسیالرضا بتوانند کار خوبی بکنند که اوجش رسید به مسئلهی ولایتعهدی، منتها متأسّفانه آنجا هم باز... با آن حادثهی شهادت قطع شد، و یک دوران جدیدی شروع شد که به نظر بنده دوران محنت و غم اهلبیت از دوران امام جواد به بعد شروع میشود، بدتر از همهی اوقات دیگر. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از زمان عبدالملک تا زمان متوکّل، همیشه یکجور برداشت از زندگی ائمّه بوده؛ خب، این را باید دنبالگیری کرد و نمیشود سهلانگاری کرد؛ چرا اینها از زندگی ائمّه اینجور برداشت میکردند؟ مثلاً نسبت به موسیبنجعفر [گفته شد] «خلیفتان یجبی الیهما الخراج؟»، یا مثلاً دربارهی امام علیّبنموسیٰ: هَذَا عَلِیٌّ ابنُهُ قَد قَعَدَ وَ ادَّعیٰ الاَمرَ لِنَفسِه؛ و یا دربارهی ائمّهی دیگر؛ این داعیهای که خلفا و دوستان خلفا از زندگی ائمّه برداشت میکردند، قابل توجّه است و یکی از آن نقاط مهم هست... اصرار خلفا بخصوص خلفای بنیعبّاس، بر اینکه امامت را به خودشان نسبت بدهند -البتّه خلفای بنیامیّه هم این اصرار را داشتند- و حسّاسیّت شیعه، که نگذارند. کثیّرِ شاعر که از شعرای بزرگ طراز اوّل آن دورهی اوّل است، یعنی در ردیف فرزدق و جریر و نصیب و مانند اینها، شیعه است، از شعرای بزرگ هم هست؛ ایشان وقتی خدمت امام باقر آمد، حضرت گفتند که «امتَدَحتَ عَبدَ المَلِک؟»، شنیدم مدح عبدالملک را کردی؟ کثیّر دستپاچه شد، گفت «یا بن رسول الله انّی مَا قُلتُ لَهُ یَا اِمَامَ الهُدَی»؛ من «امام الهدی» یا «خلیفة رسولالله» را به او نگفتم؛ بل قُلْتُ یَا أَسَدُ وَ الْأَسَدُ کَلْبٌ وَ یَا شَمْسُ وَ الشَّمْسُ جَمَادٌ وَ...»، و بنا کرد توجیه کردن؛ حضرت خندیدند؛ اشاره کردند به کُمیت، آنوقت کمیت بلند شد آن قصیدهی هاشمیّه را خواند: مَن لِقَلبٍ مُتَیَّمٍ مُستَهَامٍ غَیرُ مَا صَبوَةٍ وَ لَا اَحلَام تا میرسد به اینجا که ساسة لا کمن یری رعیة النّا س سواء و رعیة الانعام یعنی ائمّه نسبت به اینکه عبدالملک مدح بشود حسّاس بودند، امّا شاگردان ائمّه و دوستان، مثل کثیّر، حسّاسیّتشان روی امامالهدی بود، میگفتند ما که به او «امامالهدی» نگفتیم. [البتّه] او هم میخواست «امام الهدی» بگویند؛ در زمان بنیعبّاس، این بیشتر بود. مروانبنابیحفصهی امویِ خبیث از شعرای مدّاح و وابسته و مزدورِ هم بنیامیّه و هم بنیعبّاس بود و عجیب این بود که زمان بنیامیّه شاعر دربار بود، بعد که بنی عبّاس آمدند سر کار، باز شد شاعر دربار، چون شاعر بسیار بزرگی بود و با پول میخریدندش؛ این مدح بنیعبّاس را که میگفت، اکتفا به این نمیکرد که از کرمشان و خصالشان بگوید، [بلکه] آنها را نسبت میداد به پیغمبر؛ یکی از شعرهای او این است: اَنّیٰ یَکون و لیس ذاکَ بِکَائنٍ لِبَنِی البناتِ وراثةُ الاعمام میگوید چطور چنین چیزی میشود که دخترزادگان، ارث عمو را ببرند؟ خب عموی پیغمبر، عبّاس، ارث دارد، و چرا دخترزادهها که اولاد فاطمه هستند، میخواهند ارث او را ببرند؟ ببینید! دعوا سر خلافت است؛ یک جنگ حقیقی فرهنگی است، جنگ سیاسی است. در مقابلش فوراً شاعر طائیِ شیعیِ معروف -ظاهراً جعفربنعفّان طائی- جواب میدهد میگوید: لِمَ لا یکون وَ انّ ذاک لکائن لبنِی البناتِ وِراثةُ الاَعمام للبنتِ نِصفٌ کاملٌ مِن مالِه و العمُّ مَتروکٌ بِغیر سهام جواب میدهد، میگوید خب دختر نصف مال پدر را میبرد، عمو از مال آن انسانی که دختر دارد، چه میبرد؟ پس شما ارثی ندارید که او را طلب میکنید؛ ببینید! بین شعرا دعوای فرهنگی است، دعوای سیاسی است؛ این حسّاسیّت روی داعیههای ائمّه است که این هم قابل توجّه است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : تأیید و حمایت از حرکات خونین، یکی از بحثهای زندگی ائمّه است که حاکی از... جهتگیری مبارزه است، [مانند] اظهارات امام صادق دربارهی مُعلّیبنخُنَیس، وقتی کشته میشد: لا یَنالُ دَرَجَتَهُ اِلّا بِما یَنالُ مِن دَاوُدَ بنِ عَلی»؛ یا اظهارات در باب زید و در باب حسینبنعلیِ شهید فخ. من روایت عجیبی را در نورالثّقلین دیدم که کسی نقل میکند از علیبنعُقبه یا عَقَبه «عَن اَبیهِ قالَ دَخَلتُ اَنَا وَ المُعَلّیٰ عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام»، [بر امام صادق (علیه السّلام)] وارد شدیم؛ حضرت بیمقدّمه شروع کردند و این را گفتند: اِبشِروا! اَنتُم عَلیٰ اِحدَی الحُسنَیَینِ شَفَی اللهُ صُدورَکُم وَ اَذهَبَ غَیظَ قُلوبِکُم وَ اَنالَکُم مِن عَدوِّکُم وَ هُوَ قَولُ اللهِ «وَ یَشفِ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنین» و اِن مَضَیتُم قَبلَ اَن یَرَوا ذٰلِکَ مَضَیتُم عَلیٰ دینِ اللهِ الَّذی رَضِیَهُ لِنَبیِّهِ وَ لِعَلی». نمیگوید که قضیّه چه بوده امّا شما ببینید قضیّه چه میتوانسته باشد؛ معلّیبنخنیس که بعد هم کشته میشود، معلّیبنخنیس که «و کان بابه معلّی بن خنیس»، باب امام صادق است -که خود این باب هم یک باب واسعی است که بابهای ائمّه چه کسانی بودند و غالباً هم کشته شدند: یحییبنامّطویل به شهادت رسید، معلّیبنخنیس همینطور- معلّیبنخنیس با یک نفر دیگر، بر امام صادق وارد میشوند؛ امام صادق بیمقدّمه میگویند که الحمدلله خدا غیظ قلوب شما را فرو نشاند، خشم شما را فرو نشاند، شما را بر دشمنتان پیروز کرد، بر یکی از احدیالحسینین وارد شدید؛ اگر چنانچه این هم نمیشد و رفته بودید، باز بر دین خدا رفته بودید؛ پیدا است که یک حرکت حاد کرده بودند و آمده بودند و حضرت خداقوّتی به آنها میداده؛ و همینطور روایات دیگری در باب تأیید حرکات خونین هست. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : [یک بحث مهم زندگی اهل بیت]، زبان تندوتیز ائمّه در مقابل خلفا است که اگر اینها آدمهای محافظهکاری بودند، باید مثل دیگر علما و زهّاد و مانند اینها، زبان نرم به خودشان میگرفتند؛ حتّی آن زهّادی که مورد ارادت خلفا بودند. میدانید زهّاد زیادی بودند که خلفا به اینها علاقهمند بودند؛ اینها نصیحت میکردند و هارون را مثلاً به گریه هم میآوردند، امّا مواظب بودند که به او جبّار و طاغی و شیطان نگویند، امّا ائمّه میگفتند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : عناوینی که [در زندگی ائمه] باید تعقیب بشود، داعیههایی است که حاکی از استراتژی امامت است. انسان گاهی یک داعیههایی در زندگی ائمّه میبیند که اینها عادی نیست، حاکی از استراتژی خاصّی است که آن همین استراتژی امامت است... یکی آن مسئلهی فدک است که هارون یکوقتی برای اینکه قال قضیّهی بنیهاشم و ادّعاهایشان را بکَند، به موسیبنجعفر گفت که «حدّ فَدَکاً حَتّی اَرُدَّها اِلَیک»، محدودش کن، مشخّصش کن تا فدک را به تو برگردانم؛ حضرت اوّل امتناع میکنند، بعد میگویند: « لَا آخُذُها اِلّا بِحُدُودِها»، حدود اصلیاش را اگر بدهی میگیرم؛ بعد او میگوید که بسیار خب، حدودش را مشخّص کن؛ آنوقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معیّن میکنند؛ حدودش این است: اَمّا الحَدُّ الاَوَّلُ فَعَدَن؛ یک حدّ فدک، عدن است؛ حالا اینها نشستهاند در مدینه یا در بغداد و دارند با هم صحبت میکنند؛ یکیاش عدن، منتهاالیه جزیرةالعرب؛ فَتَغَیَّرَ وَجهُ الرَّشِید؛[هارون] رنگش متغیّر شد؛ وَ قالَ اِیها، قالَ وَ الحَدُّ الثّانی سَمَرقَندُ؛ حدّ دوّمِ فدک، سمرقند است؛ فَاربَدّ وَجهُه؛ رنگش تیره شد؛ وَ الحَدُّ الثّالِثُ اِفرِیقِیَّة؛ حدّ سوّم، تونس است؛ فَاسوَدَّ وَجهُه؛ صورت هارون الرّشید سیاه شد؛ وَ قالَ هِیه؛ عجب! چه حرفی! قالَ وَ الرّابِعُ سیفُ البَحرِ مِمّا یَلی الجُزُرَ وَ اَرمِینِیَة؛حاشیهی دریاها و آن جزیرهها و مثلاً ارمینیه؛ حالا ارمنستان [است] یا هر جا؛ مثلاً آن منتهاالیهِ دریای مدیترانه و آنجاها؛ قالَ الرَّشِیدُ فَلَم یَبقَ لَنا شَیء؛ پس برای ما چه ماند؟ فَتَحَوَّل اِلیٰ مَجلِسی؛ بلند شو بیا سر جای من بنشین؛ قالَ مُوسیٰ علیه السّلام قَد اَعلَمتُکَ اَنَّنی اِن حَدَدتُها لَم تَرُدَّها؛ گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را برنمیگردانی؛ فَعِندَ ذٰلِکَ عَزَمَ عَلیٰ قَتلِه؛ اینجا که شد، عازم شد که موسیبنجعفر را بکُشد؛ این داعیهی موسیبنجعفر و از این قبیل داعیهها در زندگی موسیبنجعفر، امام صادق و امام هشتم وجود دارد که آن هم یک بحث قابل توجّه است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اصحاب ائمّه خب از ما که به امام نزدیکتر بودند؛ آنها دربارهی ائمّه چه خیال میکردند؟ آیا شما در روایات ائمّه برنخوردید به اینکه اصحاب ائمّه، از ائمّه انتظار خروج داشتند؟ خب بیخودی انتظار خروج داشتند؟ آن کسی که بلند میشود میآید میگوید یابن رسولالله! چرا قیام نمیکنی درحالیکه پانصد هزار مرد در خراسان، منتظر اشارهی تو هستند، و حضرت دائم با او چانه میزنند تا میرسد بالاخره به تعداد کمتری، او چرا میگوید قیام کنید؟ یا آن افراد متعدّدی که به امام صادق دائم مراجعه میکردند، [البتّه] غیر از جاسوسهای بنیعبّاس؛ آنها را نمیگویم؛ آن کسانی که جاسوس بودند، از جواب امام معلوم میشود اینها جاسوسند امّا آن کسانی که واقعاً جاسوس نبودند و از جواب امام میشود فهمید که جاسوس نبودند، آنها چرا مراجعه میکردند؟ این روایت خیلی جالبی است؛ زراره که یکی از بزرگترین اصحاب امام صادق است، میآید خدمت امام صادق و میگوید یا بن رسولالله! یک فردی است از اصحاب ما در کوفه، او به یک نفر از دشمنان ما مدیون است و چون نتوانسته قرض را بدهد فرار کرده؛ شما بفرمایید اگر این قضیّه، همین یکی دو ساله انجام خواهد گرفت، ما بگوییم این فردْ فراری بماند تا انشاءالله حکومت حق بیاید و مسئله خودش بهخودیخود حل بشود؛ [امّا] اگر نه، زمان بیشتری طول میکشد، این بیچاره نمیتواند خیلی فراری بماند، ما جمع بشویم و پولش را جمع کنیم و بدهیم. حضرت جواب صریح نمیدهند که نمیشود؛ حالا زراره خب چرا بایستی اینجور خیال کند که همین یکی دو ساله قرار است یک کاری انجام بگیرد؟ یعنی زراره آدم سادهدلی بود و با مسائل ائمّه آشنا نبود؟ زراره هنگامی که امام باقر وفات میکردند، به یکی از اصحاب امام صادق میگوید: لَا تَری عَلیٰ اَعوَادِهَا غَیرَ جَعفَر؛ روی منبرهای خلافت، غیر از جعفر کسی دیگر را نخواهی دید؛ بعد میگوید وقتیکه حضرت صادق رحلت کردند، من پرسیدم که چه شد، چطور شد؟ گفت «بله، این استنباط خود من بود که گفتم، یعنی امام نفرموده بود» تا حرف امام دروغ درنیاید. خب چرا زراره چنین اشتباهی را ممکن است بکند؟ این واقعاً اشتباه است؟ یا نه، برداشت [اصحاب] از ادّعاهای ائمّه و از آیندهی دنیای اسلام در مورد ائمّه، یک چیز قابل توجّه است؛ ما که به نزدیکی آنها نیستیم؛ همهی آنها منتظر بودند. و بدانید که اصحاب ائمّه، همه یا اکثر، منتظر بودند که خروج بشود و قیام بشود و حکومت حق بزودی تشکیل بشود، که داستانهای مفصّلی در این باب هست. برداشت اصحاب ائمّه از حرکات آنان، که همان انتظار خلافت است... یک فصل است که قابل بررسی است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : آیا علّت اینکه ائمّه مورد بغض خلفا بودند، حسد خلفا بود؟ این یک سؤالی است. یک عدّهای خیال میکنند که ائمّه چون محسود خلفا بودند، از این جهت بود که اینها را میکشتند؛ بنده این را قبول ندارم. قبول دارم که ائمّه محسود بودند؛ [در مورد] آن آیهی شریفهی «اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِه»، حضرت میفرماید که «نَحنُ المَحسودون»؛ ائمّه محسودند امّا حسد کِی ممکن است منشأ یکچنین آثاری بشود؟ حسد بر علمشان بود؟ حسد بر تقوایشان بود؟ خب، عالم و متّقی خیلی بودند؛ در همان زمان ائمّه، کسانی از علما معروف به علم و ورع و تقوا و زهد بودند و خلفا هم میرفتند سراغ اینها و گریه میکردند. منصور گفت که کلّکم یمشی روید کلّکم یطلب صید غیر عمرو بن عبید عمروبنعبید را دیگر استثنا کرد؛ البتّه بنده در زندگی عمروبنعبید دیدم نخیر، ایشان هم جزو همان مستثنیمنه است، «یطلب صید» و مانند اینها است.حالا از این قبیل زیاد بودند. آن کسانی که علمشان زیاد بود، تقوایشان هم زیاد بود، وجههیِ در مردم هم داشتند مثل ابویوسف قاضی، مثل ابوحنیفه، مثل حسن بصری، مثل سفیان ثوری و از این قبیل رجالِ معروف به علم و تقوا و ورع که محبوب هم بودند، علم هم داشتند، تقوا هم داشتند امّا مدّعی خلیفه نبودند، خلیفه هیچ کار به کار اینها نداشت؛ حسد نسبت به اینها وجود نداشت؛ حسد مال آن کسی است که ادّعایی دارد؛ [نسبت به] آن که ادّعایی ندارد چه حسدی [هست]؟ و آن ادّعا چیست؟ بنابراین حسد کافی نیست. این هم یک بحث است که بد نیست مورد توجّه قرار بگیرد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : بین صحابهی ائمّه کسانی هستند مثل یحییبنامّطویل که اینها حرکات تندی داشتند و آشکارا بدگویی میکردند. یحییبنامّ طویل میرفت در مسجد مدینه، رو میکرد به مردم و میگفت: اِنّا بُرَاؤُا مِنکُم وَ مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ العَداوَةُ وَ البَغضاّْء؛ حرف ابراهیم به کفّار را یحییبنامّطویل به مسلمانهای آن زمان میگفت؛ یا میآمد در کناسهی کوفه، به شیعیان خطاب میکرد و حرفهایی میزد. معلّیبنخنیس وقتی ایّام عید، مردم برای نماز به صحرا میرفتند، با لباس ژولیده و سر و روی ژولیده میآمد در بیابان، بعد اشک میریخت، فریاد میکشید و میگفت: اللهمّ انّ هذا مقام اولیائک؛ این جایگاهی که اینها غصب کردند، جای اولیای تو است؛ فریاد میکشید و علناً میگفت. این هم قابل تحقیق و بررسی است که اینها چرا [این کار را میکردند]. حالا ما میبینیم متأسّفانه آنچنان بمباران تبلیغاتی کردهاند معلّیبنخنیس را، این یار دیرین امام صادق و شهید بین یدی ولیّ الله را که حضرت بهخاطر او با داودبنعلی قطع [رابطه] کردند و لعن کردند داودبنعلی را، و داودبنعلی بهخاطر قتل معلّی کشته شد و حضرت فرمودند: معلّی لا یَنالُ دَرَجَتَهُ اِلّا بِما یَنالُ مِن داوُدَ بنِ عَلی»؛ حالا آمدند این آدم را بهعنوان اینکه راوی درستوحسابیای نیست، متّهم کردهاند و بنده دست همان خباثت بنیعبّاس را در اینگونه کارها میبینم که چهرههای برجستهی تشیّع را اینجور از دُور خارج کنند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : تقیّه یعنی... امام سجّاد و امام باقر و امام صادق و بقیّهی ائمّه... [مبارزات سیاسی] بکنند و نگذارند این پوشش و حفاظ از روی کارها برداشته بشود و اگر کسی هم تندی میکند، به او بگویند تندی نکن. در آن روایت، حضرت میفرماید: که لَیسَ مِنِ احتِمالِ اَمرِنا التَّصدِیقُ لَه؛ اینجور نیست که کسی که حامل امر ما است و ولایت ما را قبول دارد، فقط همین که ما را تصدیق بکند، کافی باشد؛ نه، بلکه «مِنِ احتِمَالِ اَمرِنا سِترُهُ وَ صِیانَتُه»؛ امر ما را باید مکتوم بدارید، نباید به کسی بگویید. بعد حضرت میگویند «هٰذا اَبوحَنیفَةَ لَهُ اَصحابٌ وَ هٰذا الحَسَنُ البَصریُّ لَهُ اَصحاب»؛ کسی به کار اینها، کاری ندارد؛ من هم خب فرزند پیغمبر هستم، زیر پوشش قرآن و حدیث و معارف میتوانستم اصحابی داشته باشم و کسی به کار من کار نداشته باشد؛ شماها میروید به اینجا و آنجا و میگویید و کتمان اسرار مرا نمیکنید و اینقدر برای ما مشکل درست میکنید؛ این فرمایش امام صادق است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : غربت ائمّه (علیهم السّلام) به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد بلکه در طول قرنها، عدم توجّه به ابعاد مهم و شاید اصلی از زندگیِ این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : عنصر مبارزهی سیاسی حاد، که خطّ ممتدّ زندگی ائمّهی هدا (علیهم السّلام) را در طول ۲۵۰ سال تشکیل میدهد، در لابهلای روایات و احادیث و شرححالهای ناظر به جنبههای علمی و معنوی، گم شده است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی ائمّه (علیهم السّلام) را ما بهعنوان درس و اسوه باید فرا بگیریم، نهفقط بهعنوان خاطرههای شکوهمند و ارزنده. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی ائمّه (علیهم السّلام) را ما بهعنوان درس و اسوه باید فرا بگیریم که بدون توجّه به روش و منش سیاسیِ این بزرگواران ممکن نیست. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ائمّه بهصورت مبارزان بزرگ، در راه اِعلاء کلمهی توحید و استقرار حکومت الهی فداکاری میکردند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی ائمه بزرگوار علیرغم تفاوت ظاهری درمجموع یک حرکت مستمر و طولانی است که از سال ۱۱ هجرت شروع میشود و ۲۵۰ سال ادامه پیدا میکند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ائمه بزرگوار، یک واحد و یک شخصیّتند؛ نمیشود شک کرد که هدف و جهت آنها یکی است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) و امام سجّاد (علیه السّلام) را جدا تحلیل کنیم باید یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده و در سال ۱۱ هجرت قدم در یک راهی گذاشته و این راه را تا سال ۲۶۰ هجری طی کرده است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : باید ائمه را یک انسانی را فرض کنیم که ۲۵۰ سال عمر کرده و در سال ۱۱ هجرت قدم در یک راهی گذاشته و این راه را تا سال ۲۶۰ هجری طی کرده که تمام حرکات این انسان بزرگ و معصوم، با این دید قابل فهم و قابل توجیه خواهد بود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی، حضرت ابیعبدالله، هشت امام دیگر، تا سال ۲۶۰، یک حرکت مستمر است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی مستمرّ عزیزان معصوم و بزرگوار از اهلبیت رسول خدا، با یک جهتگیری سیاسی همراه است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ائمّه (علیهم السّلام) وارد در مبارزهی مسلّحانه نبودند و نمیشدند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : مبارزهی سیاسی ائمّه (علیهم السّلام) مبارزهای با هدف سیاسی تشکیل حکومت اسلامی است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ائمّه از لحظهی وفات رسولالله تا سال ۲۶۰ درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعهی اسلامی به وجود بیاورند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : همهی کارهای ائمّه (علیهم السّلام) یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجّه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و ردّ یک گروه، برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امامت ادامهی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است که برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و نمیشود امام که دنبالهی نبی است، از یکچنین نظامی غافل بماند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : شروع خلافت مأمون یکی از فصلهای بسیار دشوار و محنت بار زندگی ائمّه (علیهم السّلام) است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : دوران مامون همان دورانی است که، تلاش و مبارزه برای بلندمدّت است یعنی ائمّه برای تا پیش از غیبت صغری دیگر تلاش نمیکنند بلکه زمینهسازی میکنند برای بعدها و این دوران، از سال ۲۰۴ ادامه پیدا میکند تا سال ۲۶۰ که سال شهادت امام عسکری (علیه السّلام) و شروع غیبت صغری است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : در زندگى امام باقر مبارزه حاد سیاسی واضحتر است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : امام باقر در دوران امامت محاجّه براى خلافت میکند و این نشاندهندهى جهتگیرىِ انگیزهها است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : سالِ ۱۴۰ خیز حرکت ائمّه بهطور طبیعی ایجاب می کرده که حکومت اسلامی به وجود بیاید. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندگی امام موسیبنجعفر، فوقالعاده شورانگیزی است و اوج حرکاتِ مبارزه اهل بیت، مال زمان موسیبنجعفر است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : اوج حرکاتِ مبارزه اهل بیت، مال زمان موسیبنجعفر است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : اوج حرکاتِ مبارزه اهل بیت، مال زمان موسیبنجعفر است و ما متأسّفانه از زندگی موسیبنجعفر یک گزارش درستوحسابیای در دست نداریم. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زمان امام هشتم (علیه الصّلاة و السّلام)، دوران گسترش و رواج و وضعِ خوبِ ائمّه است و شیعه در همهجا گستردهاند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : علاقهی مردم و جوشش محبّتهای مردم نسبت به اهلبیت در دوران امام رضا(ع)، خیلی بالا بوده است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : دوران محنت و غم اهلبیت از دوران امام جواد(ع) به بعد، بدتر از همهی اوقات دیگر، شروع میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ادّعای امامت و دعوت به امامت هرجا در زندگی ائمّه هست، نشانهی حرکت مبارزی است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : زندانها و تبعیدها و تعقیبها در زندگی ائمّه یک فصلی است که باید دنبال بشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : از عناوینی که در زندگی ائمه باید تعقیب بشود، داعیههایی حاکی از استراتژی امامت، مانند مسئلهی فدک است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : انسان گاهی یک داعیههایی در زندگی ائمّه میبیند که اینها عادی نیست، حاکی از استراتژی خاصّی است که همین استراتژی امامت است مانند مسئلهی فدک. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : تقیّه یعنی ائمّه مبارزات سیاسی بکنند و نگذارند پوشش و حفاظ از روی کارها برداشته بشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : مبارزه و جهتگیری سیاسی، یکی از موضوعات بسیار بسیار مهمّ زندگی ائمّه است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ای کاش که صاحبهمّتهایی پیدا بشوند و زندگی سیاسی ائمّه (علیهم السّلام) جمعبندیشده به دست مردم برسانند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : اهل بیت (علیهم السلام) کلیدواژه(ها) : اهل بیت (علیهم السلام) نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ای کاش ما بتوانیم زندگی سیاسی ائمّه را بهعنوان درس و الگو در اختیار داشته باشیم و نهفقط بهعنوان یک خاطرهی جاودانه. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : تشیع کلیدواژه(ها) : تشیع نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : حادثهی کربلا یک تکان سختی در ارکان شیعه بلکه در همهجای دنیای اسلام داد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : تشیع کلیدواژه(ها) : تشیع نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : دوران[امام هشتم]، دوران گسترش و رواج و وضعِ خوبِ ائمّه است و شیعه در همهجا گستردهاند و امکانات بسیار زیاد است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : در یک روایت از امام باقر (علیه السّلام) تعیینِ وقت شده برای خروج و این چیز عجیبی است؛ حدیث در کافی است؛ عَن اَبی حَمزَةَ الثُّمالیِّ بِسَنَدٍ عالٍ، قالَ سَمِعتُ اَبا جَعفَرٍ عَلَیهِ السَّلامُ یَقولُ یا ثابِتُ اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ قَد کانَ وَقَّتَ هَذا الأَمرَ فِی السَّبعین؛ سال هفتاد قرار بوده حکومت الهی تشکیل بشود؛ فَلَمّا اَن قُتِلَ الحُسَینُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ اشتَدَّ غَضَبُ اللهِ تَعالَی عَلیٰ اَهلِ الاَرضِ فَاَخَّرَهُ اِلیٰ اَربَعینَ وَ مِائَةٍ فَحَدَّثناکُم فَاَذَعتُمُ الحَدیثَ فَکَشَفتُم قِناعَ السَّترِ وَ لَم یَجعَلِ اللهُ لَهُ بَعدَ ذٰلِکَ وَقتاً عِندَنا وَ یَمحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الکِتاب؛ ابوحمزه میگوید: فَحَدَّثتُ بِذٰلِکَ اَبا عَبدِاللهِ عَلَیهِ السَّلامُ فَقالَ قَد کانَ کَذٰلِک». سال ۱۴۰ دوران زندگی امام صادق است؛ این همان چیزی است که بنده قبل از آنکه این حدیث را هم ببینم، از روال زندگی ائمّه به نظرم میرسید که [تشکیل] حکومتی که امام سجّاد آنجور برایش کار میکند و امام باقر آنجور کار میکند، به دوران امام صادق میافتد؛ وفات امام صادق سال ۱۴۸ است و اینجا سال [تشکیل حکومت] ۱۴۰ تعین شده است؛ ۱۴۰ یعنى بعد از ۱۳۵ که بنده قبلاً عرض کردم که در ۱۳۵ منصور مىآید روى کار؛ اگر منصور روى کار نمىآمد، یا اگر حادثهى بنىعبّاس پیش نمىآمد، تقدیر عادى الهى این بود که در سال ۱۴۰ باید حکومت الهى و حکومت اسلامى سر کار بیاید و ائمّه اینجور داشتند کار میکردند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : زیدبنعلى، برادر حضرت به امام باقر مراجعه میکند، حضرت میگویند قیام نکن؛ دیده شده که بعضى به جناب زید اهانت میکنند که ایشان حرف امام را ــ که گفته بودند قیام نکن ــ گوش نکرد، [درحالیکه] امام باقر که فرمودند قیام نکن، او گوش کرد و قیام نکرد؛ با امام صادق که مشورت کرد، امام نفرمودند قیام نکن، امام او را تشویق کردند که قیام بکن، و خود امام صادق وقتىکه دیگر زید شهید شده بود، آرزو کردند که اى کاش من جزو کسانى بودم که با او بودند. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از سال ۱۱۴ امامت امام صادق شروع میشود تا سال ۱۴۸ که مهمترین دوران در این مرحلهی اوّل، دوران امامت امام صادق است. امام صادق، دو مرحله در این دوران طی میکنند؛ یک دوره از سال ۱۱۴ تا سال ۱۳۲ یا تا سال ۱۳۵-یا تا غلبهی بنیعبّاس، یا تا خلافت منصور- است که دوران آسایش و گشایش است؛ آن مطلبی که معروف شده که ائمّه بهخاطر اختلاف بنیامیّه و بنیعبّاس فرصتی پیدا کردند، مال این دوران است؛ زمان امام باقر چنین چیزی نبود؛ زمان امام باقر، [دوران] قدرتِ بنیامیّه بود و هشامبن عبدالملک هم -و کان هشام رجلهم- مردِ بنیامیّه و بزرگترین شخصیّت بنیامیّه بعد از عبدالملک بود؛ بنابراین زمان امام باقر، هیچگونه اختلافی بین کسی و کسی که موجب این باشد که ائمّه بتوانند از فرصت استفاده کنند، نبود؛ مال زمان امام صادق است، آنهم مال این دوران که دورانِ شروعِ آهسته آهستهی دعوت بنیعبّاس و گسترش دعوت آنها و اوج دعوت شیعیِ علوی در سرتاسر دنیای اسلام [است] که من در یک صحبتی که بعد هم پیاده شده و چاپ شده، شرح دادهام که آن وقتی که امام صادق به امامت رسیدند، در جاهای مختلف دنیای اسلام، در آفریقا، در خراسان، در فارس، در ماوراءالنّهر، چه درگیریها و چه جنگهایی بوده؛ یکچنین وضع عجیبی بوده و امام صادق از فرصت استفاده کردند برای بیان معارف اسلامی؛ همان سه نکتهای که در زندگی امام سجّاد بود [یعنی] معارف اسلامی، مسئلهی امامت، و بخصوص تکیه بر روی امامت اهلبیت؛ که این سوّمی در دوران اوّل امامت امام صادق بوضوح مشاهده میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : از سال ۱۱۴ امامت امام صادق شروع میشود تا سال ۱۴۸ که مهمترین دوران در این مرحلهی اوّل، دوران امامت امام صادق است... در این روایات بنده یادداشت کردهام: عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلیٰ صَوتِه»، حضرت در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛ هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : قالَ قَدِمَ رَجُلٌ مِن اَهلِ الکُوفَةِ اِلی خُراسانَ فَدَعا النّاسَ اِلی وَلایَةِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السّلام فَفِرقَةٌ اَطاعَت وَ اَجابَت؛ یک نفری بلند شده از مدینه آمده خراسان، و مردم را به ولایت جعفربنمحمّد -یعنی حکومتشان- دعوت میکند... پس ببینید، اینکه زمان امام صادق بلند میشوند میروند در اقصیٰنقاط اسلام، مردم را به حکومت امام صادق دعوت میکنند، معنایش چیست؟ معنایش اقترابالاجل است، این همان سالِ ۱۴۰ است، این همان چیزی است که خیز حرکت ائمّه بهطور طبیعی ایجاب میکرده که در آن دورانها حکومت اسلامی به وجود بیاید. خب، رفته و دعوت میکند مردم را به ولایت جعفربنمحمّد (علیه السّلام)؛ البتّه معنای ولایت را امروز ما خوب میفهمیم؛ در قبل، ولایت را فقط به محبّت معنا میکردند، یعنی مردم را دعوت کرده به محبّت جعفربنمحمّد؛ [درحالیکه] محبّت، دعوتی ندارد، بعد هم اگر [به محبّت] دعوت بکنند، آنوقت دنبالههای این [روایت] دیگر معنی ندارد؛ حالا توجّه کنید: فَفِرقَةٌ اَطَاعَت وَ اَجَابَت؛ یک فرقه اطاعت کردند و اجابت کردند؛ وَ فِرقَةٌ جَحَدَت وَ اَنکَرَت؛ انکار کردند و گفتند نه. خب محبّت اهل بیت را در دنیای اسلام غالباً انکار نمیکردند، [پس موضوع] چیز دیگری است؛ وَ فِرقَةٌ وَرِعَت وَ وَقَفَت؛ توقّف و تورّع، دیگر مال محبّت نیست؛ این مال یک چیز دیگر است؛ این، همان حکومت است؛ یک فرقه هم تورّع کردند؛ بعد، فَخَرَجَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ رَجُلٌ فَدَخَلوا عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام؛ [از هر فرقه یک نفر] میآیند خدمت حضرت و صحبتهایی میکنند؛ بعد، حضرت به یکی از آن متوقّفین که در مقابل حضرت قرار گرفته، میگویند تو که تورّع کردی و توقّف کردی، چرا تورّع نکردی در کنار فلان نهر که فلان کار خلاف را انجام دادی؟ که او آنوقت ناگهان متنبّه میشود و میفهمد که حضرت تعریض میکنند؛ این نشان میدهد که آن کسی که رفته خراسان، از پیش خود هم نرفته، خلاف رضای امام هم نبوده، [بلکه] امام هم دنبال میکردند قضیّه را. این مال دوران امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) است که البتّه خیلی این دوران پُرشورتر است تا وقتیکه منصور میآید سرِ کار.وقتی منصور سر کار میآید، البتّه وضع سخت میشود و زندگى حضرت لااقل به دوران زندگى امام باقر برمیگردد و اختناق حاکم میشود؛ همان وقت [است] که حضرت را تبعید میکنند؛ بارها حضرت به حیره، به رمیله، به جاهای مختلف تبعید شدند. دفعات متعدّد و بارها منصور حضرت را خواست؛ یک بار گفت: قَتَلَنِیَ اللَّهُ اِن لَم اَقتُلک؛ یک بار خطاب فرستاد براى حاکم مدینه که «اَن اَحرِق عَلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ دارَه»، خانهاش را آتش بزن، که حضرت آمدند در میان آتشها و یک نمایش غریبى را نشان دادند [و گفتند] «اَنَا ابنُ اَعراقِ الثَّرىٰ» که خب خود این بیشترْ آن مخالفین را منکوب کرد. برخورد بین منصور و حضرت صادق، برخورد بسیار سختى است و بارها حضرت را تهدید کرد. البتّه آن روایاتى هم که دارد که حضرت پیش منصور تذلّل کردند و کوچکى کردند، هیچکدام درست نیست؛ بنده دنبال [آن] روایات رفتهام؛ اصلاً اصل و اساسى ندارد؛ غالباً میرسد به ربیع حاجب؛ ربیع حاجب، فاسق قطعى است و از نزدیکان منصور است. ... هرچه هم جعل کرده، دروغ جعل کرده، براى خاطر اینکه حضرت را در سُمعهى آن روزِ محیط اسلامى یکچنین آدمى وانمود کند که باید در مقابل خلیفه تذلّل میکرد، تا دیگران هم تکلیف خودشان را بدانند. بههرحال، برخورد بین امام صادق و منصور خیلی تند است تا به شهادت امام صادق در سال ۱۴۸منتهی میشود. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : تأیید و حمایت از حرکات خونین، یکی از بحثهای زندگی ائمّه است که حاکی از همین جهتگیری مبارزه است، [مانند] اظهارات امام صادق دربارهی مُعلّیبنخُنَیس، وقتی کشته میشد: لا یَنالُ دَرَجَتَهُ اِلّا بِما یَنالُ مِن دَاوُدَ بنِ عَلی»؛ یا اظهارات در باب زید و در باب حسینبنعلیِ شهید فخ. من روایت عجیبی را در نورالثّقلین دیدم که کسی نقل میکند از علیبنعُقبه یا عَقَبه «عَن اَبیهِ قالَ دَخَلتُ اَنَا وَ المُعَلّیٰ عَلیٰ اَبی عَبدِ اللهِ علیه السّلام»، [بر امام صادق (علیه السّلام)] وارد شدیم؛ حضرت بیمقدّمه شروع کردند و این را گفتند: اِبشِروا! اَنتُم عَلیٰ اِحدَی الحُسنَیَینِ شَفَی اللهُ صُدورَکُم وَ اَذهَبَ غَیظَ قُلوبِکُم وَ اَنالَکُم مِن عَدوِّکُم وَ هُوَ قَولُ اللهِ «وَ یَشفِ صُدورَ قَومٍ مُؤمِنین» و اِن مَضَیتُم قَبلَ اَن یَرَوا ذٰلِکَ مَضَیتُم عَلیٰ دینِ اللهِ الَّذی رَضِیَهُ لِنَبیِّهِ وَ لِعَلی». نمیگوید که قضیّه چه بوده امّا شما ببینید قضیّه چه میتوانسته باشد؛ معلّیبنخنیس که بعد هم کشته میشود، معلّیبنخنیس که «و کان بابه معلّی بن خنیس»، باب امام صادق است -که خود این باب هم یک باب واسعی است که بابهای ائمّه چه کسانی بودند و غالباً هم کشته شدند: یحییبنامّطویل به شهادت رسید، معلّیبنخنیس همینطور- معلّیبنخنیس با یک نفر دیگر، بر امام صادق وارد میشوند؛ امام صادق بیمقدّمه میگویند که الحمدلله خدا غیظ قلوب شما را فرو نشاند، خشم شما را فرو نشاند، شما را بر دشمنتان پیروز کرد، بر یکی از احدیالحسینین وارد شدید؛ اگر چنانچه این هم نمیشد و رفته بودید، باز بر دین خدا رفته بودید؛ پیدا است که یک حرکت حاد کرده بودند و آمده بودند و حضرت خداقوّتی به آنها میداده؛ و همینطور روایات دیگری در باب تأیید حرکات خونین هست. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : اصحاب ائمّه خب از ما که به امام نزدیکتر بودند؛ آنها دربارهی ائمّه چه خیال میکردند؟ آیا شما در روایات ائمّه برنخوردید به اینکه اصحاب ائمّه، از ائمّه انتظار خروج داشتند؟ خب بیخودی انتظار خروج داشتند؟ آن کسی که بلند میشود میآید میگوید یابن رسولالله! چرا قیام نمیکنی درحالیکه پانصد هزار مرد در خراسان، منتظر اشارهی تو هستند، و حضرت دائم با او چانه میزنند تا میرسد بالاخره به تعداد کمتری، او چرا میگوید قیام کنید؟ یا آن افراد متعدّدی که به امام صادق دائم مراجعه میکردند، [البتّه] غیر از جاسوسهای بنیعبّاس؛ آنها را نمیگویم؛ آن کسانی که جاسوس بودند، از جواب امام معلوم میشود اینها جاسوسند امّا آن کسانی که واقعاً جاسوس نبودند و از جواب امام میشود فهمید که جاسوس نبودند، آنها چرا مراجعه میکردند؟ این روایت خیلی جالبی است؛ زراره که یکی از بزرگترین اصحاب امام صادق است، میآید خدمت امام صادق و میگوید یا بن رسولالله! یک فردی است از اصحاب ما در کوفه، او به یک نفر از دشمنان ما مدیون است و چون نتوانسته قرض را بدهد فرار کرده؛ شما بفرمایید اگر این قضیّه، همین یکی دو ساله انجام خواهد گرفت، ما بگوییم این فردْ فراری بماند تا انشاءالله حکومت حق بیاید و مسئله خودش بهخودیخود حل بشود؛ [امّا] اگر نه، زمان بیشتری طول میکشد، این بیچاره نمیتواند خیلی فراری بماند، ما جمع بشویم و پولش را جمع کنیم و بدهیم. حضرت جواب صریح نمیدهند که نمیشود؛ حالا زراره خب چرا بایستی اینجور خیال کند که همین یکی دو ساله قرار است یک کاری انجام بگیرد؟ یعنی زراره آدم سادهدلی بود و با مسائل ائمّه آشنا نبود؟ زراره هنگامی که امام باقر وفات میکردند، به یکی از اصحاب امام صادق میگوید: لَا تَری عَلیٰ اَعوَادِهَا غَیرَ جَعفَر؛ روی منبرهای خلافت، غیر از جعفر کسی دیگر را نخواهی دید؛ بعد میگوید وقتیکه حضرت صادق رحلت کردند، من پرسیدم که چه شد، چطور شد؟ گفت «بله، این استنباط خود من بود که گفتم، یعنی امام نفرموده بود» تا حرف امام دروغ درنیاید. خب چرا زراره چنین اشتباهی را ممکن است بکند؟ این واقعاً اشتباه است؟ یا نه، برداشت [اصحاب] از ادّعاهای ائمّه و از آیندهی دنیای اسلام در مورد ائمّه، یک چیز قابل توجّه است؛ ما که به نزدیکی آنها نیستیم؛ همهی آنها منتظر بودند. و بدانید که اصحاب ائمّه، همه یا اکثر، منتظر بودند که خروج بشود و قیام بشود و حکومت حق بزودی تشکیل بشود، که داستانهای مفصّلی در این باب هست. برداشت اصحاب ائمّه از حرکات آنان، که همان انتظار خلافت است، این هم یک فصل است که قابل بررسی است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : امامت و ولایت کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : امامت ادامهی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است -اِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ هُوَ الاِمَام، در کلام امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)- و رسولالله برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و آن نظام را با مبارزات پیگیر خود به وجود آورد و تا بود، از آن حفاظت کرد. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : امامت و ولایت کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : آن وقتی که امام صادق به امامت رسیدند، در جاهای مختلف دنیای اسلام، در آفریقا، در خراسان، در فارس، در ماوراءالنّهر، چه درگیریها و چه جنگهایی بوده؛ یکچنین وضع عجیبی بوده و امام صادق از فرصت استفاده کردند برای بیان معارف اسلامی... بخصوص تکیه بر روی امامت اهلبیت؛ که.... در دوران اوّل امامت امام صادق بوضوح مشاهده میشود. البتّه اینجا مسئلهی امامت را باید مطرح کرد که ببینید چه میکردند؛ مثلاً یک نمونه این است که در این روایات بنده یادداشت کردهام: عمرو بن ابی المقدام [میگوید] «رَاَیتُ اَبا عَبدِ اللهِ (علیه السّلام) یَومَ عَرَفَةَ بِالمَوقِفِ وَ هُوَ یُنادِی بِاَعلیٰ صَوتِه»، حضرت در عرفات، در روز عرفه در اجتماع مردم و وسط مردم ایستاده بودند و با فریاد یک جملهای را میگفتند؛ به یک طرف رو میکردند و این جمله را میگفتند، بعد به یک طرف دیگر رو میکردند و میگفتند، بعد به آن طرف دیگر رو میکردند؛ به چهار طرف رو میکردند و این مطلب را با فریاد میگفتند؛ حالا آن چیست؟ اَیُّهَا النّاسُ! اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ میبینید توجّه به معنای امامت را و بیدار کردن مردم نسبت به حقیقت امامت را که امامت چیست و آیا اینهایی که سرِ کارند شایستهی امامتند یا نه؛ ثُمَّ کانَ عَلِیُّ بنُ اَبی طالِبٍ ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَینُ ثُمَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلیٍّ ثُمَّ هه فَیُنادی ثَلاثَ مَرّاتٍ لِمَن بَینَ یَدَیهِ وَ عَن یَمینِهِ وَ عَن یَسارِهِ وَ مِن خَلفِهِ اثنیٰ عَشَرَ صَوتاً؛ هر طرفی سه بار فریاد میکرد و اینها را میگفت و دوازده مرتبه این جمله را حضرت در عرفات تکرار کرد؛ بعد میگوید پرسیدم که آن «هِه» یا «هاهِ» یعنی چه؟ گفتند در لغتِ مثلاً بنیتمیم یا بنی فلان، کنایه است از «من»؛ یعنی بعد از محمّدبنعلی، من امامم. این یک نمونه [است]. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : امامت و ولایت کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک مسئله... که باید تعقیب بشود، داعیههایی است که حاکی از استراتژی امامت است. انسان گاهی یک داعیههایی در زندگی ائمّه میبیند که اینها عادی نیست، حاکی از استراتژی خاصّی است که آن همین استراتژی امامت است... یکی آن مسئلهی فدک است که هارون یکوقتی برای اینکه قال قضیّهی بنیهاشم و ادّعاهایشان را بکَند، به موسیبنجعفر گفت که «حدّ فَدَکاً حَتّی اَرُدَّها اِلَیک»، محدودش کن، مشخّصش کن تا فدک را به تو برگردانم؛ حضرت اوّل امتناع میکنند، بعد میگویند: « لَا آخُذُها اِلّا بِحُدُودِها»، حدود اصلیاش را اگر بدهی میگیرم؛ بعد او میگوید که بسیار خب، حدودش را مشخّص کن؛ آنوقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معیّن میکنند؛ حدودش این است: اَمّا الحَدُّ الاَوَّلُ فَعَدَن؛ یک حدّ فدک، عدن است؛ حالا اینها نشستهاند در مدینه یا در بغداد و دارند با هم صحبت میکنند؛ یکیاش عدن، منتهاالیه جزیرةالعرب؛ فَتَغَیَّرَ وَجهُ الرَّشِید؛[هارون] رنگش متغیّر شد؛ وَ قالَ اِیها، قالَ وَ الحَدُّ الثّانی سَمَرقَندُ؛ حدّ دوّمِ فدک، سمرقند است؛ فَاربَدّ وَجهُه؛ رنگش تیره شد؛ وَ الحَدُّ الثّالِثُ اِفرِیقِیَّة؛ حدّ سوّم، تونس است؛ فَاسوَدَّ وَجهُه؛ صورت هارون الرّشید سیاه شد؛ وَ قالَ هِیه؛ عجب! چه حرفی! قالَ وَ الرّابِعُ سیفُ البَحرِ مِمّا یَلی الجُزُرَ وَ اَرمِینِیَة؛حاشیهی دریاها و آن جزیرهها و مثلاً ارمینیه؛ حالا ارمنستان [است] یا هر جا؛ مثلاً آن منتهاالیهِ دریای مدیترانه و آنجاها؛ قالَ الرَّشِیدُ فَلَم یَبقَ لَنا شَیء؛ پس برای ما چه ماند؟ فَتَحَوَّل اِلیٰ مَجلِسی؛ بلند شو بیا سر جای من بنشین؛ قالَ مُوسیٰ علیه السّلام قَد اَعلَمتُکَ اَنَّنی اِن حَدَدتُها لَم تَرُدَّها؛ گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را برنمیگردانی؛ فَعِندَ ذٰلِکَ عَزَمَ عَلیٰ قَتلِه؛ اینجا که شد، عازم شد که موسیبنجعفر را بکُشد؛ این داعیهی موسیبنجعفر و از این قبیل داعیهها در زندگی موسیبنجعفر، امام صادق و امام هشتم وجود دارد که آن هم یک بحث قابل توجّه است. مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه کنگره جهانى حضرت رضا (علیهالسلام) در مشهد - 1365/04/28 عنوان فیش : تشیع کلیدواژه(ها) : تشیع نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : حادثهی کربلا یک تکان سختی در ارکان شیعه بلکه در همهجای دنیای اسلام داد. |