[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :سخنرانی تلویزیونی خطاب به ملت ایران - 1400/02/12 عنوان فیش :وعده شهادت امیرالمومنین توسط پیامبر کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیهالسلام), شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : قرآن, حدیث, نهجالبلاغه متن فیش : خب چون روز نوزدهم و روز ضربت خوردن این بزرگوار است، یک جملهای را من در باب فداکاری این حضرت و شوق ایشان به شهادت عرض میکنم؛ این در نهجالبلاغه است؛ خطبهی ۱۵۶ نهجالبلاغه. حضرت میفرماید وقتی که آیهی «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوِّا اَن یَقولوِّا ءامَنّا وَ هُم لا یُفتَنون»(1) وارد شد و بحث فتنه مطرح شد، من فهمیدم که تا پیغمبر در میان ما هست، این فتنه رخ نخواهد داد، این فتنه مال بعد از پیغمبر است؛ با پیغمبر صحبت کردم، از ایشان سؤال کردم، ایشان هم بیاناتی دارند که حالا در آن خطبه بیانات پیغمبر ذکر شده. وقتی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این مطالب را برای امیرالمؤمنین، شاگرد برگزیدهی خود، بیان میکنند، ظاهراً آن شور و شوق احساس تکلیف و احساس مسئولیّت در حضرت به هیجان میآید، یک جملهای را با پیغمبر صحبت میکنند که من آن را برای شما میخوانم. فَقُلتُ یا رَسولَ اللهِ اَ وَ لَیسَ قَد قُلتَ لی یَومَ اُحُدٍ حینَ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمینَ وَ حیزَت عَنِّی الشَّهادَةُ فَشَقَّ ذٰلِکَ عَلَیَّ فَقُلتَ لی اَبشِر فَاِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِک؛(2) میگوید من به پیغمبر عرض کردم -حالا با زبان ما- که یا رسول الله! یادتان هست در روز اُحُد وقتی که حمزه به شهادت رسید، دوستانمان عدّهای به شهادت رسیدند و من با آن همه جراحتی که بر من وارد شده بود شهید نشدم، خیلی این بر من سخت آمد که من عقب ماندم و شهید نشدم، شما توجّه کردید، به من فرمودید که علی جان! مژده، تو هم شهید خواهی شد؛ یادتان هست؟ فَشَقَّ ذٰلِکَ عَلَیَّ فَقُلتَ لی اَبشِر فَاِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِک؛ آن روز شما به من فرمودید که بشارت باد بر تو علی جان! شهادت در پی تو است و تو شهید خواهی شد. حالا کأنّه حضرت سؤال میکنند که خب حالا چند سال گذشته، پس چرا من شهید نشدم. فَقالَ لی اِنَّ ذٰلِکَ لَکَذٰلِک؛ پیغمبر در جواب این مطلب فرمود که علی جان! همین درست است، تو شهید خواهی شد. بعد فرمود: فَکَیفَ صَبرُکَ اِذاً؟ حالا که سرنوشت تو شهادت است، صبر تو بر شهادت چگونه خواهد بود؟ خب شهادت در میدان جنگ چیز دشواری نیست؛ مثلاً فرض کنید که آن روز انسان یک نیزهای یا شمشیری میخورد، امروز یک گلولهای میخورد، به شهادت میرسد؛ چیز مهمّی نیست. شهادت در میدانهای مبارزات بزرگ بعدی که انسان سختیهایی را تحمّل میکند، خیلی مهم است. امیرالمؤمنین بعد از یک دوران دشوار به شهادت رسیدند، آن هم در محراب و با آن کیفیّت دشوار. لذا پیغمبر فرمودند: فَکَیفَ صَبرُکَ اِذاً؟ وقتی شهادت نصیبت بشود، چه جوری صبر خواهی کرد بر شهادت؟ فَقُلتُ یا رَسولَ اللهِ لَیسَ هٰذا مِن مَواطِنِ الصَّبر؛ این جای صبر نیست؛ صبر بر امرِ تلخ است، بر امرِ نامطلوب انسان صبر میکند. وَ لٰکِن مِن مَواطِنِ البُشریٰ وَ الشُّکر؛ این از جاهایی است که انسان باید برای آن به خودش مژده بدهد و شکر کند خدا را. این طلب شهادت خصوصیّت امیرالمؤمنین است و حضرت مثل دیشبی به این مقصود رسیدند، آن وقتی که فریادی بلند شد که «تَهَدَّمَت وَ اللهِ اَرکانُ الهُدیٰ وَ قُتِلَ عَلیٌّ المُرتَضیٰ»؛(3) این شهادت، از ضربتی که از آن، شهادت حاصل شد، دیشب برای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) پیش آمد؛ صلوات الله علیه. 1 ) سوره مبارکه العنكبوت آیه 2 أَحَسِبَ النّاسُ أَن يُترَكوا أَن يَقولوا آمَنّا وَهُم لا يُفتَنونَ ترجمه : آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟! 2 ) خطبه 156 : از سخنان آن حضرت است خطاب به اهل بصره در خبر از پيشامدهاى سخت فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذَلِكَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَفْعَلْ فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ وَ أَمَّا فُلَانَةُ فَأَدْرَكَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ وَ ضِغْنٌ غَلَا فِي صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَيَّ لَمْ تَفْعَلْ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى . منه : سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى . منه : قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ . و قام إليه رجل فقال يا أمير المؤمنين ، أخبرنا عن الفتنة ، و هل سألت رسول اللّه ( صلى الله عليه وآله ) عنها فقال ( عليه السلام ) : إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) بَيْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي فَقُلْتُ يَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ فَقَالَ لِي إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذاً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ فَقَالَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ . ترجمه : آن كه بتواند خود را بر اطاعت خداوند وادارد بايد اقدام كند. اگر از من پيروى كنيد- چنانچه خدا بخواهد- شما را به بهشت خواهم برد گرچه راهى است دشوار و همراه با تلخى. فلان زن (عايشه) را رأى ضعيف زنان دامنگير شد، و كينه در سينهاش چون ديگ آهنگران كه به جوش آيد جوشيد، و اگر از او خواسته مىشد آنچه با من انجام داد با ديگرى انجام دهد انجام نمىداد. با اين حال حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است. از اين كلام است راه خدا روشنترين راه، و پر فروغترين چراغ است. به ايمان بر اعمال شايسته استدلال مىشود، و به اعمال شايسته بر ايمان دليل مىآورند، ساختمان علم با ايمان آباد مىگردد، و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان مىشود، و با مرگ دنياى آدمى پايان مىپذيرد، و با دنيا آخرت به دست مىآيد، با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك، و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، مردمان را چارهاى از قيامت نيست، كه در ميدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرين جايگاه روان مىشوند. و از اين كلام است از قبرها بيرون آمده، و به آخرين منزل روان شدند. آنجا براى هر خانه اهلى است كه آن را به خانه ديگرى تبديل نكنند، و ساكنانش به جاى ديگر منتقل نشوند. امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوندند، اين دو مرگ را نزديك نمىكنند، و روزى را كاهش نمىدهند. بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كنندهاى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن در آويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه باز گردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است. [مردى از جاى برخاست و گفت: يا امير المؤمنين، ما را از فتنه خبر ده، و آيا در باره فتنه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدهاى فرمود:] وقتى خداى سبحان اين آيه را فرستاد: «الم، آيا مردم گمان كردهاند همين كه بگويند ايمان آوردهايم، رها مىشوند و به آزمايش در نمىآيند» دانستم تا زمانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در ميان ماست فتنه بر ما فرود نمىآيد، پرسيدم: يا رسول اللّه منظور از اين فتنه كه خداوند تو را به آن خبر داده چيست فرمود: «يا على، به زودى امتم پس از من آزمايش مىشوند.» گفتم: يا رسول اللّه، مگر نه اين است كه در روز احد افرادى از مسلمانان شهيد شدند و من از فيض شهادت ماندم، و از اين بابت غمگين شدم، شما به من فرمودى: «بر تو بشارت باد كه عاقبت به شهادت مىرسى» در پاسخم فرمود: «آنچه گفتى صحيح است، ولى بگو به هنگام شهادت صبرت چگونه است» گفتم: اين از موارد صبر نيست، بلكه جاى مژده و شكرگزارى است و فرمود: «يا على، به زودى مسلمانان پس از من به ثروتشان آزمايش مىشوند، و با ديندارى خود بر خدا منّت مىنهند، رحمتش را آرزو دارند، و خود را از خشمش در امان دانند، و با شبهات دروغ و هوسهاى غفلت زا حرام او را حلال شمارند، شراب را به اسم آب انگور و خرما، و رشوه را به عنوان هديّه، و ربا را به نام تجارت حلال دانند.» گفتم: يا رسول اللّه، در آن وقت اين چنين مردم را از كدام گروه حساب كنم در موضع ارتداد، يا در مرتبه فتنه فرمود: «در مرتبه فتنه». 3 ) بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۲ فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ الضَّجَّةَ ثَارَ إِلَيْهِ كُلُّ مَنْ كَانَ فِي الْمَسْجِدِ وَ صَارُوا يَدُورُونَ وَ لَا يَدْرُونَ أَيْنَ يَذْهَبُونَ مِنْ شِدَّةِ الصَّدْمَةِ وَ الدَّهْشَةِ ثُمَّ أَحَاطُوا بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَشُدُّ رَأْسَهُ بِمِئْزَرِهِ وَ الدَّمُ يَجْرِي عَلَى وَجْهِهِ وَ لِحْيَتِهِ وَ قَدْ خُضِبَتْ بِدِمَائِهِ وَ هُوَ يَقُولُ هَذَا مَا وَعَدَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ الرَّاوِي فَاصْطَفَقَتْ أَبْوَابُ الْجَامِعِ وَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ فِي السَّمَاءِ بِالدُّعَاءِ وَ هَبَّتْ رِيحٌ عَاصِفٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ وَ نَادَى جَبْرَئِيلُ ع بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ بِصَوْتٍ يَسْمَعُهُ كُلُّ مُسْتَيْقِظٍ تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ ترجمه : مربوط به :خطبههای نماز جمعهی تهران - 1388/06/20 عنوان فیش :ماجرای ضربت خوردن و شهادت امام علی (ع) کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در فاصلهی این دو روز یا دو شب- از سحر نوزدهم كه امیر المؤمنین به دست آن ملعون ضربت خوردند تا شب بیست و یكم- چند تا حادثهی درسآموز اتفاق افتاد: یكی در همان لحظهی اول بود. وقتی ضربت را این دشمنِ خدا بر امیر المؤمنین وارد كرد، در روایت دارد كه حضرت هیچ آه و نالهای نكردند؛ اظهار دردی نكردند. تنها چیزی كه حضرت فرمودند، این بود: «بسم اللَّه و باللَّه و فی سبیل اللَّه، فزت و ربّ الكعبة»؛به خدای كعبه سوگند كه من رستگار شدم. بعد هم امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) آمد سر آن بزرگوار را در دامان گرفت. روایت دارد كه خون از سر مباركش میریخت و محاسن مباركش خونین شده بود. امام حسن همانطور نگاه میكرد به صورت پدر، گریه چشمان امام حسن را پراشك كرد؛ اشك از چشم امام حسن یك قطرهای افتاد روی صورت امیر المؤمنین. حضرت چشم را باز كردند، گفتند: حسنم! گریه میكنی؟ گریه نكن؛ من در این لحظه در حضور جماعتی هستم كه اینها به من سلام میكنند؛ كسانی در اینجا هستند- در همان لحظهی اول؛ اینی كه نقل شده است از حضرت- فرمود: پیغمبر اینجاست، فاطمهی زهرا اینجاست. بعد حضرت را برداشتند- بعد از اینكه امام حسن (علیهالسّلام) نماز را در مسجد خواندند، حضرت هم نشسته نماز خواندند. راوی میگوید كه حضرت گاهی متمایل میشد به یكطرفی كه بیفتد، گاهی خودش را نگه میداشت- و بالاخره به طرف منزل حركت دادند و بردند. اصحاب شنیدند آن صدائی را كه: «تهدّمت و اللَّه اركان الهدی ... قتل علیّ المرتضی». این صدا را همهی اهل كوفه شنیدند، ریختند طرف مسجد؛ غوغائی به پا شد. راوی میگوید: مثل روز وفات پیغمبر در كوفه، ضجه و گریه بلند شد؛ آن شهر بزرگ كوفه یكپارچه مصیبت و حزن و اندوه بود. حضرت را میآوردند؛ امام حسین (علیهالسّلام) آمد نزدیك. در این روایت دارد كه اینقدر حضرت در همین مدت كوتاه گریه كرده بودند كه پلكهای حضرت مجروح شده بود. امیر المؤمنین چشمش افتاد به امام حسین، گفت: حسین من گریه نكن، صبر داشته باشید، صبر كنید؛ اینها چیزی نیست، این حوادث میگذرد. امام حسین را هم تسلا داد. حضرت را آوردند داخل منزل، بردند در مصلای حضرت؛ آنجایی كه حضرت در خانه در آنجا نماز میخواندند. فرمود: من را آنجا ببرید. آنجا برای حضرت بستری گستردند. حضرت را آنجا گذاشتند. اینجا دختران امیر المؤمنین آمدند؛ زینب و امكلثوم آمدند، نشستند پهلوی حضرت، بنا كردند اشك ریختن. امیر المؤمنین آنجایی كه امام حسن گریه كرد، امام حسن را نصیحت كردند و تسلا دادند؛ آنجایی كه امام حسین گریه میكرد، حضرت تسلا دادند، گفتند صبر كن؛ اما اینجا اشك دخترها را تحمل نكردند؛ میگوید: حضرت هم شروع كرد به هایهای گریه كردن. یا امیر المؤمنین! گریهی زینبت را اینجا نتوانستی تحمل كنی، اگر در روز عاشورا میدیدی چگونه زینبت اشك میریزد و نوحهسرائی میكند، چه میكردی؟ ابوحمزهی ثمالی نقل میكند از حبیب بن عمرو كه میگوید: در آن ساعات آخر، در همان شب بیست و یكم، رفتم دیدن امیر المؤمنین، دیدم یكی از دختران آن حضرت هم در آنجاست؛ آن دختر اشك میریخت، من هم گریهام گرفت، بنا كردم گریه كردن؛ مردم هم بیرون اتاق بودند، صدای گریهی این دختر را كه شنیدند، آنها هم بنا كردند گریه كردن. امیر المؤمنین چشم باز كرد، گفت: اگر آنچه را كه من میبینم، شما هم میدیدید، شما هم گریه نمیكردید. عرض كردم یا امیر المؤمنین مگر شما چه میبینید؟ گفت: من ملائكهی خدا را میبینم، فرشتگان آسمانها را میبینم، همهی انبیاء و مرسلین را میبینم كه صف كشیدند، به من سلام میكنند و به من خوشامد میگویند. و پیغمبر را میبینم كه پهلوی من نشسته است، اظهار میكنند كه بیا علی جان، زودتر بیا. میگوید: من اشك ریختم، بعد بلند شدم، هنوز از منزل خارج نشده بودم كه از صدای فریاد خانواده، احساس كردم كه علی از دنیا رفت. مربوط به :بیانات در خطبههای نماز جمعهی تهران - 1384/07/29 عنوان فیش :وقایع شهادت حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ایام سوگواری حضرت امیرالمؤمنین است؛ یك جمله هم دربارهی این مصیبت بزرگ دنیای اسلام عرض كنم و ذكر مصیبت كنم. در سحر نوزدهم این فاجعهی عظیم اتفاق افتاد؛ یعنی امیرالمؤمنین - مظهر عدالت - بهخاطر مبارزهی در راه عدل و داد و انصاف و حكم الهی، در محراب عبادت در خون خود غلتید و محاسن مباركش به خون سرش رنگین شد. من یك عبارتِ وارد شدهی در روایت را میخوانم و برای شما معنا میكنم تا توسلی پیدا كرده باشیم. اینطور وارد شده است كه «فلمّا احسّ الامام بالضّرب لم یتأوّه»؛ وقتی ضربت شمشیر بر فرق مبارك امیرالمؤمنین فرود آمد، هیچ آه و نالهیی از آن حضرت سر نزد. «و صبر و احتسب»؛ حضرت صبر كردند. «و وقع علی وجهه»؛ امیرالمؤمنین با صورت روی زمین افتادند. «قائلا بسماللَّه و باللَّه و علی ملّة رسول اللَّه»؛ درست مثل حضرت اباعبداللَّه كه وقتی در گودال قتلگاه روی زمین افتادند، نقل شده است كه عرض كردند: «بسماللَّه و باللَّه و فی سبیل اللَّه و علی ملّة رسول اللَّه». مردم شتابان دنبال قاتل بودند تا او را دستگیر كنند. «ولا یدرون این یذهبون من شدّة الصّدمة و الدّهشة»؛ از بس این حادثه دهشتآفرین بود، مردم را سراسیمه كرد. همینطور میدویدند تا بتوانند قاتل را پیدا كنند. «ثم احاطوا بامیرالمؤمنین علیهالسّلام»؛ بعد آمدند اطراف حضرت را گرفتند. «و هو یشدّ رأسه بمأزره و الدّم یجری علی وجهه و لحیته»؛ خون بر صورت و محاسن حضرت جاری بود. خود آن بزرگوار مشغول بستن زخم سرش بود. «و قد خضبت بدمائه و هو یقول هذا ما وعداللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ حضرت زخم سرشان را میبستند و میفرمودند این همان چیزی است كه خدا و پیغمبر به من وعده كرده بودند. پیغمبر قبلاً فرموده بود كه این حادثه پیش میآید. امام حسن (علیهالسّلام) سر رسیدند، سر پدر را در دامن گرفتند، خونها را شستند و زخم را بستند. «و هو یرمق السّماء بطرفه»؛ حضرت همانطور كه خوابیده بودند، با گوشهی چشم آسمان را نگاه میكردند. «و لسانه یسبّح اللَّه و یوحّده»؛ در آن حالت، زبانشان در حال تسبیح و حمد پروردگار بود. حضرت از هوش رفتند و امام حسن مشغول گریه شدند. «و جعل یقبّل وجه ابیه و ما بین عینیه و موضع سجوده»؛ امام حسن چشمش به چهرهی پدر بود. وقتی دید از هوش رفت، خم شد پیشانی و محل سجدههای طولانی امیرالمؤمنین را بوسید؛ صورتش را بوسید؛ ما بین دو چشمش را بوسید. «فسقط من دموعه قطرات علی وجه امیرالمؤمنین علیه السّلام»؛ از اشك چشم امام حسن چند قطرهیی روی صورت امیرالمؤمنین ریخت. «ففتح عینیه»؛ حضرت چشمشان را باز كردند. «فرءاه باكیا»؛ دیدند امام حسن دارد گریه میكند. «فقال یا حسن ما هذا البكاء»؛ فرمود حسن جان! چرا گریه میكنی؟ «یا بنیّ لا روع علی ابیك بعد الیوم»؛ پسرم! بعد از این لحظه، پدر تو هرگز ناراحتی و ترسی ندارد. «هذا جدّك»؛ این جدت پیغمبر است. «و خدیجه»؛ این خدیجه است. «و فاطمة»؛ این فاطمه است. «والحور العین محدقون»؛ همه اطراف من را گرفتهاند. «منتظرون قدوم ابیك»؛ همه منتظرند كه من بروم زودتر به اینها ملحق شوم. «فطب نفساً و قرّ عینا و اكفف عن البكاء»؛ اشك نریز پسرم! صلّی اللَّه علیك یا امیرالمؤمنین، صلّی اللَّه علیكم یا اهل بیت النبوة. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1383/08/15 عنوان فیش :ذکر مصیبت امیرالمومنین (علیه السلام) کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز، روز شهادت امیرالمؤمنین است. من میخواهم یك جمله هم ذكر مصیبت كنم. «صلّی اللَّه علیك یا امیرالمؤمنین». خوشابهحال كسانیكه امروز در نجف و در كنار مرقد امیرالمؤمنین هستند و میتوانند به آن قبر مطهر و پاك از نزدیك سلام كنند. ما هم از دور بار دیگر عرض میكنیم: «السّلام علیك یا امیرالمؤمنین، السّلام علیك یا امام المتقین، السّلام علیك یا سیّد الوصیین». بعد از آنكه در سحر روز نوزدهم آن فاجعهی كبری اتفاق افتاد، صدای هاتف غیبی همهجا را گرفت: «تهدمت واللَّه اركان الهدی». مردم كوفه و بتدریج بعضی شهرهای دیگری كه آن روز ممكن بود به آنها خبر برسد، در حال اضطراب دایمی بودند. امیرالمؤمنین در كوفه خیلی محبوب بود؛ علی را دوست میداشتند. زن و مرد، كوچك و بزرگ، بخصوص بعضی اصحاب نزدیك امیرالمؤمنین خیلی مضطرب بودند. مثل دیروز عصری، روز قبل از شهادت آن بزرگوار، اطراف خانهی امیرالمؤمنین جمع شده بودند. امام حسن مجتبی - طبق نقلی كه شده است - دیدند مردم مضطربند و مشتاقند بیایند امیرالمؤمنین را عیادت كنند. فرمود: برادران و مؤمنان! حالِ امیرالمؤمنین مساعد نیست؛ نمیشود آن بزرگوار را ببینید؛ متفرق شوید و بروید. مردم را متفرق كردند و رفتند. اصبغبننباته میگوید: هر كاری كردم، دیدم طاقت این را كه از كنار خانهی امیرالمؤمنین بروم، ندارم؛ لذا من ماندم. اندكی گذشت، امام حسن بیرون از خانه آمدند و تا چشمشان به من افتاد، گفتند: اصبغ! مگر نشنیدی گفتم بروید؟ نمیشود ملاقات كرد. گفتم یابنرسولاللَّه! من دیگر طاقت ندارم؛ قادر نیستم از اینجا دور شوم. اگر بشود، من یك لحظه بیایم امیرالمؤمنین را ببینم. امام حسن داخل رفتند و آمدند و اجازه دادند. اصبغ میگوید داخل اتاق شدم، دیدم امیرالمؤمنین روی بستر بیماری افتاده و محل زخم را با پارچهی زردی بستهاند؛ اما من نتوانستم بفهمم این پارچه زردتر است یا رنگِ رویِ امیرالمؤمنین! حضرت گاهی بیهوش میشدند، گاهی به هوش میآمدند. در یكی از دفعاتی كه به هوش آمدند، دست اصبغ را گرفتند و حدیثی نقل كردند. «اركان الهدی» كه میگویند، این است. در لحظهی آخر زندگی و با این حال خراب هم دست از هدایت برنمیدارد. حدیث مفصلی برای او گفتند و بعد بیهوش شدند. دیگر نه اصبغبننباته و نه هیچكدام از اصحاب امیرالمؤمنین بعد از این روز دیگر علی را زیارت نكردند. علی در همین شب بیستویكم به جوار رحمت الهی رفت و دنیایی را داغدار و تاریخی را سیاهپوش كرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/08/23 عنوان فیش :روایت لوط بن يحيی ابیمخنف از چگونگی به شهادت رسیدن امام علی(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من دو سه جمله از روایاتِ نقل شده را بهعنوان ذكر مصیبت آن بزرگوار بخوانم. «لوط بنیحیی ابیمخنف» میگوید: «فلمّا احسّ الأمام بالضّرب لم یتأوّه»؛ یعنی وقتی در محراب بر فرق آن بزرگوار ضربه وارد شد و پیشانی حضرت را شكافت، هیچ آه و نالهای نكرد. «و صبر و احتسب»؛ خودش را حفظ كرد و صبر فرمود. «و وقع علی وجهه و لیس عنده احد»؛ حضرت با صورت روی زمین افتاد و اطراف ایشان كسی نبود؛ چون هنوز نماز شروع نشده بود. مسجد هم تاریك بود و مردم بهطور متفرّق در مسجد مشغول خواندن نافله بودند؛ بنابراین اوّلِ كار كسی نفهمید چه اتّفاقی افتاده است. «قائلاً بسماللَّه و باللَّه و علی ملّة رسول اللَّه». اوّلین جملاتی كه حضرت بعد از ضربت خوردن بر زبان جاری كرد، جملاتی بود كه در موارد دیگر هم به گوشمان رسیده است. بعد از اینكه سیدالشهداء سلاماللَّهعلیه ضربت خورد و بر زمین افتاد، همین جملات از قول ایشان نقل شده است: «بسماللَّه و باللَّه و علی ملّة رسول اللَّه»؛ به نام خدا و برای خدا و بر طریقهی رسول خدا، حاصل زندگی را تقدیم این راه كردن. در ادامه، این جمله هم از امیرالمؤمنین نقل شده است كه فرمود: «فزت و ربّ الكعبة»؛ به خدای كعبه رستگار شدم. در روایت دیگری آمده است كه حضرت فرمود: «لمثل هذا فلیعمل العاملون»؛ یعنی انسان برای رسیدن به چنین سرانجامی هرچه عمل كند، زیادی عمل نكرده است. بنابراین برای چنین سرانجامی باید عمل كرد. این نشان میدهد كه این روح مطهر و پاكیزه چطور متّصل به عوالم ملكوت بوده است. حتّی در همان وقتی كه هنوز جسم او در این دنیا زنده بوده است. «ثمّ صاح و قال قتلنی اللّعین»؛ بعد از آنكه حضرت این مناجات را كرد، فریاد كشید تا مردم متوجّه باشند و نگذارند قاتل بگریزد. «فلمّا سمع النّاس الضّجّة»؛ مردم وقتی صدای امیرالمؤمنین را شنیدند، «ثار الیه كلّ من كان فی المسجد»؛ همه به طرف محراب مسجد ریختند، اما نمیدانستند چه اتّفاقی افتاده است و باید چه كار كنند. «ثمّ احاطوا بأمیرالمؤمنین»؛ بعد آمدند اطراف امیرالمؤمنین جمع شدند. «و هم یشیدّ رأسه بمئزره والدّم یجری علی وجهه و لحیته»؛ وقتی مردم جمع شدند، دیدند حضرت در همان حال ضعف و در حالیكه فرقش شكافته است، با دستمالی زخم خود را میبندد و خون بر صورت و محاسن آن بزرگوار جاری است. «وقد خضبت بدمائه»؛ محاسن آن حضرت كه سفید بود، با خون پاكش رنگین شده بود. «و هو یقول هذا ما وعد اللَّه و رسوله و صدق اللَّه و رسوله»؛ این همان وعدهی خدای متعال و پیغمبر اوست، و خدای متعال و پیغمبرش راست گفتند و وعدهی آنها تحقّق پیدا كرد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1377/10/18 عنوان فیش :ماجرای خواب دیدن اميرالمؤمنين (ع) قبل از شهادت کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : روز بعد از شهادتِ امیرالمؤمنین، یا روز بعد از ضربت خوردن آن حضرت، از قول امام حسن نقل شده است كه فرمود من چند روز قبل به مناسبت سالروز حادثهی بدر با پدرم صحبت میكردم و امیرالمؤمنین به من فرمود: «ملكتنی عینی»؛ من صبح بعد از عبادت، لحظهای چشمم گرم شد و خوابم برد. «فسنح لی رسولاللَّه»؛ پیامبر در مقابل من مجسّم شد؛ یعنی به خواب من آمد. «فقلت یا رسولاللَّه ماذا لقیت من امتك من الأود و اللدد»؛ یعنی یا رسولاللَّه! از امّت تو، من چه كشیدم؛ از اعوجاجها و از دشمنیهایشان. پیامبر در جواب من فرمود - حالا به تعبیر ما - علی جان! نفرینشان كن؛ «فقال لی ادع علیهم». نفرین امیرالمؤمنین این است: «فقلت ابدلنی اللَّه بهم خیراً منهم»؛ یعنی گفتم پروردگارا! برای من كسانی را برسان كه بهتر از اینها باشند و برای اینها كسی را برسان كه بدتر از من باشد! به فاصلهی یك روز، این دعایی كه امیرالمؤمنین در خواب از خدای متعال درخواست كرده بود، مستجاب شد و در صبح نوزدهم، فرق مبارك آن بزرگوار ضربت خورد و دنیای اسلام به عزای بزرگمرد خود نشست و فریاد «تهدّمت واللَّه اركان الهدی» - یعنی پایهها و بنیانهای هدایت ویران شد - دنیا را گرفت و علی از دست مردم رفت و بعد از امیرالمؤمنین دنیای اسلام آن را كشید كه تاریخ میداند. همین كوفه چه سختیهایی كشید! بر همین كوفه بود كه حجّاج مسلّط شد. بر همین كوفه بود كه یوسفبنعمر ثقفی مسلّط شد. بر همین كوفه بود كه به جای امیرالمؤمنین، حكّام اموی یكی پس از دیگری میآمدند و مسلّط میشدند. آن مردم بودند كه این فشارها را بر سر این كوفه آوردند. لاحول و لاقوّة الّا باللَّه العلّی العظیم. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1371/01/07 عنوان فیش :ترسیم لحظات آخر عمر امام علی(ع) کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتیکه آن ضربت غدرآمیز بر فرق مبارک امیر المؤمنین علیهالسّلام وارد شد، منادی در کوفه فریاد بر آورد: «تهدمت و الله ارکان الهدی»؛ پایههای هدایت ویران شد. و مردم فهمیدند که چه اتفاق افتاده است. آن محبوب دلها را، اگرچه نافرمانیاش میکردند، اما دوست میداشتند. کسی نمیتوانست امیر المؤمنین علیهالسّلام را دوست نداشته باشد. اگر بخواهید تصویری از آن روز را به ذهن بیاورید که خبر شهادت آن بزرگوار چه به روز مردم آورد، به یاد بیاورید آنچه را که در زمان خود ما در بیماری امام بزرگوارمان و بعد در خبر رحلت آن بزرگوار پیش آمد. دیدید چه غوغایی در دلهای مردم به وجود آمد! این، ممکن است مقداری وضع را برای ما روشن کند. در شهر کوفه غوغایی به پا شد. اما با وجود غوغای مردم، خانوادهی امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام احساس غربت میکردند؛ چون میدانستند آن بزرگوار با این مردم چگونه بود و از دست آنها چه کشید. حضرت را با آن حال کسالت سخت و مسمومیت شدید و با آن چهرهی خونآلود و محاسن خونین، از مسجد به منزل بردند. آن بزرگوار، تقریباً دو روز در آن حالت بود و خانوادهی ولایت در نهایت نگرانی و اضطراب به سر میبردند که سر نوشت پدر چه خواهد شد؟ طبیب آوردند. معاینه کرد و فهمید که آن بزرگوار مسموم شده است. دیگر همه از حیات امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام ناامید شدند. اصبغ بن نباته نقل میکند که «به عیادت آن بزرگوار رفتم. وقتی وارد شدم، دیدم چهرهی امیر المؤمنین علیهالسّلام، به قدری زرد بود که نمیشد فهمید صورت حضرت زردتر است یا آن پارچهی زرد رنگی که بر فرق مبارکش بسته بودند! زردی چهرهی امام از اثر زهر و کسالت و جراحت شدید بود.» بعد میگوید: «از خانه که بیرون آمدم، غوغای مردم نشان داد که امیر المؤمنین علیه الصّلاة و السّلام از دنیا رفته و به شهادت رسیده است.» مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1370/01/16 عنوان فیش :شهادت امیرالمؤمنین(ع) کلیدواژه(ها) : شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : پیش از صبح، آن بزرگوار برای اقامهی نماز به مسجد رفته، مردم را از خواب بیدار کرده، صدای آن بزرگوار را باز هم شنیدند که مشغول خواندن نافله شده است. ضبط کردهاند که امیرالمؤمنین در آن نافلهیی که ضربت خورد، چه خواند. آیات شریفهی سورهی انبیا را تلاوت میکرد: «واقترب الوعد الحقّ فاذا هی شاخصة ابصار الّذین کفروا». در روایت هست که مردم شنیدند امیرالمؤمنین ده آیه از این آیات را خواند. در خلال این آیات، آیاتی است که منطبق با حال خود آن بزرگوار است: «انّ الذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئک عنها مبعدون. لایسمعون حسیسها و هم فی مااشتهت انفسهم خالدون». بعد هم وقتی که حضرت به رکوع یا به سجده رفته، تیغ آن اشقیالاشقیاء فرق مبارک علیبنابیطالب را شکافته است. امیرالمؤمنین را به خانه آوردند و تمام شهر ناگهان اطلاع پیدا کردند. نقل شده است که صدای منادی شنیده شد: «تهدّمت واللَّه ارکان الهدی»؛ به خدا قسم پایههای هدایت ویران شد. این، تعبیر درستی هم است و به حقیقت وجود امیرالمؤمنین میآید، و میزیبد که چنین تعبیری با ندا و فریاد آسمانی انجام گرفته باشد. مردم این یکی، دو روز را در حال انتظار و نگرانی و التهاب و ناراحتی گذرانیدند. بعضی به دیدن آن حضرت رفتند، بعضی هم اطراف خانهی آن حضرت جمع شدند. نقل است که یتیمان و کسانی که مورد عیادت و مراقبت آن بزرگوار بودند، درِ خانهی آن بزرگوار جمع شدند. ما جزییات و خصوصیات آن واقعه را نمیدانیم. آنچه که میدانیم، این است که شاید بیستوچهار ساعت، شاید چهلوهشت ساعت از آن ساعتهای هولناک و مخوف نگذشته بود که ناگهان خبر شهادت آن بزرگوار در کوفه پیچید و همه اطلاع پیدا کردند که علی از دستشان رفته است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1368/02/08 عنوان فیش :ماجرای دیدار اصبغ بن بناته با امام علی(ع) قبل از شهادت حضرت کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در نقلها و خبرها آمده که در روز بیستویکم ماه رمضان، کوفه غوغا و هنگامهای بود از عزادارای مردم. جمعیتهای زیاد، مردم، زن و مرد و حتی بچههای کوچک، با چهرهی عزادار و غبارگرفته و اندوهگین هجوم میآوردند به آنجایی که خانهی امیرالمؤمنین بود. از روز نوزدهم که امیرالمؤمنین آن ضربت مسموم دشمن خدا را تحمل کرد و در خانه افتاد، لحظه به لحظه مردم کوفه در نگرانی بودند. دور خانهی امیرالمؤمنین جمع میشدند. خبر میگرفتند. هرکس میرفت داخل، هرکس میآمد بیرون، از حال امیرالمؤمنین سؤال میکردند. شهر بزرگی هم بوده کوفه. شهر پرجمعیتی بوده. جمعیت زیاد، مردم گوناگون، دوستان امیرالمؤمنین، یاران آن حضرت، خانوادهی آن حضرت، همه لحظات بسیار پراضطرابی را گذراندند که در آن داستان اصبغبننباته کاملاً مشخص میشود که وضعیت چگونه بوده. میگوید: دور خانهی امیرالمؤمنین را همه گرفته بودند. ما هم نشسته بودیم آنجا منتظر که از داخل خانه یک خبری بیاید بیرون. که بعد میگوید از خانه آمدند بیرون و گفتند به جمعیت که متفرق بشوید و امیرالمؤمنین حال پذیرایی از مردم را ندارد. میخواستند بروند علی را ببینند. میگوید رفتند، اما من طاقت نیاوردم که بروم. ایستادم در همانجا چندی بعد کسی از داخل خانه، یکی از فرزندان امیرالمؤمنین شاید، آمد بیرون و دید من نشستهام. گفت مگر نشنیدی که ما گفتیم امیرالمؤمنین کسی را نمیپذیرند، گفتم که من دلم طاقت نمیآورد که از اینجا دور بشوم و دلم میخواهد یک خبری از مولای خودم پیدا کنم. رفت داخل ظاهراً اجازه گرفت اصبغابننباته در این روایت گفته است که من وارد خانهی امیرالمؤمنین شدم و رفتم بر بالین آن حضرت؛ آن خانهی ساده و محقر و آن بستر خشن، آن چهرهی تابناک و ملکوتی. گفت دیدم حضرت بر روی بستر افتاده، اما رنگ حضرت پریده و بر اثر شدت تأثیر زهر در چهرهی آن حضرت، رنگ آن بزرگوار به زردی گرایش پیدا کرده که در همان حال هم امیرالمؤمنین چشم بازمیکنند و میبیند اصبغ بالای سرشان هست. دست او را میگیرند. یک حدیثی را از پیغمبر برای او نقل میکنند. یعنی در حتی آخرین لحظات هم آن حضرت مایل نیستند که از تعلیم دین و آموزش و تربیت افراد منصرف بشوند و این را وظیفهی همیشگی خودشان میدانند. اصبغ میگوید من دیدم حضرت بعد از آنی که یک مقداری صحبت کرد، غش کرد و از حال رفت. من برخاستم از خانه بیرون آمدم. یک مقداری که از خانه دور شدم، دیدم که صدای گریه و زاری از خانهی امیرالمؤمنین برخاست. صلی اللَّه علیک یا امیرالمؤمنین. |