کاری بر نمیآید! زبانم کار میکند که آن هم... کار با این آقایان است!» اینها را آقا در پاسخ به درخواست آقای علمی، مدیر نشر سخن میگویند که خواسته بود برای مهار قیمت کاغذ اقدامی انجام شود. چند ثانیهای همه میروند در بهت و فضا سنگین میشود. در نهایت وزیر ارشاد جلو میآید و از اقدامات صورتگرفته برای افزایش تولید کاغذ میگوید. سرکشی قیمت کاغذ در یک دهه اخیر بهطرز عجیبی پشت ناشران را به خاک رسانده. قیمت ۸۰ هزار تومانی هر بند کاغذ در ابتدای دهه ۹۰ حالا رسیده به بندی ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان! تقریباَ ۱۹۰۰ درصد افزایش!
اکثر ناشران از تاختی که قیمت پشت جلد کاغذ میدهد و فاصلهاش را با سبد خانوار دورتر میکند. در چنین شرایطی اولین راهحل، مهار قیمت کاغذ است. موضوعی که آقا در مصاحبه پایانی نمایشگاه هم به آن اشاره کردند: «من البتّه چند سال قبل به این مسئله تأکید کردم، همّت نکردند که دنبال کنند؛ حالا خب بحمدالله شروع کردهاند. امیدواریم که این کمک کند تا این قیمتِ بالای کتابها ــ که خرید کتاب با این قیمتها واقعاً سخت است ــ بشکند و با ارزان شدن کاغذ، با آمدن کاغذ داخلی مرغوب، این وضع بهتر بشود.»
قیمت کاغذ و تاثیر آن بر قیمت کتاب و کاهش شمارگان آن در غرفه نشر معارف هم به شکل دیگری تکرار شد. وقتی که آقا از مسئول نشر علت کاهش شمارگان و افزایش قیمت آثار را جویا شدند پاسخ داد که کاغذ به شکل سرسامآوری گران شده است. مسئولان این غرفه هم مانند بعضی دیگر از ناشران میخواستند چند عنوان از کتابهای خود را بعنوان هدیه به رهبر انقلاب تقدیم کنند که البته در خبرهای منتشرشده بعد از نمایشگاه در رسانهها به اشتباه بهعنوان خرید کتاب توسط آقا از آن اعلام شد! اتفاقات نمایشگاه کتاب و صحبتهای ناشران با آقا برای اهالی فرهنگ و ادب جذابیت دارد و همین روایت مکتوب نیز تنها بخشهایی از آن را به رشته قلم درآورده است؛ اما آنچه مسلم است، بیان ناقص و مخدوش مطالب و احیاناً استفاده نامناسب و ابزاری از آنها در شأن دستاندرکاران عرصه نشر و کتاب و فرهنگدوستان نیست.
در غرفه نشر سخن اما در کنار بحث گرانی کاغذ، مسئله تکریم و تعظیم زبان فاسی توسط ترکزبانها هم مطرح شد و اینکه بهترین آثار در مورد فارسی را ترکزبانها نوشتهاند. آقای مختارپور رئیس کتابخانه ملی از ورود این ناشر به حوزه چاپ رمان گفت دلیل اصلیاش فروش بهتر رمان و تسهیل اقتصاد نشر برای ناشر است. آقای علمی هم تأیید کرد و گفت هرچند دارند این کار را میکنند اما به دل خودشان نیست چرا که با علاقه و خواست اصلیشان فاصله دارند. آقا در مقام یک رمانخوان جواب دادند: «کار بدی هم نیست». در دفترچه یادداشتم این را یادداشت میکنم که بعدها اگر دوباره جایی بحث رمان و شرکآمیز توصیف کردنش توسط بعضی مدعیان شد، این موضع آقا را یادآوری کنیم.
همه باید بینوایان بخوانند
در غرفه سوم و بازدید از نشر هرمس هم موضوعی که بحث را گُل انداخت، رمان بود. مدیر نشر اولین اثری که به آقا معرفی کرد ترجمه جدید «بینوایان» ویکتور هوگو بود. احتمالا از علاقه رهبر انقلاب به هوگو مطلع بود که در ادامه بعضی عناوین دیگر جناب هوگو را معرفی کرد. آقا هم موضوع را ادامه دادند؛ رو به حلقه افراد نزدیک خود کردند و گفتند: «یک کتاب خوبی دارد ویکتور هوگو
]به نام
[ داستان یک جنایت! آن هم خیلی خوب است.» اینجا هم یاد موضع بعضی مدعیان افتادم در نگاه منفی به رمان و طرد آن. احتمالاً برایشان جالب باشد که یک فقیه و مرجع تقلید چنین نگاهی به رمان دارد.
جالبتر اینکه همین فقیه و مرجع تقلید، یک نویسنده خارجی را «حکیم» توصیف کنند به همان معنایی که مسلمانان واژه حکیم را معنادار میکنند و دوباره جالبتر اینکه همین فقیه و مرجع تقلید این صحبتها را در دیدار با دستاندکاران برگزاری هفته «دفاع مقدس» بیان کرده باشند: « ویکتورهوگو یک حکیم است. ویکتور هوگو یک نویسندهی معمولی نیست. واقعاً به همان معنایی که ما مسلمانان «حکیم» را استعمال میکنیم و بهکار میبریم، یک حکیم است و بهترین حرفهایش را در «بینوایان» زده است. «بینوایان» هم یک کتاب حکمت است و به اعتقاد من، همه باید «بینوایان» را بخوانند.
» ۱۳۷۲/۰۶/۲۹ همه باید بینوایان را بخوانیم.
التفات ایشان به رمان در یکی دیگر از غرفهها هم تکرار شد. وقتی ناشر از تولید بعضی رمانهای دو زبانه گفت با واکنش جالب ایشان روبرو شد که این دو زبانه چاپ کردن رمان، قیمت آن را بالا میبرد و به مخاطب فشار میآورد؛ مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان! در کنار یادداشت کردن جمله «همه باید بینوایان بخوانند» این جمله را هم یادداشت میکنم که «مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان» و در ادامه از قول خودم مینویسم که رمان بخواند و کیفش را ببرد ولو اینکه برخی مدعیان، منع رمان کنند!
همه اینها اما باعث نمیشود که رمان و داستان ایرانی به حاشیه برود. در اواخر بازدید و هنگامی که آقا مشغول دیدن عناوین غرفه انتشارات نیماژ بودند، مدیر نشر حرف را به آنجا کشاند که دیگر به داستان ایرانی اقبال زیادی نمیشود. واکنش آقا دوباره جالب و معنادار میشود. چیزی به این مضمون که فرق میکند که چه نوع داستانی باشد: «چرا! اگر از این مقلدین داستان نو باشند، این را کسی استقبال نمیکند؛ یک وقت نه داستان درست و حسابی و کلاسیک است.» بله اگر داستان مطابق اصول کار شده باشد مخاطب دارد و طبعا از آن استقبال هم میشود.
من با جایزه کاری ندارم!
فارغ از بحث رمان و ادبیات و کاغذ، موضوع فروش هم از مسائل مورد توجه و مکرر در رفت و برگشتهای آقا با ناشران بود. اینکه آثاری که منتشر میشود در چه شمارگانی است (در پرانتز این را هم بگویم که در تمام سه ساعت بازدید حواسم مشخصاً به استفاده از واژه شمارگان بود؛ حتی یک بار هم از واژه فرنگی تیراژ استفاده نکردند!) و چقدر فروش میرود و با استقبال مردم مواجه میشود. فرقی هم نداشت که ناشر، شعر و ادبیات و رمان منتشر میکند یا آثاری در حوزه فکر و اندیشه انقلاب اسلامی و شهید آوینی! حتی انتشارات صدرا ناشر آثار شهید مطهری هم از این قاعده مستثنی نیست. آقا بعد از شنیدن خبر انتشار اشعار همسر شهید مطهری از میزان فروش آثار دیگر ناشر میپرسند. پاسخ میآید که مجموعه آثار استاد مطهری همچنان پر فروش است.
مهم این بود که چقدر از آثار فروش رفتهاند و در چه شمارگانی. قضیه به قدری جدی بود که در یکی از غرفههایی که ارشاد برای جوایز ادبی دولتی برپا کرده و متصدی خانم هم مشغول توضیح بعضی عناوین و جایزه گرفتن یا نگرفتن آنها بود، آقا خیلی جدی و محترمانه به میان بحث آمدند: «من با جایزه کاری ندارم! من با فروش کار دارم. به من بگویید چقدر فروش داشتهاند!»
این نگاه یعنی کار و اقدام فرهنگی هم تا حد زیادی و بالنسبه باید از نظر اقتصادی روی پای خودش باشد و جایی در بازار داشته باشد تا بتواند با اتّکا و ایستادن روی پای خودش در درازمدت موثر واقع شود وگرنه حمایتها و تزریقهای دولتی و حاکمیتی هرقدر هم در بعضی موارد بهجا باشند اما در نهایت حکم یک اثر موقت را دارند که در درازمدت جایی در چرخه طبیعی اقتصاد فرهنگ نخواهند داشت. این موضوع یک جای دیگر هم خودش را عجیب به رخ کشید. در غرفه انتشارات فاتحان -که از ناشران حوزه دفاع مقدس هم محسوب میشود- مدیر نشر برای مدیریت بعضی حوزههای نشر بهعنوان پیشنهاد مسئله راهاندازی قرارگاه کتاب را مطرح کرد. پاسخ و واکنش آقا جالب بود. چیزی نزدیک به این مضمون که قرارگاههای کتاب خیلی درست شده و تکرارش دیگر به نظر کار جالبی نیست!
جمع گرم رفقای قدیمی
بازدید آقا از نمایشگاه کتاب سوای اینکه یک وجه فرهنگی دارد، برای کسانی مثل ایشان که با بعضی از اهالی نشر و کتاب از قدیم حشر و نشر داشتهاند و دارند یک وجه صمیمانه دوستانه هم دارد. نمونهاش اتفاقی بود که در جریان بازدید از غرفه ناشرانی مثل سوره مهر، اداره انتشارات وزارت خارجه، جمهوری، سخن، اسلامی و نیماژ افتاد. در بازدید از غرفه کانون اندیشه جوان و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و احوالپرسی با حجتالاسلاموالمسلمین رشاد هم همین قاعده برقرار بود.
آقای علی مطهری هم که در غرفه انتشارات صدرا موفق به ملاقات آقا نشده بود در ادامه مسیر بازدید جلو آمد و کتابهای اشعار همسر شهید مطهری و خطابههای اخلاقی استاد مطهری را به عنوان جدیدترین آثار صدرا معرفی و نسخهای از آنها را تقدیم کرد.
در غرفه نشر سخن با آقای علمی گرم گرفتند و گفتند: «شما اسم علمیها را نگه داشتهاید!» آقای علمی هم یک مجموعه از آثاری که با همکاری بنیاد موقوفه
مرحوم ایرج افشار منتشر کردهاند را نشان میدهد که آقا میگویند اینها را برایمان فرستادهاید و علمی میگوید یک مجموعه را قبل از عید فرستادهایم، نمیدانم همان است یا نه! مشخص است که بیرون از این کادر هم طرفین با هم ارتباط و تعامل دارند.
در بازدید از غرفه نشر جمهوری، جوانی که مدیریت نشر را بر عهده دارد جلو میآید و خود را معرفی میکند. مشخص میشود که پدرش قبل از انقلاب در نشر آسیا فعال بوده؛ همان نشری که کتاب «صلح امام حسن(ع)» را منتشر کرده، کتابی که اولین مرتبه در سال ۱۳۴۸ شمسی توسط آیتالله خامنهای از عربی به فارسی ترجمه شده است. در جریان بازدید از نیماژ هم مدیر نشر آشنایی داد که از همان خانواده نشر جمهوری است.
در بازدید از غرفه انتشارات وزارت خارجه، آقا احوال آقای صباح زنگنه را از اعضای غرفه پرسیدند. صباح زنگنه رئیس اولین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران است که در سال ۱۳۶۶ و در زمان ریاست جمهوری آیتالله خامنهای برگزار شده است. او چندی قبل هم در مصاحبه با یکی از رسانهها گفته بود وقتی طرح برگزاری نمایشگاه را پیش آیتالله خامنهای بردیم از آن استقبال و حمایت کردند و حتی در بعضی موارد مشاوره میدادند، مثلاً اینکه حواس مسئولان برگزاری نمایشگاه به بعضی کتب تفرقهانگیز دینی و مذهبی باشد.
در غرفهی جوایز کتاب سال و جایزهی جلال عکسی از مرحوم جلال آل احمد به همراه تعدادی از افراد قرار داشت، بدون اینکه نام آنها نوشته شده باشد. آقا به افرادی که در تصویر بودند اشاره کردند و گفتند که این شخص پدر جلال است و سایر افراد را معرفی کردند.
رفاقتها در جریان بازدید از غرفه نشر اسلامی به اوج خودش رسید. جوان دیگری جلو آمد و خودش را معرفی کرد و در انتهای جمله هم اضافه کرد که پسر آقای نظیفی و حامل سلام گرم پدر است. آقا از حال و احوال نظیفی بزرگ جویا میشوند که فرزندش از ناخوش احوالی پدر میگوید. در ادامه هم درخواست دارد که اگر ممکن است آقا قرآنی را به یادگار و تبرک برای پدر امضا کنند. به حجب و حیا میگوید: اگر امکانش هست البته! آقا با صدایی که بعد از نزدیک سه ساعت بازدید از غرفهها هنوز انرژی و نشاط از آن می
بارد پاسخ میدهند: «بله! بله!» عصایشان را به یکی از اطرافیان میدهند و همانطور که ایستادهاند، قرآن را برای آقای نظیفیِ پدر امضا میکنند.
ادبیاتِ خوش مقاومت
هر متنی که از رابطه و نسبت حضرت آیتالله خامنهای و کتاب چیزی بگوید اما ادبیات مقاومت و دفاع مقدس در آن غایب باشد حتماً متن و گزارش و روایت ناقصی است و نمیتواند به تنهایی مورد اعتنا قرار بگیرد. ادبیات دفاع مقدس و التفات ویژه رهبر انقلاب به این گونه ادبی موضوعی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. این شاخه ادبی این روزهاست که مورد توجه بسیاری قرار گرفته و سهم قابل توجهی از بازار را هم به خود اختصاص داده وگرنه در آن روزهای غربت ادبیات دفاع مقدس در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد که نهال نورسته بود یگانه و تنها حامیاش آیتالله خامنهای بود تا امروز که آن نهال تبدیل به درخت تناوری شده و دیگر حتی نادیده گرفتنش ممکن نیست.
موضوعی واضح و عیان و صدالبته جدی که در مصاحبه پایان نمایشگاه با خانم لبافی خبرنگار هم مجدد به آن تصریح شد: «این کتابهای خاطرات مربوط به دفاع مقدّس و دفاع از حرم که چاپ میشود، خیلی باارزش است؛ این یک گونهی جدید از کتابسازی و تولید کتاب است که بحمدالله خوب راه افتاده و خانمها هم در این زمینه خیلی فعّالند، نویسندههای خانم نوشتههای بسیار خوبی دارند، از آنها من زیاد میخوانم.
» ۱۴۰۲/۰۲/۲۴ بعد از جمله «همه باید بینوایان بخوانند» و ««مخاطب آمده رمان بخواند نه زبان» حالا باید این جمله را هم یادداشت کرد: «کتابهای خاطرات دفاع مقدس و دفاع از حرم خیلی باارزش است.» بیدلیل هم نخواهد بود که رفت و برگشتها با آثار و اصحاب ادبیات جهاد و مقاومت از جنس دیگری باشد.
آقا در غرفه انتشارات سوره مهر،
آقای مرتضی سرهنگی را که میبینند گل از گلشان میشکفد. در مکالمهای هم که با هم داشتند احوال آقای هدایتالله بهبودی را میپرسند و سلام میرسانند. تمثال این دو نفر را باید در همه نهادهای فرهنگی کشور نصب کنند بهعنوان نماد ایستادگی و پایمردی در فرهنگ و البته مردی و کاری! موضوعی که آقا هم در بازدید از غرفه سوره مهر به آن اشاره کردند: «کتابهای خاطراتی که چاپ میشود منشأش شما هستید. ما کارهایی که از برکات فعالیت شماست را همینطور به تدریج میبینیم. این خاطرات واینها که چاپ میشود در واقع منشأش شما هستید. خدا انشاءالله حفظتان کند!» پیشتر هم در تکریم سرهنگی و بهبودی گفته بودند من اگر شاعر بودم برای این دو نفر شعر میسرودم.
سرهنگیِ محجوب، مأخوذ به حیاتر از این حرفهاست و یکی از آثار جدید سورهمهر را به آقا معرفی میکند. کتاب «سیطره» که روایت نفوذ اطلاعات در کومله است. مأمور نفوذی اطلاعاتی ایران هفت سال آنجا مشغول بوده و حتی مسئول گزینش هم میشود. آقا از روی جلد نام نویسنده را میخوانند: «کیانوش گلزار راغب. آن دوست کردشان هم از دنیا رفت.» اشاره آقا به مرحوم سعید سعیدزاده است که دو مرتبه اسیر گروهکهای ضدانقلاب شده بود و بعدها کتاب خاطراتش تحت عنوان «عصرهای کریسکان» با حمایت و راهنمایی مرتضی سرهنگی و نویسندگی آقای گلزار راغب منتشر شد.
در ادامه با کتاب «یک محسن عزیز» روبرو میشوند. «یک محسن عزیز» زندگینامه داستانی شهید محسن وزوایی از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) است. خانم فائضه غفار حدادی نویسنده کتاب هم حضور دارد. آقا رو به خانم نویسنده میکنند و از متنی خبر میدهند که برای این کتاب نوشتهاند و میپرسند که به دستش رسیده یا نه که با پاسخ منفی حدادی روبرو میشود. آقا در ادامه میگویند نکاتی در این کتاب درباره شخصیت شهید ذکر شده که فقط یک نویسنده خانم میتوانست آنها را به تصویر بکشد. در این غرفه از میزان فروش آثار هم میپرسند. مدیر نشر توضیح میدهد که فروش آثار دفاع مقدسشان که البته وظیفه و ماموریت اصلی نشر هم محسوب میشود خوب است.
ترجمه و کودک و نوجوان
در کنار همه اینها اما تذکر و توصیه بعدی به مدیر و مسئولان نشر، مخاطب کودک و نوجوان است و اینکه این مخاطب هم فراموش نشود و البته با ادبیات بومی باید جذب شوند: «هنوز که هنوز است این داستانهای خارجی مربوط به کودک و نوجوان بر مجموعه کارها غلبه دارد. این خیلی عیب بزرگی است!» کتابهای کودک و نوجوان و موضوع ترجمه یکی دو جای دیگر از جمله مصاحبه با خبرنگار صداوسیما هم تکرار شد: «روی مسئلهی کتاب کودک و نوجوان هم من تأکید دارم. خوشبختانه دیدم در چندین غرفه در این مسئله کار شده و باز هم من تأکید میکنم که برای کودکان، برای نوجوانان، هر چه میتوانند کتاب تهیّه کنند و ما را از کتابهای بیگانه بینیاز کنند که بتوانیم با فرهنگ خودمان، با جهتگیریهای خودمان و اهداف خودمان انشاءالله کتاب در اختیار نوجوانانمان بگذاریم. این هم یک مسئله است
.»
۱۴۰۲/۰۲/۲۴
موضوعی که در غرفه انتشارات علمی و فرهنگی هم مورد اشاره قرار گرفت وقتی که مسئول غرفه توضیح داد بنا دارند در حوزه زبان فارسی و جنگ تمدنی و همچنین توجه به نشر آثار ترجمه از زبان مبدا فارسی به سایر زبانهای مفید فعالیت کنند.
در پایان آقا در پاسخ به التماس دعای مسئولان نشر، برای آنها دعا میکنند و میگویند: « بالاخره کار را شما جوانها باید بکنید. این کشور به همت شما، به ابتکار شما، به نیروی جوانی شما احتیاج دارد.»
سؤال اصلی آقا در یکی دو غرفه که کتابهای روانشناسی منتشر میکردند، ترجمهای یا تألیفی بودن این نوع کتابها بود. پاسخ بعضاً متزلزل ناشرها این بود که ترجمهای است اما سعی شده محتوا را بومی کنند. حالا اینکه چقدر این سعی در واقعیت به نتیجه نیکو منتج میشود بحث دیگری است. واقعیتش هم همین است. وضعیت ترجمه از رهاترین بخشهای نشر است. بیقانونی و نبود هیچ ضابطه مشخصی باعث شده که مسیر ترجمه تبدیل به بزرگراه چهار باندهای شود که آثار خارجی براحتی و بدون هیچ هزینهای ترجمه و منتشر شود. وضعیتی که در درازمدت دود آن به چشم تولیدکننده بومی محتوا میرود؛ چرا؟
چون سود این وضعیت بهقدری هست که در درازمدت ناشر برای تولید اثر تألیفی نه هزینه تألیف بدهد نه تصویرگری! یک وضعیت بهشدت اقتصادی! این وضعیت فقط توصیف وجه اقتصادی ماجراست وگرنه تأثیر فرهنگی، قصه غمانگیز دیگری دارد. این موج در حال حاضر به حوزه کودک و نوجوان رسیده و همانطور که آقا هم به آن اشاره کردند بر آن غلبه کرده.
حالا و در این فضا بهتر میتوان به التفات و توجه آقا به محمد میرکیانی و کاظم طلایی بهعنوان نویسنده و تصویرگر ایرانی در غرفه انتشارات بهنشر پی برد. جایی که بعد از صحبت درباره
تقریظ بر کتاب تنتن و سندباد، میرکیانی سه جلد از مجموعه جدید خود را به آقا هدیه کرد و گفت اینها هم در ادامه همان مسیر تنتن است.
این توجه ادامه همان نگاهی است که در اقتصاد هم در پی تکریم محصول و کالای داخلی است. تداوم همان نگاه است که باعث میشود در حوزه فکر و فرهنگ هم در پی محصول و تولید داخلی و بومی باشد تا کودک و نوجوان این آب و خاک در هوا و فکر بومی تنفس کند و قد بکشد.
نمایشگاه کتاب خانه من است
کتاب از شخصیت حضرت آیتالله خامنهای جدا شدنی نیست. رهبر انقلاب اسلامی ادامه شخصیت همان نوجوان هفت هشت دهه قبل است که محل انس و آرامشش با کتاب و کتابخانه آستان قدس رضوی گره خورده بود. خصوصیتی که با رفتن به مدرسه، طلبه علوم دینی شدن، ورود به عالم مبارزه، نماینده مجلس، رئیسجمهور و رهبر شدن و افزایش طبیعی مشغلهها نه تنها تضعیف نشده بلکه تقویت و مضاعف هم شده. پس عجیب نیست که در مصاحبه انتهای بازدید از نمایشگاه بگویند همه نوع کتابی میخوانند، عجیب نیست همه و بهخصوص اهالی فرهنگ و هنر و رسانه را از بن دندان به پُرخوانی دعوت کنند و در نهایت هم عجیب نیست که حین بازدید از همین نمایشگاه با دکتر محمدعلی آذرشب استاد برجسته ادبیات عرب روبرو شوند و پس از معرفی و تقدیم یک کتاب عربی درباره فلسطین به نام «تل أبیب سقطت» از سوی وی، وقتی استاد نمایشگاه کتاب را جایی توصیف کرد که مورد تأیید و علاقه ایشان است، آقا به زبان عربی – همان زبانی که استاد ادبیات عرب با ایشان سخن گفته بود – پاسخ دهند: «اینجا خانه من و عشق من است!»