1388/07/11
یادداشت محمدمهدی اعتصامی
سردرگم هستیم
دکتر محمدمهدی اعتصامی
بحث تحول بنیادین و عمیق در آموزش و پرورش نشأت گرفته از آسیبشناسی از نظام آموزش و پرورش کشور است که به نظر بنده رهبر انقلاب براساس نگاه آسیبشناسانهای که به آموزش و پرورش داشتند، به این نتیجه رسیدند که ما نیازمند یک تحول بنیادین در آموزش و پرورش هستیم. در واقع در این آسیبشناسی مشاهده میکنیم که آموزش و پرورش به آن اهدافی که نظام اسلامی برای آموزش و پرورش معین کرده است، به آن میزانی که دلخواه ما بوده محقق نشده است. به همین جهت باید به سمت ریشهیابی این مقوله رفت که چرا این اهداف محقق نمیشود و با ریشهیابی درست و صحیح به رفع آسیبها پرداخت و شرایطی را فراهم کرد که انتظار ما از آموزش و پرورش در نظام اسلامی تحقق پیدا کند.
آزمون و خطا
آموزش و پرورشی که ما الآن داریم، به لحاظ ساختاری و بنیانی موروث یک نظام موجودی بوده که به دست ما رسیده و آن نظام موجود، تحول ساختاری مناسب با نظام اسلامی پیدا نکرده است و ما هنوز گرفتار تبعاتش هستیم. البته در این سه دهه به سمت تحول در آموزش و پرورش حرکت کردهایم، اما به دلایلی بیش از اینکه محتوایی باشد، بیشتر اقدامات ساختاری بوده است. آن اقدامات ساختاری هم بیشتر به دلیل بحرانهایی بوده که به دلایل اجتماعی به وجود آمده است. مثل اینکه در برههای از زمان، جمعیت دانشآموزیمان افزایش پیدا میکرد و ناچار بودیم اقداماتی را انجام دهیم یا در جایی مقاطع را تغییر دادیم؛ مثلاً در حالت دورهی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه آمدیم دستکاریهایی کردیم و سالهای تحصیلی را دگرگون ساختیم. در واقع بیشتر فعالیتها از این قبیل بوده و آن نقشهی جامعی که نیاز آموزش و پرورش جمهوری اسلامی هست، به نظر میرسد بهطور واقعی تهیه نشده و ما بیشتر به صورت آزمون و خطا پیش میرویم.
معتقدم برای تحقق تحول بنیادین و ایجاد دگرگونی ساختاری در نظام آموزش و پرورش که از مطالبات جدی رهبر معظم انقلاب محسوب میشود؛ نیازمند چند کار هستیم و چند نکتهی اساسی وجود دارد که باید به طور جدی در این مورد مدنظر قرار گیرد:
نکتهی اول اینکه ما باید جایگاه آموزش و پرورش را در منظومهی کلی تربیت اسلامی ببینیم؛ یعنی پیرامون تربیت اسلامی دقیقاً چه دیدگاهی داریم و میخواهیم آموزش و پرورش چه نقشی در آن منظومهی کلی ایجاد بکند. اگر هدف ما در آن تربیت کلی اسلامی، تربیت انسان مؤمن، با عمل صالح است و نیز تربیت یک جامعهی عادلانه، یا به تعبیر دیگر تربیت انسان موحد و جامعهی توحیدی، این آموزش و پرورش میخواهد در اینجا چه نقشی را ایفا بکند و آن انسان مؤمن با عمل صالح را با چه فرآیندی میخواهد در اختیار جامعه قرار دهد؟
استفاده از مبانی بومی
نکتهی دوم اینکه ما نیازمند آنیم که مبانی آموزش و پرورش - که یکی از همان مبانی، فلسفهی آموزش و پرورش هست- را از متن تفکر اسلامی استخراج کنیم؛ یعنی با توجه به همان نکتهی قبلی که جایگاه آموزش و پرورش باید در منظومهی تربیت اسلامی دیده بشود، خودبهخود، آموزش و پرورشی که طراحی میکنیم و فلسفهی تعلیم و تربیتی که مینویسیم و به تبع آن برنامهی درسی که تدوین میکنیم، باید از متن اندیشه و تفکر اسلامی استخراج شده و تبیین شود. اگر اینچنین نشود ما دچار یک نوع آموزش و پرورش التقاطی و نظایر آن میشویم. البته این نکته هم حائز اهمیت است که ما وقتی میخواهیم چنین مبانی را تدوین کنیم، باید نگاهی هم به نیازهای امروز داشته باشیم؛ یعنی اگر ما به نیازها نگاه نکنیم، گویی در آسمانها سیر میکنیم. ما بالأخره با توجه به همین جامعه و در دنیای امروز باید این مبانی را تبیین کنیم اما نگاهمان به نیازها هم باید از دریچهی متن تفکر اسلامی باشد.
یکی از چالشهای مهم امروز ما همین است که بین آن تفکر و اندیشهی اسلامی و وضع موجود جهانی یک نوع تباین و تغایر وجود دارد. انسانی که در آموزش و پرورش مرسوم جهان امروز تربیت میشود، غیر از آن انسانی است که تفکر دینی و اسلامی میخواهد. به تعبیر دیگر، آموزش و پرورش فعلی جهان و انسانی که در جهان امروز -بهطور عمومـ تربیت میشود، ماهیتاً سکولار و غیردینی است و با این آموزش و پرورش مدنظر ما که مبتنی بر اندیشهی دینی است، در تقابل با آن است. بنابراین انسانی که در آموزش و پرورش ما تربیت میشود باید بتواند دست به تغییر بزند. ما باید یک انسانی تربیت کنیم که بتواند دست به تغییر بزند نه اینکه فقط خودش را با شرایط فعلی تطبیق دهد. بنابراین بدین وسیله انقلاب و نظام اسلامی تداوم پیدا میکند و إلّا اگر شهروندانی مطابق با وضع فعلی و مرسوم دنیا تربیت کند، در همین نظام مرسوم و رایج عالم حل میشود. این یک کار عمیق و بزرگی است که برعهدهی آموزش و پرورش ماست.
سردرگم هستیم
نکتهی سوم عبارت است از اینکه ما وقتی میگوییم برنامهریزی آموزش و پرورش به نحوی باشد که مبتنی بر اندیشه و تفکر اسلامی باشد، باید توجه کنیم که مشربهای مختلف فکری در همین زمینه در جامعهمان داریم. به نظر میرسد که این مسئلهای است که هم آموزش و پرورش ما و هم نظام آموزش عالی ما به نوعی گرفتار آن هستند و در نوعی سردرگمی بهسر میبرند. مشربهای فکری مختلفی بین طبقات مختلف تحصیلکرده و دینداران ما، چه دانشگاهی و چه حوزوی وجود دارد. طیفی از تفکرات ظاهرگرایی، اخباریگری و... تا مشربهای التقاطی و سکولاریستی در سطح دوستان داخل نظام اسلامی پراکندهاند. مهم این است که در اینجا آن اندیشه و تفکری مبنای کار قرار گیرد - که فکر میکنم در اینجا دغدغههای رهبر معظم انقلاب باید به خوبی دیده شودـ که انقلاب اسلامی را ایجاد کرد و این مایهی تبیین مبانی آموزش و پرورشمان قرار دهیم. یعنی اندیشههای حضرت امام (ره)، شهید مطهری، علامه طباطبایی و... در واقع آن تفکر اصیل و صراط مستقیمی است که در شرایط فعلی به آن نیاز داریم.
بهطور مثال رهبر معظم انقلاب چندین بار فرمودند که اندیشههای شهید مطهری زیربنای فکری نظام اسلامی ما بوده است و هیچجا بهتر از آموزش و پرورش هم نیست که این اندیشهها مورد استفاده قرار بگیرد. مهمترین ویژگیهایی که سبب میشود تا ما به این اندیشهها نیاز داشته باشیم و باید از آنها بهره ببریم، عبارت است از عقلانی بودن، عمیق بودن، همهجانبهگرایی و تکیه داشتن بر میراث قومی و علمی تفکر و تمدن گذشتهی اسلامی. مهمتر از این مسائل، این ویژگی است که اندیشهها و تفکرات اینچنینی توانایی رقابت با اندیشههای جدید غربی را دارند و حرف نو و جدیدی را در دنیای امروز مطرح میکنند. بنابراین به نظر میرسد وقتی ما میگوییم مبتنی بر اندیشه و تفکر اسلامی، باید ببینیم اینجا کدام اندیشه را میخواهیم مورد نظر قرار دهیم و این مقوله بسیار حائز اهمیت است.
از آموزش و پرورش چه میخواهیم؟
نکتهی چهارم این است که از آموزش و پرورش انتظار داریم که دانشآموزی که میخواهد تحویل ما بدهد، باید دارای چه ویژگیهایی باشد و به تعبیر دیگر، خروجی این آموزش و پرورش باید چگونه باشد؟ آیا ما متخصص فیزیک، شیمی، ریاضی و... میخواهیم؟ روشن است که آموزش و پرورش چنین کاری را انجام نمیدهد و دورهی عمومی تعلیم و تربیت ما محسوب میشود. ما در این زمینه نیازمند دقتنظر و تجدیدنظر هستیم تا این نظام آموزشی بتواند انتظارات زیر را برآورده سازد:
1. دانشآموزان وقتی از این نظام آموزشی خارج میشوند، فضای اخلاقی را کسب کرده باشند و مسؤولیتهای خودشان را در برابر خدا، خود، خانواده، جامعه و... فرا گرفته باشند.
2. آمادگی پیدا کرده باشند تا بتوانند زندگی مستقل خانوادگی تشکیل دهند یعنی به نحوی تربیت شده باشند که وقتی زندگی مستقل خانوادگی تشکیل میدهند یک خانوادهی سالم و با صلاحیت ایجاد شود. بحرانهایی که ما در حال حاضر در مورد زندگی خانوادگی در ایران داریم به عقیدهی من مقدار بیشترش به این دلیل است که جوانان ما به موقع آموزشهای لازم زندگی خانوادگی را ندیدند.
3. اینکه افراد بتوانند یک حضور مسؤولانه در جامعه داشته باشند، یعنی نسبت به جامعهای که در آن زندگی میکنند حالت بیتفاوتی و رخوت نباشد. حضور مسؤولانه در عرصهی ساختن جامعه و مشارکت سیاسی و مسائلی از این قبیل را داشته باشند.
4. استعداد شغلی افراد تحت آموزش مشخص شده باشد. اینکه چه کسی به درد چه حرفهای میخورد و آیا میتواند حرفههای عملی را انجام دهد یا باید در حوزهی مباحث نظری وارد شود.
5. اگر این شخص دارای استعداد علمی بالاست و میتواند به سمت آموزش عالی برود، آن استعداد علمیاش در چه رشتهی دانشگاهی باید ادامه پیدا کند، این هم در آموزش و پرورش باید مشخص شده باشد.
این پنج مؤلفهی مهمی است که باید در خروجی آموزش و پرورش دیده شود.
چهار عنصر برنامهریزی آموزشی
نکتهی پنجم؛ برنامهی آموزشی دارای چهار عنصر اصلی است:
الف) هدفهای تربیتی ب) محتوای تربیتی و آموزشی
ج) معلم، برنامهها و روشهای تدریس د) ارزشیابی
ما در آن تحول بنیادینی که میخواهیم ایجاد کنیم، به نظر میرسد باید با توجه به هدفهای کلی که در جملات پیشین به آن اشاره کردم، در ابتدا اهداف تربیتی خودمان را مشخص کنیم، آن هم برای دورههای مختلف تحصیلی اعم از دورهی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه و محتواهای تربیتی و آموزشیمان را براساس این اهداف و مبانی لازم اصلاح کنیم. مقصودم از محتوا بیشتر کتابهای درسی است. باید بکوشیم تا محوریت را از کتابهای درسی به سمت رسانههای متناسب با دورهی جدید متحول بکنیم. در حال حاضر آموزش و پرورش ما فقط مبتنی بر کتب درسی است و اگر کتاب درسی، در ابتدای سال به مدارس نرسد، یک نوع فاجعه در آموزش و پرورش ما اتفاق میافتد. در حالیکه با توجه به تکنیکهای جدید باید به سمت استفاده از رسانههای دیگر برویم و نرمافزارهای جدید را وارد نظام آموزشی خودمان کنیم.
اما آنچه که باید مورد تأکید قرار گیرد، بحث معلم است که فکر میکنم به نوعی زیربنای اصلی و نقطهی شروع تحول بنیادین در آموزش و پرورش محسوب میشود. آن چیزی که نقش اصلی و اساسی را در تربیت و تعلیم اسلامی ایفا میکند معلم است. معتقدم در حال حاضر، معلمی به تراز این اهداف نداریم ـ البته اکثریت در اینجا منظور نظر است و اقلیت معلمان نخبه در این محدوده قرار نمیگیرندـ آموزش و پرورش ما و دیگر دستگاههای اجرای ما در این سه دهه، در این مورد کار اصلی و حقیقی را انجام ندادند. ما چون براساس دیدگاه اسلامی تربیت را اصل قرار میدهیم، اجرای تربیت واقعی نیازمند معلمان بسیار تواناست که این سه ویژگی را داشته باشد:
1. توانایی علمی کافی در آن حوزه و بخشی از تربیت که برعهدهی آن معلم است.
2. توانایی مهارتهای کافی
3. شخصیت اخلاقی ارزشمند و والا
این سه مؤلفهی مهمی است که باید در معلمها وجود داشته باشد. شما اگر بخواهید این سه مورد را به سطح استاندارد برسانید و ارتقاء دهید، آموزش و پرورش باید یک سرمایهگذاری کلانی در زمینهی تربیت معلم انجام دهد. درحالیکه این موضوع در سه دههی گذشته به معنای واقعی اتفاق نیافتاده است. هم جایگاه علمی و مهارتی معلمین ما ضعیف شده است، هم منزلت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آنها دچار ضعف گردیده است. البته در مجموع به این نکته اشاره میکنم و ممکن است در سالهای اخیر تکیهی توجهات اقتصادی را به نحو موردی صورت داده باشیم ولی آن چیزی که باید در سیسال اتفاق میافتاد و معلم باید به اولین جایگاه شغلی در نظام جمهوری اسلامی میرسید، متأسفانه اتفاق نیافتاده است.
دلیل اینکه معلمی باید اولین جایگاه شغلی باشد این است که تربیت فرزندان ما در دست معلم است و چه کاری در نظام جمهوری اسلامی از این مهمتر؟ ما اگر تمام آموزش و پرورش را تعطیل کنیم و فقط به بحث ارتقاء جایگاه معلم بپردازیم، مهمترین کار را انجام دادهایم. ما اگر یک معلم موفق و برجسته سر کلاس داشته باشیم، خودش به بهترین نحو با هر وسیلهای که شده ارتقاء تربیتی لازم در مورد دانشآموزانش را اعمال میکند ولی هرچقدر امکانات در اختیار معلمی قرار دهیم که از آن تواناییهای لازم برخوردار نیست، طبیعتاً اتفاقی رخ نمیدهد. در این مورد هم معلمین ما مقصر نیستند. ما بهعنوان نظام اجرایی باید این کار و برنامهریزی را پیشتر و بادقت انجام میدادیم که متأسفانه صورت نگرفته است.
اما عنصر چهارم نظام آموزشی بحث ارزشیابی است که تحول در این عرصه نیز بسیار حیاتی و مهم است. در حقیقت شیوههای ارزشیابی ما از این جهت که اهداف تربیتی ما را محقق سازد، عموماً فاقد اعتبار لازم میباشد. ارزشیابیها بیشتر به دنبال این است که چقدر اهداف شناختی محقق شده است، آن هم اهداف شناختی در حد حافظهگرایی که باز یکی از تأکیدات رهبر انقلاب از آسیبهایی که ذکر میکردند، همین بود که آموزش و پرورش ما حافظهگرا است و به جای اینکه تفکر عمیق و عقلانیت ایجاد کند، تکیه بر حافظه دارد. یک جایی که در آن به شدت این مسأله تبلیغ و ترویج میشود، ارزشیابیهای ماست.
الآن ارزشیابیها اعم از ارزشیابی برای ورود به دانشگاهها یعنی کنکور و چه ارزشیابیهایی که ما بهعنوان ارزشیابیهای پایانی در آخر هر سال تحصیلی انجام میدهیم، عموماً در سطح حافظهی دانشآموز محدود میشود و چون این ارزشیابیها خطدهندهی به معلم است، معلم ناچار است به گونهای درس بدهد که بچهها در این ارزشیابی موفق بشوند. لذا خودبهخود وقت و انرژی معلم نیز صرف روشهای تدریس میشود که حافظهگراست. مثلاً بیشتر در کلاس، تست حل میکنند، بیشتر امتحان کتبی میگیرند، معلم به صورت یکطرفه صحبت میکند و به جای اینکه از ارزشهای فعال و پویا استفاده بشود و قدرت خلاقیت دانشآموز شکوفا بشود، بیشتر از همین روش-های رایج استفاده میشود تا دانشآموز برای شب امتحان آماده شود. بنابراین اگر نظام ارزشیابی ما دچار یک تحول کیفی بشود، خودبهخود بر کار معلم تأثیر میگذارد و حتی محتوای آموزشی را هم به گونهای تحتتأثیر قرار میدهد.
تحولات کماثر
و اما نکتهی آخر؛ با توجه به اینکه بنده در قسمت تألیف و تدوین کتب دینی و قرآن آموزش و پرورش فعالیت داشته و دارم، لازم میدانم اشارهای هم به این عرصه و تحول در این زمینه داشته باشم. تحولات چند سال اخیر در این عرصه موردی است. بهطور مثال گروه ریاضی ما به دلیل اینکه مشکلاتی را در آموزش ریاضی مشاهده نموده است، برنامه-ای را تدوین کرده و کتابها را براساس آن، دچار تغییر و تحول کرده است.
این گروه هم بهطور مثال در مقطعی احساس نموده که باید تغییراتی را ایجاد کند و آن کار را صورت داده است. ما حالتی را نداشتهایم که در آن برنامههای درسی ما به صورت یکپارچه متحول و اصلاح شده باشد. از جمله کتابهای دینی و قرآن هم همینطور بود. کتابهای دینی و قرآن ما عموماً کتابهایی بوده که در اوایل انقلاب مورد استفاده قرار گرفته است و در سالهای 59 و 60 برنامهریزیهای آن صورت گرفته است. بعد آمدند و دیدند که بیست سال است که این محتوا دست نخورده است. بر همین اساس برنامهریزی کردیم و کتابها را متناسب با شرایط روز مورد اصلاحات موردی قرار دادیم. اینها هیچکدام به معنای تحول ساختاری، بنیادین و عمیق نیست.
اگر بخواهیم تحول بنیادین صورت گیرد، باید در راستای یک برنامهی جامع اتفاق بیافتد. بهطور مثال تعلیم و تربیت دینی حقیقتاً اختصاص به درس دینی ندارد. درس دینی و قرآن به اندازهی دو ساعتی که در هفته برایش اختصاص داده شده است، تأثیر دارد. آموزش و پرورش باید از منظومهی تربیت دینی دیده شود، به نحوی که درس ریاضی، تاریخ، جغرافی، فارسی و... هم تربیت دینی داشته باشند؛ آن موقع میتواند پاسخگو باشد. کارهایی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده حداکثر برای این بوده است که کتابهای درسی را ارتقاء داده و کیفیت ببخشد. مثلاً از روشهای جدید تدوین کتاب استفاده بشود یا از روشهای جدید تدریس... ولی به هیچ وجه برای ایجاد تحول ساختاری و بنیادین این تغییرات کفایت نمیکند.
*عضو شورای برنامهریزی تألیف درس دینی و قرآن و مسؤول بخش علوم انسانی دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی
گزیدهی بیانات رهبر انقلاب دربارهی آموزش و پرورش
پروندهی زنگ تحول
آزمون و خطا
آموزش و پرورشی که ما الآن داریم، به لحاظ ساختاری و بنیانی موروث یک نظام موجودی بوده که به دست ما رسیده و آن نظام موجود، تحول ساختاری مناسب با نظام اسلامی پیدا نکرده است و ما هنوز گرفتار تبعاتش هستیم. البته در این سه دهه به سمت تحول در آموزش و پرورش حرکت کردهایم، اما به دلایلی بیش از اینکه محتوایی باشد، بیشتر اقدامات ساختاری بوده است. آن اقدامات ساختاری هم بیشتر به دلیل بحرانهایی بوده که به دلایل اجتماعی به وجود آمده است. مثل اینکه در برههای از زمان، جمعیت دانشآموزیمان افزایش پیدا میکرد و ناچار بودیم اقداماتی را انجام دهیم یا در جایی مقاطع را تغییر دادیم؛ مثلاً در حالت دورهی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه آمدیم دستکاریهایی کردیم و سالهای تحصیلی را دگرگون ساختیم. در واقع بیشتر فعالیتها از این قبیل بوده و آن نقشهی جامعی که نیاز آموزش و پرورش جمهوری اسلامی هست، به نظر میرسد بهطور واقعی تهیه نشده و ما بیشتر به صورت آزمون و خطا پیش میرویم.
معتقدم برای تحقق تحول بنیادین و ایجاد دگرگونی ساختاری در نظام آموزش و پرورش که از مطالبات جدی رهبر معظم انقلاب محسوب میشود؛ نیازمند چند کار هستیم و چند نکتهی اساسی وجود دارد که باید به طور جدی در این مورد مدنظر قرار گیرد:
نکتهی اول اینکه ما باید جایگاه آموزش و پرورش را در منظومهی کلی تربیت اسلامی ببینیم؛ یعنی پیرامون تربیت اسلامی دقیقاً چه دیدگاهی داریم و میخواهیم آموزش و پرورش چه نقشی در آن منظومهی کلی ایجاد بکند. اگر هدف ما در آن تربیت کلی اسلامی، تربیت انسان مؤمن، با عمل صالح است و نیز تربیت یک جامعهی عادلانه، یا به تعبیر دیگر تربیت انسان موحد و جامعهی توحیدی، این آموزش و پرورش میخواهد در اینجا چه نقشی را ایفا بکند و آن انسان مؤمن با عمل صالح را با چه فرآیندی میخواهد در اختیار جامعه قرار دهد؟
استفاده از مبانی بومی
نکتهی دوم اینکه ما نیازمند آنیم که مبانی آموزش و پرورش - که یکی از همان مبانی، فلسفهی آموزش و پرورش هست- را از متن تفکر اسلامی استخراج کنیم؛ یعنی با توجه به همان نکتهی قبلی که جایگاه آموزش و پرورش باید در منظومهی تربیت اسلامی دیده بشود، خودبهخود، آموزش و پرورشی که طراحی میکنیم و فلسفهی تعلیم و تربیتی که مینویسیم و به تبع آن برنامهی درسی که تدوین میکنیم، باید از متن اندیشه و تفکر اسلامی استخراج شده و تبیین شود. اگر اینچنین نشود ما دچار یک نوع آموزش و پرورش التقاطی و نظایر آن میشویم. البته این نکته هم حائز اهمیت است که ما وقتی میخواهیم چنین مبانی را تدوین کنیم، باید نگاهی هم به نیازهای امروز داشته باشیم؛ یعنی اگر ما به نیازها نگاه نکنیم، گویی در آسمانها سیر میکنیم. ما بالأخره با توجه به همین جامعه و در دنیای امروز باید این مبانی را تبیین کنیم اما نگاهمان به نیازها هم باید از دریچهی متن تفکر اسلامی باشد.
یکی از چالشهای مهم امروز ما همین است که بین آن تفکر و اندیشهی اسلامی و وضع موجود جهانی یک نوع تباین و تغایر وجود دارد. انسانی که در آموزش و پرورش مرسوم جهان امروز تربیت میشود، غیر از آن انسانی است که تفکر دینی و اسلامی میخواهد. به تعبیر دیگر، آموزش و پرورش فعلی جهان و انسانی که در جهان امروز -بهطور عمومـ تربیت میشود، ماهیتاً سکولار و غیردینی است و با این آموزش و پرورش مدنظر ما که مبتنی بر اندیشهی دینی است، در تقابل با آن است. بنابراین انسانی که در آموزش و پرورش ما تربیت میشود باید بتواند دست به تغییر بزند. ما باید یک انسانی تربیت کنیم که بتواند دست به تغییر بزند نه اینکه فقط خودش را با شرایط فعلی تطبیق دهد. بنابراین بدین وسیله انقلاب و نظام اسلامی تداوم پیدا میکند و إلّا اگر شهروندانی مطابق با وضع فعلی و مرسوم دنیا تربیت کند، در همین نظام مرسوم و رایج عالم حل میشود. این یک کار عمیق و بزرگی است که برعهدهی آموزش و پرورش ماست.
سردرگم هستیم
نکتهی سوم عبارت است از اینکه ما وقتی میگوییم برنامهریزی آموزش و پرورش به نحوی باشد که مبتنی بر اندیشه و تفکر اسلامی باشد، باید توجه کنیم که مشربهای مختلف فکری در همین زمینه در جامعهمان داریم. به نظر میرسد که این مسئلهای است که هم آموزش و پرورش ما و هم نظام آموزش عالی ما به نوعی گرفتار آن هستند و در نوعی سردرگمی بهسر میبرند. مشربهای فکری مختلفی بین طبقات مختلف تحصیلکرده و دینداران ما، چه دانشگاهی و چه حوزوی وجود دارد. طیفی از تفکرات ظاهرگرایی، اخباریگری و... تا مشربهای التقاطی و سکولاریستی در سطح دوستان داخل نظام اسلامی پراکندهاند. مهم این است که در اینجا آن اندیشه و تفکری مبنای کار قرار گیرد - که فکر میکنم در اینجا دغدغههای رهبر معظم انقلاب باید به خوبی دیده شودـ که انقلاب اسلامی را ایجاد کرد و این مایهی تبیین مبانی آموزش و پرورشمان قرار دهیم. یعنی اندیشههای حضرت امام (ره)، شهید مطهری، علامه طباطبایی و... در واقع آن تفکر اصیل و صراط مستقیمی است که در شرایط فعلی به آن نیاز داریم.
بهطور مثال رهبر معظم انقلاب چندین بار فرمودند که اندیشههای شهید مطهری زیربنای فکری نظام اسلامی ما بوده است و هیچجا بهتر از آموزش و پرورش هم نیست که این اندیشهها مورد استفاده قرار بگیرد. مهمترین ویژگیهایی که سبب میشود تا ما به این اندیشهها نیاز داشته باشیم و باید از آنها بهره ببریم، عبارت است از عقلانی بودن، عمیق بودن، همهجانبهگرایی و تکیه داشتن بر میراث قومی و علمی تفکر و تمدن گذشتهی اسلامی. مهمتر از این مسائل، این ویژگی است که اندیشهها و تفکرات اینچنینی توانایی رقابت با اندیشههای جدید غربی را دارند و حرف نو و جدیدی را در دنیای امروز مطرح میکنند. بنابراین به نظر میرسد وقتی ما میگوییم مبتنی بر اندیشه و تفکر اسلامی، باید ببینیم اینجا کدام اندیشه را میخواهیم مورد نظر قرار دهیم و این مقوله بسیار حائز اهمیت است.
از آموزش و پرورش چه میخواهیم؟
نکتهی چهارم این است که از آموزش و پرورش انتظار داریم که دانشآموزی که میخواهد تحویل ما بدهد، باید دارای چه ویژگیهایی باشد و به تعبیر دیگر، خروجی این آموزش و پرورش باید چگونه باشد؟ آیا ما متخصص فیزیک، شیمی، ریاضی و... میخواهیم؟ روشن است که آموزش و پرورش چنین کاری را انجام نمیدهد و دورهی عمومی تعلیم و تربیت ما محسوب میشود. ما در این زمینه نیازمند دقتنظر و تجدیدنظر هستیم تا این نظام آموزشی بتواند انتظارات زیر را برآورده سازد:
1. دانشآموزان وقتی از این نظام آموزشی خارج میشوند، فضای اخلاقی را کسب کرده باشند و مسؤولیتهای خودشان را در برابر خدا، خود، خانواده، جامعه و... فرا گرفته باشند.
2. آمادگی پیدا کرده باشند تا بتوانند زندگی مستقل خانوادگی تشکیل دهند یعنی به نحوی تربیت شده باشند که وقتی زندگی مستقل خانوادگی تشکیل میدهند یک خانوادهی سالم و با صلاحیت ایجاد شود. بحرانهایی که ما در حال حاضر در مورد زندگی خانوادگی در ایران داریم به عقیدهی من مقدار بیشترش به این دلیل است که جوانان ما به موقع آموزشهای لازم زندگی خانوادگی را ندیدند.
3. اینکه افراد بتوانند یک حضور مسؤولانه در جامعه داشته باشند، یعنی نسبت به جامعهای که در آن زندگی میکنند حالت بیتفاوتی و رخوت نباشد. حضور مسؤولانه در عرصهی ساختن جامعه و مشارکت سیاسی و مسائلی از این قبیل را داشته باشند.
4. استعداد شغلی افراد تحت آموزش مشخص شده باشد. اینکه چه کسی به درد چه حرفهای میخورد و آیا میتواند حرفههای عملی را انجام دهد یا باید در حوزهی مباحث نظری وارد شود.
5. اگر این شخص دارای استعداد علمی بالاست و میتواند به سمت آموزش عالی برود، آن استعداد علمیاش در چه رشتهی دانشگاهی باید ادامه پیدا کند، این هم در آموزش و پرورش باید مشخص شده باشد.
این پنج مؤلفهی مهمی است که باید در خروجی آموزش و پرورش دیده شود.
چهار عنصر برنامهریزی آموزشی
نکتهی پنجم؛ برنامهی آموزشی دارای چهار عنصر اصلی است:
الف) هدفهای تربیتی ب) محتوای تربیتی و آموزشی
ج) معلم، برنامهها و روشهای تدریس د) ارزشیابی
ما در آن تحول بنیادینی که میخواهیم ایجاد کنیم، به نظر میرسد باید با توجه به هدفهای کلی که در جملات پیشین به آن اشاره کردم، در ابتدا اهداف تربیتی خودمان را مشخص کنیم، آن هم برای دورههای مختلف تحصیلی اعم از دورهی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه و محتواهای تربیتی و آموزشیمان را براساس این اهداف و مبانی لازم اصلاح کنیم. مقصودم از محتوا بیشتر کتابهای درسی است. باید بکوشیم تا محوریت را از کتابهای درسی به سمت رسانههای متناسب با دورهی جدید متحول بکنیم. در حال حاضر آموزش و پرورش ما فقط مبتنی بر کتب درسی است و اگر کتاب درسی، در ابتدای سال به مدارس نرسد، یک نوع فاجعه در آموزش و پرورش ما اتفاق میافتد. در حالیکه با توجه به تکنیکهای جدید باید به سمت استفاده از رسانههای دیگر برویم و نرمافزارهای جدید را وارد نظام آموزشی خودمان کنیم.
اما آنچه که باید مورد تأکید قرار گیرد، بحث معلم است که فکر میکنم به نوعی زیربنای اصلی و نقطهی شروع تحول بنیادین در آموزش و پرورش محسوب میشود. آن چیزی که نقش اصلی و اساسی را در تربیت و تعلیم اسلامی ایفا میکند معلم است. معتقدم در حال حاضر، معلمی به تراز این اهداف نداریم ـ البته اکثریت در اینجا منظور نظر است و اقلیت معلمان نخبه در این محدوده قرار نمیگیرندـ آموزش و پرورش ما و دیگر دستگاههای اجرای ما در این سه دهه، در این مورد کار اصلی و حقیقی را انجام ندادند. ما چون براساس دیدگاه اسلامی تربیت را اصل قرار میدهیم، اجرای تربیت واقعی نیازمند معلمان بسیار تواناست که این سه ویژگی را داشته باشد:
1. توانایی علمی کافی در آن حوزه و بخشی از تربیت که برعهدهی آن معلم است.
2. توانایی مهارتهای کافی
3. شخصیت اخلاقی ارزشمند و والا
این سه مؤلفهی مهمی است که باید در معلمها وجود داشته باشد. شما اگر بخواهید این سه مورد را به سطح استاندارد برسانید و ارتقاء دهید، آموزش و پرورش باید یک سرمایهگذاری کلانی در زمینهی تربیت معلم انجام دهد. درحالیکه این موضوع در سه دههی گذشته به معنای واقعی اتفاق نیافتاده است. هم جایگاه علمی و مهارتی معلمین ما ضعیف شده است، هم منزلت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آنها دچار ضعف گردیده است. البته در مجموع به این نکته اشاره میکنم و ممکن است در سالهای اخیر تکیهی توجهات اقتصادی را به نحو موردی صورت داده باشیم ولی آن چیزی که باید در سیسال اتفاق میافتاد و معلم باید به اولین جایگاه شغلی در نظام جمهوری اسلامی میرسید، متأسفانه اتفاق نیافتاده است.
دلیل اینکه معلمی باید اولین جایگاه شغلی باشد این است که تربیت فرزندان ما در دست معلم است و چه کاری در نظام جمهوری اسلامی از این مهمتر؟ ما اگر تمام آموزش و پرورش را تعطیل کنیم و فقط به بحث ارتقاء جایگاه معلم بپردازیم، مهمترین کار را انجام دادهایم. ما اگر یک معلم موفق و برجسته سر کلاس داشته باشیم، خودش به بهترین نحو با هر وسیلهای که شده ارتقاء تربیتی لازم در مورد دانشآموزانش را اعمال میکند ولی هرچقدر امکانات در اختیار معلمی قرار دهیم که از آن تواناییهای لازم برخوردار نیست، طبیعتاً اتفاقی رخ نمیدهد. در این مورد هم معلمین ما مقصر نیستند. ما بهعنوان نظام اجرایی باید این کار و برنامهریزی را پیشتر و بادقت انجام میدادیم که متأسفانه صورت نگرفته است.
اما عنصر چهارم نظام آموزشی بحث ارزشیابی است که تحول در این عرصه نیز بسیار حیاتی و مهم است. در حقیقت شیوههای ارزشیابی ما از این جهت که اهداف تربیتی ما را محقق سازد، عموماً فاقد اعتبار لازم میباشد. ارزشیابیها بیشتر به دنبال این است که چقدر اهداف شناختی محقق شده است، آن هم اهداف شناختی در حد حافظهگرایی که باز یکی از تأکیدات رهبر انقلاب از آسیبهایی که ذکر میکردند، همین بود که آموزش و پرورش ما حافظهگرا است و به جای اینکه تفکر عمیق و عقلانیت ایجاد کند، تکیه بر حافظه دارد. یک جایی که در آن به شدت این مسأله تبلیغ و ترویج میشود، ارزشیابیهای ماست.
الآن ارزشیابیها اعم از ارزشیابی برای ورود به دانشگاهها یعنی کنکور و چه ارزشیابیهایی که ما بهعنوان ارزشیابیهای پایانی در آخر هر سال تحصیلی انجام میدهیم، عموماً در سطح حافظهی دانشآموز محدود میشود و چون این ارزشیابیها خطدهندهی به معلم است، معلم ناچار است به گونهای درس بدهد که بچهها در این ارزشیابی موفق بشوند. لذا خودبهخود وقت و انرژی معلم نیز صرف روشهای تدریس میشود که حافظهگراست. مثلاً بیشتر در کلاس، تست حل میکنند، بیشتر امتحان کتبی میگیرند، معلم به صورت یکطرفه صحبت میکند و به جای اینکه از ارزشهای فعال و پویا استفاده بشود و قدرت خلاقیت دانشآموز شکوفا بشود، بیشتر از همین روش-های رایج استفاده میشود تا دانشآموز برای شب امتحان آماده شود. بنابراین اگر نظام ارزشیابی ما دچار یک تحول کیفی بشود، خودبهخود بر کار معلم تأثیر میگذارد و حتی محتوای آموزشی را هم به گونهای تحتتأثیر قرار میدهد.
تحولات کماثر
و اما نکتهی آخر؛ با توجه به اینکه بنده در قسمت تألیف و تدوین کتب دینی و قرآن آموزش و پرورش فعالیت داشته و دارم، لازم میدانم اشارهای هم به این عرصه و تحول در این زمینه داشته باشم. تحولات چند سال اخیر در این عرصه موردی است. بهطور مثال گروه ریاضی ما به دلیل اینکه مشکلاتی را در آموزش ریاضی مشاهده نموده است، برنامه-ای را تدوین کرده و کتابها را براساس آن، دچار تغییر و تحول کرده است.
این گروه هم بهطور مثال در مقطعی احساس نموده که باید تغییراتی را ایجاد کند و آن کار را صورت داده است. ما حالتی را نداشتهایم که در آن برنامههای درسی ما به صورت یکپارچه متحول و اصلاح شده باشد. از جمله کتابهای دینی و قرآن هم همینطور بود. کتابهای دینی و قرآن ما عموماً کتابهایی بوده که در اوایل انقلاب مورد استفاده قرار گرفته است و در سالهای 59 و 60 برنامهریزیهای آن صورت گرفته است. بعد آمدند و دیدند که بیست سال است که این محتوا دست نخورده است. بر همین اساس برنامهریزی کردیم و کتابها را متناسب با شرایط روز مورد اصلاحات موردی قرار دادیم. اینها هیچکدام به معنای تحول ساختاری، بنیادین و عمیق نیست.
اگر بخواهیم تحول بنیادین صورت گیرد، باید در راستای یک برنامهی جامع اتفاق بیافتد. بهطور مثال تعلیم و تربیت دینی حقیقتاً اختصاص به درس دینی ندارد. درس دینی و قرآن به اندازهی دو ساعتی که در هفته برایش اختصاص داده شده است، تأثیر دارد. آموزش و پرورش باید از منظومهی تربیت دینی دیده شود، به نحوی که درس ریاضی، تاریخ، جغرافی، فارسی و... هم تربیت دینی داشته باشند؛ آن موقع میتواند پاسخگو باشد. کارهایی که در سالهای اخیر اتفاق افتاده حداکثر برای این بوده است که کتابهای درسی را ارتقاء داده و کیفیت ببخشد. مثلاً از روشهای جدید تدوین کتاب استفاده بشود یا از روشهای جدید تدریس... ولی به هیچ وجه برای ایجاد تحول ساختاری و بنیادین این تغییرات کفایت نمیکند.
*عضو شورای برنامهریزی تألیف درس دینی و قرآن و مسؤول بخش علوم انسانی دفتر برنامهریزی و تألیف کتب درسی
گزیدهی بیانات رهبر انقلاب دربارهی آموزش و پرورش
پروندهی زنگ تحول