[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1378/01/16 عنوان فیش :نابودی نسل مسلمان از اروپا؛ هدف جنايات دشمنان عليه مسلمانان کوزو و بوسني کلیدواژه(ها) : حکومت الهی, مسلمانان در اروپا, مسلمانان بوسنی و هرزگوین, بوسنی و هرزگوین, مسلمانان بوسنی و هرزگوین, مسلمانان کوزو, ظلم به مسلمانان در اروپا, دموکراسی غربی, حقوق مسلمانان در غرب, حقوق بشر در غرب, حقوق مسلمانان در غرب, تاریخ دوران بعد از فروپاشی شوروی و سلطه آمریکا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اگر ولایت اسلامی باشد، زندگی زیر سایهی امیرالمؤمنین، برای همه حاصل خواهد شد - برای مؤمن، برای فاسق و برای كافر - حتی كفّار هم در آن، راحت زندگی میكنند. این طور نیست كه در آن، فقط آدمهای پرهیزكار، راحت باشند، غیر پرهیزكار هم از امنیت آن محیط، از مساوات، از عدالت و از آرامش معنوی در آن محیط، استفاده میكند. اگر حكومت الهی نشد، جامعه، جامعهی تبعیضآمیز است. تبعیض هم انواعی دارد. آنجایی كه زمامداران حكومت و قدرت، مردمانی باشند كه یا از كسی نترسند، یا اخلاقیّاتی نداشته باشند و در درون آنها ناظری از خدا نباشد، همین وضعی است كه امروز شما در دنیا ملاحظه میكنید! كشتن مسلمانان كوزو و به دنبال مسلمانان بوسنی و هرزگوین، با هدف نابود كردن نسل مسلمان از منطقهی اروپا! این كار انجام میگیرد! مسلمانان در اروپا صاحب مملكتی باشند، نمیشود. اگر بهعنوان یك انسان درجهی دو زندگی كنند، مانعی ندارد! اینها حقایقِ حوادث این روزگار است. این هدف كسانی است كه از همه طرف، دست بهدست هم دادند تا قضایای بوسنی راه افتاد و امروز قضایای كوزوو راه افتاده است! شما ملاحظه كنید، یوگسلاوی از یك طرف و متّحدین غربی - ناتو - از یك طرف، با هم جنگ دارند؛ اما نتیجه چیست؟ آیا یك مسلمان بهخاطر اینكه - ظاهراً - یوگسلاوی را مجازات میكنند، احساس آرامش كرد؟! ابداً! از روزی كه این حملات شروع شده است، شدّت عمل نسبت به مسلمانان بیشتر است! البته ارتباط خودشان با هم بر سر قضیهی حكومت و استبداد و قلدری - و اینكه یكی حتماً باید صربها را زیر بند و فرمان خود بیاورد - چیزهایی را ایجاب میكند؛ اما برای مسلمانان فرقی نمیكند. مسلمانان در بوسنی و هرزگوین هم چند سال مورد تجاوز قرار گرفتند، كتك خوردند، كشته و در گورهای دستجمعی دفن شدند؛ به قصد اینكه آنها را متفرّق و متلاشی كنند! آخرِ سر آمدند و با شكل بهكلّی نامطلوبی، صلح را برقرار كردند. البته وقتی دیدند چارهای نیست، اقدام كردند؛ زیرا مسلمانان بوسنی، انصافاً ایستادگی كردند. اگر چارهای بود، آنقدر ادامه پیدا میكرد تا یك نفر از آن جمعیتی كه در بوسنی و هرزگوین بودند، در آن منطقه باقی نماند! با اینكه خیلی از آنها هم از همان نژاد «اسلاو» و جزو همان جمعیتند؛ منتها دینشان فرق میكند! اینجاهم همین است؛ تا راندن مسلمانان و نابود كردن اسلام و اجتماع و تجمّع اسلامی ادامه میدهند! چرا؟ بهخاطر اینكه وجود مسلمانان را در اینجا برخلاف اهداف خود خواهانه و مستبدانهی خودشان میدانند. حالا اسمش دمكراسی است، باشد؛ اسم كه چیزی را عوض نمیكند! همهی این آقایانی كه در آنجا هستند، حاكمان دمكراتیك و حكومتهای دمكراسی هستند! آیا این دمكراسی است؟! معنای دمكراسی، این است؟! آیا بشریت برای این مقاصد، باید تحمّل این همه مشكلات را بكند؟! اگر واقعاً دمكراسی این است، پس استبداد و دمكراسی فرقی با هم ندارد! كشورهای دمكرات دنیا و كسانی كه با حكومتهای بهاصطلاح دمكراسی بر سرِ كارند، در برخورد با جماعاتی كه با آنها همفكر نیستند - یا به دلیلی وجود آنها را برای خودشان مفید نمیدانند، یا مضر میدانند - حق داشته باشند با شدیدترین ابزارها رفتار كنند! پس اگر بشریت، دمكراسی غربی را رد كند، نفی و انكار كند و از آن اظهار برائت نماید، حق دارد. ولایت اسلامی اینگونه نیست. ولایت اسلامی اینطور است كه وقتی مخالفین در حكومت امیرالمؤمنین، خلخال از پای زن یهودی بیرون میآورند، امامِ آن جمعیت و حاكمِ حكیم میگوید: اگر مسلمانی از این امر بمیرد - از غصّهی اینكه در حكومت او خلخال از پای یك زن یهودی درآوردهاند - حق دارد! مثل امیرالمؤمنین كه مبالغه نمیكند؛ میگوید اگر از این غصّه، انسان بمیرد، حق دارد. این، حكومت و ولایت اسلامی است. |