[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از مداحان اهلبیت (علیهم السّلام) - 1368/10/28 عنوان فیش : محتشم کاشانی کلیدواژه(ها) : محتشم کاشانی نوع(ها) : كتاب متن فیش : شما ببینید امام باقر (علیه الصّلاة و السّلام) یا امام سجّاد (علیه السّلام) نسبت به فرزدق چه محبّتی را انجام داد؛ درحالیکه فرزدق -شاید بار دیگر هم من گفته باشم-(۱۰) جزو شعرای اهلبیت نیست؛ فرزدق یک شاعر درباریِ وابستهی به دستگاههای قدرت و یک آدم معمولی است -یک دیوان پُر، شعر دارد از همین حرفهایی که شعرای آن روز بر زبانشان جاری میکردند؛ همین مبتذلاتی که شاعر آن روزگار آنها را داشت- لکن چون یک بار وجدان او بیدار شد و در مقابل قدرت، حق را بیان کرد، آن هم به زبان شعر، شما ببینید که امام سجّاد (علیه الصّلاة و السّلام) چه محبّتی نسبت به او انجام میدهند؛ یا بقیّهی شعرائی که مربوط به اهلبیت بودند؛ مثل کُمِیت، مثل دِعبِل، مثل سیّد حِمیری و بقیّهی کسانی که جزو شعرای اهلبیت محسوب میشدند و علاقهمند به اهلبیت بودند. خیلی از اینها شعرائی هستند که اگرچه نسبت به اهلبیت علاقه هم دارند، امّا شعرشان همه دربارهی اهلبیت نیست؛ یعنی شما دیوان دِعبِل خُزاعی را که نگاه کنید، اینجور نیست که از اوّل تا آخر مدح اهلبیت را گفته [باشد]؛ نه، دِعبِل یک شاعر است؛ ولی شعر او شعر سیاسی است؛ شعری است در جهت افکار و عقاید اهلبیت (علیهم السّلام) و در جهت محبّت آنها؛ و او جزو پیوستگان به اهلبیت است؛ [این یعنی] ولایت؛ ولایت یعنی پیوستن، وصل شدن، جزو پیوستگان و موالیان اهلبیت (علیهم السّلام) [قرار گرفتن]. ببینید این دِعبِل و همینطور کُمِیت و دیگران، چقدر در دنیای تشیّع و در زبان ائمّه (علیهم السّلام) مورد احترام و تجلیلند! علّتش چیست؟ آن چیزی که جناب دِعبِل خُزاعی در قصیدهی «مدارس آیات خلت من تلاوة» بیان کرده،(۱۱) یا آن چیزی که کُمِیتبنزید اسدی در قصاید سبعه -قصاید «هاشمیّات»- بیان کرده،(۱۲) یا آن حرفهایی که سیّد حِمیَری (رضوان الله علیه) در اشعار خودش ذکر کرده، بیش از حرفهایی که بقیّهی شیعه میگفتند و برای هم بیان میکردند که نیست؛ امّا این سخن در نظر ائمّه (علیهم السّلام) یک ارزش بیشتری پیدا میکند. چرا؟ چون شعر است. به این توجّه کنند آقایان. مگر شعر چه خصوصیّتی دارد؟ چون تأثیر شعر در ذهن مخاطب بیشتر است. گاهی یک شاعر، یک بیت شعر یا یک مصرع شعر میگوید که از چند ساعت حرف زدن یک سخنور توانا گویاتر است؛ [چون] یک بیت شعر، یک مصراع شعر در ذهنها میماند، مردم آن را میفهمند، آن را تکرار میکنند و اصلاً ماندگار میشود. و گاهی میبینید یک شعر آنقدر برای حفظ یک بنای اعتقادی یا بنای عاطفی اهمّیّت دارد که چندین کتاب آنقدر اهمّیّت ندارد. همین اشعار محتشم را -که جزو اشعار قدیمی مرثیه و مصیبت است این دوازده بند معروف محتشم-(۱۳) شما ببینید. با اینکه مطالبی که در این ترکیببند محتشم هست، چیزی نیست که امثال آن و شبیه این مطالب را -که غالباً هم چیزهای ذوقی است- در کتابها نیاورده باشند: گر چشم روزگار بر او فاش میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا آنچنان تصویر میکند حادثهی کربلا را برای مخاطب که این مفاهیم با همهی بار اعتقادی و عاطفی و انسانی و سیاسی و فکری و هرچه دارد، در اعماق جان مستمع نفوذ میکند. اهمّیّتش این است. باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه فغان و چه ماتم است ببینید، اصلاً با یک هنر، با یک ذوق، با ارائهی سخن به شکل خاصّی، دل را متوجّه میکند. این شعر است. اهمّیّت شعر این است. این هم رفتار ائمّه (علیهم السّلام) که دعوت شعری را تقویت میکردند. فقط هم ائمّه نبودند؛ نقطهی مقابلشان هم همینجور بودند. یعنی همین خلفای بنیامیّه و بنیعبّاس برای پیشرفت کار خودشان محتاج شعر بودند و پولهای گزافی میدادند به شعرا که برایشان شعر بگویند. شعرا هم میگفتند! پول بود، رشوه بود؛ حتّی گاهی اوقات بعضی از شعرای متمایل به اهلبیت، برای آنها هم یک شعری میگفتند برای اینکه یک پولی بگیرند! |