• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1398/10/07
نگاهی به سیره مردمی پیامبر اعظم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله)

در راه قله

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای درس خارج فقه (۱۳۹۸/۱۰/۰۳) به شرح حدیثی درباره‌ی سیره‌ی رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پرداختند که در آن چند مورد از رفتارهای مردمی پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بیان شده بود. رهبر انقلاب با اشاره به لزوم درس گرفتن از این ویژگی، زندگی پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را به قله‌ای تشبیه کردند که همگان باید به سمت آن حرکت کنند. با توجه به اهمیت این مسأله بخش فقه و معارف پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR گزیده‌ای از بیانات رهبرانقلاب درباره‌ی سیره‌ی مردمی رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را مرور می‌کند.

* با طبقات پایین جامعه دوستی و رفاقت می‌کرد
پیامبر، هرگز خلق و خوی مردمی و محبت و رفق به مردم و سعی در استقرار عدالت در میان مردم را فراموش نکرد؛ مانند خود مردم و متن مردم زندگی کرد؛ با آنها نشست‌وبرخاست کرد؛ با غلامان و طبقات پایین جامعه، دوستی و رفاقت کرد؛ با آنها غذا میخورد؛ با آنها مینشست؛ با آنها محبت و مدارا میکرد؛ قدرت، او را عوض نکرد؛ ثروت ملی، او را تغییر نداد؛ رفتار او در دوران سختی و در دورانی که سختی برطرف شده بود، فرقی نکرد؛ در همه حال با مردم و از مردم بود؛ رفقِ به مردم میکرد و برای مردم عدالت میخواست.
 بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵

* در شرایط سخت و دوران جنگ همراه مردم بود
در جنگ خندق، وقتی که مسلمین در مدینه از همه طرف تقریباً محاصره بودند و غذا به مدینه نمی‌آمد و آذوقه‌ی مردم تمام شده بود، به طوری که گاهی دو روز، سه روز کسی غذا گیرش نمی‌آمد که بخورد، در همان حال پیامبر اکرم خودش در خندق کندن در برابر دشمن، با مردم مشارکت می‌کرد و مانند مردم گرسنگی میکشید. در روایت دارد، فاطمه‌ی زهرا(سلام‌الله‌علیها) که برای حسن و حسین - که کودکان خردسالی بودند - مقداری آرد دست و پا کرده بود و نان مختصری پخته بود، دلش نیامد که پدر خود را گرسنه بگذارد. تکه‌یی از آن نانی که برای بچه‌ها پخته بود، برای پدرش برد. پیامبر فرمود: دخترم! از کجا آورده‌ای؟ گفت: مال بچه‌هاست. پیامبر لقمه‌یی در دهانشان گذاشتند و خوردند. طبق روایت - که گمان میکنم سند روایت هم سند معتبری است - پیامبر فرمود: من سه روز است که هیچ چیز نخورده‌ام! بنابراین، او مثل خود مردم و در کنار مردم بود و با آنها رفق و مدارا میکرد.
 بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵

* در مقابل رفتار خشن مردم، با خوشرویی برخورد می‌کرد
بعد از فتح طائف، غنایم زیادی به دست پیامبر رسید و او آنها را بین مسلمین تقسیم میکرد. عده‌یی از مسلمانان ایمانهای راسخ داشتند، که آنها کنار بودند؛ عده‌یی هم از این تازه‌مسلمانان و قبایل اطراف مکه و طائف بودند، که بر سر پیامبر ریختند و غنیمت خواستند؛ پیامبر را اذیت کردند، محاصره کردند؛ پیامبر میداد، میگرفتند؛ اما باز میخواستند! کار به جایی رسید که عبای روی دوش پیامبر هم به دست این عربهای تازه مسلمانِ ناهموار و خشن افتاد! این‌جا هم که در اوج عزت و قدرت بود، پیامبر باز با مردم با همان رفق، با همان مدارا و با همان خوشرویی رفتار کرد؛ با خوش‌اخلاقی و خوش‌خلقی صدایش را بلند کرد و گفت: «ایهاالنّاس ردّوا علىّ بردی»؛ ای مردم! عبایم را به من برگردانید! این، وضع معاشرت پیامبر با مردم بود.
 بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵
http://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/38202/C/13960825_0138202.jpg
* مثل بندگان روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد
پیامبر با غلامان نشست‌وبرخاست میکرد و با آنها غذا میخورد. او بر روی زمین نشسته بود و با عده‌یی از مردمان فقیر غذا میخورد. زن بیابان‌نشینی عبور کرد و با تعجب پرسید: یا رسول‌الله! تو مثل بندگان غذا میخوری؟! پیامبر تبسمی کردند و فرمودند: «ویحک ای عبد اعبد منّی»؛ از من بنده‌تر کیست؟
 بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵

* از فامیلهای اشراف‌زاده بود اما رفتار متواضعانه داشت
پیامبر در مقابل مردم مثل بندگان غذا میخورد و مثل بندگان می‌نشست؛ نه مثل اشراف‌زاده‌ها: «کان رسول‌اللَّه (ص) یأکل اکل العبد و یجلس جلوس العبد»؛ پیامبر جزو فامیلهای اشراف‌زاده بود؛ اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه‌ای بود. به آنها احترام میکرد؛ به آنها فخر و تعنّد نمی‌فروخت؛ اما اشاره و نگاه مبارکش بر تن امپراتوران آن روز عالم - در سالهای آخر عمرش - لرزه می‌انداخت. این عزّت است.
بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۱/۲۶

* بدون تکبر و جبروت با مردم معاشرت داشت
این رفتار پیامبر با مردم بود؛ معاشرت انسانی، معاشرت حَسَن، معاشرت مانند خود مردم، بدون تکبر، بدون جبروت. با این‌که پیامبر هیبت الهی و طبیعی داشت و در حضور او مردم دست و پای خودشان را گم میکردند، اما او با مردم ملاطفت و خوش‌اخلاقی میکرد. وقتی در جمعی نشسته بود، شناخته نمیشد که او پیامبر و فرمانده و بزرگ این جمعیت است.
 بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ ۱۳۷۰/۰۷/۰۵

* از ستمدیدگان در همه شرایط دفاع می‌کرد
[پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)] امین، راستگو، صبور و بردبار بود. جوانمرد بود؛ از ستمدیدگان در همه شرایط دفاع می‌کرد. درستکردار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزنده‌گو نبود.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* پاکدامن و معروف به عفت و حیا بود
[پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)] پاکدامن بود؛ در آن محیط فاسد اخلاقی عربستانِ قبل از اسلام، در دوره جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنی او را همه قبول داشتند و آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزی ظاهر بود؛ لباس، نظیف؛ سروصورت، نظیف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هیچ جبهه عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی‌کرد. صریح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بیان می‌کرد. در زندگی، زهد و پارسایی پیشه او بود. بخشنده بود؛ هم بخشنده مال، هم بخشنده انتقام؛ یعنی انتقام نمی‌گرفت؛ گذشت و اغماض می‌کرد.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* بسیار با ادب بود و به کسی اهانت نمی‌کرد
[پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)] بسیار با ادب بود؛ هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد؛ هرگز به کسی اهانت نکرد. بسیار با حیا بود. وقتی کسی او را بر چیزی که او بجا می‌دانست، ملامت می‌کرد - که در تاریخ نمونه‌هایی وجود دارد - از شرم و حیا سرش را به زیر می‌انداخت. بسیار مهربان و پر گذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می‌شد دید.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* در میان مردم به «امانت‌داری» مشهور بود
امین بودن و امانتداری پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چنان بود که در دوران جاهلیت او را به «امین» نامگذاری کرده بودند و مردم هر امانتی را که برایش بسیار اهمیت قائل بودند، دست او می‌سپردند و خاطرجمع بودند که این امانت به آنها سالم برخواهد گشت. حتی بعد از آن که دعوت اسلام شروع شد و آتش دشمنی و نقار با قریش بالا گرفت، در همان احوال هم باز همان دشمنها اگر می‌خواستند چیزی را در جایی امانت بگذارند، می‌آمدند و به پیامبر می‌دادند! لذا شما شنیده‌اید که وقتی پیامبر اکرم به مدینه هجرت کرد، امیرالمؤمنین را در مکه گذاشت تا امانتهای مردم را به آنها برگرداند. معلوم می‌شود که در همان اوقات هم مبالغی امانت پیش آن بزرگوار بوده است؛ نه امانت مسلمانان، بلکه امانت کفّار و همان کسانی که با او دشمنی می‌کردند!
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
http://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/35169/C/13950925_0135169.jpg
* در مقابل جسارتها، بردبار بود و بی‌تاب نمیشد
بردباری پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به این اندازه بود که چیزهایی که دیگران از شنیدنش بی‌تاب می‌شدند، در آن بزرگوار بی‌تابی به‌وجود نمی‌آورد. گاهی دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایی با او می‌کردند که وقتی جناب ابی‌طالب در یک مورد شنید، به قدری خشمگین شد که شمشیرش را کشید و با خدمتکار خود به آن جا رفت و همان جسارتی را که آنها با پیامبر کرده بودند، با یکایکشان انجام داد و گفت هرکدام اعتراض کنید، گردنتان را می‌زنم؛ اما پیامبر همین منظره را با بردباری تحمّل کرده بود. در یک مورد دیگر با ابی‌جهل گفتگو شد و ابی‌جهل اهانت سختی به پیامبر کرد؛ اما آن حضرت سکوت پیشه نمود و بردباری نشان داد. یک نفر رفت به حمزه خبر داد که ابی‌جهل این‌طور با برادرزاده تو رفتار کرد؛ حمزه بی‌تاب شد و رفت با کمان بر سر ابی‌جهل زد و سر او را خونین کرد. بعد هم آمد و تحت تأثیر این حادثه، اسلام آورد... گاهی بعضی افراد به مسجد می‌آمدند، پاهای خودشان را دراز می‌کردند و به پیامبر می‌گفتند ناخنهای ما را بگیر! - چون ناخن گرفتن وارد شده بود - پیامبر هم با بردباریِ تمام، این جسارت و بی‌ادبی را تحمل می‌کرد.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* دشمنان شخصی خود را عفو می‌کرد
جوانمردی پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) طوری بود که دشمنان شخصی خود را مورد عفو و اغماض قرار می‌داد. اگر در جایی ستمدیده‌ای بود، تا وقتی به کمک او نمی‌شتافت، دست برنمی‌داشت.
در جاهلیت، پیمانی به نام «حلف الفضول» - پیمان زیادی؛ غیر از پیمانهایی که مردم مکه بین خودشان داشتند - وجود داشت که پیامبر در آن شریک بود. یک نفر غریب وارد مکه شد و جنسش را فروخت. کسی که جنس را خریده بود، «عاص‌بن‌وائل» نام داشت که مرد گردن‌کلفتِ قلدری از اشراف مکه بود. جنس را که خرید، پولش را نداد. آن مرد غریب به هرکس مراجعه کرد، نتوانست کمکی دریافت کند. لذا بالای کوه ابوقبیس رفت و فریاد زد: ای اولاد فهر! به من ظلم شده است. پیامبر و عمویش زبیر بن عبدالمطلب آن فریاد را شنیدند؛ لذا دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که از حق او دفاع کنند. بلند شدند پیش «عاص بن وائل» رفتند و گفتند پولش را بده؛ او هم ترسید و مجبور شد پولش را بدهد. این پیمان بین اینها برقرار ماند و تصمیم گرفتند هر بیگانه‌ای وارد مکه شد و مکی‌ها به او ظلم کردند - که غالباً هم به بیگانه‌ها و غیرمکی‌ها ظلم می‌کردند - اینها از او دفاع کنند. بعد از اسلام، سالها گذشته بود، پیامبر می‌فرمود که من هنوز هم خود را به آن پیمان متعهّد می‌دانم. بارها با دشمنانِ مغلوب خود رفتاری کرد که برای آنها قابل فهم نبود. در سال هشتم هجری، وقتی که پیامبر مکه را با آن عظمت و شکوه فتح کرد، گفت: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز، روز گذشت و بخشش است؛ لذا انتقام نگرفت. این، جوانمردی آن بزرگوار بود.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* در کار تجارت درست‌کردار بود
[پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)] درستکردار بود. در دوران جاهلیت تجارت می‌کرد؛ به شام و یمن می‌رفت؛ در کاروانهای تجارتی سهیم می‌شد و شرکایی داشت. یکی از شرکای دوران جاهلیتِ او بعدها می‌گفت که او بهترین شریکان بود؛ نه لجاجت می‌کرد، نه جدال می‌کرد، نه بار خود را بر دوش شریک می‌گذاشت، نه با مشتری بدرفتاری می‌کرد، نه به او زیادی می‌فروخت، نه به او دروغ می‌گفت؛ درستکردار بود. همین درستکرداری حضرت بود که جناب خدیجه را شیفته او کرد. خود خدیجه هم بانوی اوّل مکه و از لحاظ حسب و نسب و ثروت، شخصیت برجسته‌ای بود.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* با مردم مهربان و با یاران اهل شوخی و مسابقه بود
رفتار پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) با مردم، رفتار خوش بود. در جمع مردم، همیشه بشّاش بود. تنها که می‌شد، آن وقت غمها و حزنها و همومی که داشت، آن‌جا ظاهر می‌شد. هموم و غمهای خودش را در چهره خودش جلوِ مردم آشکار نمی‌کرد. بشّاش بود. به همه سلام می‌کرد. اگر کسی او را آزرده می‌کرد، در چهره‌اش آزردگی دیده می‌شد؛ اما زبان به شکوه باز نمی‌کرد. اجازه نمی‌داد در حضور او به کسی دشنام دهند و از کسی بدگویی کنند. خود او هم به هیچ کس دشنام نمی‌داد و از کسی بدگویی نمی‌کرد. کودکان را مورد ملاطفت قرار می‌داد؛ با زنان مهربانی می‌کرد؛ با ضعفا کمال خوشرفتاری را داشت؛ با اصحابِ خود شوخی می‌کرد و با آنها مسابقه اسب سواری می‌گذاشت.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* غذای غالب ایشان نان جو و خرما بود
زیرانداز پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) یک حصیر بود؛ بالش او از چرمی بود که از لیف خرما پر شده بود؛ قوت غالب او نان جو و خرما بود. نوشته‌اند که هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم - نه غذاهای رنگارنگ - شکم خود را سیر نکرد. امّ‌المؤمنین عایشه می‌گوید که گاهی یک ماه از مطبخ خانه ما دود بلند نمی‌شد.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

* سوار مرکب ساده می‌شد و حالت تواضع داشت
[پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)] سوار مرکب بی‌زین و برگ می‌شد. آن روزی که اسبهای قیمتی را با زین و برگهای مجهّز سوار می‌شدند و تفاخر می‌کردند، آن بزرگوار در بسیاری از جاها سوار بر درازگوش می‌شد. حالت تواضع به خود می‌گرفت. با دست خود، کفش خود را وصله می‌زد. این همان کاری است که شاگرد برجسته این مکتب - امیرالمؤمنین علیه‌السّلام - بارها انجام داد و در روایات راجع به او، این را زیاد شنیده‌اید.
بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
http://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/35189/C/13950926_0135189.jpg