1395/08/15
سخنرانی دبیرکل حزبالله لبنان در مراسم بزرگداشت شهید حاج مصطفی شحاده
تحلیل سیدحسن نصرالله از انتخابات ریاستجمهوری لبنان
سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان بهمناسبت بزرگداشت مراسم حاج مصطفی شحاده ابتدا درگذشت این فرمانده را تسلیت گفت و در ادامهی سخنرانی خود دربارهی ویژگیهای شخصیتی این فرمانده، مسئلهی ریاستجمهوری لبنان، بیانیهی بالفور رژیم صهیونیستی و حوادث یمن سخن گفت. گزیدهای از این سخنرانی به گزینش KHAMENEI.IR تقدیم مخاطبین محترم میشود:
حاج مصطفی شحاده چه کسی بود؟
آنچه که من دربارهی حاج مصطفی (ابو احمد) در این سخنرانی میگویم برخاسته از مشاهدات عینی من است؛ بر اساس شنیدهها نیست. ما با هم کار کردیم و سختیها را با هم تجربه کردهایم. ابو احمد یکی از اولین نیروها هنگام تشکیل حزبالله بود. وی همهی جوانی و عمرش را در این مسیر گذراند. او از مسئولینی بود که همواره در میدان و جبهه بود و هیچگاه این میدان را ترک نکرد. برادری مؤمن، شجاع، با بصیرت و با ارادهای پولادین بود و هیچگاه ترس به دل او راه پیدا نمیکرد. من افرادی را میشناسم که اینها در هیچ میدانی از میدانهای جنگ هیچگونه ترس و دلهرهای به دلشان راه پیدا نمیکند. یکی از نمادهای این جنس افراد حاج مصطفی شحاده بود. او بسیار به جوانان و رزمندگان و مردم نزدیک بود و با آنها با لطف و محبت و صداقت و برادری و تواضع برخورد میکرد.
حاج مصطفی مسئول واحد نظامی حزبالله در بیروت غربی بود. در سال ۱۹۸۷م. در پی جنگ داخلی که میان بعضی از قدرتهای سیاسی آن زمان در گرفته بود، نیروهای نظامی سوری وارد کشور شدند. در آن زمان فاجعهای بسیار دردناک در منطقه فتحالله رخ داد که بعدها به نام کشتار فتحالله معروف شد. ۱۸ نفر از بهترین جوانان ما در آن حادثه شهید شدند. چرا که افرادی از مدیران حکومت سوری در سابق بر خلاف نظر حافظ اسد دوست داشتند بین نیروهای سوری و حزبالله درگیری و کشتار شکل بگیرد. این یکی از چالشهای ما بود. در همان زمان هم کسانی بودند که میخواستند بین نیروهای مقاومت و ارتش لبنان نیز جنگ و درگیری باشد.
در آن زمان فرماندهی میدان حاج مصطفی بود. این یعنی اینکه یک حرف او، یک دستور او و یک تیر که شلیک میشد میتوانست در ماه دوم سال ۱۹۸۷م فاجعه بیافریند و کار را به جنگی تمام عیار بین نیروهای حزبالله و ارتش سوریه بکشاند. علیرغم این که شهدای آن حادثه هم از دوستان و برادران و نزدیکان او بودند، اما اینقدر این فرمانده منضبط، مطیع، حکیم، مسئولیتپذیر، شکیبا، صابر، خودکنترل و بصیر بود، بهگونهای که اوضاع را کنترل کرد و واکنشی از خود نشان نداد و به انتظار فرمان رهبری وقت حزبالله نشست. شورای رهبری حزبالله هم در آن زمان ابعاد این حادثه را بررسی کردند و همه بر این امر اجماع کردند که باید تحمل کنیم و صبر بیشه کنیم و دندان روی جگر بگذاریم چون توطئهای در کار است که ما را بهسمت درگیری و جنگی هل دهد که اولین برندهی آن اسرائیل و حامیان او خواهد بود.
تهمتهایی که بعد از دو سالونیم دروغ بودنشان فاش شد
در این مدتِ دو سال و نیم باید بگویم که به ما (حزبالله) خیلی ظلم شد و خیلی تهمتها به ما زدند. از تهمتهای اصلی آنها این بود که حزبالله موافق ریاستجمهوری میشل عون نیست و او را فریب داده است و به او دروغ گفته است. در حالیکه ما هیچگاه نه دروغگو بودیم و نه فریبکار. بعد از آن، یک پله بالاتر رفتند و گفتند حزبالله اساسا نمیخواهد لبنان رئیسجمهور داشته باشد و برنامهی او خلأ رئیسجمهور در لبنان است. بر اساس همین، تحلیلها کردند و تهمتها زدند. بعد از آن گفتند حزبالله پروندهی ریاستجمهوری لبنان را جزئی از پروندهی هستهای ایران میداند و تا آن حل نشود نمیگذارد این پرونده به انجام برسد. بعد از تمام شدن مذاکرات هستهای معلوم شد مذاکرات هستهای فقط و فقط هستهای بوده و مسائل لبنان و مسئلهی ریاستجمهوری و حوادث سوریه و هیچ مسئلهی دیگری، هیچ بخشی از مذاکرات را تشکیل نمیداده است. چرا که جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای و دیگر مسئولین ایران در برابر قرار گرفتن پروندههای دیگری غیر از پروندهی هستهای بر میز مذاکرات بهطور قاطع ایستادهاند. حتی آمریکاییها هم بعدها به این امر اذعان کردند و معلوم شد ما راست میگفتیم و دیگران به ما ظلم کرده بودند.
بعد از آن گفتند حزبالله جریان انتخابات ریاستجمهوری را متوقف کرده و به انتظار فرجام حوادث سوریه است. در حالیکه ما هزار بار به آقایان گفتیم کاری به اوضاع سوریه و منطقه نداشته باشید و بنشینید و دربارهی ریاستجمهوری مذاکره کنید و تصمیمی بگیرید. اما زیر بار نمیرفتند. تا اینکه در روز ۲۱ اکتبر معلوم شد این موضوع نه ربطی به پروندهی هستهای داشت و نه به حوادث سوریه و نه اساسا ایران با کسی در اینباره گفتوگو کرده است. وقتی آقای اولاند با آقای روحانی گفتوگو کرد، آقای روحانی گفت این موضوع به خود لبنانیها مربوط است و باید دید خودشان بر کدام شخص توافق خواهند کرد.
واتیکان، ایتالیا، روسیه و همهی کشورها با ایران در اینباره گفتوگو کردند، و در مقابل ایران به همه گفت این پروندهی لبنانی است و آنها با ما همپیمان و دوستاند اما این مسئله به خودشان مربوط است و ما دخالتی نمیکنیم. ایران و سوریه هر دو میخواستند این موضوع لبنانی محض باشد، اما کسانی که نمیخواستند اینگونه باشد افرادی غیر از ما هستند.
بعضیها گفتند مسئلهی ریاستجمهوری لبنان در گرو حل مشکلات سیاسی بین ایران و عربستان سعودی است. یعنی پروندهی ریاستجمهوری لبنان یکی از پروندههای مورد اختلاف بین ایران و سعودی در کنار موضوع یمن، سوریه، عراق و بحرین است که هیچ صحتی ندارد و اینها یک مشت حرفهای موهوم است.
هیچ معاملهای بین حزبالله و میشل عون وجود ندارد
آنچه بین ما (حزبالله) و جناب آقای رئیسجمهور میشل عون وجود دارد، تنها و تنها اعتماد به استقلال و صداقت و شفافیت اوست و هیچ معامله و بده بستانی بین ما و او صورت نگرفته است. همین اعتماد برای ما کافی است. ما کاملا اطمینان داریم که امروز شخصی که به کاخ ریاستجمهوری راه پیدا کرده است یک مرد فرماندهی با صداقت، شجاع، میهندوست و مستقل است که چون کوه ایستاده است. بهنظر ما او کسی است که نمیشود او را فروخت و نه میشود خرید و نه اهل ساخت و پاخت است، بلکه پایبند به اصولی است که بر اساس آنها حرکت میکند.
اسرائیل مقر استکبار نو در منطقه است
سالگرد بیانیهی بالفور را پشت سر گذاشتیم؛ بیانیهای که در آن کسی که مالک نبود، زمینی را به کسی که مستحق آن نبود بخشید. بیانیهای که بر اساس آن رژیم صهیونیستی بنیانگذاری شد و یهودیان صهیونیست در آن به خدمت یک طرح انگلیسی بهکار گرفته شدند و الّا یهودیان و صهیونیستها تنها بهدنبال تشکیل یک حکومت بودند، و جای آن برای آنها چندان فرقی نداشت. آرژانتین یکی از گزینهها بود، اوگاندا نیز یکی از گزینهها بود، همچنین در اروپا نیز بهدنیال جایی برای تأسیس دولت خود بودند.
اما این عقل انگلیسی و استعمار پیر انگلیس بود که برای منطقهی ما نقشهها کشید که چگونه آن را پاره پاره کند و بر آن تسلط پیدا کند و همهی ثروتهایش را بمکد و هزار بلای دیگر بر سر آن بیاورد. البته فلسطین یکی از گزینههای پروژهی صهیونیستها بود اما انگلیسیها آنها را به فلسطین آوردند و آن موقع بود که داستانسراییها دربارهی سرزمین موعود و سرزمین آبا و اجدادی یهود و وعدهی شیر و عسل شروع شد. وگرنه خود صهیونیستها تصمیم قاطعی نسبت به فلسطین نگرفته بودند، بلکه چند گزینه داشتند که یکی از آن گزینهها فلسطین بود. و بههمین خاطر است که اسرائیل را جلوترین پادگان و مقرّ نظامی استعمار کهنه و استکبار نو یعنی آمریکا میدانیم. بههر حال تأمل در این بیانیه و مناسبت، و یادآوری حوادث آن زمان برای مردم و بازخوانی مواضع حاکمان و نظامهای عربی و اینکه چه کسانی بر سر این سرزمین معامله کردند و چه کسانی ایستادگی کردند و چه کسانی خیانت کردند همهی اینها مهم است و نباید این گذشته را به فراموشی سپرد، اما به هر حال بیانیهی بالفور دولتی را بنیانگذاری کرد اما این دولت توان ماندن در این منطقه را ندارد. چرا که این دولت بر خلاف قوانین طبیعی و قوانین تاریخی و سنتها و ارادهی مردم شکل گرفته است.
تهمت هدف قرار دادن مکه از سوی یمنیها غیر قابل هضم است
تهمتی که به ارتش یمن و نیروهای مردمی یمن زده شد، که مکه مکرمه را با موشک بالستیک هدف قرار دادهاند تهمتی است که نه میشود باور کرد نه میشود هضم کرد و نه میشود بلعید. عربستان سعودی یک دروغ بزرگی را گفت که دنیا هم با او همراه شد و باورش شد. البته دنیا باور نکرد و بعضی از کشورها هم منکر شدند. هیچ دلیلی هم عربستان ارائه نکرد. ولی متأسفانه بعضی از رسانهها و بعضی از دولتها از سر مدارا یا ترس یا طمع با آنها در این تهمت همراه شدند. چه کسی باورش میشود که این مردم پاک و متدین و صبور یمن که اهل نماز، روزه، حج و عمره هستند که در طول تاریخ غیرتمندانه از حرمین شریفین محافظت کردهاند چنین کاری بکنند!؟ به این چنین مردمی تهمت میزنید که مکه را هدف موشک قرار دادند!؟
آنها گفتند ما فلان فرودگاه را در جده هدف قرار دادیم. دلیل بیاورید که مکه را با موشک زدند و دنیا را قانع کنید. اگر دلیل دارید حتی ما که از برادران یمنیمان دفاع میکنیم در آن صورت خواهیم گفت که این کار محکوم است. اما چرا تهمتزنی تا این حد!؟ چرا ظلم و جنایت تا این حد!؟ اضافه بر مظلومیت این مردم که هر روز در معرض کشتار و بمباران قرار میگیرند، جنایتی دیگر در حق آنها انجام میگیرد و آن این که از بلندترین منابر اسلامی در جهان اسلام، به تهمتِ هدف قرار دادن مکه محکوم میشوند. این کار زشت فضاحتباری است که به نتیجهای هم نخواهد رسید.
حاج مصطفی شحاده چه کسی بود؟
آنچه که من دربارهی حاج مصطفی (ابو احمد) در این سخنرانی میگویم برخاسته از مشاهدات عینی من است؛ بر اساس شنیدهها نیست. ما با هم کار کردیم و سختیها را با هم تجربه کردهایم. ابو احمد یکی از اولین نیروها هنگام تشکیل حزبالله بود. وی همهی جوانی و عمرش را در این مسیر گذراند. او از مسئولینی بود که همواره در میدان و جبهه بود و هیچگاه این میدان را ترک نکرد. برادری مؤمن، شجاع، با بصیرت و با ارادهای پولادین بود و هیچگاه ترس به دل او راه پیدا نمیکرد. من افرادی را میشناسم که اینها در هیچ میدانی از میدانهای جنگ هیچگونه ترس و دلهرهای به دلشان راه پیدا نمیکند. یکی از نمادهای این جنس افراد حاج مصطفی شحاده بود. او بسیار به جوانان و رزمندگان و مردم نزدیک بود و با آنها با لطف و محبت و صداقت و برادری و تواضع برخورد میکرد.
حاج مصطفی مسئول واحد نظامی حزبالله در بیروت غربی بود. در سال ۱۹۸۷م. در پی جنگ داخلی که میان بعضی از قدرتهای سیاسی آن زمان در گرفته بود، نیروهای نظامی سوری وارد کشور شدند. در آن زمان فاجعهای بسیار دردناک در منطقه فتحالله رخ داد که بعدها به نام کشتار فتحالله معروف شد. ۱۸ نفر از بهترین جوانان ما در آن حادثه شهید شدند. چرا که افرادی از مدیران حکومت سوری در سابق بر خلاف نظر حافظ اسد دوست داشتند بین نیروهای سوری و حزبالله درگیری و کشتار شکل بگیرد. این یکی از چالشهای ما بود. در همان زمان هم کسانی بودند که میخواستند بین نیروهای مقاومت و ارتش لبنان نیز جنگ و درگیری باشد.
در آن زمان فرماندهی میدان حاج مصطفی بود. این یعنی اینکه یک حرف او، یک دستور او و یک تیر که شلیک میشد میتوانست در ماه دوم سال ۱۹۸۷م فاجعه بیافریند و کار را به جنگی تمام عیار بین نیروهای حزبالله و ارتش سوریه بکشاند. علیرغم این که شهدای آن حادثه هم از دوستان و برادران و نزدیکان او بودند، اما اینقدر این فرمانده منضبط، مطیع، حکیم، مسئولیتپذیر، شکیبا، صابر، خودکنترل و بصیر بود، بهگونهای که اوضاع را کنترل کرد و واکنشی از خود نشان نداد و به انتظار فرمان رهبری وقت حزبالله نشست. شورای رهبری حزبالله هم در آن زمان ابعاد این حادثه را بررسی کردند و همه بر این امر اجماع کردند که باید تحمل کنیم و صبر بیشه کنیم و دندان روی جگر بگذاریم چون توطئهای در کار است که ما را بهسمت درگیری و جنگی هل دهد که اولین برندهی آن اسرائیل و حامیان او خواهد بود.
تهمتهایی که بعد از دو سالونیم دروغ بودنشان فاش شد
در این مدتِ دو سال و نیم باید بگویم که به ما (حزبالله) خیلی ظلم شد و خیلی تهمتها به ما زدند. از تهمتهای اصلی آنها این بود که حزبالله موافق ریاستجمهوری میشل عون نیست و او را فریب داده است و به او دروغ گفته است. در حالیکه ما هیچگاه نه دروغگو بودیم و نه فریبکار. بعد از آن، یک پله بالاتر رفتند و گفتند حزبالله اساسا نمیخواهد لبنان رئیسجمهور داشته باشد و برنامهی او خلأ رئیسجمهور در لبنان است. بر اساس همین، تحلیلها کردند و تهمتها زدند. بعد از آن گفتند حزبالله پروندهی ریاستجمهوری لبنان را جزئی از پروندهی هستهای ایران میداند و تا آن حل نشود نمیگذارد این پرونده به انجام برسد. بعد از تمام شدن مذاکرات هستهای معلوم شد مذاکرات هستهای فقط و فقط هستهای بوده و مسائل لبنان و مسئلهی ریاستجمهوری و حوادث سوریه و هیچ مسئلهی دیگری، هیچ بخشی از مذاکرات را تشکیل نمیداده است. چرا که جمهوری اسلامی ایران و مقام معظم رهبری حضرت امام خامنهای و دیگر مسئولین ایران در برابر قرار گرفتن پروندههای دیگری غیر از پروندهی هستهای بر میز مذاکرات بهطور قاطع ایستادهاند. حتی آمریکاییها هم بعدها به این امر اذعان کردند و معلوم شد ما راست میگفتیم و دیگران به ما ظلم کرده بودند.
بعد از آن گفتند حزبالله جریان انتخابات ریاستجمهوری را متوقف کرده و به انتظار فرجام حوادث سوریه است. در حالیکه ما هزار بار به آقایان گفتیم کاری به اوضاع سوریه و منطقه نداشته باشید و بنشینید و دربارهی ریاستجمهوری مذاکره کنید و تصمیمی بگیرید. اما زیر بار نمیرفتند. تا اینکه در روز ۲۱ اکتبر معلوم شد این موضوع نه ربطی به پروندهی هستهای داشت و نه به حوادث سوریه و نه اساسا ایران با کسی در اینباره گفتوگو کرده است. وقتی آقای اولاند با آقای روحانی گفتوگو کرد، آقای روحانی گفت این موضوع به خود لبنانیها مربوط است و باید دید خودشان بر کدام شخص توافق خواهند کرد.
واتیکان، ایتالیا، روسیه و همهی کشورها با ایران در اینباره گفتوگو کردند، و در مقابل ایران به همه گفت این پروندهی لبنانی است و آنها با ما همپیمان و دوستاند اما این مسئله به خودشان مربوط است و ما دخالتی نمیکنیم. ایران و سوریه هر دو میخواستند این موضوع لبنانی محض باشد، اما کسانی که نمیخواستند اینگونه باشد افرادی غیر از ما هستند.
بعضیها گفتند مسئلهی ریاستجمهوری لبنان در گرو حل مشکلات سیاسی بین ایران و عربستان سعودی است. یعنی پروندهی ریاستجمهوری لبنان یکی از پروندههای مورد اختلاف بین ایران و سعودی در کنار موضوع یمن، سوریه، عراق و بحرین است که هیچ صحتی ندارد و اینها یک مشت حرفهای موهوم است.
هیچ معاملهای بین حزبالله و میشل عون وجود ندارد
آنچه بین ما (حزبالله) و جناب آقای رئیسجمهور میشل عون وجود دارد، تنها و تنها اعتماد به استقلال و صداقت و شفافیت اوست و هیچ معامله و بده بستانی بین ما و او صورت نگرفته است. همین اعتماد برای ما کافی است. ما کاملا اطمینان داریم که امروز شخصی که به کاخ ریاستجمهوری راه پیدا کرده است یک مرد فرماندهی با صداقت، شجاع، میهندوست و مستقل است که چون کوه ایستاده است. بهنظر ما او کسی است که نمیشود او را فروخت و نه میشود خرید و نه اهل ساخت و پاخت است، بلکه پایبند به اصولی است که بر اساس آنها حرکت میکند.
اسرائیل مقر استکبار نو در منطقه است
سالگرد بیانیهی بالفور را پشت سر گذاشتیم؛ بیانیهای که در آن کسی که مالک نبود، زمینی را به کسی که مستحق آن نبود بخشید. بیانیهای که بر اساس آن رژیم صهیونیستی بنیانگذاری شد و یهودیان صهیونیست در آن به خدمت یک طرح انگلیسی بهکار گرفته شدند و الّا یهودیان و صهیونیستها تنها بهدنبال تشکیل یک حکومت بودند، و جای آن برای آنها چندان فرقی نداشت. آرژانتین یکی از گزینهها بود، اوگاندا نیز یکی از گزینهها بود، همچنین در اروپا نیز بهدنیال جایی برای تأسیس دولت خود بودند.
اما این عقل انگلیسی و استعمار پیر انگلیس بود که برای منطقهی ما نقشهها کشید که چگونه آن را پاره پاره کند و بر آن تسلط پیدا کند و همهی ثروتهایش را بمکد و هزار بلای دیگر بر سر آن بیاورد. البته فلسطین یکی از گزینههای پروژهی صهیونیستها بود اما انگلیسیها آنها را به فلسطین آوردند و آن موقع بود که داستانسراییها دربارهی سرزمین موعود و سرزمین آبا و اجدادی یهود و وعدهی شیر و عسل شروع شد. وگرنه خود صهیونیستها تصمیم قاطعی نسبت به فلسطین نگرفته بودند، بلکه چند گزینه داشتند که یکی از آن گزینهها فلسطین بود. و بههمین خاطر است که اسرائیل را جلوترین پادگان و مقرّ نظامی استعمار کهنه و استکبار نو یعنی آمریکا میدانیم. بههر حال تأمل در این بیانیه و مناسبت، و یادآوری حوادث آن زمان برای مردم و بازخوانی مواضع حاکمان و نظامهای عربی و اینکه چه کسانی بر سر این سرزمین معامله کردند و چه کسانی ایستادگی کردند و چه کسانی خیانت کردند همهی اینها مهم است و نباید این گذشته را به فراموشی سپرد، اما به هر حال بیانیهی بالفور دولتی را بنیانگذاری کرد اما این دولت توان ماندن در این منطقه را ندارد. چرا که این دولت بر خلاف قوانین طبیعی و قوانین تاریخی و سنتها و ارادهی مردم شکل گرفته است.
تهمت هدف قرار دادن مکه از سوی یمنیها غیر قابل هضم است
تهمتی که به ارتش یمن و نیروهای مردمی یمن زده شد، که مکه مکرمه را با موشک بالستیک هدف قرار دادهاند تهمتی است که نه میشود باور کرد نه میشود هضم کرد و نه میشود بلعید. عربستان سعودی یک دروغ بزرگی را گفت که دنیا هم با او همراه شد و باورش شد. البته دنیا باور نکرد و بعضی از کشورها هم منکر شدند. هیچ دلیلی هم عربستان ارائه نکرد. ولی متأسفانه بعضی از رسانهها و بعضی از دولتها از سر مدارا یا ترس یا طمع با آنها در این تهمت همراه شدند. چه کسی باورش میشود که این مردم پاک و متدین و صبور یمن که اهل نماز، روزه، حج و عمره هستند که در طول تاریخ غیرتمندانه از حرمین شریفین محافظت کردهاند چنین کاری بکنند!؟ به این چنین مردمی تهمت میزنید که مکه را هدف موشک قرار دادند!؟
آنها گفتند ما فلان فرودگاه را در جده هدف قرار دادیم. دلیل بیاورید که مکه را با موشک زدند و دنیا را قانع کنید. اگر دلیل دارید حتی ما که از برادران یمنیمان دفاع میکنیم در آن صورت خواهیم گفت که این کار محکوم است. اما چرا تهمتزنی تا این حد!؟ چرا ظلم و جنایت تا این حد!؟ اضافه بر مظلومیت این مردم که هر روز در معرض کشتار و بمباران قرار میگیرند، جنایتی دیگر در حق آنها انجام میگیرد و آن این که از بلندترین منابر اسلامی در جهان اسلام، به تهمتِ هدف قرار دادن مکه محکوم میشوند. این کار زشت فضاحتباری است که به نتیجهای هم نخواهد رسید.