این برنامه را با کیفیت بسیار خوب و با فرمت Wav از اینجا دانلود کنید. [حجم: MB 269]
بهمناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR با انتشار مجموعهی صوتی بعثت خون ۱۴۳۴ در چهار برنامه به بررسی عبرتهای عاشورا در بیانات حضرت آیتالله خامنهای میپردازد.
چهارمین و آخرین برنامه این مجموعه، «خط کوفی» نام دارد که از این آدرس در دسترس شماست.
بیانات رهبر انقلاب که در این قطعه صوتی میشنوید:
جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که مردم مسلمان در کوفه و کربلا جمع شدند و جگر گوشهی پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند؟! خوب؛ انسان باید به فکر فرو رود، که «چرا چنین شد؟»
از هر طرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم.
به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم میشوند: یک قسمْ کسانی هستند که از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیمگیری کار میکنند. راهی را میشناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمیدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را «خواص» میگذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که نمیخواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. به چگونگی جوّ نگاه میکنند و دنبال آن جوّ به حرکت در میآیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» میگذاریم. پس، جامعه را میشود به «خواص» و «عوام» تقسیم کرد.
اکنون دقّت کنید تا نکتهای در باب «خواص» و «عوام» بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:«خواص» چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ نه. در بین «خواص»، افراد با سواد هستند، آدمهای بیسواد هم هستند. گاهی کسی بیسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی میفهمد چه کار میکند. از روی تصمیمگیری و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است، اما میفهمد.
عوام، بسته به شانس خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که امامی مثل امام امیرالمؤمنین علیهالسّلام و امام راحل ما رضواناللَّه تعالی علیه، بر سرِ کار بودند که همه را به سمت بهشت میبردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر اتفاقا در زمانی قرار گرفتند که «وَ جَعَلْنا هُمْ اَئِمّةً یَدْعُونَ اَلَیالنَّارِ»(۱) ، «اَلَمْتَرَ اِلَیالَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَاللهِ کُفْراً وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمّْ دارَالْبَوارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارِ»(۲) به سمت جهنم خواهند رفت.
عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم عوام نباشیم. یعنی هر کاری میکنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمیکند، عوام است. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که عدّهای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهماالسّلام هستند و بنیهاشمند. عدّهای دیگر هم اصحاب معاویه اند. بین آنها هم خواص یعنی افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم خواص دارند. پس «خواصِ» یک جامعه، به دو گروهِ «خواصِ طرفدار حق» و «خواصِ طرفدار باطل» تقسیم میشوند.
مشکل بودن قضیه از اینجا به بعد است. عزیزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. اگر در هر جامعهای، آن قسمِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنی کسانی که میتوانند در وقت لازم از متاع دنیا دست بردارند، بیشتر باشند، هیچ وقت جامعهی اسلامی به سرنوشت جامعهی دوران امام حسین علیهالسّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر اینها کم باشند و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به دنیا، آنان که حق را هم میشناسند، طرفدار حقند، ولی درعینحال مقابل دنیا، پایشان میلرزد - عده شان زیاد بود، آن وقت دیگر واویلاست! آن وقت حسینبنعلیها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد.
کسانی که از کوفه برای امام حسین علیهالسّلام نامه نوشتند و او را دعوت کردند، نگاه میکنید، میبینید همه جزو طبقهی خواص و از زبدگان و برجستگان جامعهاند. تعداد نامهها زیاد است. منتها لحن نامهها را که نگاه کنید، معلوم میشود از این خواصِ طرفدارِ حق، کدامها جزو دستهای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیایشان کنند و کدامها کسانی هستند که حاضرند دنیایشان را قربانی دینشان کنند. از خود نامهها هم میشود فهمید.
همین طور که من برای شما حرف میزنم، شما خودتان ببینید کجایید. تاریخ را با قصه اشتباه نکنید. تاریخ یعنی شرح حال ما. منتها در یک صحنهی دیگر.
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
پس، اگر ما شرحِ تاریخ را میگوییم، هر کداممان باید نگاه کنیم و ببینیم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفتهایم. بعد ببینیم کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشیم آن طور عمل نکنیم.
در عصرِ روزِ هجدهم بهمن ماهِ سال ۵۷، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. امام به مردم فرمود: «به خیابانها بریزید.» اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمی نمیگرفت، امروز محمّدرضا در این مملکت بر سرِ کار بود. یعنی اگر با حکومت نظامی ظاهر میشدند، و مردم در خانههایشان میماندند، اوّل امام و ساکنان مدرسهی «رفاه» و بعد اهالی بقیهی مناطق را قتل عام و نابود میکردند. پانصدهزار نفر را در تهران میکشتند و قضیه تمام میشد. اما امام، در لحظهی لازم تصمیمِ لازم را گرفت.
ببینید! از هر طرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم. تصمیمگیریِ خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشتِ خواص از دنیا در لحظهی لازم؛ اقدام خواص برای خدا در لحظهی لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند! در لحظهی لازم، باید حرکتِ لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.
«شَبَثْ بن ربْعی» یکی از آنها بود که به امام حسین علیهالسّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیداللَّه گفت «بروید مردم را از دُوْر مسلم متفرّق کنید» قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندنِ اهالی کوفه پرداخت!چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظهی حسّاس، به جای اینکه از ابن زیاد بترسند، از خدا میترسیدند، تاریخ عوض میشد.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
۱) قصص: ۴۱
۲) ابراهیم: ۲۸ و ۲۹
بهمناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR با انتشار مجموعهی صوتی بعثت خون ۱۴۳۴ در چهار برنامه به بررسی عبرتهای عاشورا در بیانات حضرت آیتالله خامنهای میپردازد.
چهارمین و آخرین برنامه این مجموعه، «خط کوفی» نام دارد که از این آدرس در دسترس شماست.
بیانات رهبر انقلاب که در این قطعه صوتی میشنوید:
جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که مردم مسلمان در کوفه و کربلا جمع شدند و جگر گوشهی پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند؟! خوب؛ انسان باید به فکر فرو رود، که «چرا چنین شد؟»
از هر طرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم.
به جماعت بشری که نگاه کنید، در هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم میشوند: یک قسمْ کسانی هستند که از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیمگیری کار میکنند. راهی را میشناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمیدارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را «خواص» میگذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که نمیخواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. به چگونگی جوّ نگاه میکنند و دنبال آن جوّ به حرکت در میآیند. اسم این قسم از مردم را «عوام» میگذاریم. پس، جامعه را میشود به «خواص» و «عوام» تقسیم کرد.
اکنون دقّت کنید تا نکتهای در باب «خواص» و «عوام» بگویم تا این دو با هم اشتباه نشوند:«خواص» چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ نه. در بین «خواص»، افراد با سواد هستند، آدمهای بیسواد هم هستند. گاهی کسی بیسواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی میفهمد چه کار میکند. از روی تصمیمگیری و تشخیص عمل میکند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است، اما میفهمد.
عوام، بسته به شانس خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که امامی مثل امام امیرالمؤمنین علیهالسّلام و امام راحل ما رضواناللَّه تعالی علیه، بر سرِ کار بودند که همه را به سمت بهشت میبردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر اتفاقا در زمانی قرار گرفتند که «وَ جَعَلْنا هُمْ اَئِمّةً یَدْعُونَ اَلَیالنَّارِ»(۱) ، «اَلَمْتَرَ اِلَیالَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَاللهِ کُفْراً وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمّْ دارَالْبَوارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارِ»(۲) به سمت جهنم خواهند رفت.
عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم عوام نباشیم. یعنی هر کاری میکنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمیکند، عوام است. اگر باز به صدر اسلام برگردیم، باید این طور بگوییم که عدّهای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهماالسّلام هستند و بنیهاشمند. عدّهای دیگر هم اصحاب معاویه اند. بین آنها هم خواص یعنی افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم خواص دارند. پس «خواصِ» یک جامعه، به دو گروهِ «خواصِ طرفدار حق» و «خواصِ طرفدار باطل» تقسیم میشوند.
مشکل بودن قضیه از اینجا به بعد است. عزیزان من! خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. اگر در هر جامعهای، آن قسمِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنی کسانی که میتوانند در وقت لازم از متاع دنیا دست بردارند، بیشتر باشند، هیچ وقت جامعهی اسلامی به سرنوشت جامعهی دوران امام حسین علیهالسّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر اینها کم باشند و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به دنیا، آنان که حق را هم میشناسند، طرفدار حقند، ولی درعینحال مقابل دنیا، پایشان میلرزد - عده شان زیاد بود، آن وقت دیگر واویلاست! آن وقت حسینبنعلیها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد.
کسانی که از کوفه برای امام حسین علیهالسّلام نامه نوشتند و او را دعوت کردند، نگاه میکنید، میبینید همه جزو طبقهی خواص و از زبدگان و برجستگان جامعهاند. تعداد نامهها زیاد است. منتها لحن نامهها را که نگاه کنید، معلوم میشود از این خواصِ طرفدارِ حق، کدامها جزو دستهای هستند که حاضرند دینشان را قربانی دنیایشان کنند و کدامها کسانی هستند که حاضرند دنیایشان را قربانی دینشان کنند. از خود نامهها هم میشود فهمید.
همین طور که من برای شما حرف میزنم، شما خودتان ببینید کجایید. تاریخ را با قصه اشتباه نکنید. تاریخ یعنی شرح حال ما. منتها در یک صحنهی دیگر.
خوشتر آن باشد که وصف دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
پس، اگر ما شرحِ تاریخ را میگوییم، هر کداممان باید نگاه کنیم و ببینیم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفتهایم. بعد ببینیم کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشیم آن طور عمل نکنیم.
در عصرِ روزِ هجدهم بهمن ماهِ سال ۵۷، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. امام به مردم فرمود: «به خیابانها بریزید.» اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمی نمیگرفت، امروز محمّدرضا در این مملکت بر سرِ کار بود. یعنی اگر با حکومت نظامی ظاهر میشدند، و مردم در خانههایشان میماندند، اوّل امام و ساکنان مدرسهی «رفاه» و بعد اهالی بقیهی مناطق را قتل عام و نابود میکردند. پانصدهزار نفر را در تهران میکشتند و قضیه تمام میشد. اما امام، در لحظهی لازم تصمیمِ لازم را گرفت.
ببینید! از هر طرف حرکت میکنیم، به خواص میرسیم. تصمیمگیریِ خواص در وقت لازم؛ تشخیص خواص در وقت لازم؛ گذشتِ خواص از دنیا در لحظهی لازم؛ اقدام خواص برای خدا در لحظهی لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات میدهد و حفظ میکند! در لحظهی لازم، باید حرکتِ لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.
«شَبَثْ بن ربْعی» یکی از آنها بود که به امام حسین علیهالسّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیداللَّه گفت «بروید مردم را از دُوْر مسلم متفرّق کنید» قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندنِ اهالی کوفه پرداخت!چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظهی حسّاس، به جای اینکه از ابن زیاد بترسند، از خدا میترسیدند، تاریخ عوض میشد.
بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) ۱۳۷۵/۰۳/۲۰
۱) قصص: ۴۱
۲) ابراهیم: ۲۸ و ۲۹