[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار بسیجیان استان قم‌ - 1389/08/02
عنوان فیش :نمونه‌هایی از توکل و اعتماد امام خمینی(ره) به قدرت الهی
کلیدواژه(ها) : اعتماد به خدا, اعتماد امام خمینی(ره) به مردم, توکل به خدا, بسیج مستضعفین, شجره طیبه بسیج, معنویت امام خمینی, شخصیت امام خمینی, باورهای امام خمینی, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, رهبری امام خمینی, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بسیج یكی از آیات قدرت الهی است كه خدای متعال به آن بنده‌ی صالح، به آن مرد بزرگ، به آن شخصیت كم‌نظیر یا بی‌نظیر تاریخ اسلام بعد از ائمه (علیهم‌السّلام) عطا كرد. فكر پردازش بسیج عمومی، بسیج مستضعفین كه امام بزرگوار آن را مطرح كرد و عمل كرد و با همه‌ی توان پشت سر این فكر ایستاد، این نهال را آبیاری كرد تا تبدیل شد به شجره‌ی طیبه‌ای كه «تؤتی اكلها كلّ حین باذن ربّها»، یكی از الطاف الهی نسبت به آن مرد بزرگ و آن بنده‌ی صالح و آن عبد خاشع پروردگار بود. چشم بابصیرت امام این نشانه‌های قدرت و اعانت الهی را میدید. عیب ماها این است كه گاهی كمكهای الهی را لمس میكنیم، اما آنها را درست نمی‌بینیم؛ تشخیص نمیدهیم كه این چه كمك بزرگی است كه خدا دارد به ما میكند؛ اما او میدید.
در یك قضیه‌ای كه من مكرر این را نقل كردم، ایشان به من فرمود كه از اول انقلاب تا امروز - آن روز حدود سال 1365 بود - همه جا دست قدرتی را مشاهده میكنیم كه دارد ما را كمك میكند و جلو میبرد. او این دست قدرت را میدید. نگاه امام به ملت ایران با نگاه دیگران فرق داشت. همان روز اگر میخواستیم قضاوت بسیاری از نخبگان علمیِ دینی و غیر دینی و سیاسی و غیره را درباره‌ی ملت ایران مشاهده كنیم، میدیدم قضاوتها قضاوتهای عجیب و غریبی است. بعضی این ملت را باایمان نمیدانستند، بعضی دارای صداقت نمیدانستند، بعضی به نیرو و به وفای آنها شك میكردند - كه ما اینها را شنیدیم، از خیلی‌ها شنیدیم - اما امام در سال 1341 در همین شهر قم، آن وقتی كه هنوز هیچ خبری از این اجتماعات عظیم نبود، در همین مسجد اعظم گفت اگر ما به مردم فراخوان بدهیم، این صحرای قم را از جمعیت پر میكنند؛ لبیك میگویند. نگاه او به مردم، یك چنین نگاهی بود؛ مردم را شناخت. آن عنصر باارزشِ اكسیرگونه‌ای كه مسها را طلا میكند، این را در جان و دل مردم كشف كرد و آن را به كار گرفت. لذا با این موانع بزرگی كه در سر راه وجود داشت، انقلاب پیروز شد. هیچ تحلیلگری باور نمیكرد كه این اتفاق در اینجا بیفتد. او تكیه‌ی به خدا كرد، توكل به خدا كرد، وارد عمل شد، با دل مردم تماس برقرار كرد و مردم به صحنه آمدند و این حركت عظیم اتفاق افتاد؛ بعد هم مسئله‌ی بسیج را مطرح كرد.

مربوط به :دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی‌امر با رهبر انقلاب - 1389/04/23
عنوان فیش :جبران شکست در جنگ احد توسط مسلمانان با توکل بر خدا و استفاده از نیروهای خود
کلیدواژه(ها) : جنگ اُحد, توکل به خدا, انگیزه, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر(صلی الل
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بدون انگیزه، بدون یك عامل درونی، اینجور كارهای برجسته[کارهای با کیفیت ، ابتکاری، پیدا كردن راه‌های و شیوه‌های نو]، چه از لحاظ كمّی، چه از لحاظ كیفی، امكانپذیر نیست. این انگیزه چیست؟ این انگیزه، تركیبی است از ایمان و آگاهی. این دو چیز به انسان انگیزه میدهد: ایمان داشته باشد، آگاهی هم داشته باشد.
اگر خدای نكرده شما بیماری داشته باشید؛ وقتی كه نمیدانید این بیماری وجود دارد، یا نمیدانید كه طبیبی برای این بیماری وجود دارد، یك جور عمل میكنید؛ اما وقتی كه میدانید این بیماری هست، میدانید طبیبی هم هست، اعتقاد هم دارید كه این طبیب میتواند این بیماری را مرتفع كند، اینجا چه كار میكنید؟ اینجا دیگر معطل نمیشوید. دور باشد، نزدیك باشد، آسان باشد، سخت باشد، این عزیز بیمار را میكشانید، میبرید آنجا. این انگیزه است. انسان برای كار انگیزه دارد. یك عامل درونی، انسان را وادار میكند. انسان نیاز را بفهمد، به نتیجه ایمان داشته باشد - و برای مردم مؤمن، در زیر نظر خدا بودن را هم بداند - این میشود انگیزه‌ی كامل. بعضی‌ها این اعتقاد را دارند، این آگاهی را دارند، این ایمان به نتیجه را دارند، اما خدا ندارند؛ آنها انگیزه‌شان كمتر است. اما وقتی من و شما میدانیم كاری كه میخواهیم انجام بدهیم، كاری كه داریم انجام میدهیم، كاری است برای خدا، كاری است برای نظام اسلامی، كاری است برای مردم و به سود مردم، و خدا این را می‌بیند، و اگر دیگران نفهمند، دیگران ما را تحسین نكنند، آفرین نگویند، برای ما كف نزنند، اما خدای متعال می‌بیند و قدر میداند و پاداش میدهد. امام حسین در روز عاشورا فرمود: «انّ ذلك بعین اللَّه»؛ می‌بینم كه كار من زیر نظر خداست. با این دید، این میشود آن انگیزه‌ای كه با وجود آن، انسان هرگز دیگر بیكار نمیماند. و اسلام و تاریخ اسلام و وجود مقدس خاتم‌الانبیاء (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) در تقویت این انگیزه و شناخت مواقع وجود این انگیزه و بهره‌برداری از آن به نفع اهداف و آرمانها، غوغائی كردند. انسان وقتی كه تاریخ اسلام را نگاه میكند، می‌بیند در این خصوص غوغاست.
یك نمونه‌ی آن را من عرض بكنم. در جنگ احد - همین طور كه اطلاع دارید؛ شنیده‌اید یا خوانده‌اید - مسلمانها اول پیروز شدند؛ بعد به خاطر دنیاطلبیِ یك عده از خودشان، دچار شكست شدند. كسانی از اینها به شهادت رسیدند - مثل جناب حمزه‌ی سیدالشهداء و دیگران - بقیه هم فرار كردند و رفتند روی آن كوه؛ دشمنان هم در آخرِ آن روزی كه این جنگ انجام گرفت، با دست پر و با خوشحالی آنجا را ترك كردند و این غصه و این عقده در دل مسلمانها ماند. پیغمبر فرمود شهدا را بردارند و به مدینه بیاورند - احد نزدیك مدینه است - راه افتادند، آمدند وارد مدینه شدند. در میان افرادِ بازگشته به مدینه، مجروح هست، جانباز هست، اجساد مطهر شهدا هست، خانواده‌های داغدار هستند. مدینه غوغا شد از لحاظ گریه و نوحه و زاری برای كشته شده‌ها، و بعد هم ناكامی در این جنگ؛ اینها همه تلخ بود.
شبِ آن روزی كه این حادثه‌ی تلخ اتفاق افتاده بود، برای پیغمبر خبر آوردند كه یك عده از مشركین بعد از آنكه از مدینه دور شدند، به این فكر افتاده‌اند كه حالا كه مسلمانها شكست خوردند، خوب است ما حمله كنیم و كار مسلمانها را تمام كنیم. این خبر كه به مدینه رسید، یك عده از آدمهای دهن‌لق - یا مغرض یا جاهل كه شایعات بد را بلافاصله مثل برق و باد منتشر میكنند - شروع كردند این را منتشر كردن. اینگونه افراد همین قدر كه خبر به گوششان برسد - چه راست باشد، چه دروغ - بلافاصله شروع میكند آن را پخش كردن. آن زمان هم این افراد بودند، امروز هم از این قبیل افراد هستند. اینها شروع كردند توی مدینه خبر را منتشر كردن. گفتند آقا پدرمان درآمد؛ اینها به ما حمله میكنند؛ بترسیم، چه، چه، چه. بنا كردند توی دل مردم را خالی كردن. اینجا پیغمبر اكرم آمد وسط میدان. در یك چنین جاهائی، اِعمال آن روح نبوت لازم است.
پیغمبر مردم را جمع كردند، گفتند همه بیائید توی مسجد. آمدند توی مسجد. فرمود: شنیدم دشمن در فلان نقطه اجتماع كرده؛ منتظر است كه شما غفلت كنید، به شما حمله كند. باید همین امشب بروید آنها را تارومار كنید. گفتند: حاضریم یا رسول‌اللَّه! فرمود: نه؛ فقط كسانی كه امروز در جنگ احد بودند، آنها باید بروند. یعنی همانهائی كه خسته‌اند، همانهائی كه از صبح تا شب جنگیدند، همانهائی كه بدنشان هم زخمی است، باید بروند؛ هیچ كس غیر از اینها نباید برود. اول یك عده‌ای شاید تعجب كردند، بعد دیدند عجب حكمی است. كسانی كه آن روز در جنگ احد بودند، آسیب هم دیده بودند، خسته هم بودند، بلافاصله جمع شدند. پیغمبر گفت بروید این قضیه را تمام كنید و برگردید.
كسانی كه آن زخم را امروز خورده‌اند و ضربه‌ای را كه دشمن وارد آورده، مایلند جبران كنند و ضربه‌ی متقابل بزنند، خودشان دستشان توی كار بوده، نه اینكه خبر را از دهن این و آن شنفته باشند، همین‌ها را پیغمبر به خط كرد، بسیج كرد و گفت شماها باید بروید. اینها یك عده‌ای بودند - خیلی هم نبودند - سوار شدند و راه افتادند طرف همان منطقه، و دشمنی را كه كمین گرفته بود، غافلگیر كردند و به او ضربه زدند و تارومار كردند و برگشتند. آیه‌ی شریفه نازل شد: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم». مؤمنین آن كسانی هستند كه وقتی شایعه‌پراكن‌ها آمدند گفتند علیه شما آنجا جمع شدند و بترسید، «فزادهم ایمانا»؛ اما این ترس كه به وجود نیامد، انگیزه و ایمان آنها تقویت و بیشتر هم شد. «و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكیل»؛ گفتند خدا كافی است، كار موكول به خداست. ببینید این چه معرفت عظیمی است. كار را شما داری میكنی، بازوی شما دارد كار میكند، فكر شما دارد كار میكند، قلم شما دارد كار میكند؛ اما كار، كار خداست؛ موكول به اوست. موكول به خدا بودن معنایش این نیست كه ما كنار بنشینیم، بگوئیم خدا خودش درست كند؛ نه، خدا اینجوری درست نمیكند. اینكه من و شما یك كاری را انجام بدهیم، مغرور بشویم و خیال كنیم ما بودیم كه كردیم، خیال كنیم كه ما یك كار برجسته انجام دادیم، این هم غلط است، این هم نادرست است. اگر خدای متعال كمك نكند، اگر هدایت نكند، اگر توفیق ندهد، هیچ كاری نمیتوانید بكنید؛ هیچ نتیجه‌ای را هم به دست نخواهید آورد.
وقتی دو عنصر همراه شد؛ یعنی شما از یك طرف به خدا توكل كردید، از خدای متعال استمداد كردید، خدا را حاضر و ناظر دانستید، خدا را صاحب كار خودتان دانستید، و از طرف دیگر همه‌ی نیرویتان را پای كار آوردید، این میشود همان شكل درست. «قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكیل»؛ این توصیف اینهاست. نتیجه‌ی كارشان هم در آیه‌ی بعد ذكر میشود: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه».رفتند و برگشتند، بدون اینكه كوچكترین ضربه و زخمی بر آنها وارد شده باشد. آنها توانستند دشمن را تارومار كنند و همه‌ی موجودی‌های دشمن را مصادره كنند و غنیمت بگیرند و بیاورند. آنها نه فقط توطئه را خنثی كردند، بلكه یك درآمدی هم برای مدینه و حكومت پیغمبر در سال سوم - كه سال جنگ احد است - درست كردند.
میخواهند ما اینها را به یاد داشته باشیم. اینها فقط تاریخ نیست، خاطره نیست؛ اینها درس است. میخواهند من و شما این حقایق را به یاد داشته باشیم و اینها را در زندگی‌مان اعمال كنیم.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر - 1388/05/05
عنوان فیش :واکنش امام خمینی(ره) در مقابل کمبود امکانات نیرو هوایی در جنگ
کلیدواژه(ها) : نصرت الهی, صداقت وعده الهی, کمبود امکانات در دفاع مقدس, وعده‌های الهی, اطمینان به وعده الهی, وعده‌ی الهی, تجربه‌های دفاع مقدس, خودکفایی, تاریخ دفاع مقدس, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, رهبری امام خمینی, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی, توکل به خدا, جهاد خودکفایی, فرصت تحریم, اعتقاد به امام خمینی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
ما به یک قولِ متعارفِ معمولی از سوی آدمی که کار بدی از او ندیده‌ایم، اعتماد میکنیم؛ قرضی از او میخواهیم، کاری دست او داریم، او به ما وعده میکند که بسیار خوب، من این کار را برای شما انجام میدهم. ما معمولاً اعتماد میکنیم، راه می‌افتیم مقدمات کار را فراهم میکنیم، در حالی که او یک انسانی بیش نیست؛ ممکن است پشیمان بشود، ممکن است کسی بیاید رأی او را بزند، ممکن است فراموش کند، ممکن است آن امکانی که به وسیله‌ی او میخواست به ما کمک بکند، از دستش برود؛ ده جور یا ده‌ها جور احتمال تخلف این وعده هست، لیکن ما اعتماد میکنیم. خوب، خدای متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعده‌ی نصرت، وعده‌ی هدایت، وعده‌ی تعلیم؛ «و اتّقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه»، وعده‌ی حفظ و صیانت، وعده‌ی کمک در امور دنیا؛ این همه خدای متعال به ما وعده کرده. البته این وعده‌ها مطلق نیست؛ شروطی دارد، شروطش هم خیلی شروط دشواری نیست، از دست ماها بر می‌آید. دلیلش هم این است که جاهائی که به این شروط عمل کردیم، خدای متعال به ما کمک کرد؛ نمونه‌اش جنگ تحمیلی. شما جوانهائی که دوران جنگ تحمیلی را درک نکردید، بدانید؛ آن روزی که جنگ تحمیلی شروع شد، همه‌ی صاحبنظران، همه‌ی تحلیلگران، همه‌ی نخبگان به طور قاطع میگفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکست‌خورده است؛ جز یک عده‌ی معدودی، آن کسانی که به نگاه اسلامی و ایمانی اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان امیدی بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضی کورسوی امیدی بود، بعضی نه، دلشان روشن بود.
من این خاطره را بارها نقل کرده‌ام: در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنی‌صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی بود - چند نفری از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامی‌ها هم بودند. بعد یکی از نظامی‌ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توی اتاق دیگر، یک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اینهائی که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذی در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توی یادداشتها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهای ما اینهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمیدانم سی 130، چی، چی، انواع هواپیماهای نظامیِ ترابری و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‌ی به کار داریم که تا فلان روز آمادگی‌اش تمام میشود. اینها قطعه‌های زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‌هائی هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعه‌ها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش سی 130 بود. همین سی 130 هائی که حالا هم هست که حدود سی روز یا سی و یک روز گفتند که برای اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنی جمهوری اسلامی بعد از سی و یک روز، مطلقاً وسیله‌ی پرنده‌ی هوائی نظامی - چه نظامی جنگی، چه نظامی پشتیبانی و ترابری - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توی دلم یک قدری حقیقتاً خالی شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهای روسی مرتباً می‌آید. حالا خلبانهایش عرضه‌ی خلبانهای ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم می‌آمدند؛ انواع کلاسهای گوناگون میگ داشتند.
گفتم خیلی خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظامیمان دست اینهاست. اینها اینجوری میگویند؛ میگویند ما هواپیماهای جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیمای سی 130 است و ترابری است، تا سی روز و سی و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهی کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون میکنم، عین عبارت ایشان یادم نیست؛ احتمالاً جائی عین عبارات ایشان را نوشته باشم - این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا میرساند، درست میکند، هیچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام برای من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائی دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خدای متعال این مرد را برای یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچی میتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید.
همان هواپیماهای اف 5 و اف 4 و اف 14 و اینهائی که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائی ما کار میکند! بیست و نُه سال از سال 59 میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادی از آنها توی جنگ آسیب دیدند، ساقط شدند، تیر خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشی وجود داشت؛ مهندسین ما در دستگاه‌های ذی‌ربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضی از قطعات را علی‌رغم تحریم، به کوری چشم آن تحریم کننده‌ها، از راه‌هائی وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و دو نوع هواپیمای جنگی خودشان بسازند. الان شما میدانید که در نیروی هوائی ما، دو نوع هواپیمای جنگی - البته عین آن هواپیماهای قبلیِ خود ما نیست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است دیگر، نگاه میکند به کاری، تجربه می‌اندوزد، خودش طراحی میکند - هواپیمای دو کابینه‌ی برای آموزش و یک کابینه‌‌ی برای تهاجم نظامی، ساخته شده است. علاوه بر اینکه همانهائی هم که داشتیم، هنوز داریم و توی دستگاه‌های ما هست.
این، توکل به خداست؛ این، صدق وعده‌ی خداست. وقتی خدای متعال با تأکید فراوان و چندجانبه میفرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛ بی‌گمان، بی‌تردید، حتماً و یقیناً خدای متعال نصرت میکند، یاری میکند کسانی را که او را، یعنی دین او را یاری کنند - وقتی خدا این را میگوید - من و شما هم میدانیم که داریم از دین خدا حمایت میکنیم، یاریِ دین خدا میکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.

مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی - 1382/01/01
عنوان فیش :امام(ره) فرمودند: که من از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهی را در همه جریانهای کشور دیده‌ام
کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, نصرت الهی, توکل به خدا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
ملت ما باید به خدای متعال توکّل کند. توکّل به خدا به معنای کار نکردن و عمل نکردن نیست؛ توکّل به خدا به این معناست که انسان کارهای لازم برای حفظ اقتدار، عزّت، استقلال و امنیت کشور را انجام دهد و پشت سر همه آنها هم خدای متعال و دست قدرت الهی را ببیند. امام راحل در سال شصت‌وپنج به من فرمودند که من از اوّلِ انقلاب دست قدرت الهی را در همه جریانهای این کشور دیده‌ام. بنده هم بعد از رحلت امام تا به امروز دست قدرت پروردگار را در همه جریانهای این کشور مشاهده کرده‌ام.