[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :«کوثر» - 1389/06/05 عنوان فیش : نکویی، پونه کلیدواژه(ها) : نکویی، پونه نوع(ها) : كتاب متن فیش : قزوه با تذکر کسی تازه یادش آمد از بین خانمها کسی شعر نخوانده. بعد از پونه نکویی خواست شعرش را بخواند: سرمیگذارم به جنگل گیلان بیابان ندارد وقتی که دلتنگ باشی بن بست پایان ندارد بیت آخری که خواند آفرینهای رهبر زیاد شد: دریا اگر جوهر من هر برگ گل دفتر من عاشق که بنویسد از عشق انگار پایان ندارد رهبر گفت خیلی خوب و بعد آیه یکی مانده به آخر سوره کهف را خواند: قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا. |