1388/11/13
مبارزات آیتالله خامنهای به روایت عزت شاهی
مفسر انقلابی
مبارزات انقلابی حضرت آیتالله خامنهای به روایت عزتالله مطهری(شاهی)
در آستانهی سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، "دیگران" بخشی از خاطرات انقلابی برخی فعالان و مبارزان نهضت اسلامی دربارهی برنامهها و فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای در کوران مبارزات را رونمایی میکند. خاطرات حجتالإسلام ناطق نوری اولین فصل از این دفترچه خاطرات بود. اکنون خاطرات عزتالله مطهری(شاهی) مبارز نستوه انقلاب اسلامی به عنوان دومین فصل از این دفتر، پیش رو است. کاربران Khamenei.ir در روزهای دههی مبارک فجر امسال، میتوانند هر روز فصل دیگری از این دفترچه را در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، تورق کنند.
جلسه تفسیر در مسجد جامع بازار
آشنایی من با آقا تقریباً از سالهای 1342 در مسجد جامع بازار بود. شبستانی بود به نام گرمخانهی مسجد جامع و پیشنمازش شخصی بود به نام آقا شیخ غلامحسین جعفری همدانی. در همان سالهای 41 و 42 که مبارزات اسلامی به رهبری روحانیت علیه رژیم شاهنشاهی شروع شد، در تهران پاتوق و پایگاه اصلی مبارزه، همین مسجد جامع بود که به صورت علنی مبارزه میکرد، اما جاهای دیگر در حدّ کار مخفیانه بود. چون پیشنمازهای آنجاها خودشان خیلی اهل مبارزه نبودند. لذا اگر هم مقاطعی پیش میآمد یا منبر خاصّی بود، دیگران بانی این قضیه میشدند. امّا در مسجد جامع شرایط فرق میکرد. شخص پیشنماز یعنی آقای جعفری، خودشان از آدمهای مبارز و مخالف دستگاه بودند. لذا هر زمانی که در آن مسجد روضهای بود یا مثلاً اگر در ماه رمضان مسائلی و وفاتی یا جریانات خاصی پیش میآمد، اگر آنجا مجلسی میگذاشتند، ایشان سعی میکرد از آخوندها و روحانیونی که جنبهی سیاسی دارند و مبارز هستند، استفاده کند. البته خودش هم اکثراً بین دو نماز صحبت میکرد و هم همین مسائل سیاسی را مطرح میکرد. افرادی را هم که دعوت میکردند، چون خیلی هم میآمدند پای سخنرانیشان، بعد از چند روز دستگیر میشدند یا از آنها تعهد میگرفتند که دیگر در آن مسجد سخنرانی نکنند.
برای یکی دو مرتبه یا یکی دو سال، یکی از منبریهای مسجد، شخص جناب آقای خامنهای بودند. خوب ایشان آنجا بیشتر صحبتشان دربارهی همین مسائل مبارزه و تفسیر قرآن بود. سخنرانی ایشان بیشتر در تفسیر آیات قرآن بود. چون آن موقع رسم بر این بود که خیلی مبارزه را به صورت علنی اسم نمیآوردند. این نبود که شخص شاه یا افراد وزرا را اسم بیاورند. خیلی از مسائل به صورت غیرمستقیم مطرح میشد. ایشان راجع به مبارزه با کفّار و طاغوت آیات و احادیثی را مطرح میکردند و در رابطه با یزید و معاویه احادیثی را مطرح میکردند اما برداشتها و تفسیرهایی که از این آیات و احادیث میکردند، شبیه زمان حاضر بود و جوری وانمود میکردند که مطالبی که دارند راجع به معاویه و سران کفر یا آنهایی که امام حسین(ع) را شهید کردند، مطرح میکنند، شبیه کارهای حکومت پهلوی است. لذا خیلی مستقیم عمل نمیکردند و این مسائل هم به صورت غیرمستقیم مطرح میشد.
ایشان در آنجا خوب سخنرانی میکردند، خوش فهم و خوش بیان بودند. من چیزی را که آقای جعفری پیشنماز مسجد راجع به ایشان میگفت، یادم است. او میگفت: "این آقای خامنهای مفسّر خوبی است، برداشتهای او از قرآن خیلی خوب است و خوب تفسیر میکند. اگر بتواند این قرآن را کاملاً تفسیر کند، چیز باارزشی است و مفسّر خوبی است. برداشتهای ایشان از قرآن برداشت خوبی است و میتواند تفسیر خوبی بنویسد؛ میتواند مفسر خوبی باشد. یکی از افرادی است که در آینده میشود در مسائل اسلامی از ایشان استفاده کرد." این بیشتر در ماه رمضان و بین نماز ظهر و عصر بود؛ یعنی آقا بعد از نماز ظهر و عصر صحبت میکردند. آقاشیخ غلامحسین جعفری، نسبت به آقا خیلی لطف داشتند، همیشه هم از ایشان تعریف میکردند. حتّی این اواخر هم که در کهولت سن و مریض بودند، آمدند ملاقات ایشان. زمانی هم که آقا رییسجمهور بودند، آقای جعفری آمدند ملاقاتشان. با چرخ او را آوردند و بردند.
هیأت خمسه طیبه
آقای خامنهای گفتند: "من یادم است سال 58 و سال 49، دو سال، دو دهه مرا دعوت کردی طرفهای میدان خراسان؛ یک هیأتی بود با نام خمسهی طیبه." بعد خود ایشان ذهنش آمادگی داشت، گفت: "آنجا بچههای خیلی خوبی بودند، من از آن جلسه خوشم آمد، چون همهشان جوان بودند." بعد گفت که برادرهای حسینزاده بودند، برادرهای کبیری بودند، جواد منصوری بود. شهید کچویی، آقای قدیریان و اینها هم بودند. "منتها ایشان خیلی شیطان بود، جلسه را به هم میریخت." من را میگفت. میگفت که آنها همه بودند، ایشان هم بود، امّا ایشان شیطان بود، جلسه را به هم میریخت و من از آن جلسه خوشم آمد. ایشان گفت: حالا چه خبر است؟ گفتم: "آقا جلسه خیر و برکت داشت." گفت: "چطور؟" گفتم: "چندتایشان اعدام شدند، چند تایشان فراری هستند، چند تایشان هم مثل ما هستند که شاخ شکستهایم!" گفت: "نه، جلسهی خیلی خوبی بود؛ من از آن خوشم میآمد."
ما یک هیأتی داشتیم، میدان خراسان، به نام هیأت خمسهی طیبه و سالهای 1348 و 49، ظاهراً دو یا سه سالی، ایشان را به آن جلسه دعوت کرده بودند. دو سال آن قطعی است ولی من بین دو سال یا سه سال شک دارم. به هر حال ایشان سالی ده روز- ده جلسه- آنجا برای ما سخنرانی کردند. حالا یا محرم بوده یا ماه صفر؛ به هر جهت یکی از این دو ماه بود. ده شب، دهگی داشتیم در آن هیأت و آن هیأت هم بچههایی بودند که بیشترشان بعداً در خط سیاست افتادند و شاید یکی از دلایل اصلیاش همین برداشت و استفاده از صحبتهای ایشان بود. معمولاً آدمهایی که ما در آن هیئت برای سخنرانی میآوردیم، کسانی بودند که یک مقداری از نظر سیاسی از دیگران روشنتر بودند، ولی خوب از صحبتهای ایشان خیلی استفاده شد. از افرادی که در آن جلسه بودند، یکی شهید کچویی بود، آقای جواد منصوری بود، برادران حسینزاده بودند، برادران کبیری بودند، عباس آگاه بود، عبدالله محجون بود، علیاکبر مهدوی بود، آقای محمد راستگو هم بود که تا آن جایی که من میدانم، الآن کارمند صدا و سیما است. این آقایان همه در آن جلسه پرورش یافتند. در جلسهی اخیری که ما با هم داشتیم، خود آقا یادشان آمد و آن جلسه را یادآوری کردند و گفتند: "ما دو سه سالی آنجا دهگی داشتیم؛ میآمدیم صحبت میکردیم. جوانان خوبی بودند، بچههای خوبی بودند." بعد انگشت روی من گذاشتند و گفتند: "ولی ایشان خیلی شیطان بود و جلسه را به هم میزد!" خوب ما زیاد سؤال میکردیم. یکسری چیزهایی که برای خودمان مجهول بود، سؤال میکردیم. بعضی مواقع هم سؤالهایی طرح میکردیم که دیگران استفاده کنند. دلمان میخواست همین جوری مطرح شود که دیگران هم استفاده کنند.
سخنرانی در هیأت انصارالحسین(ع)
آقا در هیأت انصارالحسین و امثال آن هم منبر میرفتند. ما هروقت میفهمیدیم که ایشان میخواهند صحبت کنند- چون آنجا منبریهای مختلفی داشتند و هر هفته یکی را دعوت میکردند، دائم نبود- پای منبر ایشان میرفتیم و از مبلغین آن بودیم. سعی میکردیم دوستان دیگر را هم تشویق کنیم که پای صحبت ایشان بیایند و باعث ازدیاد جمعیت و شلوغی باشند.
صداقت در گفتار و سلامت در رفتار
آقا واقعاً یک آدم صادق، متقی، سالم، دور از مسائل و آلودگی اقتصادی بود و هست؛ خودش و خانوادهاش. ایشان هم میتوانست بچههایش را آزاد بگذارد تا مثل بچههای دیگران- آقازادههای دیگران- همان کاری که آنها کردند، اینها هم بکنند اما ایشان پدرانه کنترل کرد و بچههایش هم چنین کارهایی نکردند. ایشان روی بچههایشان کنترل داشتند، روی خانوادهشان هم کنترل داشتند؛ از نظر اقتصادی، از نظر سلامت، از نظر تقوا، نان را به نرخ روز نخوردن، مصلحتاندیشی نکردن و امثال اینها. در آن مدتی هم که ایشان رئیسجمهور بودند، در رفتارشان سادهزیستی بود، در گفتارشان صداقت بود؛ خیلی منیّت به آن صورت مطرح نبود. مثل بقیههایی که میگویند اگر ما نبودیم انقلاب نمیشد، اگر ما نبودیم فلان نمیشد، من این چیزها را از ایشان ندیدم. تا آن جایی که من میدانم- مقدار زیادی از آن هم به خاطر ارتباط خانوادهها است؛ چون خانم من هم کم و بیش خانم ایشان را میشناسند- خانمشان در جلساتی که هست، از جهت سادهزیستی مثل بقیهی زنها میآیند و میروند. بعضی از آقایان دیگر هم خانمهایشان میآیند اما با چه شرایطی میآیند و با چه شرایطی میبرندشان و ماشین ضدگلوله میآورند و... زینتآلاتشان و مسائل دیگرشان چنان است و... خوب در خانوادهی ایشان، اینجور نبوده است.
ازدواج بچههای ایشان هم خیلی ساده و سالم و بیآلایش بوده است. به همین دلیل ما هم سعی کردیم در ازدوج بچههایمان، همین روش خیلی ساده و سالم را انجام دهیم. همچنین ظاهراً ایشان بیشتر از چهارده سکّه، مَهر را قبول ندارند و برایش خطبه عقد نمیخوانند. ما هم هر کجا رفتیم همین حرف را برای خودمان و بستگانمان گفتیم و تکرار کردیم. حتی اگر دامادی هم بخواهد بیشتر از این حرفها بدهد، میگوییم نه؛ حداقل و حداکثرش همین چهارده تاست که نظر ایشان است و بیشتر هم قبول نمیکنیم.
یکی هم این مسئله است که ایشان تا جایی که من میشناسمشان و میدانم و فکر هم نمیکنم غیر از این باشد، از اول خودشان را آلودهی مسائل اقتصادی نکردند. نه خودشان، نه خانوادهشان آلودهی مسائل اقتصادی و این چیزها نبودند و تا حالا هم من نشنیدهام که کسی پشت سر ایشان- راجع به این که آیا بچههای او هم جزء آقازادهها هستند و اِهنّ و تُلپی دارند و پولی و ثروتی دارند، زندگی تشریفاتی دارند و...- حرف بزند. خودم هم ندیدم. چیزی که من کم و بیش میدانم در جامعه هم، محبوبیت ایشان و دوست داشتن ایشان توسط مردم، بیشتر به دلیل همین صداقت و سلامت و آلوده نبودنش به مسائل اقتصادی است و اینکه حتی اگر بچههایش هم یک وقت بخواهند کاری انجام دهند، نمیگذارد. حتی من یک دوستی داشتم که استاد فلسفهی دانشگاه بود. میگفت پسر ایشان میآمد دانشگاه اما تا مدتی هیچکس نمیدانست که ایشان پسر آقا است؛ از بس که عادی میآمد و عادی میرفت و زندگیشان هم عادی بود.
در آستانهی سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، "دیگران" بخشی از خاطرات انقلابی برخی فعالان و مبارزان نهضت اسلامی دربارهی برنامهها و فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای در کوران مبارزات را رونمایی میکند. خاطرات حجتالإسلام ناطق نوری اولین فصل از این دفترچه خاطرات بود. اکنون خاطرات عزتالله مطهری(شاهی) مبارز نستوه انقلاب اسلامی به عنوان دومین فصل از این دفتر، پیش رو است. کاربران Khamenei.ir در روزهای دههی مبارک فجر امسال، میتوانند هر روز فصل دیگری از این دفترچه را در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، تورق کنند.
جلسه تفسیر در مسجد جامع بازار
آشنایی من با آقا تقریباً از سالهای 1342 در مسجد جامع بازار بود. شبستانی بود به نام گرمخانهی مسجد جامع و پیشنمازش شخصی بود به نام آقا شیخ غلامحسین جعفری همدانی. در همان سالهای 41 و 42 که مبارزات اسلامی به رهبری روحانیت علیه رژیم شاهنشاهی شروع شد، در تهران پاتوق و پایگاه اصلی مبارزه، همین مسجد جامع بود که به صورت علنی مبارزه میکرد، اما جاهای دیگر در حدّ کار مخفیانه بود. چون پیشنمازهای آنجاها خودشان خیلی اهل مبارزه نبودند. لذا اگر هم مقاطعی پیش میآمد یا منبر خاصّی بود، دیگران بانی این قضیه میشدند. امّا در مسجد جامع شرایط فرق میکرد. شخص پیشنماز یعنی آقای جعفری، خودشان از آدمهای مبارز و مخالف دستگاه بودند. لذا هر زمانی که در آن مسجد روضهای بود یا مثلاً اگر در ماه رمضان مسائلی و وفاتی یا جریانات خاصی پیش میآمد، اگر آنجا مجلسی میگذاشتند، ایشان سعی میکرد از آخوندها و روحانیونی که جنبهی سیاسی دارند و مبارز هستند، استفاده کند. البته خودش هم اکثراً بین دو نماز صحبت میکرد و هم همین مسائل سیاسی را مطرح میکرد. افرادی را هم که دعوت میکردند، چون خیلی هم میآمدند پای سخنرانیشان، بعد از چند روز دستگیر میشدند یا از آنها تعهد میگرفتند که دیگر در آن مسجد سخنرانی نکنند.
برای یکی دو مرتبه یا یکی دو سال، یکی از منبریهای مسجد، شخص جناب آقای خامنهای بودند. خوب ایشان آنجا بیشتر صحبتشان دربارهی همین مسائل مبارزه و تفسیر قرآن بود. سخنرانی ایشان بیشتر در تفسیر آیات قرآن بود. چون آن موقع رسم بر این بود که خیلی مبارزه را به صورت علنی اسم نمیآوردند. این نبود که شخص شاه یا افراد وزرا را اسم بیاورند. خیلی از مسائل به صورت غیرمستقیم مطرح میشد. ایشان راجع به مبارزه با کفّار و طاغوت آیات و احادیثی را مطرح میکردند و در رابطه با یزید و معاویه احادیثی را مطرح میکردند اما برداشتها و تفسیرهایی که از این آیات و احادیث میکردند، شبیه زمان حاضر بود و جوری وانمود میکردند که مطالبی که دارند راجع به معاویه و سران کفر یا آنهایی که امام حسین(ع) را شهید کردند، مطرح میکنند، شبیه کارهای حکومت پهلوی است. لذا خیلی مستقیم عمل نمیکردند و این مسائل هم به صورت غیرمستقیم مطرح میشد.
ایشان در آنجا خوب سخنرانی میکردند، خوش فهم و خوش بیان بودند. من چیزی را که آقای جعفری پیشنماز مسجد راجع به ایشان میگفت، یادم است. او میگفت: "این آقای خامنهای مفسّر خوبی است، برداشتهای او از قرآن خیلی خوب است و خوب تفسیر میکند. اگر بتواند این قرآن را کاملاً تفسیر کند، چیز باارزشی است و مفسّر خوبی است. برداشتهای ایشان از قرآن برداشت خوبی است و میتواند تفسیر خوبی بنویسد؛ میتواند مفسر خوبی باشد. یکی از افرادی است که در آینده میشود در مسائل اسلامی از ایشان استفاده کرد." این بیشتر در ماه رمضان و بین نماز ظهر و عصر بود؛ یعنی آقا بعد از نماز ظهر و عصر صحبت میکردند. آقاشیخ غلامحسین جعفری، نسبت به آقا خیلی لطف داشتند، همیشه هم از ایشان تعریف میکردند. حتّی این اواخر هم که در کهولت سن و مریض بودند، آمدند ملاقات ایشان. زمانی هم که آقا رییسجمهور بودند، آقای جعفری آمدند ملاقاتشان. با چرخ او را آوردند و بردند.
هیأت خمسه طیبه
آقای خامنهای گفتند: "من یادم است سال 58 و سال 49، دو سال، دو دهه مرا دعوت کردی طرفهای میدان خراسان؛ یک هیأتی بود با نام خمسهی طیبه." بعد خود ایشان ذهنش آمادگی داشت، گفت: "آنجا بچههای خیلی خوبی بودند، من از آن جلسه خوشم آمد، چون همهشان جوان بودند." بعد گفت که برادرهای حسینزاده بودند، برادرهای کبیری بودند، جواد منصوری بود. شهید کچویی، آقای قدیریان و اینها هم بودند. "منتها ایشان خیلی شیطان بود، جلسه را به هم میریخت." من را میگفت. میگفت که آنها همه بودند، ایشان هم بود، امّا ایشان شیطان بود، جلسه را به هم میریخت و من از آن جلسه خوشم آمد. ایشان گفت: حالا چه خبر است؟ گفتم: "آقا جلسه خیر و برکت داشت." گفت: "چطور؟" گفتم: "چندتایشان اعدام شدند، چند تایشان فراری هستند، چند تایشان هم مثل ما هستند که شاخ شکستهایم!" گفت: "نه، جلسهی خیلی خوبی بود؛ من از آن خوشم میآمد."
ما یک هیأتی داشتیم، میدان خراسان، به نام هیأت خمسهی طیبه و سالهای 1348 و 49، ظاهراً دو یا سه سالی، ایشان را به آن جلسه دعوت کرده بودند. دو سال آن قطعی است ولی من بین دو سال یا سه سال شک دارم. به هر حال ایشان سالی ده روز- ده جلسه- آنجا برای ما سخنرانی کردند. حالا یا محرم بوده یا ماه صفر؛ به هر جهت یکی از این دو ماه بود. ده شب، دهگی داشتیم در آن هیأت و آن هیأت هم بچههایی بودند که بیشترشان بعداً در خط سیاست افتادند و شاید یکی از دلایل اصلیاش همین برداشت و استفاده از صحبتهای ایشان بود. معمولاً آدمهایی که ما در آن هیئت برای سخنرانی میآوردیم، کسانی بودند که یک مقداری از نظر سیاسی از دیگران روشنتر بودند، ولی خوب از صحبتهای ایشان خیلی استفاده شد. از افرادی که در آن جلسه بودند، یکی شهید کچویی بود، آقای جواد منصوری بود، برادران حسینزاده بودند، برادران کبیری بودند، عباس آگاه بود، عبدالله محجون بود، علیاکبر مهدوی بود، آقای محمد راستگو هم بود که تا آن جایی که من میدانم، الآن کارمند صدا و سیما است. این آقایان همه در آن جلسه پرورش یافتند. در جلسهی اخیری که ما با هم داشتیم، خود آقا یادشان آمد و آن جلسه را یادآوری کردند و گفتند: "ما دو سه سالی آنجا دهگی داشتیم؛ میآمدیم صحبت میکردیم. جوانان خوبی بودند، بچههای خوبی بودند." بعد انگشت روی من گذاشتند و گفتند: "ولی ایشان خیلی شیطان بود و جلسه را به هم میزد!" خوب ما زیاد سؤال میکردیم. یکسری چیزهایی که برای خودمان مجهول بود، سؤال میکردیم. بعضی مواقع هم سؤالهایی طرح میکردیم که دیگران استفاده کنند. دلمان میخواست همین جوری مطرح شود که دیگران هم استفاده کنند.
سخنرانی در هیأت انصارالحسین(ع)
آقا در هیأت انصارالحسین و امثال آن هم منبر میرفتند. ما هروقت میفهمیدیم که ایشان میخواهند صحبت کنند- چون آنجا منبریهای مختلفی داشتند و هر هفته یکی را دعوت میکردند، دائم نبود- پای منبر ایشان میرفتیم و از مبلغین آن بودیم. سعی میکردیم دوستان دیگر را هم تشویق کنیم که پای صحبت ایشان بیایند و باعث ازدیاد جمعیت و شلوغی باشند.
صداقت در گفتار و سلامت در رفتار
آقا واقعاً یک آدم صادق، متقی، سالم، دور از مسائل و آلودگی اقتصادی بود و هست؛ خودش و خانوادهاش. ایشان هم میتوانست بچههایش را آزاد بگذارد تا مثل بچههای دیگران- آقازادههای دیگران- همان کاری که آنها کردند، اینها هم بکنند اما ایشان پدرانه کنترل کرد و بچههایش هم چنین کارهایی نکردند. ایشان روی بچههایشان کنترل داشتند، روی خانوادهشان هم کنترل داشتند؛ از نظر اقتصادی، از نظر سلامت، از نظر تقوا، نان را به نرخ روز نخوردن، مصلحتاندیشی نکردن و امثال اینها. در آن مدتی هم که ایشان رئیسجمهور بودند، در رفتارشان سادهزیستی بود، در گفتارشان صداقت بود؛ خیلی منیّت به آن صورت مطرح نبود. مثل بقیههایی که میگویند اگر ما نبودیم انقلاب نمیشد، اگر ما نبودیم فلان نمیشد، من این چیزها را از ایشان ندیدم. تا آن جایی که من میدانم- مقدار زیادی از آن هم به خاطر ارتباط خانوادهها است؛ چون خانم من هم کم و بیش خانم ایشان را میشناسند- خانمشان در جلساتی که هست، از جهت سادهزیستی مثل بقیهی زنها میآیند و میروند. بعضی از آقایان دیگر هم خانمهایشان میآیند اما با چه شرایطی میآیند و با چه شرایطی میبرندشان و ماشین ضدگلوله میآورند و... زینتآلاتشان و مسائل دیگرشان چنان است و... خوب در خانوادهی ایشان، اینجور نبوده است.
ازدواج بچههای ایشان هم خیلی ساده و سالم و بیآلایش بوده است. به همین دلیل ما هم سعی کردیم در ازدوج بچههایمان، همین روش خیلی ساده و سالم را انجام دهیم. همچنین ظاهراً ایشان بیشتر از چهارده سکّه، مَهر را قبول ندارند و برایش خطبه عقد نمیخوانند. ما هم هر کجا رفتیم همین حرف را برای خودمان و بستگانمان گفتیم و تکرار کردیم. حتی اگر دامادی هم بخواهد بیشتر از این حرفها بدهد، میگوییم نه؛ حداقل و حداکثرش همین چهارده تاست که نظر ایشان است و بیشتر هم قبول نمیکنیم.
یکی هم این مسئله است که ایشان تا جایی که من میشناسمشان و میدانم و فکر هم نمیکنم غیر از این باشد، از اول خودشان را آلودهی مسائل اقتصادی نکردند. نه خودشان، نه خانوادهشان آلودهی مسائل اقتصادی و این چیزها نبودند و تا حالا هم من نشنیدهام که کسی پشت سر ایشان- راجع به این که آیا بچههای او هم جزء آقازادهها هستند و اِهنّ و تُلپی دارند و پولی و ثروتی دارند، زندگی تشریفاتی دارند و...- حرف بزند. خودم هم ندیدم. چیزی که من کم و بیش میدانم در جامعه هم، محبوبیت ایشان و دوست داشتن ایشان توسط مردم، بیشتر به دلیل همین صداقت و سلامت و آلوده نبودنش به مسائل اقتصادی است و اینکه حتی اگر بچههایش هم یک وقت بخواهند کاری انجام دهند، نمیگذارد. حتی من یک دوستی داشتم که استاد فلسفهی دانشگاه بود. میگفت پسر ایشان میآمد دانشگاه اما تا مدتی هیچکس نمیدانست که ایشان پسر آقا است؛ از بس که عادی میآمد و عادی میرفت و زندگیشان هم عادی بود.