ضیافت غزل / حاشیه‌های دیدار شاعران با رهبر انقلاب

تحریریه دیگران

- آقا مشغول انجام مستحبات، پس از نماز مغرب هستند که به همراه شاعران و مدعوین، یکی‌یکی وارد محوطه می‌شویم.  به سرعت نماز مغرب را خواندیم تا نماز عشاء را به امامت رهبر انقلاب از دست ندهیم. گرچه آقا آن‌قدر به انجام مستحبات مصمم هستند که ما وقت داریم نماز عشایمان را هم بخوانیم...
- نماز عشاء تمام شده و همه دنبال رساندن خود به آقا هستند تا همراه ایشان بروند و کنار سفره‌ی افطاری، پیش ایشان بنشینند. (السابقون السابقون...)

- پس از صرف افطار، مدعوین دو دسته می‌شوند. یک دسته که به محل جلسه‌ی شب شعر رفتند، اما برخی با خلوت شدن اتاق افطار به سمت آقا رفته و در صفی نامنظم ایستاده‌اند تا با رهبرشان صمیمانه‌تر صحبت کنند یا التماس دعایی داشته باشند... خیلی شلوغ شده اما با این جمله‌ی رهبری که: "آقایان نمی‌خواهند به اتاق جلسه بروند؟" کمی دور آقا خلوت می‌شود و ایشان می‌توانند از جای خود بلند شوند و به سمت اتاق جلسه حرکت کنند.

- آقای حداد عادل با رهبر انقلاب به سمت در خروجی محل افطار در حال حرکتند که به جاکفشی می‌رسند. آقا نعلین قهوه‌ای‌رنگ خود را می‌پوشند، اما آقای حداد هنوز دنبال پیدا کردن کفش خود در قفسه‌های جاکفشی خم شده و می‌گردد که آقا به مزاح ایشان را خطاب قرار می‌دهند: "ببینید هر کدام [از کفش‌ها] که از همه بزرگ‌تر است بپوشید" که با خنده‌ی حضار، فضا عوض می‌شود و بالأخره آقای دکتر هم کفش‌هایشان را پیدا می‌کنند.

- همراه آقا از پله‌ها بالا می‌آییم که ایشان در پاگرد، آقای مشفق را می‌بینند و شروع به احوال‌پرسی گرم با ایشان می‌کنند و می‌پرسند: "پای شما بهتره؟" که  مشفق جواب مثبتی می‌دهد و رهبری خدا را شکر می‌گویند.

- اتاق جلسه شلوغ است و پر سر و صدا. بازار خوش و بش و دیده‌بوسی هم خیلی داغ است. انگار برخی فقط سالی یک‌بار همدیگر را می‌بینند، آن‌هم در این جلسه. رهبر انقلاب وارد اتاق شده‌اند و دیگر مجالی نیست. همه به این طرف و آن‌طرف می‌روند تا سریع‌تر جای خود را پیدا کنند. به هر حال در این‌گونه دیدارها، محل و موقعیت نشستن در کیفیت لذت بردن از جلسه تأثیر مستقیم دارد... همه به ردیف‌اولی‌ها غبطه می‌خورند.

- وقتی همه می‌نشینند تازه چهره‌ها رو می‌شود؛ موسوی گرمارودی، علی معلم، مشفق کاشانی، وزیر ارشاد دولت دهم، امیری اسفندقه، یوسفعلی میرشکاک، دکتر حدادعادل و علی‌رضا قزوه که مجری جلسه است.
- با اتمام قرائت قرآن توسط آقای طوسی، رهبر انقلاب به حضار خوش‌آمد می‌گویند و از این‌که در بین شکوفه‌هایی تازه و نورس هستند، ابراز خوشحالی می‌کنند. گرچه از این‌که به دلیل ضیق وقت نمی‌توانند از اشعار همه استفاده کنند، ابراز تأسف می‌کنند. صحبت‌های کوتاه رهبری با اجازه به  آقای قزوه برای آغاز جلسه پایان می‌یابد.

- دکتر علی‌رضا قزوه با خواندن شعری درباره‌ی ماه رمضان جلسه را آغاز می‌کند:
بی تو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟     خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب، نم‌نم اشکی شد و رفت     خانه ابری‌ست خدایا! رمضان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا می‌زنم و می‌گریم     موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب "حیّ علی ...!"  لقمه‌ی نوری برسان     سحر از راه رسیده‌ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان تو مرا خطّ امانی دادند      کشته‌ی خال توام، خط امان را چه کنم؟
کاشکی جرم عیان بودم و تقوای نهان     پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟
 
- در ادامه مجری برنامه به رسم احترام و ارادت، از اساتیدی یاد می‌کند که هر کدام حق بزرگی بر گردن ادبیات و شعر این مرز و بوم دارند و امروز در بین ما نیستند؛ مهرداد اوستا، سپیده کاشانی، نصرالله مردانی، محمدعلی مردانی، تیمور ترنج، قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی... که در این لحظه آقا نام استاد بهجتی را نیز یادآور می‌شوند. بعد قزوه نام خانم صفارزاده را هم اضافه می‌کند. آقا به مجری می‌گویند: "مثل این‌که یاران عزیز، در آن‌طرف بیشتراند!" که آقای قزوه با خواندن بیتی زیبا این جمله‌ی رهبری را رنگ و بوی دیگری می‌بخشد. گرچه برخی با شنیدن جمله‌ی رهبری، همچنان به فکر فرو رفته‌اند و بر روی آن تأمل می‌کنند.

 - دیگر نوبت شعرخوانی است. مجری اعلام می‌کند که با توجه به پیشکسوت بودن آقای سبزواری، ایشان به‌عنوان اولین نفر باید شعر بخوانند. اما استاد سبزواری هنوز نیامده است. بنابراین، نوبت به پیشکسوت دوم می‌رسد؛ استاد مشفق کاشانی. استاد می‌گوید که چند وقت پیش با علی معلم در مشهد بوده و این غزل را آن‌جا برای حضرت ثامن‌الحجج سروده است:
رحمت حق می‌تراود از خراسان شما     این من و این جان سرگردان به قربان شما
پای تا سر آتشم در شعله‌های اشتیاق     چون شقایق‌های سوزان در خیابان شما...
 
آقا ایشان را تحسین می‌کنند و نوبت به سومین شاعر می‌رسد؛ استاد علی معلم: "از زبان حر و با هیچ مقدمه‌ای..." این جمله را می‌گوید و شروع می‌کند: "دل ای دل کار با اهل است، برجای باش، به دریا می‌روی..." پس از پایان شعر طولانی ایشان که با حرارت و شور حماسی خاصی خوانده شد رهبر انقلاب جمله‌ی همیشگی خود را خطاب به استاد معلم می‌گویند: "طیب‌الله أنفاسکم"

- دقایقی از آغاز جلسه نگذشته که مهمان‌داران جلسه، شروع به پخش چای می‌کنند؛ تنها پذیرایی شب شعر بیت رهبری؛ لب‌سوز و دلچسب.
- نوبتی هم باشد، نوبت استاد گرمارودی است که دو صفحه شعر نیمایی در وصف حضرت جوادالائمه آماده کرده است: "مجلسی علمی بیارای..." آقا از ایشان هم تشکر می‌کنند؛ "خیلی ممنون"

- پس از اتمام شعر استاد گرمارودی، مجری برنامه نام قادر طهماسبی را صدا می‌زند و او را شاخص غزل امروز می‌خواند. "فرید" شروع به خواندن می‌کند؛ پرحرارت، پرشور و انقلابی. سروده‌ی آقای طهماسبی اولین شعر سیاسی این جلسه است که مورد تحسین همه‌ی حضار به خصوص رهبر انقلاب قرار می‌گیرد:
فلات نور چراگاه گاو نیست     طمع ز مزرعه‌ی انقلاب بردارید...
 
البته تنها برای سیاسی بودن شعر، مورد تحسین قرار نمی‌گیرد: "همیشه با شعرهای پرمغز، شعر ایشان را شناختیم، حالا شعرشان جنبه‌ی دیگری داشت که به امتیازات ایشان افزود."
 
-                      همیشه برد‌خواه تو، همیشه مات‌خواه من     بچین دوباره می‌زنیم، سفید تو سیاه من
این مطلع؛ غزل غلام‌رضا طریقی از شاگردان مرحوم حسین منزوی است. پس از پایان شعرخوانی او، آقا از وی سؤال می‌کنند: "از مرحوم منزوی جدیداً چیزی چاپ شده؟" شاعر توضیحات خود را بیان می‌کند و رهبری می‌گویند: "خدا إن‌شاءالله آقای منزوی را بیامرزد!"

- "من الآن می‌دانم که زن فلان بازیکن فوتبال دوقلو زائیده و یا رباط صلیبی فلان بازیکن پاره شده است. اما از حال احمد عزیزی خبر ندارم" این‌ها را محمدحسین جعفریان به آقا می‌گوید و از مظلومیت شعر در رسانه‌های مکتوب و رسانه‌ی ملی گلایه دارد. رهبر نیز در جواب می‌گویند: "حق با شماست و بنده هم تأیید می‌کنم"

اما شعر آقای جعفریان که خود از جانبازان انقلاب است، درباره‌ی جانبازان و وضعیت برخورد با آن‌ها در جامعه است. خودش می‌گوید: این شعر را پس از این‌که رفتار ناپسندی را با جانبازی دیده سروده است: "دیگر نمی‌گویم پیش‌تر نیا این‌جا باتلاق است..." کاملاً تند و انتقادی. آنچنان که گمان می‌کردیم آقا نسبت به آن عکس‌العمل خوبی نشان ندهند اما فرمودند: "بدید این شعر را خوش‌نویسی کنند و بدید به بنیاد ایثارگران، آن‌جا آویزان کنند!"

- نوبت به آقای شرافت از قم رسیده که شعر خود را عرضه کند:
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور     آئینه‌ای آئینه‌ای سرتا به پا نور
آئینه‌ای و خلق حیران صفاتت     تابیده بر جان تو از ذات خدا نور...
خورشیدی و بر شانه خورشید رفتی     فریاد می‌زد آسمان "نور علی نور"
تو بوتراب و همسر تو مادر آب     اصل شما وصل شما نسل شما نور
پایان کار دشمنان توست با نار     آغاز کار دوستان توست با نور
در مدح تو چشم غزل روشن که دیده است     وصف تو را از ابتدا تا انتها نور
 
این غزل تشویق حضار را برمی‌انگیزد. آقا هم ضمن تحسین صحبت‌های جالبی دارند: "هم لفظ خوب بود، هم تنظیم شعر از لحاظ قافیه و ردیف. مضمون هم خوب بود؛ نور علی نور بود. نورپردازیش هم خوب بود!" خنده بر لبان همه می‌نشیند.

- مجری برنامه با این مقدمه که همیشه خانم‌ها در این‌گونه جلسات مظلومند، به استقبال شعرخوانی شاعره‌های حاضر در مجلس می‌رود که تعدادشان هم کم نیست.

- شب شعر پارسال خانم وحیدی وقت‌شان را به یک جوان همشهری خودشان (جهرمی) دادند اما مجری جلسه‌ی امسال، به طنز می‌گوید: امسال از همشهریان شاعر شما دعوت نکردیم تا خودتان برای ما شعر بخوانید! اما باز هم خانم شاعر وقتش را به جوان‌ها می‌دهد. مجری از ایشان تشکر می‌کند و آقا می‌گویند: "[خانم وحیدی] در بین شعرا نمونه هم ندارند که وقت‌شان را بدهند..." مجری برنامه هم به شوخی می‌گوید: "البته ما امسال قرار گذاشتیم تا استاد سبزواری وقت خود را به استاد گرمارودی بدهند." خنده‌ی حضار...

- شاعره‌ی دیگر که بناست شعر بخواند، دکتر مژگان عباسلو است:
شبیه باد همیشه قریب و بی‌وطن است     چقدر خسته و تنها چقدر مثل من است...
 
دو غزل درباره‌ی زنان و مظلومیت آن‌ها می‌خواند که آقا هم خوششان می‌آید و می‌گویند: "به انصاف درباره‌ی زنان حرف زده‌اند. برخلاف بعضی که خیال می‌کنند برای دفاع از زن باید به سراغ گرایش‌های فمینیستی رفت، بلکه باید از لطافت و علوّ زن گفت."
 
-                     بین دیوار است و در، ماهی هلالی رو به پهلو     نازنین از درد می‌پیچد به خود پهلو به پهلو
مست و وحشی در هوا چرخان و چرخان تازیانه     خط سرخی می‌کشد هو هو کش از بازو به پهلو
من خدای غیرتم او دختر نور و نوازش     من کنارش باشم و افتاده باشد او به پهلو
می‌رسد با چادر دردی که پیچیده است دورش     می‌رود هر بار دست خسته‌ی بانو به پهلو
درد پهلوی تو می‌دانم که می‌پیچد به جانم     سر به روی شانه‌ام می‌افتد و گیسو به پهلو
 
سراینده‌ی این ابیات احساسی و تأثیرگذار، خانم سارا حیدری است که پس از شعرخوانی، رهبر انقلاب خطاب به ایشان گفتند: "ردیف مشکلی را انتخاب کردید و خوب از آب درآوردید."

- بگو بخندهای دکتر حداد عادل و دکتر حسینی که تازه چند ساعتی است که بر مسند وزارت تکیه زده، جلب توجه می‌کند؛ البته نه آن‌قدر که چای نوشیدن‌های چندباره‌ی رهبری را تحت‌الشعاع قرار دهد.
 
- نوبت به یوسفعلی میرشکاک که می‌رسد، آقا می‌گویند که شما ما را به یاد آقای عزیزی می‌اندازید. سپس می‌پرسند: "شنیدم ایشان بهترند، رفتید دیدن ایشان...؟" حرف‌هایی رد و بدل می‌شود که نمی‌شنویم ولی در خاتمه آقا می‌گویند: "ألحمدلله؛ إن‌شاءالله بتواند زودتر حرف بزند، در بهبود حالش خیلی مؤثر خواهد بود."

امسال انصراف پیشکسوت‌ها به نفع جوان‌ها خیلی چشم‌گیر است؛ چون آقای میرشکاک هم می‌گوید که می‌خواهم به خانم وحیدی اقتدا کنم و وقتم را به یک شاعر جوان بدهم اما آقا خطاب به او می‌گویند: "شما پارسال هم نخواندید!" می‌گوید: "خواندن و نخواندن ما فرقی نمی‌کند!" اما با پاسخ رهبری، تسلیم می‌شود: "دلمان می‌خواهد بشنویم از شما!"

- وقتی میکروفن را روبه‌روی استاد محبت می‌گذارند، مجری جلسه او را با باباطاهر و چند شاعر دیگر - که لقب بابا دارند- مقایسه و از او تمجید می‌کنند. آقا نیز با شنیدن صحبت‌های مجری به ایشان لقب "بابامحبت" می‌دهند.

- امیری اسفندقه که به تعبیر رهبر انقلاب از حلقه‌های میانی شاعران- که نه خیلی جوان هستند و نه خیلی پیر- است، کاغذ خود را برای خواندن قصیده‌اش باز می‌کند. آقا از شعرهایش تعریف کرده‌اند و همه منتظرند که امشب چه از چنته بیرون می‌آورد. می‌گوید شعری را که در جلسه می‌خواند، شب قبل از نماز جمعه‌ی تاریخی رهبری (29 خرداد 88) سروده است و بالتبع فضا، فضای آن دوره است:
ایران من بلات مهل بر سرآورند     مگذار در تو اجنبیان سربرآورند...
چیزی نمانده است که فرزندهای تو     از بس شلوغ، حوصله‌ات را درآورند...
همسنگران به جان هم افتاده‌اند و سخت     بر تو مباد حمله به همسنگر آورند...
ساکت نشسته‌ای وطن، چیزی بگو     چیزی نمانده حرف برایت درآورند...
 
این قصیده که با شور و حرارت خاصی خوانده می‌شد بارها مورد تحسین مدعوین و رهبر انقلاب قرار گرفت: "چه قصیده‌ی خوب و قوی و خوش مضمونی. خیلی خوب بود."

- حاج علی انسانی را همه می‌شناسیم. شاعر و مداح اهل‌بیت با نفس گرم همیشگی. ابتدا برای خواندن شعرش پنج دقیقه وقت می‌خواهد که آقای قزوه به مزاح می‌گوید که بعد از قصیده‌خوانی طولانی آقای اسفندقه، دیگر پنج دقیقه مهم نیست!

مطابق انتظار، حاج علی انسانی مهمانان را به کربلا می‌برد. این‌بار بهانه‌اش، دست قمر بنی‌هاشم است:
... بزن درون دوات این قلم به نیت غسل     مگو بدون طهارت از آن مطهر دست
ببین ظهور "یدالله فوق ایدیهم"     که حیدر است به حق دست و این به حیدر دست
بریده دست امان‌نامه‌آوران بادا     که پایِ دادن جان، داده با برادر دست...
 
- کم‌کم داشت جای خالی شعر طنز احساس می‌شد که مجری جلسه با یادی از شعر معروف ناصر فیض (باید برادران زنم را عوض کنم!) از سعید بیابانکی می‌خواهد که شعر طنزش را بخواند:
...شکر ایزد که فناوری داریم     صنعت ذره‌پروری داریم
با نود حال می‌کنیم فقط     بس که ایراد داوری داریم
می‌توانیم صادرات کنیم     بس که جوک‌های آذری داریم
ما برای اثبات اصل حجاب     خط تولید روسری داریم
آن طرف روزنامه‌های زیاد     این طرف دادگستری داریم
جای شعر درست و درمان هم     تا بخواهی دَری بَری داریم...
 
به این‌جا که می‌رسد، رهبر انقلاب با صدایی رسا آفرین ‌آفرین می‌گویند که خنده‌ی شدید حضار را به همراه دارد. اما شعرخوانی بیابانکی حواشی دیگری هم داشت. او در ابیات آخر خود، نام یکی از کارگردانان سینما را می‌آورد و او را به طنز با هیچکاک مقایسه می‌کند. رهبری پس از اتمام شعرخوانی، از او می‌پرسند: "اسم آقای... را به چه مناسبت آوردید؟" بیابانکی می‌گوید: "برای جور آمدن قافیه"، اما آقا قانع نمی‌شوند و بیابانکی دوباره می‌گوید: "برای این‌که کارگردان است و در مصراع اول از هیچکاک استفاده کرده‌ام." آقا که ناراحتی از چهره‌شان مشخص است، باز هم قانع نمی‌شوند. حالا همه حس می‌کنند که آقا چقدر از مطرح کردن و بیان این‌گونه‌ی نام افراد و شخصیت‌ها، ناراحت و دلخور می‌شوند.

- شاعر جوان اهل فسا محمدمهدی سیار، سخنش را با این دوبیتی آغاز کرد:
بی‌تاب‌تر از جان پریشان در شب     بی‌خواب‌تر از گردش هذیان بر لب
بی‌رؤیت روی او بلاتکلیفم     مثل گل آفتاب‌گردان در شب
 
آقا خیلی از این دوبیتی- به خصوص مصرع آخرش- لذت می‌برند و شاعر را تحسین می‌کنند. شعر اصلی سیار هم برای علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) بود:
این آفتاب مشرقی بی‌کسوف را     ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
"لاتقربوا الصلاة" مخوان و به هم مزن     این مستی به هم زده نظم صفوف را
نقاره‌ها به رقص کشاند اهل زهد را     شاعر نمود وصف تو هر فیلسوف را
می‌ترسم از صفای حرم باخبر شود     حاجی و نیمه‌کاره گذارد وقوف را
این واژه‌ها کم‌اند برای سرودنت     باید خودم بچینم از نو حروف را
روح‌ القدس! بیا نفسی شاعری کنیم     خورشید چشم‌های امام رئوف را

- امشب شعرخوانی برای پیامبر اسلام و امام هشتم بازار پر رونقی دارد. شاعران حق دارند؛ اولی پیامبر رحمت است و دومی امام‌ رئوف و ولی‌نعمت ایرانیان.

- طبق برنامه، آخرین شاعر حجت‌الإسلام حسن‌زاده لیله‌کوهی است که می‌گوید: "ما خسته شده‌ایم، کوتاه می‌خوانم که دیگر این عزیز بزرگوار را اذیت نکنیم." رهبر انقلاب هم با نکته‌سنجی در جواب می‌گویند: "شما که بخوانید، خستگی‌تان برطرف می‌شود؛ فکر آن‌هایی باشید که نخوانده‌اند!"

غزل این روحانی شاعر، وصف لحظه‌ای است که برای اولین‌بار در سن هفت‌سالگی امام راحل را از تلویزیون مشاهده کرده:
آسمان، بی‌قرار چشمانش     صبح، آئینه‌دار چشمانش...
 
- مجری جلسه را آماده می‌کند تا میزبان ضیافت، سخنی برای مهمانان بگوید. آقا می‌گویند: "آقای حداد شما نخواندی، یک غزل خوبی داشتید!" مجری در این لحظه می‌گوید که آقای حسینی (وزیر ارشاد) هم شاعرند... (موضوع را پس از پایان جلسه از جناب وزیر پرسیدیم که در جواب گفت: به من گفتند که مرسوم نیست در این جلسه، وزیر شعر بخواند!)

انگار پس از چند روز بحث و جدل در مجلس درباره‌ی رأی اعتماد به کابینه‌ی دهم، برای دکتر حداد فرصتی مغتنم پیش آمده تا هوایی تازه کند. غزل ایشان درباره‌ی نوجوانان است که با کسب اجازه آن را می‌خواند:
از راه می‌رسند شتابان جوانه‌ها     با هر کدام‌شان ز جوانی نشانه‌ها
بیم و امید و تمنا و آرزو     خواب و خیال و خاطره‌ها و فسانه‌ها...
 
پس از پایان شعرخوانی آقای حداد، آقا از ایشان می‌خواهند تا درباره‌ی واژه‌ی "بهانه‌ها" که در غزل‌شان آن را در کنار واژه‌ی "پا" آورده‌اند، توضیح دهند. دکتر می‌گوید که بهانه‌ به معنای علت و انگیزه است. این‌جا هم رهبری نکته‌سنجی می‌کنند و می‌گویند: "چرا انگیزه در پای آن‌هاست، باید در دل آن‌ها باشد!" فضای جلسه دوباره عوض شده و حضار همراه آقای دکتر می‌خندند. آقای حداد خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: "باید آن را عوض کنم." رهبری هم تأیید می‌کنند: "بله، حتماً این کار را بکنید!"
- همه منتظرند تا رهبر انقلاب سخنان‌شان را آغاز کنند. سخنان آقا کوتاه است و از بسم‌الله تا والسلا‌م 20 دقیقه هم طول نمی‌کشد و حدود 30/11 شب، تمام می‌شود. مدعوین به سمت ایشان می‌روند و آقا به دشواری و از بین انبوه جمعیت، جلسه را ترک می‌کنند.
- دوباره خوش‌وبش‌ها شروع می‌شود و دوستان دور هم حلقه می‌زنند. در این بین بازار وزیر جدید ارشاد از همه داغ‌تر است. چراکه اشخاص زیادی برای عرض تبریک و بیان مشکلات فرهنگی کشور و یا مشکلات شهر خود، دورش حلقه می‌زنند.

- بعضی جوان‌ترها از این‌که شعرخوانی پیشکسوت‌ها به درازا انجامید و باعث شد تا جوان‌ترها و به خصوص آن‌هایی که از راه‌های دور آمده‌اند، نتوانند در این برنامه شعرخوانی کنند.

- یک ربع به بامداد یک‌شنبه مانده که به همراه یوسفعلی میرشکاک از حسینیه بیرون می‌آییم. ذهن همه‌ی مهمانان را سخنان امشب رهبری درگیر کرده.