حضرت آیتالله خامنهای در چهارمین جلسه از بحث ولایت، با طرح معنای ولیّ به فرمانروا و مدیر جامعه، ولیّ واقعی جامعهی اسلامی را خدا دانسته و این مسئله را نه سلطهی تکوینی پروردگار، بلکه الهام قوانین و حکومت در جامعه اسلامی معنا کرده و این حکومت را حکومت علوی نام نهادند.
ایشان در ادامه ضرورت حضور یک فرمانروا برای اجرای قوانین الهی را عنوان کرده و نظرات مختلف برای انتخاب یک امیر در جامعه را بیان کردند: «یک عدهای گفتهاند: اَلمُلکُ لِمَن غَلَبَ؛ هر کسی غالب شد، یعنی حکومت جنگل. یک عدهای گفتهاند هر کسی که دارای تدبیر بیشتری [است]. یک عدهای گفتهاند هر کسی که از طرف مردم مورد قبول باشد. یک عدهای گفتهاند هر کسی که از آن دودمانِ چنین و چنان باشد.» و در ادامه نظر اسلام را بر طبق آیهی «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُون» بیان فرمودند که ولی خداوند و زمامدار از جانب خداوند را پیامبر و پس از ایشان اولی الامر دانسته است.
ایشان تکیهی اسلام در زمامداری امور را عدم واگذاری حکومت به فردی دانستند که انسانها را به دوزخ میکشد. حضرت آیتالله خامنهای در ادامه با رد تفکر غلط امیر و ولیّ بودن حکام عباسی و سایر حکام جهان اسلام در آن دوران، منطق اسلام در ارائه معیار ولایت را وصف کردند.
ایشان در ادامه ولایت خداوند را ناشی از یک فلسفه طبیعی در جهانبینی اسلام معرفی کرده و افزودند: «هر آنچه در روز و شب آرمیده و ساکن است، از آنِ خداست. خب، چیزی که همهی پدیدههای خلقت برای اوست و حکومت تکوینیِ بر همه چیز در اختیار او است، حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد، چارهای نیست.»
جلسه بیست و ششم: پیرامون ولایت(۱) |
||||
آیات این جلسه |
آیات ۵۸، ۵۹، ۶۰ و ۸۰ سورهی مبارکهی نساء |
|||
واژگان کلیدی |
اولیالامر |
حکومت علوی |
جامعه الهی اسلامی، قرآنی |
ولیّ امر |
آیه |
نکات کلیدی |
|||
إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا (٥٨) همانا خدا به شما فرمان میدهد که امانتها را به اهلش ادا کنید. و چون میان مردم حکم و قضاوت میکنید، برطبق عدالت قضاوت کنید. همانا که خدا شما را به نیکو چیزی پند میدهد.(۵۸) |
- امانت فقط این نیست که یک تومان من دست شما دارم، این یک تومان را به من برگردانید. مهمترینِ نشانه و نمونههای امانت، این است که آنچه امانت خداست در میان مردم، آن را انسان به جایش برساند و به اهلش برساند. اطاعت از خدا بکند و از آن که خدا فرموده که اطاعت بشود. این مهمترین مصداق امانت است. |
|||
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى الله وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا (٥٩) ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا را اطاعت کنید. و پیامبر را و آن کسانی را که در میان شما (از سوی خدا و به تعیین او) صاحب فرمانند. و هنگامی که در چیزی منازعه کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن چیز را به خدا و پیامبر ارجاع نمایید. این نیکوتر و نیکو عاقبتتر است (برای شما)(۵۹) |
- صاحبان فرمان یعنی چه؟ آن جاهلِ نادانِ مسلمان نام، خیال میکند صاحب فرمان، یعنی هر کسی که میتواند فرمان بدهد، هر کسی که زورش میچربد برای فرمان دادن؛ میگوید این اولیالامر است. ما میگوییم نه، اولیالامر او نیست. اگر بنا باشد که هر که میتواند فرمان بدهد، اولیالامر باشد و از طرف قرآن به رسمیت شناخته شده باشد، خب در فلان کوهستان، فلان دزدِ قداره بندِ سبیل از بناگوش در رفته هم فرمان میدهد، او هم در آنجا همهکاره است؛ پس آنجا اولیالامر است؟ و اطاعت فرمان او واجب است؟... اولیالامری که شیعه معتقد است، آن اولیالامریست که منشور فرمان را، خدا به نام او کرده باشد، این را میخواهیم ما. آن انسانیست که اگر چه ... جزو انسانهای دیگر است، اما ولایت را از خدا گرفته باشد، که صاحب ولایت کبری خداست، از خدا گرفته باشد.
- تِز اسلامی نمیگوید که حکومت، روزی خواهد بود که لازم نباشد، نه؛ ایدهی اسلامی پیشبینی نمیکند آن روزی را که در جامعه، دولت و حکومت نباشد، نه خیر؛ در حالی که بعضی از مکتبها پیشبینی میکنند آن روزی را که جامعه، جامعهی ایدهآل است و یکی از خصوصیاتش این است که دیگر دولت و حکومت در آن جامعه نیست؛ نه؛ اسلام این را پیشبینی نمیکند. |
|||
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِیدًا (٦٠) آیا نمینگری به کسانی که میپندارند به آیین الهی تو و آیینهای آسمانی پیش از تو ایمان آوردهاند. با این حال میخواهند برای حل و فصل امور خود به طاغوت مراجعه کنند. در حالیکه (از طرف خدا) مأمور شدهاند که بطاغوت کفر و انکار بنمایند و شیطان میخواهد که آنان را بسی دور از راه راست، گمگشته و گمراه سازد.(۶۰) |
- پیشِ خودشان، خودشان را مؤمن فرض میکنند؛ با اینکه خودشان را مؤمن فرض میکنند، کاری از آنها سر میزند که منافی با ایمان به خداست، آن چیست؟ «یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلَی الطاغوت» میخواهند تحاکم کنند به طاغوت، یعنی برای حل و فصل کار خود به طاغوت مراجعه کنند، از طاغوت نظر بخواهند، فرمان بگیرند، بر طبق نظر او، فرمان او، زندگی خود را به راه ببرند؛ این منافی با ایمان است. - من احتمال میدهم این شیطان، همان خود طاغوت است، چیز دیگری نیست. اینها میخواهند سراغ طاغوت بروند، غافل از اینکه این شیطانِ طاغوت، این شیطانی که با عنوان طاغوت در قرآن شناخته میشود، آنها را از راه درست دور میکند. طاغوت، آنها را، شیطان، آنها را، از جاده آن چنان دور میاندازد که برگشتشان کار یک ذره، دو ذره نیست، خیلی به دشواری، دیگر برگردند به راه راستِ هدایت. این آیهی قرآن است. |
در اسلام، ولی امر آن کسیست که فرستادهی خداست، آن کیست که خودِ خدا او را معین میکند؛ چون فرض این است که هیچ انسانی به حسبِ طبیعت خلقت و آفرینشش، حق تحکم بر انسانهای دیگر را ندارد.
تنها کسی که حق تحکم دارد، خداست و چون خدا حق تحکم دارد، خدا میتواند طبق مصلحتِ انسانها، این حق را به هر که بخواهد، بدهد و میدانیم که کار خدا، بیرون از مصلحت نیست، دیکتاتوری نیست، قلدری و زورگویی نیست. کارِ خدا، طبق مصلحت انسانهاست؛ چون طبق مصلحت انسانهاست، پس بنابراین او معین میکند، ما هم تسلیم میشویم. او معین میکند پیغمبر را، معین میکند امام را، بعد از امام معین میکند آن کسانی را که با معیارها و ملاکهای خاصی تطبیق بکنند. اینها بعد از ائمه هداة معصومین، حاکم بر جامعهی اسلامی هستند. پس ولی را خدا معین میکند؛ خودش ولی است، پیغمبرش ولی است، امامها ولی هستند. امامهای خاندان پیغمبر تعیین شدهاند، دوازده امام، در رتبهی بعد، آن کسانی که با یک معیارها و ملاکهای خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند، آنها معین شدهاند برای حکومت و خلافت. مسئله در مورد تعیین ولی در اسلام این است.