1402/05/25
پرونده «تبلیغ، اولویت اول»
محققترین بزرگان حوزه؛ مبلغترینها بودند


رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در قالب پروندهی «تبلیغ، اولویت اول» در گفتوگو با حجتالاسلاموالمسلمین حمیدرضا مهدوی ارفع استاد حوزه و دانشگاه به تبیین محورهای مهم این دیدار پرداخته است.


اتفاقاتی که در اواخر دوران پهلوی افتاد، باعث شد دو نگاه در فضای حوزویان شکل بگیرد؛ یکی اینکه نشستن در حجرهها و پای کتابها اولویت پیدا کند و ضدیت با فلسفه و فضای کشور مزید بر علت شد و فقاهت به معنای اخص قله مقدسی شد که همه فقط به آن فکر کنند؛ به موازات آن، منبر، تبلیغ و روشنگری غریب ماند و حلقه نابی از یاران و همفکران امام خمینی رحمهالله در همان زمان هم متوجه این خطر شدند و شکل رسمی درس و بحث حوزه را در قم رها کردند و به عرصه تبلیغ رفتند.
سرآمد این افراد امثال شهید مطهری است که حوزه را در اوج توانایی که برای فقاهت، نگارش رساله و... داشت رها کرد، به دانشگاه آمد و در دانشگاه یک مدرس و مبلغ تمامعیار بود؛ اما چنین افرادی هم اندک بودند و هم سازماندهی نداشتند. این اتفاق در شروع حرکت انقلاب افتاد و بسیاری از روحانیونی که مبلغ دین بودند موی دماغ رژیم شاه شدند و دستگیر شدند؛ لذا زندانها و شکنجهگاهها از این افراد پر شد یا بسیاری از آنان کشته شدند، مثل آیتالله سعیدی؛ بقیه در سایه امنی ماندند و کاری به سیاست و اجتماع نداشتند که عوارض آن حتی به رسالهها کشیده شد. درباره رسالههای چاپشده سالهای قبل از انقلاب تحقیق کردم و حتی در سطح معدودی از مراجع کار به جایی رسیده بود که به دلیل ناامیدی از تحقق واقعی و کامل دین، در رسالههای قبل از انقلاب، حتی مسائل امربهمعروف و نهیازمنکر گفته نشد.
بعد از انقلاب به برکت وسعتی که نظام اسلامی برای حوزه دین ایجاد کرد، ملحقات رساله توضیحالمسائل باب شد که یکی از آنها امربهمعروف است. در ادامه هم دفاع مقدس و جریانهای دهه شصت فرصتی ایجاد کرد که حوزه تبلیغ در جامعه از نگاه مردم مهمترین خروجی حوزه تلقی شود؛ ولی همچنان تبلیغ در حوزهها حتی در سطح درجه دوم اهمیت هم نبود؛ یعنی طلبه یا محقق، مدرس یا معلم میشد اما مبلغ نمیشد؛ ولی در جامعه بروز و ظهور دین و حوزه فقط در عرصه مبلغان و تبلیغ دیده شد. پس از انقلاب شخصیتهای بسیار زیادی هم بهخاطر حضور در عرصه تبلیغ محبوب مردم متدین شدند اما این نگاه در حوزهها تقویت نشد، اگرچه نسبت به قبل از انقلاب اوضاع بهتر شد. تبلیغ دستمایه اصلی حرکت اسلام در نظام اسلامی است. معتقدم امروز سازمان تبلیغات اسلامی باید سازمان تبلیغات انقلاب اسلامی شود و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بایستی وزارت فرهنگ و ارشاد انقلاب اسلامی باشد.
نگاه غلطی آرام در برخی فضاهای حوزوی نهادینه شد و از اینجا سرچشمه گرفت که برخی از بزرگان شاگردان باسواد خود را حتی از پذیرش پستهای دینی در جامعه منع کردند که امامجمعه یا امامجماعت نشوند یا وارد فلان بحث نشوند. اینها عرصههای اساسی حضور در جمع مردم با نگاه تبلیغی بود که افول کرد.
یعنی یکبار فشارهای رژیم شاه باعث شد و یکبار تلقی و برداشتهای غلط برخی حوزویها از کنارهگیری از جایگاههای دینی نظام و این تلقی در حوزهها تقویت شد که تبلیغ ارزشی ندارد و غالباً کسانی که نمیتوانند درس و بحث را درست ادامه دهند به سراغ تبلیغ میروند.


اگر میگوییم تحول در حوزه، این کار کسانی است که ۲۰ -۳۰ سال در حوزه درس خواندند و هر طلبه کمسابقهای نباید حرف از تحول بزند و این حرف عمیق تمدنی را ضایع کند. وقتی شأن تبلیغ را بالا بردند که البته بالا نبردند و حق را ادا کردند، جلوی این شبهه یا ذهنیت احتمالی را گرفتند که باب تبلیغ هم راحت باز شده و هر کس بلند نشود حرف از دین بزند و زبان دین شود. آقا با این کار خواستند بگویند وقتی میگویم تبلیغ، منظورم تبلیغ مبتنی بر تحقیق است.


اگر این سخنان از سوی مجموعههای نخبگانی بهدرستی به شور گذاشته شود و خروجیهای آن به بدنه حوزه بیاید، نتیجه این میشود که ازیکطرف محققانی را بهسوی تبلیغ سوق میدهد و از طرف دیگر، مبلغان را بهسوی تحقیق سوق میدهد و شکافی که امروز در حوزهها هست، برداشته میشود؛ یعنی یک محقق درمییابد بزرگ محققان سید مرتضی شأن اصلیاش این بود که آنچه را مییافت میتوانست ارائه کند و یک مبلغ هم بداند که الگویی در فضای تبلیغ به نام شیخ طوسی دارد و موفقیت شیخ طوسی در این بود که آنچه میگفت بهقدری محققانه بود که حتی وقتی فتوا میداد فقها تا صدسال بعد از آن در زمان، جرئت نمیکردند خلاف آن فتوا بدهند؛ تا این اندازه مبلغ محقق بوده است. رهبر انقلاب هم شأن تبلیغ را بالا بردند و هم با ارائه الگو خواستند بگویند آنچه میگویم بدعت در فضای حوزه نیست که بگویند شأن تحقیق را کوچک کردند تا تبلیغ را بالا ببرند؛ اتفاقاً محققترین بزرگان حوزه مبلغترینها بودند و مبلغترینها محققترینها بودند.


فکر میکنم سه چیز در فهم مخاطب جدید بسیار مؤثر است که یکی خود این فضای شکستهشدن مرزهای ارتباطی و اطلاعاتی بین فرهنگهاست که عصر ارتباطات، عصر فراارتباطات و عصر فرااینترنت است که این هنوز از سوی بخشی از متدینان، مبلغان و علما درک نشده و نشانههای آن را میبینید. وقتی حکمی را میگوییم انگار هنوز به صد سال قبل نگاه میکنیم و احساس نمیکنیم مخاطب امروز پیش از اینکه بگوید چهکار کنم، میپرسد چرا باید این کار را بکنم؟! از خود رساله گرفته تا کلام و اعتقاداتش؛ درحالیکه جهان امروز چنین فضایی شده که ذهنها بیشتر به «چرا» کشش دارد تا «چه کنم» و اگر از حوزه «چه کنم» سؤال میپرسد، حتماً میخواهد اقناع شود که چرا باید اینطور زندگی کند. نتیجه قهری زندگی در عالم اینترنت و فضای مجازی به این گستردگی و سهولت و همگانی شدن فضای ارتباطات جهانی است.
دوم اینکه اساساً هر نسلی نسبت به نسل قبل یک تفاوت ماهوی و اساسی دارد و این تفاوت به جهت این است که آن نسل برای مأموریت جدیدی خلق شده است. اگر در مبانی توحیدی خودمان بگردیم که خدا هر دورهای را با یک اسم از اسمای خودش مدیریت میکند و هر عالم محل ظهور یکی از اسامی خدا بهصورت ویژهتر از بقیه اسامی است و مخلوق آن روزگار مخصوصاً انسان مکلف در این روزگار رسالتی غیر از رسالت نسل قبلیاش بوده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمایند: فرزندانتان را به آدابی غیر از آداب خودتان تربیت کنید، زیرا آنها برای زمانهای غیر از زمانه شما خلق شدند.
آقایی که در حسینیه امام میگویند مخاطب امروز فرق کرده به نظرم هنرمندترین آدم در ارتباطگیری با تمام اقشار جوانان و نوجوانان است و در بیانیه گام دوم رسماً مأموریت این نسل را روشن کرده که اگر جوانان گردههای خود را زیر بار انقلاب بدهند، بستر طلوع خورشید ولایت عظمی ارواحنا فداه ساخته خواهد شد. چنین مأموریت بزرگی یک نسل متفاوت را میطلبد و این نسل متفاوت باید خوب شناخته شود.
سومین نکته بحث تهاجم فرهنگی است. نباید چشم خود را بر واقعیت ببندیم. تهاجم فرهنگی به فضاهای بسیار خاصی در حوزه شناختی و امثال آن کشیده و ذهنی را پای منبر میآورد که با ذهن نسل قبلی شباهتی ندارد، چه خوب و چه بد. در دورانی درباره تبلیغ و مفاهمه با جوانان و نوجوانان بحث میکنیم که این ذهن و دستگاه محاسباتی و شناختی بهشدت تحتفشار و تهاجم انگارههای متناقض، متفاوت و رنگارنگ است. امروز ذهنیتهایی درست میشود که باید حرفهایترین و پختهترین حرف را بتوانید با بهترین بیان رد یا اثبات کنید. اولین ابزارهای این مسئله، هنر است و بهاشتباه میگویند فضای مجازی؛ هنر محتوایی است که فضای مجازی و رسانه و مانند این، فقط آن را انتقال میدهند. ضعف جدی که در فضای انتقال پیام دین داریم همچنان خلأ بیان هنری است.
رهبر انقلاب بر استفاده از ابزار هنر تأکید دارند. باید به هنر مسلح شویم و بتوانیم نوعی استقلال در حوزه رسانه پیدا بکنیم؛ نمیگویم رسانههای دیگر را ببندیم، منظورم تفوق است. در حوزه رسانه که جوان با آن زیست میکند هنوز تفوق نداریم، چه در رسانه ملی و چه در فضای مجازی و غیره، غالباً منفعلیم.
ایشان فرمودند منفعل نباشید و موضع تهاجم داشته باشید. ما منفعلیم هم در تکنیک، هم در محتوا و هم در فرم. وقتی صداوسیما میخواهد یک سرگرمی برای جامعه درست کند، عیناً کپیبرداری میکند از مدلی که در ماهواره است و بچههای مذهبی هم آن را کپی میکنند برای مقولههای دینی. علیرغم اینکه میگویند میخواهیم همسانسازی کنیم و جذب شویم، اقرار به این است که خلاقیت این کار را نداریم و به نظرم ریشه عمیقی دارد.
در حوزه تبلیغ، یکی از مسائلی که داریم در زمینه مدیریت تبلیغ است. در حوزه علمیه قم که قطب علم تشیع و روحانیت تشیع است، یک بههمریختگی و بی در و پیکری در تبلیغ داریم؛ مثل نهادهای موازی و فاقد یک دکترین منسجم، منضبط و مدون و بدون هیچ تعامل منطقی، فضای بسیار اشتباهی را در حوزه تبلیغ پیش میبرند. در این نگاه غلط بسیار سطحی مبلغان مؤثر دیده نمیشوند و مبلغان کماثر یکباره پررنگ میشوند. یک فضای اشتباه در تبلیغ هست و این به نهادهای تبلیغی حکومتی مثل سازمان تبلیغات اسلامی هم سرایت کرده است. پس یک اشکال جدی در حوزه نگاه مدیریت تبلیغ داریم که باید اصلاح شود. ضعف ایمان و التزام به منابع عظیم دینی کمکم در حوزه تبلیغ دیده میشود. بر اساس توهم بسیاری که از دهه ۷۰ به بعد بهخاطر موج شبهات و گرایشهای فکری متفاوت مخصوصاً نگاه غربی ایجاد شد، تصور کردیم که با منابع دینی دیگر نمیتوان جواب داد و باید همزبان شویم. اتفاقاً جوان امروز چه در داخل و چه در خارج حتی غیرمسلمان عطش عمیقش فقط با منابع دینی رفع میشود.
یکی از آسیبهای جدی حوزه تبلیغ این است که از منابع اصلی تهی شده و مخاطب فرهیخته آنچه ما میخواهیم نصفه و نیمه از کتابهای شرقی و غربی به خوردش دهیم تا آخرش رفته و خسته برگشته است. امروز دست ما از منابع تهی شده و وقتی از منابع تهی شدیم حرفها طراوت ندارند و با فطرتها نسبت پیدا نمیکنند و عقلها را اقناع نمیکنند، بعداً نقضپذیر میشوند، مثل تئوریهای غربیها.