[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار بسیجیان استان خراسان شمالی - 1391/07/24
عنوان فیش :نمایشنامه‌ی آی باکلاه آی بی‌کلاه
کلیدواژه(ها) : سینما, فیلمنامه, نمایشنامه آی باکلاه آی بی‌کلاه
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در بعضی از این اجتماعات بزرگی که در این انقلابها وجود دارد، گروه روشنفکران قاطی مردم نمیشوند. من یک وقتی از یک نمایشنامه‌ی روشنفکری نقل کردم که آقائی از بالای ایوان به حرکت مردم نگاه میکند، اما خودش وارد نمیشود، قاطی نمیشود. اینجا نخیر؛ اینجا کارگر بود، کشاورز بود، دانشجو بود، دانش‌آموز بود، پزشک بود، نویسنده‌ی مبرّز بود، شاعر برجسته بود، متخصص بود، مخترع بود و هست؛ همه وارد بسیج. شما بروید تشکیلات بسیج را نگاه کنید، در شهر خودتان هم نگاه کنید؛ همه جا همین جور است.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیت‌الله طالقانی - 1389/12/09
عنوان فیش :نمایشنامه آی باکلاه آی بی‌کلاه، نمایانگر بسیاری از روشنفکران دینی قبل انقلاب
کلیدواژه(ها) : سینما, فیلمنامه, نمایشنامه آی باکلاه آی بی‌کلاه
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
من یک وقت از یک نمایشنامه‌ای نقل کردم آقای روی ایوان [را] که پائین نمی‌آید توی مردم نمی‌آید با متن قضیه کار ندارد با میدان کار ندارد، بالای ایوان می‌نشیند تماشا میکند حرف میزند! خب خیلی از روشنفکرهای دینی اینجوری بودند.

مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره - 1371/03/06
عنوان فیش :نمایش هنرمندانه «بی‌اقدامی روشنفکران در انقلاب اسلامی» در نمایشنامه آی بی‌کلاه آی بی‌کلاه
کلیدواژه(ها) : سینما, فیلمنامه, نمایشنامه آی باکلاه آی بی‌کلاه
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
روشنفکر نقش تبیین و راه‌اندازی دارد و آنها در اینجا پیشرو هستند، اما بعد که مردم بر اثر این تبیین به آگاهی رسیدند و یک چیزهایی را فهمیدند، نوبت حرکت و اقدام می‌رسد که حرکت و اقدام را مردم انجام می‌دهند و روشنفکرها غالباً اهل حرکت و اقدام نیستند، ‌چون آنها ملاحظه دارند، ترس دارند، وابستگی دارند، احساس تکلیف نمی‌کنند و می‌گویند ما کارمان را انجام دادیم. بنده با بسیاری از روشنفکرهای نسل خودمان، آن زمان که در دانشگاهها و بیرون دانشگاهها رمان می‌نوشتند یا شعر می‌گفتند و کارهای سیاسی می‌کردند، از نزدیک رابطه داشتیم و می‌دیدیم اینها طلبکارند،‌ مثلاً یک آقایی که شاعر خوبی بود و انصافاً شعرهایش هم اثر داشت خودش را تشبیه می‌کرد به ماکسیم‌گورکی انقلاب اکتبر شوروی! می‌گفت من دیگر کار خودم را کرده‌ام، و با اینکه هنوز سالها مانده بود به پیروزی انقلاب و پیروزی مستلزم زندان رفتن و کتک خوردن بود، او همه‌ی اینها را حذف می‌کرد و می‌گفت من ماکسیم‌گورکی انقلابم، به قول شماها فاکتور می‌گرفت و می‌گفت بقیه کارها را دیگران بکنند، و لذاست که اقدام را مردم می‌کنند. حالا اینجا برای اینکه شما بدانید این نکته از نکات روشنفکری است، یعنی وقتی نوبت به اقدام و حرکت می‌رسد آن وقت دیگر پای روشنفکر می‌لنگد، خود این یک حقیقت روشنفکری است و روشنفکرها همین را تحلیل می‌کنند.
یک نویسنده‌ای بود که الان مرده است البته این شخص ضدانقلاب است شد و گریخت، بعد هم مرد، یعنی ضایع شد و از بین رفت. در سالهای پیش از انقلاب نویسنده خوبی بود، نمایشنامه‌های خوبی هم می‌نوشت. یک نمایشنامه‌ای نوشته بود بنام آی باکلاه، و آی بی‌کلاه که حاصل این نمایشنامه یک صحنه‌ای را ترسیم می‌کرد که یک جمعی در یک کوچه هستند و یک آقایی بالای ایوانی ایستاده این جمع عصبانی و ناراحت را از وضعیت یک خانه‌ای که در انتهای کوچه واقع شده از آنچه که در آن خانه هست و او می‌بیند اما مردمی که پشت دیوار بودند داخل خانه را نمی‌دیدند آن آقا از اطلاعات خودش به اینها کمک می‌کرد، یعنی به آن جمع می‌فهماند اینهایی که در خانه هستند دشمنند و در چه وضعیتی هستند؟ بعد که نوبت به اقدام شد و آن جمع خواستند حرکت بکنند هر چه به آن آقا اصرار کردند که می‌خواهیم حمله کنیم به این خانه تو هم از بالای ایوان بیا پائین او حاضر نشد بیاید پائین و دوباره این منظره تکرار می‌شود: یکی در مورد آی‌ بی‌کلاه که منظورش انگلیس است و یکی هم در مورد آی باکلاه که منظورش آمریکاست، یعنی یک روشنفکر ایرانی وجود انگلیس و وجود آمریکا را در دو دوره‌ی متمایز در داخل کشور تشخیص می‌دهد، کار زشت اینها و حرکت استعماری اینها و خیانت‌های اینها را می‌بیند و برای مردم که در بینشان صنوف مختلف هستند بیان می‌کند (البته او چون ضد دین بود نگفته بود آخوند هم بینشان هست) و مردم که راه می‌رفتند بروند یک کاری بکنند به او می‌گویند تو هم بیا اما او می‌ترسد و می‌لرزد و ناراحت می‌شود، بعد فرار می‌کند به یک گوشه‌ای می‌گریزد. این نقش روشنفکر است!!