سه‌گانه‌ی استهلال؛ سه: شب پرهیجان ستادِ استهلال

گزارشی از فعالیت ستاد مرکزی استهلال در دفتر رهبر انقلاب؛ شب عید سعیدفطر
محمدتقی خرسندی
«سلام. کی هلال رو دیده؟
گوشی رو بدین به خودش.
سلام. شما ماه رو دیدین؟
چه ساعتی؟
غروب اونجا چه ساعتیه؟ دقیقا؟
وضعیت هوا چطور بود؟
کمان چه اندازه‌ای بود؟
به کدوم جهت؟ دقیق‌تر بگین.
یعنی از چه ساعتی تا چه ساعتی؟
شما با دوربین می‌دیدین یا تلسکوپ؟ مشخصاتش؟
چند دقیقه طول کشید؟ مستمر می‌دیدین؟
چه رنگی بود؟
زمینه‌اش چه رنگی؟
ارتفاعش چقدر بود؟
مطمئنین هلال ماه بود؟
چندمین باره رصد می‌کنین؟
روزه مردم به حرف شما بستگی داره ها.
با چشم غیر مسلح هم می‌شد دید؟
دیگه چه کسی از گروه شما دیده؟
دست شما درد نکنه. گوشی رو بدین به ایشون...»
اینجا ستاد استهلال است. تهران؛ محوطه بیت رهبری. اما نه خبری از دوربین و تلسکوپ است؛ نه از رصد و رصدگر. نه این که رصدگر نباشد، هست. آن هم چندتا از حرفه‌ای‌هایشان. از آنهایی که حرفشان بین منجمین کشور ردخور ندارد. اما حالا هیچ‌کدام از چشم‌شان استفاده نمی‌کنند. اینجا گوش جای چشم را گرفته و تلفن جای تلسکوپ را.

150 گروه رصد در کل کشور پخش شده‌اند و به محض رویت هلال با اینجا تماس می‌گیرند برای اعلام گزارش. گزارش‌ها ثبت و تحویل کارشناسان می‌شود؛ یعنی همان رصدگرهای اول مملکت. آنها همه‌چیز را چک می‌کنند. دوباره زنگ می‌زنند به گروه رصدگر و کسی را که هلال را دیده، سین‌جیم می‌کنند. آن‌قدر که اگر حرفه‌ای نباشی، به‌ات بربخورد و عطایش را به لقایش ببخشی. آن‌قدر که اگر یک‌درصد هم در رصدت شک داشته باشی، تبدیل شود به صد در صد. مو را از ماست می‌کشند تا کوچک‌ترین تناقضی اگر در حرفت هست، خودش را نشان دهد. بعد هم حرف‌هایت را چک می‌کنند با بقیه اعضای گروهت. خیال خودت که راحت شد حرفت را باور کرده‌اند، گوشی را که قطع کردی، تازه می‌آیند و خودشان اطلاعات را با هم مقایسه می‌کنند. اگر هنوز شک و شبهه‌ای بود، اطلاعات را وارد نرم‌افزار نجومی مخصوصی می‌کنند تا بفهمند چقدر امکان خطا در گزارش‌ات بوده. بعد هم با همدیگر بحثی می‌کنند و آخر سر نظرشان را زیر گزارش می‌نویسند تا همه گزارش‌ها با هم تحویل رهبری شود.

ساعت 4 بعد از ظهر که راه افتادم سمت بیت، تقریبا خبر داشتم از این اتفاقات؛ حداقل از کلیاتش. برای همین دست‌دست می‌کردم که تا حدممکن دیرتر برسم. آخر وقتی سه‌ساعت تا غروب مانده، چه استهلالی، چه گزارشی؟ وسایلم را هم که می‌برند برای چک و خنثی به درب مقابل، اصلا ناراحت نمی‌شوم که باید این همه پیاده بروم برای گرفتنشان. اما همه این تلاش‌ها کلا نیم ساعت اثر دارد.
حدسم درست بود. چند نفر بیشتر در ستاد نیستند و همه‌چیز آروم است. راهنمایی می‌شوم به اتاقی که سه نفر در آن نشسته‌اند. یک نفر پشت کامپیوتر و دو نفر روی صندلی مراجعین که مجله «آسمان شب» هم جلویشان است. حجت‌الاسلام نوری، روحانی جوان و قدبلند هم مدام در رفت و آمد است و گزارش‌ها را جابجا می‌کند. معرفی که می‌شوم، فرد پشت کامپیوتر (که چهره‌اش کمی برایم آشناست) شروع می‌کند به توضیح دادن در مورد فعالیت‌های ستاد:
«150 گروه داریم که هر کدام در گوشه‌ای از کشور مشغول رصد هستند. هر کدام که ماه را رصد کنند، فورا به ما زنگ می‌زنند. ما اطلاعات را در فرم مخصوص وارد می‌کنیم تا توسط کارشناسان کنترل شود. از چهارده گزارشی که تا الآن رسیده، یکی نامعتبر بوده. چون فقط یک نفر از اعضای گروه ماه را دیده‌است و ما هم آن یک نفر را نمی‌شناسیم.»
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10081/smps.jpg
«ما دستگاهی لازم داریم، برای اینکه در همه‌ی ماهها، آدمهای متخصص، با دستگاههای فنی و چشمهای مسلح، در مظان پیدا کردن هلال بروند جستجو کنند و پیدا نمایند و به ما بگویند و ما هم به مردم بگوییم که اول ماه٬ کدام روز است تکلیف شرعی، بر اساس ماههای قمری است.»
این سخنان، بخش‌هایی از بیانات رهبر معظم انقلاب است در سال 68

چهارده گزارش رویت؟ آن هم 4:30 بعد از ظهر؟ توضیح می‌دهد که از حدود 12 ساعت بعد از مقارنه ماه و خورشید، امکان رویت هلال وجود دارد. تازه یاد اطلاعاتی می‌افتم که قبل از آمدن جمع کرده بودم. زاویه ماه و خورشید باید بیشتر از 7 درجه باشد تا امکان رویت پیدا کند. اما او اطلاعاتم را کامل می‌کند: «برای رویت با چشم غیر مسلح در روز، باید زاویه 21 درجه باشد. الان حدود 16 درجه است.» نامش را می‌پرسم. می‌گوید «مهرانی» هستم. ته‌لهجه اصفهانی دارد.
تازه فهمیده‌ام این آقای مودبی که صحبت از ارائه اطلاعات به کارشناسان می‌کند، یکی از مجرب‌ترین افراد استهلال‌کننده در ایران است. اما هرچه فکر می‌کنم اسم کامل آقای «بوژمهرانی» یادم نمی‌آید. از بس که اسمش سخت است. فقط برای این که به او بفهمانم که شناختمش می‌گویم: «آهان شما قراره برای رصد با هواپیما برید؟» و جواب می‌شنوم: «بله. داریم راه می‌افتیم.» مهدی هم قرار بود ساعت 5 با همین گروه برای رصد با هواپیما به آشیانه برود.
چندباری از بالای مونیتور به کامپیوترش سرک می‌کشم و گزارش‌ها را می‌بینم. یک نرم‌افزار هم زیر فایل اکسل‌اش باز است که اطلاعات را جهت بررسی به آن می‌دهد. می‌خواهم چند سوال دیگر بپرسم که عذرخواهی می‌کند. چون باید چند دقیقه دیگر برود و در این فرصت باید گزارش‌ها را ارزیابی کند. مرتب دارد با گروه‌ها تماس می‌گیرد. اما خیلی از مشترک‌های مورد نظر در دسترس نیستند. خیلی از گروه‌ها بالای کوه یا در کویر هستند. فقط یک نفر آمده به جایی که موبایل آنتن بدهد، گزارش داده و برگشته.

حجت‌الاسلام ذاکری (دبیر ستاد استهلال) وارد می‌شود و گزارشی از کار می‌گیرد. می‌گوید تا حالا این قدر رصد در روز نداشتیم. موبایلش را به مهرانی می‌دهد؛ تلفن از اروپاست و مهرانی توضیح می‌دهد: «در کل اروپا در روز با دوربین دیده می‌شود. اما بعد از غروب امکانش نیست. به جز در پرتغال و اسپانیا و جنوب ایتالیا و جنوب یونان؛ آن هم با چشم مسلح. البته در کشورهای اسکاندیناوی، مثل شمال فنلاند و نروژ و سوئد، حتی فردا شب هم بعد از غروب نمی‌توانند هلال را ببینند... مشکلی نیست. چون رهبری رویت در روز را معیار می‌دانند... ایشان را خبر ندارم. از دفتر خودشان بپرسید.»
تا امروز نمی‌دانستم که رویت هلال در روز هم معیار عید بودن فردا هست؛ آن هم از نظر اکثر قریب به اتفاق مراجع. ظاهرا فقط یکی دو نفر از مراجع مقید به رویت هلال، پس از غروب آفتاب هستند. آیات عظام «صافی» و «نوری». با این حساب، از همین الآن هم می‌توان گفت که طبق نظر رهبری، فردا قطعا عید است. این نکته را مهرانی، حاج‌آقا ذاکری و نوری هم تایید می‌کنند. البته با این تذکر: «تا ایشان اعلام نکند، عید نیست.» با گزارش‌های رسیده، در کل ستاد از عید بودن فردا مطمئن‌اند.

مهرانی گزارش‌هایش را جمع و جور می‌کند. چند سری پرینت می‌گیرد تا به سایر کارشناسان بدهند. یک نسخه هم خودش برمی‌دارد. بعضی مطالب را هم شفاهی به ذاکری و نوری می‌گوید: «سعی می‌کنیم در اولین دقایق غروب، هلال را ببینیم. اگر نتوانستیم، ادامه نمی‌دهیم و فوری می‌نشینیم تا به ستاد بیاییم.» ساعت 4:45 دقیقه خداحافظی می‌کند و با دو نفر دیگری که در اتاق بودند، ستاد را به مقصد آشیانه پرواز ترک می‌کند. مسیر پروازشان را می‌پرسم؛ «از قائم شهر به قزوین.»

می روم سراغ نوری. در چند سال گذشته، همه شب‌های این‌چنینی را در ستاد استهلال بوده و گزارش‌ها را جمع می‌کرده. با وجودی که در رشته نجوم تحصیل نکرده، به مدد همین گزارش‌ها و البته مطالعات شخصی خودش، اطلاعات نجومی خوبی دارد که همراه اطلاعات فقهی‌اش، خیلی به دردم می‌خورد. خوبی‌اش این است که هرچیز را هم بلد نیست، راحت می‌گوید از «حاج‌آقا موحدنژاد» بپرسم. حجت‌الاسلام موحدنژاد یک روحانی با تجربه و باسواد در علوم نجومی است و خودش هم رکورددار رصد هلال ماه. و چند سالی است ریاست کمیته علمی ستاد استهلال را بر عهده دارد.
گزارش‌ها را گرفته و یکی‌یکی زنگ می‌زند تا بقیه اطلاعات لازم را بپرسد. خیلی از مشترک‌های مورد نظر همچنان در دسترس نیستند.
فرصتی است برای چشم‌چرانی و سرک‌کشیدن به گزارش‌ها. اولین رویت هلال در نیاسر کاشان بوده؛ ساعت 10:02 صبح. قبلا هم شنیده بودم که به علت آسمان صاف و افق خوب کاشان، قرار است بزرگترین رصدخانه کشور و خاورمیانه در آنجا احداث شود. گزارش دوم مربوط به «شریفی» از سی‌سخت در کهکیلویه و سومی «احمدیان» از مارشان اصفهان. این دو نفر هم از آن کاردرست‌های استهلال هستند. جنوب دامغان، شیرکوه یزد، قزوین، گلستان و چند استان دیگر هم گزارش‌هایی داده‌اند. تلسکوپ یکی از گروه‌های اصفهان هم خراب شده و برای تعمیر پایین رفته‌اند. بین گزارش‌های ارسالی، این تنها گروهی است که سرپرستی اش با یک خانم است. در بین گزارش‌ها، گزارشی هم از دفتر آقای سیستانی در قم وجود دارد که گروه رصدگرشان ساعت 4:10 در جنوب قم، هلال را دیده‌اند.
روایت لحظات رویت هلال در موسسه ژئوفیزیک:
اعضای تیم به راحتی هلال زهره را پیدا می‌کردند و اینطور که می‌گفتند می‌شد با دنبال کردن آن و محاسبه یک‌سری پارامترهای دیگر، ماه را دید. نزدیک اتمام وقت بود که بالاخره در ساعت 15:50 میرسعید برای لحظاتی با دوربین دوچشمی توانست  بیش از یک دقیقه ماه را رویت کند.
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10082/smps.jpg

آقای «قاضی میرسعید»، یکی دیگر از اساتید برجسته نجوم و رکورددار استهلال در جهان هم در موسسه ژئوفیزیک تهران، هلال را در ساعت 3:50 دیده است. میرسعید هم از کارشناسان اصلی ستاد است که هنگام غروب، به همراه «مرزانی» به ستاد خواهند آمد. حاج‌آقا موحدنژاد هم همراه همین گروه بوده و در حال بازگشت به ستاد است. جالب اینجاست که نوری برای چک‌کردن نحوه استهلال، از این گروه هم سوال و جواب می‌کند!

«گروه‌ها توسط ائمه‌جمعه هر شهر از افراد متخصص و مورد اعتماد دانشگاه، حوزه و مساجد تعیین می‌شوند. خود امام‌جمعه یا نماینده‌اش هم حتی‌المقدور همراه گروه می‌روند برای رصد. هر استان یک ستاد استهلال دارد که گزارش گروه‌ها به آنجا ارسال می‌شود و آنها پس از بررسی اولیه به ستاد مرکزی گزارش می‌دهند. رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه هر استان، رابط ستاد مرکزی با استان است.» این اطلاعاتی است که نوری لابه‌لای تلفن‌هایش به من می‌دهد. البته من هم دست بردار نیستم.
«برای این گروه‌ها در طول سال جلسات آموزشی برگزار می‌کنیم تا علاوه بر مسائل معمول علمی، با ریزه‌کاری‌های رصد کردن هم آشنا شوند. هر ماه این گروه‌ها برای رصد هلال اعزام می‌شوند. البته در غیر از رمضان و شوال، فقط نصف‌شان. اما در ماه‌های رمضان و شوال، با توجه به حساسیت موضوع، همه 150 گروه برای رصد می‌روند.»

در زمان جمع شدن همین چند خط اطلاعات، نوری به چندین نفر زنگ می‌زند. اگر در دسترس بودند و برداشتند، حرفش را با من قطع می‌کند. صحبتش با گروه‌ها هم در حد امکان کوتاه است که تلفن کمتر اشغال باشد؛ خبری از تعارفات بیش از حد معمول نیست. جالب اینجاست که همه گروه‌های رصدی هم می‌شناسندش. در این میان یک گزارش جدید هم از آلاشت مازندران می‌رسد. البته احتمالا گروه‌های بیشتری ماه را رویت کرده‌اند، اما چون دسترسی به تلفن نداشته‌اند، منتظر رویت بعد از غروب هستند تا گزارش‌ها را یک جا بدهند.
«تلسکوپ‌های پیشرفته‌ای به نام go to هست که با تنظیم روی یک جرم آسمانی مشخص (قبل از روشن شدن هوا) و ورود اطلاعات، به صورت اتوماتیک سایر اجرام آسمانی را رصد می‌کند. حتی اگر قابل رویت نباشد، مسیر این جرم را تعقیب می‌کند تا زمانی که دیده شود. البته تلسکوپ در غروب خیلی به درد نمی‌خورد. چون هلال ماه در حدود راستای افق دیده می‌شود که تلسکوپ نمی‌تواند این زاویه کم را نشان دهد. در غروب یا باید با چشم دید یا دوربین دوچشمی.»

اینها را همین روحانی سی ساله و باحوصله می‌گوید که خودش هم سابقه رصدکردن نداشته و اکنون در دروس خارج رهبری شرکت می‌کند.

از 30 گروه خراسان هیچ گزارشی نرسیده که ذاکری می‌گوید پیگیری شود. استان مرکزی تماس می‌گیرد و می‌گوید از 16 گروهش، هیچ کدام رویت نداشته‌اند. می‌پرسم چرا اصفهان دیده و مرکزی ندیده؟ جواب می‌دهد به خاطر امکانات کم استان مرکزی و امکانات خوب (به خصوص تلسکوپ‌های go to) در استان اصفهان.

از استرالیا هم تماس گرفته‌اند و اعلام رصد کرده‌اند. برای کنترل اطلاعات تماس گرفته می‌شود. البته اینجا صفر تلفن آزاد نیست، شماره را می‌دهند تلفنخانه تا تماس بگیرد و وصل کند. در عربستان، عمان و مالزی گروه‌هایی به طور خاص سفارش شده‌اند برای رصد. در کشورهای عربی هم رابط وجود دارد. به عبارتی سعی شده اطلاعات رصد در کل جهان جمع آوری شود تا مسلمانان سایر کشورها هم با مشکل مواجه نشوند. هرچند اطمینان از رصد در کشورهای شرقی، برای ما هم حجت آور است.
همه این اطلاعات را باید کارشناسان کنترل و بررسی کنند. ارتفاع و زاویه‌دید، مشخصات جغرافیایی و ارتفاع از سطح دریا، مدت رویت، تعداد نفراتی که هلال را دیده‌اند، رنگ هلال و رنگ پس زمینه‌اش، طول کمان و جهتش، زمان رویت و نسبتش با غروب آفتاب، نوع دوربین یا تلسکوپ و حتی این که چه کسی هلال را دیده و چه کسانی تاییدش می‌کنند.

ساعت 6 است که حاج‌آقا موحدنژاد می‌آید. آمار گزارش‌ها را که می‌شنود، انگار که مطمئن باشد از عیدبودن فردا، به شوخی می‌گوید: «پس بریم دیگه...»
از ذاکری اجازه می‌گیرم که کنار حاج‌آقا موحدنژاد بنشینم. به شرطی که خیلی نمانم و به‌خصوص موقع غروب مزاحم کار نشوم، اجازه می‌دهد. گزارش قزوین را که مشکوک بود تایید کرده. اما گزارش مازندران را رد می‌کند: «یک دقیقه دیده‌اند و دیگر ندیده‌اند. دلیل خوبی هم برای ندیدن بیان نمی‌کنند.» تا غروب فرصت خوبی است که چند سوال نجومی و فقهی بپرسم و اطلاعاتم را کامل‌تر کنم. کاری که برخی از اعضای ستاد هم دارند انجام می‌دهند. سعی می‌کنم به تذکرات اعضا برای خروج توجه نکنم، البته زیر دست و پا هم نباشم.
یک نکته جدید هم می‌فهمم. برخی مراجع (مثل آیات عظام خویی و تبریزی) می‌گویند اگر در روز و قبل از ظهر با چشم غیرمسلح، هلال دیده شود، همان روز عید است و نه روز بعد. البته این موضوع بیشتر در کشورهای نزدیک به قطب شمال، مثل کشورهای اسکاندیناوی اتفاق می‌افتد. یا این که روز قبل به دلیل ابری بودن هوا، ماه دیده نشده.

مشغول صحبتیم که تلفن زنگ می‌خورد. ساعت 7:17 است. آقای "رستمی" است از قله شیرکوه یزد با ارتفاع 4075 متر. رستمی یکی از اعضای ستاد استهلال و از اساتید مجرب این کار است. خیلی با هیجان صحبت می‌کند. می‌گوید از ساعت 7:12 و درست بعد از غروب آفتاب در غبار، هلال را دیده و همین الان هم دارد می‌بیند؛ آن هم با چشم غیر مسلح. مشخصاتش را به موحدنژاد می‌گوید. کاغذ سفید در اتاق نیست، فوری دفترچه یادداشتم را می‌دهم تا حاج‌آقاموحدنژاد مشخصات را بنویسد. می‌گوید چهار نفر از پنج نفر دارند می‌بینند. در جواب موحدنژاد که علت ندیدن آن یک نفر را می‌پرسد، می‌گوید چون او رصدگر نیست، راننده است. مشخصات فیزیکی و جغرافیایی محل را هم می‌گوید و البته اسامی سه نفر دیگر را. موحدی نژاد از او می‌خواهد که در صورت امکان عکس بگیرد و کارش را تا غروب هلال ادامه دهد. بعد هم خداحافظی می‌کند.
حجت‌الاسلام موحدنژاد
«این از آن گزارش‌های نسبتا یقین آور است.» با این حرف حاج‌آقا موحدنژاد خیالم راحت می‌شود که یک گزارش بی‌حرف و حدیث برای بعد از غروب هم پیدا شد. چون غروب در آن منطقه در حدود ساعت 19:07 است. اما موحدنژاد می‌گوید: «باید احتیاط کرد. او الآن هیجانی بود. چند دقیقه دیگر که هیجانش خوابید، زنگ می‌زنیم ببینیم چه خبر است.» بعد هم با آرامش نقشه گیتاشناسی‌اش را درمی‌آورد تا موقعیت جغرافیایی آنها را ببیند. می‌گوید در صورت نیاز به اعلام مشخصات به سایر علما، لازم است بدانیم کدام شهر آشنا را اسم ببریم. آرامش موحدنژاد، آن هم در این شرایط، هم جالب است و هم آرامش بخش. لبخند از روی صورتش نمی‌رود.

7:20 است. حالا دیگر تقریبا همه اعضای ستاد در حال دویدن‌اند. صدای تلفن هم قطع نمی‌شود. هر لحظه گزارش جدیدی می‌رسد. هم گزارش رویت، هم عدم رویت. تلفن‌ها به سه اتاق وصل می‌شود تا آنها اطلاعات اولیه را بگیرند؛ آقایان نوری، علوی و موسوی. فرم گزارش‌های رویت را بلافاصله به دفتر موحدنژاد می‌آورند تا بررسی کند.

7:25 تلفنی وصل می‌شود از ستاد مشهد. ظاهرا مسوول نقشه‌برداری کلات اعلام کرده ساعت 7:00 ماه را به مدت 3 دقیقه دیده‌. همسرش هم همراهش بوده. التبه هیچ کدام از 30 گروه اعزامی خراسان، به دلیل غبار، موفق به رویت نشده‌اند.

موبایل موحدنژاد زنگ می‌خورد. صدای چهچهه‌ی بلبل است. شماره را نگاه می‌کند و جواب نمی‌دهد: «به شماره صدا و سیمایی‌ها می‌خورد. می‌خواهند خبر بگیرند. خوب چنددقیقه صبر کنند.» اما تلفن ول‌کن نیست. مدام زنگ می‌زند و کار را مختل کرده. موبایل را روی ویبره می‌گذارد.

7:33 گزارشی از ستاد یزد می‌رسد. 4 گروه رویت نداشته‌اند. اما یک گروه 7 نفره بعد از غروب، هلال را دیده.

7:35 بعد از ظهر و نزدیک اذان مغرب است که موحدنژاد به رستمی زنگ می‌زند. یا اشغال است یا در دسترس نیست. به دفتر می‌گوید با رستمی تماس بگیرد و وصل کند. 7 دقیقه هلال را دیده‌اند. مشخصات هلال دقیق است. همه شرایط جور است. موحد نژاد از رستمی می‌خواهد که تلفن را به سایر افراد بدهد. هر کدام را یکی یکی استنطاق می‌کند. می‌گویم استنطاق، چون سوالات موحدنژاد چیزی کم از یک بازجویی کامل ندارد! همه‌جور سوالی می‌پرسد. از همان دست سوال‌هایی که اول گزارش گفتم. اما جواب‌ها همه یکسان و درست است. آنقدر می‌پرسد تا تلفن قطع می‌شود. فکر می‌کنیم مساله تمام شده، اما موحدنژاد به دفتر می‌گوید دوباره شماره بگیرند.

دو نفر با چهره سوخته وارد اتاق می‌شوند. بلند سلام می‌کنند و می‌نشینند کنار تلفن‌ها. موحدنژاد سلام می‌کند. می‌فهمم میرسعید است و همکارش مرزانی. میرسعید می‌گوید چشمش درآمده تا ماه را ببیند. از صبح زیر آفتاب بوده و حسابی سوخته. می‌گوید سرش نبض می‌زند. کسی فرصت ندارد خیلی اعتنا کند. موحدنژاد موضوع رصد رستمی را توضیح می‌دهد و از آنها می‌خواهد با رستمی تماس بگیرند. میرسعید چند تا عدد را جمع و تفریق می‌کند و رصد بدون دستگاه رستمی را بررسی می‌کند. می‌گوید زاویه ماه با افق، کمتر از آن است که بدون دوربین بتوان راحت هلال را دید. تیپش به استادهای دانشگاه می‌خورد، با همان جدیت.

حاج‌آقا ذاکری از راه می‌رسد و گزارش‌ها را می‌خواهد. می‌گوید رستمی کارش درست است. شما بقیه گزارش‌ها را چک کنید.
گزارش رستمی خیلی حساس است. چون هم بعد از غروب بوده و هم با چشم غیرمسلح. خودش هم آدم مورد اعتمادی است. یعنی چیزی که همه مراجع به عنوان اثبات عید قبول دارند. بحث روی رصدش بیشتر به این علت است که با تایید آن، تقریبا چیزی شبیه رکورد در رویت بدون دستگاه باید ثبت شود. یعنی زاویه هلال رویت شده تا افق در مرزهای یک رکورد جدید حرکت می‌کند.

7:45 گزارش استان کرمان و جاهای دیگر هم می‌رسد. می‌رود در صف بررسی.

7:50 است و اعضای ستاد در حال دویدن! یکی گزارش می‌برد. یکی موبایل می‌آورد. یکی تلفن وصل می‌کند و یکی جواب می‌دهد. افطاری روی میزها مانده، تقریبا کسی دست نزده. از بوشهر تماس می‌گیرند که در جزیره فارسی با چشم مسلح دیده‌اند. قرار می‌شود شماره تماس فرد را بدهند.

حالا دیگر موضوع همه، رصد رستمی است. میرسعید زنگ می‌زند به دوست‌محمدی در سیستان و ارتفاع 2000 متر. او در رصد بدون دستگاه شک می‌کند: «ما در اینجا نتوانستیم بدون دستگاه ببینیم.»

موبایل میرسعید زنگ می‌خورد. می‌دهد به مرزانی که جواب دهد. گزارش رویت است. مرزانی هنوز کاغذ ندارد. دفترچه را می‌گذارم جلوی دستش. از تیمارگون اقلید است؛ ارتفاع 3100 متر. ساعت 7:13 همزمان با غروب ظاهری خورشید، هلال را دیده‌اند.
از تویسرکان به موبایل میرسعید زنگ می‌زنند. ماه را ندیده‌اند. مرزانی می‌پرسد گروه چند نفره بودند؟ میرسعید می‌گوید «وقتی ندیده‌اند، هر چند نفر!» من مانده‌ام که اگر ندیده‌اند، چرا به موبایل کارشناسان اصلی زنگ می‌زنند. یعنی نمی‌دانند آن‌ها در این لحظات چقدر مشغول تلفن‌اند؟

گروه شریفی از کهکیلویه زنگ می‌زند. با موحدنژاد حرف می‌زند. این گروه از 10:57 صبح ماه را دیده و تعقیبش کرده. امام جمعه سی‌سخت هم آمده و دیده. کارشناسان با هم موضوع را چک می‌کنند: «مورد تایید است.»

از برج ماهان تهران زنگ می‌زنند به موبایل میرسعید. گوشی را می‌دهد مرزانی. آنها هم بعد از غروب ندیده‌اند.

میرسعید از من در مورد گزارشگر همراهشان در موسسه ژئوفیزیک شوخی می‌کرد و می‌پرسید. "حامد" را می‌گوید. می‌گوید اصلا حرف نمی‌زد. فقط ضبط می‌کرد. خنده‌ام گرفته؛ فکر کنم به خاطر تیپ حامد و کارش شک کرده‌اند که حتما از وزارت اطلاعات بوده و برای کنترل آنها آمده!

موحدنژاد، میرسعید، مرزانی با دو تلفن و دو موبایل یک نفس تلفن جواب می‌دهند. میرسعید یک بار ساعت 3:50 و یک بار ساعت 18 در حیاط موسسه ژئوفیزیک ماه را دیده. حسابی زیر آفتاب سوخته. مدام می‌گوید سرم نبض می‌زند. ولی کسی فرصت ندارد اعتنا کند. همه صحبت‌ها یک سرش وصل می‌شود به رصد بدون دستگاه رستمی. هرگروهی که زنگ می‌زند، نظر کارشناسش را در مورد این رصد می‌خواهند.

یک موضوع جدید هم باز می‌شود: "رصد زهره به جای ماه". مرزانی حامد را مثال می‌زند که صبح با او شوخی کرده‌اند و هلال زهره را نشانش داده‌اند به جای ماه و او هم تایید کرده که ماه را دیده. هر سه نفر می‌خندند. یک سرهنگ زنگ زده که چندین نفر با هم هلال را به خوبی دیده‌اند، اما یک نفر گفته شاید زهره باشد. موحدنژاد مشخصات را می‌پرسد و می‌فهمد زهره بوده.
وقتی ساعت 12 به تیم ملحق شدم ‌گفتند می‌توانی هلال را ببینی و بعد خواستند با دوربین نگاه کنم، فهمیدم که با من شوخی می‌کنند و مرا دست‌انداخته‌اند و بعد هم خندیدند و گفتند این که توی دوربین می‌بینی، هلال زهره است! براساس محاسبات، حدود ساعت 3 تا 4 بعد از ظهر، احتمال این که ماه در اینجا دیده شود، بود.


گزارش رویت با چشم از تفرش می‌آید، آن هم در شرایط ابری. امام جمعه هم تایید نکرده. هیچ کدام از کارشناسان قبول نمی‌کنند.

ساعت 8 شب است که تازه یادمان افتاده افطار نخوردیم. میرسعید با تلفن زنگ می‌زند به رستمی. موبایل خودش که زنگ می‌خورد، می‌دهد به مرزانی. حرف مرزانی با موبایل تمام شده. اما میرسعید دارد با رستمی بحث می‌کند، البته تمام تلاشش را می‌کند به رستمی برنخورد، می‌پرسد اگر در یزد بودی بدون دستگاه می‌دیدی، و می‌شنود نه. حاج‌آقا ذاکری هم آمده و از موحدنژاد در مورد رستمی می‌پرسد.
از شیراز زنگ می‌زنند. میرسعید موبایل را می‌دهد به موحدنژاد که قطع می‌شود.

8:15 گزارشی از دزفول می‌رسد. ظاهرا از پایگاه شکاری و توسط یک خلبان؛ آن هم بدون دستگاه. با غبار دزفول، موضوع بعید است. احتمالا زهره بوده. اما به هر حال زنگ می‌زنند. مشخصات را که می‌دهد، نظرش رد می‌شود.

8:20 شب از استان مرکزی به موبایل میرسعید زنگ می‌زنند. خودش دارد با تلفن حرف می‌زند و موحدنژاد دارد نماز مغرب می‌خواند. گوشی را به مرزانی می‌دهم. گزارش عدم رویت است.

8:25 موسوی با موبایل می‌آید. تماس از فرودگاه امام است. می‌گویند همین الان داریم ماه را می‌بینیم. مسوول سپاه و رئیس حراست و رئیس پلیس هم هستند. هر سه کارشناس با تعجب به هم نگاه می‌کنند. بعد از این که مشخصات را می‌پرسند و مطمئن می‌شوند زهره را اشتباه گرفته‌اند، برایشان توضیح می‌دهند که این هلال زهره‌است و تا چند ساعت دیگر هم می‌توانید ببینید. هلال ماه، 17 دقیقه بعد از غروب خورشید، غروب کرده و دیگر قابل دیدن نیست.

میرسعید با شریفی در کهکیلویه حرف می‌زند. می‌خواد خیالش از رصد رستمی راحت شود. البته گیرش به نبودن دستگاه است. می‌گوید ما نباید در کار رصدی هم دخالت کنیم؛ اما الان بحث رمضان است. گوشی را به موحدنژاد می‌دهد تا او هم چک کند.

8:30 آقای مقدم، مسوول ارتباطات مردمی دفتر رهبر انقلاب می‌آید و در ماجرای رصد رستمی قرار می‌گیرد. حجت‌الاسلام موحدنژاد می‌گوید ممکن است بقیه اعضا تحت تاثیر جایگاه رستمی و یا هیجانش قرار گرفته باشند و فقط تصور کرده باشند ماه را دیده‌اند. البته در مورد با چشم بودن رصد حرفی نمی‌زند. می‌گوید حتی اگر بقیه هم ندیده باشند که نظر وی تضعیف نمی‌شود. چون آدم بسیار مورد وثوقی است. بقیه تایید می‌کنند.

تلفن میرسعید زنگ می‌خورد. همه مشغول حرف‌زدن هستند. گوشی را بر می‌دارم. از ارومیه است. صحبت مرزانی تمام می‌شود، گوشی را می‌دهم به او. می‌خواهد از ستاد گزارش بگیرد، می‌گوید باشد برای بعد. واقعا این گروه‌ها بعد از این همه مدت کار، نمی‌دانند الآن وقت این تلفن‌ها نیست؟

8:35 حجت‌الاسلام‌والمسلین «مروی» وارد می‌شود؛ معاون ارتباطات حوزوی دفتر مقام معظم رهبری. گزارش‌ها را می‌خواهد برای جلسه. کارشناسان مشغول تکمیل گزارش‌ها می‌شوند. با مروی هم در مورد گزارش رستمی بحث می‌شود. مروی می‌پرسد «بالاخره از قول شما به آقا چه بگوییم؟». آن قدر این گزارش مهم است که اگر تایید شود، موضوع حل شده. برای همین حرف و حدیثش بیشتر است. ظاهرا «هر که در این ستاد معتبرتر است، بحث و بررسی بیشترش می‌کنند» بحث همین طور ادامه دارد.

8:45 شب است که بوژمهرانی تماس می‌گیرد و می‌گوید که از هواپیما پیاده شده. حدود 7:50 ماه را در دشت قزوین از توی هواپیما دیده است. به مدت 4 تا 5 دقیقه.
علیرضا بوژمهرانی

8:46 حجت‌الاسلام ذاکری می‌آید و گزارش می‌خواهد. می‌گویند کمی صبر کند. اما می‌گوید که آیت‌الله خامنه‌ای منتظر گزارش‌هاست. گزارش‌های موجود را جمع می‌کند. بحث هنوز بر سر گزارش رستمی است. گزارش‌های دیگر که با چشم مسلح بوده جمع می‌شود؛ گزارش‌های بعد از غروب. از کرمان، کهکیلویه، فارس، بوشهر و در آخرین لحظات گزارشی از اصفهان. گزارش هواپیما را هم چون فرصت نیست، خود آقای مروی می‌نویسد. نظرات کارشناسان درمورد رصد رستمی را هم جمع می‌کند که در جلسه مطرح کند.

20:55 گزارشی از لرستان رد و گزارشی از سراوان سیستان تایید می‌شود. رصدگر این گروه یک متخصص اهل سنت است. میرسعید هم بحث را می‌کشد به رصد رستمی تا نظر او را بگیرد.

ساعت دقیقا 9 شب را نشان می‌دهد که آقای بوژمهرانی هم می‌رسد. حال دوستانش در پرواز بد شده، آنها را فرستاده میهمانسرای شهرداری اصفهان. مهدی هم از همان فرودگاه به خانه رفته. می‌گوید با این که صبح از اصفهان آمده و روزه نبوده، نه صبحانه خورده، نه نهار و نه شام. تلفن‌ها کمتر شده و فرصتی است برای خوردن شام. افطار که تقریبا نخوردیم. تازه کارشناسان فرصت می‌کنند از خاطراتشان تعریف کنند.

میرسعید که برای دهمین بار دارد می‌گوید چشمش برای رصد در تهران درآمده، پوستش سوخته و سرش نبض می‌زند. این را از وقتی آمده، به هر کس که از در وارده شده، گفته است. البته بقیه هم فقط کمی ابراز هم دردی می‌کنند و کمی شوخی. مرزانی هم که با زبان روزه زیر گرما حالش بد شده بود ومیرسعید یک پارچ آب روی سرش ریخته. مرزانی هلال را ندیده، اما میرسعید یک بار دیده؛ به رنگ شیر در پس زمینه خامه‌ای. بعد هم تا ساعت 6 هر چه تلاش کرده، دیگر موفق نشده ببیند.

روایت این لحظات از داخل هواپیما:
حدود 15 دقیقه از 20 دقیقه‌ای که وقت داشتیم هلال را ببینیم گذشته بود. هرچند آقای مهرانی با قاطعیت می‌گفت: گزارش‌ها همه می‌گویند فردا عید است ولی دوست داشتیم ما هم هلال را... یک‌دفعه صدایِ فریاد مهرانی بلند شد: دیدمش. هلال را دیدم الله‌اکبر... الله‌اکبر...
https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10112/A/13890621_1610112.jpg

مهرانی می‌گوید نزدیک بود رویت را از دست بدهد: «18:30 از تهران پرواز کردیم به سمت ساری. از قله دماوند چند عکس خیلی خوب گرفتم. دو دور، روی ساری زدیم تا به موقع در مسیر رصد قرار بگیریم. بعد به سمت قائم‌شهر آمدیم و از آنجا با زاویه 260 درجه به سمت قزوین راه افتادیم. در ارتفاعات، افق‌مان کاملا clear بود؛ پاکِ پاک. کلی ذوق کرده بودیم که راحت می‌بینیم. اما همین که رسیدیم به دشت قزوین، ناگهان افق غبار شد. برای همین پیش از رویت تصویر افق sharp نبود و مرتب تار می‌شد. غروب خورشید ساعت 7:29 بود. یک دقیقه زودتر از پیش‌بینیِ ما. پنج دقیقه وقت مانده بود که بالاخره توانستیم ببینیم ماه را. آن هم سه دقیقه‌ی تمام و در تمام این سه دقیقه، خوش‌بختانه هرلحظه تصویر ماه شارپ‌تر می‌شد. البته وجود غبار قبل از رویت، تجربه‌ای شد که سال بعد که رمضان به سمت تابستان می‌آید و غبار بیشتر می‌شود، کمی دیرتر به سمت جنوب بیاییم تا به غبار نخوریم. البته بعید است سال دیگر بتوانیم ببینیم.»

قاضی‌میرسعید از تجهیزات تهران می‌نالد. می‌گوید امکانات شهرستان‌ها در این زمینه خیلی بهتر است. تلسکوپ go to خودشان را مسخره می‌کند: «می‌زدیم "ونوس" می‌رفت کله خورشید، می‌زدیم "مارس" می‌رفت توی زیرزمین. اگه دوربین 20*120 داشتیم، همه ماه رو می‌دیدن. هرچی گفتیم، نیاوردن. باید برم دوربین بخرم. چقدر منت بکشیم؟» البته باز تکرار می‌کند که چشمش از بین رفته و توی سرش نبض می‌زند و پوستش سوخته. بعد هم از حامد حرف می‌زند. مرتب  به شوخی می‌گوید بگذار هرچه خواست گزارش کند. من مجازم اینجا هرجور خواستم بچرخم. بعد هم چند تا جوک از رصد ماه تعریف می‌کند.

9:30 است. یک خانم از کرمانشاه تماس می‌گیرد. عصبانی است. می‌گوید من ماه را دیده‌ام، چرا عید را اعلام نمی‌کنید؟ میرسعید تقریبا مطمئن است که او ماه را ندیده، اما چون از عید بودن فردا مطمئن است، می‌گوید قرار است اخبار ساعت 22 اعلام کند. گزارش فردوی قم هم تایید می‌شود.

گزارش مکتوب و ‌تروتمیز هرمزگان می‌رسد. 2 گروه از 13 گروه رویت کرده‌اند. به هر دو تلفن می‌کنند، یکی رد و دیگری تایید می‌شود. گزارش خراسان هم می‌رسد، هیچ گروهی رویت نداشته.

ساعت 10دقیقه مانده به ده شب را نشان می‌دهد که دوباره میرسعید از سوختگی و نبض سر و ازبین رفتن چشم حرف می‌زند. تازه اعضا راه حل درست را پیدا می‌کنند؛ می‌برندش درمانگاه.

10:00 از اراک تماس می‌گیرند. 15 فریم عکس گرفته‌اند. قرار می‌شود برای میرسعید ایمیل کنند.

از فین هرمزگان گزارش می‌کنند 3 ثانیه دیده‌اند و از اصفهان می‌گویند 7 ثانیه. مهرانی رد می‌کند: «این زمان کم، ممکن است بر اثر تصور و خیال باشد. اگر هم درست باشد، قسم خورده نیست. خود من خیلی دچار این اشتباه شده‌ام.»

مهرانی می‌نشیند پشت کامپیوتر. اطلاعات رصد رستمی را از حاج‌آقا موحدنژاد می‌گیرد و در نرم‌افزار وارد می‌کند. تلفنی هم سوالاتی از رستمی می‌پرسد. نرم‌افزار نشان می‌دهد به لحاظ علمی نمی‌توان این رصد را زیر سوال برد. فکر کنم رستمی باید به فکر ثبت رکوردش باشد. اگر موفق به عکس گرفتن هم شده باشد که نور علی نور است.

پرسیدم: وقتی می‌بیند هلال را چه می‌شود؟ گفت:‌ همه احساس‌مان تبدیل به اشک می‌شود. نه فقط من، بیش‌ترِ رصدگرها وقتی هلال را می‌بینند گریه می‌کنند! و چه‌قدر دوست داشتم اشکِ مهرانی و همراهانش را ببینم.

10:20 تلویزیون اعلام عید کرده. همه می‌ریزند توی سالن غذاخوری. جوری با بغض تلویزیون را نگاه می‌کنند که انگار هنوز انتظار داشتند فردا، ماه رمضان باشد. مهرانی که می‌زند زیر گریه. چند دقیقه‌ای مات و مبهوت به تلویزیون نگاه می‌کنیم؛ صحنه‌های نماز عید فطر رهبر انقلاب.

برمی گردیم به اتاق. آقای مروی هم آمده: «آقا همون اول قبول کردن. فقط کمی در مورد دیده نشدن تو جاهایی مثل خراسان سوال داشتند که گفتیم اونجا غبار بوده. گفتن با آقایان در قم چک کنید که زنگ زدیم. مشکلی نبود.»
به آقای مروی می‌گویند که پسر آقای «صافی» هم زنگ زده و گفته عید برای ایشان هم ثابت شده، اما ایشان فرموده‌اند اعلام نکنید تا رهبر اعلام کند. مروی با دفتر ایشان تماس می‌گیرد و تشکر می‌کند.

ساعت، ده دقیقه مانده است به یازده که کم کم وسایل را جمع می‌کنیم. آقای مروی از همه تشکر می‌کند. علوی که انگشت سبابه‌اش گود افتاده، از زیاد نوشتن، همین الآن به سمت گرگان حرکت می‌کند. میرسعید هم برگشته. نمی‌دانم مرخص شده یا طاقت نیاورده و دررفته. می‌گوید در درمانگاه یک آمپول و چند قرص خورده. چند نفر تازه یادشان افتاده که هنوز نماز نخوانده‌اند.
با همه خداحافظی می‌کنم؛ تا نماز فردا؛ به امامت رهبر.