[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در اولین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1360/02/29 عنوان فیش :منشأ حکومت؛ ارزشهای معنوی و بیعت مردم کلیدواژه(ها) : حکومت اسلامی, حکومت امیرالمومنین (علیه السلام), حضور مردم در صحنه, ارزشهای اخلاقی و معنوی نوع(ها) : نهجالبلاغه متن فیش : از نظر علی علیهالسّلام منشاء اصلی حكومت یك سلسله ارزشهای معنوی است؛ آن كسی میتواند بر مردم حكومت كند و ولایت امر مردم را به عهده بگیرد كه از یك خصوصیاتی برخوردار باشد. نگاه كنید به نامههای فراوان علی علیهالسّلام به معاویه و به طلحه و زبیر و به عاملان خود و به مردم كوفه و به مردم مصر، نامههای فراوانی كه اگر یكیاش را هم بخواهیم اینجا بخوانیم وقت زیادی را خواهد گرفت. او حكومت را و ولایت امر مردم را ناشی از یك ارزش معنوی میداند، اما فقط این ارزش معنوی هم كافی نیست برای اینكه انسان فعلاً و عملاً حاكم و والی باشد، بلكه مردم هم در اینجا سهمی دارند و آن بیعت است. امیرالمؤمنین در هر دو بخش تصریحاتی دارد كه متأسفانه نمیخواهم وقت را حالا به این بگذرانم. آنچه دربارهی اهل بیت آمده آن را هم اضافه كنید به نامههای امام به رقبای حكومتش در آن زمان كه اشاره كردم، در كنار این، آن بیاناتی كه دربارهی اهل بیت وارد شده همچنین میتواند آن ارزشهای معنوی كه ملاك حكومت هست اینها را بیان كند و مشخص كند. اما فقط این نیست، بلكه بیعت هم شرط است. «انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابابكر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیهم فلم یكن للشاهد عن یختار و لا للغائب عن یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار فان اجتمعوا علی رجلٍ و سموه اماماً كان ذلك لله رضی»(۱) اگر مهاجر و انصار جمع بشوند و كسی را پیشوای خود بدانند و به امامت او گردن بنهند خدا بر این راضی است. بیعت منجز كنندهی حق خلافت است؛ آن ارزشها آن وقتی میتواند فعلاً و عملاً كسی را به مقام ولایت امر برساند كه مردم هم او را بپذیرند و قبول كنند، كه این مسأله در باب نقش مردم در حكومت باز مورد توجه قرار میگیرد. 1 ) نامه 6 : از نامههاى آن حضرت است به معاويه إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ السَّلَامُ . ترجمه : آن مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط و مقررات با من بيعت كردند، حاضر را حقّى نيست كه غير را اختيار كند، و غايب را نمىرسد كه آن را قبول نكند. شورا براى مهاجرين و انصار است. اگر بر مردى در خلافت اجتماع كردند و او را پيشوا ناميدند خداوند به آن راضى است، بنا بر اين اگر كسى از فرمان اهل شورا با انكار و بدعت بيرون رود او را به آن بر مىگردانند، و اگر فرمان آنان را نپذيرد با او به خاطر پيروى از غير راه اهل ايمان مىجنگند، و خداوند بر گردن او نهد آن را كه خود بر عهده گرفته (يعنى عذاب دوزخ را). به جان خودم سوگند اى معاويه، اگر با ديده عقل نظر كنى نه از روى هوا و هوس، خواهى يافت كه كه من از همه مردم از خون عثمان مبرّاترم، و خواهى دانست كه از آن گوشه گرفتم، مگر آنكه مرا متّهم كنى، پس هر اتهامى كه به نظرت مىرسد وارد آر. و السلام |