1392/06/25
یادداشتی از دکتر اخضریان، استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران
عناصر قدرتآفرین در ساخت درونی نظام
رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با کارگزاران حج فرمودند: ساخت اقتدار درونی ملت «در درجهی اول با ایمان صحیح و راسخ و با اتحاد آحاد مردم و با عمل درست مسئولین کشور و با همراهی مسئولان و آحاد مردم و با توکل به خدای متعال انجام خواهد گرفت؛ یعنی بهکار گرفتن عقل و معنویت و توکل و حرکت و عمل.» دکتر محمدرضا اخضریان کاشانی، عضو هیأت علمی و استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران در یادداشتی به بررسی مفاهیم «قدرت» و «اقتدار» در ادبیات سیاسی رایج پرداخته و در ادامه عناصر قدرتآفرین برای نظام جمهوری اسلامی ایران را در سه بخش «فرهنگی و اجتماعی»، «سیاسی» و «اقتصادی و مدیریتی» برشمرده است.
در چند ماه گذشته شاهد تأکید چندبارهی رهبر انقلاب اسلامی بر «تحکیم ساخت درونی نظام و تقویت اقتدار درونزا» بودهایم. موضوعی که بازخوانی مؤلفههای آن ضروری به نظر میرسد. دوران کنونی از دو جنبهی داخلی و بینالمللیِ بسیار اساسی، نیاز به توجه خاص پژوهشگران و سیاستگذاران نظام دارد. از جنبهی داخلی، قرارگرفتن نظام در برههی تاریخیِ گذار تمدنی و ایجاد یک ساخت تمدنی نوین بسیار مهم است و از نظر بینالمللی، دشمنی آشکار تمدنهای رقیب از یک سو و نگاه مطالبهگر خردهتمدنهای دیرپا، اما خفتهی منطقه که به دنبال یافتن الگوهای روشن و کارآمد در عرصهی مدیریت و احیای ساخت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خویش هستند، از سوی دیگر اهمیت مییابد.
از منظر نگارنده، سخنرانی مهرماه ۱۳۹۰ رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاههای کرمانشاه یک فرصت تاریخی بود که کمتر مورد عنایت سیاستگذاران قرار گرفت و از میان ابعاد گسترده و عمیق این سخنرانی، تنها به قطرهای از دریا بسنده شد. در این سخنرانی عالیترین مقام نظام در موضع اقتدار و آیندهاندیشی، خواستار تحکیم ساخت درونی نظام شدند، اما متأسفانه آیندهپژوهان و کلاننگران و راهبردنویسان نظام چنانکه شایستهی این فراگیری کلام بود، وارد عمل نشدند.
این موضوع از جنبهی دیگری نیز نیازمند توجه است و آن، گرایش دولت یازدهم به واقعبینی سیاسی است. این در حالی است که آمیختگی واقعبینی با ساخت قدرت در نظام بینالمللی غیر قابل انکار و توسعه و ارتقای عناصر و منابع قدرت و اقتدار، ضرورتی انکارناپذیر است. در این نوشتار مروری کوتاه داریم بر مفاهیم قدرت و اقتدار و مؤلفهها و عناصر مولد آن.
تعریف قدرت
اندیشمندان تعاریف مختلفی برای قدرت ارائه دادهاند. به عقیدهی هابز، قدرت آدمی عبارت از وسایلی است که برای دستیابی به امر مطلوبی در آینده در اختیار دارد (منوچهری، ۱۳۷۶، ۳۲). جان لاک قدرت سیاسی را به عنوان حقِ اعمال قدرت در جهت منافع عامه میداند (هیندس، ۱۳۸۰، ۶۱-۵۹). راسل نیز قدرت را پدیدآوردن آثار مطلوب میداند (نبوی، ۱۳۸۸، ۴۸-۴۴).
پولانزاس قدرت را «توانایی یک طبقهی اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» برمیشمارد (نبوی، ۱۳۸۸، ۸۵-۹۲) و وبر قدرت را «امکان تحمیل ارادهی خود بر رفتار دیگران» میبیند (راش، ۱۳۷۷، ۵۸). هانا آرنت قدرت را «توانایی آدمی برای عمل، در اتفاق عمل با گروه» تعریف میکند. از دید پارسونز هم قدرت یعنی «واسطهای تعمیمیافته برای تضمین اجرای تعهدات الزامآورِ واحدهایی در نظام سازمان جمعی، وقتی که تعهدات از لحاظ تأثیرشان بر اهداف جمعی مشروعیت مییابد.» (راش، ۱۳۷۷، ۵۹)
مفهوم اقتدار
واژهی اقتدار در فرهنگ و فلسفهی غرب از ریشهی لاتین آن گرفته شده و به معنی میزان قابلیت نفوذ در مردم با میزان توان تأثیرگذاری بر مردم است. این قابلیت بهتدریج با حوزهی عمل و قدرت حاکم گره خورده است. به اعتقاد هابز، حاکمیت یا اقتدار ناشی از اعطای اختیار از سوی کسانی است که حاکمیت بر آنان اعمال میشود و مشتمل است بر قدرت وضع قوانین موجد صلح، امنیت و دفاع از جامعه. در این معنی اقتدار پیوند تنگاتنگی با تعهد و الزام اتباع و شهروندان مبتنی بر وفقدادن رفتار خود با روح قانون دارد. بنابراین اقتدار به منزلهی ابزاری است برای اتخاذ تصمیمات الزامآور در خصوص هر مسألهای که اختلاف نظر و مشاجرات گسترده و بیپایان بر سر آن، صلح و امنیت جامعه را به مخاطره خواهد افکند. (اندرو هیوود، ۱۳۸۳، ۱۹۵)
از دید ماکس وبر، اقتدار رابطهای نزدیک با مشروعیت نظام سیاسی دارد. در این معنی اقتدارآمیز خواندن یک نظام یا نهاد به معنی معطوف ساختن توجه به شیوهی خاصی از حکومتکردن و حاکمیت نیست، بلکه به این معنی است که در میان هر ملتی نگرش خاصی به شیوهی تبعیت و انقیادی که بر آنان حاکم است، وجود دارد. (ریمون، ۱۳۷۰،ص۵۹۸) وبر به سه نوع نظام عمده اشاره میکند: اقتدار کاریزماتیک، سنتی و حقوقی-عقلانی. (وبر، ۱۳۷۴، ۴۰۲ـ۴۰۳)
رویکرد تفسیری آرنت به مقولهی اقتدار را به نحو احسن میتوان در این جملهی مشهور او ملاحظه کرد: «اگر اساساً بخواهیم اقتدار را تعریف کنیم، باید آن را در تقابل با اجبار قهری یا اقناع استدلالی یا هر دو بدانیم.» قدرت از دیدگاه او قابلیتی است انسانی نهفقط برای انجام اعمال، برای اتفاق میان انسانها و اقدام مشترک آنان. بنا بر این تعریف، هیچگاه نمیتوان قدرت را متعلق به یک فرد دانست، زیرا قدرت همواره سرشتی اجتماعی دارد و در اختیار گروهی از انسانها است و مادامیکه این گروه متحد است، قدرتش نیز پابرجاست. برای نمونه وقتی میگوییم فلانشخص دارای قدرت است، یعنی او از سوی گروهی مسئولیت یافته تا به نام آن گروه، دست به اقدام بزند و بدون پشتیبانی آن گروه، قدرت وی معنی ندارد.
انواع قدرت
قدرت را میتوان از منظرهای گوناگون تحلیل کرد و بسته به نوع نگاه و سطح تحلیل، مورد واکاوی قرار داد. از یک سو قدرت را به دو نوع مادی و معنوی تقسیم میکنند و مؤلفههای مادی همچون نیروی نظامی و ثروت اقتصادی را در زمرهی عناصر مادی میدانند و باورهای معنوی را در زمرهی عناصر معنوی برمیشمرند. از منظری دیگر، منابع قدرت را اکتسابی و غیر اکتسابی میدانند. منابع غیر اکتسابی شامل همهی عوامل و منابعی است که خداوند متعال در طبیعت و محیط جغرافیایی یک سرزمین به امانت نهاده و منابع طبیعی آن کشور را شامل میشود. منابع اکتسابی قدرت اما منابعی است که هر ملتی میتواند بر اساس ظرفیتهای خود آن را توسعه دهد؛ همچون دانش ملی و اعتمادبهنفس اجتماعی.
در رویکردی دیگر، منابع قدرت را میتوان به دو گروه منابع سخت و منابع نرم تقسیم کرد (ساروی، ۱۳۹۰، ۶۳) که شامل تجهیزات سختافزاری و جنگافزارها و جمعیت بالای کشور و ... در بُعد سخت و نیز دانش و اعتقادات جامعه و مانند آن در بُعد نرم است. (نای، ۲۰۰۶)
از منظری دیگر نیز قدرت را میتوان در دو نوع درونزا و برونزا دانست. (خوشچهره، ۱۳۹۱) قدرت درونزا مجموعهی منابع مولد قدرت و اقتدار است که با ساخت درونی نظام مرتبط بوده و اجزای آن را مؤلفههای بومی و درونی یک ملت و کشور تشکیل میدهند و خود نظام توان مدیریت کلان و خرد آن منابع را در اختیار دارد؛ همچون اعتقادات، دانش، ثروت ملی و بومی، منابع طبیعیِ قابل بهرهبرداری داخلی، نیروهای نظامی متعهد و دارای اعتمادبهنفس و ... قدرت برونزا نیز شامل مجموعهی منابع مولد قدرت است که از بیرون یک نظام در اختیار او گذاشته میشود و با ساخت درونی آن نظام پیوندی وثیق ندارد یا توان کنترل و مدیریت آن برای نظام بهخوبی ممکن نیست؛ همچون حمایت بیگانگان از یک حکومت یا منابع اقتصادی وابسته به مصالح بیگانگان و ...
نظریههای قدرت
افلاطون: نظریهی قدرت افلاطون بیشتر به نظریهی «حق نیرومندتر» معروف است. او تلاش میکند تا قدرت را به یکی از دو معنی قدرت بدنی یا نیروی جمعی معنی کند.
ارسطو: ارسطو به سه نوع قدرت در جامعه اعتقاد داشت: قدرت خانگی، قدرت استبدادی، قدرت سیاسی. اقتدار خانگی همان قدرت پدر بر فرزندان است. قدرت استبدادی توسط یک حاکم یا پادشاه بر افراد و مردم جامعه اعمال میشود و قدرت سیاسی معانی و مفاهیم متعددی دارد. ارسطو نظریهی قدرت خود را به یک جامعهی آرمانی محدود نمیکند؛ لذا در یک جامعه اقتدار باید مصالح حکومتشوندگان و برابری شهروندان را در نظر بگیرد.
آگوستین: از دید سن آگوستین، غایات حکومت باید بر اساس خواست مردم باشد و عدالت وقتی معنی پیدا میکند که برای تمام مردم باشد. از نگاه وی، امپراتوریهای گوناگون و قدرتهای مشروع با عشق خدا نظم مییابند.
هابز: توماس هابز در نظریهی سیاسی خود تلاش میکند تا بین نیرومندی (قوت، توانایی عمل) و قدرت (جواز عمل) تمایز قائل شود. او میکوشد تا اثبات کند که بزرگترین قدرتها -یعنی نیروی لویاتان- باید با بیشترین نیرومندیها -یعنی قدرت مردم- همراه گردد. قدرت از نظر هابز عبارت است از «اسباب موجود هر کس برای احراز خیری آشکار در آینده». با این دیدگاه میتوان دو نوع قدرت فطری و سببی را تشخص بخشید.
مارکس: کارل مارکس نظریهی قدرت را به مفهوم «پول» نسبت میدهد. او در این باره اعتقاد دارد که پول تنها عاملی در جامعه است که ارباب ندارد و واقعیتی است که همه چیز را عملی میسازد. پول همان چیزی است که گذر از قلمرو اندیشه به عرصهی هستی را میسر میکند. پول است که امکان تبدیل عشق به نفرت، نفرت به عشق، رذیلت به فضیلت، فضیلت به رذیلت، خدمتکار به ارباب، ارباب به خدمتکار، هوش به بلاهت و بلاهت به هوش را فراهم میآورد.
کنت: آگوست کنت در تعریفش از قدرت، به دو نوع قدرت معنوی و مادی اعتقاد دارد. از دید او، مردم دارای امیال خودخواهانه و گریز از نظم هستند و حکومت برای کنترل مردم از چند عامل استفاده میکند؛ قدرت و ثروت که بر انگیزههای مادی افراد تسلط دارد و عقیده که حاکم بر ارادهی مردم و موجب همبستگی اجتماعی است.
آرنت: قدرت شایستگی انسان برای عمل به نحو هماهنگ است. قدرت یک خصیصهی فردی نیست، بلکه به یک گروه و جمع مربوط است و تا زمانی برپاست که آن گروه وجود دارد. زمانی که گروه از هم بپاشد، قدرت نیز نابود میشود. در یک جامعه، قدرت با مردم معنا پیدا میکند.
فوکو: میشل فوکو قدرت را نوعی استراتژی میداند. از دید او قدرت در چندگونگی روابط نیروهایی است که ذاتی قلمرو آن و جزء ساختار آناند؛ در روابطی که با مبارزهها و برخوردهای مداوم، قدرت را تغییر شکل میدهند یا تقویت میکنند.
منابع قدرت
بغرنجترین و پیچیدهترین وضعی که ممکن است مدیریت نظم و اقتدار از دست خارج شود و یک نظام سیاسی در داخل و خارج با آن روبهرو گردد، بحران است. بحران در واقع نمونهای از یک وضعیت منفی است که کنترل امور نظام از دست خارج و اعمال قدرت و اقتدار با چالش جدی روبهرو میگردد. بحران بنا بر اعتبار مفهوم کلمه، به مرحلهی پیچیدهای اطلاق میگردد که یک کار و یک رویداد از آن عبور میکند و خارجشدن از آن مشکل است.
بر اساس این تعریف، شناختِ مهمترین منابع قدرت که ازدسترفتن آنها موجب بحران داخلی و بینالمللی برای نظام میگردد، کاملاً ضروری به نظر میرسد. یکی از مهمترین تقسیمبندیهای بحران، متعلق به «لوسین پای» است که در سال ۱۹۷۴ انجام گرفته و همچنان به عنوان یکی از محکمترین انواع تقسیمبندیهای بحران در حوزهی توسعهی سیاسی مورد توجه است:
۱. بحران هویت
۲. بحران مشروعیت
۳. بحران مشارکت
۴. بحران نفوذ
۵. بحران توزیع
بر این اساس، مهمترین عناصر قدرتآفرین نظام سیاسی جمهوری اسلامی را میتوان به قرار زیر دانست:
عناصر فرهنگی و اجتماعی
عناصر فرهنگی مهمترین عوامل تولید اقتدار در حوزهی هویت فردی و جمعی و مشتمل بر اجزای گوناگونی هستند:
- ساخت هویت دینی و ایرانی
- روحیه و اعتمادبهنفس ملی
- اعتقاد و باور دینی
- دیرینگی تمدنی و تاریخی ملت که ساخت تمدن برایشان نه یک امر محال، که تکرار رفتارهای گذشتهشان است.
- جامعهپذیری سیاسی و شاخصهای فرهنگ سیاسی جامعه
- بهرهمندی از نظام عقیدتی ولایتمدار
- روحیهی شهادتطلبی که زمینهی اقدام به کارهای بزرگ و بهنظرناشدنی را فراهم میسازد.
- باور به آخرت و معاد که تمام نتیجهی اقدام خود را در همین خاک و بهرهمندی از منابع مادی آن تلقی نمیکند.
- نظام آموزشی و تربیتی فراگیر و پویا و همنوا با مطالبات ارزشمدار نظام
- دانش بومی و درونزای نظام علمی کشور
- رسانههای فراگیر و مؤثر و مقبول
- حس رضایتمندی اجتماعی
- جمعیت زیاد که تنوع فرهنگی و بومیسازی و تبادلات فرهنگی بینالمللی و داخلی را افزایش میدهد. (زرقانی، ۱۳۸۹، ۴۶)
عناصر سیاسی
مؤلفههای سیاسی تولید قدرت، مهمترین عناصر ایجاد مشروعیت و افزایش مشارکت سیاسی و تحکیم همبستگی اجتماعی است که با اجزایی همچون موارد زیر پیوندی دیرین دارد:
- ساخت حکومت مردمسالار
- مشارکت سیاسی مردم در انتخابات و عرصههای گوناگون اجتماعی
- مشروعیت حقانیتمحور نظام که با عقاید دیرپای مردم ربطی وثیق یافته است.
- دیپلماسی فعال و روابط خوب جهانی که امکان کاهش تنشها و دستیابی به اهداف را بیشتر محقق میسازد.
- ثبات سیاسی که نظام را در شرایط مطلوب اعتماد داخلی و بینالمللی قرار میدهد.
- انسجام ملی و همبستگی یکایک جامعه
- نظام رهبری خاص که برگرفته از الگوهایی بومی و کارآمد و نه تقلیدی از مدلهای معمول توصیهشده در ادبیات سیاسی جهان است.
- قدرت بازدارندگی نظامی که بر اقتدار و نفوذ نظام سیاسی در مبادلات جهانی میافزاید.
- مرزهای طبیعی و گستردگی سرزمینی که تجاوز بیگانگان را دشوار و معادلات نظامی و سیاسی را به سود کشور سنگین میکند.
- جمعیت فعال که زمینهی پیشرفت و تحقق اهداف کلان را فراهم میسازد.
عناصر اقتصادی و مدیریتی
عناصر اقتصادی مولد قدرت موجد چند عنصر مهم توزیع و نفوذ و کارآمدی، و شامل اجزای زیر است:
- عدالت توزیعی که به برابری میانجامد و زمینهسازی ایفای نقش و سهم هر فرد در عرصههای گوناگون نظام را توجیه و ممکن میکند.
- همسنخی اجتماعی مسئولان و مردم که نفوذ نظام را در جامعه ارتقا میبخشد.
- کارآمدی دولت که اعتماد اجتماعی و باور به تحقق آرمانها را ممکن میسازد.
- استقلال در منابع اولیه که امکان چانهزنی داخلی و بینالمللی را افزایش میدهد.
- منابع مالی متنوع که وابستگی تکمحصولی را کاهش و قدرت مبادلات چندمحصولی را فراهم میسازد.
- اهداف مشخص و مدون که در قالب چشمانداز و نقشهیراه نظام، انگیزش ملی و سازمانی را فعال و اقدامات را هدفمند و نهایتاً کارآمد میسازد.
- مدیریت کارآمد که دستیابی به اهداف را در زمان خود تحقق میبخشد.
- موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیکی ویژه که چانهزنی بینالمللی و منطقهای را در گفتوگوهای سیاسی و اقتصادی تسهیل میکند.
- وسعت سرزمینی که بهرهگیری از منابع مادی گوناگون را فراهم ساخته و امنیت اقتصادی را ارتقا میبخشد.
مفهوم افزایش اقتدار درونزا بر همین مبنا روشنتر میشود، زیرا افزایش اقتدار درونزای نظام تابعی است از افزایش ظرفیت بهرهمندی از منابع و اجزای اکتسابی قدرت و اقتدار و کاهش و رفع موانع آن و شکوفاسازی ظرفیتهای برآمده از منابع اقتدار غیر اکتسابی. بدیهی است هرچه نظام نسبت به آنچه در این فهرست و موارد دیگری که میتوان بر آن افزود، بیمهری و کمتوجهی روادارد، بیشتر خود را در معرض کاهش اقتدار داخلی و بینالمللی قرار داده است.
منابع:
۱. پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای؛ khamenei.ir
۲. سلین اسپکتور، قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشهی غرب، ترجمهی عباس باقری، تهران: نشر نی ۱۳۸۲
۳. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمهی عزتالله فولادوند، تهران: خوارزمی، ۱۳۶۱
۴. عنایت، حمید، بنیاد فلسفهی سیاسی در غرب (از هراکلیت تا هابز)، نشر زمستان، ۱۳۷۹
۵. راش، مایکل، جامعه و سیاست؛ مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران: سمت، ۱۳۷۷
۶. نبوی، عباس، فلسفهی قدرت، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)؛ قم: پژوهشکدهی حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۸
۷. نصری، قدیر، تأمّلی معرفتشناختی بر فلسفهی سیاسی هابز و معنا و مبنای ‹قدرت› و ‹امنیت› در آن، مجلهی اطلاعات اقتصادی و سیاسی (مؤسسهی اطلاعات)، خرداد و تیر: ۱۳۸۱
۸. هیندس، باری، گفتارهای قدرت از هابز تا فوکو، ترجمهی مصطفی یونسی، نشر و پژوهش شیرازه، ۱۳۸۰
۹. بدیع، برتران، توسعهی سیاسی، ترجمهی احمد نقیبزاده. تهران: نشر قومس، ۱۳۷۶
۱۰. قوام، عبدالعلی، چالشهای توسعهی سیاسی، تهران: نشر قومس، ۱۳۷۹
۱۱. لوسین پای ... [و دیگران]، بحرانها و توالیها در توسعهی سیاسی، ترجمهی غلامرضا خواجهسروی، تهران: ۱۳۸۰
۱۲. زرقانی، سید هادی، «نقد و ارزیابی مدلهای سنجش قدرت ملی»، فصلنامهی ژئوپلیتیک، دورهی (۶)، شمارهی (۱)، ۱۳۸۹
۱۳. منوچهری، عباس، «قدرت، مدرنیسم و پستمدرنیسم»، مجلهی اطلاعات اقتصادی-سیاسی (مؤسسهی اطلاعات)، مهر و آبان ۱۳۷۶
۱۴. هیوود، اندرو ، مقدمهی نظریهی سیاسی، ترجمهی عبدالرحمن عالم، تهران: نشر قومس، ۱۳۸۳
۱۵. ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمهی باقر پرهام، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰
۱۶. وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه، ترجمهی عباس منوچهری و دیگران، تهران: مولی، ۱۳۷۴
۱۷. نای، جوزف، قدرت نرم، ترجمهی محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران: پژوهشکدهی مطالعات و تحقیقات بسیج، ۱۳۸۷
۱۸. ساروی،علی، جنگ نرم و تهاجم فرهنگی، پرسمان، شمارهی ۱۰۵، مهر ۱۳۹۰
۱۹. خوشچهره، محمد، ظرفیتهای درونزا؛ امتیاز اقتصاد ایران، پایگاه تحلیلی برهان، ۱۳۹۱/۴/۱۰، http://borhan.ir
در چند ماه گذشته شاهد تأکید چندبارهی رهبر انقلاب اسلامی بر «تحکیم ساخت درونی نظام و تقویت اقتدار درونزا» بودهایم. موضوعی که بازخوانی مؤلفههای آن ضروری به نظر میرسد. دوران کنونی از دو جنبهی داخلی و بینالمللیِ بسیار اساسی، نیاز به توجه خاص پژوهشگران و سیاستگذاران نظام دارد. از جنبهی داخلی، قرارگرفتن نظام در برههی تاریخیِ گذار تمدنی و ایجاد یک ساخت تمدنی نوین بسیار مهم است و از نظر بینالمللی، دشمنی آشکار تمدنهای رقیب از یک سو و نگاه مطالبهگر خردهتمدنهای دیرپا، اما خفتهی منطقه که به دنبال یافتن الگوهای روشن و کارآمد در عرصهی مدیریت و احیای ساخت سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خویش هستند، از سوی دیگر اهمیت مییابد.
از منظر نگارنده، سخنرانی مهرماه ۱۳۹۰ رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاههای کرمانشاه یک فرصت تاریخی بود که کمتر مورد عنایت سیاستگذاران قرار گرفت و از میان ابعاد گسترده و عمیق این سخنرانی، تنها به قطرهای از دریا بسنده شد. در این سخنرانی عالیترین مقام نظام در موضع اقتدار و آیندهاندیشی، خواستار تحکیم ساخت درونی نظام شدند، اما متأسفانه آیندهپژوهان و کلاننگران و راهبردنویسان نظام چنانکه شایستهی این فراگیری کلام بود، وارد عمل نشدند.
قدرت را میتوان در دو نوع درونزا و برونزا دانست. قدرت درونزا مجموعهی منابع مولد قدرت و اقتدار است که با ساخت درونی نظام مرتبط بوده و اجزای آن را مؤلفههای بومی یک ملت و کشور تشکیل میدهد و خود نظام توان مدیریت کلان و خرد آن منابع را در اختیار دارد؛ همچون اعتقادات، دانش، ثروت ملی، منابع طبیعی، نیروهای متعهد و دارای اعتمادبهنفس.
این موضوع از جنبهی دیگری نیز نیازمند توجه است و آن، گرایش دولت یازدهم به واقعبینی سیاسی است. این در حالی است که آمیختگی واقعبینی با ساخت قدرت در نظام بینالمللی غیر قابل انکار و توسعه و ارتقای عناصر و منابع قدرت و اقتدار، ضرورتی انکارناپذیر است. در این نوشتار مروری کوتاه داریم بر مفاهیم قدرت و اقتدار و مؤلفهها و عناصر مولد آن.
تعریف قدرت
اندیشمندان تعاریف مختلفی برای قدرت ارائه دادهاند. به عقیدهی هابز، قدرت آدمی عبارت از وسایلی است که برای دستیابی به امر مطلوبی در آینده در اختیار دارد (منوچهری، ۱۳۷۶، ۳۲). جان لاک قدرت سیاسی را به عنوان حقِ اعمال قدرت در جهت منافع عامه میداند (هیندس، ۱۳۸۰، ۶۱-۵۹). راسل نیز قدرت را پدیدآوردن آثار مطلوب میداند (نبوی، ۱۳۸۸، ۴۸-۴۴).
پولانزاس قدرت را «توانایی یک طبقهی اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» برمیشمارد (نبوی، ۱۳۸۸، ۸۵-۹۲) و وبر قدرت را «امکان تحمیل ارادهی خود بر رفتار دیگران» میبیند (راش، ۱۳۷۷، ۵۸). هانا آرنت قدرت را «توانایی آدمی برای عمل، در اتفاق عمل با گروه» تعریف میکند. از دید پارسونز هم قدرت یعنی «واسطهای تعمیمیافته برای تضمین اجرای تعهدات الزامآورِ واحدهایی در نظام سازمان جمعی، وقتی که تعهدات از لحاظ تأثیرشان بر اهداف جمعی مشروعیت مییابد.» (راش، ۱۳۷۷، ۵۹)
مفهوم اقتدار
واژهی اقتدار در فرهنگ و فلسفهی غرب از ریشهی لاتین آن گرفته شده و به معنی میزان قابلیت نفوذ در مردم با میزان توان تأثیرگذاری بر مردم است. این قابلیت بهتدریج با حوزهی عمل و قدرت حاکم گره خورده است. به اعتقاد هابز، حاکمیت یا اقتدار ناشی از اعطای اختیار از سوی کسانی است که حاکمیت بر آنان اعمال میشود و مشتمل است بر قدرت وضع قوانین موجد صلح، امنیت و دفاع از جامعه. در این معنی اقتدار پیوند تنگاتنگی با تعهد و الزام اتباع و شهروندان مبتنی بر وفقدادن رفتار خود با روح قانون دارد. بنابراین اقتدار به منزلهی ابزاری است برای اتخاذ تصمیمات الزامآور در خصوص هر مسألهای که اختلاف نظر و مشاجرات گسترده و بیپایان بر سر آن، صلح و امنیت جامعه را به مخاطره خواهد افکند. (اندرو هیوود، ۱۳۸۳، ۱۹۵)
از دید ماکس وبر، اقتدار رابطهای نزدیک با مشروعیت نظام سیاسی دارد. در این معنی اقتدارآمیز خواندن یک نظام یا نهاد به معنی معطوف ساختن توجه به شیوهی خاصی از حکومتکردن و حاکمیت نیست، بلکه به این معنی است که در میان هر ملتی نگرش خاصی به شیوهی تبعیت و انقیادی که بر آنان حاکم است، وجود دارد. (ریمون، ۱۳۷۰،ص۵۹۸) وبر به سه نوع نظام عمده اشاره میکند: اقتدار کاریزماتیک، سنتی و حقوقی-عقلانی. (وبر، ۱۳۷۴، ۴۰۲ـ۴۰۳)
رویکرد تفسیری آرنت به مقولهی اقتدار را به نحو احسن میتوان در این جملهی مشهور او ملاحظه کرد: «اگر اساساً بخواهیم اقتدار را تعریف کنیم، باید آن را در تقابل با اجبار قهری یا اقناع استدلالی یا هر دو بدانیم.» قدرت از دیدگاه او قابلیتی است انسانی نهفقط برای انجام اعمال، برای اتفاق میان انسانها و اقدام مشترک آنان. بنا بر این تعریف، هیچگاه نمیتوان قدرت را متعلق به یک فرد دانست، زیرا قدرت همواره سرشتی اجتماعی دارد و در اختیار گروهی از انسانها است و مادامیکه این گروه متحد است، قدرتش نیز پابرجاست. برای نمونه وقتی میگوییم فلانشخص دارای قدرت است، یعنی او از سوی گروهی مسئولیت یافته تا به نام آن گروه، دست به اقدام بزند و بدون پشتیبانی آن گروه، قدرت وی معنی ندارد.
انواع قدرت
قدرت را میتوان از منظرهای گوناگون تحلیل کرد و بسته به نوع نگاه و سطح تحلیل، مورد واکاوی قرار داد. از یک سو قدرت را به دو نوع مادی و معنوی تقسیم میکنند و مؤلفههای مادی همچون نیروی نظامی و ثروت اقتصادی را در زمرهی عناصر مادی میدانند و باورهای معنوی را در زمرهی عناصر معنوی برمیشمرند. از منظری دیگر، منابع قدرت را اکتسابی و غیر اکتسابی میدانند. منابع غیر اکتسابی شامل همهی عوامل و منابعی است که خداوند متعال در طبیعت و محیط جغرافیایی یک سرزمین به امانت نهاده و منابع طبیعی آن کشور را شامل میشود. منابع اکتسابی قدرت اما منابعی است که هر ملتی میتواند بر اساس ظرفیتهای خود آن را توسعه دهد؛ همچون دانش ملی و اعتمادبهنفس اجتماعی.
در رویکردی دیگر، منابع قدرت را میتوان به دو گروه منابع سخت و منابع نرم تقسیم کرد (ساروی، ۱۳۹۰، ۶۳) که شامل تجهیزات سختافزاری و جنگافزارها و جمعیت بالای کشور و ... در بُعد سخت و نیز دانش و اعتقادات جامعه و مانند آن در بُعد نرم است. (نای، ۲۰۰۶)
از منظری دیگر نیز قدرت را میتوان در دو نوع درونزا و برونزا دانست. (خوشچهره، ۱۳۹۱) قدرت درونزا مجموعهی منابع مولد قدرت و اقتدار است که با ساخت درونی نظام مرتبط بوده و اجزای آن را مؤلفههای بومی و درونی یک ملت و کشور تشکیل میدهند و خود نظام توان مدیریت کلان و خرد آن منابع را در اختیار دارد؛ همچون اعتقادات، دانش، ثروت ملی و بومی، منابع طبیعیِ قابل بهرهبرداری داخلی، نیروهای نظامی متعهد و دارای اعتمادبهنفس و ... قدرت برونزا نیز شامل مجموعهی منابع مولد قدرت است که از بیرون یک نظام در اختیار او گذاشته میشود و با ساخت درونی آن نظام پیوندی وثیق ندارد یا توان کنترل و مدیریت آن برای نظام بهخوبی ممکن نیست؛ همچون حمایت بیگانگان از یک حکومت یا منابع اقتصادی وابسته به مصالح بیگانگان و ...
نظریههای قدرت
افلاطون: نظریهی قدرت افلاطون بیشتر به نظریهی «حق نیرومندتر» معروف است. او تلاش میکند تا قدرت را به یکی از دو معنی قدرت بدنی یا نیروی جمعی معنی کند.
ارسطو: ارسطو به سه نوع قدرت در جامعه اعتقاد داشت: قدرت خانگی، قدرت استبدادی، قدرت سیاسی. اقتدار خانگی همان قدرت پدر بر فرزندان است. قدرت استبدادی توسط یک حاکم یا پادشاه بر افراد و مردم جامعه اعمال میشود و قدرت سیاسی معانی و مفاهیم متعددی دارد. ارسطو نظریهی قدرت خود را به یک جامعهی آرمانی محدود نمیکند؛ لذا در یک جامعه اقتدار باید مصالح حکومتشوندگان و برابری شهروندان را در نظر بگیرد.
آگوستین: از دید سن آگوستین، غایات حکومت باید بر اساس خواست مردم باشد و عدالت وقتی معنی پیدا میکند که برای تمام مردم باشد. از نگاه وی، امپراتوریهای گوناگون و قدرتهای مشروع با عشق خدا نظم مییابند.
نگاهمان به بیرون نباشد. این، توصیهی ما است؛ این معنایش این نیست که از امکاناتی که در بیرون هست استفاده نکنیم؛ این دو حرف با هم اشتباه نشود. امیدمان را به بیرون از ظرفیت داخلی کشور ندوزیم. [...] نمیگوییم از اینها استفاده نکنید، اما میگوییم اطمینان نکنید، اعتماد نکنید، چشم به آنجا ندوزید، چشم به داخل بدوزید. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اعضای هیئت دولت ۱۳۹۲/۶/۶)
هابز: توماس هابز در نظریهی سیاسی خود تلاش میکند تا بین نیرومندی (قوت، توانایی عمل) و قدرت (جواز عمل) تمایز قائل شود. او میکوشد تا اثبات کند که بزرگترین قدرتها -یعنی نیروی لویاتان- باید با بیشترین نیرومندیها -یعنی قدرت مردم- همراه گردد. قدرت از نظر هابز عبارت است از «اسباب موجود هر کس برای احراز خیری آشکار در آینده». با این دیدگاه میتوان دو نوع قدرت فطری و سببی را تشخص بخشید.
مارکس: کارل مارکس نظریهی قدرت را به مفهوم «پول» نسبت میدهد. او در این باره اعتقاد دارد که پول تنها عاملی در جامعه است که ارباب ندارد و واقعیتی است که همه چیز را عملی میسازد. پول همان چیزی است که گذر از قلمرو اندیشه به عرصهی هستی را میسر میکند. پول است که امکان تبدیل عشق به نفرت، نفرت به عشق، رذیلت به فضیلت، فضیلت به رذیلت، خدمتکار به ارباب، ارباب به خدمتکار، هوش به بلاهت و بلاهت به هوش را فراهم میآورد.
کنت: آگوست کنت در تعریفش از قدرت، به دو نوع قدرت معنوی و مادی اعتقاد دارد. از دید او، مردم دارای امیال خودخواهانه و گریز از نظم هستند و حکومت برای کنترل مردم از چند عامل استفاده میکند؛ قدرت و ثروت که بر انگیزههای مادی افراد تسلط دارد و عقیده که حاکم بر ارادهی مردم و موجب همبستگی اجتماعی است.
آرنت: قدرت شایستگی انسان برای عمل به نحو هماهنگ است. قدرت یک خصیصهی فردی نیست، بلکه به یک گروه و جمع مربوط است و تا زمانی برپاست که آن گروه وجود دارد. زمانی که گروه از هم بپاشد، قدرت نیز نابود میشود. در یک جامعه، قدرت با مردم معنا پیدا میکند.
فوکو: میشل فوکو قدرت را نوعی استراتژی میداند. از دید او قدرت در چندگونگی روابط نیروهایی است که ذاتی قلمرو آن و جزء ساختار آناند؛ در روابطی که با مبارزهها و برخوردهای مداوم، قدرت را تغییر شکل میدهند یا تقویت میکنند.
منابع قدرت
بغرنجترین و پیچیدهترین وضعی که ممکن است مدیریت نظم و اقتدار از دست خارج شود و یک نظام سیاسی در داخل و خارج با آن روبهرو گردد، بحران است. بحران در واقع نمونهای از یک وضعیت منفی است که کنترل امور نظام از دست خارج و اعمال قدرت و اقتدار با چالش جدی روبهرو میگردد. بحران بنا بر اعتبار مفهوم کلمه، به مرحلهی پیچیدهای اطلاق میگردد که یک کار و یک رویداد از آن عبور میکند و خارجشدن از آن مشکل است.
بر اساس این تعریف، شناختِ مهمترین منابع قدرت که ازدسترفتن آنها موجب بحران داخلی و بینالمللی برای نظام میگردد، کاملاً ضروری به نظر میرسد. یکی از مهمترین تقسیمبندیهای بحران، متعلق به «لوسین پای» است که در سال ۱۹۷۴ انجام گرفته و همچنان به عنوان یکی از محکمترین انواع تقسیمبندیهای بحران در حوزهی توسعهی سیاسی مورد توجه است:
۱. بحران هویت
۲. بحران مشروعیت
۳. بحران مشارکت
۴. بحران نفوذ
۵. بحران توزیع
بر این اساس، مهمترین عناصر قدرتآفرین نظام سیاسی جمهوری اسلامی را میتوان به قرار زیر دانست:
عناصر فرهنگی و اجتماعی
عناصر فرهنگی مهمترین عوامل تولید اقتدار در حوزهی هویت فردی و جمعی و مشتمل بر اجزای گوناگونی هستند:
- ساخت هویت دینی و ایرانی
- روحیه و اعتمادبهنفس ملی
- اعتقاد و باور دینی
- دیرینگی تمدنی و تاریخی ملت که ساخت تمدن برایشان نه یک امر محال، که تکرار رفتارهای گذشتهشان است.
- جامعهپذیری سیاسی و شاخصهای فرهنگ سیاسی جامعه
- بهرهمندی از نظام عقیدتی ولایتمدار
- روحیهی شهادتطلبی که زمینهی اقدام به کارهای بزرگ و بهنظرناشدنی را فراهم میسازد.
- باور به آخرت و معاد که تمام نتیجهی اقدام خود را در همین خاک و بهرهمندی از منابع مادی آن تلقی نمیکند.
- نظام آموزشی و تربیتی فراگیر و پویا و همنوا با مطالبات ارزشمدار نظام
- دانش بومی و درونزای نظام علمی کشور
- رسانههای فراگیر و مؤثر و مقبول
- حس رضایتمندی اجتماعی
- جمعیت زیاد که تنوع فرهنگی و بومیسازی و تبادلات فرهنگی بینالمللی و داخلی را افزایش میدهد. (زرقانی، ۱۳۸۹، ۴۶)
عناصر سیاسی
مؤلفههای سیاسی تولید قدرت، مهمترین عناصر ایجاد مشروعیت و افزایش مشارکت سیاسی و تحکیم همبستگی اجتماعی است که با اجزایی همچون موارد زیر پیوندی دیرین دارد:
- ساخت حکومت مردمسالار
- مشارکت سیاسی مردم در انتخابات و عرصههای گوناگون اجتماعی
- مشروعیت حقانیتمحور نظام که با عقاید دیرپای مردم ربطی وثیق یافته است.
- دیپلماسی فعال و روابط خوب جهانی که امکان کاهش تنشها و دستیابی به اهداف را بیشتر محقق میسازد.
- ثبات سیاسی که نظام را در شرایط مطلوب اعتماد داخلی و بینالمللی قرار میدهد.
- انسجام ملی و همبستگی یکایک جامعه
- نظام رهبری خاص که برگرفته از الگوهایی بومی و کارآمد و نه تقلیدی از مدلهای معمول توصیهشده در ادبیات سیاسی جهان است.
- قدرت بازدارندگی نظامی که بر اقتدار و نفوذ نظام سیاسی در مبادلات جهانی میافزاید.
- مرزهای طبیعی و گستردگی سرزمینی که تجاوز بیگانگان را دشوار و معادلات نظامی و سیاسی را به سود کشور سنگین میکند.
- جمعیت فعال که زمینهی پیشرفت و تحقق اهداف کلان را فراهم میسازد.
یک جبههی دشمن عنودی در مقابل نظام جمهوری اسلامی در میان قدرتهای دنیا وجود دارد. [...] بخشی از این کارهائی که امروز در زمینهی تحریم و امثال اینها مشاهده میکنید، مربوط به همین است که نمیخواهند جامعهی ایرانی به این اقتدار درونزا دست پیدا کند؛ که اقتدار علمی، یک اقتدار درونزا است. (بیانات رهبر انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها ۱۳۹۲/۵/۱۵)
عناصر اقتصادی و مدیریتی
عناصر اقتصادی مولد قدرت موجد چند عنصر مهم توزیع و نفوذ و کارآمدی، و شامل اجزای زیر است:
- عدالت توزیعی که به برابری میانجامد و زمینهسازی ایفای نقش و سهم هر فرد در عرصههای گوناگون نظام را توجیه و ممکن میکند.
- همسنخی اجتماعی مسئولان و مردم که نفوذ نظام را در جامعه ارتقا میبخشد.
- کارآمدی دولت که اعتماد اجتماعی و باور به تحقق آرمانها را ممکن میسازد.
- استقلال در منابع اولیه که امکان چانهزنی داخلی و بینالمللی را افزایش میدهد.
- منابع مالی متنوع که وابستگی تکمحصولی را کاهش و قدرت مبادلات چندمحصولی را فراهم میسازد.
- اهداف مشخص و مدون که در قالب چشمانداز و نقشهیراه نظام، انگیزش ملی و سازمانی را فعال و اقدامات را هدفمند و نهایتاً کارآمد میسازد.
- مدیریت کارآمد که دستیابی به اهداف را در زمان خود تحقق میبخشد.
- موقعیت جغرافیایی و ژئوپولیتیکی ویژه که چانهزنی بینالمللی و منطقهای را در گفتوگوهای سیاسی و اقتصادی تسهیل میکند.
- وسعت سرزمینی که بهرهگیری از منابع مادی گوناگون را فراهم ساخته و امنیت اقتصادی را ارتقا میبخشد.
مفهوم افزایش اقتدار درونزا بر همین مبنا روشنتر میشود، زیرا افزایش اقتدار درونزای نظام تابعی است از افزایش ظرفیت بهرهمندی از منابع و اجزای اکتسابی قدرت و اقتدار و کاهش و رفع موانع آن و شکوفاسازی ظرفیتهای برآمده از منابع اقتدار غیر اکتسابی. بدیهی است هرچه نظام نسبت به آنچه در این فهرست و موارد دیگری که میتوان بر آن افزود، بیمهری و کمتوجهی روادارد، بیشتر خود را در معرض کاهش اقتدار داخلی و بینالمللی قرار داده است.
منابع:
۱. پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای؛ khamenei.ir
۲. سلین اسپکتور، قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشهی غرب، ترجمهی عباس باقری، تهران: نشر نی ۱۳۸۲
۳. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمهی عزتالله فولادوند، تهران: خوارزمی، ۱۳۶۱
۴. عنایت، حمید، بنیاد فلسفهی سیاسی در غرب (از هراکلیت تا هابز)، نشر زمستان، ۱۳۷۹
۵. راش، مایکل، جامعه و سیاست؛ مقدمهای بر جامعهشناسی سیاسی، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران: سمت، ۱۳۷۷
۶. نبوی، عباس، فلسفهی قدرت، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)؛ قم: پژوهشکدهی حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۸
۷. نصری، قدیر، تأمّلی معرفتشناختی بر فلسفهی سیاسی هابز و معنا و مبنای ‹قدرت› و ‹امنیت› در آن، مجلهی اطلاعات اقتصادی و سیاسی (مؤسسهی اطلاعات)، خرداد و تیر: ۱۳۸۱
۸. هیندس، باری، گفتارهای قدرت از هابز تا فوکو، ترجمهی مصطفی یونسی، نشر و پژوهش شیرازه، ۱۳۸۰
۹. بدیع، برتران، توسعهی سیاسی، ترجمهی احمد نقیبزاده. تهران: نشر قومس، ۱۳۷۶
۱۰. قوام، عبدالعلی، چالشهای توسعهی سیاسی، تهران: نشر قومس، ۱۳۷۹
۱۱. لوسین پای ... [و دیگران]، بحرانها و توالیها در توسعهی سیاسی، ترجمهی غلامرضا خواجهسروی، تهران: ۱۳۸۰
۱۲. زرقانی، سید هادی، «نقد و ارزیابی مدلهای سنجش قدرت ملی»، فصلنامهی ژئوپلیتیک، دورهی (۶)، شمارهی (۱)، ۱۳۸۹
۱۳. منوچهری، عباس، «قدرت، مدرنیسم و پستمدرنیسم»، مجلهی اطلاعات اقتصادی-سیاسی (مؤسسهی اطلاعات)، مهر و آبان ۱۳۷۶
۱۴. هیوود، اندرو ، مقدمهی نظریهی سیاسی، ترجمهی عبدالرحمن عالم، تهران: نشر قومس، ۱۳۸۳
۱۵. ریمون آرون، مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی، ترجمهی باقر پرهام، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰
۱۶. وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه، ترجمهی عباس منوچهری و دیگران، تهران: مولی، ۱۳۷۴
۱۷. نای، جوزف، قدرت نرم، ترجمهی محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری، تهران: پژوهشکدهی مطالعات و تحقیقات بسیج، ۱۳۸۷
۱۸. ساروی،علی، جنگ نرم و تهاجم فرهنگی، پرسمان، شمارهی ۱۰۵، مهر ۱۳۹۰
۱۹. خوشچهره، محمد، ظرفیتهای درونزا؛ امتیاز اقتصاد ایران، پایگاه تحلیلی برهان، ۱۳۹۱/۴/۱۰، http://borhan.ir