[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مبلغین و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور - 1402/04/21 عنوان فیش : محمدعلی شاه آبادی کلیدواژه(ها) : محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : مرحوم شاهآبادی، استاد امام... در مسجد جامع منبر میرفتند. اینها کسر شأن نمیدانستند منبر رفتن را... یعنی سنّت تبلیغ، حالا چه به شکل نگارش، چه به شکل منبر رفتن، چه به شکل شعر گفتن، در حوزههای علمیّه وجود داشته؛ این اهمّیّت این را نشان میدهد. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), محمد فاضل لنکرانی, جواد تبریزی, محمدعلی اراکی, محمدعلی شاه آبادی کلیدواژه(ها) : امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), محمد فاضل لنکرانی, جواد تبریزی, محمدعلی اراکی, محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل كردید؛ خود من هم یك خاطرهای دارم كه آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم كه شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درك كردید یا نه؟ ایشان گفتند كه نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی كتابها مینویسند كه امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی كه نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند كه آقای آ شیخ محمدعلی اراكی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد كه درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینكه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش : محمدعلی شاه آبادی, عرفان, منظومه (کتاب), اسفار اربعه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مصباح الانس کلیدواژه(ها) : محمدعلی شاه آبادی, عرفان, منظومه (کتاب), اسفار اربعه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), مصباح الانس نوع(ها) : فیش موضوعی, كتاب متن فیش : گفتند اوّلی كه ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یك كسی گفته بود آن كه شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند كه من و فلانی - یك كس دیگری را اسم آوردند، كه من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یك درسی برای ما شروع كنید. ایشان اول امتناع میكرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینكه بالاخره ایشان را وادار كردیم كه برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع كرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم كه ایشان بلاشك استاد بودند؛ لیكن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، كه یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت اسلامی - 1391/11/23 عنوان فیش :عرفان نظری باید به عرفان عملی و سلوک بینجامد. کلیدواژه(ها) : عرفان, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, محمدعلی شاه آبادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بنده هیچ دشمنی و مخالفتی با عرفان نظری ندارم. گفته میشود: «الانسان عدوّ لما جهله». بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیهی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد. خب، موضوع عرفان، ذات مقدس پروردگار است. موضوع عرفان، خداست. از این جهت، برتر از همهی علوم است. خب، این خدا باید در زندگی کسی که اهل عرفان است، تجلی پیدا کند. ما کسانی را دیدیم که گفته میشد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینجوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانیاند که این جنبهی معنوی در آنها وجود داشته. حالا شما از قول مرحوم آقای فاضل، از امام (رضوان الله علیه) خاطرهای نقل کردید؛ خود من هم یک خاطرهای دارم که آن را هم بگویم. من از ایشان پرسیدم که شما درس مرحوم حاج میرزا جواد آقا را درک کردید یا نه؟ ایشان گفتند که نه، افسوس، افسوس، نشد. البته در برخی کتابها مینویسند که امام جزو شاگردهای آ میرزا جواد آقا بودند؛ در حالی که نخیر، قطعاً ایشان نبودند. ایشان گفتند که آقای آ شیخ محمدعلی اراکی آمد من را دو جلسه برد درس ایشان. ظاهراً شبهای جمعه جلسه داشتند. ایشان گفتند دو جلسه رفتم، اما نپسندیدم. میگفتند آن وقتها ذهن ما پر بود از آن حرفها. یعنی همان حرفهای عرفان نظری. امام در سن هشتاد و چند سالگی افسوس میخورد که درس آ میرزا جواد آقا نرفته؛ با اینکه ایشان شاگرد و مرید و عاشق مرحوم شاهآبادی بوده. یک خاطرهی دیگر هم به مناسبت عرفان نقل کنم. گفتند اوّلی که ایشان مرحوم آقای شاهآبادی را در قم دیده بودند، یک کسی گفته بود آن که شما دنبالش میگردید، این است. مرحوم شاهآبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان گفتند که من و فلانی - یک کس دیگری را اسم آوردند، که من حالا یادم نیست - دو نفری رفتیم پیش ایشان و گفتیم یک درسی برای ما شروع کنید. ایشان اول امتناع میکرد، اما بعد با اصرار زیاد ما گفت: خب، حالا چه میخواهید؟ منظومه، اسفار، فلان؟ گفتیم نه، ما از این چیزها گذشتهایم؛ «مصباح الانس» میخواهیم. ایشان گفت: اِ، «مصباح الانس»؟! خانهی ایشان ظاهراً گذر جدّا بود. امام میگفتند از مدرسهی دارالشفاء یا فیضیه تا گذر جدّا با ایشان همین طور رفتیم، تا اینکه بالاخره ایشان را وادار کردیم که برای ما «مصباح الانس» بگوید. امام از اول هم از «مصباح الانس» شروع کرده.ایشان خیلی هم به عرفان علاقهمند بودند. میدانید تبحر امام بیشتر در عرفان بود، بیش از فلسفه - یعنی امام متبحر و منغمر در عرفان بودند - خب، در فلسفه هم که ایشان بلاشک استاد بودند؛ لیکن حالا بعد از سن هشتاد سالگی به بالا، که یادم نیست چه سالی بود، ایشان به من اینجوری میگفتند: افسوس؛ نه، ذهن ما آن وقتها پر بود از آن حرفها. خب، حرفهای عرفان نظری، حرفهای پر زرق و برقی هم هست؛ اما آن چیز دیگری است، راه دیگری است، حرف دیگری است. من حرفم این است؛ والّا نخیر، بنده هیچ مخالفتی به این معنا با این مسئله ندارم. |