1394/03/11
گفتاری از حسن کاظمی قمی، سفیر پیشین ایران در عراق
دست برتر ایران در جنگ نیابتی
رهبر انقلاب در بازدید خود از دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین علیهالسلام به موضوع کشاندن جنگ نیابتی به مرزهای ایران اشاره کرده و فرمودند: «بنده خبرهایی دارم از اینکه دشمنان ما با همراهی برخی از مسئولان سفیه منطقهی خلیجفارس - نه همهشان، بعضی - درصدد هستند که جنگهای نیابتی را به مرزهای ایران بکشانند. پاسداران انقلاب اسلامی و همهی پاسداران حریم امنیّت ملّی در سازمانهای مختلف بیدارند، هوشیارند. این را بدانند که اگر شیطنتی صورت بگیرد، واکنش جمهوری اسلامی بسیار سخت خواهد بود.» دربارهی دلایل ایجاد جنگ نیابتی از سوی نظام سلطه، و همچنین چگونگی واکنش ایران در قبال آن، با حسن کاظمی قمی، سفیر پیشین ایران در عراق به گفتگو نشستیم.
نقطهی آغاز، ورود نظامی به غرب آسیا
اگر بخواهیم یک تحلیل واقعی از صحنهی تحولات سیاسی و ژئوپلیتیک در منطقهی غرب آسیا داشته باشیم، باید نقبی به تحولات چندسالهی اخیر بزنیم. باید گفت که نقطهی شروع تحولات چند سال اخیر را باید از سال ۲۰۰۱، یعنی بعد از حادثهی یازده سپتامبر دانست که آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم، به غرب آسیا لشکرکشی کردند. آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم و برای کمک به صلح و امنیت جهانی که از ناحیهی تروریسم در خطر قرار گرفته بود، با لشکرکشی نظامی، خودشان را به منطقهی غرب آسیا رساندند. شروع این حرکت هم از افغانستان بود؛ به بهانهی اینکه طالبان متهم به همکاری با جریان القاعدهای بود که در حادثهی یازده سپتامبر، به تعبیر آمریکاییها مجرم بود؛ اگرچه ماهیت این حادثه هنوز هم بهدرستی کشف نشده است. آمریکاییها در گام اول، در جهت سقوط رژیم طالبان اقدام کردند؛ رژیمی که توسط خود آمریکاییها و انگلیسیها و با پول سعودیها و برخی کشورهای منطقه، جهت ایجاد یک نظام جدید، در افغانستان شکل گرفته بود.
با فضایی که در افغانستان به وجود آمد، دومین هدف آمریکاییها، کشور عراق بود. در عراق هم به بهانهی وجود رژیم دیکتاتور و مجهز به سلاحهای کشتارجمعی وارد شدند. آنها مدعی بودند رژیم عراق با تروریسم در ارتباط است. بهزعم آمریکاییها، امکان داشت رژیم صدام، سلاحهای کشتارجمعی را در اختیار تروریستها قرار بدهد. با این سناریو، حملهی نظامی به عراق صورت گرفت، درحالیکه آمریکاییها از شورای امنیت سازمان ملل هم مجوز نگرفته بودند. در واقع آنها میخواستند بگویند که رویهی بینالمللی عوض شده است. آمریکا بعد از سقوط رژیم صدام، بهدنبال اشغال این کشور و ایجاد یک نظام سیاسی بهظاهر دموکراتیک، اما با مدل آمریکایی بود و اینکه بتواند حضور نظامی خودش را دائمی کند و ساختار دفاع امنیتی عراق را هم آمریکایی کند. آمریکا با این اهداف وارد عراق شد، اما با مقاومت مردم مواجه گردید. در حقیقت، آمریکاییها نتوانستند سلطهی خودشان را بر این کشور تحمیل کنند. تا سال ۲۰۱۰ که توافقنامهی امنیتی دلخواه آمریکاییها امضا نشد و آنها مجبور شدند که نیروهای نظامی خودشان را از عراق خارج کنند.
این ناکامی فقط در عراق نبود. در سوریه، فلسطین اشغالی، مقاومت اسلامی لبنان و جنگ ۳۳روزه هم این اتفاق افتاد. برایند عملکرد آمریکاییها از سال ۲۰۰۳ تا به امروز، در همهی جبههها، از جمله جبههی جمهوری اسلامی، شکست خورده است. شما میبینید بدترین نوع تحریمها را تحمیل کردند، اما باز هم ناکام ماندند.
گزارش تصویری | گفتوگو با آقای حسن کاظمی قمی
از طرف دیگر، امروز آمریکاییها توان اقدام مستقیم نظامی را به دلایل متعددی ندارند. عدم اجماع در داخل آمریکا، شرایط اقتصادی این کشور، شرایط منطقه و شرایط امروز جبههی مقاومت با سردمداری جمهوری اسلامی ایران و نیز شرایط صحنهی بینالمللی، به آمریکا این اجازه را نمیدهد. از طرف دیگر، آمریکاییها نشان دادهاند که نمیتوانند دو بحران را همزمان مدیریت کنند. این عوامل موجب شده است تا آمریکاییها نتوانند با هژمونی نظامی، سلطهی خودشان را بر یک منطقه تحمیل کنند؛ یعنی دیگر این توان وجود ندارد. این موضوع نشان میدهد که آمریکاییها در بُعد «اقتدار» دچار مشکل اساسی شدهاند. این واقعیت را شما در سخنان رئیسجمهور آمریکا هم میبینید. البته باید تأکید کنم که برای آمریکا مطلوب این است که بهمنظور به زانو درآوردن حریف، از طریق تهدید نظامی، به توان و خواستهی خودش برسد. تهدید نظامی این خاصیت را برای آمریکا دارد که ارادهی خودش را تحمیل میکند و به دیگران پیام میدهد که همین حالت برای آن کشور هم میتواند اجرا شود. یعنی در حقیقت، از طریق یک عملیات نظامی، فضای روانی ایجاد میکند. به همین خاطر، وقتی میخواست عراق را اشغال کند، حاضر نشد به شورای امنیت رجوع کند تا مجوز بگیرد. در واقع میخواست به دنیا نشان بدهد که رویهی بینالمللی عوض شده است.
سناریوی جایگزین اقدام نظامی مستقیم
سناریوی جدیدی که امروز طراحی شده، در حقیقت در چارچوب همان اهداف سال ۲۰۰۳ آمریکاست، اما این سناریو متفاوت از اشغال و تجاوز نظامی است. امروز سناریوی جدید در منطقهی غرب آسیا، از طریق «ایجاد جنگ نیابتی»، «کشاندن منطقه به فضای تجزیه»، «به وجود آوردن ائتلافهای تصنعی به بهانهی مبارزه با تروریسم» و... است، اما در حقیقت در چارچوب همان هدفهای «بازگشت به سلطه»، «ایجاد تفرقه در امت اسلامی» و نیز مسئلهی «تحریمهای اقتصادی و انسانی» است. مجموعهی این سناریوها یا راهکارها، جایگزین آن حضور، اشغال و تجاوز نظامی شده است. این سناریوها در مقابل جبههی مقاومت و بیداری اسلامی (که متأسفانه اگرچه آغاز خوبی داشت، اما با توطئههایی که صورت گرفت، در برخی کشورها بهسمت انحراف کشیده شد) طراحی شده است. جنگ نیابتی دو بال دارد. یک بال آن جریان تکفیری استعماری فرقهای با ویژگیهای جهالت و خباثت است که شما نمادش را امروز در داعش میبینید. بال دوم آن، تهاجمها و تجاوزهای نظامی توسط کشورهای همپیمان با آمریکاست که نمادش را از سعودیها در تجاوز به یمن مشاهده میکنید. همان رویهای که آمریکا آغاز کرد و بدون رجوع به شورای امنیت، خودش رأساً به عراق لشکرکشی کرد، امروز در آلسعود میبینید که خیلی خطرناک است. اگر این کار به یک رویه تبدیل شود، دیگر میتوان به هر کشوری تجاوز کرد، بدون اینکه جامعهی جهانی به آن متعرض بشود.
در موضوع ائتلافسازی تصنعی هم که به بهانهی مبارزه با داعش ایجاد کردهاند، بهدنبال از بین بردن داعش نیستند، چون اگر بنای مبارزه با داعش داشتند، با این توانمندیهای فنی، نظامی، اطلاعاتی و تکنولوژیکی که دارند، میتوانستند به دولت عراق برای نابودی داعش کمک کنند. اما در حقیقت آمریکا به بهانهی مبارزه با داعش، میخواهد ائتلافی درست کند تا گروههای داخل عراق را بدون هماهنگی با دولت این کشور، تسلیح کند. اگر داعش از بین برود، آنها دیگر بهانهای برای حضور در این کشور ندارند. آمریکا هنوز بهدنبال تحقق همان هدفهاست؛ یعنی بازگشت و سلطهی مجدد.
برپایهی این دو عامل، امروز میبینید که منطقهی ما دچار یک تحول ژئوپلیتیک شده است. همین که داعش میگوید جغرافیای حکومت من از لیبی است تا مرزهای شرقی ایران و بعد موصل را میگیرد و خلافت اسلامی شکل میدهد و مرزهای سیاسی بین عراق و سوریه از بین میرود، این یک تغییر ژئوپلیتیک است. تجاوز سعودیها هم به همین شکل است. از این منظر، باید گفت این سناریو جایگزین حضور، اشغال و تجاوز نظامی آمریکاست. اگر آمریکا در سال ۲۰۰۳ بهدنبال این بود که هژمونی سلطهی خودش را از طریق حضور نظامی در منطقه پیاده کند و امنیت و ناامنی را مدیریت کند، امروز سعی دارد با جنگ نیابتی، منطقه را بهسمت ناآرامی و آشوب و تجزیه بکشاند. این یک امر طبیعی است. با خصومتی که این مثلث حامی تکفیر یعنی نظام سلطه به رهبری آمریکا، صهیونیسم و سران ارتجاعی عرب و غیرعرب منطقه نسبت به کشورهای مستقلی چون جمهوری اسلامی ایران دارند، این امر طبیعی است. امروز در موضوعاتی مثل سوریه، این حقیقت دیده میشود و کشورهایی مثل عربستان سعودی، قطر و ترکیه بهطور مستقیم وارد عمل شدهاند.
بهعنوان مثال، در موضوع برخورد با تکفیریها در عراق، دیدیم که جمهوری اسلامی ایران پیشگام این صحنه بود. البته این بدان مفهوم نیست که جمهوری اسلامی ایران به منافع ملی و امنیت ملی خود بیتوجه است، بلکه دقیقاً منافع ملی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، امروز در محدودهی مرزهای سیاسی تعریفشده در نقشه نیست. علتش هم این است که امروز طراحی دشمن برای کل منطقه است. اگر تروریسم در منطقه شکل میگیرد، محدود به یک منطقهی جغرافیایی خاص نیست و این ناامنی تسری پیدا میکند. به همین خاطر، وقتی جمهوری اسلامی ایران از مظلومین یمن، غزه یا لبنان حمایت میکند، فارغ از اینکه این کار یک اقدام انسانی، اخلاقی و اسلامی است، در چارچوب منافع ملی ما قرار دارد.
ایجاد درگیری فرسایشی برای ایران
امروز برای به زانو درآوردن و شکستن مقاومت ملت ایران، از تحریمهای ظالمانه گرفته تا ایجاد هرجومرج و ناامنی در منطقه، استفاده میکنند. آنها میخواهند جمهوری اسلامی دچار درگیری فرسایشی با تحولات منطقهای بشود. اگرچه تاکنون جبههی دشمن در منطقه ناکام مانده است، اما اینکه سعی میکند سمتوسوی حرکت خودش را به مرزهای جمهوری اسلامی ایران بکشاند، با توجه به اینکه امسال سال انتخابات است، مؤید این مطلب است. این قابل توجه است که آمریکاییها از یک طرف تحریمهای اقتصادی را همچنان دنبال میکنند و از طرف دیگر، در محیط پیرامونی ما، به ناامنی دامن میزنند. با کمک آمریکاییها، امروز حتی در پاکستان و افغانستان هم بحث داعش در حال جدی شدن است؛ بهنحویکه موقعیت طالبان تضعیف شده است و داعش را جایگزین آن کردهاند. بنابراین در محیط پیرامونی ما، این مسئله قابل پیشبینی است که آمریکا میخواهد درگیریها بهسمت مرزهای ما کشیده شود. از نظر آمریکا، حملهی نظامی، مذاکرهی سیاسی و همکاریهای اقتصادی و حتی تحریم اقتصادی، هر کدام ابزاری هستند برای تحقق اهداف این کشور. مفهومش این است که آمریکا پای میز مذاکره نمینشیند که با شما مشکلش را حل کند، بلکه میخواهد آنچه از طریق جنگ به دست نیاورده است، از طریق مذاکره محقق کند.
در همین قضیهی تحریمها، ابتدا هدفگذاری تحریمها بهسمت دولت بود، اما کمکم به ملت کشیده شد. شما میبینید که داروها را هم تحریم میکنند. استدلال آمریکاییها این است که این تحریمها باید موجب شود که مردم اعتراض کنند و یک خیزش مردمی علیه دولت شکل بگیرد. این نشان میدهد که حربهی ضددولت جواب نداده است و الآن برای شکستن مقاومت ملت کار میکنند. مشابه این طرح را در غزه هم میبینید. در جنگ ۵۱روزهی رژیم اشغالگر قدس، حملهی مستقیم آنها اینبار به کجا بود؟ به زیرساختها، مدارس، بیمارستانها، نیروگاهها و حتی خانههای مسکونی مردم. برای اینکه مقاومت مردم بشکند و به نیروهای جهادی فشار بیاورند. مشابه همین کار را در تجاوز هوایی آلسعود علیه مردم یمن میبینید. تکنیک و تاکتیک در جنگ و تحریم اقتصادی، مشابه هم عمل میکنند؛ از کودککشی به سبک نظامی تا تحریم داروها علیه ضعیفترین انسانها که در شرایط سخت جسمی یا روحی به سر میبرند.
آمریکاییها بهدنبال توسعهی ناآرامی و آشوب در منطقه هستند؛ چراکه از این رهگذر میتوانند توان کشورهای جبههی مقاومت را تحلیل دهند و بهجای اینکه ارتشهای اسلامی با قشون نظامی آمریکا درگیر باشند، با یکدیگر و جریانات تکفیری درگیر شوند. این به معنای انحراف در بیداری اسلامی است. اگر نوک پیکان بهسمت رژیم اشغالگر قدس بود، امروز آمریکاییها در لبهی تیغ خطر بودند.
از دشمنان جمهوری اسلامی ایران انتظاری غیر از این نمیرود. جمهوری اسلامی ایران به دلیل اتکا به خدا و ایمانش و وحدت بین ملت و دولت و رهبری بیبدیلش، در همهی صحنهها پیشتاز است و در بسیاری از صحنهها، جلوتر از مجموعههای دیگر است. تجربه نشان داده که امروز جمهوری اسلامی ایران در احاطه بر محیط داخلی و امنیت مرزهایش و کمک به همسایگان برای برقراری امنیت در محیط پیرامونی، موفق بوده است، اما باید با تلاش مضاعف، پیمانهای منطقهای شکل بگیرد، وگرنه پدیدهای که امروز بهعنوان جنگ نیابتی بروز کرده و ائتلاف دروغینی که آمریکا به وجود آورده است، نشان میدهد که آنها برای سالیان متعدد و متمادی، سناریوی ایجاد آشوب و ناآرامی در منطقه را دنبال میکنند. به همین دلیل، نباید سیگنال غلط داده شود که سردمداری این حرکت با آلسعود است. قطعاً تجاوز آلسعود به مردم مظلوم یمن، یک جنایت ضدبشری است، اما طراحی این سناریو با نظام سلطه و صهیونیسم است. با مواضعی که آمریکا در پیش دارد و مواضعی که امروز سعودیها اتخاذ کردهاند، میخواهند این جنگ نیابتی را در کمک به جریانات تروریستی امثال داعش، بهسمت مرزهای جمهوری اسلامی ایران گسیل کنند.
خالق فرصتها در دل بحرانها
جمهوری اسلامی ایران که تاکنون خالق فرصتها در دل بحرانها بوده است، این مسئله را هم تبدیل به یک فرصت خواهد کرد. البته با هوشمندی باید ائتلاف و اتحاد در منطقه شکل بگیرد. به نظر میآید که این سناریو یک سناریوی کوتاهمدت نخواهد بود. این خطر اگر در محیط پیرامونی مهار نشود، قطعاً جدی است، چون آنها مرزی ندارند. جریان تروریسم یک جریان سیال است. اینکه یک هستهی عملیاتی بیاید در یک نقطهی مرزی و عملیاتی انجام دهد، یک امر غیرطبیعی نیست. در مرزهای ما هم تأمین امنیت با کشورهای همجوار است. ما در همسایگیمان عراقی را داریم که با بحران امنیتی مواجه است. افغانستان هم بهشکل دیگری دچار بحران امنیت است. احتمال اینکه این رخنهها صورت بگیرد، منتفی نیست، اما احاطه و کنترل ما بر مرزها جدی است و باید به آن توجه داشته باشیم.
اگر جریانهای تکفیری دهها هزار نفر را بکشند، کسی جوابگو نیست. همانطور که امروز دست به جنایت میزنند. آیا جامعهی جهانی این جنایتکار را محکوم میکند؟ وقتی داعش به عراق حمله کرد، بیش از سه ماه آمریکا و جهان غرب بهکلی سکوت کرده بودند. این مسئله نشان میدهد که هماهنگی بین آنها وجود دارد. البته آمریکاییها همواره با عقل ابزاری به مسائل نگاه میکنند. امروز مصالحشان این است در برابر کشورهای مستقل و جبههی مقاومت، جریانی مثل تکفیر (که مصداق واقعی اسلام آمریکایی است) را علم کنند تا به جان این کشورها بیفتد. اگر موفق شد، قطعاً آنها را کنار خواهد زد، چون این جریان مطلوب آمریکاییها نیست، اما بهعنوان ابزار، تا زمانی که مفید باشند، از آنها استفاده میکنند. البته طبیعی است که خود این جریانهای تکفیری، در مواردی از کشورهای حامی زاویه میگیرند. نمونهاش را در قضیهی طالبان و القاعده دیدیم.
نقطهی آغاز، ورود نظامی به غرب آسیا
اگر بخواهیم یک تحلیل واقعی از صحنهی تحولات سیاسی و ژئوپلیتیک در منطقهی غرب آسیا داشته باشیم، باید نقبی به تحولات چندسالهی اخیر بزنیم. باید گفت که نقطهی شروع تحولات چند سال اخیر را باید از سال ۲۰۰۱، یعنی بعد از حادثهی یازده سپتامبر دانست که آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم، به غرب آسیا لشکرکشی کردند. آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم و برای کمک به صلح و امنیت جهانی که از ناحیهی تروریسم در خطر قرار گرفته بود، با لشکرکشی نظامی، خودشان را به منطقهی غرب آسیا رساندند. شروع این حرکت هم از افغانستان بود؛ به بهانهی اینکه طالبان متهم به همکاری با جریان القاعدهای بود که در حادثهی یازده سپتامبر، به تعبیر آمریکاییها مجرم بود؛ اگرچه ماهیت این حادثه هنوز هم بهدرستی کشف نشده است. آمریکاییها در گام اول، در جهت سقوط رژیم طالبان اقدام کردند؛ رژیمی که توسط خود آمریکاییها و انگلیسیها و با پول سعودیها و برخی کشورهای منطقه، جهت ایجاد یک نظام جدید، در افغانستان شکل گرفته بود.
سناریوی جدیدی که امروز طراحی شده، در حقیقت در چارچوب همان اهداف سال ۲۰۰۳ آمریکاست، اما این سناریو متفاوت از اشغال و تجاوز نظامی است. امروز سناریوی جدید در منطقهی غرب آسیا، از طریق «ایجاد جنگ نیابتی»، «کشاندن منطقه به فضای تجزیه»، «به وجود آوردن ائتلافهای تصنعی به بهانهی مبارزه با تروریسم» و امثالهم است.
با فضایی که در افغانستان به وجود آمد، دومین هدف آمریکاییها، کشور عراق بود. در عراق هم به بهانهی وجود رژیم دیکتاتور و مجهز به سلاحهای کشتارجمعی وارد شدند. آنها مدعی بودند رژیم عراق با تروریسم در ارتباط است. بهزعم آمریکاییها، امکان داشت رژیم صدام، سلاحهای کشتارجمعی را در اختیار تروریستها قرار بدهد. با این سناریو، حملهی نظامی به عراق صورت گرفت، درحالیکه آمریکاییها از شورای امنیت سازمان ملل هم مجوز نگرفته بودند. در واقع آنها میخواستند بگویند که رویهی بینالمللی عوض شده است. آمریکا بعد از سقوط رژیم صدام، بهدنبال اشغال این کشور و ایجاد یک نظام سیاسی بهظاهر دموکراتیک، اما با مدل آمریکایی بود و اینکه بتواند حضور نظامی خودش را دائمی کند و ساختار دفاع امنیتی عراق را هم آمریکایی کند. آمریکا با این اهداف وارد عراق شد، اما با مقاومت مردم مواجه گردید. در حقیقت، آمریکاییها نتوانستند سلطهی خودشان را بر این کشور تحمیل کنند. تا سال ۲۰۱۰ که توافقنامهی امنیتی دلخواه آمریکاییها امضا نشد و آنها مجبور شدند که نیروهای نظامی خودشان را از عراق خارج کنند.
این ناکامی فقط در عراق نبود. در سوریه، فلسطین اشغالی، مقاومت اسلامی لبنان و جنگ ۳۳روزه هم این اتفاق افتاد. برایند عملکرد آمریکاییها از سال ۲۰۰۳ تا به امروز، در همهی جبههها، از جمله جبههی جمهوری اسلامی، شکست خورده است. شما میبینید بدترین نوع تحریمها را تحمیل کردند، اما باز هم ناکام ماندند.
گزارش تصویری | گفتوگو با آقای حسن کاظمی قمی
از طرف دیگر، امروز آمریکاییها توان اقدام مستقیم نظامی را به دلایل متعددی ندارند. عدم اجماع در داخل آمریکا، شرایط اقتصادی این کشور، شرایط منطقه و شرایط امروز جبههی مقاومت با سردمداری جمهوری اسلامی ایران و نیز شرایط صحنهی بینالمللی، به آمریکا این اجازه را نمیدهد. از طرف دیگر، آمریکاییها نشان دادهاند که نمیتوانند دو بحران را همزمان مدیریت کنند. این عوامل موجب شده است تا آمریکاییها نتوانند با هژمونی نظامی، سلطهی خودشان را بر یک منطقه تحمیل کنند؛ یعنی دیگر این توان وجود ندارد. این موضوع نشان میدهد که آمریکاییها در بُعد «اقتدار» دچار مشکل اساسی شدهاند. این واقعیت را شما در سخنان رئیسجمهور آمریکا هم میبینید. البته باید تأکید کنم که برای آمریکا مطلوب این است که بهمنظور به زانو درآوردن حریف، از طریق تهدید نظامی، به توان و خواستهی خودش برسد. تهدید نظامی این خاصیت را برای آمریکا دارد که ارادهی خودش را تحمیل میکند و به دیگران پیام میدهد که همین حالت برای آن کشور هم میتواند اجرا شود. یعنی در حقیقت، از طریق یک عملیات نظامی، فضای روانی ایجاد میکند. به همین خاطر، وقتی میخواست عراق را اشغال کند، حاضر نشد به شورای امنیت رجوع کند تا مجوز بگیرد. در واقع میخواست به دنیا نشان بدهد که رویهی بینالمللی عوض شده است.
سناریوی جایگزین اقدام نظامی مستقیم
سناریوی جدیدی که امروز طراحی شده، در حقیقت در چارچوب همان اهداف سال ۲۰۰۳ آمریکاست، اما این سناریو متفاوت از اشغال و تجاوز نظامی است. امروز سناریوی جدید در منطقهی غرب آسیا، از طریق «ایجاد جنگ نیابتی»، «کشاندن منطقه به فضای تجزیه»، «به وجود آوردن ائتلافهای تصنعی به بهانهی مبارزه با تروریسم» و... است، اما در حقیقت در چارچوب همان هدفهای «بازگشت به سلطه»، «ایجاد تفرقه در امت اسلامی» و نیز مسئلهی «تحریمهای اقتصادی و انسانی» است. مجموعهی این سناریوها یا راهکارها، جایگزین آن حضور، اشغال و تجاوز نظامی شده است. این سناریوها در مقابل جبههی مقاومت و بیداری اسلامی (که متأسفانه اگرچه آغاز خوبی داشت، اما با توطئههایی که صورت گرفت، در برخی کشورها بهسمت انحراف کشیده شد) طراحی شده است. جنگ نیابتی دو بال دارد. یک بال آن جریان تکفیری استعماری فرقهای با ویژگیهای جهالت و خباثت است که شما نمادش را امروز در داعش میبینید. بال دوم آن، تهاجمها و تجاوزهای نظامی توسط کشورهای همپیمان با آمریکاست که نمادش را از سعودیها در تجاوز به یمن مشاهده میکنید. همان رویهای که آمریکا آغاز کرد و بدون رجوع به شورای امنیت، خودش رأساً به عراق لشکرکشی کرد، امروز در آلسعود میبینید که خیلی خطرناک است. اگر این کار به یک رویه تبدیل شود، دیگر میتوان به هر کشوری تجاوز کرد، بدون اینکه جامعهی جهانی به آن متعرض بشود.
در موضوع ائتلافسازی تصنعی هم که به بهانهی مبارزه با داعش ایجاد کردهاند، بهدنبال از بین بردن داعش نیستند، چون اگر بنای مبارزه با داعش داشتند، با این توانمندیهای فنی، نظامی، اطلاعاتی و تکنولوژیکی که دارند، میتوانستند به دولت عراق برای نابودی داعش کمک کنند. اما در حقیقت آمریکا به بهانهی مبارزه با داعش، میخواهد ائتلافی درست کند تا گروههای داخل عراق را بدون هماهنگی با دولت این کشور، تسلیح کند. اگر داعش از بین برود، آنها دیگر بهانهای برای حضور در این کشور ندارند. آمریکا هنوز بهدنبال تحقق همان هدفهاست؛ یعنی بازگشت و سلطهی مجدد.
منافع ملی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، امروز در محدودهی مرزهای سیاسی تعریفشده در نقشه نیست. علتش هم این است که امروز طراحی دشمن برای کل منطقه است. به همین خاطر، وقتی جمهوری اسلامی ایران از مظلومین یمن، غزه یا لبنان حمایت میکند، فارغ از اینکه این کار یک اقدام انسانی، اخلاقی و اسلامی است، در چارچوب منافع ملی ما قرار دارد.
برپایهی این دو عامل، امروز میبینید که منطقهی ما دچار یک تحول ژئوپلیتیک شده است. همین که داعش میگوید جغرافیای حکومت من از لیبی است تا مرزهای شرقی ایران و بعد موصل را میگیرد و خلافت اسلامی شکل میدهد و مرزهای سیاسی بین عراق و سوریه از بین میرود، این یک تغییر ژئوپلیتیک است. تجاوز سعودیها هم به همین شکل است. از این منظر، باید گفت این سناریو جایگزین حضور، اشغال و تجاوز نظامی آمریکاست. اگر آمریکا در سال ۲۰۰۳ بهدنبال این بود که هژمونی سلطهی خودش را از طریق حضور نظامی در منطقه پیاده کند و امنیت و ناامنی را مدیریت کند، امروز سعی دارد با جنگ نیابتی، منطقه را بهسمت ناآرامی و آشوب و تجزیه بکشاند. این یک امر طبیعی است. با خصومتی که این مثلث حامی تکفیر یعنی نظام سلطه به رهبری آمریکا، صهیونیسم و سران ارتجاعی عرب و غیرعرب منطقه نسبت به کشورهای مستقلی چون جمهوری اسلامی ایران دارند، این امر طبیعی است. امروز در موضوعاتی مثل سوریه، این حقیقت دیده میشود و کشورهایی مثل عربستان سعودی، قطر و ترکیه بهطور مستقیم وارد عمل شدهاند.
بهعنوان مثال، در موضوع برخورد با تکفیریها در عراق، دیدیم که جمهوری اسلامی ایران پیشگام این صحنه بود. البته این بدان مفهوم نیست که جمهوری اسلامی ایران به منافع ملی و امنیت ملی خود بیتوجه است، بلکه دقیقاً منافع ملی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، امروز در محدودهی مرزهای سیاسی تعریفشده در نقشه نیست. علتش هم این است که امروز طراحی دشمن برای کل منطقه است. اگر تروریسم در منطقه شکل میگیرد، محدود به یک منطقهی جغرافیایی خاص نیست و این ناامنی تسری پیدا میکند. به همین خاطر، وقتی جمهوری اسلامی ایران از مظلومین یمن، غزه یا لبنان حمایت میکند، فارغ از اینکه این کار یک اقدام انسانی، اخلاقی و اسلامی است، در چارچوب منافع ملی ما قرار دارد.
ایجاد درگیری فرسایشی برای ایران
امروز برای به زانو درآوردن و شکستن مقاومت ملت ایران، از تحریمهای ظالمانه گرفته تا ایجاد هرجومرج و ناامنی در منطقه، استفاده میکنند. آنها میخواهند جمهوری اسلامی دچار درگیری فرسایشی با تحولات منطقهای بشود. اگرچه تاکنون جبههی دشمن در منطقه ناکام مانده است، اما اینکه سعی میکند سمتوسوی حرکت خودش را به مرزهای جمهوری اسلامی ایران بکشاند، با توجه به اینکه امسال سال انتخابات است، مؤید این مطلب است. این قابل توجه است که آمریکاییها از یک طرف تحریمهای اقتصادی را همچنان دنبال میکنند و از طرف دیگر، در محیط پیرامونی ما، به ناامنی دامن میزنند. با کمک آمریکاییها، امروز حتی در پاکستان و افغانستان هم بحث داعش در حال جدی شدن است؛ بهنحویکه موقعیت طالبان تضعیف شده است و داعش را جایگزین آن کردهاند. بنابراین در محیط پیرامونی ما، این مسئله قابل پیشبینی است که آمریکا میخواهد درگیریها بهسمت مرزهای ما کشیده شود. از نظر آمریکا، حملهی نظامی، مذاکرهی سیاسی و همکاریهای اقتصادی و حتی تحریم اقتصادی، هر کدام ابزاری هستند برای تحقق اهداف این کشور. مفهومش این است که آمریکا پای میز مذاکره نمینشیند که با شما مشکلش را حل کند، بلکه میخواهد آنچه از طریق جنگ به دست نیاورده است، از طریق مذاکره محقق کند.
در همین قضیهی تحریمها، ابتدا هدفگذاری تحریمها بهسمت دولت بود، اما کمکم به ملت کشیده شد. شما میبینید که داروها را هم تحریم میکنند. استدلال آمریکاییها این است که این تحریمها باید موجب شود که مردم اعتراض کنند و یک خیزش مردمی علیه دولت شکل بگیرد. این نشان میدهد که حربهی ضددولت جواب نداده است و الآن برای شکستن مقاومت ملت کار میکنند. مشابه این طرح را در غزه هم میبینید. در جنگ ۵۱روزهی رژیم اشغالگر قدس، حملهی مستقیم آنها اینبار به کجا بود؟ به زیرساختها، مدارس، بیمارستانها، نیروگاهها و حتی خانههای مسکونی مردم. برای اینکه مقاومت مردم بشکند و به نیروهای جهادی فشار بیاورند. مشابه همین کار را در تجاوز هوایی آلسعود علیه مردم یمن میبینید. تکنیک و تاکتیک در جنگ و تحریم اقتصادی، مشابه هم عمل میکنند؛ از کودککشی به سبک نظامی تا تحریم داروها علیه ضعیفترین انسانها که در شرایط سخت جسمی یا روحی به سر میبرند.
آمریکاییها بهدنبال توسعهی ناآرامی و آشوب در منطقه هستند؛ چراکه از این رهگذر میتوانند توان کشورهای جبههی مقاومت را تحلیل دهند و بهجای اینکه ارتشهای اسلامی با قشون نظامی آمریکا درگیر باشند، با یکدیگر و جریانات تکفیری درگیر شوند. این به معنای انحراف در بیداری اسلامی است. اگر نوک پیکان بهسمت رژیم اشغالگر قدس بود، امروز آمریکاییها در لبهی تیغ خطر بودند.
از دشمنان جمهوری اسلامی ایران انتظاری غیر از این نمیرود. جمهوری اسلامی ایران به دلیل اتکا به خدا و ایمانش و وحدت بین ملت و دولت و رهبری بیبدیلش، در همهی صحنهها پیشتاز است و در بسیاری از صحنهها، جلوتر از مجموعههای دیگر است. تجربه نشان داده که امروز جمهوری اسلامی ایران در احاطه بر محیط داخلی و امنیت مرزهایش و کمک به همسایگان برای برقراری امنیت در محیط پیرامونی، موفق بوده است، اما باید با تلاش مضاعف، پیمانهای منطقهای شکل بگیرد، وگرنه پدیدهای که امروز بهعنوان جنگ نیابتی بروز کرده و ائتلاف دروغینی که آمریکا به وجود آورده است، نشان میدهد که آنها برای سالیان متعدد و متمادی، سناریوی ایجاد آشوب و ناآرامی در منطقه را دنبال میکنند. به همین دلیل، نباید سیگنال غلط داده شود که سردمداری این حرکت با آلسعود است. قطعاً تجاوز آلسعود به مردم مظلوم یمن، یک جنایت ضدبشری است، اما طراحی این سناریو با نظام سلطه و صهیونیسم است. با مواضعی که آمریکا در پیش دارد و مواضعی که امروز سعودیها اتخاذ کردهاند، میخواهند این جنگ نیابتی را در کمک به جریانات تروریستی امثال داعش، بهسمت مرزهای جمهوری اسلامی ایران گسیل کنند.
خالق فرصتها در دل بحرانها
از نظر آمریکا، حملهی نظامی، مذاکرهی سیاسی و همکاریهای اقتصادی و حتی تحریم اقتصادی، هر کدام ابزاری هستند برای تحقق اهداف این کشور. مفهومش این است که آمریکا پای میز مذاکره نمینشیند که با شما مشکلش را حل کند، بلکه میخواهد آنچه از طریق جنگ به دست نیاورده است، از طریق مذاکره محقق کند.
جمهوری اسلامی ایران که تاکنون خالق فرصتها در دل بحرانها بوده است، این مسئله را هم تبدیل به یک فرصت خواهد کرد. البته با هوشمندی باید ائتلاف و اتحاد در منطقه شکل بگیرد. به نظر میآید که این سناریو یک سناریوی کوتاهمدت نخواهد بود. این خطر اگر در محیط پیرامونی مهار نشود، قطعاً جدی است، چون آنها مرزی ندارند. جریان تروریسم یک جریان سیال است. اینکه یک هستهی عملیاتی بیاید در یک نقطهی مرزی و عملیاتی انجام دهد، یک امر غیرطبیعی نیست. در مرزهای ما هم تأمین امنیت با کشورهای همجوار است. ما در همسایگیمان عراقی را داریم که با بحران امنیتی مواجه است. افغانستان هم بهشکل دیگری دچار بحران امنیت است. احتمال اینکه این رخنهها صورت بگیرد، منتفی نیست، اما احاطه و کنترل ما بر مرزها جدی است و باید به آن توجه داشته باشیم.
اگر جریانهای تکفیری دهها هزار نفر را بکشند، کسی جوابگو نیست. همانطور که امروز دست به جنایت میزنند. آیا جامعهی جهانی این جنایتکار را محکوم میکند؟ وقتی داعش به عراق حمله کرد، بیش از سه ماه آمریکا و جهان غرب بهکلی سکوت کرده بودند. این مسئله نشان میدهد که هماهنگی بین آنها وجود دارد. البته آمریکاییها همواره با عقل ابزاری به مسائل نگاه میکنند. امروز مصالحشان این است در برابر کشورهای مستقل و جبههی مقاومت، جریانی مثل تکفیر (که مصداق واقعی اسلام آمریکایی است) را علم کنند تا به جان این کشورها بیفتد. اگر موفق شد، قطعاً آنها را کنار خواهد زد، چون این جریان مطلوب آمریکاییها نیست، اما بهعنوان ابزار، تا زمانی که مفید باشند، از آنها استفاده میکنند. البته طبیعی است که خود این جریانهای تکفیری، در مواردی از کشورهای حامی زاویه میگیرند. نمونهاش را در قضیهی طالبان و القاعده دیدیم.