[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور - 1394/10/14
عنوان فیش :لزوم دفاع در مقابل جنگ معنوی،اعتقادی، ایمانی و سیاسی دشمن
کلیدواژه(ها) : ائمه جمعه, نماز جمعه, جنگ نرم, جنگ سیاسی, جنگ فرهنگی, جنگ فکری, دفاع از دین
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
نماز جمعه یک قرارگاه است؛ قرارگاه ایمان، قرارگاه تقوا، قرارگاه بصیرت، قرارگاه اخلاق. از تعبیر قرارگاه نباید ما وحشت بکنیم، چون قرارگاه جزو تعبیرات و اصطلاحات مربوط به جنگ و مبارزه و این چیزها است. خب، این جنگ وجود دارد، بر ما تحمیل شده -ما درحال جنگیم، منتها جنگ نظامی نیست؛ جنگ معنوی است، جنگ اعتقادی و ایمانی است، جنگ سیاسی است- همچنان‌که در دفاع مقدّس هشت سال بر ما جنگ را تحمیل کردند. ما که دنبال جنگیدن با همسایه‌مان نبودیم، بر ما تحمیل شد؛ حمله کردند. ما ابتدا حمله نمیکنیم؛ حتّی در جایی که دفاع لازم نباشد، دفاع هم نمیکنیم؛ لَئِن بَسَطتَ اِلَیَّ یَدَکَ لِتَقتُلَنی مآ اَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ اِلَیکَ لِاَقتُلَکَ اِنّی اَخافُ اللهَ رَبَّ العلَمین؛(1) ما این‌جوری هستیم. آنجایی که دفاع لازم است، چرا، وارد عرصه‌ی دفاع میشویم. و خدا را شکر که ملّت ایران، نیروهای انقلاب، رهبر بزرگ و عزیزِ فقیدِ ما -که بحمدالله نامش، یادش، راهش زنده است- نشان دادند که در زمینه‌ی دفاع، توانا هستند. ما در حال یک چنین نبردی هستیم؛ ما در حال یک چنین جهادی هستیم. به ایمان مردم ما حمله میکنند، به بصیرت مردم ما حمله میکنند، به تقوای ما حمله میکنند، به اخلاق ما حمله میکنند، ویروس‌های گوناگونِ خطرناکِ معنوی را در میان ما پراکنده میکنند؛ خب، ما چه کار کنیم؟ باید دفاع کنیم. این، قرارگاه لازم دارد، مثل قرارگاه‌های میدان جنگ؛ نماز جمعه یکی از مهم‌ترینِ این قرارگاه‌ها است؛ قرارگاه ایمان است، قرارگاه تقوا است. با این چشم به نماز جمعه نگاه کنیم. شما هم فرمانده قرارگاهید؛ قرارگاه‌های میدان جنگ هرکدام فرماندهی دارند؛ فرمانده قرارگاه امامت جمعه، شخص امام جمعه است.
1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 28
لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقتُلَني ما أَنا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيكَ لِأَقتُلَكَ ۖ إِنّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ العالَمينَ
ترجمه :
اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی‌گشایم، چون از پروردگار جهانیان می‌ترسم!


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از ایثارگران و خانواده‌های شهدای استان کرمان - 1384/02/12
عنوان فیش : جهاد, جهاد فرهنگی, جهاد سیاسی, جهاد نظامی, جنگ سیاسی, جنگ فرهنگی
کلیدواژه(ها) : جهاد, جهاد فرهنگی, جهاد سیاسی, جهاد نظامی, جنگ سیاسی, جنگ فرهنگی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
در میدان نبرد، كارزار همیشه نظامی نیست؛ گاهی سیاسی است؛ گاهی هم فرهنگی است.

مربوط به :خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران - 1364/01/23
عنوان فیش :اختفا از حکومت و مبارزه تشکیلاتی در زندگی امام کاظم(علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام), جنگ سیاسی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک نکات بسیار ریز و روشن نشده‌ای در زندگی موسی‌بن جعفر است. موسی‌بن جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی میکرده است. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست، که در آن زمان خلیفه‌ی وقت افراد را میخواست، از آنها تحقیق میکرد که موسی‌بن جعفر را شما ندیدید؟ نمیدانید کجاست؟ و آنها اظهار میکردند که نه؛ حتی یکی از افراد را آنطور که در روایت هست، موسی‌بن جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. و راجع به من از تو سئوال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی‌بن جعفر را، بکلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همین‌جور هم شد. آن شخص زندانش کردند، بردند برای اینکه از او بپرسند موسی‌بن جعفر کجاست. شما ببینید زندگی یک انسان اینجوری، زندگی کیست. یک آدمی که فقط مسئله میگوید، معارف اسلامی بیان میکند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه‌ی سیاسی نمیکند، که زیر چنین فشارهائی قرار نمیگیرد. حتی در یک روایتی من دیدم که موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام) در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام میگشته: «وقع موسی‌بن جعفر فی بعض قری الشّام هاربا متنکرا فوقع فی غار»(1) که توی حدیث هست، روایت هست، که موسی‌بن جعفر مدتی اصلاً در مدینه نبوده است؛ در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه‌های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این ده به آن ده، از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناس که حضرت به یک غاری میرسند و در آن غار وارد میشوند و یک فرد نصرانی در آنجاست، حضرت با او بحث میکنند و در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند؛ با آن نصرانی صحبت میکنند و نصرانی را مسلمان میکند. زندگی پرماجرای موسی‌بن جعفر یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چقدر زندگی پرشور و پرهیجانی است. ما امروز نگاه میکنیم موسی‌بن جعفر، خیال میکنیم یک آقای مظلوم بی‌سروصدای سربه زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس؛ قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه‌ی طولانی، یک مبارزه‌ی تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود.
1 )
مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏4، ص 311؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏48، ص 105 .

دَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع بَعْضَ قُرَى الشَّامِ مُتَنَكِّراً هَارِباً فَوَقَعَ فِی غَارٍ وَ فِيهِ رَاهِبٌ يَعِظُ فِی كُلِّ سَنَةٍ يَوْماً فَلَمَّا رَآهُ الرَّاهِبُ دَخَلَهُ مِنْهُ هَيْبَةٌ فَقَالَ يَا هَذَا أَنْتَ غَرِيبٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ مِنَّا أَوْ عَلَيْنَا قَالَ لَسْتُ مِنْكُمْ قَالَ أَنْتَ مِنَ الْأُمَّةِ الْمَرْحُومَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَ فَمِنْ عُلَمَائِهِمْ أَنْتَ أَمْ مِنْ جُهَّالِهِمْ قَالَ لَسْتُ مِنْ جُهَّالِهِمْ فَقَالَ كَيْفَ طُوبَى أَصْلُهَا فِی دَارِ عِيسَى وَ عِنْدَكُمْ فِی دَارِ مُحَمَّدٍ وَ أَغْصَانُهَا فِی كُلِّ دَارِ فَقَالَ ع الشَّمْسُ قَدْ وَصَلَ ضَوْؤُهَا إِلَى كُلِّ مَكَانٍ وَ كُلِّ مَوْضِعٍ وَ هِيَ فِی السَّمَاءِ قَالَ وَ فِی الْجَنَّةِ لَا يَنْفَدُ طَعَامُهَا وَ إِنْ أَكَلُوا مِنْهُ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ قَالَ السِّرَاجُ فِی الدُّنْيَا يُقْتَبَسُ مِنْهُ وَ لَا يُنْقَصُ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ قَالَ وَ فِی الْجَنَّةِ ظِلٌّ مَمْدُودٌ فَقَالَ ع الْوَقْتُ الَّذِی قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ كُلُّهَا ظِلٌّ مَمْدُودٌ قَوْلُهُ‏ أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‏ قَالَ مَا يُؤْكَلُ وَ يُشْرَبُ فِی الْجَنَّةِ لَا يَكُونُ بَوْلًا وَ لَا غَائِطاً قَالَ ع الْجَنِينُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ أَهْلُ الْجَنَّةِ لَهُمْ خَدَمٌ يَأْتُونَهُمْ بِمَا أَرَادُوا بِلَا أَمْرٍ فَقَالَ ع إِذَا احْتَاجَ الْإِنْسَانُ إِلَى شَيْ‏ءٍ عَرَفَتْ أَعْضَاؤُهُ ذَلِكَ وَ يَفْعَلُونَ بِمُرَادِهِ مِنْ غَيْرِ أَمْرٍ قَالَ مَفَاتِيحُ الْجَنَّةِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ قَالَ مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ لِسَانُ الْعَبْدِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ أَسْلَمَ وَ الْجَمَاعَةُ مَعَه‏.
ترجمه :
موسى بن جعفر عليه السّلام بطور ناشناس وارد يكى از دهات شام شد از حكومت وقت گريزان بود رسيد بدر غارى كه در آنجا راهى بود هر سال يك روز پيروان خود را موعظه ميكرد. همين كه چشم راهب بموسى بن جعفر عليه السّلام افتاد هيبتى از آن آقا بر دل او وارد شد عرض كرد: شما غريب هستيد فرمود: آرى. عرضكرد: از ملت ما هستيد يا از غير ما فرمود از شما نيستم پرسيد تو از امت مرحومه (امت محمّد) هستى فرمود: بلى. عرض كرد از نادانان آنهائى يا از دانشمندانشان‏ فرمود: از نادانان نيستم؟ گفت: چطور مى‏شود كه درخت طوبى ريشه‏اش در خانه على است و بعقيده شما در خانه حضرت محمّد است و شاخه‏هاى آن در تمام خانه‏ها هست. فرمود: مانند خورشيد است كه نورش همه جا هست و تمام مكانها را فرا ميگيرد با اينكه خودش در آسمان است. گفت: چطور مى‏شود كه ميوه‏ها و غذاهاى بهشتى هر چه بخورند نه تمام مى‏شود و نه كم ميگردد؟ فرمود: مانند چراغ است كه هر چه از آن چراغ‏هاى ديگر را روشن كنند نور آن كم نمى‏شود. عرضكرد: در بهشت سايه‏اى گسترده هست؟ فرمود: قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سايه‏اى گسترده است اين آيه قرآن اشاره بآن است: أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ. گفت: چه ميخورند در بهشت كه نه ادرار ميكنند و نه غائط مينمايند. فرمود: بچه در رحم مادر چگونه تغذيه مى‏شود كه نه بول ميكند و نه غائط. عرضكرد: اهل بهشت خدمتكارانى دارند كه براى آنها هر چه ميل داشته باشند مى‏آورند بدون اينكه بايشان دستورى بدهد؟ فرمود: هر وقت انسان احتياج بچيزى پيدا كند اعضاء او متوجه ميشوند و طبق خواسته او عمل مى‏كنند بدون اينكه به آنها امرى كند. عرضكرد كليد بهشت از طلا است يا نقره فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه ميگويد: «لا اله الا اللَّه‏» گفت: صحيح ميفرمائيد مسلمان شد با تمام همراهانش.