[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید قربان - 1399/05/10
عنوان فیش :روزه گرفتن در روز عرفه
کلیدواژه(ها) : روز عرفه, روزه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
روز عرفه، روز دعا و توسّل و توجّه و اوج توجّه به خدا است که در روایت از امام [کاظم](علیه السّلام) نقل شده که ایشان فرمودند پدرم، یعنی حضرت [صادق]، در روز عرفه در عرفات در هوای داغِ آنجا روزه میگرفتند -که لابد روزه‌ی نذری بوده است- و دعا میخواندند و تضرّع میکردند و گریه میکردند در آن هوای داغ کذایی. دعای امام حسین (علیه السّلام) هم که خب روشن است و دعای صحیفه‌ی سجّادیّه هم که دعای فوق‌العاده‌ای است. اینها مربوط به روز عرفه است. امیدواریم ملّت عزیز ما دیروز را که عرفه بود، حظّ وافر برده باشند و ان‌شاءالله همه‌ی دعاهایتان مستجاب باشد.
1 )
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج‏4، ص: 298؛
الوافي، ج‏11، ص: 80
وسائل الشيعة، ج‏10، ص: 465

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ كَانَ أَبِي ع يَصُومُ يَوْمَ عَرَفَةَ فِي الْيَوْمِ الْحَارِّ فِي الْمَوْقِفِ وَ يَأْمُرُ بِظِلٍّ مُرْتَفِعٍ فَيُضْرَبُ لَهُ فَيَغْتَسِلُ مِمَّا يَبْلُغُ مِنْهُ الْحَرُّ.
ترجمه :



مربوط به :سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج) - 1399/01/21
عنوان فیش :اسلام از ما خواسته انتظار داشته باشیم
کلیدواژه(ها) : حضرت امام حجة ابن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف, انتظار فرج‏, امید بشریت, مسئله انتظار
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در اسلام از ما خواسته شده است که انتظار داشته باشیم. انتظار، فراتر از نیازمندی است، فراتر از احساس نیاز است. گفته‌اند منتظر باشید؛ انتظار یعنی امید، انتظار یعنی اعتقاد به اینکه یک آینده‌ی قطعی‌ای وجود دارد؛ صِرف نیاز نیست؛ انتظار، سازنده است، لذا در روایات ما، معارف ما، انتظار فرج جایگاه بسیار مهمّی دارد که من حالا یک توضیحی در مورد آن بعداً عرض میکنم. در توقیع شریف حضرت ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) به ابن‌بابویه -علیّ‌‌بن‌بابویه- از قول پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده که فرمود: اَفضَلُ اَعمالِ اُمّتی انِتِظارُ الفَرَج؛(1) یعنی برترینِ اعمال امّت من این است که منتظر فرج باشند؛ [یعنی] امید. در یک روایتی از موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) [آمده]: اَفضَلُ العِبادَةِ بَعدَ المَعرِفَةِ اِنتِظارُ الفَرَج.(2) معرفت یعنی توحید و معرفتِ حقایق الهی، [برترین اعمال] بعد از آن، انتظار فرج است. از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) [نقل شده]: اِنتَظِرُوا الفَرَجَ وَ لا تَیأَسوا مِن رَوحِ الله؛(3) انتظار فرج داشته باشید، از رَوح و رحمت و گشایش الهی مأیوس نشوید. پس در انتظار فرج امید هست، تحرّک هست، اقدام وجود دارد که البتّه حالا در مورد انتظار فرج گفته شده است و مسلّم است که انتظار فرج، یعنی انتظار فرج حضرت ولیّ‌عصر؛ این یک مصداق از انتظار فرج است. اینکه پیغمبر میفرماید: اَفضَلُ اَعمالِ اُمَّتی اِنتِظارُ الفَرَج، ناظر به همه‌ی مشکلاتی است که برای زندگی انسان پیش می‌آید؛ مشکلات گوناگونی در زندگی پیش می‌آید، انسان در مواجهه‌ی با این مشکلات نبایستی مأیوس بشود؛ باید انتظار فرج داشته باشد؛ باید بداند که فرج خواهد آمد. خود انتظار فرج، یک نوع فرج است که این روایتی است از حضرت موسی‌بن‌جعفر: لَستَ تَعلَمُ اَنَّ اِنتِظارَ الفَرَجِ مِنَ الفَرَج؛(4) خود انتظار فرج و انتظار گشایش، یک گشایشی است برای انسان که او را از آن حالت یأس، از حال درماندگی که به کارهای عجیب و غریبی وادار میکند، نجات میدهد. خب، اینکه پیغمبر و ائمّه این جور فرمودند، معنایش این است که امّت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، در هیچ حادثه‌ای از حوادث زندگی دچار یأس و نا‌امیدی نمیشوند و همیشه در همه حال انتظار فرج دارند.
1 )
كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 644؛
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص: 426؛
بحار الأنوار ، ج‏50، ص: 318؛

أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏
ترجمه :


2 )
تحف العقول، ص: 403  ؛
بحار الأنوار ، ج‏75، ص: 326؛

رُوِيَ عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ صَلَاةُ النَّوَافِلِ قُرْبَانٌ إِلَى اللَّهِ لِكُلِّ مُؤْمِنٍ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْجَسَدِ صِيَامُ النَّوَافِلِ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ
ترجمه :


3 )
تحف العقول، ص: 106؛
الخصال، ج‏2، ص: 616؛
بحار الأنوار ، ج‏10، ص: 94؛

انْتَظِرُوا الْفَرَجَ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ‏ فَإِنَّ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَى اللَّهِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ وَ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ الْمُؤْمِن‏
ترجمه :


4 )
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، ص: 459؛
بحار الأنوار ، ج‏52، ص: 131؛

عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْفَرَجِ فَقَالَ أَ وَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ انْتِظَارَ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ قُلْتُ لَا أَدْرِي إِلَّا أَنْ تُعَلِّمَنِي فَقَالَ نَعَمْ انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَج‏
ترجمه :



مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1397/07/15
عنوان فیش :توصیه امام کاظم علیه‌السلام به تلاش تام و تمام
کلیدواژه(ها) : تلاشگری, جهاد
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عَن اَبِی الحَسَن (عَلَیهِ السَّلام) اَنَّهُ‌ قالَ‌: عَلَیکَ‌ بِالجِدِّ وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِهِ فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه.(۱)
عَلَیکَ‌ بِالجِد
این روایت از حضرت موسی‌بن‌جعفر است و سندش، سند بسیار معتبری است و صحیح است که توصیه میفرمایند به «جدّیّت»؛ جدّیّت یعنی تلاشِ تام و تمام؛ [یعنی] هر چه میتوانید تلاش کنید. جِدّ در مقابل هزل نیست، در مقابل وهن است، [به معنی] سستی‌کردن، عدم مبالات؛ قَوِّ عَلى‌ خِدمَتِکَ‌ جَوارِحی‌ وَ اشدُد عَلَى العَزیمَةِ جَوانِحی‌ وَ هَب لِیَ الجِدَّ فی خَشیَتِکَ وَ الدَّوامَ فِی الِاتِّصالِ بِخِدمَتِک‌.(2) میفرمایند در رفتارِ دوران حیات خود، در مقابل وظیفه، در مقابل پروردگار دارای جِدّ باش!

وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه
این هم مکمّل و دنباله‌ی همان جِدّ است؛ میفرماید که خودت را از اندازه‌ی یک آدمِ مقصّر خارج نکن، خودت را از حدّ تقصیر در عبادتِ خدا بیرون نیاور؛ یعنی هیچ وقت گمان نکن که خب، ما دیگر آن کاری که باید بکنیم، انجام داده‌ایم؛ ما دیگر آن وظیفه‌ی لازم را در قِبال پروردگار انجام داده‌ایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی برای من و شما پیش نمی‌آید؛ ما همیشه در مقابل خدای متعال، دچار تقصیر و کوتاهی هستیم. مغفرت الهی و گذشت الهی، مورد نیاز صدّیقین و اولیای معصومین است؛ یعنی آنها هم «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِک»،(3) حقّ عبادت الهی را، حقّ اطاعت الهی را به‌جا نیاوردند؛ با اینکه همه‌ی وجودشان غرق در عبادت و محبّت و معرفت الهی است، در عین حال «ما عَبَدناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک»؛(4) بنابراین میفرماید که «وَ لا تُخرِجَنَّ نَفسَکَ مِن حَدِّ التَّقصیرِ فی عِبادَةِ اللهِ وَ طاعَتِه».

فَاِنَّ اللهَ تَعالىٰ لا یُعبَدُ حَقَّ عِبادَتِه
بعد برای همین مطلب که شما همیشه در محدوده‌ی مقصّرین -[یعنی] تقصیرکنندگان- قرار دارید، استدلال ذکر میفرمایند: خدای متعال آن چنان که شایسته‌ی عبادت او است، هرگز عبادت نمیشود! ما یک کاری میکنیم، [برای] یک وظیفه‌ای، یک راهی که در مقابل ما گذاشته‌اند، تلاشی میکنیم که باید این تلاش را بکنیم؛ هیچ وقت گمان نکنید که حالا آن کاری را که ما باید بکنیم، انجام داده‌ایم، ما حقّ بندگی را انجام داده‌ایم؛ نه، هیچ وقت چنین چیزی را تصوّر نکنید. خیلی جهالت میخواهد که انسان به صِرف چند حسنه‌ای که انجام میدهد، کار خوبی که انجام میدهد، خودش را قانع کند بگوید: خب، دیگر الحمدﷲ ما فلان قدر صدقه که در روز میدهیم، نماز شب هم که میخوانیم، در فلان اداره هم که مشغول کار و تلاش هستیم، دیگر کارمان را انجام داده‌ایم؛ نخیر، ما مقصّریم، تقصیر داریم در قبال آنچه تکلیف و وظیفه‌ی ما است. عرض کردم که سند این روایت، یک سند بسیار معتبری است و انسان در بین این روایات اخلاقی و مانند اینها کمتر سند به این محکمی مشاهده میکند.
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 72؛
الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 211؛

عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنَّهُ قَالَ: عَلَيْكَ بِالْجِدِّ، وَ لَا تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنْ حَدِّ التَّقْصِيرِ فِي عِبَادَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) لَا يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ.
ترجمه :


2 )
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 844
إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏2، ص: 706
مفاتیح الجنان؛ دعای کمیل

رُوِيَ أَنَّ كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ النَّخَعِيَّ رَأَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع سَاجِداً يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِي لَيْلَةِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَان‏... يَا رَبِّ قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِي وَ اشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِي وَ هَبْ لِيَ الْجِدَّ فِي خَشْيَتِكَ وَ الدَّوَامَ فِي الِاتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ حَتَّى أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِي مَيَادِينِ السَّابِقِينَ وَ أَسْرَعَ إِلَيْكَ فِي الْبَارِزِين‏...
ترجمه :


3 )
صحیفه سجادیه دعای سوم

صحیفه سجادیه دعای سوم: ... وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَى أَهْلِ مَعْصِيَتِكَ: سُبْحَانَكَ مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِك‏ ...
ترجمه :


4 )
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏8، ص: 146

قال صلى الله عليه و آله و سلم: ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك.
ترجمه :



مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌های شهدای هفتم تیر و جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم - 1395/04/05
عنوان فیش :تاثیر گزاری دعا و نماز خوب
کلیدواژه(ها) : نماز, حضور قلب, دعا, قرآن صاعد, فرصت ماه مبارک رمضان
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
دعا سخن گفتن با خدای متعال است؛ به تعبیر امام بزرگوارمان «دعا قرآن صاعد است»؛همان حرف زدن با خدا است. یک‌وقت شما قرآن میخوانید، خدا دارد با شما حرف میزند، یک‌وقت دعا میکنید، شما دارید با خدا حرف میزنید. وقتی قرآن میخوانید این قرآنِ نازل است یعنی خدای متعال دارد با شما صحبت میکند و حرف میزند، حقایق را برای شما روشن میکند؛ از بالا نازل میشود؛ و وقتی شما دعا میخوانید، شما دارید با خدا حرف میزنید؛ این صدای شما است که صعود پیدا میکند. البتّه دعا اگر خوب خوانده بشود، آن‌وقت دعای یُسمَع است: وَ اسمَع دُعائی اِذا دَعَوتُک وَ اسمَع نِدائی اِذا نادَیتُک(۱) -که در مناجات شعبانیّه میخوانیم- پروردگارا! دعای مرا بشنو. یک جور دعا خواندنی هست که خدا آن را نمی‌شنود. در دعا میخوانیم: اَعوذُ بِکَ مِن نَفسٍ لا تَشبَع وَ مِن قَلبٍ لا یَخشَع وَ مِن دُعاءٍ لا یُسمَع؛ پناه میبرم به تو از دعایی که شنیده نمیشود یعنی خدای متعال اعتنائی به آن دعا نمیکند؛ وَ مِن صَلٰوةٍ لا تَنفَع؛(۲) پناه میبرم به تو از آن نمازی که نفعی به حال من نمیرساند و سودمند نیست. خب، اَلصَّلوةُ قُربانُ کُلِّ تَقیّ؛(۳) نماز ما را به خدا باید نزدیک کند؛ نزدیک‌کننده است، و اگر ما را نزدیک نکرد، نمازِ بی‌فایده است. البتّه بی‌فایده بودنش موجب نمیشود که نخوانیم و بگوییم حالا که بی‌فایده است پس نمیخوانیم؛ نخیر، باید بخوانید و تکلیف را به‌جا بیاورید، امّا کاری کنید که این صلات، صلات نافعه باشد و نفع ببخشد؛ با توجّه و با حضور قلب.

این فرصت روزه‌داری برای شماها خیلی فرصت باارزشی است؛ خیلی میتواند دلهای شما را نرم کند، به خشوع نزدیک کند تا بتوانید با خدا حرف بزنید؛ دعا را این‌جوری باید خواند. این شبها دعاهایی که در سحرها هست، در شبها هست، مخصوص شبهای قدر است یا مخصوص به این شبها هم نیست و مال همه‌ی شبها است، خیلی باارزش است. غیر از معارفی که در این دعاها هست، خود احساس تضرّع و خشوعی که در این دعا انسان پیدا میکند، خیلی باارزش است.
1 )
الإقبال بالأعمال الحسنة، سید بن طاووس، ج‏ ۳، ص ۲۹۵؛ 
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏۹۱، ص ۹۷؛ 
كليات مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص ۱۵۶ (مناجات شعبانیه)

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ وَ أَقْبِلْ عَلَيَّ إِذَا نَاجَيْتُكَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ وَ وَقَفْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ مُسْتَكِيناً لَكَ مُتَضَرِّعاً إِلَيْكَ رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ ثَوَابِي وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَ تَخْبُرُ حَاجَتِي وَ تَعْرِفُ ضَمِيرِي ...
ترجمه :
خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعايم باش آنگاه كه می خوانمت، و صدايم را بشنو گاهى كه صدايت مي كنم، و به من توجّه كن هنگامی كه با تو مناجات می نمايم، همانا به سوى تو گريختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ايستادم، پاداشى را كه نزد توست اميدوارم، آنچه را كه در درون دارم می دانى، بر حاجتم خبر دارى ...

2 )
مصباح‏، ابراهيم بن على عاملى كفعمى ص 35 ؛
 ‏ مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی، ص 73 نحوه ؛
 مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، تعقیبات نماز عصر؛

و كان الكاظم ع يقول بعد العصر (...) اللهم إني أعوذ بك من نفس لا تقنع و بطن لا يشبع و من قلب لا يخشع و من علم لا ينفع و من صلاة لا ترفع و من دعاء لا يسمع اللهم إني أسألك اليسر بعد العسر و الفرج بعد الشدة و الرخاء بعد الكربة اللهم ما بنا من نعمه فمنك وحدك لا شريك لك لا إله إلا أنت أستغفرك و أتوب إليك.
ترجمه :
مام کاظم (ع) بعد از نماز عصر اینگونه می فرمود: (...) خدایا همانا من از نفسی که سیر نمی شود و قلبی که خاشع نمی گردد و دانشی که سود نمی رساند و از نمازى كه بالا نمی رود (پذيرفته نمی شود)و دعایی که شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى كه در اختيار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می کنم و به سوی تو باز می گردم.

3 ) قصار 136 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ .
ترجمه :
و آن حضرت فرمود: نماز وسيله قرب به خدا، و حج جهاد هر ناتوان است. براى هر چيزى زكاتى است، و زكات بدن روزه است، و جهاد زن شوهردارى نيكوست


مربوط به :بیانات در اجتماع مردم بجنورد - 1391/07/19
عنوان فیش :دنیا را برای آخرت نباید ترک کرد
کلیدواژه(ها) : آباد کردن دنیا, آباد کردن آخرت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
اسلام به ما آموخته است که «لیس منّا من ترک دنیاه لأخرته و لا ءاخرته لدنیاه»؛ دنیا را برای آخرت نباید ترک کرد، همچنان که آخرت را نباید فدای دنیا کرد. در یک روایتی میفرماید: «اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابدا»؛ یعنی برنامه‌ریزی دنیا را فقط برای چند روزه‌ی زندگیِ خودت نکن؛ برای پنجاه سال برنامه‌ریزی کن. این را مسئولان کشور، مسئولان برنامه‌های عمومیِ مردمی باید مورد توجهشان قرار بدهند. نگوئیم ما که معلوم نیست پنجاه سال دیگر زنده باشیم، چرا برنامه‌ریزی کنیم. نخیر، جوری برنامه‌ریزی کن که گوئی بناست تا آخر دنیا زنده باشی؛ همچنان که اگر برای خودت و به نفع خود بخواهی برنامه‌ریزی کنی، با چه جدیت و دقتی میکنی، برای نسلهای آینده هم که تو در آن وقت نیستی، همان جور برنامه‌ریزی کن؛ «اعمل لدنیاک کأنّک تعیش ابدا». نقطه‌ی مقابل هم: «و اعمل لأخرتک کأنّک تموت غدا»؛(1) برای آخرتت هم جوری عمل کن، مثل اینکه فردا بناست از این دنیا بروی. یعنی هم برای دنیا سنگ تمام بگذار، هم برای آخرت سنگ تمام بگذار.
1 )
من لايحضره‏ الفقيه، شیخ صدوق، ج 3، ص 156 ؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 138.

اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً
ترجمه :
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: چنان براى زندگى دنيا تلاش كن كه گويا تا ابد زنده هستى و براى آخرت خويش آنچنان كار كن كه گويى فردا از دنيا خواهى رفت.


مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1390/06/17
عنوان فیش :سابقه عریق فقه سیاسی در شیعه
کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه), فقه سیاسی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
مطلبی که من امروز میخواهم عرض بکنم - که ان‌شاءاللَّه سعی کنم کوتاه عرض بشود - این است که فقه سیاسی در شیعه، سابقه‌اش از اولِ تدوین فقه است. یعنی حتّی قبل از آنکه فقه استدلالی در قرن سوم و چهارم تدوین بشود - در عهد روایات - فقه سیاسی در مجموعه‌ی فقه شیعه حضور روشن و واضحی دارد؛ که نمونه‌اش را شما در روایات می‌بینید. همین روایت «تحف‌العقول» که انواع معاملات را چهار قسم میکند، یک قسمش سیاسات است - امّاالسّیاسات - که خب، در آنجا مطالبی را بیان میکند.(1) در این روایت و روایات فراوان دیگر، شاخصها ذکر میشود. این روایت معروف صفوان جمّال: «کلّ شی‌ء منک حسن جمیل الّا اکرائک الجمال من هذا الرّجل»(2) و دیگر روایاتی که فراوان است، از این قبیل است. بعد که نوبت به عصر تدوین فقه استدلالی میرسد - دوران شیخ مفید و بعد از ایشان - باز انسان مشاهده میکند که فقه سیاسی در آنجا وجود دارد؛ در ابواب مختلف، آن چیزهائی که مربوط به احکام سیاست و اداره‌ی جامعه است، در اینها هست.
بنابراین سابقه‌ی فقه سیاسی در شیعه، سابقه‌ی عریقی است؛ لیکن یک چیز جدید است و آن، نظام‌سازی بر اساس این فقه است؛ که این را امام بزرگوار ما انجام داد. قبل از ایشان کس دیگری از این ملتقطات فقهی در ابواب مختلف، یک نظام به وجود نیاورده بود. اولْ کسی که در مقام نظر و در مقام عمل - توأماً - یک نظام ایجاد کرد، امام بزرگوار ما بود؛ که مردم‌سالاری دینی را مطرح کرد، مسئله‌ی ولایت فقیه را مطرح کرد. بر اساس این مبنا، نظام اسلامی بر سر پا شد.
1 )
تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص 331 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏72، ص 347 ؛
جامع أحاديث الشيعة، آقا حسین بروجردی، ج ‏22، ص 318 ؛

سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ كَمْ جِهَاتُ مَعَايِشِ الْعِبَادِ الَّتِی فِيهَا الِاكْتِسَابُ أَوِ التَّعَامُلُ بَيْنَهُمْ وَ وُجُوهُ النَّفَقَاتِ فَقَالَ ع جَمِيعُ الْمَعَايِشِ كُلِّهَا مِنْ وُجُوهِ الْمُعَامَلَاتِ فِيمَا بَيْنَهُمْ مِمَّا يَكُونُ لَهُمْ فِيهِ الْمَكَاسِبُ أَرْبَعُ جِهَاتٍ مِنَ الْمُعَامَلَاتِ فَقَالَ لَهُ أَ كُلُّ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَعَةِ الْأَجْنَاسِ حَلَالٌ أَوْ كُلُّهَا حَرَامٌ أَوْ بَعْضُهَا حَلَالٌ وَ بَعْضُهَا حَرَامٌ فَقَالَ ع قَدْ يَكُونُ فِی هَؤُلَاءِ الْأَجْنَاسِ الْأَرْبَعَةِ حَلَالٌ مِنْ جِهَةٍ حَرَامٌ مِنْ جِهَةٍ وَ هَذِهِ الْأَجْنَاسُ مُسَمَّيَاتٌ مَعْرُوفَاتُ الْجِهَاتِ فَأَوَّلُ هَذِهِ الْجِهَاتِ الْأَرْبَعَةِ الْوِلَايَةُ وَ تَوْلِيَةُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ فَالْأَوَّلُ وِلَايَةُ الْوُلَاةِ وَ وُلَاةِ الْوُلَاةِ إِلَى أَدْنَاهُمْ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ هُوَ وَالٍ عَلَيْهِ ثُمَّ التِّجَارَةُ فِی جَمِيعِ الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ ثُمَّ الصِّنَاعَاتُ فِی جَمِيعِ صُنُوفِهَا ثُمَّ الْإِجَارَاتُ فِی كُلِّ مَا يُحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنَ الْإِجَارَاتِ وَ كُلُّ هَذِهِ الصُّنُوفِ تَكُونُ حَلَالًا مِنْ جِهَةٍ وَ حَرَاماً مِنْ‏ جِهَةٍ وَ الْفَرْضُ مِنَ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ فِی هَذِهِ الْمُعَامَلَاتِ الدُّخُولُ فِی جِهَاتِ الْحَلَالِ مِنْهَا وَ الْعَمَلُ بِذَلِكَ الْحَلَالِ وَ اجْتِنَابُ جِهَاتِ الْحَرَامِ مِنْهَا ... .
ترجمه :
يكى از افراد از امام صادق عليه السّلام پرسيد: انواع درآمدهاى بندگان كه شامل كسب و داد و ستد با يك ديگر مى‏شود و راههاى به كارگيرى آنها چند گونه است؟ امام عليه السّلام فرمود: تمام راههاى معيشت از انواع معاملات ميان مردم كه وسيله كسب و سود بردن آنهاست چهار گونه داد و ستد است. عرض كرد: آيا همه اين چهارگونه حلالند يا همه حرام يا بعضى حلال و بعضى حرامند؟ امام عليه السّلام فرمود: بسا كه در همه اين چهارگونه داد و ستد، جهتى حلال و جهتى حرام باشد، تمام اين انواع، نامگذارى شده‏اند و معروف هستند. نخستين جهت از اين جهات چهارگانه، ولايت و سرپرستى برخى از آنان بر ديگران است؛ پس نخست ولايت و حكومت حكمرانان و كارگزارانى كه از جانب آنهاست تا برسد به پايين‏ترين آنان كه همه از يك نوع ولايت و سرپرستى نسبت به كسى كه بر او حكم رواست برخوردارند. سپس تجارت و بازرگانى است در تمامى اقسام معاملات با يك ديگر. سپس صنعتهاست با تمام انواعش. سپس اجاره‏هاست از هر گونه اجاره‏اى كه مورد نياز باشد. و همه اين انواع از جهتى حلال باشد و از جهت ديگر حرام. خدا بر بندگان واجب نموده كه در اين معاملات از راههاى حلال اقدام نمايند و در عمل نيز همين حلال را معيار خود قرار دهند و از راههاى حرام كه در معاملات وجود دارد اجتناب كنند.

2 )
رجال‏ الكشی، شیخ طوسی، ص 441 ؛
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج 72، ص 376 ؛
وسائل‏الشيعة، شیخ حر عاملی ج 16، ص 259 ؛

دَخَلْتُ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (ع) فَقَالَ لِی: يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلَا شَيْئاً وَاحِداً! قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ قَالَ إِكْرَاؤُكَ جِمَالَكَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ يَعْنِی هَارُونَ قُلْتُ: وَ اللَّهِ مَا أَكْرَيْتُهُ أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ لَا لِصَيْدٍ وَ لَا لِلَّهْوِ، وَ لَكِنِّی أُكْرِيهِ لِهَذَا الطَّرِيقِ يَعْنِی طَرِيقَ مَكَّةَ، وَ لَا أَتَوَلَّاهُ بِنَفْسِی وَ لَكِنْ أَنْصِبُ مَعَهُ غِلْمَانِی، فَقَالَ لِی: يَا صَفْوَانُ أَ يَقَعُ كِرَاؤُكَ عَلَيْهِمْ قُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ: فَقَالَ لِی: أَ تُحِبُّ بَقَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ كِرَاؤُكَ قُلْتُ نَعَمْ، قَالَ: فَمَنْ أَحَبَّ بَقَاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ، قَالَ صَفْوَانُ فَذَهَبْتُ وَ بِعْتُ جِمَالِی عَنْ آخِرِهَا، فَبَلَغَ ذَلِكَ إِلَى هَارُونَ، فَدَعَانِی فَقَالَ لِی يَا صَفْوَانُ بَلَغَنِی أَنَّكَ بِعْتَ جِمَالَكَ قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: لِمَ قُلْتُ: أَنَا شَيْخٌ كَبِيرٌ وَ أَنَّ الْغِلْمَانَ لَا يَفُونَ بِالْأَعْمَالِ، فَقَالَ: هَيْهَاتَ أَيْهَاتَ إِنِّی لَأَعْلَمُ مَنْ أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا أَشَارَ عَلَيْكَ بِهَذَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، قُلْتُ: مَا لِی وَ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ! فَقَالَ: دَعْ هَذَا عَنْكَ فَوَ اللَّهِ لَوْ لَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لَقَتَلْتُكَ.
ترجمه :
بسندش از صفوان جمال كه نزد امام كاظم (ع) رفتم بمن فرمود: اى صفوان هر چيزت زيبا و نيك است جز يكى گفتم: قربانت كدام؟ فرمود: كرايه دادن شترانت باين مرد- هارون الرشيد- گفتم: بخدا كرايه ندادم براى خوشگذرانى و خودنمائى و نه شكار و بازيگرى بلكه براى راه مكه، و خود هم متصدى آن نيستم و غلامانم را با او ميفرستم، فرمود: اى صفوان آيا كرايه تو بر عهده آنها نباشد؟ گفتم: چرا قربانت، فرمود: ميخواهى بمانند تا كرايه تو را بدهند؟ گفتم: آرى فرمود: هر كه ماندن آنها را دوست دارد از آنهاست و هر كه از آنهاست دوزخى است صفوان گفت: رفتم همه شترانم را تا آخر فروختم و خبرش بهارون رسيد و مرا خواست و بمن گفت: اى صفوان بمن رسيده كه شترانت را فروختى؟ گفتم آرى گفت: چرا؟ گفتم: پيرى سالخورده‏ام و غلامان هم نيروى كارها را ندارند گفت: هيهات هيهات من ميدانم كى بتو اشارت كرده باين كار و آن موسى بن جعفر است، گفتم: مرا باموسى بن جعفر چه كار؟ گفت: اين سخن را واگذار بخدا اگر خوشرفتارى تو نبود البته تو را مى‏كشت.


مربوط به :بیانات در دیدار مردم شیراز - 1387/02/11
عنوان فیش :احمدبن موسی(علیه‌السلام)، مورد محبت خاص امام کاظم(علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
از جنبه‌ی دینی - که من باز هم روی این مسئله تأکید خواهم کرد - مرقد جناب احمدبن‌موسی و برادران بزرگوارش و دیگر امامزاده‌های خاندان پیغمبر، یک نشانه‌ی بسیار مهمی است. این که پیغمبرزادگان محترم و معتبر، مردم فارس را مخاطب خود و منطقه و منزل آنها را مأمن خود قرار بدهند، بسیار چیز پرمعنا و مضمون‌داری است؛ بخصوص شخصیت برجسته‌ی جناب احمدبن‌موسی که در میان امامزادگان شناخته‌شده‌ی خاندان پیغمبر، جزو برجستگان محسوب می‌شود. درباره‌ی او این‌جور نوشته‌اند که: «و کان احمدبن‌موسی کریما جلیلا ورعا و کان ابوالحسن... (علیه‌السّلام) یحبّه و یقدّمه»؛(1) مردی بخشنده و کریم و باورع و دارای جلالت مقام و منزلت بود و پدرش - حضرت موسی‌بن‌جعفر - این بزرگوار را بر فرزندان و خویشاوندان دیگر خود مقدم می‌داشت و به او محبت ویژه‌ای داشت. شیراز هدف توجه این امامزاده‌ی عزیز و دیگر امامزادگان قرار گرفت؛ آمدند و از سوی این مردم هم پشتیبانی شدند! تا امروز هم برکات این بزرگوار بر سرتاسر استان و بر بخش مهمی از این کشور، جاری و ساری است.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید، ج 2، ص 244 ؛
كشف‏الغمة، على بن عيسى اربلى، ‏ج 2، ص 236 ؛
إعلام‏الورى، أمين الإسلام طبرسى‏، ص 312 ؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 48، ص 283 ؛

وَ كَانَ أَحْمَدُ بْنُ مُوسَى كَرِيماً جَلِيلًا وَرِعاً وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع يُحِبُّهُ وَ يُقَدِّمُهُ وَ وَهَبَ لَهُ ضَيْعَتَهُ الْمَعْرُوفَةَ بِالْيَسِيرَةِ وَ يُقَالُ إِنَ‏ أَحْمَدَ بْنَ مُوسَى رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوك‏
ترجمه :
و احمد بن موسى مردى كريم و بزرگوار و پارسا بوده، و حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام او را دوست داشت و مقدم ميداشت، و مزرعه خود كه معروف بود به بسيرة به او بخشيد، و گفته‏اند: احمد بن موسى رضى اللَّه عنه در زمان خود هزار بنده آزاد كرد.


مربوط به :بیانات در دیدار خانواده‌‌های شهدا و ایثارگران استان سمنان - 1385/08/18
عنوان فیش :بهشت، بهای جان هر انسان
کلیدواژه(ها) : شهید
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
شهدای برجسته‌ی این استان[سمنان] زیادند. عکس بعضی از اینها را اینجا نصب کرده‌اند. شهید شاهچراغی، شهید سید کاظم موسوی - که از شهدای هفتم تیر است - شهید سید کاظم کاظمی، شهید حسن شوکت‌پور، شهید محمود اخلاقی، شهید همتی - که فرمانده‌ی ناوچه‌ی پیکان بود - شهید سید احمد نبوی، شهید حسن عرب عامری، شهید مرتضی شادلو و شهدای فراوان دیگر؛ فرزندانِ برجستگانِ این حوزه و این مجموعه: فرزند حضرت آقای اختری، فرزند حضرت آقای نصیری؛ اینها خیلی ارزش و اهمیت دارند. استان شما از این جهت استان پُرافتخاری است و این را قدر بدانید.جوانهای عزیز بدانند که شناسنامه‌ی یک ملت و یک قوم با این چیزها تعیین می‌شود؛ اینهاست که تعیین کننده است؛ اینهاست که اگر امروز شما آن را ساختید، فردای خوبی در اختیار شماست. کسانی که در دنیا به جایی رسیدند و ملتهایی که عظمتی کسب کردند، این‌طوری کسب کردند. البته اکثر آن ملتها امیدی به سرنوشت شخصی خودشان بعد از پایان این دوران حیات ظاهری نداشتند؛ خیلی‌هایشان هم امید به آینده نداشتند؛ اما شما دارید. «انّ اللَّه اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة»(1)؛ این جان را خدای متعال با بهشت معامله می‌کند. «هی فلا تبیعوها بغیرها»(2)، مبادا این جان با ارزشِ انسانی را به غیر بهشت بفروشید. ارزش جان شما بهشت است. جان شما ارزشی به قدر بهشت دارد.
1 ) سوره مبارکه التوبة آیه 111
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلونَ وَيُقتَلونَ ۖ وَعدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ ۚ وَمَن أَوفىٰ بِعَهدِهِ مِنَ اللَّهِ ۚ فَاستَبشِروا بِبَيعِكُمُ الَّذي بايَعتُم بِهِ ۚ وَذٰلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ
ترجمه :
خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که:) در راه خدا پیکار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند؛ این وعده حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده‌اید؛ و این است آن پیروزی بزرگ!

2 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی  ج1ص 13 ؛
نهج البلاغه : حكمت، 456
تحف‏العقول، حسن بن شعبه  حرانی ص390؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 306 ؛

... أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا ...
ترجمه :
برای شما بهایی جز بهشت نیست پس به غیر از آن نفروشید.

2 ) قصار 456 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا .
ترجمه :
و آن حضرت فرمود: آيا آزاد مردى نيست كه اين نيم خورده دنيا را به اهل دنيا واگذارد براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد


مربوط به :بیانات در دیدار اعضای هیأت دولت‌‌ - 1384/07/17
عنوان فیش :پهن شدن سفره ضیافت الهی در ماه رمضان
کلیدواژه(ها) : ماه مبارک رمضان
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک جمله هم راجع به این شبها و روزها عرض کنیم. من می‌خواهم به شما برادران و خواهران عرض کنم، این‌که می‌گویند ماه رمضان، ماه ضیافت الهی است و سفره‌ی ضیافت الهی پهن است، محتویات این سفره چه چیزهایی است؟ محتویات این سفره که من و شما باید از آن استفاده کنیم، یکی‌اش روزه است؛ یکی‌اش فضیلت قرآن است - قرآن را گذاشتند در این سفره‌ی با فضیلتِ زیاد، بیش از ایام دیگر؛ و به ما گفتند که تلاوت قرآن کنید - یکی‌اش همین دعاهایی است که می‌خوانیم؛ «یا علی و یا عظیم»(1)، دعای افتتاح(2)، دعای ابوحمزه(3)؛ اینها همان مائده‌هایی است که سر این سفره گذاشته شده. بعضی هستند که وقتی از کنار سفره رد می‌شوند، این‌قدر حواسشان پرت است و متوجه‌ی جاهای دیگرند که اصلاً سفره را نمی‌بینند. داریم کسانی را که اصلاً سفره‌ی ماه رمضان را نمی‌بینند؛ یادشان نیست که ماه رمضانی آمد و رفت. بعضی هستند که سفره را می‌بینند، اما به خاطر همان سرگرمی‌ها و اشتغال، وقت ندارند سر این سفره بنشینند؛ می‌خواهند سراغ یک سرگرمی بروند؛ کار دیگری دارند - دنبال دکان، دنبال کار، دنبال دنیا، دنبال شهوات - مجال این‌که سر این سفره بنشینند و از آن بهره ببرند، ندارند. بعضی دیگر هم هستند که نه، سر سفره می‌نشینند، سفره را می‌بینند، قدرش را هم می‌دانند؛ لیکن آدمهای خیلی قانعی‌اند؛ به کم قناعت می‌کنند؛ لقمه‌یی برمی‌دارند و می‌روند؛ نمی‌نشینند پای سفره، خودشان را بهره‌مند و سیراب کنند و از آنچه در سفره هست، خود را محظوظ کنند؛ لقمه‌ی مختصری برمی‌دارند و می‌روند. بعضی هستند که احساس بی‌میلی می‌کنند؛ یعنی اشتهایشان تحریک نمی‌شود؛ به خاطر این‌که غذای پوچِ بیهوده‌یی را خورده‌اند و پای سفره‌ی ضیافتی که رنگین و جذاب و مقوی است، اصلاً اشتها ندارند. بعضی هم هستند که نه، در حد اشتها - که اشتهاشان هم زیاد است - از این سفره استفاده می‌کنند و واقعاً سیر نمی‌شوند؛ چون مائده، مائده‌ی معنوی است. تمتع به این مائده، فضیلت است؛ چون فتوح و انفتاح و تعالی روح انسانی است، هر چه انسان از این مائده بیشتر استفاده کند، روح انسان تعالی بیشتری پیدا می‌کند و به هدف خلقت نزدیکتر می‌شود. این، غیر از موائد جسمانی است. مائده‌ی جسمانی برای رفع نیازی است که بشود انسان بدن را راه ببرد. زیاده‌روی در آن، یک اشتباه و خطاست؛ یک غلط است. در مائده‌ی روحی و معنوی این‌طور نیست؛ چون اصلاً خلقت ما برای تعالی معنوی و تعالی روحی است. مائده‌ی روحی چیزی است که این تعالی را برای ما امکان‌پذیر، تسهیل و محقق می‌کند. بنابراین هر چه بیشتر بتوانیم استفاده کنیم، باید بکنیم.
1 )
إقبال‏الأعمال،سیدبن طاووس  ص  24 ؛
مصباح كفعمی ،ابراهیم بن علی عاملی كفعمی : ص 630 ؛

.... يا علی يا عظيم يا غفور يا شكور يا رحيم أنت الرب العظيم الذی ليس كمثله شي‏ء و هو السميع البصير و هذا شهر عظمته و كرمته و شرفته و فضلته على الشهور و هو الشهر الذی فرضت صيامه علی و هو شهر رمضان الذی أنزلت فيه القرآن هدى للناس و بينات من الهدى و الفرقان و جعلت فيه ليلة القدر و جعلتها خيرا من ألف شهر فيا ذا المن فلايمن عليك من علی بفكاك رقبتی من النار فی من تمن عليه و أدخلنی الجنة برحمتك يا أرحم الراحمين
ترجمه :
ای والا ! ای بزرگ ! ای آمرزنده! ای مهربان ! تويی پروردگار بزرگ. كه همانندی ندارد . و او شنوای ِ بيناست. و براستی كه اين ماهی است كه برهمه ی ماه ها بزرگش داشتی و گراميش كردی و شرافتش بخشيدی و برترش ساختی و همانا این ماهی است كه روزه اش را بر من واجب كردی و آن ماهِ رمضان است كه در آن قرآن را نازل كردی در حالیكه هدایت گر مردم و برهان هايی از هدايت و معيارِ حق از باطل است و در اين ماه شبِ قدر قرار دادی و آن را بهتر از هزار ماه ساختی. پس ای نيكی بخش كه بر تو منتی نيست، بر من منت گذار به رهايیم از آتش در ميانِ كسانی كه بر ایشان منت نهادی و به سبب رحمت و مهربانیت مرا به بهشت وارد نما. ای مهربان ترين مهربانان

2 )
تهذیب الاحكام، شیخ طوسی، ج 3، ص 106 ؛ مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 577 ؛ اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 58 ؛ بلد الامین، ابراهیم بن علی عاملی كفعمی، ص 193 .

« ... وَ تَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِی كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ مِنْ أَوَّلِ الشَّهْرِ إِلَى آخِرِهِ وَ هُو اللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الثَّنَاءَ بِحَمْدِكَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوَابِ بِمَنِّكَ وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِی مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ وَ أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِينَ فِی مَوْضِعِ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَة ... »
ترجمه :
امام كاظم علیه السلام فرمودند: در هر شب از ماه رمضان، از ابتدای ماه تا آخر آن، این دعا را بخوان: خدايا من ستايش را به وسيله حمد تو مى گشايم و تويى كه به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و يقين دارم كه براستى تو مهربانترين مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سخت ترين كيفركننده اى در جاى شكنجه و انتقام و بزرگترين جبارانى در جاى بزرگى و عظمت.

3 )
مصباح المجتهد، شیخ طوسی، ص 593؛
الاقبال الاعمال، سید بن طاووس،ص 74 ؛ 
مصباح الكفعمی، ص 599 ؛ 
بحار الانوار،مجلسی، ج 95 ص 91 ح 2 ؛

...اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ صَبْراً جَمِيلًا وَ فَرَجاً قَرِيباً وَ قَوْلًا صَادِقاً وَ أَجْراً عَظِيماً أَسْأَلُكَ يَا رَبِّ مِنْ الْخَيْرِ كُلُّهُ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَ مَا لَمْ أَعْلَمُ أَسْأَلُكَ اللَّهُمَّ مِنْ خَيْرِ مَا سَأَلَكَ مِنْهُ عِبَادُكَ الصَّالِحُونَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ أَجْوَدَ مَنْ أَعْطَى أَعْطِنِی سُؤْلِی فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِی وَ أَهْلَ حُزَانَتِی وَ إِخْوَانِی فِيكَ أَرْغَدِ عَيْشِی وَ أَظْهَرَ مروتی وَ أَصْلَحَ جَمِيعِ أَحْوَالِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسُنَتْ عَمَلِهِ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْهِ نِعْمَتَكَ وَ رَضِيَتْ عَنْهُ وَ أَحْيَيْتَهُ حَيَاةِ طَيِّبَةً فِی أَدْوَمُ السُّرُورِ وَ أَسْبَغَ الْكَرَامَةِ وَ أَتَمَّ الْعَيْشِ إِنَّكَ تَفْعَلُ مَا تَشَاءُ وَ لَا يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ غَيْرُك‏...
ترجمه :
...خدایا من از تو صبری زیبا و گشایشی نزدیك و سخنی راستین و پاداشی بزرگ درخواست می كنم. ای پروردگارم از تو تمام خیر و خوبی، آنچه را كه از آن آگاهی دارم و آنچه را نمی دانم درخواست می كنم. خداوندا از تو خیر و خوبی كه بندگان نیكوكارت از تو درخواست می كنند می خواهم. ای بهترین درخواست شده و بخشنده ترین كسی كه عطا و بخشش می كنی، خواسته ام را درمورد خودم . خانواده ام و پدر و مادرم و فرزندانم و خویشانم و برادرانم كه در راه توانند بده و زندگیم را خوش گردان و جوانمرادیم را آشكار كن و تمام كارهایم را اصلاح كن و مرا از كسانی كه عمرشان طولانی نمودی و عملش را نیكو گرداندی و نعمتت را بر او تمام كردی و از او راضی گشتی و به زندگی خوش در پایدارترین شادی و بزرگواری فراوان و زندگانی كامل، زنده اش داشتی، قرار بده، زیرا كه تو آنچه را خواهی انجام می دهی و غیر از تو آنچه را خواهد انجام نمی دهد...


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان قزوین - 1382/09/26
عنوان فیش :خردمندی، با ارزش‌ترین نعمت خدا
کلیدواژه(ها) : عقل
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
[من در اوّلِ سخنم می‌خواهم دو حدیث کوتاه عرض کنم:] حدیث دیگر از نبی مکرّم اسلام، حضرت پیغمبر صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم است: «ما قسّم اللَّه للعباد شیئاً افضل من العقل»(1)؛ خداوند متعال میان بندگان خود هیچ چیزی را باارزشتر از خردمندی تقسیم نکرده است. خدا ارزاق را بین بندگان خود تقسیم کرد؛ هوا، آب، عمر و لذّتها را. «ما بنا من نعمته فمن اللَّه»(2)؛ همه مال خداست. در میان این همه نعمت گوناگون و رنگارنگ، به شهادت نبیّ اسلام میان بندگان هیچ نعمتی به ارزش خردمندی تقسیم نشده است. بعد جمله‌هایی دارند که چون طولانی می‌شود، آن جمله‌ها را نمی‌خوانم. در آخر می‌فرمایند: «ولا بعث اللَّه رسولاً ولا نبیاً حتی یستکمل العقل»؛(3) خدای متعال هیچ پیغمبری را در طول تاریخ به میان مردم نفرستاد، مگر بدین هدف و مقصود که خرد را در میان مردم کامل کند. در خطبه‌ی نهج‌البلاغه هم هست که خدای متعال پیغمبر را فرستاد «و یثیروا لهم دفائن العقول(4)»؛ تا گنجینه‌های خرد را در میان انسانها برشورانند؛ برانگیزانند. این خرد برای چیست؟ این خرد برای پیدا کردن راه زندگی است. باید فکر کرد؛ باید با تحلیل و سنجش راه زندگی را پیدا کرد. مهمترین توصیه‌ی من به شما جوانان عزیزم همین است. یکی از شعارهایی که بنده در این چند سال تکرار می‌کنم این است که نباید به‌طور دائم در عرصه‌ی تجربه و ترجمه - علم ترجمه‌ای، حتّی فکر ترجمه‌ای، ایده و مکتب و ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست ترجمه‌ای - بمانیم؛ زیرا این ننگ است برای انسان که از خرد، سنجش، تحلیل و درک و فهم خود استفاده نکند و چشم را روی هم بگذارد و مرعوب موج تبلیغاتی‌ای شود که بر او تحمیل می‌کنند، تا سخنی را بپذیرد.
1 )
الكافی، ثقة الإسلام كلينى‏  ج 1 ص 12 ح 11 ؛  
محاسن ،احمدبن محمدبن خالد برقی :ج 1 ص 193 ح 11 ؛ 
مشكاة الانوار، علی بن حسن طبرسی : ص 251 ؛ 
بحار الانوار، علامه مجلسی : ج 1 ص 91 ؛

« مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه
ترجمه :
یعنی :« پيغمبر فرمود: خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است، زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پيغمبر و رسول را جز براى تكميل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را كامل نكند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدين بالاتر است و تا بنده‏اى واجباترا بعقل خود درنيابد آنها را انجام نداده است همه عابدان در فضيلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند كه در باره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز ميگيرند.»

2 )
مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی، ص 73 ؛ 
مصباح‏الكفعمی،كفعمی،ص35 ؛ 
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 17

« و كان أبو الحسن موسى بن جعفر ع يقول بعد العصر(...) أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القيوم الرحمن الرحيم ذو الجلال و الإكرام و أسأله أن يتوب علی توبة عبد ذليل خاضع فقير بائس مسكين مستجير لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا ثم تقول اللهم إنی أعوذ بك من نفس لا تشبع و من قلب لا يخشع و من علم لا ينفع و من دعاء لا يسمع اللهم إنی أسألك اليسر بعد العسر و الفرج بعد الكرب و الرخاء بعد الشدة اللهم ما بنا من نعمة فمنك لا إله إلا أنت أستغفرك و أتوب إليك »
ترجمه :
از خدایی كه معبودی جز او نیست طلب آمرزش می كنم. اوست كه زنده و بی آغاز و بی مانند و بخشنده و بخشایشگر و صاحب والایی و ارجمندی می باشد، و از او می خواهم توبه بنده خوار و فروتن و بی چیز و بیچاره و مسكین و پناهنده كه برای خود صاحب سود و ضرر و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیست، بپذیرد. سپس بگو: خدایا همانا من از نفسی كه سیر نمی شود و قلبی كه خاشع نمی گردد و دانشی كه سود نمی رساند و دعایی كه شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى كه در اختيار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می كنم و به سوی تو باز می گردم(توبه می كنم).

3 )
الكافی، ثقة الإسلام كلينى‏  ج 1 ص 12 ح 11 ؛  
محاسن ،احمدبن محمدبن خالد برقی :ج 1 ص 193 ح 11 ؛ 
مشكاة الانوار، علی بن حسن طبرسی : ص 251 ؛ 
بحار الانوار، علامه مجلسی : ج 1 ص 91 ؛

« مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه
ترجمه :
« پيغمبر فرمود: خدا به بندگانش چيزى بهتر از عقل نبخشيده است، زيرا خوابيدن عاقل از شب بيدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (بسوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پيغمبر و رسول را جز براى تكميل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را كامل نكند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پيغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدين بالاتر است و تا بنده‏اى واجباترا بعقل خود درنيابد آنها را انجام نداده است همه عابدان در فضيلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند كه در باره ايشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز ميگيرند.»

4 ) خطبه 1 : از خطبه‏هاى آن حضرت است كه در آن ابتداى آفرينش آسمان و زمين و آدم را توضيح مى‏دهد و يادى از حج مى‏كند
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نَشَرَ الرِّيَاحَ بِرَحْمَتِهِ وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ: أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ لْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ: كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ خلق العالم‏ أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً بِلَا رَوِيَّةٍ أَجَالَهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا وَ لَا حَرَكَةٍ أَحْدَثَهَا وَ لَا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَبَ فِيهَا أَحَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقَاتِهَا وَ لَأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِهَا وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَهَا أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِهَا مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِهَا عَارِفاً بِقَرَائِنِهَا وَ أَحْنَائِهَا: ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأَرْجَاءِ وَ سَكَائِكَ الْهَوَاءِ فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلَاطِماً تَيَّارُهُ مُتَرَاكِماً زَخَّارُهُ حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرِّيحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَّعْزَعِ الْقَاصِفَةِ فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَ سَلَّطَهَا عَلَى شَدِّهِ وَ قَرَنَهَا إِلَى حَدِّهِ الْهَوَاءُ مِنْ تَحْتِهَا فَتِيقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفِيقٌ ثُمَّ أَنْشَأَ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّهَا وَ أَدَامَ مُرَبَّهَا وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إِثَارَةِ مَوْجِ الْبِحَارِ فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ‏ السِّقَاءِ وَ عَصَفَتْ بِهِ عَصْفَهَا بِالْفَضَاءِ تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ وَ سَاجِيَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكَامُهُ فَرَفَعَهُ فِي هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمَوَاتٍ جَعَلَ سُفْلَاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْيَاهُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا وَ لَا دِسَارٍ يَنْظِمُهَا ثُمَّ زَيَّنَهَا بِزِينَةِ الْكَوَاكِبِ وَ ضِيَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِيهَا سِرَاجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً فِي فَلَكٍ دَائِرٍ وَ سَقْفٍ سَائِرٍ وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ. خلق الملائكة ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِكَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا يَتَزَايَلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لَا يَسْأَمُونَ لَا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُيُونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْيَانِ وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْيَا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْكَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ نَاكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ وَ لَا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ وَ لَا يَحُدُّونَهُ بِالْأَمَاكِنِ وَ لَا يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ صفة خلق آدم ( عليه‏السلام ) ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِهَا وَ عَذْبِهَا وَ سَبَخِهَا تُرْبَةً سَنَّهَا بِالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ وَ لَاطَهَا بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ مَعْجُوناً بِطِينَةِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِيَةِ وَ الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَايِنَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ فِي الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ‏ اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الشِّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ وَ اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏ ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالِاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ اختيار الأنبياء وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ‏ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ وَ مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ مبعث النبي‏ إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ( صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلم )لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لِمُحَمَّدٍ ( صلى‏الله‏عليه‏وسلم )لِقَاءَهُ وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيَا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقَامِ الْبَلْوَى فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً ( صلى‏الله‏عليه‏وآله ) وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِيَاءُ فِي أُمَمِهَا إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ القرآن و الأحكام الشرعية كِتَابَ رَبِّكُمْ فِيكُمْ مُبَيِّناً حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرَائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَهُ وَ أَمْثَالَهُ وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشَابِهَهُ مُفَسِّراً مُجْمَلَهُ وَ مُبَيِّناً غَوَامِضَهُ بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثَاقُ عِلْمِهِ وَ مُوَسَّعٍ‏ عَلَى الْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ فِي الْكِتَابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ فِي السُّنَّةِ نَسْخُهُ وَ وَاجِبٍ فِي السُّنَّةِ أَخْذُهُ وَ مُرَخَّصٍ فِي الْكِتَابِ تَرْكُهُ وَ بَيْنَ وَاجِبٍ بِوَقْتِهِ وَ زَائِلٍ فِي مُسْتَقْبَلِهِ وَ مُبَايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ فِي أَدْنَاهُ مُوَسَّعٍ فِي أَقْصَاهُ و منها في ذكر الحج‏ وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلَامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ وَ تَشَبَّهُوا بِمَلَائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ يُحْرِزُونَ الْأَرْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً فَرَضَ حَقَّهُ وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ وَ كَتَبَ عَلَيْكُمْ وِفَادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ
ترجمه :
خداى را سپاس كه گويندگان به عرصه ستايشش نمى‏رسند و شماره گران از عهده شمردن نعمت‏هايش بر نيايند و كوشندگان حقّش را ادا نكنند خدايى كه انديشه‏هاى بلند او را درك ننمايند، و هوش‏هاى ژرف به حقيقتش دست نيابند، خدايى كه اوصافش در چهار چوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف در نيايد، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگيرد. با قدرتش خلايق را آفريد، و با رحمتش بادها را وزيدن داد، و اضطراب زمينش را با كوهها مهار نمود. آغاز دين شناخت اوست، و كمال شناختش باور كردن او، و نهايت از باور كردنش يگانه دانستن او، و غايت يگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست، چه اينكه هر صفتى گواه اين است كه غير موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر اين است كه غير صفت است. پس هر كس خداى سبحان را با صفتى وصف كند او را با قرينى پيوند داده، و هر كه او را با قرينى پيوند دهد دوتايش انگاشته، و هر كه دوتايش انگارد داراى اجزايش دانسته، و هر كه او را داراى اجزاء بداند حقيقت او را نفهميده، و هر كه حقيقت او را نفهميد برايش جهت اشاره پنداشته، و هر كه براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هر كه محدودش بداند چون معدود به شماره‏اش آورده، و كسى كه گويد: در چيست حضرتش را در ضمن چيزى در آورده، و آن كه گفت: بر فراز چيست آن را خالى از او تصور كرده. ازلى است و چيزى بر او پيشى نجسته، و نيستى بر هستى‏اش مقدم نبوده، با هر چيزى است ولى منهاى پيوستگى با آن، و غير هر چيزى است امّا بدون دورى از آن، پديد آورنده موجودات است بى‏آنكه حركتى كند و نيازمند به كار گيرى ابزار و وسيله باشد، بيناست بدون احتياج به منظرگاهى از آفريده‏هايش، يگانه است چرا كه او را مونسى‏ نبوده تا به آن انس گيرد و از فقدان آن دچار وحشت شود. آفرينش جهان بى‏سابقه ماده و مواد مخلوقات را لباس هستى پوشاند، و آفرينش را آغاز كرد، بدون به كار گيرى انديشه و سود جستن از تجربه و آزمايش، و بدون آنكه حركتى از خود پديد آورده، و فكر و خيالى كه ترديد و اضطراب در آن روا دارد. موجودات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحويل داد، و بين اشياء گوناگون ارتباط و هماهنگى برقرار كرد، ذات هر يك را اثر و طبيعتى معين داد، و آن اثر را لازمه وجود او نمود، در حالى كه به تمام اشياء پيش از به وجود آمدنشان دانا، و به حدود و انجام كارشان محيط و آگاه، و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه و آشنا بود. سپس خداى سبحان جوها را شكافت، و اطراف آن را باز گشود، و فضاهاى خالى را در آن ايجاد كرد. آن گاه آبى را كه امواجش در هم شكننده، و خود انبوه و متراكم بود در آن فضاى باز شده روان نمود. آن را بر پشت بادى سخت وزان و جنباننده و بر كننده و شكننده بار كرد، به آن باد فرمود تا آب را از جريان باز دارد، و آن را بر نگهدارى آب تسلط داد، و باد را براى حفظ حدود و جوانب آب قرين گماشت. فضا در زير باد نيرومند گشاده و باز، و آب جهنده بالاى سر آن در جريان. سپس باد ديگرى به وجود آورد كه منشأ وزش آن را مهار كرد، و پيوسته ملازم تحريك آبش قرار داد، و آن را به تندى و زانيد، و از جاى دورش بر انگيخت، آن را به برهم زدن آب متراكم، و بر انگيختن امواج درياها فرمان داد. باد فرمان گرفته آب را همچون مشك شير كه براى گرفتن كره بجنبانند به حركت آورد، و آن گونه كه در فضاى خالى مى‏وزد بر آن سخت وزيد، اولش را به آخرش، و ساكنش را به متحركش بر مى‏گرداند، تا آنكه انبوهى از آب به ارتفاع زيادى بالا آمد، و آن مايه متراكم كف كرد، آن گاه خداوند آن كف را در هواى گشاده و فضاى فراخ بالا برد، و آسمانهاى هفتگانه را از آن كف ساخت، پايين‏ترين آسمان را به صورت موجى نگاه داشته شده، و بالاترين آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى بر افراشته قرار داد، بدون ستونى كه آنها را بر پا دارد، و بى ميخ و طنابى كه نظام آنها را حفظ كند. آن گاه آسمان را به زيور ستارگان و روشنى كواكب درخشان آرايش داد، و آفتاب فروزان و ماه درخشان را در آن كه فلكى گردان و سقفى روان و صفحه‏اى جنبان بود روان ساخت آفرينش فرشتگان سپس ميان آسمانهاى بلند را از هم گشود، و از فرشتگان مختلف خود پر كرد. گروهى در سجده‏اند و آنان را ركوعى نيست، برخى در ركوعند بدون قدرت بر قيام، و عده‏اى بدون حركت از جاى خود در حال قيامند، و شمارى منهاى ملالت و خستگى در تسبيح‏اند، خواب در ديده، بيهوشى در عقل، سستى در كالبد، و غفلت فراموشى به آنان راه ندارد. و برخى امين وحى خداوند، و زبان گويا به سوى پيامبران، و واسطه اجراى حكم و امر حق‏اند. گروهى محافظان بندگان از حوادث، و دربانان درهاى بهشتهايند. بعضى قدمهايى ثابت در قعر زمينها، و گردن‏هايى بالاتر از برترين آسمان، و هيكل‏هايى از پهندشت هستى گسترده‏تر، و دوشهايى مناسب پايه‏هاى عرش دارند، ديدگانشان در برابر عظمت عرش به زير افتاده، و در زير آن جايگاه در بالهاى خود پيچيده‏اند، بين آنان و موجودات ما دونشان حجابهايى از عزت و پرده‏هايى از قدرت افكنده شده، در خيال خود براى خداوند صورتى تصوير ننمايند، و صفات او را چون اوصاف مخلوقات نينگارند، و به اماكن محدودش نسازند، و او را به همانند و امثال اشاره نكنند قسمتى از اين خطبه در وصف آفرينش آدم (ع) سپس خداوند سبحان از قسمت‏هاى سخت و نرم و شيرين و شور زمين خاكى را جمع كرد و بر آن آب پاشيد تا پاك و خالص شد، آن گاه آن مادّه خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده در آورد، سپس از آن گل صورتى پديد كرد داراى جوانب گوناگون و پيوستگى‏ها، و اعضاى مختلفه و گسيختگى‏ها. آن صورت را خشكاند تا خود را گرفت، و محكم و نرم ساخت تا خشك و سفالين شد، و او را تا زمان معين و وقت مقرر به حال خود گذاشت. سپس از دم خود بر آن ماده شكل گرفته دميد تا به صورت انسانى زنده در آمد داراى اذهان و افكارى كه در جهت نظام حياتش به كار گيرد، و اعضايى كه به خدمت گيرد، و ابزارى كه زندگى را بچرخاند، و معرفتش داد تا بين حق و باطل تميز دهد و مزه‏ها و بوها و رنگها و جنسهاى گوناگون را از هم باز شناسد، در حالى كه اين موجود معجونى بود از طينت رنگهاى مختلف، و همسانهايى نظير هم، و اضدادى مخالف هم، و اخلاطى متفاوت با هم، از گرمى و سردى و رطوبت و خشكى و ناخوشى و خوشى. از فرشتگان خواست به اداى امانتى كه نزد آنان داشت، و وفا به عهدى كه به آنان سفارش كرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتنى براى اكرام به او اقدام نمايند، در آن وقت به فرشتگان گفت: «بر آدم سجده كنيد. همگان سجده كردند جز ابليس» كه غرور و تكبر او را گرفت، و بدبختى بر او چيره شد، و به آفريده شدنش از آتش احساس عزت و برترى نمود، و به وجود آمده از خاك خشكيده را پست و بى‏مقدار شمرد. خداوند هم او را براى مستحق شدنش به خشم حق، و به كمال رساندن آزمايش و به انجام رسيدن وعده‏اش مهلت داد، به او گفت: «تو از كسانى هستى كه تا وقت معين مهلت در اختيار آنان است». آن گاه آدم را در سرايى كه عيشش بى‏زحمت در اختيار بود ساكن كرد، و جايگاهش را به امنيت آراست، و او را از ابليس و دشمنى او ترساند. اما دشمنش به جايگاه زيباى او و همنشينى‏اش با نيكان رشك برد و او را بفريفت. آدم (به وسوسه دشمن) يقين را به ترديد، و عزم محكم را به دو دلى، و شادى را به ترس جابجا كرد، و ندامت را به خاطر فريب خوردن به جان خريد. آن گاه خداوند سبحان در توبه را به رويش گشود، و كلمه رحمت را به او تلقين كرد، و باز گشت به بهشت را به او وعده داد، سپس او را به اين دنيا كه محل آزمايش و از دياد نسل است فرود آورد گزينش پيامبران خداوند سبحان پيامبرانى از فرزندان آدم برگزيد كه در برنامه وحى، و امانت دارى در ابلاغ رسالت از آنان پيمان گرفت، آن زمان كه اكثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبديل نموده، و به حق او جهل ورزيدند، و براى او از بتان همتا گرفتند، و شياطين آنان را از معرفت به خداوند باز داشتند، و رابطه بندگى ايشان را با حق بريدند. پس خداوند رسولانش را بر انگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجت كنند، و نيروهاى پنهان عقول آنان را بر انگيزانند، و نشانه‏هاى الهى‏ را به آنان بنمايانند: از اين بلند آسمان كه بر بالاى سرشان افراشته، و زمين كه گهواره زير پايشان نهاده، و معيشتهايى كه آنان را زنده مى‏دارد، و اجلهايى كه ايشان را به دست مرگ مى‏سپارد، و ناگواريهايى كه آنان را به پيرى مى‏نشاند، و حوادثى كه به دنبال هم بر آنان هجوم مى‏آورد. خداوند سبحان بندگانش را بدون پيامبر، يا كتاب آسمانى، يا حجتى لازم، يا نشان دادن راه روشن رها نساخت. پيامبرانى كه كمى عددشان، و كثرت تكذيب كنندگانشان آنان را از تبليغ باز نداشت، از پيامبر گذشته‏اى كه او را از نام پيامبر آينده خبر دادند، و پيامبر آينده‏اى كه پيامبر گذشته او را معرفى كرد. بر اين منوال قرنها گذشت، و روزگار سپرى شد، پدران در گذشتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند مبعث پيامبر اسلام (ص) تا خداوند محمّد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله را براى به انجام رساندن وعده‏اش، و به پايان بردن مقام نبوت مبعوث كرد، در حالى كه قبولى رسالت او را از تمام انبيا گرفته بود، نشانه‏هايش روشن، و ميلادش با عزت و كرامت بود. در آن روزگار اهل زمين مللى پراكنده، داراى خواسته‏هايى‏ متفاوت، و روشهايى مختلف بودند، گروهى خدا را تشبيه به مخلوق كرده، عده‏اى در نام او از حق منحرف بوده، و برخى غير او را عبادت مى‏نمودند. چنين مردمى را به وسيله پيامبر از گمراهى به هدايت رساند، و به سبب شخصيّت او از چاه جهالت به در آورد. آن گاه لقايش را براى محمّد صلّى اللّه عليه و آله اختيار كرد و جوار خود را براى او پسنديد، با فراخواندنش از اين دنيا به او اكرام نمود، و براى او فردوس اعلا را به جاى قرين بودن به ابتلائات و سختيها بر گزيد، و او را كريمانه به سوى خود برد (درود خدا بر او و خاندانش باد) و آن حضرت (به وقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبياء گذشته در امت خود به وديعت نهادند در ميان شما به وديعت نهاد، كه پيامبران امتها را بدون راه روشن، و نشانه پا برجا، سر گردان و رها نگذاشتند قرآن و احكام شرعى اين وديعت كتاب پروردگارتان در ميان شماست، كه حلال و حرامش، واجب و مستحبش، ناسخ و منسوخش، امر آزاد و غير آزادش، خاص و عامش، پندها و امثالش، مطلق و مقيّدش، و محكم و متشابهش را بيان كرد، مبهمش را تفسير نمود، و مشكلاتش را توضيح داد. برابر با پيمانى كه از بندگان گرفته تحصيل آگاهى به قسمتى از قرآن واجب، و دانستن رموز برخى ديگر از آيات لازم نيست، وجوب احكامى در قرآن معين، و نسخ آن در حديث روشن است، و قسمتى از مسائل اجرايش بنا بر سنت واجب، و تركش بنا بر قرآن آزاد است. وجوب برخى از احكام تا زمانى معين ثابت، و پس از انقضاء مدت زائل شدنى است. بين گناهان كبيره كه بر آن وعده عذاب داده، و معاصى صغيره كه اميد مغفرت در آن است تفاوت گذاشته، و ميان آنچه اجراى اندكش مقبول، و ترك بسيارش آزاد است فرق نهاده قسمتى از اين خطبه در باره حج زيارت خانه خود را كه قبله مردم قرار داده بر شما واجب نموده، كه مشتاقان چون چهارپايان به آب رسيده به آن هجوم مى‏كنند، و همانند كبوتران به آن پناه مى‏برند. حج را نشانه خاكسارى در برابر عظمت، و اعتراف به عزت خداونديش قرار دارد. شنوندگانى از عبادش را برگزيد كه‏ دعوتش را لبيك گفتند، و سخن او را تصديق نمودند، در آنجا كه پيامبران او به عبادت برخاستند ايستادند، و بين خود و فرشتگانى كه گرداگرد عرش مى‏گردند شباهت ايجاد كردند، در تجارت‏خانه عبادت او سودها تحصيل مى‏كنند، و به وعده‏گاه مغفرت او شتابان روى مى‏آورند. خداى سبحان كعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد. زيارتش را فرض، و حقّش را لازم، و رفتن به سويش را بر شما واجب نمود، و اعلام كرد: «بر آنان كه توانايى رفتن دارند زيارت بيت واجب است، و آن كه با روى گرداندن كفر ورزد بداند كه خدا از او و همه جهانيان بى نياز است»


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان - 1382/07/22
عنوان فیش :تحقیر استعداد ملت ایران توسط دشمن
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یکی از کارهای دشمن این است که آنچه را داریم، تحقیر کند؛ درست مثل بعضی از شرخرها و کهنه‌دلّالها که اگر جنسی را بخواهند، توی سرِ جنس می‌زنند و آن را بی‌اهمیت می‌کنند تا دارنده‌ی آن جنس راحت آن را از دست بدهد! نظام اسلامی شما بسیار مهم، ارزشمند و بزرگ است؛ استعداد ملت ایران هم بسیار درخشان است؛ اما دشمن دائم توی سرِ جنس ارزشمند ما می‌زند. امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام به صحابی خود فرمود: «اگر تو گوهر درخشانی در دست داشته باشی که قدر آن را بشناسی، همه‌ی دنیا هم که جمع شوند و بگویند این ریگ است، باور نمی‌کنی؛ اگر یک ریگ هم در دستت بگیری و همه‌ی دنیا شهادت بدهند که الماس است، باز هم باور نمی‌کنی! مهم این است که بدانی چه در دست داری.»(1) تلاش من این است که ملت ایران بداند چه سرمایه‌ی عظیمی در اختیار دارد و بداند چه امتداد باارزشی در دنیای اسلام دارد.
1 )
تحف العقول، ابن شعبه حرانی ص 383 ؛

يا هشام لكل شي‏ء دليل و دليل العاقل التفكر و دليل التفكر الصمت و لكل شي‏ء مطية و مطية العاقل التواضع و كفى بك جهلا أن تركب ما نهيت عنه يا هشام لو كان فی يدك جوزة و قال الناس فی يدك لؤلؤة ما كان ينفعك و أنت تعلم أنها جوزة و لو كان فی يدك لؤلؤة و قال الناس إنها جوزة ما ضرك و أنت تعلم أنها لؤلؤة
ترجمه :
هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گويند كه در دستت مرواريد است، تو را سودى ندهد در حالى كه مى‏دانى آن، گردو است و چون در دستت مرواريدى باشد و مردم گويند آن، گردو است تو را زيانى نرساند و حال آن كه مى‏دانى آن، مرواريد است.


مربوط به :بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیأت دولت‌ - 1380/06/05
عنوان فیش :تلاش دولت جمهوری اسلامی برای دستیابی به شرایط دولت کریمه
کلیدواژه(ها) : نظام جمهوری اسلامی ایران, دولت کریمه, مردم
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
دولت باید دولت کریمه باشد. معنای «اللّهم انّا نرغب الیک فی دولة کریمة»(1) این است که پروردگارا! ما دستهای خود را بلند و دلهایمان را به سوی تو عرضه می‌کنیم و از تو دولت کریمه را می‌خواهیم. این دولت کریمه شرایطی دارد. البته ما از اوّلِ انقلاب تا کنون همواره خواسته‌ایم دولتها را دولت کریمه بنامیم. یکی از آرزوهای ما این است و بنده آن را دوست می‌دارم. شما هم دولت عزیز و دولت انقلابید؛ اما حقیقت قضیه این است که دولت کریمه شرایطی دارد. دولت کریمه، دولتی است که عزیز و سربلند و دارای اعتقاد راسخ به آن راهی است که قانون اساسی و وظایف و سیاستهای نظام در مقابل او گذاشته است. نفوذناپذیر است و متاع خودش را به‌خاطر سبک کردن دیگران سبک نمی‌بیند؛ همان نکته‌ای که امام صادق - قریب به این مضمون - به شیعه‌ی خود فرمودند که اگر گوهری در دست تو باشد و همه‌ی دنیا بگویند این خزف است، آیا عقیده‌ی تو برمی‌گردد و احساس حقارت می‌کنی؟ گفت نه؛ گفتند پس گوهرت را نگه‌دار.(2)
دولت کریمه دارای پیام است و برای دنیا حرف نو دارد. ما این حرف نو را داریم. امروز مردم‌سالاری دینی‌ای که ما در کشور خود مطرح می‌کنیم، یک حرف نو است؛ نه فقط به خاطر این‌که ما شاخه‌ای از مردم‌سالاری را ارائه می‌دهیم؛ نخیر، ما در واقع در مردم‌سالاریهای دنیا شبهه می‌کنیم. من حقیقتاً در مردم‌سالاریهای دنیا خدشه دارم؛ برای خاطر این‌که انتخابات و گزینشها در دنیا تحت تأثیر عوامل تبلیغاتی‌ای است که یکسره دست سرمایه‌دارهاست. چه کسی است که از تأثیر عوامل ارتباطاتی امروز یکسره غافل باشد؟ می‌گویند روزنامه‌ها در امریکا یا در انگلیس آزاد است. من سؤال می‌کنم کدام روزنامه متعلّق به قشرهای متوسط و پایین مردم است تا آدم از آزادی روزنامه، آزادی آن قشر را کشف کند؟ روزنامه‌ها متعلّق به چه کسانی است؟ کارتلها و تراستهای بزرگ و سرمایه‌دارها. بله، روزنامه‌ها آزادند؛ یعنی آنها آزادند که هرچه می‌خواهند، بگویند. آنها برخلاف مصلحت خودشان حرفی نمی‌زنند. این مربوط به آنهاست که مظهر و مادر و آورنده‌ی دمکراسی‌اند و به آن افتخار هم می‌کنند. شما ملاحظه کنید، دولتهایی هستند که از آنها دمکراسی را گرفتند. مثلاً در میان همسایه‌های ما - من نمی‌خواهم اسم بیاورم - دولتهایی هستند که عنوان دمکراسی را با خود دارند، اما در حقیقت، حاکمیت با نظامیان است. یک وقت کسی وسط میدان می‌آید و بدون این‌که اعتنایی بکند که انتخاباتی وجود دارد، همه را کنار می‌زند و بر سرِ کار می‌آید و می‌شود حاکمیت نظامی! یا حاکمیت انحصاری احزاب است و کسی جرأت ندارد غیر از نامزد آن حزب، نامزدی معرفی کند؛ انتخاباتی با یک نامزد برای ریاست جمهوری! امروز در میان کشورهای اسلامی و در مجموعه‌هایی که ما در آن زندگی می‌کنیم و با آنها تعامل داریم، کدام کشور است که مثل جمهوری اسلامی، آحاد مردم، قشرهای گوناگون و طبقات متوسط آن بیایند و در انتخابات شرکت کنند؟ اگر یک وقت سرمایه‌دارها هم بخواهند در حزب و جناح و تشکیلاتی اعمال نفوذ کنند، از ترس، این کار را مخفیانه می‌کنند؛ چون بدنام هستند.
1 )
الكافی ، ثقة الاسلام كلینی   ج 3 ص422 
تهذيب‏الأحكام ، شیخ صدوق ج 3 ص 106 
مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی ص577 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 88 ص 6

فِی خُطْبَةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ الْخُطْبَةُ الْأُولَى الْحَمْدُ لِلَّهِ نَحْمَدُهُ وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ وَ نَسْتَهْدِيهِ وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا مَنْ يَهْدِی اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَا هَادِيَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ انْتَجَبَهُ لِوَلَايَتِهِ وَ اخْتَصَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ أَكْرَمَهُ بِالنُّبُوَّةِ أَمِيناً عَلَى غَيْبِهِ وَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ .... افْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً وَ انْصُرْهُ نَصْراً عَزِيزاً اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ سُنَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى لَا يَسْتَخْفِيَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِی دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِی سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ اللَّهُمَّ مَا حَمَّلْتَنَا مِنَ الْحَقِّ فَعَرِّفْنَاهُ وَ مَا قَصُرْنَا عَنْهُ فَعَلِّمْنَاهُ ...
ترجمه :
امام باقر (ع) در خطبه اول نماز جمعه: سپاس و ستايش از آن خدا است. او را سپاس مى‏گوئيم و از او يارى مى جوييم، و از او طلب آمرش و هدایت می كنیم و از پليدى نهادمان و زشتى كردارمان به او پناه مى‏بريم. هر كه را خدا راهنما باشد، ديگران او را از راه بدر نكنند و هر كه را خدا از راه بدر كند ديگران به هدايت او توفيق نيابند. گواهى مى‏دهم كه خدائى جز آن خداى يكتا نيست، آن خدائى كه شریكی ندارد. گواهى مى‏دهم كه محمد بنده و رسول او است. خداوند او را براى سرپرستى مردم برگزيد و به رسالت خويش برانگيخت و به نبوت سرافرازش فرمود در حالیكه بر عالم غيب امين و براى جهانيان ارمغان رحمت بود.....بار خدايا او را (امام مهدی (عج))به آسانى بر دشمنانش پیروز كن و با عزت و شوكت، ياريش كن. خدایا دين و آئينت را و سنت پيامبرت را به وسیله او ظاهر و هويدا سازد تا آن جا كه چیزى از حق به سبب ترس از كسى نهان نماند. بار خدايا همانا كه ما مشتاقانه خواستار حكومتی نیكو خصلت و با شكوه هستیم كه كه بدان اسلام و اسلاميان را عزت بخشى و نفاق و منافقين را به خاك ذلت كشى و ما را از خوانندگان به سوى اطاعتت و رهبران مسیرت قرار دهى و به سبب آن كرامت دنيا و آخرت نصيب ما فرمائى. بار خدايا هر حقى كه بر عهده ما نهادى به ما بشناسان و اگر از فهم و دانش آن كوتاهی نمودیم به ما بياموز....

2 )
تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۳۸۶ ؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۷۵، ص ۳۰۰.

«... يَا هِشَامُ لَوْ كَانَ فِی يَدِكَ جَوْزَةٌ وَ مَا كَانَ يَنْفَعُكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا جَوْزَةٌ وَ لَوْ كَانَ فِی يَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ إِنَّهَا جَوْزَةٌ مَا ضَرَّكَ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهَا لُؤْلُؤَة ... »
ترجمه :
امام كاظم علیه‌السلام [در وصیت به هشام بن حكم] فرمودند: اى هشام! اگر در دست تو گردو باشد و مردم گويند كه در دستت مرواريد است، تو را سودى ندهد در حالى كه مى‏دانى آن، گردو است و چون در دستت مرواريدى باشد و مردم گويند آن، گردو است تو را زيانى نرساند و حال آن كه مى‏دانى آن، مرواريد است.


مربوط به :شرح حدیثی درباره مواعظ حضرت عیسی(ع) به حوارییون - 1380/02/10
عنوان فیش :توجه به پاک کردن درونی انسان
کلیدواژه(ها) : توبه, تقوا, گناه, اثر گناه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.
وَ مِن وَصیَّةٍ لَهُ عَلَیهِ السَّلامُ نَقلاً عَنِ المَسیحِ عَلَیهِ السَّلامُ بِحَقٍّ اَقولُ لَکُم لا یُغنی عَنِ الجَسَدِ اَن یَکونَ ظَاهِرُهُ صَحیحاً وَ باطِنُهُ فاسِداً کَذٰلِکَ لا تُغنی اَجسادُکُمُ‌ الَّتی قَد اَعجَبَتکُم‌ وَ قَد فَسَدَت قُلوبُکُم وَ ما یُغنی عَنکُم اَن تُنَقّوا جُلودَکُم وَ قُلوبُکُم دَنِسَةٌ لا تَکونوا کَالمُنخَلِ یُخرِجُ مِنهُ الدَّقیقَ الطَّیِّبَ وَ یُمسِکُ النُّخالَةَ کَذٰلِکَ اَنتُم تُخرِجونَ الحِکمَةَ مِن اَفواهِکُم وَ یَبقَى الغِلُّ فی صُدورِکُم یا عَبیدَ الدُّنیا اِنَّما مَثَلُکُم مَثَلُ السِّراجِ یُضیءُ لِلنّاسِ وَ یُحرِقُ نَفسَه.(۱)

بِحَقٍّ اَقولُ لَکُم لا یُغنی عَنِ الجَسَدِ اَن یَکونَ ظَاهِرُهُ صَحیحاً وَ باطِنُهُ فاسِدا
از قول حضرت مسیح است به حواریّین: ظاهر جسم، سالم و صحیح باشد، امّا زیر لباس، بیماری و زخم و کثافت باشد؛ این چیز خوبی نیست. به صورت و بَشَره و ظاهر که انسان نگاه میکند ببیند آقا تَرتمیز و سالم است، امّا لباسش را که بِکَند ببیند که بدنش زخم و دارای عفونت و چرک و مانند اینها است. انسان به این قانع نمیشود که فقط این ظواهر را، صورت را، دستها را، لباسها را تمیز کند.

کَذٰلِکَ لا تُغنی اَجسادُکُمُ‌ الَّتی قَد اَعجَبَتکُم‌ وَ قَد فَسَدَت قُلوبُکُم
اگر جسم شما هم سالم باشد در حالی که دل شما خدای نکرده ناسالم است، این هم مثل همان است؛ هیچ تفاوتی ندارد. وجود شما از ظاهر و باطن آمیخته شده؛ کافی نیست که سر و صورت را درست کنید، باطن خراب باشد؛ باطن را باید درست کرد، دل را باید آباد کرد.

وَ ما یُغنی عَنکُم اَن تُنَقّوا جُلودَکُم وَ قُلوبُکُم دَنِسَة
حضرت عیسیٰ به حواریّین خود میفرماید کافی نیست که پوست خود را تمیز کنید، در حالی که دل شما آلوده و ناپاک است.

لا تَکونوا کَالمُنخَلِ یُخرِجُ مِنهُ الدَّقیقَ الطَّیِّبَ وَ یُمسِکُ النُّخالَة
بعد میفرماید مثل غربال نباشید -غربال و الک را میگویند «مُنخَل»- که آرد ریز نرم تمیز را از خودش خارج میکند، امّا نخاله‌ها را در خودش نگه میدارد؛ این جوری نباشید.

کَذٰلِکَ اَنتُم تُخرِجونَ الحِکمَةَ مِن اَفواهِکُم
مثل این است که امروز با ما حرف زده‌اند! شما هم حکمت را از زبان خودتان بیرون میریزید؛ مثل همان آردهای تمیز خوب نرم مطلوب که از الک میریزد پایین، ما هم حکمتها را همین طور میریزیم بیرون.

وَ یَبقَى الغِلُّ فی صُدورِکُم
امّا دشمنی‌ها و تلخی‌ها و آلودگی‌ها و ناخالصی‌ها در دلتان باقی میماند، نستجیر بالله.

یا عَبیدَ الدُّنیا اِنَّما مَثَلُکُم مَثَلُ السِّراج
ای بندگان دنیا! داستان شما داستان چراغ است.

یُضیءُ لِلنّاسِ وَ یُحرِقُ نَفسَه
خود را میسوزاند، به دیگران نور میدهد. خب این حرف میتواند با زبان ستایش گفته بشود، میتواند با زبان مذمّت گفته بشود. خود ما معمولاً میگوییم فلانی مثل شمع میسوزد تا به دیگران روشنی بدهد؛ خیلی خب، این از آن بُعد، با آن نگاه، میشود ستایش؛ یعنی خودش رنجها را تحمّل میکند که دیگران نور بگیرند. امّا میتوان با یک نگاه دیگر، این تمثیل را شماتت‌آمیز دانست که حالا حضرت عیسیٰ به حواریّین از این بُعد نگاه میکند؛ میگوید شما خودتان هیچ سودی از خودتان نمیبرید، از تلاش خودتان هیچ بهره‌ای خودتان نمیبرید. مراد از «بهره» پول‌وپَله و مقام و عنوان نیست؛ یعنی بهره‌ی معنوی و روحی، تعالی، کرامتهای انسانی، قرب الی‌الله. خود شما هیچ بهره‌ای نمیبرید امّا دیگران از حرفهای شما بهره میبرند. ما جوانها را تشویق میکنیم می‌افتند به عبادت، در میدانهای صفا و معنویّت، در میدان جهاد -هر وقتی یک جوری- تا آن ملکوت اعلا میروند امّا خود ما پای در گِل و پای در غُل باقی میمانیم؛ خیلی خطرناک است. [بایستی] نیّتها را خالص بکنیم و سخن را فقط برای دیگران نگوییم؛ اوّل برای دل خودمان بگوییم، فقط برای دل خودمان. من دیدم در حالات مرحوم آشیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی همشهری ما -مشهدی- که یک جایی میگوید من روزی فلان قدر، فلان تعداد، چند هزار این ذکر را بر دل تاریک خود خواندم. بَه‌بَه! این خوب است؛ ذکر این است. ذکر را انسان باید بر دل خودش بخواند؛ این دلِ مرده. ذکر «لااله‌الّاالله» و ذکر «استغفرالله» را بر دل بخواند، بر دل خود تلاوت کند؛ اوّل این است. چقدر خوب است که انسان دعای کمیل که میخواند در یک جمعیّتی، فقط برای آنها نخواند، برای خودش هم بخواند دعای کمیل را. بعضی‌ها دعا را فقط برای دیگران میخوانند؛ این، آن جوری است.
1 )
تحف العقول، النص، ص: 393؛
مكاتيب الأئمة عليهم السلام، ج‏4، ص: 492؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 146؛

و روي عن الإمام الكاظم وصيته ع لهشام و صفته للعقل‏... بِحَقٍّ أَقُولُ لَكُمْ لَا يُغْنِي عَنِ الْجَسَدِ أَنْ يَكُونَ ظَاهِرُهُ صَحِيحاً وَ بَاطِنُهُ فَاسِداً كَذَلِكَ لَا تُغْنِي أَجْسَادُكُمُ الَّتِي قَدْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ قَدْ فَسَدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ مَا يُغْنِي عَنْكُمْ أَنْ تُنَقُّوا جُلُودَكُمْ وَ قُلُوبُكُمْ دَنِسَةٌ لَا تَكُونُوا كَالْمُنْخُلِ «4» يُخْرِجُ مِنْهُ الدَّقِيقَ الطَّيِّبَ وَ يُمْسِكُ النُّخَالَةَ كَذَلِكَ أَنْتُمْ تُخْرِجُونَ الْحِكْمَةَ مِنْ أَفْوَاهِكُمْ وَ يَبْقَى الْغِلُّ فِي صُدُورِكُمْ يَا عَبِيدَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُكُمْ مَثَلُ السِّرَاجِ يُضِي‏ءُ لِلنَّاسِ وَ يُحْرِقُ نَفْسَه‏...
ترجمه :
...بحق بشما ميگويم:براى تن همين بس نيست كه برونش سالم باشد ولى درونش فاسد،همچنين تنهاى شما كه خوشايندتان هستند دلهاى فاسدى بدرون دارند،شما را چه سود كه ظاهر خود را پاك كنيد و دلتان چركين باشد.بمانند غربال نباشيد كه آرد خوب را بيرون ميدهد و نخاله را نگه مى‌دارد،و همچنين شماها با زبان خود حكمت را پراكنده كنيد و دغلى در سينه بماند،اى دنياپرستها مثل شما مثل چراغ است كه براى مردم ميتابد و خود را ميگدازد...


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :نشانه دوستان و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام)، پیروی عملی از ایشان
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), تشیع
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ما معمولاً وقتی شخصیتها یا خصوصیّات را به صورت جمعبندی شده از دور می‌نگریم، آنها را ستایش می‌کنیم؛ اما وقتی نزدیک می‌شویم و پای عمل و پای پیروی به میان می‌آید، دچار مشکل می‌شویم. عیب کار آحاد بشر این است. اگر همان قدری که مردم دنیا به عدالت و به انصاف و به شجاعت امیرالمؤمنین، به طرفداری از مظلوم که در او بود، به طرفداری از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزی که در او بود، علاقه و محبّت دارند، چنانچه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک می‌کردند - ولو یک قدم - دنیا گلستان می‌شد؛ اما ما آدمها - یعنی همین ما، همین امثال بنده؛ آدمهایی که این‌طور از دور امیرالمؤمنین را ستایش می‌کنیم - در جایی در زندگی و در قضاوت معمولی خودمان، به یکی از همین کارهایی که از امیرالمؤمنین ستایش می‌کنیم؛ یا از کسی که می‌خواهد راه امیرالمؤمنین را برود، برخورد کنیم، معلوم نیست که دیگر آن قدر ستایش کنیم؛ در دل برمی‌آشوبیم و با او به مقابله برمی‌خیزیم. اگر خدای نکرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روی او شمشیر هم می‌کشیم! عیب کار این‌جاست. لذا جا دارد که ما همان قدری که از جمعبندی شده‌ی خصال امیرالمؤمنین سخن می‌گوییم، از ریز خصوصیّات آن بزرگوار هم مطّلع شویم. این امیرالمؤمنین که عادل بود، عدل او چگونه بود؟ این عدلی که این قدر تعریف دارد، در مقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعی کنیم که در مقام عمل، خودمان را به او نزدیک کنیم. این درست است؛ این مایه‌ی تکامل است. شما شنیده‌اید که در بعضی از روایات آمده است کسانی به ائمه علیهم‌السّلام عرض می‌کردند ما شیعیان شما هستیم - کمااین‌که طبق روایتی، کسانی آمدند و به خود امیرالمؤمنین هم این را گفتند - اما ائمّه بنابر این روایات، در جواب اینها استنکار می‌کردند: کجای شما به دوستان و پیروان ما شبیه است؟ شما این خصلت و این خصوصیت و این رفتار و این گفتار را دارید.(1) به عبارت دیگر، اینها از ما مطالبه‌ی عمل می‌کنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است. انسان باید به چیزی معتقد باشد.
البته امروز ملت ایران باید خدا را خیلی شکر کند که زمینه‌ی پیروی از امیرالمؤمنین و از اسلام در این کشور فراهم است. غالب جمعیت این کشور، دل به سمت حقیقت دارند. اکثریت عظیمِ نزدیک به اتّفاقی در این کشور این‌طورند. ولو حالا در میان آنها کسانی هم عامل به بعضی از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها و ایمانها به همان سمتی گرایش دارد که انگشت اشاره‌ی امیرالمؤمنین به آن سمت مردم را هدایت می‌کرد.
1 )
الكافی،ثقة الإسلام كلينى‏    ج‏8  ص 228  ؛ 
بحارالأنوار ،مجلسی،ج  65 ص 157 ؛ نحوه

لَوْ مَيَّزْتُ شِيعَتِی لَمْ أَجِدْهُمْ إِلَّا وَاصِفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّينَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا كَانَ لِی إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّكَوْا عَلَى الْأَرَائِكِ فَقَالُوا نَحْنُ شِيعَةُ عَلِيٍّ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُ
ترجمه :
موسى بن بكر واسطى مى‏گويد: ابو الحسن عليه السّلام به من فرمود: اگر من شيعيان خود را بررسى كنم مردمى نخواهم يافت مگر زبان آور، و چون بيازمايمشان آنها را نخواهم يافت مگر از دين برگشته، و اگر در بوته آزمايششان گذارم از هزار نفر يك نفر هم سالم بيرون نيايد، و اگر غربالشان كنم چيزى جز آنچه از من است در غربال نماند. اينها دير زمانى است كه بر بالشها تكيه زده‏اند و گفته‏اند: ما شيعه على هستيم و حال آنكه شيعه على تنها آن كسى است كه كردارش گفتارش را تصديق كند


مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1376/03/07
عنوان فیش :شکر حقیقی، نعمت را از سوی خداوند دانستن
کلیدواژه(ها) : نعمت الهی, حقیقت شکر
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عزیزان من! حقیقت شکر این است که انسان نعمت را از خدا بداند. نه این‌که به زبان بگوید؛ با همه‌ی وجود باور کند که آنچه از نعمت در اختیار اوست، از سوی خداست. این طور نباشد که خیال کند، اوست که این نعمت را برای خود فراهم کرده است. این، جلب غضب و حرمان از نعمت الهی را فراهم خواهد کرد که «انما اوتیته علی علم».(1) اگر بگویم که خودم این داناییها و این تمکّنها را به دست آورده‌ام، غلط است. قرآن این‌طور می‌فرماید که «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه(2)»؛ هر حادثه‌ی نیکو که به شما می‌رسد، از خداست. «ما بکم من نعمة فمن‌اللَّه(3)»؛ هر نعمتی که دارید، از سوی خداست. در دعا هم به ما یاد داده‌اند که به خدای متعال عرض کنیم: «ما بنا من نعمة فمنک وحدک لاشریک لک لا اله الّا انت»(4)؛ هر نعمتی که ما در اختیار داریم، از توست. حدّاکثر این است که ما بتوانیم خود را قابل نعمت و حافظ نعمت خدا کنیم.
1 ) سوره مبارکه القصص آیه 78
قالَ إِنَّما أوتيتُهُ عَلىٰ عِلمٍ عِندي ۚ أَوَلَم يَعلَم أَنَّ اللَّهَ قَد أَهلَكَ مِن قَبلِهِ مِنَ القُرونِ مَن هُوَ أَشَدُّ مِنهُ قُوَّةً وَأَكثَرُ جَمعًا ۚ وَلا يُسأَلُ عَن ذُنوبِهِمُ المُجرِمونَ
ترجمه :
(قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده‌ام!» آیا او نمی‌دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی‌شوند.

1 ) سوره مبارکه الزمر آیه 49
فَإِذا مَسَّ الإِنسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلناهُ نِعمَةً مِنّا قالَ إِنَّما أوتيتُهُ عَلىٰ عِلمٍ ۚ بَل هِيَ فِتنَةٌ وَلٰكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ
ترجمه :
هنگامی که انسان را زیانی رسد، ما را (برای حلّ مشکلش) می‌خواند؛ سپس هنگامی که از جانب خود به او نعمتی دهیم، می‌گوید: «این نعمت را بخاطر کاردانی خودم به من داده‌اند»؛ ولی این وسیله آزمایش (آنها) است، امّا بیشترشان نمی‌دانند.

2 ) سوره مبارکه النساء آیه 79
ما أَصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَما أَصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِكَ ۚ وَأَرسَلناكَ لِلنّاسِ رَسولًا ۚ وَكَفىٰ بِاللَّهِ شَهيدًا
ترجمه :
(آری،) آنچه از نیکیها به تو می‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست. و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است!

3 ) سوره مبارکه النحل آیه 53
وَما بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجأَرونَ
ترجمه :
آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می‌خوانید!

4 )
المصباح‏ ،ابراهيم بن على عاملى كفعمى ص35 ؛
مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی ص 73 نحوه ؛ ‏
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 17 ؛

و كان الكاظم ع يقول بعد العصر (...) اللهم إنی أعوذ بك من نفس لا تقنع و بطن لا يشبع و من قلب لا يخشع و من علم لا ينفع و من صلاة لا ترفع و من دعاء لا يسمع اللهم إنی أسألك اليسر بعد العسر و الفرج بعد الشدة و الرخاء بعد الكربة اللهم ما بنا من نعمه فمنك وحدك لا شريك لك لا إله إلا أنت أستغفرك و أتوب إليك »
ترجمه :
امام كاظم (ع) بعد از نماز عصر اینگونه می فرمود: (...) خدایا همانا من از نفسی كه سیر نمی شود و قلبی كه خاشع نمی گردد و دانشی كه سود نمی رساند و از نمازى كه بالا نمی رود (پذيرفته نمی شود)و دعایی كه شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى كه در اختيار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می كنم و به سوی تو باز می گردم(توبه می كنم).


مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1376/03/07
عنوان فیش :نعمت خدا بودنِ حضور مردم در انتخابات
کلیدواژه(ها) : دشمن, نعمت الهی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
دشمن منتظر نشسته است که ببیند در جمهوری اسلامی چه حادثه کوچکی ممکن است اتّفاق بیفتد، تا بشود با صد من سریشم، چیز بدی را به آن چسباند و برای مردم ما تلخ کرد و چهره ملت ایران را در دنیا مشوّه نمود. خدا را شکر می‌کنیم که «ربنا ما بنا من نعمة فمنک لا اله الّا انت وحدک لا شریک لک».(1) تو جواب دشمنان ملت ایران را دادی. تو دلها را به سوی صندوقهای رأی و به سوی شرکت در این آزمایش بزرگ [انتخابات ریاست جمهوری] هدایت کردی. تو مردم را نسبت به این نظام الهی، این قدر با محبّت و حنون و وفادار قرار دادی. اینها از توست، از ما نیست. ما مغرور نمی‌شویم. بحمداللَّه آزمایش بسیار خوب و شیرینی بود. همان‌طور که عرض کردیم، در این آزمایش بازنده‌ای هم وجود ندارد؛ همه برنده‌اند. من اصرار دارم که این تعبیرات به کار نرود. متأسفانه بعضی از مطبوعات هنوز نتوانسته‌اند تمرین کنند که این قدر خود را تحت تأثیر تعبیرات غلط فرهنگی غربی قرار ندهند. شرکت در میدان انجام وظیفه، بازنده‌ای ندارد؛ همه برنده‌اند.
1 )
مصباح‏، ابراهيم بن على عاملى كفعمى ص 35 ؛  ‏
مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی، ص 73 نحوه ؛
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 17 ؛

و كان الكاظم ع يقول بعد العصر (...) اللهم إنی أعوذ بك من نفس لا تقنع و بطن لا يشبع و من قلب لا يخشع و من علم لا ينفع و من صلاة لا ترفع و من دعاء لا يسمع اللهم إنی أسألك اليسر بعد العسر و الفرج بعد الشدة و الرخاء بعد الكربة اللهم ما بنا من نعمه فمنك وحدك لا شريك لك لا إله إلا أنت أستغفرك و أتوب إليك »
ترجمه :
امام كاظم (ع) بعد از نماز عصر اینگونه می فرمود: (...) خدایا همانا من از نفسی كه سیر نمی شود و قلبی كه خاشع نمی گردد و دانشی كه سود نمی رساند و از نمازى كه بالا نمی رود (پذيرفته نمی شود)و دعایی كه شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى كه در اختيار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می كنم و به سوی تو باز می گردم(توبه می كنم)


مربوط به :بیانات در دیدار رئیس جمهور و هیأت وزیران - 1375/06/08
عنوان فیش :لزوم تلاش برای با قوّت ادامه پیدا کردن کارها
کلیدواژه(ها) : کارگزاران نظام
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
نگذارید امسال کارها، اندکی متزلزل شود؛ یعنی بگویید حالا به هفته‌ی دولت رسیدیم و تبلیغاتی که لازم بود تا حدودی انجام دهیم، انجام دادیم و بعد دیگر یواش یواش، به فکر جمع کردن باشیم! نه. تا ساعت و لحظه‌ی آخری که از لحاظ قانونی، شما می‌توانید تلاش کنید، بایستی این حدیث شریف را در نظر داشته باشید که: «اعمل لدنیاک کأنّک تعیّش ابدا».(1) یعنی باید فرض کنید که شما ده سال دیگر، پانزده سال دیگر، این کارها را در پیش رو و برعهده دارید. با این دید و با این نیّت کار کنید.
من حقیقتاً خائفم از این‌که در این سال آخر، یک مقدار این حرکات تلاشگرانه‌ای که وجود داشته، سست شود و دچار تزلزل گردد. خوشبختانه کشور، روال مستمرّی دارد. سیاستها، سیاستهای واحدی است و طبیعت نظام و وضعیت قانون اساسی ما مثل بعضی از کشورها نیست که وقتی دوره‌ی یک دولت تمام شد، همه چیز عوض شود و حتّی سیاستها در معرض تغییر و تبدیل قرار گیرد. سیاستهای ثابت و مستمری داریم؛ بر اساس این سیاستها، برنامه‌ریزیهایی انجام گرفته است و بر اساس این برنامه‌ریزیها، مسؤولان کارهای خوبی انجام داده‌اند. بایستی این سیاستها ادامه پیدا کند و این کارها هم ادامه پیدا خواهد کرد. بنابراین، توصیه‌ی اوّل من این است که نگذارید این حرکت سازنده، حتّی اندکی دچار فتور و سستی شود. بایستی با قوّت و قدرت، ادامه پیدا کند.
1 )
من‏لايحضره‏ الفقيه ، شیخ صدوق ج 3 ص 156 ؛
كفايةالأثرص ، على بن محمد خزاز قمى‏226 ؛ 
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج 44 ص 138 ؛

اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَدا
ترجمه :
امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: چنان براى زندگى دنيا تلاش كن كه، گويا تا ابد زنده هستى. و براى آخرت خويش، آنچنان كار كن، كه گويى فردا از دنيا خواهى رفت.چنان براى زندگى دنيا تلاش كن كه گويا تا ابد زنده هستى و براى آخرت خويش آنچنان كار كن كه گويى فردا از دنيا خواهى رفت.


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از آزادگان و اقشار مختلف مردم - 1369/07/11
عنوان فیش :پذیرش شرایط جمهوری اسلامی نعمتی از طرف خدا
کلیدواژه(ها) : اراده الهی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
هر کسی در این ایام، اظهارات مخالفان ما را در دنیا گوش کرده یا خوانده باشد، می‌فهمد که دشمنان نظام ما، چه‌طور از عزت امروز جمهوری اسلامی، از ته دل ناراحتند.پیروزی ملت ایران[پذیرش شرایط ایران توسط عراق و بازگشت اسراء] ، به کام اینها تلخ آمد. خدای متعال، همه‌ی کارها را با حساب انجام می‌دهد. یک روز بنده‌ی صالح خدا، آن انسان بزرگ و مخلص که هیچ‌چیز را برای خودش نمی‌خواست و همه‌ی کارها را برای خدا می‌کرد و همه چیز را برای او می‌خواست، در قضیه‌ی قطعنامه گفت: کاسه‌ی زهر را نوشیدم. این تلخی را او تحمل کرد؛ ولی خدای متعال به آن بنده‌ی صالح عوض داد و هنوز دو سال و اندی نگذشته کاسه‌ی شهد و شیرینی پیروزی را به ملتش چشاند و کامشان را شیرین کرد. آن فداکاری، این ثمره را داشت. «اللّهم ما بنا من نعمة فمنک لا اله الّا انت»(1). همه چیز متعلق به او و به اراده‌ی اوست. آزادگان ما برگشتند، خانواده‌های ما خوشحال شدند، شرایط جمهوری اسلامی پذیرفته شد و دولت و دولتمردان جمهوری اسلامی، ثمره‌ی زحمات خودشان را مشاهده کردند. انصافاً آنچه که پیش آمد، برای ملت ایران و دوستانش و دوستداران انقلاب شیرین بود؛ اما برای دشمنان تلخ بود.
1 )
مصباح‏المتهجد ، شیخ طوسی، ص 73 ؛
مصباح الكفعمی، شیخ كفعمی، ص 35 ؛
مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 17 (تعقیب نماز عصر)؛

« و كان أبو الحسن موسى بن جعفر ع يقول بعد العصر(...)ُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلِيلٍ خَاضِعٍ فَقِيرٍ بِائِسٍ مِسْكِينٍ مُسْتَجِيرٍ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً ثُمَّ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا يَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا يُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْك‏
ترجمه :
از خدایی كه معبودی جز او نیست طلب آمرزش می كنم. اوست كه زنده و بی آغاز و بی مانند و بخشنده و بخشایشگر و صاحب والایی و ارجمندی می باشد، و از او می خواهم توبه بنده خوار و فروتن و بی چیز و بیچاره و مسكین و پناهنده كه برای خود صاحب سود و ضرر و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیست، بپذیرد. سپس بگو: خدایا همانا من از نفسی كه سیر نمی شود و قلبی كه خاشع نمی گردد و دانشی كه سود نمی رساند و دعایی كه شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى كه در اختيار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می كنم و به سوی تو باز می گردم(توبه می كنم).


مربوط به :پیام به سوّمین کنگره‌ی جهانى حضرت امام رضا (علیه السّلام) - 1368/07/26
عنوان فیش :استمرار خط جهاد در زندگی امام کاظم علیه السلام به شکل های گوناگون
کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
در زندگینامه‌ی آن امام عالی‌مقام [امام موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) ] ، سخن از حوادث گوناگون و بی‌ارتباط با یکدیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلاله‌ی پیامبر (صلّی‌اللَّه‌علیه واله‌وسلّم) و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همه‌ی عمر سی‌وپنج ساله‌ی امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام می‌ماند. تشریح و تبیین این خط است که همه‌ی اجزای این زندگی پرفیض را به یکدیگر مرتبط می‌سازد و تصویری واضح و متکامل و جهت‌دار که در آن هر پدیده‌یی و هر حادثه‌یی و هر حرکتی، دارای معنایی است، ارایه می‌کند.چرا حضرت امام صادق(علیه‌السّلام) به «مفضّل» می‌فرماید: امر امامت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ (2) و به «عبدالرحمن بن حجاج» به جای تصریح به کنایه می‌گوید: زره بر تن او راست آمده است؟(3) و به یاران نزدیک چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفی می‌کند؟ (4) و چرا بالاخره در وصیت‌نامه‌ی خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر می‌آورد که نخستین آنان «منصور عباسی» و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛(5)چنان‌که پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمی‌دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است ؟ چرا در گفتگو با هارون که به او خطاب می‌کند: «خلیفتان یجبی الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انکارآمیز می‌گشاید(6)؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالکلمه‌یی به نام « حسن بن عبداللَّه » سخن را به معرفت امام می‌کشاند و آنگاه خود را امام مفترض‌الطّاعة، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفه‌ی عباسی در آن متمکن بود، معرفی می‌کند؟
چرا به «علی‌بن‌یقطین» که صاحب منصب بلندپایه‌ی دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان می‌دهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت می‌کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرا می‌خواند؟ چگونه و با چه وسیله‌یی آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده‌ی اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید می‌آورد و شبکه‌یی که تا چین گسترده است، می‌سازد؟
چرا «منصور» و «مهدی» و «هارون» و «هادی»، هر کدام در برهه‌یی از دوران خود، کمر به قتل و حبس و تبعید او می‌بندند؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته می‌شود، آن حضرت در برهه‌یی از دوران سی‌وپنج ساله، در اختفا بسر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفه‌ی وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره‌ی من از شما پرسید، بگویید او را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم کجاست؟
چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حدّ اعلی تجلیل می‌کند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را می‌دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبسها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک می‌کند که بر همه‌ی کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن‌جا که خلیفه به آن حضرت به تعریض می‌گوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفه‌ی ملایم، پس از چند سال، چندان خشن می‌شود که آن حضرت را به زندانی سخت می‌افکند و پس از سالها حبس، حتّی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار می‌یابد و او را جنایتکارانه مسموم و شهید می‌کند؟
اینها و صدها حادثه‌ی توجه برانگیز و پرمعنی و در عین‌ حال ظاهراً بی‌ارتباط و گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسی‌بن‌جعفر(علیهم‌السّلام) هنگامی معنی می‌شود و ربط می‌یابد که ما آن رشته‌ی مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‌ی شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم . این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‌ی ائمه(علیهم‌السّلام) است که در تمام دوران دویست‌وپنجاه ساله و در شکلهای گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولاً تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه‌ی تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانیاً، تبیین مسأله‌ی امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه‌ی اسلامی و ثالثاً، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله) و همه‌ی پیامبران؛ یعنی اقامه‌ی قسط و عدل و زدودن انداداللَّه از صحنه‌ی حکومت و سپردن زمام اداره‌ی زندگی به خلفاءاللَّه و بندگان صالح خداوند.
1 )
كافی ،ثقة الاسلام كلینی  ج 1 ص 308ح3 
كشف الغمه ،محدث اربلی :ج 2،ص 220 
بحارالانوار، علامه مجلسی : ج 48، ص 17،ح 17

سَأَلْتُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ فِی السَّنَةِ الَّتِی أُخِذَ فِيهَا أَبُو الْحَسَنِ الْمَاضِی ع فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ صَارَ فِی يَدِ هَذَا وَ مَا نَدْرِی إِلَى مَا يَصِيرُ فَهَلْ بَلَغَكَ عَنْهُ فِی أَحَدٍ مِنْ وُلْدِهِ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ لِی مَا ظَنَنْتُ أَنَّ أَحَداً يَسْأَلُنِی عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ دَخَلْتُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ فِی مَنْزِلِهِ فَإِذَا هُوَ فِی بَيْتٍ كَذَا فِی دَارِهِ فِی مَسْجِدٍ لَهُ وَ هُوَ يَدْعُو وَ عَلَى يَمِينِهِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِهِ فَقُلْتُ لَهُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ قَدْ عَرَفْتَ انْقِطَاعِی إِلَيْكَ وَ خِدْمَتِی لَكَ فَمَنْ وَلِيُّ النَّاسِ بَعْدَكَ فَقَالَ إِنَّ مُوسَى قَدْ لَبِسَ الدِّرْعَ وَ سَاوَى عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ لَا أَحْتَاجُ بَعْدَ هَذَا إِلَى شَيْ‏ء»
ترجمه :
ابن حجاج گويد: در سالى كه ابو الحسن ماضى (امام هفتم) عليه السلام دستگیر شد از عبدالرحمن پرسیدم: اين مرد (امام هفتم عليه السلام) بدست اين مرد (هارون) افتاد و نميدانم عاقبت كارش بكجا انجامد آيا نسبت بيكى از اولادش بتو خبرى رسيده است؟ بمن گفت: من گمان نميكردم كسى اين مسأله را از من بپرسد، من بمنزل جعفر بن محمد رفتم، او در فلان اتاق خانه در محل نمازش بود و دعا ميكرد و موسى بن جعفر طرف راستش بود و آمين ميگفت، بحضرت عرضكردم: خدا مرا قربانت كند: ميدانيد كه من تنها بشما گرويده‏ام و در خدمت شما بوده‏ام، بفرمائيد صاحب اختيار مردم بعد از شما كيست؟ فرمود: موسى آن زره را پوشيد و بقامتش راست آمد، بحضرت عرض كردم: بعد از اين ديگر بچيزى احتياج ندارم (همين سخن مرا كافيست)»

2 )
كافی ،ثقة الاسلام كلینی  ج 1 ص 308 ح4 
ارشاد ، شیخ مفید :ج 2 ، ص 216
كشف الغمه ،محدث اربلی : ج 2 ، ص 219 
بحارالانوار : علامه مجلسی :ج 48 ، ص 17،ح13

كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَدَخَلَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ع وَ هُوَ غُلَامٌ فَقَالَ اسْتَوْصِ بِهِ وَ ضَعْ أَمْرَهُ عِنْدَ مِنْ تَثِقُ بِهِ مِنْ أَصْحَابِك‏»
ترجمه :
« مفضل بن عمر گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه ابو ابراهيم (موسى بن جعفر) عليه السلام وارد شد و او جوانى بود. امام فرمود وصيت او را بپذیر (و بدان كه او امام است) و امر امامت را با هر كدام از اصحابت كه مورد اطمينانست در ميان گذار»

3 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی    ج‏1   ص 309 ح6  
ارشاد ، شیخ مفید :ج 2 ، ص 218 
كشف الغمه ،محدث اربلی : ج 2 ، ص 220
بحارالانوار : علامه مجلسی :ج 48 ، ص 18،ح20

قَالَ لَهُ مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنَّ الْأَنْفُسَ يُغْدَى عَلَيْهَا وَ يُرَاحُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَمَنْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَهُوَ صَاحِبُكُمْ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى مَنْكِبِ أَبِی الْحَسَنِ ع الْأَيْمَنِ فِی مَا أَعْلَمُ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ خُمَاسِيٌّ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ جَالِسٌ مَعَنَا»
ترجمه :
صفوان ساربان گويد: منصور بن حازم بامام صادق عليه السلام عرض كرد: پدر و مادرم بقربانت مرگ در هر صبح و شام بسراغ جانها مى‏آيد، اگر چنين شد، امام كيست؟ حضرت صادق عليه السلام فرمود اگر چنين است اينست امام شما و با دست بشانه ابو الحسن عليه السلام زد- كه فكر ميكنم شانه راست بود- و او در آن وقت مردی كامل بود و عبد اللَّه بن جعفر (أفطح امام طايفه فطحيه) با ما در آن‏مجلس نشسته بود (با وجود آنكه از پدرش چنين سخنى شنيد، بعد از وفات پدر مخالفت كرد و دعوى امامت نمود.

4 )
كافی ،ثقة الاسلام كلینی    ج‏1  ص 310 ح 13 
اعلام الوری ،شیخ طبرسی: ص299 
بحار الأنوار،علامه مجلسی :  ج‏47 ،ص3،ح 8

« بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ فِی جَوْفِ اللَّيْلِ فَأَتَيْتُهُ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى كُرْسِيٍّ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ شَمْعَةٌ وَ فِی يَدِهِ كِتَابٌ قَالَ فَلَمَّا سَلَّمْتُ عَلَيْهِ رَمَى بِالْكِتَابِ إِلَيَّ وَ هُوَ يَبْكِی فَقَالَ لِی هَذَا كِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ يُخْبِرُنَا أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ قَدْ مَاتَ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ثَلَاثاً وَ أَيْنَ مِثْلُ جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ لِيَ اكْتُبْ قَالَ فَكَتَبْتُ صَدْرَ الْكِتَابِ ثُمَّ قَالَ اكْتُبْ إِنْ كَانَ أَوْصَى إِلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ فَقَدِّمْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ الْجَوَابُ أَنَّهُ قَدْ أَوْصَى إِلَى خَمْسَةٍ وَاحِدُهُمْ أَبُو جَعْفَرٍ الْمَنْصُورُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ مُوسَى وَ حَمِيدَة »
ترجمه :
ابو ايوب نحوى گويد: نيمه شبى ابو جعفر منصور دنبال من فرستاد، من نزدش رفتم، او روى كرسى نشسته بود و شمعى در برابر و نامه‏اى در دست داشت، چون سلامش گفتم، نامه را بطرف من انداخت و ميگريست، سپس گفت: اين نامه از محمد بن سليمان است كه گزارش ميدهد، جعفر بن محمد وفات يافته است،- و سه مرتبه گفت-: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، كجا مانند جعفر يافت می شود؟. سپس بمن گفت بنويس، من مقدمه نامه را نوشتم، آنگاه گفت: بنويس، اگر او بشخص معينى وصيت كرده است او را پيش آر و گردنش را بزن، جواب آمد كه او به پنج نفر وصيت كرده است كه يكى از آنها ابو جعفر منصور است و ديگران محمد بن سليمان و عبد اللَّه و موسى و حميده بودند.

5 )
عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق ج1 ص 81 ح 9 
إحتجاج،شیخ طبرسی: ج‏2 ، ص 389 ،ح271 
بحارالانوار،علامه مجلسی : ج 48 ، ص 125 ،ح 2

لَمَّا أُدْخِلْتُ عَلَى الرَّشِيدِ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ خَلِيفَتَانِ يَجِي‏ءُ إِلَيْهِمَا الْخَرَاجُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِكَ فَتَقْبَلَ الْبَاطِلَ مِنْ أَعْدَائِنَا عَلَيْنَا فَقَدْ عَلِمْتَ بِأَنَّهُ قَدْ كُذِبَ عَلَيْنَا مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ مَا عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَك...‏»
ترجمه :
از أبو أحمد هانى بن محمّد در حديثى مرفوع نقل شده كه امام كاظم عليه السّلام فرمود: زمانى كه بر هارون وارد شدم سلام كردم، و او جوابم را داد سپس گفت: اى موسى‏ابن جعفر؛ آيا اين مملكت دو خليفه دارد كه نزد هر كدام مالياتى جداگانه گرد آيد؟ گفتم: يا أمير المؤمنين، از تو به خدا پناه می برم كه گناه من و خودت را بر دوش كشى و سخنان ياوه‏اى كه عليه ما گفته مى‏شود را از دشمنان قبول كنى، شما خوب مى‏دانى كه از زمان وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تا حال، بر ما دروغ بسته و به ما افتراء زده‏اند مگر آگاه نیستی (علم آن در تو نیست).


مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :باید زندگی ائمّه بازنگری بشود
کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بنده هم اصراری ندارم که درک و برداشت من قبول بشود؛ اصرار دارم که این سرنخ مورد توجّه دقیق قرار بگیرد و زندگی ائمّه بازنگری بشود. تلاشی که ما این چندساله داشتیم، برای این بوده که این مطلب را چه نسبت به مجموع ائمّه (علیهم ‌السّلام) و چه نسبت به هر فرد فردی از این بزرگواران، به دلایل قابل قبولی مستند کنیم؛ البتّه بعضی از دلایل، دلایل کلّی است، مثل‌اینکه مثلاً میدانیم که امامت ادامه‌ی نبوّت است، و نبی اوّلین امام است -اِنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ هُوَ الاِمَام،(1) در کلام امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام)- و رسول‌الله‌ برای ایجاد نظام عدل و حقّ الهی قیام کرد و آن نظام را با مبارزات پیگیر خود به ‌وجود آورد و تا بود، از آن حفاظت کرد، [لذا] نمیشود امام که دنباله‌ی نبی است، از یک‌چنین نظامی غافل بماند. این یک استدلال کلّی است که البتّه با بحث زیاد و توجّه به نکات گوناگون، این استدلال را میشود تعقیب کرد. بعضی از دلایل هم دلایل صادره‌ی از کلمات ائمّه (علیهم ‌السّلام) یا از روش و منشِ زندگیِ اینها است که با توجّه به این نکته و با تفطّن [نسبت] به این جهت‌گیری، همه‌ی آنها معنا پیدا میکند. و حقیقت این است که یک مقداری هم در توجّه به این معنا، شرایط و اوضاع میتواند کمک کند کمااینکه آن زمان برای ما چنین چیزی بود؛ در داخل سلّولِ تاریک زندان، انسان درست میتوانست علّت و معنا و وجه سلام بر «مُعَذَّبِ فِی قَعرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ المَطَامِیرِ ذِی السَّاقِ المَرضُوضِ بِحَلَقِ القُیُود»(2) را درست بفهمد؛ و به‌هرحال این آن جهت‌گیری و خطّی است که درباره‌ی آن میخواهیم یک‌قدری بحث کنیم و بنده برداشتهای ذهنی خودم را در این مجلس بزرگ و معظّم عرضه کنم.
1 )
إقبال الأعمال (ط - القديمة)، ج‏1، ص: 330؛

ِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ قَالَ: رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَوْمَ عَرَفَةَ بِالْمَوْقِفِ وَ هُوَ يُنَادِي بِأَعْلَا صَوْتِهِ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ الْإِمَامَ ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ هه فَنَادَى ثَلَاثَ مَرَّاتٍ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ يَسَارِهِ وَ عَنْ خَلْفِهِ اثْنَيْ عَشَرَ صَوْتاً قَالَ عَمْرٌو فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى سَأَلْتُ أَصْحَابَ الْعَرَبِيَّةِ عَنْ تَفْسِيرِ هه فَقَالُوا لُغَةُ بَنِي فُلَانٍ فَسَالُونِي قَالَ سَأَلْتُ غَيْرَهُمْ أَيْضاً مِنْ أَصْحَابِ الْعَرَبِيَّةِ فَقَالُوا مِثْلَ ذَلِكَ.
ترجمه :


2 )
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏99، ص: 17

ِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ صَلِّ عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِيِّ الْأَبْرَارِ وَ إِمَامِ الْأَخْيَارِ وَ عَيْبَةِ الْأَنْوَارِ وَ وَارِثِ السَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ وَ الْحِكَمِ وَ الْآثَارِ الَّذِي كَانَ يُحْيِي اللَّيْلَ بِالسَّهَرِ إِلَى السَّحَرِ بِمُوَاصَلَةِ الِاسْتِغْفَارِ حَلِيفِ السَّجْدَةِ الطَّوِيلَةِ وَ الدُّمُوعِ الْغَزِيرَةِ وَ الْمُنَاجَاةِ الْكَثِيرَةِ وَ الضَّرَاعَاتِ الْمُتَّصِلَةِ الْجَمِيلَةِ وَ مَقَرِّ النُّهَى وَ الْعَدْلِ وَ الْخَيْرِ وَ الْفَضْلِ وَ النَّدَى وَ الْبَذْلِ وَ مَأْلَفِ الْبَلْوَى وَ الصَّبْرِ وَ الْمُضْطَهَدِ بِالظُّلْمِ وَ الْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُودِ وَ الْجَنَازَةِ الْمُنَادَى عَلَيْهَا بِذُلِّ الِاسْتِخْفَافِ وَ الْوَارِدِ عَلَى جَدِّهِ الْمُصْطَفَى وَ أَبِيهِ الْمُرْتَضَى وَ أُمِّهِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ بِإِرْثٍ مَغْصُوبٍ وَ وَلَاءٍ مَسْلُوبٍ وَ أَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مَطْلُوبٍ وَ سَمٍّ مَشْرُوب‏
ترجمه :



مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :گفتگوی امام کاظم علیه السلام با راهب مسیحی
کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام), انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
دنباله‌ی قضیّه و زندگی امام موسی‌بن‌جعفر، فوق‌العاده زندگی شورانگیزی است که به نظر بنده، اوج این حرکاتِ مبارزه، مال زمان موسی‌بن‌جعفر است و ما متأسّفانه از زندگی موسی‌بن‌جعفر یک گزارش درست‌وحسابی‌ای در دست نداریم؛ گاهی گوشه‌وکنار یک چیزهایی از زندگی آن حضرت پیدا میشود که آدم را مبهوت میکند.مدّتی امام موسی‌بن‌جعفر پیدا نبودند، یعنی هارون دنبالشان میگشته و حضرت را پیدا نمیکرده؛ کسانی را میبرده، شکنجه میکرده، که شما بگویید موسی‌بن‌جعفر کجا است. این یک چیز بی‌سابقه است. ابن‌شهرآشوب در مناقب، یک روایتی درباره‌ی موسی‌بن‌جعفر نقل میکند که ما درباره‌ی هیچ‌‌یک از ائمّه این را نداریم؛ موسی‌بن‌جعفر در یک مدّتی «دَخَلَ بَعضَ قُرَی الشَّامِ مُتَنَکِّراً هَارِبافَوَقَعَ فِی غَارٍ و فِیهِ رَاهِب‌»؛(1) بعد با آن راهب صحبت کردند و چیزهایی گفتند؛ اینها نشان‌دهنده‌ی یک جرقّه‌هایی است در زندگی موسی‌بن‌جعفر که آن‌وقت معنای آن زندانِ حبسِ ابدِ کذایی معلوم میشود، وَالّا هارون، اوّل که به خلافت رسید و به مدینه آمد، همان‌طور که شنیدید موسی‌بن‌جعفر را کاملاً نواخت و احترام کرد.
1 )
المناقب  ,  جلد۴  ,  صفحه۳۱۱ 
 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۴۸  ,  صفحه۱۰۵

دَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَعْضَ قُرَى اَلشَّامِ مُتَنَكِّراً هَارِباً فَوَقَعَ فِي غَارٍ وَ فِيهِ رَاهِبٌ يَعِظُ فِي كُلِّ سَنَةٍ يَوْماً فَلَمَّا رَآهُ اَلرَّاهِبُ دَخَلَهُ مِنْهُ هَيْبَةٌ فَقَالَ يَا هَذَا أَنْتَ غَرِيبٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ مِنَّا أَوْ عَلَيْنَا قَالَ لَسْتُ مِنْكُمْ قَالَ أَنْتَ مِنَ اَلْأُمَّةِ اَلْمَرْحُومَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَ فَمِنْ عُلَمَائِهِمْ أَنْتَ أَمْ مِنْ جُهَّالِهِمْ قَالَ لَسْتُ مِنْ جُهَّالِهِمْ فَقَالَ كَيْفَ طُوبَى أَصْلُهَا فِي دَارِ عِيسَى وَ عِنْدَكُمْ فِي دَارِ مُحَمَّدٍ وَ أَغْصَانُهَا فِي كُلِّ دَارٍ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلشَّمْسُ قَدْ وَصَلَ ضَوْؤُهَا إِلَى كُلِّ مَكَانٍ وَ كُلِّ مَوْضِعٍ وَ هِيَ فِي اَلسَّمَاءِ قَالَ وَ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ يَنْفَدُ طَعَامُهَا وَ إِنْ أَكَلُوا مِنْهُ وَ لاَ يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْءٌ قَالَ اَلسِّرَاجُ فِي اَلدُّنْيَا يُقْتَبَسُ مِنْهُ وَ لاَ يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْءٌ قَالَ وَ فِي اَلْجَنَّةِ ظِلٌّ مَمْدُودٌ فَقَالَ اَلْوَقْتُ اَلَّذِي قَبْلَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ كُلُّهَا ظِلٌّ مَمْدُودٌ قَوْلُهُ: أَ لَمْ تَرَ إِلىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ اَلظِّلَّ قَالَ مَا يُؤْكَلُ وَ يُشْرَبُ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ يَكُونُ بَوْلاً وَ لاَ غَائِطاً قَالَ اَلْجَنِينُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ لَهُمْ خَدَمٌ يَأْتُونَهُمْ بِمَا أَرَادُوا بِلاَ أَمْرٍ فَقَالَ إِذَا اِحْتَاجَ اَلْإِنْسَانُ إِلَى شَيْءٍ عَرَفَتْ أَعْضَاؤُهُ ذَلِكَ وَ يَفْعَلُونَ بِمُرَادِهِ مِنْ غَيْرِ أَمْرٍ قَالَ مَفَاتِيحُ اَلْجَنَّةِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ قَالَ مِفْتَاحُ اَلْجَنَّةِ لِسَانُ اَلْعَبْدِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ أَسْلَمَ وَ اَلْجَمَاعَةَ مَعَهُ .
ترجمه :
موسى بن جعفر عليه السّلام بطور ناشناس وارد يكى از دهات شام شد از حكومت وقت گريزان بود رسيد بدر غارى كه در آنجا راهى بود هر سال يك روز پيروان خود را موعظه ميكرد.همين كه چشم راهب بموسى بن جعفر عليه السّلام افتاد هيبتى از آن آقا بر دل او وارد شد عرض كرد:شما غريب هستيد فرمود:آرى. عرضكرد:از ملت ما هستيد يا از غير ما فرمود از شما نيستم پرسيد تو از امت مرحومه(امت محمّد)هستى فرمود:بلى.عرض كرد از نادانان آنهائى يا از دانشمندانشان فرمود:از نادانان نيستم‌؟ گفت:چطور مى‌شود كه درخت طوبى ريشه‌اش در خانه على است و بعقيده شما در خانه حضرت محمّد است و شاخه‌هاى آن در تمام خانه‌ها هست.فرمود:مانند خورشيد است كه نورش همه جا هست و تمام مكانها را فرا ميگيرد با اينكه خودش در آسمان است.گفت:چطور مى‌شود كه ميوه‌ها و غذاهاى بهشتى هر چه بخورند نه تمام مى‌شود و نه كم ميگردد؟ فرمود:مانند چراغ است كه هر چه از آن چراغ‌هاى ديگر را روشن كنند نور آن كم نمى‌شود.عرضكرد:در بهشت سايه‌اى گسترده هست‌؟فرمود:قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سايه‌اى گسترده است اين آيه قرآن اشاره بآن است: « أَ لَمْ‌ تَرَ إِلىٰ‌ رَبِّكَ‌ كَيْفَ‌ مَدَّ اَلظِّلَّ‌ ». گفت:چه ميخورند در بهشت كه نه ادرار ميكنند و نه غائط‍‌ مينمايند. فرمود:بچه در رحم مادر چگونه تغذيه مى‌شود كه نه بول ميكند و نه غائط‍‌. عرضكرد:اهل بهشت خدمتكارانى دارند كه براى آنها هر چه ميل داشته باشند مى‌آورند بدون اينكه بايشان دستورى بدهد؟فرمود:هر وقت انسان احتياج بچيزى پيدا كند اعضاء او متوجه ميشوند و طبق خواستۀ او عمل مى‌كنند بدون اينكه به آنها امرى كند.عرضكرد كليد بهشت از طلا است يا نقره فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه ميگويد:« لا اله الا اللّٰه. »گفت:صحيح ميفرمائيد مسلمان شد با تمام همراهانش.


مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :برداشت خلفا از زندگی ائمه علیهم السلام
کلیدواژه(ها) : امامت و ولایت, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, انسان ۲۵۰ ساله
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
شما می‌بینید که از زمان عبدالملک تا زمان متوکّل، همیشه یک‌جور برداشت از زندگی ائمّه بوده؛ خب، این را باید دنبال‌گیری کرد و نمیشود سهل‌انگاری کرد؛ چرا اینها از زندگی ائمّه این‌جور برداشت میکردند؟ مثلاً نسبت به موسی‌بن‌جعفر [گفته شد] «خلیفتان یجبی الیهما الخراج؟»،(1) یا مثلاً درباره‌ی امام علیّ‌بن‌موسیٰ: هَذَا عَلِیٌّ ابنُهُ قَد قَعَدَ وَ ادَّعیٰ الاَمرَ لِنَفسِه‌؛(2) و یا درباره‌ی ائمّه‌ی دیگر؛ این داعیه‌ای که خلفا و دوستان خلفا از زندگی ائمّه برداشت میکردند، قابل توجّه است و یکی از آن نقاط مهم هست که روایاتی را بنده اینجا ذکر کرده‌ام.
1 )
عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 81
 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۲۵


ترجمه :


2 )
عيون أخبار الرضا عليه السلام  ,  جلد۲  ,  صفحه۲۲۶ 
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏49، ص: 113

عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى قَالَ: لَمَّا مَضَى أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ تَكَلَّمَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ خِفْنَا عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّكَ قَدْ أَظْهَرْتَ أَمْراً عَظِيماً وَ إِنَّا نَخَافُ مِنْ هَذَا اَلطَّاغِي فَقَالَ لِيَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلاَ سَبِيلَ لَهُ عَلَيَّ قَالَ صَفْوَانُ فَأَخْبَرَنَا اَلثِّقَةُ أَنَّ يَحْيَى بْنَ خَالِدٍ قَالَ لِلطَّاغِي هَذَا عَلِيٌّ اِبْنُهُ قَدْ قَعَدَ وَ اِدَّعَى اَلْأَمْرَ لِنَفْسِهِ فَقَالَ مَا يَكْفِينَا مَا صَنَعْنَا بِأَبِيهِ تُرِيدُ أَنْ نَقْتُلَهُمْ جَمِيعاً وَ لَقَدْ كَانَتِ اَلْبَرَامِكَةُ مُبْغِضِينَ عَلَى بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُظْهِرِينَ لَهُمُ اَلْعَدَاوَةَ .
ترجمه :
از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت:چون موسى بن جعفر عليه السّلام درگذشت و امام رضا عليه السّلام در امر امامت سخن گفت،از اين جهت بر او ترسيديم و به حضرت گفتم:شما امرى عظيم ظاهر كردى و ما مى‌ترسيم بر تو از اين طاغى،فرمود:هر كارى مى‌تواند انجام دهد،كه او را بر من راهى نيست.صفوان گويد:شخصى ثقه به من گفت: يحيى بن خالد به آن طاغى گفت:اين على پسر موسى است كه به جاى او نشسته و اين امر را براى خود ادّعا مى‌كند،گفت:بهره‌اى نيست ما را از آن‌چه با پدرش كرديم،مى‌خواهى همه را بكشيم.برمكيان دشمن خاندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن را ظاهر مى‌كردند.


مربوط به :بیانات در مراسم افتتاحیه‌ کنگره جهانى حضرت رضا (علیه‌السلام) در مشهد - 1365/04/28
عنوان فیش :حد و مرز فدک در بیان امام کاظم علیه السلام
کلیدواژه(ها) : انسان ۲۵۰ ساله, سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام, امامت و ولایت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک مسئله از آن عناوینی که باید تعقیب بشود، داعیه‌هایی است که حاکی از استراتژی امامت است. انسان گاهی یک داعیه‌هایی در زندگی ائمّه میبیند که اینها عادی نیست، حاکی از استراتژی خاصّی است که آن همین استراتژی امامت است؛ مثلاً چند نمونه‌اش را در همین صحبتهایی که میکردیم، در مورد امام باقر عرض کردم. یکی آن مسئله‌ی فدک است که هارون یک‌وقتی برای اینکه قال قضیّه‌ی بنی‌هاشم و ادّعاهایشان را بکَند، به موسی‌بن‌جعفر گفت که «حدّ فَدَکاً حَتّی اَرُدَّها اِلَیک‌»، محدودش کن، مشخّصش کن تا فدک را به تو برگردانم؛ حضرت اوّل امتناع میکنند، بعد میگویند: « لَا آخُذُها اِلّا بِحُدُودِها»(1)، حدود اصلی‌اش را اگر بدهی میگیرم؛ بعد او میگوید که بسیار خب، حدودش را مشخّص کن؛ آن‌وقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معیّن میکنند؛ حدودش این است: اَمّا الحَدُّ الاَوَّلُ فَعَدَن‌؛ یک حدّ فدک، عدن است؛ حالا اینها نشسته‌اند در مدینه یا در بغداد و دارند با هم صحبت میکنند؛ یکی‌اش عدن، منتهاالیه جزیرةالعرب؛ فَتَغَیَّرَ وَجهُ الرَّشِید؛[هارون] رنگش متغیّر شد؛ وَ قالَ اِیها، قالَ وَ الحَدُّ الثّانی سَمَرقَندُ؛ حدّ دوّمِ فدک، سمرقند است؛ فَاربَدّ وَجهُه؛ رنگش تیره شد؛ وَ الحَدُّ الثّالِثُ اِفرِیقِیَّة؛ حدّ سوّم، تونس است؛ فَاسوَدَّ وَجهُه؛ صورت هارون الرّشید سیاه شد؛ وَ قالَ هِیه؛ عجب! چه حرفی! قالَ وَ الرّابِعُ سیفُ البَحرِ مِمّا یَلی الجُزُرَ وَ اَرمِینِیَة؛حاشیه‌ی دریاها و آن جزیره‌ها و مثلاً ارمینیه؛ حالا ارمنستان [است] یا هر جا؛ مثلاً آن منتهاالیهِ دریای مدیترانه و آنجاها؛ قالَ الرَّشِیدُ فَلَم یَبقَ لَنا شَی‌ء؛ پس برای ما چه ماند؟ فَتَحَوَّل اِلیٰ مَجلِسی؛ بلند شو بیا سر جای من بنشین؛ قالَ مُوسیٰ علیه السّلام قَد اَعلَمتُکَ اَنَّنی اِن حَدَدتُها لَم تَرُدَّها؛ گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را برنمیگردانی؛ فَعِندَ ذٰلِکَ عَزَمَ عَلیٰ قَتلِه؛(1)‌ اینجا که شد، عازم شد که موسی‌بن‌جعفر را بکُشد؛ این داعیه‌ی موسی‌بن‌جعفر و از این قبیل داعیه‌ها در زندگی موسی‌بن‌جعفر، امام صادق و امام هشتم وجود دارد که آن هم یک بحث قابل توجّه است.
1 )
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏4، ص: 320
                        بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏48، ص: 144

أَنَّ هَارُونَ اَلرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لاَ آخُذُهَا إِلاَّ بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلاَّ فَعَلْتُ قَالَ أَمَّا اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ اَلرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ قَالَ وَ اَلرَّابِعُ سِيفُ اَلْبَحْرِ مِمَّا يَلِي اَلْجُزُرَ وَ إِرْمِينِيَةُ قَالَ اَلرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْءٌ فَتَحَوَّلَ إِلَى مَجْلِسِي قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِي إِنْ حَدَّدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ .
ترجمه :
در كتاب خلفاء است كه هارون الرشيد بموسى عليه السّلام بن جعفر پيشنهاد كرد كه فدك را پس بگيرد.امام عليه السّلام امتناع ميورزيد تا اصرار زياد كرده فرمود: من فدك را نمى‌گيرم مگر تمام آن را با مرزى كه معين ميكنم بدهى.گفت:حدود فدك كجا است.فرمود:اگر حدود آن را معين كنم نخواهى داد. گفت:ترا قسم ميدهم بحق جدت كه حدود آن را معين كنى.فرمود:حد اول آن عدن،چهره رشيد درهم كشيده شد گفت بگو فرمود:حد دوم سمرقند رنگ صورت رشيد برگشت فرمود حد سوم افريقا است چهره رشيد سياه شد باز گفت:حد ديگر را بگو فرمود:حد چهارم سيف البحر است كه هم مرز با جزائر و ارمنيه است. هارون گفت:ديگر براى ما چيزى باقى نماند پس بيا جاى من بنشين.حضرت موسى بن جعفر فرمود:من گفتم اگر مرز آن را تعيين كنم نخواهى داد.از آن موقع تصميم كشتن موسى بن جعفر عليه السّلام را گرفت.


مربوط به :خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران - 1364/01/23
عنوان فیش :اختفا از حکومت و مبارزه تشکیلاتی در زندگی امام کاظم(علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام), جنگ سیاسی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
یک نکات بسیار ریز و روشن نشده‌ای در زندگی موسی‌بن جعفر است. موسی‌بن جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی میکرده است. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست، که در آن زمان خلیفه‌ی وقت افراد را میخواست، از آنها تحقیق میکرد که موسی‌بن جعفر را شما ندیدید؟ نمیدانید کجاست؟ و آنها اظهار میکردند که نه؛ حتی یکی از افراد را آنطور که در روایت هست، موسی‌بن جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. و راجع به من از تو سئوال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی‌بن جعفر را، بکلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همین‌جور هم شد. آن شخص زندانش کردند، بردند برای اینکه از او بپرسند موسی‌بن جعفر کجاست. شما ببینید زندگی یک انسان اینجوری، زندگی کیست. یک آدمی که فقط مسئله میگوید، معارف اسلامی بیان میکند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه‌ی سیاسی نمیکند، که زیر چنین فشارهائی قرار نمیگیرد. حتی در یک روایتی من دیدم که موسی‌بن جعفر (علیه‌السّلام) در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام میگشته: «وقع موسی‌بن جعفر فی بعض قری الشّام هاربا متنکرا فوقع فی غار»(1) که توی حدیث هست، روایت هست، که موسی‌بن جعفر مدتی اصلاً در مدینه نبوده است؛ در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه‌های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این ده به آن ده، از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناس که حضرت به یک غاری میرسند و در آن غار وارد میشوند و یک فرد نصرانی در آنجاست، حضرت با او بحث میکنند و در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند؛ با آن نصرانی صحبت میکنند و نصرانی را مسلمان میکند. زندگی پرماجرای موسی‌بن جعفر یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چقدر زندگی پرشور و پرهیجانی است. ما امروز نگاه میکنیم موسی‌بن جعفر، خیال میکنیم یک آقای مظلوم بی‌سروصدای سربه زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس؛ قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه‌ی طولانی، یک مبارزه‌ی تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی بود.
1 )
مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏4، ص 311؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏48، ص 105 .

دَخَلَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع بَعْضَ قُرَى الشَّامِ مُتَنَكِّراً هَارِباً فَوَقَعَ فِی غَارٍ وَ فِيهِ رَاهِبٌ يَعِظُ فِی كُلِّ سَنَةٍ يَوْماً فَلَمَّا رَآهُ الرَّاهِبُ دَخَلَهُ مِنْهُ هَيْبَةٌ فَقَالَ يَا هَذَا أَنْتَ غَرِيبٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ مِنَّا أَوْ عَلَيْنَا قَالَ لَسْتُ مِنْكُمْ قَالَ أَنْتَ مِنَ الْأُمَّةِ الْمَرْحُومَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَ فَمِنْ عُلَمَائِهِمْ أَنْتَ أَمْ مِنْ جُهَّالِهِمْ قَالَ لَسْتُ مِنْ جُهَّالِهِمْ فَقَالَ كَيْفَ طُوبَى أَصْلُهَا فِی دَارِ عِيسَى وَ عِنْدَكُمْ فِی دَارِ مُحَمَّدٍ وَ أَغْصَانُهَا فِی كُلِّ دَارِ فَقَالَ ع الشَّمْسُ قَدْ وَصَلَ ضَوْؤُهَا إِلَى كُلِّ مَكَانٍ وَ كُلِّ مَوْضِعٍ وَ هِيَ فِی السَّمَاءِ قَالَ وَ فِی الْجَنَّةِ لَا يَنْفَدُ طَعَامُهَا وَ إِنْ أَكَلُوا مِنْهُ وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ قَالَ السِّرَاجُ فِی الدُّنْيَا يُقْتَبَسُ مِنْهُ وَ لَا يُنْقَصُ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ قَالَ وَ فِی الْجَنَّةِ ظِلٌّ مَمْدُودٌ فَقَالَ ع الْوَقْتُ الَّذِی قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ كُلُّهَا ظِلٌّ مَمْدُودٌ قَوْلُهُ‏ أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَ‏ قَالَ مَا يُؤْكَلُ وَ يُشْرَبُ فِی الْجَنَّةِ لَا يَكُونُ بَوْلًا وَ لَا غَائِطاً قَالَ ع الْجَنِينُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ قَالَ أَهْلُ الْجَنَّةِ لَهُمْ خَدَمٌ يَأْتُونَهُمْ بِمَا أَرَادُوا بِلَا أَمْرٍ فَقَالَ ع إِذَا احْتَاجَ الْإِنْسَانُ إِلَى شَيْ‏ءٍ عَرَفَتْ أَعْضَاؤُهُ ذَلِكَ وَ يَفْعَلُونَ بِمُرَادِهِ مِنْ غَيْرِ أَمْرٍ قَالَ مَفَاتِيحُ الْجَنَّةِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ قَالَ مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ لِسَانُ الْعَبْدِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ صَدَقْتَ وَ أَسْلَمَ وَ الْجَمَاعَةُ مَعَه‏.
ترجمه :
موسى بن جعفر عليه السّلام بطور ناشناس وارد يكى از دهات شام شد از حكومت وقت گريزان بود رسيد بدر غارى كه در آنجا راهى بود هر سال يك روز پيروان خود را موعظه ميكرد. همين كه چشم راهب بموسى بن جعفر عليه السّلام افتاد هيبتى از آن آقا بر دل او وارد شد عرض كرد: شما غريب هستيد فرمود: آرى. عرضكرد: از ملت ما هستيد يا از غير ما فرمود از شما نيستم پرسيد تو از امت مرحومه (امت محمّد) هستى فرمود: بلى. عرض كرد از نادانان آنهائى يا از دانشمندانشان‏ فرمود: از نادانان نيستم؟ گفت: چطور مى‏شود كه درخت طوبى ريشه‏اش در خانه على است و بعقيده شما در خانه حضرت محمّد است و شاخه‏هاى آن در تمام خانه‏ها هست. فرمود: مانند خورشيد است كه نورش همه جا هست و تمام مكانها را فرا ميگيرد با اينكه خودش در آسمان است. گفت: چطور مى‏شود كه ميوه‏ها و غذاهاى بهشتى هر چه بخورند نه تمام مى‏شود و نه كم ميگردد؟ فرمود: مانند چراغ است كه هر چه از آن چراغ‏هاى ديگر را روشن كنند نور آن كم نمى‏شود. عرضكرد: در بهشت سايه‏اى گسترده هست؟ فرمود: قبل از طلوع آفتاب تمام بهشت در سايه‏اى گسترده است اين آيه قرآن اشاره بآن است: أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ. گفت: چه ميخورند در بهشت كه نه ادرار ميكنند و نه غائط مينمايند. فرمود: بچه در رحم مادر چگونه تغذيه مى‏شود كه نه بول ميكند و نه غائط. عرضكرد: اهل بهشت خدمتكارانى دارند كه براى آنها هر چه ميل داشته باشند مى‏آورند بدون اينكه بايشان دستورى بدهد؟ فرمود: هر وقت انسان احتياج بچيزى پيدا كند اعضاء او متوجه ميشوند و طبق خواسته او عمل مى‏كنند بدون اينكه به آنها امرى كند. عرضكرد كليد بهشت از طلا است يا نقره فرمود: كليد بهشت زبان انسان است كه ميگويد: «لا اله الا اللَّه‏» گفت: صحيح ميفرمائيد مسلمان شد با تمام همراهانش.


مربوط به :خطبه‌های نماز جمعه‌ تهران - 1364/01/23
عنوان فیش :مناظره درباره حدّ فدک و خویشاوندی با پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام موسی کاظم (علیه‌السلام), حکومت‎ اسلامی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
هارون یک خلیفه‌ی سیاستمدار و بسیار با ذکاوتی بود. یکی از کارهائی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه که طبری مورخ معروف احتمال میدهد - درست الان یادم نیست، چون نتوانستم حالاها مراجعه کنم به این منابع، از دور در ذهنم هست - یا به طور یقین میگوید هارون‌الرشید حرکت کرد به عزم سفر حج، در خفا مقصودش این بود که برود مدینه، از نزدیک موسی‌بن جعفر را ببیند چه جور موجودی است. (...)
از جمله اینکه حالا در این ملاقاتها هارون‌الرشید تمام آن کارهائی را که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام میدهد: تهدید، تطمیع، فریبکاری؛ همه‌ی اینها را انجام میدهد. یکی از حرفهائی که آنجا با موسی‌بن جعفر میزند، این است که میگوید شما بنی‌هاشم از فدک محروم شدید، آل‌علی. فدک را از شماها گرفتند، حالا من میخواهم فدک را به شما برگردانم. بگو فدک کجاست، حدود فدک چیه، تا من فدک را به شما برگردانم. خب معلوم است که این یک فریبی است که میخواهد فدک را برگرداند، به عنوان کسی که حق از دست رفته‌ی آل محمّد را میخواهد به آنها برگرداند، چهره‌ای برای خودش درست کند. حضرت میگوید بسیار خب، حالا میخواهی فدک را به بدهی، من حدود فدک را برای تو معین میکنم. بنا میکنند حدود فدک را معین کردن؛ آن حدودی که امام موسی‌بن جعفر برای فدک معین میکنند، تمام کشور اسلامی آن روز را در بر میگیرد؛ فدک یعنی این.(1) یعنی اینکه تو خیال کنی که ما دعوامان در آن روز بر سر یک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، این ساده‌لوحانه است. مسئله‌ی ما آن روز هم مسئله‌ی چند تا نخلستان و باغستان فدک نبود، مسئله‌ی خلافت پیغمبر بود؛ مسئله‌ی حکومت اسلامی بود. منتها آن روز آن چیزی که فکر میشد ما را از این حق بکلی محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مسئله پافشاری میکردیم. امروز آن چیزی که در مقابل ما تو غصب کردی، باغستان فدک نیست که ارزشی ندارد. آنچه که تو غصب کردی، جامعه‌ی اسلامی است، کشور اسلامی است. حدود چهارگانه‌ای را ذکر میکند موسی‌بن جعفر (علیه الصّلاة و السّلام)، میگوید این فدک است. یا اللَّه، حالا اگر میخواهی بدهی، این را بده. یعنی صریحاً مسئله‌ی داعیه‌ی حاکمیت و خلافت را آنجا امام موسی‌بن جعفر مطرح میکند. آنوقتی که هارون الرشید در ورود به حرم پیغمبر در مدینه - در همین سفر - میخواست در مقابل مسلمانهائی که دارند زیارت خلیفه را تماشا میکنند، یک تظاهری بکند و خویشاوندی خودش را به پیغمبر نشان بدهد، میرود نزدیک، وقتی میخواهد سلام بدهد به قبر پیغمبر، میگوید: «السّلام علیک یابن عمّ»؛ نمیگوید: «یا رسول اللَّه»، ای پسر عمو سلام بر تو. یعنی من پسر عموی پیغمبر هستم. موسی‌بن جعفر بلافاصله می‌آیند در مقابل ضریح می‌ایستند، میگویند: «السّلام علیک یا ابّ»؛(2) سلام بر تو ای پدر. یعنی اگر پسر عموی تو است، پدر من است. درست آن شیوه‌ی تزویر او را در همان مجلس از بین میبرد. مردمی که دوروبر هارون الرشید بودند، آنها هم احساس میکردند که بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت، وجود موسی‌بن جعفر است.
1 )
مناقب آل أبی طالب عليهم السلام، ابن شهرآشوب، ج ‏4، ص 320؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏48، ص 144.

أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ فَقَالَ ع لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا قَالَ إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدُّهَا قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلَّا فَعَلْتَ قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِی سَمَرْقَنْدُ فَارْبَدَّ وَجْهُهُ‏ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ قَالَ وَ الرَّابِعُ سِيفُ الْبَحْرِ مِمَّا يَلِی الْجُزُرَ وَ أَرْمِينِيَةَ قَالَ الرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْ‏ءٌ فَتَحَوَّلْ إِلَى مَجْلِسِی قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِی إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ‏... .
ترجمه :
هارون الرشيد به موسى بن جعفر(عليه‌السّلام) پيشنهاد كرد كه فدك را پس بگيرد. امام(عليه‌السّلام) امتناع می‌ورزيد تا اینكه هارون اصرار كرد سپس امام فرمود: فدك را فقط با حدود آن قبول میكنم. هارون گفت: حدود فدك كجاست؟ امام فرمود: اگر حدود آن را معين كنم نخواهى داد. گفت: تو را به حق جدت قسم ميدهم كه حدود آن را معين كنى. فرمود: حد اول آن عدن است، چهره رشيد درهم كشيده شد گفت بیشتر بگو! امام فرمود: حد دوم سمرقند است رنگ صورت رشيد سرخ شد فرمود حد سوم افريقا است چهره رشيد سياه شد باز گفت: حد ديگر را بگو فرمود: حد چهارم سيف البحر است كه هم مرز با جزائر و ارمنيه است. هارون گفت: ديگر براى ما چيزى باقى نماند پس بيا جاى من بنشين. حضرت موسى بن جعفر(علیه‌السلام) فرمود: من گفتم اگر مرز آن را تعيين كنم نخواهى داد. هارون از آن موقع تصميم كشتن موسى بن جعفر عليه السّلام را گرفت.

2 )
الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد طبرسی، ج ‏2، ص 393؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏48، ص 135.

وَ لَمَّا دَخَلَ هَارُونُ الرَّشِيدُ الْمَدِينَةَ تَوَجَّهَ لِزِيَارَةِ النَّبِيِّ ص وَ مَعَهُ النَّاسُ فَقَدِمَ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ ص‏ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْعَمِّ مُفْتَخِراً بِذَلِكَ عَلَى غَيْرِهِ فَتَقَدَّمَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى الْقَبْرِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَهْ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ تَبَيَّنَ الْغَيْظُ فِيه‏.
ترجمه :
وقتى هارون الرّشيد وارد مدينه شد يكسر نزد روضه نبوىّ رفت و با او گروهى از مردم نيز بودند، پس نزد قبر آن حضرت رفته و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى پسر عمو- و بر اين كلام بر ديگران مى‏باليد-. پس حضرت كاظم عليه السّلام نزد قبر پيش آمده و گفت: سلام بر تو اى رسول خدا، سلام بر تو اى پدر!!. با شنيدن اين كلام رنگ رخسار هارون دگرگون شد و آثار خشم در سيمايش هويدا گشت.