بیست و سوم رمضان المبارک ۱۴۳۳
بسم
اللّه
الرّحمن
الرّحیم
خیلی خوش آمدید برادران و خواهران عزیز. جلسه
ی بسیار مفید و خرسندکننده
ای است؛ فضا هم فضای معنوی است. دیشب، آخرین شب از شبهای قدر بود؛ دستهای نیازی برداشته شد، اشکهائی جاری شد، دلهائی نرم شد و ان
شاءاللّه اندوخته
ی عظیمی از ذخائر معنوی برای این کشور، برای مردم مؤمنمان و برای شما عزیزانی که در اینجا حاضر هستید، فراهم آمد.
لازم میدانم احترام خودم را به شما اساتید محترم، به خاطر مقام علمی
تان، به خاطر نقشی که امروز استادان عزیز ما در پیشرفت کشور ایفاء میکنند، عرض کنم. این جلسه هم در درجه
ی اول یک جلسه
ی نمادین برای نشان دادن احترام به مقام علم و عالم و استاد است. البته از بیانات دوستان حتماً استفاده خواهیم کرد و آنچه را که گفتند، امیدواریم در چرخه
ی تصمیم
گیری کشور به کار بیاید و مورد استفاده قرار بگیرد و بهره
برداری بشود. نکاتی که گفته شد، روشنگر بود، بسیار خوب بود، تشکر هم میکنیم؛ ولیکن در درجه
ی اول، مقصود ما احترام به علم، احترام به عالم و دانشمند است.
جلسه
ی ما امروز شاهد حضور خانواده
های عزیزان شهید علم، شهدای هسته
ای است، که به این عزیزان هم خوشامد عرض میکنم؛ خانواده
های محترم شهید علی
محمدی، شهید شهریاری، شهید رضائی
نژاد و شهید احمدی روشن؛ که یاد اینها هرگز از خاطره
ی این ملت و حافظه
ی تاریخ ما بیرون نخواهد رفت.
در بیاناتی که دوستان، برادران و خواهران ایراد کردند، نکات بسیار خوبی بود و من برخی از این نکات را یادداشت کردم. عمده
ی آنچه که می
بینم دوستان به آنها اشاره میکنند، روی آنها تکیه میکنند، دقیقاً همان دغدغه
های ماست و من خرسندم از این که می
بینم جریان فکری در دانشگاه
های کشور به سمت دغدغه
های اصولی است. مسئله
ی برنامه
ریزی و سرمایه
گذاری بر روی پژوهش، بر روی کارهای اساسی و بنیانی، چه در علوم انسانی، چه در علوم تجربی، که تعدادی از دوستان روی آنها تکیه کردند، جزو دغدغه
های ماست و باید حتماً انجام بگیرد. مسئله
ی
ارتباط صنعت و دانشگاه جزو توصیه
های ماست؛ نکات خوبی در این زمینه بیان شد؛ معلوم شد کارهای خوبی هم انجام گرفته؛ این تشکیل گروه صنایع عمده، تبیین ارزش کار - بما هو کار - که بعضی از دوستان بیان کردند، پیشنهاد کردند، نکات لازمی است. از جمله
ی مطالبی که گفته شد، مسئله
ی مقاله
های علمی است، مسئله
ی مرجعیت
I.S.I است؛ که این هم جزو حرفهای ماست، جزو دغدغه
های ماست؛ حتماً باید مدیران و برنامه
ریزان و طراحان اصلی مسائل علمی کشور بنشینند روی این مسئله فکر کنند و راه
های درست را - که بعضی از آنها گفته شد - پیدا کنند. لزوم طرحهای اجرائی برای ایده
های عالی، از جمله
ی چیزهائی است که بنده رویش تکیه میکنم. آنچه که گفته شد، ایده
های بسیار خوبی بود؛ اما اینها غالباً نیاز دارد به ارائه
ی طرحهای اجرائی. یکی از کارهائی که باید در دانشگاه
ها انجام بگیرد، همین است. حالا مثلاً فرض بفرمائید «اقتصاد اخلاقی» که یکی از دوستان اینجا بیان کردند؛ خیلی خوب، این فکر بسیار خوبی است، ایده
ی بسیار درستی است؛ راهکار اجرائی
اش چیست؟ یا مثلاً در همین زمینه
ی ارتباط دانشگاه و صنعت که درباره
ی آن در طول این سالها بحثهای متعددی شده و خوشبختانه راهکارهائی هم در این موردِ بالخصوص در پیش گرفته شده، ولی در عین حال نقصهائی وجود دارد؛ خب، برای رفع این نقصها راهکارهای اجرائی چیست؟ این از جمله
ی نیازهای ماست. من خواهش میکنم در این زمینه اساتید محترم و صاحبان فکر و اندیشه کار کنند.
به هر حال من تشکر میکنم از مطالبی که دوستان بیان کردند. از مدیریت جناب آقای دکتر رهبر هم - که طبق معمول، مدیریت مقتدرانه
ای است - صمیمانه تشکر میکنم؛ زحمت کشیدند. از دوستان خودمان، چه در دفتر، چه در وزارتها، وزارت علوم و وزارت بهداشت و همچنین معاونت محترم رئیس جمهور و همچنین دوستان نمایندگی، درخواست میکنم روی این مطالبی که اساتید محترم در اینجا بیان کردند، کار بشود؛ بنشینند فکر کنند، جمع
بندی کنند؛ از این جلسه برای یک حرکت رو به جلو بهره
ی کامل برده شود.
اما آنچه که من میخواهم عرض بکنم - البته اگر ان
شاءاللّه فرصتی باشد و بتوانم همه
ی آنچه را که در ذهن هست، عرض بکنم - این است که امروز هیچ کس نمیتواند منکر شود که جهان در حال عبور و گذار به سمت یک مرحله
ی تازه است؛ این را دارید مشاهده میکنید. من یک تصویر مختصری عرض میکنم، سپس یک سؤالی را مطرح میکنم، بعد هم دو سه تا توصیه در مورد دانشگاه
ها عرض میکنم.
وضعیتی که امروز در دنیا هست، وضعیت تحول است. اوضاع جهان در حال
تبدیل به یک شکل جدید و هندسهی جدید است. اگر بخواهیم در گذشته
های نزدیک - مثلاً در حدود یکی دو قرن - نظیری برای این پیدا کنیم، تقریباً شبیه اوضاعِ بعد از جنگ بین
الملل اول، البته در جهت عکس آن است؛ آن روز هم هندسه
ی سیاسی و اقتصادی دنیا تغییر اساسی و بنیادی کرد. یا قبل از آن، در دورانی که اروپائی
ها استعمار را شروع کردند؛ یک وضعیت جدیدی در دنیا به وجود آمد، شکل عمومی دنیا عوض شد. تحولاتی که امروز مشاهده میشود، از این جنس است؛ جنس تغییر شکل عمومی دنیا؛ البته در جهت عکس آن دو مثالی که زدم؛ در جهت تبادل قدرت و توانائی
های عمومی بین شرق و غرب، یا بین بخشی از ملتهای دنیا با بخش دیگر. پیداست که به سوی تحولات تازه
ای داریم پیش میرویم. شواهد و نشانه
هائی که این تحول را نشان میدهد، چه چیزهائی است؟ من چند تا مثال را عرض میکنم.
یکی
بیداری اسلامی است. ما در طول تاریخمان، چنین وضعیتی را در کشورهای اسلامی نداشتیم. اینکه احساس هویت، احساس بیداری، نه در یک ملت، بلکه در کشورهای متعددی از کشورهای اسلامی پدید بیاید و این احساس بیداری،
این احساس هویت، متکی به اسلام باشد، این را ما در گذشته هرگز نداشتیم؛ این مال امروز است؛ این یک نشانه است، نشانه
ی تحول است. چون مسلمانها یک میلیارد و نیم از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند، ده
ها کشور شامل اکثریتهای مسلمان هستند و کشورها هم جاهای حساسی قرار دارند، بنابراین این بیداری یک امر عادی نیست؛ نشان
دهنده
ی یک تحول در ساخت و نقشه و هندسه
ی جدید دنیاست.
یک نشانه
ی دیگر، خیزش ناخیزِ ناموفق غرب به رهبری آمریکا، برای تسلط هرچه بیشتر بر منطقه
ی ماست. یک خیزی برداشتند، این خیز ناموفق بود. قضیه
ی عراق یا قضیه
ی افغانستان، قضایای دفعی نبود؛ حوادثی نبود که بر اساس یک تصمیم آنی، فوری و دفعی به وجود آمده باشد؛ نه، اینها کاملاً برنامه
ریزی شده بود؛ هدف هم تسلط کامل غرب به پیشتازی و رهبری آمریکا بر کل این منطقه بود.
البته من اصرار دارم این منطقه را «غرب آسیا» بگویم، نه خاورمیانه. تعبیر خاور دور، خاور نزدیک، خاور میانه درست نیست. دور از کجا؟ از اروپا. نزدیک به کجا؟ به اروپا. یعنی مرکز دنیا اروپاست؛ هر جائی که از اروپا دورتر است، اسمش خاور دور است؛ هر جا نزدیکتر است، خاور نزدیک است؛ هر جا وسط است، خاورمیانه است! این تعریفی است که خود اروپائی
ها کردند؛ نه، ما این را قبول نداریم. آسیا یک قاره
ای است؛ شرقی دارد، غربی دارد، وسطی دارد؛ ما در غرب آسیا قرار داریم. بنابراین منطقه
ی ما اسمش منطقه
ی غرب آسیاست، نه منطقه
ی خاورمیانه.
بنابراین یک نشانه
ی دیگر، تسلط کامل بر این منطقه
ی حساس است. چرا این منطقه حساس است؟ چون اولاً در این منطقه، منابع بسیار غنی و عظیمی قرار دارد؛ منابعی که غرب به آنها نیاز دارد، و در درجه
ی اول منابع انرژی. ثانیاً در اینجا موج اسلامی همیشه قابل انتظار و قابل توقع بوده؛ بخصوص بعد از پیدایش انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، این موج را همیشه به نحو مبهم انتظار داشتند، برای اینکه بر این موج سیطره پیدا کنند. بنابراین سیطره
ی همزمان، هم بر منابع غنی، هم بر موج اسلامی، آنها را وادار کرد که یک خیزی بردارند و این منطقه را تصرف کنند، اما وسط راه افتادند؛ مثل کسی که خیز برمیدارد تا از یک جوئی عبور کند، اما زورش نمیرسد، وسط جوب می
افتد. یک چنین اتفاقی افتاد. این خودش یکی از نشانه
های تحول است.
یک نشانه
ی دیگر، حوادث امروز اروپاست. این آینده
ی مبهمی که سایه افکنده بر کشورهای ثروتمند اروپا، کشورهای غرب اروپا، حوادث بسیار مهمی است. این قضایای اقتصادی ربطی هم به خطاهای تاکتیکی و راهبردی ندارد که بگوئیم فلان تاکتیکشان در فلان جا غلط بود، دچار این مخمصه شدند؛ یا فلان راهبردشان غلط بود، دچار این گرفتاری شدند؛ نخیر، قضیه این نیست؛ قضیه، قضیه
ی بنیانی است. خطاهای بنیانی وجود دارد. آنچه که امروز دارد اتفاق می
افتد، ناشی از خطای در نگاه فلسفی و بنیانی و فکر غرب نسبت به جهان و انسان است؛ خطای در جهان
بینی است. البته اینجور خطاها، مثل خطاهای تاکتیکی تأثیراتش سریع نیست؛ مثل خطاهای راهبردی، تأثیراتش میان
مدت نیست؛ این خطاها تأثیراتش بلندمدت است. بعد از دو سه قرن، این خطاها دارد خودش را نشان میدهد؛ و بدانید که اینها را زمین خواهد زد.
یکی دیگر از نشانه
های این تحول اساسی
ای که در نقشه
ی دنیا انسان احساس میکند،
افول وجههی آمریکاست. آمریکا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناوری و نظامی دنیا، چندین دهه با وجهه زندگی کرد؛ که همین وجهه موجب شد نفوذ پیدا کند. در دهه
های اولِ نیمه
ی دوم قرن بیستم، این وجهه در اوج بود. در ایران خود ما همین جور بود؛ دولت ملی
ای مثل دولت مصدق که از زیر بار انگلیس میگریخت، به دامن آمریکا پناه میبرد؛ این وجهه بود. در همه
ی دنیا یک چنین حالتی بود. امروز این وجهه به طور کامل از بین رفته است؛ یعنی آمریکا به عنوان یک متهم در دنیا مطرح است. دولت آمریکا در هیچ کشوری، میان هیچ ملتی، یک وجهه
ی عمومی ندارد. «مرگ بر آمریکا» دیگر جزو شعارهای اختصاصی ملت ایران نیست؛ در بسیاری از کشورها گفته میشود. یک دولتِ طرفدار ظلم، طرفدار جنگ، طرفدار انباشت تسلیحات، طرفدار سلطه
ی بر ملتها، طرفدار زورگوئی، دخالت در همه جا، یک چنین عنوانی پیدا کرده؛ این هم یکی از نشانه
هاست. بنابراین تحول در سطح جهان، یک امر قطعی است. نشانه های دیگری هم دارد که حالا من اکتفاء میکنم به همین مقداری که گفته شد. این یک نکته.
نکته
ی دوم این است که منکر هم نمیتوان شد که کشور ما در این تحول، در این ماجرا، در این داستان طولانی، یک جایگاه ویژه
ای دارد. ما در این قضیه، یک تماشاچی نیستیم، یک عنصر برکنار نیستیم؛ کشور ما یک جایگاه ویژه
ای دارد. این جایگاه ویژه ناشی از چیست؟
اولاً چون بیداری اسلامی از اینجا آغاز شد. این را همه میگویند، همه میفهمند، همه میدانند. آنچه که امروز ما به آن بیداری اسلامی میگوئیم، سی و چند سال قبل از این در این کشور شروع شد، قربانیان خودش را گرفت، مجاهدتهای خودش را عرضه کرد، به مقاصد و اهداف عالىِ خودش هم رسید، که تشکیل نظام اسلامی است.
ثانیاً نظام جمهوری اسلامی در کشور ما بر یک ساخت مستحکمی بنا شده که شالوده
اش عبارت است از اعتقاد و ایمان، عقل و عاطفه. در شالوده
ی این نظام مستحکم، هم اعتقادات و ایمان مردم و مسئولین سهیم است، هم عقلانیتها - که حالا اگر ان
شاءاللّه فرصت شد، به برخی از این عقلانیتها اشاره میکنم - و هم عواطف. یک چنین ساخت مستحکمی به وجود آمده، که من نظیر این را همین الان دیگر در سطح دنیا به یاد ندارم؛ نظامی که متکی است به ایمان مردم، در عین حال به مبانی اعتقادی، در عین حال به عقلانیت، و در عین حال به عواطف شدید.
ثالثاً بخش عظیمی از این ثروتی که گفتم دنیای غرب چشمش دنبال آن است و صد سال است که از این ثروت ارتزاق میکند - یعنی انرژی، نفت و گاز - در سرزمین ماست. من یک وقتی چند سال قبل از این در یک
جلسهی مفصلی در این حسینیه، با آمار و با جزئیات عرض کردم که ما تقریباً یک
صدم جمعیت دنیائیم، اما بیش از یک
صدم از منابع طبیعىِ اساسىِ مورد نیاز حیات کنونی بشر برخورداریم. حالا نفت که جای خود دارد؛ در فلزات مهم و اساسی، دو صدم، سه صدم، پنج صدم، هفت صدم برخورداریم. علاوه
ی بر این، ذخائر نیروی انسانی ما، استعداد ما، بیش از این حرفهاست. در کشور ما استعداد برتری وجود دارد؛ بالاتر از متوسط دنیا. خب، پس ما یک کشوری هستیم با این ثروت طبیعی و انسانی، آن هم در مواردی که مورد نیاز غرب است. امروز می
بینید دنبال جوانهای بااستعداد ما هستند، دنبال نخبه
های ما هستند؛ دانه دانه استاد ما را، دانشجوی ما را، نخبه
ی ما را شناسائی میکنند، پیگیری میکنند که ببرند. ما دچار ضعفهائی هستیم که آنها از همین ضعفهای ما هم استفاده میکنند و موفق میشوند. به هر حال این نشان دهنده
ی وجود این ثروت در اینجاست؛ این هم یک جهت دیگر برای حساس بودن و ویژه بودن جایگاه کشور ما در این تحولات جهانی است.
رابعاً در مقابل سترون و نازا بودن غرب در برون
زائی اندیشه
های نو - که بعد از اومانیسم و مکتبهائی که متکی به اومانیسم هستند و فلسفه
های زائیده و منشأ گرفته
ی از اومانیسم غربی، دیگر غرب زایش فکری نداشته و ایده
ی نو برای بشر و حیات انسان ارائه نداده - جمهوری اسلامی دارای زایش فکری است. ما برای مسائل روحی انسان، برای مسائل اجتماعی انسان، برای مسائل حکومتی انسان، حرفهای تازه
ای داریم. حرف تازه معنایش این نیست که اگر گفته شد، همه
ی دنیا آن را قبول خواهند کرد؛ معنایش این است که یک جریان جدیدی را در دریاچه
ی عظیم فکر بشری به وجود می
آورد؛ موج
آفرینی میکند. ما امروز در زمینه
ی مسائل سیاسی،
«مردمسالاری دینی» را عرضه میکنیم؛ در زمینه
ی مسائل عمومىِ اجتماعی، «ابتناء تمدن بر معنویت» را ارائه میکنیم؛ در زمینه
های گوناگون، «کرامت انسان» را مطرح میکنیم؛ «آمیختگی دین و زندگی» را مطرح میکنیم. اینها
حرف نوئی است؛ اینها هیچ وقت در دنیا وجود نداشته؛ حتّی قبل از دوران مادیگری و اومانیسم غرب و روی کار آمدن اندیشه
های سکولار هم اینجور نبود که دین با زندگی توأم و همراه باشد؛ ابداً. بله، در یک بخشهائی از دنیا روحانیون حکومت داشتند؛ حکومت کلیسا. حالا با تاریخ پیچیده و طولانی
ای که اروپا دارد، بین دستگاه
های کلیسائی و حکومتها یک جنگی بود؛ اما به هر حال دستگاه
های کلیسائی هم حکومت داشتند. این معنایش این نبود که زندگی مردم آمیخته
ی با دین است؛ دین منشأ مقررات و قوانین زندگی برای مردم است؛ به
هیچ
وجه چنین چیزی در غرب وجود نداشته؛ در کشورهای اسلامی هم هرگز وجود نداشته، جز در صدر اسلام. این حرف نوئی است که امروز ما داریم مطرح میکنیم و میگوئیم دین با زندگی یکی است. زندگی چیست؟ زندگی یعنی سیاست، فعالیت، تجارت، اقتصاد و همه چیز؛ این حرف نوئی است که دارد مطرح میشود.
پنجمین نکته و عاملی که کشور را از موقعیت ویژه برخوردار میکند، سرسختی در برابر شیوه
های متداول غرب در پیشبرد کارهای خود است. در طول این دورانی که غرب سیادت سیاسی بر دنیا داشته، شیوه
های متداولی به کار برده؛ این شیوه
ها را مکرر ملاحظه کردید: تهدید میکنند، جنگ
آفرینی میکنند، ترور میکنند، کشتار میکنند، تطمیع میکنند،
اختلافافکنی میکنند. اینها شیوه
های معروف و شناخته شده
ی غرب در دوران سیادت دویست سیصد ساله
اش است. کشور ایران، نظام جمهوری اسلامی، ملت ایران، نخبگان ایران در مقابل این شیوه
ها سرسختی نشان دادند؛ تهدید اثر نکرده، اختلاف
افکنی
ها اثر نکرده - مسئله
ی اختلاف
افکنی خیلی مهم است - نتوانستند بر حرکت عمومی ملت ایران غلبه کنند. خب، این موقعیت ویژه
ی کشور ماست.
بنابراین وضع دنیا که در آستانه
ی یک تحول یا در حال یک تحول است، قابل انکار نیست؛ موقعیت ویژه
ی کشور هم قابل انکار نیست. حالا اینجا یک سؤالی مطرح میشود. سؤال این است که آیا دانشگاه کشور - و نیز البته حوزه
ی علمیه - در قبال این حوادثی که در دنیا دارد اتفاق می
افتد، مسئولیتی دارد یا نه؟ من میخواهم شما اساتید محترم، دانشمندان محترم، نخبگان بزرگ کشور، این را مورد توجه قرار دهید. آیا در یک چنین شرائط به این اهمیت و حساسیت، دانشگاه یا حوزه میتوانند برای خودشان یک مسئولیتی تعریف نکنند و نقش تماشاچی داشته باشند؟ چه برسد به اینکه خدای نکرده بخواهند نقشی در حمایت از جبهه
ی مقابلِ جبهه
ی حق به عهده بگیرند.
آنچه که به نظرم میرسد لازم است، این است که دانشگاه
های کشور و حوزه
های علمیه
ی کشور در این شرائط، مسئولیت سنگینی دارند. کار توفیق ملت ایران و کشور ایران در این برهه
ی بسیار مهم و حساس تاریخی، در درجه
ی اول بر دوش دانشمندان است. اگر در درجه
ی اول هم نگوئیم، یقیناً یکی از عناصر رتبه
ی اول و صف اول برای تأثیرگذاری در این تحولات، دانشگاه
ها هستند. دانشگاه میتواند کاری کند که کشور و ملت و تاریخ ما در این تحول برنده باشد؛ میتواند هم خدای نکرده کاری کند که نه، برنده نباشد. به نظر من دانشگاه در این زمینه مسئولیت بسیار حساس و بزرگی دارد.
آنچه که امروز دوستان در سخنرانی
ها و نطقهای خودشان بیان کردند، کارهای بسیار خوب و لازمی است. البته پیشرفتها خیلی خوب بوده، نکات مثبتی را هم دوستان گفتند، نکات منفی
ای هم وجود دارد که در گفتارها غالباً به
اشاره به آنها اکتفاء شد؛ پرداخته نشد. ما نقاط منفی داریم؛ هم در زمینه
ی مدیریتهای علمی، هم در زمینه
ی برنامه
ریزی
های گوناگون بر اساس دانشی که در دانشگاه تولید میشود، در سطح کشور، در سطح جامعه؛ باید اینها را برطرف کرد. مرجع برطرف کردن اینها، باز خود دانشگاه است؛ خود دانشگاه است که میتواند اثر بگذارد. امروز مسئولین کشور، وزرای کشور، مسئولین اجرائی و بسیاری از مسئولین غیر اجرائی در تقنین و قضا، فارغ
التحصیل
های دانشگاه
ها هستند، عناصر دانشگاه
ها هستند، اعضای هیئت علمی دانشگاه
ها هستند. ارتباطهای هوشمند، جهتدار و هدفمند میتواند کمک کند که ذخیره
ی کارشناسی علمی کشور در خدمت تصحیح کارها و برطرف کردن اشکالها قرار بگیرد. این از سوئی وظیفه
ی دانشگاه
هاست، از سوئی وظیفه
ی مسئولان و مدیران است، که من حالا امروز با شما دانشگاهی
ها مواجه
ام؛ با مدیران هم در جای خود، سهم آنها را و وظیفه
ی آنها را به آنها گوشزد میکنیم و ان
شاءاللّه تأثیر ببخشد.
ممکن است در اینجا یک شبهه
ای پیش بیاید - گاهی یک شبهاتی مطرح میکنند، مغالطه
هائی میکنند - مغالطه
ی بی
طرف بودن علم، که آقا علم را با سیاست مخلوط نکنید؛ علم بی
طرف است! بله، علم در مرحله
ی کشف حقایق، بی
طرف است؛ دانش وقتی میخواهد یک حقیقتی از حقایق عالم هستی را، چه حقایق مادی، چه حقایق غیرمادی را کشف کند، طبعاً با پیشداوری نمیتواند؛ باید برود و کشف کند؛ اینجا علم بی
طرف است؛ اما علم وقتی میخواهد در خدمت یک جهتگیری قرار بگیرد، به هیچ وجه بی
طرف نیست. امروز در دنیا هم اینجور نیست. همان کسانی که گاهی سر جمهوری اسلامی و سر مجموعه
ی متدین دانشگاهی کشور داد میکشند که آقا علم را سیاسی کردید، علم را جهتدار کردید، خودشان علم را در خدمت استعمار قرار دادند، در خدمت سلطه
ی بر ملتها قرار دادند، در خدمت به زنجیر کشیدن کشورها قرار دادند. استعمار با علم به وجود آمد؛ اگر علم نداشتند، نمیتوانستند این همه کشورها را استعمار کنند، این همه تسلیحات را در دنیا انباشته کنند. این تعداد عظیم جنگهائی را که غربی
ها، اروپائی
ها و بعد آمریکا بر دنیا و بر ملتها تحمیل کردند، این همه انسانی که در این راه
ها کشته شد؛ از نقاط دور آسیا بگیرید، تا آفریقا، تا آمریکای لاتین - چه کردند اینها؟ - با علم این کارها را کردند. علم در خدمت ظلم قرار گرفت، در خدمت استکبار قرار گرفت، در خدمت سلطه
گری قرار گرفت؛ چرا در خدمت عدل قرار نگیرد؟ چرا در خدمت ارزشها قرار نگیرد؟ چرا در خدمت گسترش پیام اسلام - که پیام آزادی انسانهاست، پیام سعادت انسانهاست - قرار نگیرد؟
یک مغالطه
ی دیگر - که حالا من نمیخواهم دیگر خیلی تفصیل بدهم - تقسیم دستگاه علمی کشور به دولتی و غیر دولتی است؛ یعنی تشکل دولتی، دانشجوی دولتی، استاد دولتی، به عنوان یک دشنام مطرح شد! انسان می
بیند که دیگران اینها را مطرح میکنند، در داخل هم بازتاب میدهند. من معتقدم این دشنام نیست؛ این افتخار است. دانشجوئی که از حکومت خود، از نظام خود - که یک نظام الهی است، یک نظام اسلامی است - حمایت میکند، تشکلی که به این نظام کمک میکند، استادی که به عنوان یک پایه
ی فکری به نظام اسلامی کمک میکند، باید افتخار کند. آنچه که واقعاً دشنام است، عبارت از این است که استاد ما، دانشجوی ما، تشکل ما در خدمت آمریکا قرار بگیرد، در خدمت صهیونیسم قرار بگیرد؛ این ننگ است. بله، اگر چنانچه کسی متهم شد به این که در خدمت آمریکاست، در خدمت صهیونیسم است، در خدمت مخالفان استقلال کشور و سربلندی کشور است، این حقیقتاً ننگ است؛ این دشنام است. اینکه گفته شود فلان دانشجو دولتی است، فلان استاد دولتی است، فلان تشکل دولتی است، به
هیچ
وجه دشنام نیست، این چیز بدی نیست؛ باید افتخار کنند. بله، دولتی، یعنی مربوط به نظام.
فرهنگ تلاش و مجاهدت برای جبهه
ی حق باید در دانشگاه توسعه پیدا کند. از جملهی مطالبی هم که دوستان گفتند، یکی همین است؛ فرهنگ معنویت و اخلاق، یا آنچنان که یکی از آقایان بیان کردند، هنر به معنای آزادگی، به معنای سربلندی، به معنای ارزش؛ این کاملاً درست است. این فرهنگ باید در دانشگاه توسعه پیدا کند. در این مورد، نقش اساتید، نقش بسیار برجسته
ای است؛ و این همان فرماندهی
جنگ نرم است که من مکرر مطرح کردم و گفتم اساتید فرماندهان جنگ نرمند.
توصیه
ی آخر - چون دیگر ظاهراً وقت هم خیلی گذشته - توصیه به نظام ملىِ نوآوری است. الان اینجا یک خلأیی وجود دارد - و همین خلأ موجب شده
نقشهی جامع علمی هم آنچنان که باید و شاید عملیاتی نشود - و آن عبارت است از همین خلأ نظام ملىِ نوآوری، که عبارت است از یک شبکه
ای از فعالیتها، تعاملهای زنجیره
ای، در سطحهای کلان و میانی و خرد، بین دستگاه
های علمی کشور؛ چه در درون محیط علمی، چه بیرون محیط علمی. یک تعامل اینچنینی باید به وجود بیاید، که این به عنوان نظام ملىِ نوآوری شناخته شود؛ کارش هم عبارت است از این که جریان دانش و نوآوری را مدیریت کند، رصد کند، ارزیابی کند، هدایت کند. این امروز یک چیز لازمی است و به نظر من مسئولان و مدیران باید به این مسئله فکر کنند.
پروردگارا! آنچه که شنیدیم و آنچه که گفتیم، برای خود و در راه خودت قرار بده. پروردگارا! هر کدام از ما را به حسب توانی که داریم، به حسب جایگاهی که داریم و نقشی که میتوانیم ایفاء کنیم، در کمک به غلبه
ی جبهه
ی حق بر جبهه
ی باطل یاری بفرما. پروردگارا! قلب مقدس ولی
عصر و روح مطهر خاتم
الانبیاء را از مردم ما، ملت ما، دانشمندان ما و مجاهدان این راه خشنود بفرما. روح مطهر شهدای عزیز ما را، شهدای علم را، شهدای هسته
ای را با اولیائت محشور بفرما.
والسّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته