1393/11/25
منطق جمهوری اسلامی چگونه موجب شکست آمریکا در منطقه شد؟
هفتهی پیش رهبر انقلاب در دیدار جمعى از فرماندهان و کارکنان نیروى هوایى به اشتباهات راهبردی ایالات متحده در تحلیل حوادث منطقه اشاره کرده و فرمودند: «این یک واقعیتی است که آمریکاییها در تحلیل حوادث این منطقه و بهطور خاص تحلیل حوادث کشور عزیز ما دچار خطایند؛ دچار اشتباههای راهبردی هستند؛ همین خطاها هم هست که به آنها دارد مرتّبا صدمه میزند، ضربه میزند و ناکامشان میکند؛ خطای محاسباتی دارند.» با دکتر حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی- آفریقایی وزارت خارجه، پیرامون این موضوع و همچنین دست برتر جمهوری اسلامی در حوادث منطقه به گفتوگو نشستیم.
وقتی از بُعد کلی و بهنوعی از بالا به نظم کنونی حاکم بر جهان نگاه میکنیم، یکسری مؤلفهها و شاخصها وجود دارد که نشاندهندهی تغییر نظم موجود در جهان است. شاخصهایی که از پیدایش یک نظم جدید حکایت دارند و بسیاری معتقدند که جهان در برههی کنونی، در دورهی گذار به نظمی نوین قرار دارد. میخواهم نظر شما را در مورد این دوران گذار و خصوصیات این «پیچ تاریخی» بپرسم.
ما در سطح منطقهای و بینالمللی، در شرایط جدید و خاصی قرار گرفتهایم که این شرایط، متفاوت از گذشته است. به باور من، در شرایط کنونی، نظم جهانی از هم فروپاشیده و نظم جدیدی هم جایگزین آن نشده است، اما داریم به سمت یک نظم جدید در سطح بینالمللی و جهانی حرکت میکنیم که باید پایه و مبنای این نظم را بدون تردید، «انقلاب اسلامی» دانست.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یکی از بازیگران فعال در سطح جهانی، بدون تردید آمریکاست؛ بهرغم همهی خطاهای استراتژیک و نقاط ضعفی که دارد. در گذشته طرف مقابل این بازیگر، اتحاد جماهیر شوروی بود، ولی پس از جنگ سرد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امروز شاهد هستیم که در ترتیبات جدید نظم جهانی، یکی از بازیگران اصلی، انقلاب اسلامی است. میخواهم بگویم این تقابل با انقلاب اسلامی وجود دارد و نه صرفاً با جمهوری اسلامی ایران و این به دلیل تأثیرگذاری انقلاب ما در منطقه و در نظام بینالملل است. اتفاقاتی که در برخی کشورهای منطقه رخ میدهد، بدون تردید، به بیش از سه دههی گذشته، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران بازمیگردد.
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان یک مدل در مرکز و کانون تحولی قرار گرفته که نظم نوین جهانی مرتبط با آن در حال شکلگیری است. برای درک بهتر مطلب، بازنگری تحولات سه چهار سال اخیر منطقهی غرب آسیا بسیار حائز اهمیت است. تحولاتی شگرف و عمیق همچون موج از تونس در شمالیترین نقطهی قارهی آفریقا شروع شد و تا یمن در جنوبیترین بخش حوزهی خلیج فارس امتداد پیدا کرد. هرچند ممکن است برخی بگویند بیداری اسلامی خاموش شده یا بهار عربی (به تعبیر برخی عربها) با مشکلات جدی مواجه گشته، اما حقیقت این است که یک دورهی گذار و انتقالی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته است.
شما امروز اگر در ادبیات روابط بینالملل و علوم سیاسی در جهان و بهویژه غرب تأمل داشته باشید، میبینید که اگر قرار است از بازیگران موجود در دورهی گذار یاد کنند، بدون تردید، یکی از این بازیگران، پدیدهی انقلاب اسلامی و بهطور مشخص و روشن، جمهوری اسلامی ایران است. من مایلم بهصراحت بگویم واقعاً جمهوری اسلامی ایران هیچگونه مداخلهی فیزیکی در تحولات مرتبط با حوزهی بیداری اسلامی نداشته است، اما بهلحاظ گفتمانی و ارزشی، با مدلی که جمهوری اسلامی ایران ارائه داد، متناسب با ساختار هریک از کشورها در منطقه، شاهد تأثیر انقلاب اسلامی بر آنها هستیم.
برای من این فرصت بود که در تحولات اخیر مصر و اتفاقات عجیبی که در مصر رخ داد، با انقلابیون جوان و نسل اولی که به میدان تحریر آمدند، گفتوگوهایی طولانی داشته باشم. در عین حال، با برخی از شخصیتهایی که بالأخره در تاریخ مصر همواره نقش داشتند، مثل آقای «حسنین هیکل»، سعی کردم در هر سفر گفتوگو کنم تا به یک فهم دقیق از تحولات منطقه برسیم. شاید یکی از کسانی که خیلی به فهم ما در حوزهی عربی کمک کرد، آقای حسنین هیکل بود. ایشان میگفت: آنچه من میگویم، به این منظور نیست که شما بهعنوان نمایندهی جمهوری اسلامی ایران خرسند شوید بلکه واقعیت را میگویم. میگفت: برداشتی که من از تحولات منطقهی عربی و غرب آسیا دارم، مبتنی بر فهم عربی است و با فهم عربی خودم دارم میگویم چه اتفاقاتی دارد در اینجا به وقوع میپیوندد. با ایشان راجعبه سوریه صحبت میکردیم به من میگفت که با یکی از حاکمان حوزهی خلیج فارس ارتباط دوستانهی دیرینهای دارم و در دورههای زمانی کمتر از سه ماه، همدیگر را میدیدیم و هربار که ما با هم ملاقات میکردیم، در رابطه با بحران ساختگی سوریه، از او میپرسیدم که اوضاع در سوریه چگونه است و او پاسخ میداد حداکثر تا یک هفتهی دیگر بشار اسد سقوط میکند. من با فهم عربیای که داشتم، برایش توضیح میدادم سیاستی که جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده سیاستی راهبردی و درست است و بشار اسد سقوط نخواهد کرد و استدلالهای خودم را میآوردم. آقای هیکل میگفت بعد از نزدیک به دو سال و نیم، در یکی از دورههایی که با آن حاکم حوزهی خلیج فارس صحبت میکردم، مجدداً پرسیدم اوضاع در سوریه چگونه است و بشار اسد چه وضعیتی دارد؟ گفت بشار اسد تا شش ماه آینده سقوط نمیکند. آنوقت به او گفتم تازه دارید به واقعیات حوزهی عربی، سوریه و مقاومت پی میبرید. همین که از آن ضربالاجل یک هفته و ده روز به اینجا رسیدید که تا شش ماه آینده هم اتفاقی نمیافتد، نشان میدهد تازه بعد از سه سال، متوجه شدهاید که واقعیات در این منطقه چگونه است.
نسل جوان در مصر که خیلی از آنها را شما هیچکجا نمیبینید، آن دوازده سیزده نفر دانشجویی که در فضای سایبر مردم را به میدان التحریر دعوت کردند، میگفتند ما وقتی آمدیم میدان التحریر اصلاً تصورش را هم نمیکردیم که مبارک را سرنگون کنیم. ما به دنبال این بودیم که وزیر کشور استیضاح و برکنار شود. وقتی به التحریر آمدیم، حداکثر ارزیابیها و برآوردهای ما این بود که شاید در خوشبینانهترین حالت، ده هزار نفر به میدان بیایند، ولی یکدفعه دیدیم جمعیت میلیونی شد. میگفتند شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» را اصلاً ما سر ندادیم بلکه این شعار از درون مردم جوشید.
من از این جوانان پرسیدم انگیزهی شما برای این اقدام چه بود؟ بالأخره یک فکر، ایده یا ایدئولوژی باید وجود داشته باشد که شما در فضای سایبر مردم را دعوت کنید ساعت فلان میدان التحریر، ولو برای استیضاح وزیر کشور. پاسخ آنها واقعاً جالب بود. دانشجویان میگفتند: خروجیهایی که ما از جمهوری اسلامی ایران میدیدیم برایمان خیلی تکاندهنده بود و بسیار به ما کمک کرد. پرسیدم این خروجیها چه هستند. توضیح دانشجویان بسیار جالب بود. آنها گفتند: وقتی در ایران انقلاب شد، امام خمینی (ره) چهرهای شناختهشده بود. پیش از اینکه ایران و انقلاب ایران را بشناسیم و بیش از اینکه جمهوری اسلامی ایران را بشناسیم، امام خمینی (ره) را شناختیم. اما در عین حال، فضای مصر فضای بستهای بود. پدران ما راجعبه اندیشههای امام (ره) متناسب با فضای اندکی که وجود داشت، اطلاعاتی به دست آورده بودند، اما بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کمتر از چند ماه، یک جنگ بزرگ بین ایران و عراق به وقوع پیوست و چون ما ابعاد این جنگ را نمیفهمیدیم، در رسانههای ما القا میکردند که در ایران، انقلابی پیروز شده و رهبری به نام امام خمینی (ره) روی کار آمده است، ولی آنها اساساً جنگطلب هستند و صلحجو نیستند. لذا تا هشت نُه سال، این به خورد پدران ما داده میشد. تا آن موقع ما هم یک فهم غلط اینچنینی داشتیم، ولی از زمانی که انقلابِ ارتباطات در فضای سایبر شکل گرفت، دیدیم این ایرانیهایی که میگفتند جنگطلب، متحجر و عقبمانده هستند، یکباره در زمینهی پیشرفتهترین و حساسترین علوم، از هایتک گرفته تا سایر علوم پیچیده، بالاترین دستاوردها را دارند. ما در بحث هستهای میدیدیم که ایران در مقابل شش کشور بزرگ مینشیند؛ یک طرف ایران و یک طرف شش کشور بزرگ.
یکی از این جوانها به من میگفت برای ما خیلی مهم است اگر یک مقام مصری دبیرکل سازمان بینالملل انرژی اتمی باشد. منظورش آقای البرادعی بود. برایمان خیلی مهم است که یک مصری را در یک سازمان بینالمللی ببینیم. ما از دو منظر تحرکات آقای البرادعی را رصد میکردیم. یک منظر اینکه نقش یک مصری را زیر نظر داشته باشیم. بُعد دیگر هم این بود که میخواستیم بفهمیم واقعاً ایرانیها چگونه شش کشور را پای میز مذاکره کشاندهاند، با آنها مذاکره میکنند، چانهزنی میکنند و هربار هم که به نتیجه نمیرسند، شمارش معکوس حملهی نظامی به ایران شروع میشود، اما بعد هم دوباره و در کمتر از شش ماه، روز از نو و روزی از نو. همه میآمدند سر میز مذاکره.
یکی از دانشجویان میگفت: یک بار آقای البرادعی در یکی از مصاحبههای مطبوعاتیاش در وین گفت: سن دانشمندان هستهای ایران بین ۲۶ تا ۳۱ سال است. میانگین سنی آنها حدود ۲۷ یا ۲۸ سال است. این واقعاً ما را تکان داد. ما که در سلفسرویس دانشگاه نشسته بودیم، به همدیگر میگفتیم ما هم مسلمانیم، این ایرانیها هم مسلماناند. ما هم جوانیم، این ایرانیها هم جواناند.
من بعدها مقالهای دیدم از یک نویسندهی مشهور عرب که گفته بود در حالی که در سه دههی گذشته، جمهوری اسلامی ایران با رهبری درست امام خمینی (ره) و امام خامنهای مسیر پیشرفت را بهسرعت طی کرده است، جوانان ما در کشورهای عربی، حداکثر یاد گرفتهاند اسبسواری کنند و هیچ کار دیگری نمیتوانند انجام بدهند.
میخواهم بگویم تأثیر گفتمانی و رفتاری جمهوری اسلامی با الهام از انقلاب اسلامی، در سطوح مختلف در کشورهای اسلامی و حتی در کشورهای غیراسلامی، انکارناپذیر است. من خیلی وقتها که با دیپلماتهای خارجی و حتی دیپلماتهای عربی مذاکره دارم و احساس میکنند یک مقدار میتوانند راحتتر حرف بزنند، میپرسند شما در عراق دخالت میکنید؟ میگویم دخالت در عراق شاخصههایش چیست؟ برایشان اثبات میکنم که ما در عراق نفوذ داریم و این نفوذ به دلایل مختلف معنوی و کارکردی است. آمریکاییها با ۱۷۰ هزار نیرو آمدند و جز ویرانی و بدبختی برای مردم عراق چیزی نیاوردند. حتی امنیت خودشان را نتوانستند حفظ کنند. این در حالی است که اکنون برق پنج استان عراق از جمهوری اسلامی ایران تأمین میشود. آن کسی که در کربلا و نجف نشسته میبیند در روز عید غدیر، بزرگترین نیروگاه در نجف اشرف توسط مقام معظم رهبری افتتاح میشود و مردم عراق از این برق استفاده میکنند. اخیراً هم نیروگاه پانصد مگاواتی برق ما در نزدیکی کربلا افتتاح شد. بالأخره اقدامات سازندهی جمهوری اسلامی ایران در روند سیاسی و در اوضاع بازسازی و بهبود وضعیت اقتصادی در عراق، نفوذی را با توجه به اشتراکات متعدد فرهنگی، دینی و مذهبی که وجود دارد، ایجاد کرده است. هرکس باشد از نفوذ خود در راستای تأمین حداکثری منافع ملی، امنیت ملی و مصالح جهان اسلام استفاده میکند. اصلاً به این کار نمیشود گفت دخالت.
فراموش نمیکنم، در گفتوگویی که در مقطعی با آمریکاییها داشتیم در عراق، با حضور مقامات عراقی، یک مقام آمریکایی گفت که مشکل اساسی ما دخالتهای شما در عراق است. اگر اشتباه نکنم، سال ۸۶ بود. ما جواب دادیم که خیلی عجیب و گستاخانه است. شما با ۱۷۰ هزار نیرو آمدهاید در داخل عراق، کل این کشور را اشغال و همهی ساختار زیربنایی آن را ساقط کردهاید و واقعاً اگر رهبران دینی و ملی در عراق نبودند (که جمهوری اسلامی ایران سالها با آنها کار کرده بود) و شورای حکومتی را تشکیل نداده بودند و ساختاری را برای دورهی انتقالی ایجاد نمیکردند، وضع عراق صدها مرتبه بدتر از وضعیت خیلی از کشورهایی که هیچ ساختاری ندارند، شده بود.
آنها با گستاخی، اشغال یک کشور را که میخواستند در آن بمانند، دخالت نمیدانند، اما استفادهی جمهوری اسلامی ایران از نفوذ معنویاش را که در راستای پیوند دو ملت و در راستای تأمین حداکثری امنیت منطقهای است، دخالت میشمارند.
واقعاً یکی از مشکلات ایدئولوژیستها و استراتژیستهای غربی این است که فهم درستی از تحولات منطقهی ما ندارند و چون فهم درستی ندارند، تحلیل غلط میکنند و با خطاهای متعدد راهبردی مواجه میشوند.
آنها اگر بتوانند این را درک کنند که گفتمان انقلاب اسلامی تأثیر خودش را در دنیا گذاشته است، نه ایران را متهم به دخالت میکنند و نه روشهایی را اتخاذ میکنند که هزینههای سنگینی به خودشان و ملتهای منطقه تحمیل شود.
من اخیراً در دیدار با آقای یان الیاسون، قائممقام دبیرکل سازمان ملل متحد، گفتم امیدواریم یک حرکت جدی از جانب سازمان ملل انجام شود. در منطقهی ما روزی نیست که بین دویست تا هفتصد نفر انسان مسلمان، از لیبی تا یمن، در تمام این نواری که کشورهای عربی و اسلامی حضور دارند، متأثر از پدیدهی تروریسم و افراطگرایی، کشته نشوند و این آن هزینهی سنگینی است که سیاستهای غلط آمریکا متوجه منطقه کرده است.
آمریکاییها و متحدینشان اخیراً به این جمعبندی هوشمندانه رسیدهاند که برای پیشبرد اهدافشان در غرب آسیا، باید روشهایی را دنبال کنند که نه از پول آمریکا هزینه شود، نه از حیثیت آمریکا. در عوض، از خون مردم منطقه و پول کشورهای منطقه هزینه شود؛ از پولهای آنچنانیکه برخی با صادرات مازاد نفتی به دست میآورند.
این تحلیل شماست یا اخبار و اطلاعات است؟
همین الآن در گفتوگوهایی که با برخی از کشورهای غربی و کشورهای منطقه در سطوح دیپلماتیک داریم، به ما میگویند که آمریکاییها ناراحت هستند. آمریکاییها میگویند جمهوری اسلامی ایران مشورتهایی را به دوستانش در عراق داد که عراقیها با ماندن نیروهای نظامی ما در این کشور موافقت نکردند. البته ما بهصراحت میگوییم که همینطور است. جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف، در ارتباطاتی که با مقامات و شخصیتهای تأثیرگذار در عراق داشت، به آنها هشدار داد و گفت حضور ۱۷۰ هزار نیروی نظامی خارجی و آمریکایی در عراق در تعارض کامل با استقلال و حاکمیت ارضی شماست و اگر حضور نظامی آمریکا خاتمه پیدا نکند، عراق تا سالیان سال آباد نخواهد شد.
در تحولات اخیر و در بحث داعش و اقدامات تروریستی هم آمریکاییها تلاش میکنند با رفتارهای زیرکانهای مجدداً حضور نظامی خودشان را به روشهایی در عراق احیا و آن شکست حیثیتیشان را جبران کنند.
آنقدر که رفتن بشار اسد مثلاً برای یک کشور دوست ما مثل ترکیه، مهم و حیثیتی است، برای آمریکاییها در کوتاهمدت حداقل این موضوع تا این اندازه مهم نیست. نمیخواهم بگویم آمریکاییها از رفتن بشار اسد چشمپوشی کردهاند، اما آیندهی سوریه برای برخی کشورهای منطقهی ما حیثیتیتر شده است تا برای آمریکا. آمریکاییها شاید فکر کنند بخشی از منافعشان با ماندن بشار اسد تأمین میشود و بنابراین خیلی به رفتن او اصرار نداشته باشند، اما بعضی از کشورهای منطقه پایشان را در یک کفش کردهاند و رفتن آقای بشار اسد را جزء پیششرطهای خود میدانند.
اشاره کردید که انقلاب اسلامی نقش مؤثری در گذار به نظم نوین داشته است. با این وجود، به نظرمیرسد که سیاستهای غلط نظام لیبرال دموکراسی که در صدر آن ایالات متحده قرار دارد هم در این موضوع بیتأثیر نبوده است، به نظر شما، این اشتباهات راهبردی تا چه حد در تغییر نظم نوین جهانی تأثیر داشتهاند؟
دقیقاً به نکاتی اساسی اشاره کردید. لیبرال-دموکراسی در واقع جایگاهش تنزل پیدا کرده و این برمیگردد به واقعیتها و مفاسدی که در درون این مکتب بهطور ذاتی وجود دارد. رفتار هژمونیک آمریکا با نیازها و مطالبات مردم در جهان همخوانی ندارد. آمریکاییها تلاش کردند با استفاده از فضای جدیدی که بعد از جنگ سرد پیش آمد، اولاً از نظم نوینی صحبت کنند که در این نظم، اول و آخرش خودشان هستند و ثانیاً آمدند طراحیهایی برای آن نظم نوین، متناسب با نظر خودشان انجام دادند.
یکی از طراحیهایشان بحث خاورمیانهی بزرگتر بود که ما در ایران به غرب آسیا بزرگ ترجمهاش میکنیم. در قالب طرح خاورمیانه بزرگ، که ریشهی اسرائیلی دارد و به عقبهی فکری لابی صهیونیستها برمیگردد، آمدند این طرح را مطرح کردند و فکر کردند برای اینکه این نظم نوین جهانی شکل بگیرد، آن هم با مرکزیت هژمونیک ایالات متحدهی آمریکا، باید برای همهجا برنامه داشته باشند. برمبنای این طرح، آنها میگویند که باید با توجه به اتفاقات پس از یازده سپتامبر، صرف نظر از ساختگی و واقعی بودن این داستان، برای جلوگیری از افراطگرایی، اقداماتی انجام دهیم و جلوی انقلابها و طغیانها را در منطقهی خاورمیانه بگیریم تا دیگر با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی ایران مواجه نشویم.
آنها مدعی بودند که باید نوعی دموکراسیسازی شود، اما آن دموکراسیسازی که تعریف میکردند، متفاوت از آن چیزی بود که برای خودشان میخواستند. طرح خاورمیانه بزرگ با این نگاه سادهانگارانه طراحی شد که باید کاری کنیم که هم تغییر و چرخش قدرت صورت بگیرد و هم نسل جوان احساس کند مشارکت سیاسی دارد. اما در همهی این مراحل، آمریکا به دلیل نگاه منفعتطلبانهاش، همواره یک خط قرمز داشت. خط قرمز آنها این بود که حواسمان باشد این دموکراسیسازی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و بهطور کلی این اتفاقاتی که قرار است در حوزههای عربی بیفتد، همهاش باید کنترلشده باشد و خروجی آن نباید به یک انقلاب ازهمگسیخته یا انفجار ختم شود. در واقع نتیجهی این اتفاقها نباید آن چیزی باشد که در جمهوری اسلامی ایران به وقوع پیوست.
من باز به واقعیات منطقهی خودمان بازمیگردم. وقتی که عراق با حملهی نظامی آمریکا وارد یک چالش جدی شد، جمهوری اسلامی ایران باید تصمیمات خیلی دقیقی میگرفت. ورود اشغالگران به عراق به بهانهی آزادی و سرنگونی رژیم بعث، چیزی نبود که بهسادگی بتوان در خصوص آن موضع گرفت.
در آن مقطع، یعنی سال ۲۰۰۳، اولاً مقام معظم رهبری در واقع تصمیماتی استراتژیک و تاریخی گرفتند راجعبه اینکه موضع جمهوری اسلامی ایران چه باشد. ثانیاً جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف، از عالیترین سطح هدایتها و رهنمودهای مقام معظم رهبری تا سطوح میانی کشور، توانست اقداماتی انجام دهد که در نتیجهی این اقدامات، عراق از دشمن بالفعل ما، به متحد استراتژیک ما تبدیل شد.
اما نکتهای که میخواهم بگویم این است که واقعاً شاید خود ما در سطح وزارت خارجه خیال میکردیم آمریکاییها در عراق با ۱۷۰ هزار نیرو، برنامههایشان خیلی دقیق است. مثلاً کارشناسهای ما در آن مقطع، یک گزارش آوردند که معاون وزیر دفاع آمریکا به ترکیه سفر کرده تا مقامات این کشور را متقاعد کند برای حمله به عراق پایگاه اینجرلیک ترکیه را در اختیارشان قرار دهند. اما ترکها مشکل داشتند و به دلایلی نمیتوانستند همراهی کنند. در آن مقطع، این مقام آمریکایی برای اینکه به ترکها و عراقیها اطمینان و پیام دهد، مصاحبهای کرده بود که آمریکا برنامههای بسیار دقیقی برای عراق پس از صدام دارد. مدعی شده بود که ما از لحظهای که وارد عراق بشویم، دارای برنامه هستیم و برای اینکه شما اطمینان داشته باشید، ما حتی محاسبه و برنامهریزی کردهایم که از لحظه ورودمان به بغداد، زبالههای سطح شهر را چگونه جمعآوری کنیم و واقعاً بعضیها تحت تأثیر این جنگ روانی آمریکاییها، فکر میکردند آنها با برنامه وارد عراق شدهاند.
ولی من میخواهم فارغ از شعار سر دادن بگویم وضعیت آمریکا در عراق به مرحلهای رسید که آنها حتی نمیتوانستند جنازههای سربازهایشان را از کف خیابانهای بغداد جمع کنند؛ یعنی در آن منطقهای که علیه نیروی نظامیشان عملیات شده بود، باید یک محیط امنیتی به وجود میآوردند و چندین ساعت برنامهریزی میکردند تا تیمی برود و جنازههای سربازهایشان را از آن منطقه خارج کند.
در آن موقع، آمریکاییها خطاهای بسیار زیادی مرتکب شدند. آمریکا و انگلیس با هم آمدند. آمریکا در بغداد در پایتخت سیاسی کشور و انگلیس در بصره مرکز اقتصادی و نفتی عراق مستقر شد. ولی آنها با آنکه منافع مشترک داشتند، گاهی اوقات منافعشان در تضاد قرار میگرفت و به هم رحم نمیکردند. در برخی حوزهها، انگلیسیها مشاورهی درست به آمریکاییها نمیدادند و آنها فریب میخوردند و خسارت و کشته میدادند.
این اتفاق در تحولات اخیر منطقه هم افتاده است. بعضی از دوستان ما در منطقه تحلیلها و اطلاعات غلط راجعبه آیندهی سوریه و عراق به آمریکاییها دادند و آمریکاییها فریب خوردند. مثلاً در موضوع سوریه، واقعاً برخی از کشورهای منطقه که با آنها در رابطه با مسئلهی سوریه تفاوت دیدگاه داریم، مثل ترکیه و قطر، اطلاعات، تحلیلها و ارزیابیهایی که به آمریکاییها دادند، غلط بود. آمریکاییها فکر میکردند در کمتر از سه ماه، بحران سوریه تمام و بشار اسد سرنگون میشود. بعد از مدتی دیدند سرنگونی بشار اسد دشوار است و گفتند رفتن بشار اسد زمان میبرد.
بهواقع این خطاها را هم باید به خطاهای راهبردی آمریکا در دوران اشغال عراق و افغانستان اضافه کنید. این رفتارها باعث شد آنها از نظم مورد نظرشان بهشدت فاصله بگیرند و دوران انتقال به سمت نظم نوین جهانی تسریع شود.
آنطور که شواهد موجود نشان میدهد، مرکز ثقل هندسهی تغییر نظم جهانی، منطقهی غرب آسیا است. در این منطقه هم ما با دو پدیده مواجه هستیم. نخست رژیم جعلی صهیونیستی و دوم جریان تکفیری که فعلاً گروهک تروریستی داعش بیشتر این جریان را نمایندگی میکند. آیا میتوان این دو پدیده را که هر دو بهنوعی دستساز نظام سلطه هستند را مقاومتی در برابر جلوگیری از ایجاد نظم نوین جهانی دانست؟
بله، به نظر من، اینها ابزارها یا بازیچههایی برای آن طراحی کلان هستند. حقیقت این است که هندسهی جهانی در حال حرکت و رشد و نمو است. در منطقهی غرب آسیا و منطقهی اسلام، محور مقاومت مرکزیت دارد. اگر شما جهت و شیب بیداری اسلامی را مشاهده کنید، میبینید که هندسه و شکلی به وجود آمده که مرکز آن، ضدیت و تعارض با رژیم صهیونیستی است. وجه مشترک اتفاقاتی که در مصر، یمن، تونس و بحرین افتاد، تعارض با رژیم صهیونیستی بود.
در خصوص مصر، زمانی ما علت برکناری مرسی را مورد بررسی قرار میدادیم. یکی از دلایل اصلی عزل وی، نامهی مرسی به رئیس رژیم صهیونیستی بود که اعتبار او و اخوانالمسلمین را بهشدت خدشهدار کرد و باعث روی کارآمدی السیسی شد. بالعکس، یکی از دلایل اینکه گفتمان انقلاب اسلامی چنین جایگاهی پیدا کرده، مواضع صریح آن در دفاع از فلسطین است.
الآن شرایط منطقه بهگونهای است که در سوریه دولت بشار اسد سقوط نکرده و کمتر روزی است که ارتش این کشور موفقیتهایی نداشته باشد. در عراق هم اوضاع بهمراتب بهتر از گذشته است. به نظر شما، برای استفاده از ظرفیتهای جمهوری اسلامی، در این راستا باید چه اقداماتی انجام داد؟
به تعبیر ما، با استفاده از یافتههای موجود در تحولات منطقه، جمهوری اسلامی ایران رو آمده است. بخشی از این دست برتر، متأثر از مسائل ذاتی جمهوری اسلامی ایران، اقدامات و برنامهریزیهای صورتگرفته در داخل کشور و تأثیر انقلاب اسلامی و گفتمان منطقی جمهوری اسلامی است و بخشی از آن به مطالبات درونمنطقهای برمیگردد و رفتار و کردار ایران باعث تقویت این روند شده است. در نتیجه، در ترتیبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و امنیتی منطقه، جمهوری اسلامی یکی از بازیگران اصلی است و انقلاب اسلامی یکی از تأثیرگذارترین عناصر در هندسهی جدید جهانی محسوب میشود.
بگذارید من این نفوذ ایران را از همان زمان صدام ملعون تشریح کنم. بنده در آن زمان فرصتی داشتم و چهار سال به دلیل موقعیت دیپلماتیک، در عراق زندگی کردم. اولین روزی که به این کشور رفتم، پرسیدم که شما مواد غذایی را از کجا تأمین میکنید؟ در آن مقطع عراق تحت تحریمهای شدیدی قرار داشت. آدرسهایی که همکارها به بنده میدادند، نشانی مغازههایی بود که صاحبان آن اسرای عراقی در ایران بودند که بعضی از آنها چهارده سال در ایران اسیر بودند و واقعاً زمانی که به آنها مراجعه میکردیم، ما را بهشدت تحویل میگرفتند. این در حالی است که بهطور طبیعی اسرا میبایست نسبت به کشوری که در آن اسیر بودهاند، حالت انزجار داشته باشند. اسارت تعریف خودش را دارد. اگر فرد در هتل پنجستاره هم باشد، بالأخره اسیر است، اما جمهوری اسلامی در آن فرد اسیر هم تأثیر خودش را گذاشته است و تا سطوح مختلف جامعهی عراق، عمق تأثیر ایران دیده میشود.
از اینها هم که بگذریم، مردم عراق ملت فهیمی هستند که میدانند دستگاههای امنیتی کدام کشور از تروریستها حمایت میکند یا کدام کشور استقلال و تمامیت ارضی عراق را مورد خدشه قرار میدهد و در مقابل، کدام کشور برای ثبات و امنیت عراق تلاش میکند.
بله، ما با صدای بلند اعلام کردیم که در تحولات اخیر عراق و در پی یک طراحی داخلی، منطقهای و بینالمللی که موصل سقوط کرد و داعش میرفت تا بغداد را تصرف کند، نقش داشتیم. طی سندی که به دست آمده است، در هفتهی اول حملهی داعش و تصرف موصل، داعش به تمامی سفارتخانهها بهجز ایران یادداشتی نوشت که ما یک گروه از مسلمانان به اسم داعش هستیم و تروریست نیستیم و هدف ما این است که بغداد، پایتخت تاریخی اهل تسنن را از شیعیان بگیریم و به آنها بازگردانیم و ما به هیچ دیپلماتی تعرض نخواهیم کرد، به شرط اینکه شما مقاومتی نکنید. همچنین اشاره میکنند که دیر یا زود بغداد را خواهیم گرفت، اما در بغداد نخواهیم ماند؛ چراکه آن را به صاحبان اصلیاش بازخواهیم گرداند.
داعشیها و حامیانشان برنامه داشتند که بعد از تصاحب بغداد، به نجف و کربلا بروند و آنجا را هم ناامن کنند و نقشهی عراق را تغییر بدهند. بنده در همان مقطع، به بعضی از کشورها سفر کردم و آقای دکتر ظریف با تماسها و ملاقاتهای متعدد با کشورهای بهاصطلاح مخالف تروریست، در خصوص کمک به عراق رایزنی میکردند، اما آن کشورها میگفتند که روند سیاسی در عراق برای آنها مهمتر است و برای مبارزه با داعش فرصت کافی وجود خواهد داشت. این در حالی است که برخی میگفتند جمهوری اسلامی ایران پس از ۴۸ ساعت مستشاران نظامی خود را به موصل گسیل کرده است، اما من بهصراحت اعلام میکنم که در کمتر از شش ساعت پس از سقوط موصل، مستشاران ما بنا به درخواست عراق، وارد این کشور شدند.
فتوای آیتالله سیستانی و مرجعیت هم نقش مهمی در بسیج مردمی، اعم از شیعه و سنی، ایفا کرد. دوستان کُرد ما در روزهای اول دچار خطای تحلیل شدند، اما خوشبختانه بهسرعت متوجه شدند که داعش گروهی نیست که بتوان با آن معامله کرد.
پس با درخواست مقامات رسمی عراق، جمهوری اسلامی ایران در سطح مستشاری، رایزنیهایی را با عراق انجام داد و نیروهای شایستهای که در دستگاههای عراق و مردم این کشور وجود داشتند، آموزش دیدند و کار اصلی را نیز آنها انجام دادند و ایران در مقابل تروریستها در حد توان، با عراق همکاری کرد. همگان نیز میدانند که ایران حضور نظامی به معنی حضور جنگجو در آنجا ندارد، اما حضور مستشاری حتماً دارد و ما این را هم رسالت اسلامی خود میدانیم و هم وظیفهی بینالمللی خود.
چه در مورد عراق و چه در مورد سوریه، لبنان و هر کشور دیگری در منطقه، از همهی توان خود استفاده خواهیم کرد. از نظر ما، دخالت یعنی حضور ۱۷۰ هزار نیروی نظامی در یک کشور. دخالت یعنی آمریکا یکتنه با یک ائتلاف سوری تصمیم بگیرد که با داعش مبارزه کند، در حالی که هیچگونه هماهنگی با دولت مشروع و مرکزی آن نداشته باشد.
اما نفوذ یعنی اینکه جمهوری اسلامی ایران از تجربهی خودش در قالب مستشاری استفاده کند. زمانی که متأسفانه هفتاد کشور با ارزیابی غلط از تروریستها حمایت میکردند و این را بهترین راه برای سرنگونی بشار اسد میدانستند، جمهوری اسلامی ایران با دید عمیق و دقیق وارد شد. استراتژیای که نظام تدوین کرد و حکمت و درایتی که مقام معظم رهبری مثل همیشه به خرج دادند و اقداماتی که دستگاههای دیگر به عمل آوردند، نتیجهاش این شد که امروز ما با افتخار میتوانیم اعلام کنیم که جمهوری اسلامی ایران با همکاری برخی متحدین منطقهای و برخی کشورها از جمله چین و روسیه، مانع این شد که سوریه تبدیل به یک لیبی جدید شود.
ما با اقدامات بهموقع در عراق، مانع این شدیم که امروز داعش در مرزهای عربستان سعودی و اردن قرار داشته باشد و در مرز این کشورها جولان دهد. امنیت کشورهای همسایه را، که گاهی خودشان خطاهایی در تصمیمگیری در مورد داعش داشتند، عملاً ما تأمین کردیم. کاری که جمهوری اسلامی ایران انجام داد فقط خدمت به عراق و مردمش نبود، بلکه خدمت به منطقه بود. امروز ما با افتخار میگوییم که جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که خطر تروریست را در منطقه تشخیص داد و بهسرعت در سوریه، لبنان و عراق وارد میدان شد، اما ورود ما ورود مستشاری است. ارسال امکانات ما در چارچوب حقوق بینالملل و در چارچوب درخواستهای آن کشور متبوع است. هیچ جنگجوی ایران نه در عراق دارد و نه در سوریه حضور ندارد، اما مستشاران ما در این کشورها کار میکنند.
بهعنوان آخرین نکته در این مبحث، مایل هستم این نکته را عرض کنم که خیلیها در سطح بینالملل و منطقه، بحث کردند که داعش چه پدیدهای است، عقبهی آنها کجاست و ارتباطاتشان چگونه است. ما سعی کردیم این موضوع را امتحان کنیم و ببینیم بازخوردها چیست؟ داعشیها ادعا میکنند که گروهی انقلابی هستند، اما گروه انقلابی که ۱۳۰۰ نفر را اعدام نمیکند یا سر نمیبُرد و به نوامیس مردم و آن هم نوامیس مسلمانان تجاوز نمیکند و رعب و وحشت به وجود نمیآورد. این داعش چه جریانی است که تنها هدفش جامعهی اسلامی است که به اسم اسلام، علیه شیعه، سنی و مسیحی میجنگد. لذا در جنگ و مقاومت ۵۱روزهی غزه، ما به داعش اعلام کردیم که امروز جمهوری اسلامی ایران از مردم سنی غزه، از جهاد و حماس و گروههای مقاومت، که همگی سنی هستند و در برابر رژیم صهیونیستی قرار دارند، حمایت میکند. اگر داعش یک گروه انقلابی است، بخشی از سلاحهایی که از موصل و سوریه غارت کرده است به سمت تلاویو نشانه بگیرد و از مردم اهل سنت دفاع کند. بعد از کمتر از دو ساعت همکاران گفتند که در فضای سایبر داعشیها اعلام کردهاند که جنگ با اسرائیل در برنامههای داعش قرار ندارد. چرا؟ چون در عقبهی داعش موساد قرار گرفته است. بالأخره در بلندیهای جولان و در منطقهی قنیطره، آن کسی که نیروهای تکفیری داعش را میبَرَد و آنها را مداوا میکند و از همانجا برمیگرداند، کسی جز رژیم صهیونیستی نیست.
آقای دکتر، در میان این بیداریهای اسلامی که اتفاق افتاد، میدیدیم که دیکتاتورهای منطقه سقوط میکردند و حامیان سنتی آنها هم بهراحتی از این حاکمان دستنشانده عبور میکردند و در لحظهی آخر، بهنوعی پشت آنها را خالی میکردند. عدهای تلاش کردند وانمود کنند ایران هم در عراق همین سیاست را داشت و پشت متحد خود، نوری المالکی را خالی کرد. اما در عمل دیدیم که آقای مالکی خیلی زود به ایران سفر کرد تا عملاً پاسخ این واکنشها را داده باشد. میخواهم بدانم چگونه است که کشورهای غربی بهراحتی از متحد خود عبور میکنند، اما در سیاست جمهوری اسلامی ایران، عملاً این متحدان حفظ میشوند و فقط بهنوعی چرخش نخبگان در کشورهای متبوعشان رخ میدهد؟
من یادم هست زمانی در روسیه یا آلمان بودم، خبرنگاری پرسید: به چه دلیل شما اینقدر اصرار دارید که بشار اسد در سوریه بماند؟ دلایل مختلفی آوردم، ولی یکی از نکات این بود که واقعاً جمهوری اسلامی ایران با رفتارش ثابت کرده است از متحدین استراتژیک خود عبور نمیکند؛ برخلاف خیلی از طرفها که بهراحتی از متحدینشان عبور کرده و میکنند. این را هم اضافه کردم که ما در سوریه به دنبال این نیستیم که آقای بشار اسد رئیسجمهور مادامالعمر باشد، اما واقعاً اجازه نمیدهیم که تروریستها بشار اسد را سرنگون کنند.
ببینید بعد از تحولات منطقه و اتفاقاتی که در حوزهی بیداری اسلامی افتاد، خیلیها غافلگیر شدند، اما برخی هم از این مسائل درس گرفتند. برخی از مقامات کشورهای عربی، که حتی ممکن است الآن بیشترین هماهنگی را با آمریکاییها داشته باشند، در نهایت در گفتوگوهای خصوصی میگویند ما فراموش نمیکنیم که آمریکا بهراحتی از مبارک و بنعلی عبور کرد و هر آن ممکن است همین سناریو در مورد ما هم رخ بدهد. ولی اتفاقی که در ارتباط با متحدین جمهوری اسلامی ایران افتاده، متفاوت است. شما ببینید چه در موضوع عراق و چه در موضوع سوریه، اولاً نگاه راهبردی جمهوری اسلامی ایران به مردم منطقه است؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران از چیزی که مطالبات و درخواست مردم است صیانت میکند. ثانیاً تعامل جمهوری اسلامی ایران با حکومتها، همواره سعی شده تعاملی سازنده باشد؛ یعنی صرف نظر از چگونگی ساختار حکومتی در این کشورها، همواره جمهوری اسلامی ایران این نگاه را داشته است که تعامل سازنده، حُسن همجواری و تلاش برای رسیدن به همکاریهای دستهجمعی منطقهای را دنبال کند. در کنار این، با تکتک کشورهای منطقه هم گفتوگوها، رایزنیها و همکاریهایی را در سطوح مختلف دنبال کردهایم. بهرغم اینکه در سطح بینالمللی دشمنان ما تلاش کردند موضوعی به نام ایرانهراسی را جا بیندازند و درگیری بین شیعه و سنی را تشدید کنند، اما ما در عراق یا سوریه چه کردیم؟ در عراق آقای مالکی بهعنوان یک رهبر ملی این کشور، برای تضمین حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی عراق گامهای مؤثری برداشت. ما هیچگاه استکبارستیزی و نقش آقای مالکی و دولت، مسئولین و مرجعیت دینی عراق را در حوزهی تحولات منطقه و حفظ استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی عراق فراموش نمیکنیم. بالأخره در دورهی نخستوزیری آقای مالکی، موافقتنامهای به امضا نرسید که آمریکا پنجاه هزار یا صد هزار نیروی خودش را در عراق نگه دارد و این برای مردم و تاریخ عراق یک افتخار است. گاهی اوقات برخی در گفتوگوها از من میپرسند که آیا قبول دارید آقای مالکی فلان اشکالات را داشت یا این خطاها را مرتکب شد؟ پاسخ من همیشه این بوده است که اگر آقای اوباما نخستوزیر عراق بود و با همین شرایط عراق قرار بود نخستوزیری کند، این ایراداتی که الآن شما به آقای مالکی میگیرید، ضرب در ده یا صد، به آقای اوباما هم وارد بود.
جمهوری اسلامی ایران بهویژه بعد از سقوط موصل، دو اولویت مهم داشت: یکی مبارزه با تروریست بهعنوان یک فوریت و اولویت و دیگری بهطور همزمان توجه به روند سیاسی عراق. بالأخره دستبهدست شدن دولتها امری طبیعی است. طرفهای مقابل ما شرط میگذاشتند و میگفتند که اول روند سیاسی و هدفشان این بود که آقای مالکی را حذف و سپس روند سیاسی عراق را تضعیف کنند. اجازه ندهند مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر شکل بگیرند و انتخاب شوند. آنها برای آن خلأ سیاسی که تصورش را میکردند، خوابهای بلندی دیده بودند. اگر قرار بود دوستان ما در عراق و خود ما در ایران دست روی دست بگذاریم و منتظر روند سیاسی در عراق باشیم، داعش الآن تا بصره هم پیش رفته بود و از اربیل و سلیمانیه عبور کرده و بغداد را مرکز خلافت خود اعلام کرده بود، ولی جمهوری اسلامی ایران در این رابطه هوشمندانه وارد عمل شد و واقعاً این اقدام جمهوری اسلامی ایران برای همهی دنیا پیام دارد.
اما همانگونه که مقام معظم رهبری هم اشاره کردند، مردم عراق کمر داعش را شکستند. این تدبیر و این طراحی باعث شد که داعش کمرش در عراق شکسته شود و روند سیاسی هم به بهترین نحو، شکل بگیرد. سفر آقای مالکی تقویت دولت عراق بود. اتفاقاً ما از آقای مالکی حرفهای بسیار خوبی در خصوص آقای العبادی و کابینهی ایشان شنیدیم که ناظر به همکاری، همدلی و همراهی با آقای عبادی بود. حضور آقای مالکی، هم تقدیر از تلاشهای آقای مالکی در حفظ صیانت، استقلال و تمامیت ارضی عراق بود و هم در عین حال، ایشان به این مسئله توجه دارد که بهعنوان معاون رئیسجمهور، همانگونه که هشت سال نقش تاریخی خودش را ایفا کرد، اکنون هم باید نقش تاریخیاش را برای پیشرفت، توسعه و امنیت عراق دنبال کند.
در پایان اگر نکته یا توضیحی دارید، بفرمایید.
ببینید آن چیزی که واقعاً برای من بهعنوان یک دیپلمات مایهی افتخار است و میخواهم از آن بهعنوان نقطهی عطف یاد کنم، این است که در عرصهی سیاست خارجی، گفتمانی که منبعث از اندیشههای حضرت امام (ره) بود و بهخوبی توسط مقام معظم رهبری توسعه پیدا کرد، از مرحلهی تئوری به مرحلهی عملی رسیده است. ما ترجمان آن گفتمان را در حوزههای متنوعی در سیاست خارجی میبینیم. امروز وقتی موضوع حمایت از مقاومت و فلسطین مطرح میشود، در کلام رهبری، رئیسجمهور، وزیر خارجه، مردم و نخبگان ما، یک وحدت رویه وجود دارد.
قدرت جمهوری اسلامی در داخل هم به همین تناسب رشد یافته است. قدرت جمهوری اسلامی ایران در دستاوردهای علمی و فناوریهای نوین واقعاً کاربرد بالایی در سیاست خارجی دارد. از طرف دیگر، فتوای مقام معظم رهبری در حرام بودن استفاده از سلاح هستهای، تمامکنندهی خیلی از مسائل است. اینها منطقی را ایجاد کرده که در واقع تأثیر گفتمان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران را افزایش داده است. من فراموش نمیکنم زمانی در سال ۱۳۸۶، ما و دوستانمان بنا به درخواست مقامات عالی عراق و موافقت مقام معظم رهبری، برای مذاکره با آمریکاییها اعزام شدیم. ایشان قبل از مذاکره، توصیههایی داشتند که به ما منتقل کردند. یکی از آن نکات، که مربوط به بحث امروز ما میشود، این نکته بود که در مذاکراتتان نزاکت را رعایت کنید. دوم اینکه منطقی بحث کنید؛ بهگونهای که وقتی طرف یا طرفهای مقابل، متن مذاکرهی شما را میخوانند، نسبت به منطق قوی و محکم هیئت ایرانی، احساس خوبی داشته باشند. منطقی و مستدل حرف زدن، واقعاً برخاسته از متن جمهوری اسلامی ایران است. اقدامات ملموس و عملی که جمهوری اسلامی ایران انجام داده بهگونهای است که در حوزهی سیاست خارجی، شما بهعنوان یک دیپلمات احساس افتخار میکنید. شما در هر عرصهای که وارد میشوید، به دلیل دستاوردهای برتر، مورد توجه هستید. اقدامات دشمنان منطقه برای تشدید اسلامهراسی و ایرانهراسی و ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی، واقعاً بینتیجه بوده است. وقتی شما با مردم و حاکمان منطقه حرف میزنید، علاقه به جمهوری اسلامی ایران را میبینید و جز علاقهی به انقلاب اسلامی و مردم ایران چیزی نمیبینید.
محرومین و مستضعفین و حتی افرادی که بهاصطلاح مقتدر هستند، بهدرستی احساس میکنند بدون جمهوری اسلامی ایران، نه ترتیبات منطقهای به نتیجه میرسد و نه ترتیبات سیاسی. بهواقع به این عناصری که در ابتدای بحث اشاره کردید، یعنی پیچ تاریخی، هندسهی جهانی و نظم نوینِ در حال شکلگیری، باور دارند. برخی از آنها معتقدند جمهوری اسلامی ایران نقش اصلی را در هر سه موضوع دارد. برخی هم معتقدند که جمهوری اسلامی ایران یکی از بازیگران اصلی است. شما در حوزهی خارجی بهخوبی میتوانید این را حس کنید که نگاه این کشورها به جمهوری اسلامی و اهمیت و نقشآفرینی ایران با در نظر گرفتن رفتار جمهوری اسلامی ایران، چگونه است. مردم، حاکمان و نخبگان منطقه به این جمعبندی رسیدهاند که رفتار جمهوری اسلامی ایران یک رفتار سازنده، منطقی و تأثیرگذار بوده است؛ بهرغم فشارهای متعددی که همواره در طول این سه دهه علیه ایران اسلامی وجود داشته است. فکر میکنم شاید شیرینترین چیز برای یک دیپلمات جمهوری اسلامی ایران این است که در مرکز این افتخارات قرار گرفته است.
وقتی از بُعد کلی و بهنوعی از بالا به نظم کنونی حاکم بر جهان نگاه میکنیم، یکسری مؤلفهها و شاخصها وجود دارد که نشاندهندهی تغییر نظم موجود در جهان است. شاخصهایی که از پیدایش یک نظم جدید حکایت دارند و بسیاری معتقدند که جهان در برههی کنونی، در دورهی گذار به نظمی نوین قرار دارد. میخواهم نظر شما را در مورد این دوران گذار و خصوصیات این «پیچ تاریخی» بپرسم.
ما در سطح منطقهای و بینالمللی، در شرایط جدید و خاصی قرار گرفتهایم که این شرایط، متفاوت از گذشته است. به باور من، در شرایط کنونی، نظم جهانی از هم فروپاشیده و نظم جدیدی هم جایگزین آن نشده است، اما داریم به سمت یک نظم جدید در سطح بینالمللی و جهانی حرکت میکنیم که باید پایه و مبنای این نظم را بدون تردید، «انقلاب اسلامی» دانست.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یکی از بازیگران فعال در سطح جهانی، بدون تردید آمریکاست؛ بهرغم همهی خطاهای استراتژیک و نقاط ضعفی که دارد. در گذشته طرف مقابل این بازیگر، اتحاد جماهیر شوروی بود، ولی پس از جنگ سرد و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امروز شاهد هستیم که در ترتیبات جدید نظم جهانی، یکی از بازیگران اصلی، انقلاب اسلامی است. میخواهم بگویم این تقابل با انقلاب اسلامی وجود دارد و نه صرفاً با جمهوری اسلامی ایران و این به دلیل تأثیرگذاری انقلاب ما در منطقه و در نظام بینالملل است. اتفاقاتی که در برخی کشورهای منطقه رخ میدهد، بدون تردید، به بیش از سه دههی گذشته، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران بازمیگردد.
انقلاب اسلامی ایران بهعنوان یک مدل در مرکز و کانون تحولی قرار گرفته که نظم نوین جهانی مرتبط با آن در حال شکلگیری است. برای درک بهتر مطلب، بازنگری تحولات سه چهار سال اخیر منطقهی غرب آسیا بسیار حائز اهمیت است. تحولاتی شگرف و عمیق همچون موج از تونس در شمالیترین نقطهی قارهی آفریقا شروع شد و تا یمن در جنوبیترین بخش حوزهی خلیج فارس امتداد پیدا کرد. هرچند ممکن است برخی بگویند بیداری اسلامی خاموش شده یا بهار عربی (به تعبیر برخی عربها) با مشکلات جدی مواجه گشته، اما حقیقت این است که یک دورهی گذار و انتقالی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شکل گرفته است.
شما امروز اگر در ادبیات روابط بینالملل و علوم سیاسی در جهان و بهویژه غرب تأمل داشته باشید، میبینید که اگر قرار است از بازیگران موجود در دورهی گذار یاد کنند، بدون تردید، یکی از این بازیگران، پدیدهی انقلاب اسلامی و بهطور مشخص و روشن، جمهوری اسلامی ایران است. من مایلم بهصراحت بگویم واقعاً جمهوری اسلامی ایران هیچگونه مداخلهی فیزیکی در تحولات مرتبط با حوزهی بیداری اسلامی نداشته است، اما بهلحاظ گفتمانی و ارزشی، با مدلی که جمهوری اسلامی ایران ارائه داد، متناسب با ساختار هریک از کشورها در منطقه، شاهد تأثیر انقلاب اسلامی بر آنها هستیم.
برای من این فرصت بود که در تحولات اخیر مصر و اتفاقات عجیبی که در مصر رخ داد، با انقلابیون جوان و نسل اولی که به میدان تحریر آمدند، گفتوگوهایی طولانی داشته باشم. در عین حال، با برخی از شخصیتهایی که بالأخره در تاریخ مصر همواره نقش داشتند، مثل آقای «حسنین هیکل»، سعی کردم در هر سفر گفتوگو کنم تا به یک فهم دقیق از تحولات منطقه برسیم. شاید یکی از کسانی که خیلی به فهم ما در حوزهی عربی کمک کرد، آقای حسنین هیکل بود. ایشان میگفت: آنچه من میگویم، به این منظور نیست که شما بهعنوان نمایندهی جمهوری اسلامی ایران خرسند شوید بلکه واقعیت را میگویم. میگفت: برداشتی که من از تحولات منطقهی عربی و غرب آسیا دارم، مبتنی بر فهم عربی است و با فهم عربی خودم دارم میگویم چه اتفاقاتی دارد در اینجا به وقوع میپیوندد. با ایشان راجعبه سوریه صحبت میکردیم به من میگفت که با یکی از حاکمان حوزهی خلیج فارس ارتباط دوستانهی دیرینهای دارم و در دورههای زمانی کمتر از سه ماه، همدیگر را میدیدیم و هربار که ما با هم ملاقات میکردیم، در رابطه با بحران ساختگی سوریه، از او میپرسیدم که اوضاع در سوریه چگونه است و او پاسخ میداد حداکثر تا یک هفتهی دیگر بشار اسد سقوط میکند. من با فهم عربیای که داشتم، برایش توضیح میدادم سیاستی که جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرده سیاستی راهبردی و درست است و بشار اسد سقوط نخواهد کرد و استدلالهای خودم را میآوردم. آقای هیکل میگفت بعد از نزدیک به دو سال و نیم، در یکی از دورههایی که با آن حاکم حوزهی خلیج فارس صحبت میکردم، مجدداً پرسیدم اوضاع در سوریه چگونه است و بشار اسد چه وضعیتی دارد؟ گفت بشار اسد تا شش ماه آینده سقوط نمیکند. آنوقت به او گفتم تازه دارید به واقعیات حوزهی عربی، سوریه و مقاومت پی میبرید. همین که از آن ضربالاجل یک هفته و ده روز به اینجا رسیدید که تا شش ماه آینده هم اتفاقی نمیافتد، نشان میدهد تازه بعد از سه سال، متوجه شدهاید که واقعیات در این منطقه چگونه است.
یکی از دانشجویان میگفت: یک بار آقای البرادعی در یکی از مصاحبههای مطبوعاتیاش در وین گفت: سن دانشمندان هستهای ایران بین ۲۶ تا ۳۱ سال است. میانگین سنی آنها حدود ۲۷ یا ۲۸ سال است. این واقعاً ما را تکان داد. ما که در سلفسرویس دانشگاه نشسته بودیم، به همدیگر میگفتیم ما هم مسلمانیم، این ایرانیها هم مسلماناند. ما هم جوانیم، این ایرانیها هم جواناند.
نسل جوان در مصر که خیلی از آنها را شما هیچکجا نمیبینید، آن دوازده سیزده نفر دانشجویی که در فضای سایبر مردم را به میدان التحریر دعوت کردند، میگفتند ما وقتی آمدیم میدان التحریر اصلاً تصورش را هم نمیکردیم که مبارک را سرنگون کنیم. ما به دنبال این بودیم که وزیر کشور استیضاح و برکنار شود. وقتی به التحریر آمدیم، حداکثر ارزیابیها و برآوردهای ما این بود که شاید در خوشبینانهترین حالت، ده هزار نفر به میدان بیایند، ولی یکدفعه دیدیم جمعیت میلیونی شد. میگفتند شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» را اصلاً ما سر ندادیم بلکه این شعار از درون مردم جوشید.
من از این جوانان پرسیدم انگیزهی شما برای این اقدام چه بود؟ بالأخره یک فکر، ایده یا ایدئولوژی باید وجود داشته باشد که شما در فضای سایبر مردم را دعوت کنید ساعت فلان میدان التحریر، ولو برای استیضاح وزیر کشور. پاسخ آنها واقعاً جالب بود. دانشجویان میگفتند: خروجیهایی که ما از جمهوری اسلامی ایران میدیدیم برایمان خیلی تکاندهنده بود و بسیار به ما کمک کرد. پرسیدم این خروجیها چه هستند. توضیح دانشجویان بسیار جالب بود. آنها گفتند: وقتی در ایران انقلاب شد، امام خمینی (ره) چهرهای شناختهشده بود. پیش از اینکه ایران و انقلاب ایران را بشناسیم و بیش از اینکه جمهوری اسلامی ایران را بشناسیم، امام خمینی (ره) را شناختیم. اما در عین حال، فضای مصر فضای بستهای بود. پدران ما راجعبه اندیشههای امام (ره) متناسب با فضای اندکی که وجود داشت، اطلاعاتی به دست آورده بودند، اما بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در کمتر از چند ماه، یک جنگ بزرگ بین ایران و عراق به وقوع پیوست و چون ما ابعاد این جنگ را نمیفهمیدیم، در رسانههای ما القا میکردند که در ایران، انقلابی پیروز شده و رهبری به نام امام خمینی (ره) روی کار آمده است، ولی آنها اساساً جنگطلب هستند و صلحجو نیستند. لذا تا هشت نُه سال، این به خورد پدران ما داده میشد. تا آن موقع ما هم یک فهم غلط اینچنینی داشتیم، ولی از زمانی که انقلابِ ارتباطات در فضای سایبر شکل گرفت، دیدیم این ایرانیهایی که میگفتند جنگطلب، متحجر و عقبمانده هستند، یکباره در زمینهی پیشرفتهترین و حساسترین علوم، از هایتک گرفته تا سایر علوم پیچیده، بالاترین دستاوردها را دارند. ما در بحث هستهای میدیدیم که ایران در مقابل شش کشور بزرگ مینشیند؛ یک طرف ایران و یک طرف شش کشور بزرگ.
یکی از این جوانها به من میگفت برای ما خیلی مهم است اگر یک مقام مصری دبیرکل سازمان بینالملل انرژی اتمی باشد. منظورش آقای البرادعی بود. برایمان خیلی مهم است که یک مصری را در یک سازمان بینالمللی ببینیم. ما از دو منظر تحرکات آقای البرادعی را رصد میکردیم. یک منظر اینکه نقش یک مصری را زیر نظر داشته باشیم. بُعد دیگر هم این بود که میخواستیم بفهمیم واقعاً ایرانیها چگونه شش کشور را پای میز مذاکره کشاندهاند، با آنها مذاکره میکنند، چانهزنی میکنند و هربار هم که به نتیجه نمیرسند، شمارش معکوس حملهی نظامی به ایران شروع میشود، اما بعد هم دوباره و در کمتر از شش ماه، روز از نو و روزی از نو. همه میآمدند سر میز مذاکره.
یکی از دانشجویان میگفت: یک بار آقای البرادعی در یکی از مصاحبههای مطبوعاتیاش در وین گفت: سن دانشمندان هستهای ایران بین ۲۶ تا ۳۱ سال است. میانگین سنی آنها حدود ۲۷ یا ۲۸ سال است. این واقعاً ما را تکان داد. ما که در سلفسرویس دانشگاه نشسته بودیم، به همدیگر میگفتیم ما هم مسلمانیم، این ایرانیها هم مسلماناند. ما هم جوانیم، این ایرانیها هم جواناند.
من بعدها مقالهای دیدم از یک نویسندهی مشهور عرب که گفته بود در حالی که در سه دههی گذشته، جمهوری اسلامی ایران با رهبری درست امام خمینی (ره) و امام خامنهای مسیر پیشرفت را بهسرعت طی کرده است، جوانان ما در کشورهای عربی، حداکثر یاد گرفتهاند اسبسواری کنند و هیچ کار دیگری نمیتوانند انجام بدهند.
میخواهم بگویم تأثیر گفتمانی و رفتاری جمهوری اسلامی با الهام از انقلاب اسلامی، در سطوح مختلف در کشورهای اسلامی و حتی در کشورهای غیراسلامی، انکارناپذیر است. من خیلی وقتها که با دیپلماتهای خارجی و حتی دیپلماتهای عربی مذاکره دارم و احساس میکنند یک مقدار میتوانند راحتتر حرف بزنند، میپرسند شما در عراق دخالت میکنید؟ میگویم دخالت در عراق شاخصههایش چیست؟ برایشان اثبات میکنم که ما در عراق نفوذ داریم و این نفوذ به دلایل مختلف معنوی و کارکردی است. آمریکاییها با ۱۷۰ هزار نیرو آمدند و جز ویرانی و بدبختی برای مردم عراق چیزی نیاوردند. حتی امنیت خودشان را نتوانستند حفظ کنند. این در حالی است که اکنون برق پنج استان عراق از جمهوری اسلامی ایران تأمین میشود. آن کسی که در کربلا و نجف نشسته میبیند در روز عید غدیر، بزرگترین نیروگاه در نجف اشرف توسط مقام معظم رهبری افتتاح میشود و مردم عراق از این برق استفاده میکنند. اخیراً هم نیروگاه پانصد مگاواتی برق ما در نزدیکی کربلا افتتاح شد. بالأخره اقدامات سازندهی جمهوری اسلامی ایران در روند سیاسی و در اوضاع بازسازی و بهبود وضعیت اقتصادی در عراق، نفوذی را با توجه به اشتراکات متعدد فرهنگی، دینی و مذهبی که وجود دارد، ایجاد کرده است. هرکس باشد از نفوذ خود در راستای تأمین حداکثری منافع ملی، امنیت ملی و مصالح جهان اسلام استفاده میکند. اصلاً به این کار نمیشود گفت دخالت.
فراموش نمیکنم، در گفتوگویی که در مقطعی با آمریکاییها داشتیم در عراق، با حضور مقامات عراقی، یک مقام آمریکایی گفت که مشکل اساسی ما دخالتهای شما در عراق است. اگر اشتباه نکنم، سال ۸۶ بود. ما جواب دادیم که خیلی عجیب و گستاخانه است. شما با ۱۷۰ هزار نیرو آمدهاید در داخل عراق، کل این کشور را اشغال و همهی ساختار زیربنایی آن را ساقط کردهاید و واقعاً اگر رهبران دینی و ملی در عراق نبودند (که جمهوری اسلامی ایران سالها با آنها کار کرده بود) و شورای حکومتی را تشکیل نداده بودند و ساختاری را برای دورهی انتقالی ایجاد نمیکردند، وضع عراق صدها مرتبه بدتر از وضعیت خیلی از کشورهایی که هیچ ساختاری ندارند، شده بود.
آنها با گستاخی، اشغال یک کشور را که میخواستند در آن بمانند، دخالت نمیدانند، اما استفادهی جمهوری اسلامی ایران از نفوذ معنویاش را که در راستای پیوند دو ملت و در راستای تأمین حداکثری امنیت منطقهای است، دخالت میشمارند.
واقعاً یکی از مشکلات ایدئولوژیستها و استراتژیستهای غربی این است که فهم درستی از تحولات منطقهی ما ندارند و چون فهم درستی ندارند، تحلیل غلط میکنند و با خطاهای متعدد راهبردی مواجه میشوند.
آنها اگر بتوانند این را درک کنند که گفتمان انقلاب اسلامی تأثیر خودش را در دنیا گذاشته است، نه ایران را متهم به دخالت میکنند و نه روشهایی را اتخاذ میکنند که هزینههای سنگینی به خودشان و ملتهای منطقه تحمیل شود.
من اخیراً در دیدار با آقای یان الیاسون، قائممقام دبیرکل سازمان ملل متحد، گفتم امیدواریم یک حرکت جدی از جانب سازمان ملل انجام شود. در منطقهی ما روزی نیست که بین دویست تا هفتصد نفر انسان مسلمان، از لیبی تا یمن، در تمام این نواری که کشورهای عربی و اسلامی حضور دارند، متأثر از پدیدهی تروریسم و افراطگرایی، کشته نشوند و این آن هزینهی سنگینی است که سیاستهای غلط آمریکا متوجه منطقه کرده است.
آمریکاییها و متحدینشان اخیراً به این جمعبندی هوشمندانه رسیدهاند که برای پیشبرد اهدافشان در غرب آسیا، باید روشهایی را دنبال کنند که نه از پول آمریکا هزینه شود، نه از حیثیت آمریکا. در عوض، از خون مردم منطقه و پول کشورهای منطقه هزینه شود؛ از پولهای آنچنانیکه برخی با صادرات مازاد نفتی به دست میآورند.
این تحلیل شماست یا اخبار و اطلاعات است؟
همین الآن در گفتوگوهایی که با برخی از کشورهای غربی و کشورهای منطقه در سطوح دیپلماتیک داریم، به ما میگویند که آمریکاییها ناراحت هستند. آمریکاییها میگویند جمهوری اسلامی ایران مشورتهایی را به دوستانش در عراق داد که عراقیها با ماندن نیروهای نظامی ما در این کشور موافقت نکردند. البته ما بهصراحت میگوییم که همینطور است. جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف، در ارتباطاتی که با مقامات و شخصیتهای تأثیرگذار در عراق داشت، به آنها هشدار داد و گفت حضور ۱۷۰ هزار نیروی نظامی خارجی و آمریکایی در عراق در تعارض کامل با استقلال و حاکمیت ارضی شماست و اگر حضور نظامی آمریکا خاتمه پیدا نکند، عراق تا سالیان سال آباد نخواهد شد.
در تحولات اخیر و در بحث داعش و اقدامات تروریستی هم آمریکاییها تلاش میکنند با رفتارهای زیرکانهای مجدداً حضور نظامی خودشان را به روشهایی در عراق احیا و آن شکست حیثیتیشان را جبران کنند.
آنقدر که رفتن بشار اسد مثلاً برای یک کشور دوست ما مثل ترکیه، مهم و حیثیتی است، برای آمریکاییها در کوتاهمدت حداقل این موضوع تا این اندازه مهم نیست. نمیخواهم بگویم آمریکاییها از رفتن بشار اسد چشمپوشی کردهاند، اما آیندهی سوریه برای برخی کشورهای منطقهی ما حیثیتیتر شده است تا برای آمریکا. آمریکاییها شاید فکر کنند بخشی از منافعشان با ماندن بشار اسد تأمین میشود و بنابراین خیلی به رفتن او اصرار نداشته باشند، اما بعضی از کشورهای منطقه پایشان را در یک کفش کردهاند و رفتن آقای بشار اسد را جزء پیششرطهای خود میدانند.
اشاره کردید که انقلاب اسلامی نقش مؤثری در گذار به نظم نوین داشته است. با این وجود، به نظرمیرسد که سیاستهای غلط نظام لیبرال دموکراسی که در صدر آن ایالات متحده قرار دارد هم در این موضوع بیتأثیر نبوده است، به نظر شما، این اشتباهات راهبردی تا چه حد در تغییر نظم نوین جهانی تأثیر داشتهاند؟
دقیقاً به نکاتی اساسی اشاره کردید. لیبرال-دموکراسی در واقع جایگاهش تنزل پیدا کرده و این برمیگردد به واقعیتها و مفاسدی که در درون این مکتب بهطور ذاتی وجود دارد. رفتار هژمونیک آمریکا با نیازها و مطالبات مردم در جهان همخوانی ندارد. آمریکاییها تلاش کردند با استفاده از فضای جدیدی که بعد از جنگ سرد پیش آمد، اولاً از نظم نوینی صحبت کنند که در این نظم، اول و آخرش خودشان هستند و ثانیاً آمدند طراحیهایی برای آن نظم نوین، متناسب با نظر خودشان انجام دادند.
یکی از طراحیهایشان بحث خاورمیانهی بزرگتر بود که ما در ایران به غرب آسیا بزرگ ترجمهاش میکنیم. در قالب طرح خاورمیانه بزرگ، که ریشهی اسرائیلی دارد و به عقبهی فکری لابی صهیونیستها برمیگردد، آمدند این طرح را مطرح کردند و فکر کردند برای اینکه این نظم نوین جهانی شکل بگیرد، آن هم با مرکزیت هژمونیک ایالات متحدهی آمریکا، باید برای همهجا برنامه داشته باشند. برمبنای این طرح، آنها میگویند که باید با توجه به اتفاقات پس از یازده سپتامبر، صرف نظر از ساختگی و واقعی بودن این داستان، برای جلوگیری از افراطگرایی، اقداماتی انجام دهیم و جلوی انقلابها و طغیانها را در منطقهی خاورمیانه بگیریم تا دیگر با پدیدهای به نام انقلاب اسلامی ایران مواجه نشویم.
آنها مدعی بودند که باید نوعی دموکراسیسازی شود، اما آن دموکراسیسازی که تعریف میکردند، متفاوت از آن چیزی بود که برای خودشان میخواستند. طرح خاورمیانه بزرگ با این نگاه سادهانگارانه طراحی شد که باید کاری کنیم که هم تغییر و چرخش قدرت صورت بگیرد و هم نسل جوان احساس کند مشارکت سیاسی دارد. اما در همهی این مراحل، آمریکا به دلیل نگاه منفعتطلبانهاش، همواره یک خط قرمز داشت. خط قرمز آنها این بود که حواسمان باشد این دموکراسیسازی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و بهطور کلی این اتفاقاتی که قرار است در حوزههای عربی بیفتد، همهاش باید کنترلشده باشد و خروجی آن نباید به یک انقلاب ازهمگسیخته یا انفجار ختم شود. در واقع نتیجهی این اتفاقها نباید آن چیزی باشد که در جمهوری اسلامی ایران به وقوع پیوست.
آمریکاییها میگویند جمهوری اسلامی ایران مشورتهایی را به دوستانش در عراق داد که عراقیها با ماندن نیروهای نظامی ما در این کشور موافقت نکردند. البته ما بهصراحت میگوییم که همینطور است. جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف، در ارتباطاتی که با مقامات و شخصیتهای تأثیرگذار در عراق داشت، به آنها هشدار داد و گفت...
من باز به واقعیات منطقهی خودمان بازمیگردم. وقتی که عراق با حملهی نظامی آمریکا وارد یک چالش جدی شد، جمهوری اسلامی ایران باید تصمیمات خیلی دقیقی میگرفت. ورود اشغالگران به عراق به بهانهی آزادی و سرنگونی رژیم بعث، چیزی نبود که بهسادگی بتوان در خصوص آن موضع گرفت.
در آن مقطع، یعنی سال ۲۰۰۳، اولاً مقام معظم رهبری در واقع تصمیماتی استراتژیک و تاریخی گرفتند راجعبه اینکه موضع جمهوری اسلامی ایران چه باشد. ثانیاً جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف، از عالیترین سطح هدایتها و رهنمودهای مقام معظم رهبری تا سطوح میانی کشور، توانست اقداماتی انجام دهد که در نتیجهی این اقدامات، عراق از دشمن بالفعل ما، به متحد استراتژیک ما تبدیل شد.
اما نکتهای که میخواهم بگویم این است که واقعاً شاید خود ما در سطح وزارت خارجه خیال میکردیم آمریکاییها در عراق با ۱۷۰ هزار نیرو، برنامههایشان خیلی دقیق است. مثلاً کارشناسهای ما در آن مقطع، یک گزارش آوردند که معاون وزیر دفاع آمریکا به ترکیه سفر کرده تا مقامات این کشور را متقاعد کند برای حمله به عراق پایگاه اینجرلیک ترکیه را در اختیارشان قرار دهند. اما ترکها مشکل داشتند و به دلایلی نمیتوانستند همراهی کنند. در آن مقطع، این مقام آمریکایی برای اینکه به ترکها و عراقیها اطمینان و پیام دهد، مصاحبهای کرده بود که آمریکا برنامههای بسیار دقیقی برای عراق پس از صدام دارد. مدعی شده بود که ما از لحظهای که وارد عراق بشویم، دارای برنامه هستیم و برای اینکه شما اطمینان داشته باشید، ما حتی محاسبه و برنامهریزی کردهایم که از لحظه ورودمان به بغداد، زبالههای سطح شهر را چگونه جمعآوری کنیم و واقعاً بعضیها تحت تأثیر این جنگ روانی آمریکاییها، فکر میکردند آنها با برنامه وارد عراق شدهاند.
ولی من میخواهم فارغ از شعار سر دادن بگویم وضعیت آمریکا در عراق به مرحلهای رسید که آنها حتی نمیتوانستند جنازههای سربازهایشان را از کف خیابانهای بغداد جمع کنند؛ یعنی در آن منطقهای که علیه نیروی نظامیشان عملیات شده بود، باید یک محیط امنیتی به وجود میآوردند و چندین ساعت برنامهریزی میکردند تا تیمی برود و جنازههای سربازهایشان را از آن منطقه خارج کند.
در آن موقع، آمریکاییها خطاهای بسیار زیادی مرتکب شدند. آمریکا و انگلیس با هم آمدند. آمریکا در بغداد در پایتخت سیاسی کشور و انگلیس در بصره مرکز اقتصادی و نفتی عراق مستقر شد. ولی آنها با آنکه منافع مشترک داشتند، گاهی اوقات منافعشان در تضاد قرار میگرفت و به هم رحم نمیکردند. در برخی حوزهها، انگلیسیها مشاورهی درست به آمریکاییها نمیدادند و آنها فریب میخوردند و خسارت و کشته میدادند.
این اتفاق در تحولات اخیر منطقه هم افتاده است. بعضی از دوستان ما در منطقه تحلیلها و اطلاعات غلط راجعبه آیندهی سوریه و عراق به آمریکاییها دادند و آمریکاییها فریب خوردند. مثلاً در موضوع سوریه، واقعاً برخی از کشورهای منطقه که با آنها در رابطه با مسئلهی سوریه تفاوت دیدگاه داریم، مثل ترکیه و قطر، اطلاعات، تحلیلها و ارزیابیهایی که به آمریکاییها دادند، غلط بود. آمریکاییها فکر میکردند در کمتر از سه ماه، بحران سوریه تمام و بشار اسد سرنگون میشود. بعد از مدتی دیدند سرنگونی بشار اسد دشوار است و گفتند رفتن بشار اسد زمان میبرد.
بهواقع این خطاها را هم باید به خطاهای راهبردی آمریکا در دوران اشغال عراق و افغانستان اضافه کنید. این رفتارها باعث شد آنها از نظم مورد نظرشان بهشدت فاصله بگیرند و دوران انتقال به سمت نظم نوین جهانی تسریع شود.
آنطور که شواهد موجود نشان میدهد، مرکز ثقل هندسهی تغییر نظم جهانی، منطقهی غرب آسیا است. در این منطقه هم ما با دو پدیده مواجه هستیم. نخست رژیم جعلی صهیونیستی و دوم جریان تکفیری که فعلاً گروهک تروریستی داعش بیشتر این جریان را نمایندگی میکند. آیا میتوان این دو پدیده را که هر دو بهنوعی دستساز نظام سلطه هستند را مقاومتی در برابر جلوگیری از ایجاد نظم نوین جهانی دانست؟
بله، به نظر من، اینها ابزارها یا بازیچههایی برای آن طراحی کلان هستند. حقیقت این است که هندسهی جهانی در حال حرکت و رشد و نمو است. در منطقهی غرب آسیا و منطقهی اسلام، محور مقاومت مرکزیت دارد. اگر شما جهت و شیب بیداری اسلامی را مشاهده کنید، میبینید که هندسه و شکلی به وجود آمده که مرکز آن، ضدیت و تعارض با رژیم صهیونیستی است. وجه مشترک اتفاقاتی که در مصر، یمن، تونس و بحرین افتاد، تعارض با رژیم صهیونیستی بود.
در خصوص مصر، زمانی ما علت برکناری مرسی را مورد بررسی قرار میدادیم. یکی از دلایل اصلی عزل وی، نامهی مرسی به رئیس رژیم صهیونیستی بود که اعتبار او و اخوانالمسلمین را بهشدت خدشهدار کرد و باعث روی کارآمدی السیسی شد. بالعکس، یکی از دلایل اینکه گفتمان انقلاب اسلامی چنین جایگاهی پیدا کرده، مواضع صریح آن در دفاع از فلسطین است.
الآن شرایط منطقه بهگونهای است که در سوریه دولت بشار اسد سقوط نکرده و کمتر روزی است که ارتش این کشور موفقیتهایی نداشته باشد. در عراق هم اوضاع بهمراتب بهتر از گذشته است. به نظر شما، برای استفاده از ظرفیتهای جمهوری اسلامی، در این راستا باید چه اقداماتی انجام داد؟
به تعبیر ما، با استفاده از یافتههای موجود در تحولات منطقه، جمهوری اسلامی ایران رو آمده است. بخشی از این دست برتر، متأثر از مسائل ذاتی جمهوری اسلامی ایران، اقدامات و برنامهریزیهای صورتگرفته در داخل کشور و تأثیر انقلاب اسلامی و گفتمان منطقی جمهوری اسلامی است و بخشی از آن به مطالبات درونمنطقهای برمیگردد و رفتار و کردار ایران باعث تقویت این روند شده است. در نتیجه، در ترتیبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و امنیتی منطقه، جمهوری اسلامی یکی از بازیگران اصلی است و انقلاب اسلامی یکی از تأثیرگذارترین عناصر در هندسهی جدید جهانی محسوب میشود.
بگذارید من این نفوذ ایران را از همان زمان صدام ملعون تشریح کنم. بنده در آن زمان فرصتی داشتم و چهار سال به دلیل موقعیت دیپلماتیک، در عراق زندگی کردم. اولین روزی که به این کشور رفتم، پرسیدم که شما مواد غذایی را از کجا تأمین میکنید؟ در آن مقطع عراق تحت تحریمهای شدیدی قرار داشت. آدرسهایی که همکارها به بنده میدادند، نشانی مغازههایی بود که صاحبان آن اسرای عراقی در ایران بودند که بعضی از آنها چهارده سال در ایران اسیر بودند و واقعاً زمانی که به آنها مراجعه میکردیم، ما را بهشدت تحویل میگرفتند. این در حالی است که بهطور طبیعی اسرا میبایست نسبت به کشوری که در آن اسیر بودهاند، حالت انزجار داشته باشند. اسارت تعریف خودش را دارد. اگر فرد در هتل پنجستاره هم باشد، بالأخره اسیر است، اما جمهوری اسلامی در آن فرد اسیر هم تأثیر خودش را گذاشته است و تا سطوح مختلف جامعهی عراق، عمق تأثیر ایران دیده میشود.
از اینها هم که بگذریم، مردم عراق ملت فهیمی هستند که میدانند دستگاههای امنیتی کدام کشور از تروریستها حمایت میکند یا کدام کشور استقلال و تمامیت ارضی عراق را مورد خدشه قرار میدهد و در مقابل، کدام کشور برای ثبات و امنیت عراق تلاش میکند.
بله، ما با صدای بلند اعلام کردیم که در تحولات اخیر عراق و در پی یک طراحی داخلی، منطقهای و بینالمللی که موصل سقوط کرد و داعش میرفت تا بغداد را تصرف کند، نقش داشتیم. طی سندی که به دست آمده است، در هفتهی اول حملهی داعش و تصرف موصل، داعش به تمامی سفارتخانهها بهجز ایران یادداشتی نوشت که ما یک گروه از مسلمانان به اسم داعش هستیم و تروریست نیستیم و هدف ما این است که بغداد، پایتخت تاریخی اهل تسنن را از شیعیان بگیریم و به آنها بازگردانیم و ما به هیچ دیپلماتی تعرض نخواهیم کرد، به شرط اینکه شما مقاومتی نکنید. همچنین اشاره میکنند که دیر یا زود بغداد را خواهیم گرفت، اما در بغداد نخواهیم ماند؛ چراکه آن را به صاحبان اصلیاش بازخواهیم گرداند.
داعشیها و حامیانشان برنامه داشتند که بعد از تصاحب بغداد، به نجف و کربلا بروند و آنجا را هم ناامن کنند و نقشهی عراق را تغییر بدهند. بنده در همان مقطع، به بعضی از کشورها سفر کردم و آقای دکتر ظریف با تماسها و ملاقاتهای متعدد با کشورهای بهاصطلاح مخالف تروریست، در خصوص کمک به عراق رایزنی میکردند، اما آن کشورها میگفتند که روند سیاسی در عراق برای آنها مهمتر است و برای مبارزه با داعش فرصت کافی وجود خواهد داشت. این در حالی است که برخی میگفتند جمهوری اسلامی ایران پس از ۴۸ ساعت مستشاران نظامی خود را به موصل گسیل کرده است، اما من بهصراحت اعلام میکنم که در کمتر از شش ساعت پس از سقوط موصل، مستشاران ما بنا به درخواست عراق، وارد این کشور شدند.
فتوای آیتالله سیستانی و مرجعیت هم نقش مهمی در بسیج مردمی، اعم از شیعه و سنی، ایفا کرد. دوستان کُرد ما در روزهای اول دچار خطای تحلیل شدند، اما خوشبختانه بهسرعت متوجه شدند که داعش گروهی نیست که بتوان با آن معامله کرد.
پس با درخواست مقامات رسمی عراق، جمهوری اسلامی ایران در سطح مستشاری، رایزنیهایی را با عراق انجام داد و نیروهای شایستهای که در دستگاههای عراق و مردم این کشور وجود داشتند، آموزش دیدند و کار اصلی را نیز آنها انجام دادند و ایران در مقابل تروریستها در حد توان، با عراق همکاری کرد. همگان نیز میدانند که ایران حضور نظامی به معنی حضور جنگجو در آنجا ندارد، اما حضور مستشاری حتماً دارد و ما این را هم رسالت اسلامی خود میدانیم و هم وظیفهی بینالمللی خود.
چه در مورد عراق و چه در مورد سوریه، لبنان و هر کشور دیگری در منطقه، از همهی توان خود استفاده خواهیم کرد. از نظر ما، دخالت یعنی حضور ۱۷۰ هزار نیروی نظامی در یک کشور. دخالت یعنی آمریکا یکتنه با یک ائتلاف سوری تصمیم بگیرد که با داعش مبارزه کند، در حالی که هیچگونه هماهنگی با دولت مشروع و مرکزی آن نداشته باشد.
اما نفوذ یعنی اینکه جمهوری اسلامی ایران از تجربهی خودش در قالب مستشاری استفاده کند. زمانی که متأسفانه هفتاد کشور با ارزیابی غلط از تروریستها حمایت میکردند و این را بهترین راه برای سرنگونی بشار اسد میدانستند، جمهوری اسلامی ایران با دید عمیق و دقیق وارد شد. استراتژیای که نظام تدوین کرد و حکمت و درایتی که مقام معظم رهبری مثل همیشه به خرج دادند و اقداماتی که دستگاههای دیگر به عمل آوردند، نتیجهاش این شد که امروز ما با افتخار میتوانیم اعلام کنیم که جمهوری اسلامی ایران با همکاری برخی متحدین منطقهای و برخی کشورها از جمله چین و روسیه، مانع این شد که سوریه تبدیل به یک لیبی جدید شود.
ما با اقدامات بهموقع در عراق، مانع این شدیم که امروز داعش در مرزهای عربستان سعودی و اردن قرار داشته باشد و در مرز این کشورها جولان دهد. امنیت کشورهای همسایه را، که گاهی خودشان خطاهایی در تصمیمگیری در مورد داعش داشتند، عملاً ما تأمین کردیم. کاری که جمهوری اسلامی ایران انجام داد فقط خدمت به عراق و مردمش نبود، بلکه خدمت به منطقه بود. امروز ما با افتخار میگوییم که جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که خطر تروریست را در منطقه تشخیص داد و بهسرعت در سوریه، لبنان و عراق وارد میدان شد، اما ورود ما ورود مستشاری است. ارسال امکانات ما در چارچوب حقوق بینالملل و در چارچوب درخواستهای آن کشور متبوع است. هیچ جنگجوی ایران نه در عراق دارد و نه در سوریه حضور ندارد، اما مستشاران ما در این کشورها کار میکنند.
بهعنوان آخرین نکته در این مبحث، مایل هستم این نکته را عرض کنم که خیلیها در سطح بینالملل و منطقه، بحث کردند که داعش چه پدیدهای است، عقبهی آنها کجاست و ارتباطاتشان چگونه است. ما سعی کردیم این موضوع را امتحان کنیم و ببینیم بازخوردها چیست؟ داعشیها ادعا میکنند که گروهی انقلابی هستند، اما گروه انقلابی که ۱۳۰۰ نفر را اعدام نمیکند یا سر نمیبُرد و به نوامیس مردم و آن هم نوامیس مسلمانان تجاوز نمیکند و رعب و وحشت به وجود نمیآورد. این داعش چه جریانی است که تنها هدفش جامعهی اسلامی است که به اسم اسلام، علیه شیعه، سنی و مسیحی میجنگد. لذا در جنگ و مقاومت ۵۱روزهی غزه، ما به داعش اعلام کردیم که امروز جمهوری اسلامی ایران از مردم سنی غزه، از جهاد و حماس و گروههای مقاومت، که همگی سنی هستند و در برابر رژیم صهیونیستی قرار دارند، حمایت میکند. اگر داعش یک گروه انقلابی است، بخشی از سلاحهایی که از موصل و سوریه غارت کرده است به سمت تلاویو نشانه بگیرد و از مردم اهل سنت دفاع کند. بعد از کمتر از دو ساعت همکاران گفتند که در فضای سایبر داعشیها اعلام کردهاند که جنگ با اسرائیل در برنامههای داعش قرار ندارد. چرا؟ چون در عقبهی داعش موساد قرار گرفته است. بالأخره در بلندیهای جولان و در منطقهی قنیطره، آن کسی که نیروهای تکفیری داعش را میبَرَد و آنها را مداوا میکند و از همانجا برمیگرداند، کسی جز رژیم صهیونیستی نیست.
آقای دکتر، در میان این بیداریهای اسلامی که اتفاق افتاد، میدیدیم که دیکتاتورهای منطقه سقوط میکردند و حامیان سنتی آنها هم بهراحتی از این حاکمان دستنشانده عبور میکردند و در لحظهی آخر، بهنوعی پشت آنها را خالی میکردند. عدهای تلاش کردند وانمود کنند ایران هم در عراق همین سیاست را داشت و پشت متحد خود، نوری المالکی را خالی کرد. اما در عمل دیدیم که آقای مالکی خیلی زود به ایران سفر کرد تا عملاً پاسخ این واکنشها را داده باشد. میخواهم بدانم چگونه است که کشورهای غربی بهراحتی از متحد خود عبور میکنند، اما در سیاست جمهوری اسلامی ایران، عملاً این متحدان حفظ میشوند و فقط بهنوعی چرخش نخبگان در کشورهای متبوعشان رخ میدهد؟
من یادم هست زمانی در روسیه یا آلمان بودم، خبرنگاری پرسید: به چه دلیل شما اینقدر اصرار دارید که بشار اسد در سوریه بماند؟ دلایل مختلفی آوردم، ولی یکی از نکات این بود که واقعاً جمهوری اسلامی ایران با رفتارش ثابت کرده است از متحدین استراتژیک خود عبور نمیکند؛ برخلاف خیلی از طرفها که بهراحتی از متحدینشان عبور کرده و میکنند. این را هم اضافه کردم که ما در سوریه به دنبال این نیستیم که آقای بشار اسد رئیسجمهور مادامالعمر باشد، اما واقعاً اجازه نمیدهیم که تروریستها بشار اسد را سرنگون کنند.
جمهوری اسلامی ایران هیچگونه مداخلهی فیزیکی در تحولات مرتبط با حوزهی بیداری اسلامی نداشته است، اما بهلحاظ گفتمانی و ارزشی، با مدلی که جمهوری اسلامی ایران ارائه داد، متناسب با ساختار هریک از کشورها در منطقه، شاهد تأثیر انقلاب اسلامی بر آنها هستیم.
ببینید بعد از تحولات منطقه و اتفاقاتی که در حوزهی بیداری اسلامی افتاد، خیلیها غافلگیر شدند، اما برخی هم از این مسائل درس گرفتند. برخی از مقامات کشورهای عربی، که حتی ممکن است الآن بیشترین هماهنگی را با آمریکاییها داشته باشند، در نهایت در گفتوگوهای خصوصی میگویند ما فراموش نمیکنیم که آمریکا بهراحتی از مبارک و بنعلی عبور کرد و هر آن ممکن است همین سناریو در مورد ما هم رخ بدهد. ولی اتفاقی که در ارتباط با متحدین جمهوری اسلامی ایران افتاده، متفاوت است. شما ببینید چه در موضوع عراق و چه در موضوع سوریه، اولاً نگاه راهبردی جمهوری اسلامی ایران به مردم منطقه است؛ یعنی جمهوری اسلامی ایران از چیزی که مطالبات و درخواست مردم است صیانت میکند. ثانیاً تعامل جمهوری اسلامی ایران با حکومتها، همواره سعی شده تعاملی سازنده باشد؛ یعنی صرف نظر از چگونگی ساختار حکومتی در این کشورها، همواره جمهوری اسلامی ایران این نگاه را داشته است که تعامل سازنده، حُسن همجواری و تلاش برای رسیدن به همکاریهای دستهجمعی منطقهای را دنبال کند. در کنار این، با تکتک کشورهای منطقه هم گفتوگوها، رایزنیها و همکاریهایی را در سطوح مختلف دنبال کردهایم. بهرغم اینکه در سطح بینالمللی دشمنان ما تلاش کردند موضوعی به نام ایرانهراسی را جا بیندازند و درگیری بین شیعه و سنی را تشدید کنند، اما ما در عراق یا سوریه چه کردیم؟ در عراق آقای مالکی بهعنوان یک رهبر ملی این کشور، برای تضمین حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی عراق گامهای مؤثری برداشت. ما هیچگاه استکبارستیزی و نقش آقای مالکی و دولت، مسئولین و مرجعیت دینی عراق را در حوزهی تحولات منطقه و حفظ استقلال، حاکمیت و تمامیت ارضی عراق فراموش نمیکنیم. بالأخره در دورهی نخستوزیری آقای مالکی، موافقتنامهای به امضا نرسید که آمریکا پنجاه هزار یا صد هزار نیروی خودش را در عراق نگه دارد و این برای مردم و تاریخ عراق یک افتخار است. گاهی اوقات برخی در گفتوگوها از من میپرسند که آیا قبول دارید آقای مالکی فلان اشکالات را داشت یا این خطاها را مرتکب شد؟ پاسخ من همیشه این بوده است که اگر آقای اوباما نخستوزیر عراق بود و با همین شرایط عراق قرار بود نخستوزیری کند، این ایراداتی که الآن شما به آقای مالکی میگیرید، ضرب در ده یا صد، به آقای اوباما هم وارد بود.
جمهوری اسلامی ایران بهویژه بعد از سقوط موصل، دو اولویت مهم داشت: یکی مبارزه با تروریست بهعنوان یک فوریت و اولویت و دیگری بهطور همزمان توجه به روند سیاسی عراق. بالأخره دستبهدست شدن دولتها امری طبیعی است. طرفهای مقابل ما شرط میگذاشتند و میگفتند که اول روند سیاسی و هدفشان این بود که آقای مالکی را حذف و سپس روند سیاسی عراق را تضعیف کنند. اجازه ندهند مجلس، رئیسجمهور و نخستوزیر شکل بگیرند و انتخاب شوند. آنها برای آن خلأ سیاسی که تصورش را میکردند، خوابهای بلندی دیده بودند. اگر قرار بود دوستان ما در عراق و خود ما در ایران دست روی دست بگذاریم و منتظر روند سیاسی در عراق باشیم، داعش الآن تا بصره هم پیش رفته بود و از اربیل و سلیمانیه عبور کرده و بغداد را مرکز خلافت خود اعلام کرده بود، ولی جمهوری اسلامی ایران در این رابطه هوشمندانه وارد عمل شد و واقعاً این اقدام جمهوری اسلامی ایران برای همهی دنیا پیام دارد.
اما همانگونه که مقام معظم رهبری هم اشاره کردند، مردم عراق کمر داعش را شکستند. این تدبیر و این طراحی باعث شد که داعش کمرش در عراق شکسته شود و روند سیاسی هم به بهترین نحو، شکل بگیرد. سفر آقای مالکی تقویت دولت عراق بود. اتفاقاً ما از آقای مالکی حرفهای بسیار خوبی در خصوص آقای العبادی و کابینهی ایشان شنیدیم که ناظر به همکاری، همدلی و همراهی با آقای عبادی بود. حضور آقای مالکی، هم تقدیر از تلاشهای آقای مالکی در حفظ صیانت، استقلال و تمامیت ارضی عراق بود و هم در عین حال، ایشان به این مسئله توجه دارد که بهعنوان معاون رئیسجمهور، همانگونه که هشت سال نقش تاریخی خودش را ایفا کرد، اکنون هم باید نقش تاریخیاش را برای پیشرفت، توسعه و امنیت عراق دنبال کند.
در پایان اگر نکته یا توضیحی دارید، بفرمایید.
ببینید آن چیزی که واقعاً برای من بهعنوان یک دیپلمات مایهی افتخار است و میخواهم از آن بهعنوان نقطهی عطف یاد کنم، این است که در عرصهی سیاست خارجی، گفتمانی که منبعث از اندیشههای حضرت امام (ره) بود و بهخوبی توسط مقام معظم رهبری توسعه پیدا کرد، از مرحلهی تئوری به مرحلهی عملی رسیده است. ما ترجمان آن گفتمان را در حوزههای متنوعی در سیاست خارجی میبینیم. امروز وقتی موضوع حمایت از مقاومت و فلسطین مطرح میشود، در کلام رهبری، رئیسجمهور، وزیر خارجه، مردم و نخبگان ما، یک وحدت رویه وجود دارد.
قدرت جمهوری اسلامی در داخل هم به همین تناسب رشد یافته است. قدرت جمهوری اسلامی ایران در دستاوردهای علمی و فناوریهای نوین واقعاً کاربرد بالایی در سیاست خارجی دارد. از طرف دیگر، فتوای مقام معظم رهبری در حرام بودن استفاده از سلاح هستهای، تمامکنندهی خیلی از مسائل است. اینها منطقی را ایجاد کرده که در واقع تأثیر گفتمان جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ایران را افزایش داده است. من فراموش نمیکنم زمانی در سال ۱۳۸۶، ما و دوستانمان بنا به درخواست مقامات عالی عراق و موافقت مقام معظم رهبری، برای مذاکره با آمریکاییها اعزام شدیم. ایشان قبل از مذاکره، توصیههایی داشتند که به ما منتقل کردند. یکی از آن نکات، که مربوط به بحث امروز ما میشود، این نکته بود که در مذاکراتتان نزاکت را رعایت کنید. دوم اینکه منطقی بحث کنید؛ بهگونهای که وقتی طرف یا طرفهای مقابل، متن مذاکرهی شما را میخوانند، نسبت به منطق قوی و محکم هیئت ایرانی، احساس خوبی داشته باشند. منطقی و مستدل حرف زدن، واقعاً برخاسته از متن جمهوری اسلامی ایران است. اقدامات ملموس و عملی که جمهوری اسلامی ایران انجام داده بهگونهای است که در حوزهی سیاست خارجی، شما بهعنوان یک دیپلمات احساس افتخار میکنید. شما در هر عرصهای که وارد میشوید، به دلیل دستاوردهای برتر، مورد توجه هستید. اقدامات دشمنان منطقه برای تشدید اسلامهراسی و ایرانهراسی و ایجاد تفرقه بین شیعه و سنی، واقعاً بینتیجه بوده است. وقتی شما با مردم و حاکمان منطقه حرف میزنید، علاقه به جمهوری اسلامی ایران را میبینید و جز علاقهی به انقلاب اسلامی و مردم ایران چیزی نمیبینید.
محرومین و مستضعفین و حتی افرادی که بهاصطلاح مقتدر هستند، بهدرستی احساس میکنند بدون جمهوری اسلامی ایران، نه ترتیبات منطقهای به نتیجه میرسد و نه ترتیبات سیاسی. بهواقع به این عناصری که در ابتدای بحث اشاره کردید، یعنی پیچ تاریخی، هندسهی جهانی و نظم نوینِ در حال شکلگیری، باور دارند. برخی از آنها معتقدند جمهوری اسلامی ایران نقش اصلی را در هر سه موضوع دارد. برخی هم معتقدند که جمهوری اسلامی ایران یکی از بازیگران اصلی است. شما در حوزهی خارجی بهخوبی میتوانید این را حس کنید که نگاه این کشورها به جمهوری اسلامی و اهمیت و نقشآفرینی ایران با در نظر گرفتن رفتار جمهوری اسلامی ایران، چگونه است. مردم، حاکمان و نخبگان منطقه به این جمعبندی رسیدهاند که رفتار جمهوری اسلامی ایران یک رفتار سازنده، منطقی و تأثیرگذار بوده است؛ بهرغم فشارهای متعددی که همواره در طول این سه دهه علیه ایران اسلامی وجود داشته است. فکر میکنم شاید شیرینترین چیز برای یک دیپلمات جمهوری اسلامی ایران این است که در مرکز این افتخارات قرار گرفته است.