[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1366/03/22 عنوان فیش :بیعت در نظام اسلامی، شرطی برای حقانیت زمامدار کلیدواژه(ها) : حکومت اسلامی, حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), احترام به رای مردم نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : در اسلام به نظر مردم اعتبار داده شده؛ رأی مردم در انتخاب حاکم و در کاری که حاکم انجام میدهد، مورد قبول و پذیرش قرار گرفته. لذا شما میبینید که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) با اینکه خود را از لحاظ واقع منسوب پیغمبر و صاحب حق واقعی برای زمامداری میداند، آنوقتی که کار به رأی مردم و انتخاب مردم میکشد، روی نظر مردم و رأی مردم تکیه میکند. یعنی آن را معتبر میشمارد و بیعت در نظام اسلامی یک شرط برای حقانیت زمامداریِ زمامدار است. اگر یک زمامداری بود که مردم با او بیعت نکردند، یعنی آن را قبول نکردند، آن زمامدار خانهنشین خواهد شد و مشروعیت ولایت و حکومت به بیعت مردم وابسته است یا بگوئیم فعلیت زمامداری و حکومت به بیعت مردم وابسته است. آنوقتی که بعد از قتل عثمان مردم آمدند اطراف خانهی امیرالمؤمنین را گرفتند، امیرالمؤمنین خطاب به مردم نفرمود که شما چه کارهاید؟ رأی شما چه تأثیری دارد؟ فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»؛(1) وقتی میخواست استنکاف کند از قبول خلافت و زمامداری، به مردم گفت من را رها کنید، به سراغ دیگری بروید. یعنی ارادهی شما، خواست شما، انتخاب شماست که تعیین کننده است؛ پس از من منصرف بشوید، به سراغ دیگری بروید. در مکاتباتی که امیرالمؤمنین با معاویه در پیش از جنگ صفین داشتند و استدلال میکردند؛ هر کدام یک دلیلی، استدلالی در نامهی خود میآوردند - هم معاویه به یک چیزهائی استدلال میکرد تا روش سیاسی خودش را توجیه کند، هم امیرالمؤمنین استدلالهائی میکردند - آنجا یکی از جملاتی که امیرالمؤمنین به کار برده و احتمال میدهم بیش از یک بار هم امیرالمؤمنین این را به کار برده این است که: «انّه بایعنی القوم الّذین بایعوا ابابکر و عمر»؛(2) یعنی تو چرا در مقابل من میایستی و تسلیم نمیشوی، در حالی که همان مردمی که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند و تو به خاطر بیعت آن مردم خلافت آنها را قبول داری، همان مردم با من هم بیعت کردند. یعنی مشروعیت دادن به رأی مردم و بیعت مردم؛ این یک اصل اسلامی است. لذا بیعت یکی از چیزهای اصلی بود. اگر کسی به عنوان خلیفه انتخاب میشد، مردم اگر بیعت نمیکردند، هیچ الزامی نبود که دیگران او را خلیفه بدانند. حتی آن زمانهائی که خلافت جنبهی صوری هم به خودش گرفته بود، یعنی در دوران بنیامیه و بنیعباس، آن روز هم باز بیعت گرفتن از مردم را لازم میدانستند. حالا وقتی که یک حکومت قلدرمابانه و جبارانه بر مردم بخواهد حکومت کند، بیعت گرفتن را هم اجباری میکند یا در بیعت هم تقلب میکند. مثل اینکه در انتخابات، انتخابات صوری و تشریفاتی، فرمایشی در دوران رژیم گذشته تقلب میکردند. اصل بیعت، یک اصل پذیرفته شده است. البته وقتی همهی مردم، اکثریت مردم با کسی بیعت کردند و در حقیقت او را به زمامداری پذیرفتند، دیگران باید تسلیم او بشوند. شاید بیعت در این صورت هم اجباری نباشد. 1 ) خطبه 92 : از سخنان آن حضرت است به هنگامى كه مردم پس از كشته شدن عثمان خواستند با او بيعت كنند دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً ترجمه : رهايم كنيد و غير مرا بخواهيد، زيرا ما با حادثهاى روبرو هستيم كه آن را چهرهها و رنگهاست، حادثهاى كه دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پايدار نمىماند. آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و ناشناخته شده است. بدانيد اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود مىدانم با شما رفتار مىكنم، و به گفتار هيچ گوينده و سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى توجه نمىكنم. و اگر رهايم كنيد مانند يكى از شما خواهم بود، و شايد شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى كسى باشم كه حكومت خود را به او مىسپاريد. و من براى شما به وزارت بنشينم بهتر از قيام به امارت است 2 ) نامه 6 : از نامههاى آن حضرت است به معاويه إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ السَّلَامُ . ترجمه : آن مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط و مقررات با من بيعت كردند، حاضر را حقّى نيست كه غير را اختيار كند، و غايب را نمىرسد كه آن را قبول نكند. شورا براى مهاجرين و انصار است. اگر بر مردى در خلافت اجتماع كردند و او را پيشوا ناميدند خداوند به آن راضى است، بنا بر اين اگر كسى از فرمان اهل شورا با انكار و بدعت بيرون رود او را به آن بر مىگردانند، و اگر فرمان آنان را نپذيرد با او به خاطر پيروى از غير راه اهل ايمان مىجنگند، و خداوند بر گردن او نهد آن را كه خود بر عهده گرفته (يعنى عذاب دوزخ را). به جان خودم سوگند اى معاويه، اگر با ديده عقل نظر كنى نه از روى هوا و هوس، خواهى يافت كه كه من از همه مردم از خون عثمان مبرّاترم، و خواهى دانست كه از آن گوشه گرفتم، مگر آنكه مرا متّهم كنى، پس هر اتهامى كه به نظرت مىرسد وارد آر. و السلام مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش :منشأ حکومت؛ ارزشهای معنوی و بیعت مردم کلیدواژه(ها) : حکومت اسلامی, حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), حضور مردم در صحنه, ارزشهای اخلاقی و معنوی نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : از نظر علی علیهالسّلام منشاء اصلی حكومت یك سلسله ارزشهای معنوی است؛ آن كسی میتواند بر مردم حكومت كند و ولایت امر مردم را به عهده بگیرد كه از یك خصوصیاتی برخوردار باشد. نگاه كنید به نامههای فراوان علی علیهالسّلام به معاویه و به طلحه و زبیر و به عاملان خود و به مردم كوفه و به مردم مصر، نامههای فراوانی كه اگر یكیاش را هم بخواهیم اینجا بخوانیم وقت زیادی را خواهد گرفت. او حكومت را و ولایت امر مردم را ناشی از یك ارزش معنوی میداند، اما فقط این ارزش معنوی هم كافی نیست برای اینكه انسان فعلاً و عملاً حاكم و والی باشد، بلكه مردم هم در اینجا سهمی دارند و آن بیعت است. امیرالمؤمنین در هر دو بخش تصریحاتی دارد كه متأسفانه نمیخواهم وقت را حالا به این بگذرانم. آنچه دربارهی اهل بیت آمده آن را هم اضافه كنید به نامههای امام به رقبای حكومتش در آن زمان كه اشاره كردم، در كنار این، آن بیاناتی كه دربارهی اهل بیت وارد شده همچنین میتواند آن ارزشهای معنوی كه ملاك حكومت هست اینها را بیان كند و مشخص كند. اما فقط این نیست، بلكه بیعت هم شرط است. «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیهم فلم یكن للشاهد عن یختار و لا للغائب عن یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجلٍ و سموه اماماً كان ذلك لله رضی»(۱) اگر مهاجر و انصار جمع بشوند و كسی را پیشوای خود بدانند و به امامت او گردن بنهند خدا بر این راضی است. بیعت منجز كنندهی حق خلافت است؛ آن ارزشها آن وقتی میتواند فعلاً و عملاً كسی را به مقام ولایت امر برساند كه مردم هم او را بپذیرند و قبول كنند، كه این مسأله در باب نقش مردم در حكومت باز مورد توجه قرار میگیرد. 1 ) نامه 6 : از نامههاى آن حضرت است به معاويه إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ السَّلَامُ . ترجمه : آن مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط و مقررات با من بيعت كردند، حاضر را حقّى نيست كه غير را اختيار كند، و غايب را نمىرسد كه آن را قبول نكند. شورا براى مهاجرين و انصار است. اگر بر مردى در خلافت اجتماع كردند و او را پيشوا ناميدند خداوند به آن راضى است، بنا بر اين اگر كسى از فرمان اهل شورا با انكار و بدعت بيرون رود او را به آن بر مىگردانند، و اگر فرمان آنان را نپذيرد با او به خاطر پيروى از غير راه اهل ايمان مىجنگند، و خداوند بر گردن او نهد آن را كه خود بر عهده گرفته (يعنى عذاب دوزخ را). به جان خودم سوگند اى معاويه، اگر با ديده عقل نظر كنى نه از روى هوا و هوس، خواهى يافت كه كه من از همه مردم از خون عثمان مبرّاترم، و خواهى دانست كه از آن گوشه گرفتم، مگر آنكه مرا متّهم كنى، پس هر اتهامى كه به نظرت مىرسد وارد آر. و السلام |