![]() |
[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :هوای نفس عامل تسلیم نشدن در برابر حقیقت کلیدواژه(ها) : ایمان, حضرت موسی(علی نبینا و اله و علیه السلام), تسلیم, عمل نوع(ها) : قرآن, نهجالبلاغه متن فیش : [چند جمله از نهج البلاغه در باب ایمان] حضرت میفرمایند: «سبیل ابلج المنهاج انورالسّراج»(1)؛ ایمان، راهی است که مسیر آن کاملاً روشن است. ایمان، فروزندهترین چراغ است. مراد از ایمان در این عبارت امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام)، ایمان دینی است؛ یعنی ایمان به خدا و روز جزا و پیغمبر، و همین ایمانی که ادیان مردم را به آن فرا میخوانند. البته اهمیت مطلق ایمان معلوم است؛ چون ایمان پایهی عمل و حرکت انسان است. تا انسان به چیزی دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حرکت نمیکند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهی به حقیقتی عالم است، اما گرویدهی به آن نیست. یعنی در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافی نیست؛ چیزی اضافهی بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایی هم برای ایمان کافی نیست؛ کمااینکه میبینید قرآن دربارهی موسی و قضایای فرعون میفرماید: «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوّا» (2)؛ یعنی وقتی موسی دعوت خودش را مطرح کرد، ملأ فرعونی فهمیدند او راست میگوید و حقیقت است؛ اما بعد از آنکه موسی این معجزهی عجیب را نشان داد و بعد از آنکه ساحران و جادوگران - که تصور میشد کار موسی هم از قبیل کار آنهاست - خودشان اعتراف کردند این از نوع کار آنها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده کردند و به موسی ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، برای آنها روشن شد که موسی حقیقت میگوید؛ اما درعینحال این حقیقت را انکار کردند؛ «جحدوا بها واستیقنتها انفسهم». یقین داشتند که موسی راست میگوید، اما درعینحال انکار کردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ بهخاطر اینکه استکبار و هواهای نفسانیشان و ظلمی که میخواستند بکنند، نمیگذاشت تسلیم شوند. ایمان و گرویدن، نوعی تسلیم است؛ تسلیم حقیقتی شدن. گاهی انسان حقیقت را میفهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمیکند و در مقابل آن میایستد. لذا میبینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمیآورند؛ در مقابل ایمان، کفر میآورند؛ یعنی پوشاندن. انسان گاهی حقیقتی را قبول دارد، اما آن را میپوشاند و پنهان میکند. نقطهی مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنی دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همهی وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزی که شما آن را حقیقت میپندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این میشود پایهی عمل شما. امروز شما میبینید عدهیی با حرارتِ تمام از فلان مبنای اقتصادی یا اجتماعی دفاع و برای آن سرمایهگذاری میکنند. مثال واضحتر، وجود گرایشهای مارکسیستی در دورهی جوانیِ خودمان است که بعضی از شماها هم آن دوره را درک کردهاید. عدهیی واقعاً در مقابل آن مفاهیم مارکسیستی حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اینها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل میشود؛ آن هم عملی به این دشواری؛ مبارزه کردن و در میدان بودن و کشتن و کشته شدن. اگر ایمان به مبنایی وجود داشت، آن انسان میشود خودکار به سمت هدفهای آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذکر دهند. ایمان، عمل را به دنبال میآورد، که در جملهی بعدی این را عرض میکنیم. گفتیم در اینجا مراد امیرالمؤمنین ایمان دینی است؛ ایمان به یک شیء باطل و ایمان به بت و بتمداری نیست؛ ایمان به خدای لاشریک له و ایمان به نبوتها و ایمان به حقایق و ایمان به قیامت است. میفرماید: «سبیل ابلج المنهاج»؛ یعنی مسیر این راه، بسیار روشن است. اگر کسی با عقل و فطرتِ خود وارد این میدان شود، راه را روشن و بیتردید و بیشبهه میبیند؛ «انورالسّراج» است. بعد دنبالهاش این است: «فبالأیمان یستدلّ علی الصّالحات»؛ از راه ایمان، انسان به اعمال صالح میرسد. ایمان است که انسان را میکشاند و به عمل صالح دلالت میکند. بعد بلافاصله میفرماید: «و بالصّالحات یستدلّ علیالأیمان»؛ عمل صالح هم انسان را به ایمان دلالت میکند. یعنی یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. بهنظر من این نکتهی خیلی مهمی است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کمااینکه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم. 1 ) خطبه 156 : از سخنان آن حضرت است خطاب به اهل بصره در خبر از پيشامدهاى سخت فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذَلِكَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَفْعَلْ فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ وَ أَمَّا فُلَانَةُ فَأَدْرَكَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ وَ ضِغْنٌ غَلَا فِي صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَيَّ لَمْ تَفْعَلْ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى . منه : سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى . منه : قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ . و قام إليه رجل فقال يا أمير المؤمنين ، أخبرنا عن الفتنة ، و هل سألت رسول اللّه ( صلى الله عليه وآله ) عنها فقال ( عليه السلام ) : إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) بَيْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي فَقُلْتُ يَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ فَقَالَ لِي إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذاً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ فَقَالَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ . ترجمه : آن كه بتواند خود را بر اطاعت خداوند وادارد بايد اقدام كند. اگر از من پيروى كنيد- چنانچه خدا بخواهد- شما را به بهشت خواهم برد گرچه راهى است دشوار و همراه با تلخى. فلان زن (عايشه) را رأى ضعيف زنان دامنگير شد، و كينه در سينهاش چون ديگ آهنگران كه به جوش آيد جوشيد، و اگر از او خواسته مىشد آنچه با من انجام داد با ديگرى انجام دهد انجام نمىداد. با اين حال حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است. از اين كلام است راه خدا روشنترين راه، و پر فروغترين چراغ است. به ايمان بر اعمال شايسته استدلال مىشود، و به اعمال شايسته بر ايمان دليل مىآورند، ساختمان علم با ايمان آباد مىگردد، و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان مىشود، و با مرگ دنياى آدمى پايان مىپذيرد، و با دنيا آخرت به دست مىآيد، با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك، و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، مردمان را چارهاى از قيامت نيست، كه در ميدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرين جايگاه روان مىشوند. و از اين كلام است از قبرها بيرون آمده، و به آخرين منزل روان شدند. آنجا براى هر خانه اهلى است كه آن را به خانه ديگرى تبديل نكنند، و ساكنانش به جاى ديگر منتقل نشوند. امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوندند، اين دو مرگ را نزديك نمىكنند، و روزى را كاهش نمىدهند. بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كنندهاى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن در آويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه باز گردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است. [مردى از جاى برخاست و گفت: يا امير المؤمنين، ما را از فتنه خبر ده، و آيا در باره فتنه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدهاى فرمود:] وقتى خداى سبحان اين آيه را فرستاد: «الم، آيا مردم گمان كردهاند همين كه بگويند ايمان آوردهايم، رها مىشوند و به آزمايش در نمىآيند» دانستم تا زمانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در ميان ماست فتنه بر ما فرود نمىآيد، پرسيدم: يا رسول اللّه منظور از اين فتنه كه خداوند تو را به آن خبر داده چيست فرمود: «يا على، به زودى امتم پس از من آزمايش مىشوند.» گفتم: يا رسول اللّه، مگر نه اين است كه در روز احد افرادى از مسلمانان شهيد شدند و من از فيض شهادت ماندم، و از اين بابت غمگين شدم، شما به من فرمودى: «بر تو بشارت باد كه عاقبت به شهادت مىرسى» در پاسخم فرمود: «آنچه گفتى صحيح است، ولى بگو به هنگام شهادت صبرت چگونه است» گفتم: اين از موارد صبر نيست، بلكه جاى مژده و شكرگزارى است و فرمود: «يا على، به زودى مسلمانان پس از من به ثروتشان آزمايش مىشوند، و با ديندارى خود بر خدا منّت مىنهند، رحمتش را آرزو دارند، و خود را از خشمش در امان دانند، و با شبهات دروغ و هوسهاى غفلت زا حرام او را حلال شمارند، شراب را به اسم آب انگور و خرما، و رشوه را به عنوان هديّه، و ربا را به نام تجارت حلال دانند.» گفتم: يا رسول اللّه، در آن وقت اين چنين مردم را از كدام گروه حساب كنم در موضع ارتداد، يا در مرتبه فتنه فرمود: «در مرتبه فتنه». 2 ) سوره مبارکه النمل آیه 14 وَجَحَدوا بِها وَاستَيقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُر كَيفَ كانَ عاقِبَةُ المُفسِدينَ ترجمه : و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :سست شدن پایه ایمان بر اثر لغزش کلیدواژه(ها) : ایمان, جنگ اُحد نوع(ها) : قرآن متن فیش : شما به اتفاقی که در جنگ احد افتاد، توجه کنید. آن پنجاه نفری که دچار نفرین و شکوهی همهی مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلی از آنها در جنگ بدر شرکت کرده بودند؛ مردمان بدی نبودند؛ اما همینها دچار آن آفت شدند؛ یعنی بهخاطر جمعآوری غنیمت، گردنه را رها کردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند که مقدار زیادی از خونهای پاک بر زمین ریخته شود؛ خونی مثل خون حمزهی سیدالشهداء بر زمین ریخته شد؛ پیغمبر زخم خورد و حکومت اسلام و نظام نوپای اسلامی دچار تزلزل شد؛ بهخاطر کوتاهی این پنجاه نفر. قرآن دربارهی این پنجاه نفر میفرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛(1) یعنی کاری که اینها کردند، نتیجهی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبهی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل میکند؛ یعنی پایهی ایمان را سست میکند، و سستی ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما میگذارد. وقتی ما لغزش پیدا میکنیم، این لغزش روی ایمان ما - ولو نامحسوس - تأثیر میگذارد. «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ کار خطایی را قبلاً یک نفر انجام میدهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی میگذارد، بدون اینکه خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی میرود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمیشود. 1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 155 إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوا مِنكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ إِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطانُ بِبَعضِ ما كَسَبوا ۖ وَلَقَد عَفَا اللَّهُ عَنهُم ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ حَليمٌ ترجمه : کسانی که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :عدل یکی از پایه های ایمان و عامل ماندگاری آن کلیدواژه(ها) : ایمان, عدالت نوع(ها) : قرآن متن فیش : پایهی سوم ایمان عدل است[صبر ،یقین و جهاد پایه های دیگرایمان هستند.]. عدل یعنی هر چیزی در جای خود قرار گرفتن. معنای لغوی عدل هم یعنی میانه. اعتدال هم که میگویند، از این واژه است؛ یعنی در جای خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپروی و بدون راستروی. این هم که میگویند عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود، بهخاطر همین است. یعنی وقتی هر چیز در جای خود قرار گرفت، همان تعادلی که در نظام طبیعت بر مبنای عدل و حق آفریده شده، بهوجود میآید. در رفتار انسان، عدل لازم است. برای حکمران، عدل لازم است. در موضعگیری، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است. قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا»؛ دشمنی با کسی موجب نشود که شما دربارهی او از عدالت کناره بگیرید و عدالت را رعایت نکنید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوی»(1). بنابراین عدل هم یکی از پایههای ایمان است. اگر عدل بود، ایمان میماند. 1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 8 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ ترجمه : ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است! مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :جهاد بودن صداقت در مواضع سیاسی و اجتماعی کلیدواژه(ها) : ایمان, جهاد نوع(ها) : قرآن متن فیش : پایهی آخر[ایمان]، جهاد است. [صبر ،یقین و عدل پایه های دیگرایمان هستند.]. جهاد یعنی مبارزه. در زبان فارسی، جنگ و ستیزهگری معنای مبارزه را نمیدهد. میگویی من دارم مبارزه میکنم: مبارزهی علمی میکنم، مبارزهی اجتماعی میکنم، مبارزهی سیاسی میکنم، مبارزهی مسلحانه میکنم؛ همهی اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنی تلاش پُر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جادهی آسفالته، انسان پایش را روی گاز بگذارد و با باک پُر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمیگویند. مبارزه آنجایی است که انسان با مانعی برخورد کند، که این مانع در جبهههای انسانی، میشود دشمن؛ و در جبهههای طبیعی، میشود موانع طبیعی. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعی کند آنها را از میان بردارد، این میشود مبارزه. جهاد در زبان عربی عیناً به همین معناست؛ یعنی مبارزه. جهادِ در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همهجا به معنای جنگ مسلحانه نیست. البته یکجا با جنگ مسلحانه تطبیق میکند، یکجا هم با جنگ غیرمسلحانه تطبیق میکند. آنگاه امیرالمؤمنین این کلمات را شرح میدهند - که البته من وارد نمیشوم - هم صبر را، هم یقین را، هم عدل را، هم جهاد را. مثلاً میفرمایند جهاد چهار شعبه دارد: امر به معروف، نهی از منکر و راستگویی و صداقت در مواضع؛ درست همین معنایی که امروز ما در موضعگیری معنا میکنیم؛ یعنی انسان در مواضع سیاسی و اجتماعی صداقت داشته باشد. بنابراین صدق در مواضع، خودش جهاد است. «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه»(1) به آن معناست. 1 ) سوره مبارکه الأحزاب آیه 23 مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا ترجمه : در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :صبر ،یقین ،عدل و جهاد ، چهار پایه ایمان کلیدواژه(ها) : ایمان, عدالت, مقاومت, جهاد نوع(ها) : قرآن, نهجالبلاغه متن فیش : در حکمت سیام(1) نهجالبلاغه آمده است: «سئل عن الأیمان»؛ از حضرت تقاضا کردند دربارهی ایمان برای آنها صحبت کند. فرمود: «الأیمان علی اربع دعائم»؛ ایمان روی چهار پایه استوار است. منظور از چهار پایه این است که اگر پایهها محکم بود، ایمان رو میماند؛ اما اگر پایهها سست شد یا فرو ریخت، ایمان به همان نسبت فرو میریزد. بهطور کامل ساقط نمیشود، اما به همان نسبت فرو میریزد. حضرت این چهار پایه را بیان فرمودند: «علی الصّبر و الیقین و العدل والجهاد». اول، ایستادگی و استقامت در همهی زمینههاست. میخواهید برنامهیی را دنبال کنید؛ تا آخر پای آن برنامه بایستید. میخواهید کاری را انجام دهید؛ آن کار را تمام کنید. اگر مصیبتی پیش میآید، در مقابل آن مصیبت خودتان را از دست ندهید. واجبی بر شما مقرر میشود؛ برای انجام دادن واجب تحمل داشته باشید و بیحوصله و از پا افتاده نشوید. اگر در مقابل گناهی قرار میگیرید، ایستادگی کنید و تسلیم گناه نشوید. ایستادگی در هر جایی نمودی دارد. البته معنای ایستادگی، در همهجا یکی است؛ یعنی همان قوت انسانی و استقامت و پافشاری؛ منتها هر جایی یکطور خودش را نشان میدهد: صبر در مقابل اطاعت، صبر در مقابل معصیت، صبر در مقابل مصیبت. پایهی دیگر ایمان بر یقین استوار است. همانطور که گفتیم، یقین همان علم است. پایههای یقین را نباید متزلزل کرد؛ این شک را نباید مثل موریانه به پایهی یقین انداخت. یقین را باید استوار نگه داشت. اگر به طور طبیعی سؤالی به ذهن انسان آمد، باید برود آن سؤال را دنبال کند تا شک و تردید برطرف شود؛ اما خودش نباید وسوسه کند؛ یقین را در خودش یا در دیگران نباید زایل کند؛ یقینیات را دچار تردید و تبدیل به مشکوکات نکند. پایهی سوم ایمان عدل است. عدل یعنی هر چیزی در جای خود قرار گرفتن. معنای لغوی عدل هم یعنی میانه. اعتدال هم که میگویند، از این واژه است؛ یعنی در جای خود، بدون افراط و بدون تفریط؛ بدون چپروی و بدون راستروی. این هم که میگویند عدل یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود، بهخاطر همین است. یعنی وقتی هر چیز در جای خود قرار گرفت، همان تعادلی که در نظام طبیعت بر مبنای عدل و حق آفریده شده، بهوجود میآید. در رفتار انسان، عدل لازم است. برای حکمران، عدل لازم است. در موضعگیری، عدل لازم است. در اظهار محبت و نفرت، عدل لازم است. قرآن فرموده است: «و لا یجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا»؛ دشمنی با کسی موجب نشود که شما دربارهی او از عدالت کناره بگیرید و عدالت را رعایت نکنید؛ «اعدلوا هو اقرب للتّقوی»(2). بنابراین عدل هم یکی از پایههای ایمان است. اگر عدل بود، ایمان میماند. پایهی آخر، جهاد است. جهاد یعنی مبارزه. در زبان فارسی، جنگ و ستیزهگری معنای مبارزه را نمیدهد. میگویی من دارم مبارزه میکنم: مبارزهی علمی میکنم، مبارزهی اجتماعی میکنم، مبارزهی سیاسی میکنم، مبارزهی مسلحانه میکنم؛ همهی اینها مبارزه است و معنا دارد. مبارزه یعنی تلاش پُر نیرو در مقابل یک مانع یا یک دشمن. اگر هیچ مانعی در مقابل انسان نباشد، مبارزه وجود ندارد. در جادهی آسفالته، انسان پایش را روی گاز بگذارد و با باک پُر از بنزین سفر کند؛ این را مبارزه نمیگویند. مبارزه آنجایی است که انسان با مانعی برخورد کند، که این مانع در جبهههای انسانی، میشود دشمن؛ و در جبهههای طبیعی، میشود موانع طبیعی. اگر انسان با این موانع درگیر شود و سعی کند آنها را از میان بردارد، این میشود مبارزه. جهاد در زبان عربی عیناً به همین معناست؛ یعنی مبارزه. جهادِ در قرآن و حدیث هم به همین معناست؛ همهجا به معنای جنگ مسلحانه نیست. البته یکجا با جنگ مسلحانه تطبیق میکند، یکجا هم با جنگ غیرمسلحانه تطبیق میکند. آنگاه امیرالمؤمنین این کلمات را شرح میدهند - که البته من وارد نمیشوم - هم صبر را، هم یقین را، هم عدل را، هم جهاد را. مثلاً میفرمایند جهاد چهار شعبه دارد: امر به معروف، نهی از منکر و راستگویی و صداقت در مواضع؛ درست همین معنایی که امروز ما در موضعگیری معنا میکنیم؛ یعنی انسان در مواضع سیاسی و اجتماعی صداقت داشته باشد. بنابراین صدق در مواضع، خودش جهاد است. «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه»(3) به آن معناست. یکی دیگر از شعبههای جهاد، «و شنئان الفاسقین» است؛ یعنی جدا شدن از جریان فسق و کفر؛ این را من مخصوصاً به شما میگویم؛ این را همه توجه داشته باشید. باید حساب شما از این جریان جدا باشد؛ با آن مخلوط نشود. شماها با من آشنا هستید و ما حدود هشت سال با شما بودهایم؛ با بعضی هم که خیلی بیشتر. بنده هیچ اعتقاد ندارم که با کفار باید قطع رابطه کرد؛ نه، مرز شما و کفار باید معلوم باشد؛ مرز شما و فساق باید معلوم باشد؛ مرز شما با آنهایی که جمهوری اسلامی را قبول ندارند، باید معلوم باشد. یک وقت هم لازم است در جایی انسان با همان کسی هم که جمهوری اسلامی را قبول ندارد، تعامل کند؛ اما معلوم است که او، اوست و شما، شمایید؛ مخلوط نشوید. من همیشه از بعضیها در همین نظام و مجموعهی خودمان گلهمند بودم؛ چون اینها مرزها را پاک کردهاند. به اینها گاهی میگفتم وقتی شما مرز را پاک میکنید، اشکالش این است که بسیاری بهخاطر نبودن مرز، از این طرف میروند آن طرف، از آن طرف میآیند اینطرف؛ مرتب رفت و آمد میکنند؛ یعنی حدود فراموش میشود. یک کشور اگر مرزش مشخص نباشد، هویت جمعی و وحدت جمعی ندارد. بگذارید مرزها مشخص باشد؛ معلوم باشد شما کجایید، آنها کجا هستند. «و من شنئ الفاسقین و غضب للَّه غضب اللَّه له»؛ شما بهخاطر خدا خشم بگیرید، خدا هم بهخاطر شما خشم میگیرد؛ «و ارضاه یوم القیامة».(4) 1 ) قصار 31 : وَ سُئِلَ ( عليه السلام ) عَنِ الْإِيمَانِ فَقَالَ الْإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْعَدْلِ وَ الْجِهَادِ وَ الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ وَ الْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ فَمَنْ تَبَصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي النَّاسِ حَمِيداً وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى التَّعَمُّقِ . وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّيْغِ وَ الشِّقَاقِ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ وَ الشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى التَّمَارِي وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَيْدَناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهِمَا . ترجمه : از حضرتش در رابطه با ايمان سؤال شد، پاسخ داد: ايمان استوار بر چهار پايه است: شكيبايى، باور، عدالت، جهاد. شكيبايى را چهار شعبه است: اشتياق، ترس، زهد، انتظار. آن كه مشتاق بهشت است دل از شهوات گرداند. آن كه در ترس از آتش است از محرمات دورى كرد. آن كه بىرغبت به دنياست مصائب را آسان شمرد. و آن كه در انتظار مرگ است به سوى خيرات شتافت. باور را چهار شعبه است: بينايى زيركانه، دريافت حكيمانه، پندگيرى از ديگران، و اقتدا به روش پاكان. آن كه در زيركى بينايى يافت حكمت برايش روشن شد. و هر كه را حكمت روشن شد پندگيرى را دانست. و هر كه پندگيرى را دانست چنان ماند كه در ميان گذشتگان بوده. عدالت را چهار شعبه است: فهم درست، غواصى دانش، داورى روشن، استوارى در بردبارى. آن كه درست فهميد اعماق دانش را دريافت. كسى كه اعماق دانش را دريافت از آبشخور احكام شريعت سيراب بازگشت. و هر كه بردبارى ورزيد در كارش كوتاهى نكرد، و در ميان مردم به ستودگى و نيكى زندگى نمود. جهاد را چهار شعبه است: امر به معروف، نهى از منكر، صداقت در مواضع حق، دشمنى با بدكاران. آن كه به امر به معروف برخاست مردم مؤمن را توانا نمود. و هر كه نهى از منكر كرد بينى منافقان را به خاك ذلت رساند. و آن كه صدق در مواضع حق را رعايت نمود به وظيفهاش عمل كرد. و هر كس با بدكاران دشمنى كرد و براى خدا خشم گرفت خداوند به خاطر او خشم گيرد و او را در قيامت خشنود سازد. كفر استوار بر چهار پايه است: كنجكاوى ناصواب، زد و خورد با مردم، انحراف از حق، و دشمنى. آن كه كنجكاوى ناصواب كرد به حق باز نگشت. و آن كه از پى جهالت به زد و خورد با مردم برخاست پيوسته از ديدن حق كور شد. و آن كه از حق منحرف گشت خوبى را بدى و بدى را خوبى ديده و دچار مستى گمراهى شد. و آن كه دشمنى نمود راههايش دشوار، و كارش سخت، و راه نجاتش تنگ گشت. شك بر چهار پايه است: جدال، ترس، دو دلى، و خود باختن. آن كه جدال را شيوه خود كرد شب گمراهيش صبح هدايت نشد. و هر كه را ترساند آنچه پيش رو داشت عقب گرد نمود. و هر كس ملازم دو دلى گشت گامهاى شيطان پايمالش كرد. و آن كه به هلاكت دنيا و آخرت تن داد در هر دو جهان نابود شد. پس از اين سخن گفتارى بود كه آن را از ترس طولانى شدن و بيرون رفتن از روشى كه قصد ما در اين كتاب است واگذاشتيم 2 ) سوره مبارکه المائدة آیه 8 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا كونوا قَوّامينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالقِسطِ ۖ وَلا يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَومٍ عَلىٰ أَلّا تَعدِلُوا ۚ اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعمَلونَ ترجمه : ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، با خبر است! 3 ) سوره مبارکه الأحزاب آیه 23 مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا ترجمه : در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :ایمان عاریه یی یعنی ایمان آبیاری نشده با عمل صالح کلیدواژه(ها) : ایمان, تقوا نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : فمن الأیمان ما یکون ثابتاً مستقراً فیالقلوب و منه ما یکون عواری بینالقلوب و الصّدور الی اجل معلوم»(1). دوگونه ایمان داریم؛ ایمان ثابت و مستقر، و ایمان مستودع و عاریهیی. ایمان عاریهیی هم ایمان است؛ نه اینکه آن شخص، منافق است؛ ایمانش راسخ نیست؛ لذا زود زایل میشود. ایمان ثابت و مستقر، یعنی جای گرفتهی در قلب، تکیه کردهی به یک استدلال و یک بینش عمیق، و پشتیبانی شدهی با عمل صالح. نوع دیگر ایمان این است که با احساسات پیدا شده، با منطق پیدا نشده؛ انسان پای آن، عمل صالح نگذاشته؛ همینطور شعارِ ایمانی داده و گاهی هم خیلی تند شعار داده؛ اما پای این، عمل صالحی که بهخاطر آن با نفس ِ خودش مجاهدت و مبارزه کند، خرج نکرده؛ یعنی این ایمان با عمل صالح آبیاری نشده؛ این میشود ایمان عاریهیی. حضرت میفرماید: «و منه ما یکون عواری بین القلوب والصّدور الی اجل معلوم». آن وقتِ معلوم چه هنگام است؟ تا این ایمان، عاریهیی است؛ تا وقتی که این ایمان از او زایل شود؛ گنجشکی که در سینهی خودش حبس کرده، بپرد و برود؛ چون این ایمان جزو وجود او نشده است. در چه مواقعی اینگونه ایمان زایل میشود؟ وقتهای امتحان و لحظات هوای نفس. مثلاً اگر کسی پولکی است، هنگامیکه بین پول و حفظ ایمان، سر دو راهی قرار بگیرد، ایمان میپرد و تمام میشود. بعضیها دچار وسوسههای نفسانی و شهوات جنسی هستند؛ بعضیها دچار مقامپرستیاند؛ هر کسی یکطوری است. هر کدام از ماها لغزشگاهی داریم؛ به قول فرنگیها، پاشنهی آشیل و چشم اسفندیاری داریم؛ آنجا گیجگاه و ضربتخور ماست؛ به خدا پناه ببریم که آن ضربتخور پیش نیاید. راهش تقواست. تقوا که من مکرر در همین جلسه و جلسات دیگر راجع به آن صحبت کردهام، یعنی دایم مراقب خود بودن. انسان راز بعضی از تحولهای صدوهشتاد درجهییِ از اول انقلاب تا الان را اینجا میفهمد. از اول انقلاب تا الان بیستوپنج سال میگذرد؛ گاهی میبینید بعضیها صدوهشتاد درجه تحول پیدا کردهاند؛ یعنی از یک مؤمنِ مخلص ِ صادقِ پُرجوش و خروش ِ شعار دهنده، تبدیل شدهاند به یک معاندِ معارض ِ دشمنِ لجوجِ عنودِ بهانهگیر! ما چند نوع دشمن داریم: بعضی دشمنها، دشمن هستند؛ اما دایماً نمیخواهند بهصورت انقلاب پنجه بزنند. بعضیها نه، دایم میخواهند در چشم انقلاب و نظام اسلامی انگشت فرو کنند و پنجه بزنند. وقتی نگاه میکنی، میبینی بعضی از اینها کسانی هستند که بسیار تند و داغ، خیلیها را قبول نداشتند؛ مثل شعلهیی که از روی خس و خاشاک بلند میشود. البته از چوبِ محکم هم گاهی شعلهی مفصل بلند میشود؛ اما از خس و خاشاک هم که هیچ چیز ندارد، شعله بلند میشود، ولی فوراً میخوابد. گاهی ما کسانی از این قبیل داریم؛ ایمان اینها مستقر نیست؛ مستودع و زوالپذیر و بدون تکیهی به یک استدلال محکم است. همانطور که عرض کردیم، این ایمانِ زایل شده اینطور نیست که وقتی بخواهد برود، زنگ بزند و خبر کند و بگوید رفتم و از این ساعت من دیگر کافر میشوم و نماز نمیخوانم؛ بتدریج انسان نمیفهمد و ملتفت نمیشود که چگونه این ایمان از او زایل شد. خیلی باید مراقب بود و به خدا پناه برد. 1 ) خطبه 189 : از خطبههاى آن حضرت است در باره ايمان و هجرت فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى يَحْضُرَهُ الْمَوْتُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ . وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّلِ مَا كَانَ لِلَّهِ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لَا يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ . إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ . أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا . ترجمه : از ايمانها ايمانى در دلها ثابت و برقرار، و ايمانى بين دلها و سينهها تا مدتى معين عاريتى و ناپايدار است. پس اگر از كسى به علّتى شرعى براى شما بيزارى حاصل شد او را واگذاريد تا مرگش برسد، آن هنگام (اگر بر حال گذشته باقى بود) مرز بيزارى است. وجوب هجرت بر همان اساس اوليّهاش باقى است. البته خدا را به مردم روى زمين از آنان كه ايمانشان را پنهان دارند يا آشكار نمايند نيازى نيست. نام هجرت بر احدى واقع نمىشود مگر حجت خدا را در زمين بشناسد، كسى كه حجت الهى را شناخت و به او اقرار كرد مهاجر است. و نام مستضعف بر آن كه حجت به او رسيد و گوشش آن را شنيد و دلش آن را حفظ كرد صدق نمىكند. معرفت به ما كارى است سخت و دشوار، آن را جز عبدى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده تحمل نمىكند، و حديث ما را فرا نگيرد جز سينههاى امين، و عقلهاى متين. اى مردم، پيش از آنكه مرا نيابيد از من بپرسيد، كه من به راههاى آسمان داناتر از راههاى زمينم، بپرسيد پيش از آنكه فتنهاى به شما روى آورد كه چون شتر بىصاحب گام بردارد و مهار خود را لگد كوب كند، و عقول صاحب عقول را زايل نمايد مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش : ایمان, عمل صالح کلیدواژه(ها) : ایمان, عمل صالح نوع(ها) : جملههای برگزیده متن فیش : ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کمااینکه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم. مربوط به :بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت - 1383/08/20 عنوان فیش :محسوس نبودن کم شدن ایمان در انسان کلیدواژه(ها) : جنگ اُحد, ایمان, عمر انسان, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما به اتفاقی که در جنگ احد افتاد، توجه کنید. آن پنجاه نفری که دچار نفرین و شکوه ی همه ی مسلمانها در طول این چهارده قرن شدند، مسلمان بودند؛ اصحاب پیغمبر بودند؛ خیلی از آنها در جنگ بدر شرکت کرده بودند؛ مردمان بدی نبودند؛ اما همین ها دچار آن آفت شدند؛ یعنی به خاطر جمع آوری غنیمت، گردنه را رها کردند؛ میدان را به دشمن دادند و موجب شدند که مقدار زیادی از خونهای پاک بر زمین ریخته شود؛ خونی مثل خون حمزه ی سیدالشهداء بر زمین ریخته شد؛ پیغمبر زخم خورد و حکومت اسلام و نظام نوپای اسلامی دچار تزلزل شد؛ به خاطر کوتاهی این پنجاه نفر. قرآن درباره ی این پنجاه نفر می فرماید: «انّ الّذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ یعنی کاری که اینها کردند، نتیجه ی اشتباهات و لغزشهایی بود که قبل از این کرده بودند. هر لغزشی به نوبه ی خود لغزشهای دیگری را بر انسان تحمیل می کند؛ یعنی پایه ی ایمان را سست می کند، و سستی ایمان، تأثیر سوء خودش را در عمل بعدی ما می گذارد. وقتی ما لغزش پیدا می کنیم، این لغزش روی ایمان ما - ولو نامحسوس - تأثیر می گذارد. «انّما استزلّهم الشّیطان ببعض ما کسبوا»؛ کار خطایی را قبلاً یک نفر انجام می دهد، بعد این خطا در ایمان او تأثیر منفی می گذارد، بدون این که خود انسان هم متوجه شود؛ مثل خیلی از وقتها که انسان از حالی به حالی می رود، لیکن تغییر حال خود را متوجه نمی شود. خدا رحمت کند مرحوم آقای خاتمی (رضوان اللَّه علیه)؛ پدر بزرگوار رئیس جمهور محترممان را. سال 57 وقتی از تبعید برمی گشتم، اردکان خدمت ایشان رسیدم. آن موقع حدود هفتاد سالشان بود. می گفتند من خودم را احساس نمی کنم. به زبان می گویم پیرم، اما اصلاً احساس نمی کنم پیرم؛ خودم را مثل تصویر سی سالگی، سی وپنج سالگی می بینم. من سالها بعد از ایشان پرسیدم شما یک وقت چنین چیزی به من گفتید؛ آیا الان هم همان طور است؟ گفتند بله، همان طور است. حالا خود ما هم همین طوریم. تصویری که از ما ریش سفیدها و پیرمردها در ذهنمان هست، تصویر سی سال پیش خودمان است. ما گذران عمر و تحول عجیبی که پیدا شده، با همه ی آثار محسوس جسمانی یی که دارد، درک نمی کنیم. تحول ایمان هم همین طور است؛ یعنی کم شدن ایمان را هم انسان حس نمی کند؛ چون حتّی آثار محسوس جسمانی هم ندارد که انسان بفهمد و درک کند. پس آن لغزش و اشتباه، در ایمان اثر گذاشت. کم بودن ایمان، در عمل بعدی ما اثر می گذارد. |