[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دانشکده علوم دریایی نوشهر - 1388/07/14 عنوان فیش : اقتدارگرایی, قدرت طلبی, اقتدار ملی کلیدواژه(ها) : اقتدارگرایی, قدرت طلبی, اقتدار ملی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ملتها اگر خود را به مرحلهی اقتدار نرسانند، در كشاكش درگیریهای جهانی و قدرتطلبیها لگدمال خواهند شد. مربوط به :بیانات در دیدار زائران و مجاوران بارگاه حضرت علیبنموسی الرضا - 1388/01/01 عنوان فیش :انتخابات ابزار قدرت طلبی نشود کلیدواژه(ها) : قدرت طلبی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : یک مطلب هم خطاب به نامزدهای محترمی که یا تا حالا اعلام حضور کردهاند یا بعد از این اعلام حضور خواهند کرد، عرض بکنم. کسانی که برای انتخابات خود را نامزد میکنند، بدانند که انتخابات یک وسیلهای است برای بالا بردن توان کشور، برای آبرومند کردن ملت؛ انتخابات فقط ابزاری برای قدرتطلبی نیست. اگر بناست این انتخابات برای اقتدار ملت ایران باشد، پس نامزدها بایستی به این اهمیت بدهند و این را در تبلیغاتشان، در اظهاراتشان و در حضورشان رعایت کنند. مبادا نامزدها در اثنای فعالیتهای انتخاباتیِ خودشان جوری رفتار کنند و حرفی بزنند که دشمن را به طمع بیندازند. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/05/15 عنوان فیش : قدرت طلبی کلیدواژه(ها) : قدرت طلبی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : قدرت و ثروت مثل بقیهی مواهب زندگی، زینت زندگی است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1381/06/30 عنوان فیش : حبّ نفس, قدرت طلبی, هویهای نفسانی کلیدواژه(ها) : حبّ نفس, قدرت طلبی, هویهای نفسانی نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : قدرت طلبی برای کسانی جاذبه دارد که میخواهند خواهشها و هواهای نفسانی خودشان را ارضا کنند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان - 1379/09/17 عنوان فیش :قدرت طلب بودنِ آقایانی که در اوایل انقلاب قدرت را در اختیار گرفتند کلیدواژه(ها) : قدرت طلبی, ایستادگی امام خمینی(ره), تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : عزیزان من! آن چیزی که بعضی کسان را به یک موضعگیری میکشاند - برخلاف آنچه که ادّعا میکنند - و گاهی اوقات علت آن قابل تشخیص نیست؛ حبّ و بغضها، خُلقیات، ضعفها، طمعورزیها، ترسها و از این قبیل چیزهاست. آیندهای را برای خودشان ترسیم میکنند؛ برای اینکه مبادا از آن آینده دور بیفتند، موضعگیریای میکنند. این موضعگیریِ صحیحی نیست؛ این اقدامِ پرهیزگارانه و برخاستهی از تقوا نیست. بعضی افراد انگیزهشان فقط کسب قدرت است؛ این را هم ما دیدهایم. در همین دورهی بیستویکی دو سالهی انقلاب کسانی را دیدیم که حرفهای به ظاهر موجّهی میزدند؛ اما حرفهایشان برخاسته از دلی شیفته و تشنهی قدرت بود. در همان اوایل انقلاب، آقایانی که قدرت را در اختیار گرفتند و امام هم از آنها نهایت پشتیبانی را کردند، میخواستند راه انقلاب را بهکلّی عوض کنند - که اگر هوشیاری و قاطعیت و صلابت امام و دقّت بعضی از کسانی که دستاندرکار مسائلِ اینها بودند، نمیبود، معلوم نبود که نتیجهی این تلاش و این انقلاب عظیم مردم چه میشد - و من نه در یک ماجرا، بلکه در ماجراهای متعدّد این را آزمودم که برای آنها آنچه مهم بود، در درجهی اول دست یافتن به قدرت بود؛ چه برای شخص خودشان، چه برای گروه خودشان! گروهگرایی به آنها اجازه نمیداد که حتی دوستان خودشان را که از غیر گروه خودشان بودند، به دایرهی قدرت و مسؤولیت راه دهند! خوشبختانه مسؤولیتهای آنها ادامه پیدا نکرد؛ چون آگاهی و هوشیاری امام مانع شد. البته برخوردی که اینها با انقلاب و با خطّ امام و با پیروان امام و پیروان انقلاب و علاقهمندان به اسلام انقلابی داشتند، همیشه برخورد نامناسب و غیر خیرخواهانهای بوده است. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1373/09/23 عنوان فیش :مخالفت اولیه امام(ره) از نوشتن رساله بعد از رحلت آیةاللَّهالعظمی بروجردی کلیدواژه(ها) : قدرت طلبی, مرجعیت دینی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, اخلاق امام خمینی, تاریخ جمهوری اسلامی بعد از رحلت امام خمینی(ره) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در قضیهی رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی و موضعگیریها و حضور در تشییع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح، واقعاً ملّت سنگ تمام گذاشت. باید از آقایان قم و تهران هم واقعاً تشکّر کرد که فهرست از کسانی درست کردند که مردم میتوانند از آنها تقلید کنند و آن فهرست را به مردم دادند. این آقایان، اینجا به وظیفهی خودشان عمل کردند. البتّه نمیشود گفت آنهایی که اسمشان در آن فهرست نیست، از کسانی که نامشان در فهرست، ذکر شده است، کمترند. عرض کردم اگر شما امروز به قم بروید، حداقل صدنفر را میتوانید پیدا کنید که میشود اسمشان را فهرست کرد و گفت این آقایان جایزالتّقلیدند. بر خلاف گفتهی دشمن که وانمود کرد جنگ قدرتی بر سر مرجعیّت در ایران است؛ عجلهای ندارند. گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد»؛ اینها خودشان برای در دست گرفتن یک قدرت کوچک در کشورهای اروپایی، در امریکا و در دیگر جاهایی که با تمدن مادّی اداره میشود - مثلاً برای شهردار شدن در فلان ایالت یا فلان شهر، یا برای گرفتن فلان کرسی نمایندگی - حاضرند همهی مقدّسات را زیر پا بگذارند تا به آن مقام برسند. خودشان اینگونهاند. افسوس میخورم که شما مردم عزیز، فرصت ندارید بعضی از نوشتهها و اطّلاعاتی را که ما با آنها سروکار داریم ببینید تا بدانید که چقدر سطح دنیا در مقام پرستی و جاهطلبی نازل است. همین شخصیتهایی که در دنیا میبینید با چهرههای مرتّب و منظّم، اتو کشیده، کراوات بسته و با لبخندهای مصنوعی جلوِ دوربینهای تلویزیون ظاهر میشوند، حاضر بودهاند برای گرفتن این مقام، به همهی جنایتهای ممکن دست بزنند! اغلب اینگونهاند. بنده دربارهی یک حادثه در امریکا کتابی خواندم؛ یک کتاب کاملاً مستند و صحیح. این کتاب حقایق عجیب و تکان دهندهای را بیان میکند که برای تصدّی فلان پُست، چه گروههایی و چگونه با هم جنگیدند. خیال میکنند اینجا هم همانطوری است؛ مرجعیّت هم همانطوری است. نه آقا، اشتباه کردید! هیچ جنگ قدرتی نیست؛ هیچ دعوایی نیست. در باب مرجعیّت، کسانی هستند که با وجود شایستگی، یک کلمه از خودشان اسم نمیآورند تا سی، چهل سال میگذرد. بعد از این مدّت به فکر آنها میافتند، پیششان میروند و اصرار میکنند؛ بعد از اصرار، رساله میدهند. ما مثل مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی زیاد داریم. امروز در قم کسانی از همین عدّه هستند که شایستهی مرجعیّتند؛ اما اگر هزاران نفر بروند و بخواهند اینها را به میدان بکشانند، میگویند ما نمیآییم! بحمداللَّه چنین کسانی امروز هستند. کسانی هستند که خودشان را اعلم از همه میدانند، اما بر زبان هم جاری نمیکنند. غالباً مجتهدین خودشان را اعلم از دیگران میدانند - البتّه نمیگویم همه؛ غالباً اینگونهاند - اما با وجود اینکه خود را اعلم از دیگران میدانند، حتّی بر زبان جاری نمیکنند. اینها اینگونهاند. حاضر نیستند خودشان را مطرح کنند. حاضر نیستند به میدان بیایند. بعد از رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی بروجردی، همین امام بزرگواری که دیدید دنیایی را متوجّه خود کرد و مشت او آن چنان گنجایش داشت که میتوانست بشریّت را در مشت بگیرد، رساله نداد و رفت در خانه نشست. هر چه اصرار کردند، رساله نداد. بنده خودم جزو کسانی بودم که به ایشان عرض کردم. ایشان آن وقت جواب نمیداد و فقط میفرمود: آقایان هستند. تا اینکه بالاخره یک عدّه رفتند و ایشان را وادار کردند. فتاوی ایشان معلوم بود؛ رسالهی ایشان را تنظیم کردند و بیرون دادند. از این قبیل فراوان است. امروز در گوشه و کنارِ حوزهها کسانی از بزرگان هستند که سی یا بیست سال پیش، شایسته بودند که اسمشان آورده شود. اما نه خودشان اسم خودشان را آوردند و نه به آنهایی که میشناختند اجازهی این کار را دادند. دیگران هم که نمیشناختند. چه جنگ قدرتی!؟ کسانی که اطراف شبههی مرجعیّتند، بیشترین کاری که ممکن است انجام دهند این است که تعدادی رسالهی خودشان را چاپ کنند و در خانهشان بگذارند، تا اگر کسی مراجعه کرد، بگویند: آقا، این هم رسالهی ما؛ بگیر و برو. بیشترین کاری که میکنند این است. بیشتر از این کاری نمیکنند. رادیوها را پرکردند که: آقا، جنگ قدرت است! چه جنگ قدرتی!؟ از جمله حرفهای بیاساس و مفتضحی که خواستند در این تبلیغات عنوان کنند. مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش :نفی ضرورت حکومت توسط قدرتگرایان جامعه و گروه خوارج کلیدواژه(ها) : خوارج, قدرت طلبی, حکومت نوع(ها) : قرآن, نهجالبلاغه متن فیش : اگر از حوزهی زندگی و حكومت امیرالمؤمنین خارج بشویم دو جریان در مقابل این جریانی كه میگوید حكومت یك ضرورت است و لازم است قابل فرض است. یك جریان، جریان گرایشهای قدرتمندانه است. در یك جامعه همیشه كسانی یافت میشوند كه مایلند برای خود حیثیت و قدرت فردی كسب كنند، روال عمومی جامعه را برای خودشان قبول ندارند، مایلند از ضرورتهایی كه یك زندگی جمعی بر دوش انسانها میگذارد خودشان را خلاص كنند و تن به زیر بار قراردادهای اجتماعی و جمعی ندهند. از این گرایشها همیشه در جوامع وجود داشته، امروز هم هست، در آینده هم تا وقتی كه اخلاق انسانی كامل و درست همهگیر نشود، یك چنین گرایشهایی وجود خواهد داشت. اینها مانند آن جمعی هستند كه در یك كشتی سوارند و مایلند در آن جایی كه خودشان نشستهاند كشتی را سوراخ كنند. در یك قطار دارند حركت میكنند و مایلند آن واگن یا آن اطاقی كه آنها را حمل میكند در یك جایی كه به نظر آنها خوش آب و هواست بایستد و اگر لازم باشد كه همهی قطار هم با آنها بایستد حرفی ندارند. تسلیم ضرورتهایی كه یك زندگی جمعی بر انسان تحمیل میكند به مقتضای طبیعت اجتماعی انسان نمیشوند. این گرایشهای قدرتمندانه و قدرتگرایانه به هرج و مرج منتهی میشود. علی علیهالسّلام در مقابل این گرایش میگوید «لابد للناس من امیرٍ». البته این را تصحیح كنم، آنی كه در زمان امیرالمؤمنین هست آن جریان دیگر است، اگر چه چنین جریانی هم در زمان علی علیهالسّلام بوده، اما این جمله در مقابل آن جریان دیگر گفته شده. جریان دیگری كه ضرورت حكومت را نفی میكند آن جریانی است كه اگر علیالباطن از گرایش قدرتمداری و قدرتگرایی و زورگرایی ناشی میشود، اما علیالظاهر لعابی از فلسفهای بر روی این انگیزه كشیده شده و این همانی است كه در زمان امیرالمؤمنین بود. خوارج عدهای صادقانه و از روی اشتباه، اما یقیناً عدهای از روی غرض میگفتند «لاحكم الّا لله» یعنی ما در جامعه حكومت لازم نداریم. امیرالمؤمنین این كلمهی «لاحكم الّا لله» را برایشان معنا میكند و اشتباه آنها را به آنها نشان میدهد. باور نمیكنیم ما كه اشعثبنقیس هم كه رئیس خوارج است دچار اشتباه بوده و باور نمیكنیم كه دستهای سیاستمدار رقیبان موذی علی علیهالسّلام در ایجاد این گرایش علیالظاهر الهی و توحیدی نقش نداشتند. اینها میگفتند «لاحكم الّا لله» یعنی حكومت نمیخواهیم. منظور از حكومت نمیخواهیم، یعنی مقصود واقعی این بود كه حكومت علی را نمیخواهیم. آن روزی كه علی تسلیم این مغلطهی واضح میشد یا تسلیم هیجان اجتماعی مردمی كه سادهدلانه این سخن باطل را قبول كرده بودند میشد و از صحنه كنار میرفت آن وقت همانهایی كه گفته بودند ما حكومت لازم نداریم مدعیان حكومت میشدند و قدم در صحنه میگذاشتند. امیرالمؤمنین میگوید نه، در جامعه حكومت لازم است. «كلمة حقٍ یراد بها باطل»(۱) این یك سخن حقی است در قرآن هم هست، «ان الحكم الّا لله»(۲) حكم و حكومت متعلق به خداست فقط، اما این به معنای این نیست كه جامعه یك مدیر نمیخواهد. «نعم، انه لاحكم الّا لله و لكن هؤلاء یقولون لا امرة الّا لله» اینها میخواهند بگویند ادارهی جامعه را هم خدا خودش باید بیاید بكند و هیچكس غیر از خدا حق ندارد مدیر جامعه باشد، یعنی جامعه بلا مدیر بماند. «و انه لا بد للناس من امیرٍ بّرٍ او فاجرٍ» این یك ضرورت اجتماعی است، یك ضرورت طبیعی و انسانی است كه جامعه احتیاج دارد به یك اداره كنندهای، به یك مدیری، یا مدیر خوب یا مدیر بد، مسألهی خوب و بد بودن مدیر مسألهی بعدی است، ضرورت زندگی انسان ایجاب میكند كه یك مدیری وجود داشته باشد. «لاحكم الّا لله»ای كه اینها میگفتند در حقیقت میخواستند حكومت علی را كه از آن ناراضی بودند نفی كنند، در حالی كه «لاحكم الّا لله» اندادالله را نفی میكرد، حاكمیت در عرض حاكمیت خدا و رقیب حاكمیت الله را نفی میكرد. حاكمیت علی حاكمیتی در عرض حاكمیت خدا نبود، محو در حاكمیت خدا بود، در طول حاكمیت خدا بود، سرچشمه گرفتهی از حاكمیت الله بود و امیرالمؤمنین این مسأله را روشن میكند. در یك اجتماع اگر حكومتی با این وضع یعنی منشاء گرفتهی از حاكمیت الله وجود داشته باشد آن وقت است كه هر حركتی كه نشاندهندهی مفهوم انحرافی «لاحكم الّا لله» باشد یك حركت ضد علوی است، یك حركت ضد الهی است و امیرالمؤمنین با حركات ضد علوی و ضد الهی آن روز با قاطعیت تمام برخورد كرد. خوارج را امیرالمؤمنین به شدت كوبید، همچنین آن كسانی را كه اگر چه این جمله را نمیگفتند اما همان راه را میرفتند. 1 ) خطبه 40 : از سخنان آن حضرت است زمانى كه شنيد خوارج نهروان مىگويند: لا حكم إلّا للّه، فرمود قَالَ ( عليه السلام ) : كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ . وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ ( عليه السلام ) لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ : حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ . وَ قَالَ : أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ . ترجمه : گفتار حقّى است كه به آن باطلى اراده شده. آرى حكمى نيست مگر براى خدا، ولى اينان مىگويند: زمامدارى مخصوص خداست. در حالى كه براى مردم حاكمى لازم است چه نيكوكار و چه بدكار، كه مؤمن در عرصه حكومت او به راه حقّش ادامه دهد، و كافر بهرهمند از زندگى گردد، و خدا هم روزگار مؤمن و كافر را در آن حكومت به سر آرد، و نيز به وسيله آن حاكم غنائم جمع گردد، و توسط او جنگ با دشمن سامان گيرد و راهها به سبب او امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نيكوكار راحت شود، و مردم از شرّ بدكار در امان گردند. [در روايت ديگرى آمده: وقتى گفتار خوارج را در زمينه حكميت شنيد فرمود:] در باره شما به انتظار حكم خدا هستم. [و فرمود:] اما در سايه حكومت انسان صالح، اهل تقوا به راه خود ادامه دهند. ولى در حكومت بدكار، اهل شقاوت از حيات دنيا بهرهمند مىگردند، تا روزگار هر يك به سر آيد، و مرگش فرا رسد 2 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 57 قُل إِنّي عَلىٰ بَيِّنَةٍ مِن رَبّي وَكَذَّبتُم بِهِ ۚ ما عِندي ما تَستَعجِلونَ بِهِ ۚ إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ ۖ يَقُصُّ الحَقَّ ۖ وَهُوَ خَيرُ الفاصِلينَ ترجمه : بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ و شما آن را تکذیب کردهاید! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهی) عجله دارید، به دستِ من نیست! حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا میکند، و او بهترین جداکننده (حق از باطل) است.» 2 ) سوره مبارکه يوسف آیه 40 ما تَعبُدونَ مِن دونِهِ إِلّا أَسماءً سَمَّيتُموها أَنتُم وَآباؤُكُم ما أَنزَلَ اللَّهُ بِها مِن سُلطانٍ ۚ إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ ۚ أَمَرَ أَلّا تَعبُدوا إِلّا إِيّاهُ ۚ ذٰلِكَ الدّينُ القَيِّمُ وَلٰكِنَّ أَكثَرَ النّاسِ لا يَعلَمونَ ترجمه : این معبودهایی که غیر از خدا میپرستید، چیزی جز اسمهائی (بیمسمّا) که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده؛ حکم تنها از آن خداست؛ فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند! 2 ) سوره مبارکه يوسف آیه 67 وَقالَ يا بَنِيَّ لا تَدخُلوا مِن بابٍ واحِدٍ وَادخُلوا مِن أَبوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ ۖ وَما أُغني عَنكُم مِنَ اللَّهِ مِن شَيءٍ ۖ إِنِ الحُكمُ إِلّا لِلَّهِ ۖ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ ۖ وَعَلَيهِ فَليَتَوَكَّلِ المُتَوَكِّلونَ ترجمه : و (هنگامی که میخواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای متفرّق وارد گردید (تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور،) نمیتوانم حادثهای را که از سوی خدا حتمی است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توکّل کردهام؛ و همه متوکّلان باید بر او توکّل کنند!» |