[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مداحان - 1389/03/13 عنوان فیش :جریان عاطفی متکی به حقیقت ؛ عنصر اصلی در تشیع کلیدواژه(ها) : محبت, عزاداریهای اهلبیت (علیهمالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : از اولِ تاریخ تشیع تا امروز، یک عنصر اصلی و اساسی در تشیع و جریان تشیع، همین جریان عاطفی است؛ البته عاطفهی متکی به منطق، عاطفهی متکی به حقیقت، نه عاطفهی پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه میکنید که اجر رسالت، محبت و مودت در قربی است؛ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی».(1) این خیلی نکتهی مهمی است که باید به آن توجه داشت. خدشهدار کردن این محبت به هر شکلی و به هر صورتی، خیانت به جریان عظیم محبت اهلبیت و پیروی اهلبیت است. این محبت را باید حفظ کنید. لذا شما میبینید در دوران ائمه (علیهمالسّلام) این همه محدثین، این همه شاگردان آگاه و فقهای بزرگ در خدمت امام صادق (علیهالسّلام)، امام باقر )علیهالسّلام) و ائمهی دیگر بودند، معارف را نقل کردند، احکام را نقل کردند، شرایع را نقل کردند، اخلاقیات را نقل کردند، شنیدند و نقل و ثبت کردند؛ اما در کنار همهی اینها، باز وقتی انسان درست نگاه میکند، میبیند نگاه به دعبل خزاعی است، نگاه به سید حمیری است، نگاه به کمیت بن زید اسدی است. در حالی که امثال زراره و محمدبنمسلم و بزرگانی از این قبیل در دستگاه ائمه (علیهمالسّلام) هستند، اما امام رضا (علیهالسّلام) دعبل را مینوازد؛(2) امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) سید حمیری را مورد توجه و محبت قرار میدهد؛(3) این به خاطر این است که آن جنبهی ارتباط عاطفی و محبتآمیز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذکر ذاکران، به نحو اتمّ و اوفی وجود دارد، اما در دیگر جاها وجود ندارد؛ یا اگر هست، ضعیف است؛ یا اینجوری بگوئیم، تأثیرگذاری آن ضعیف است. شعر، مدح، ذکر، این نقش را در تاریخ تشیع دارد. 1 ) سوره مبارکه الشورى آیه 23 ذٰلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ ۗ قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ وَمَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ شَكورٌ ترجمه : این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. 2 ) رجالالكشی ، محمد بن عمر كشی ص 504 بلغنی أن دعبل بن علی وفد على أبی الحسن الرضا (ع) بخراسان فلما دخل عليه، قال له إنی قد قلت قصيدة و جعلتفی نفسی أن لا أنشدها أحدا أولى منك فقال هاتها فأنشده قصيدته التی يقول فيها أ لم تر أنی مذ ثلاثين حجة أروح و أغدو دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و أيديهم من فيئهم صفرات قال فلما فرغ من إنشادها قام أبو الحسن (ع) فدخل منزله، و بعث إليه بخرقة خز فيها ستمائة دينار، و قال للجارية قولی له يقول لك مولای استعن بهذه على سفرك و أعذرنا فقال له دعبل لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لكن قولی له هب لی ثوبا من ثيابك فردها عليه أبو الحسن (ع) و قال له خذها و بعث إليه بجبة من ثيابه، فخرج دعبل حتى ورد قم، فنظروا إلى الجبة و أعطوه بها ألف دينار، فأبى عليهم، و قال لا و الله و لا خرقة منها بألف دينار، ثم خرج من قم فاتبعوه قد جمعوا و أخذوا الجبة، فرجع إلى قم و كلمهم فيها، فقالوا ليس إليها سبيل، و لكن إن شئت فهذه الألف دينار فقال نعم و خرقة منها، فأعطوه ألف دينار و خرقة منها. ترجمه : ابو عمرو كشى گويد: دعبل بن على خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد در هنگامى كه آن جناب در خراسان بود، پس از اينكه در مجلس حضرت وارد شد عرض كرد: من قصيدهاى در باره شما سرودهام و با خود عهد كردهام كه او را نخست در محضر شما بخوانم. امام رضا عليه السلام فرمود: قصيده خود را بخوانيد. وى ابتداء اين دو بيت را قرائت كرد: الم تر أنى من ثلاثين حجة أروح و أغدوا دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم قصرات راوى گويد: پس از اينكه دعبل شعر خود را خواند حضرت رضا عليه السلام از مجلس برخاست و به اندرون رفت، و يك كيسه خز كه در آن ششصد دينار بود به يكى از كنيزكان خود داد و فرمود: اين كيسه را به دعبل بدهيد، و بگوئيد اين خرج سفر شما است و ما را معذور بداريد. وقتى كه كنيز كيسه را به دعبل داد گفت: به خداوند سوگند من اين قصيده را به خاطر پول نگفتهام، و براى پول گرفتن هم به اينجا نيامدهام، و ليكن از حضرت رضا بخواهيد يكى از جامههاى خود را به من بدهد. كنيز برگشت و گفت: مولايم ميفرمايند اين پيراهن مرا بگير و دينارها را هم بردار كه روزى بدردت خواهد خورد. 3 ) رجالالكشی ، محمد بن عمر كشی ص 288 ؛ « و روی أن أبا عبد الله (ع) لقی السيد بن محمد الحميری، فقال سمتك أمك سيدا و وفقت فی ذلك و أنت سيد الشعراء، ثم أنشد السيد فی ذلك. و لقد عجبت لقائل لی مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به أنت الموفق سيد الشعراء ما أنت حين تخص آل محمد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوی الغنا لعطائهم و المدح منك لهم لغير عطاء فأبشر فإنك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما تعدل الدنيا جميعا كلها من حوض أحمد شربة من ماء ترجمه : روايت شده كه حضرت صادق سيد بن محمّد حميرى را ملاقات كرد باو فرمود: مادرت ترا سيد ناميده و در اين راه توفيق يافتهاى تو واقعا سرور شاعرانى. سيد در همين زمينه سروده: و لقد عجبت لقائل لى مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به انت الموفق سيد الشعراء ما انت حين تخص آل محمّد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوى الغنى لعطائهم و المدح منك لهم يغير عطاء فابشر فانك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما يعدل الدنيا جميعا كلها من حوض احمد شربة من ماء مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از خانوادههای شهدای استان همدان - 1383/04/16 عنوان فیش :تلاش اهل بیت(علیهم السلام) برای زنده نگهداشتن راه حسینبنعلی(علیه السلام) کلیدواژه(ها) : ایثار, شهید, حضرت امام حسین(علیه السلام), عزاداریهای اهلبیت (علیهمالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : مسألهی شهید و ایثارگری، کهنهشدنی نیست؛ این، موتور حرکت جامعه است؛ بعضیها از این نکته غفلت میکنند. این که میبینید بعضی با سخن، قلم و حرکات خود، نگاهی به ایثار و شهادت میاندازند که آن نگاه منفی و ناسپاسانه است، بر اثر غفلت آنهاست؛ نمیفهمند پاسداری از حرمت شهیدان و ایثارگران چقدر برای یک جامعه و ملت و کشور دارای اهمیت است. شما ببینید خون مطهر حسینبنعلی (علیهالسلام) در کربلا در غربت بر زمین ریخته شد؛ اما بزرگترین مسؤولیتی که بر عهدهی امام سجاد (علیهالصلاةوالسلام) و زینب کبری (سلاماللَّهعلیها) قرار گرفت، از همان لحظهی اول این بود که این پیام را روی دست بگیرند و به سرتاسر دنیای اسلام آن را، به شکلهای گوناگون، منتقل کنند. این حرکت برای احیاء دین حقیقی و دین حسینبنعلی و آن هدفی که امام حسین برای آن شهید شد، یک امر ضروری و لازم بود. البته اجر الهی برای امام حسین محفوظ بود؛ میتوانستند او را در بوتهی سکوت بگذارند؛ اما چرا امام سجاد (علیهالسلام) تا آخر عمر - سی سال بعد از او، امام سجاد زندگی کردند - در هر مناسبتی نام حسین، خون حسین و شهادت اباعبداللَّه را مطرح کردند؛ آن را به یاد مردم آوردند؟ این تلاش برای چه بود؟ بعضی خیال میکنند این کار برای انتقام گرفتن از بنیامیه بود؛ در حالیکه بنیامیه بعدها از بین رفتند. امام رضا (علیهالسلام) که بعد از آمدن بنیعباس است، چرا به ریّانبنشبیب دستور میدهد مصیبتنامهی اباعبداللَّه را در میان خودتان بخوانید؟ (1) آن وقت که بنیامیه نبودند؛ تارومار شده بودند. این کار برای این است که راه حسینبنعلی و خون او عَلَم و پرچم حرکت عظیم امت اسلام به سوی هدفهای اسلامی است؛ این پرچم باید سرپا بماند؛ تا امروز هم بر سر پا مانده و تا امروز هم هدایت کرده است. 1 ) عيون أخبار الرضا ع ، شیخ صدوق ج1 ص 299؛ الأماليللصدوق ، شیخ صدوق ص 129 ؛ إقبالالأعمال ، سید بن طاووس ص 544 ؛ بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 44 ص 299 ؛ دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا ع فِی أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ الْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا ع رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ اللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنَّ الْمُحَرَّمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِی كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الظُّلْمَ وَ الْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لَا حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ انْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ ع فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ ص أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ الْحُسَيْنَ ع يَا ابْنَ شَبِيبٍ ترجمه : ريّان بن شبيب گويد: در اوّلين روز محرّم بخدمت امام رضا عليه السّلام رسيدم، حضرت فرمودند: آيا روزه هستى؟ عرض كردم: خير، فرمود: امروز، روزى است كه زكريّا عليه السّلام پروردگارش را خواند و گفت: «رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ» (پروردگارا! فرزندى پاك به من مرحمت فرما، همانا تو دعاى بندگان را ميشنوى- آل عمران: 38) و خداوند دعاى او را مستجاب كرد و به ملائكه دستور داد كه به زكريّا- كه در محراب در حال نماز بود- بگويند كه خدا به تو يحيى را مژده مىدهد، پس هر كس اين روز را روزه بدارد و سپس دعا كند، خداوند همان طور كه دعاى زكريّا را مستجاب كرد، دعاى او را نيز مستجاب مىكند، سپس فرمود: اى ابن شبيب! محرّم ماهى است كه اهل جاهليّت به احترام آن، ظلم و جنگ را حرام كرده بودند ولى اين امّت، احترام آن و احترام پيغمبر خود را حفظ نكردند، در اين ماه اولاد او راكشتند و زنانش را اسير كردند و وسائلش را غارت نمودند، خداوند هرگز اين كارشان را نبخشد! اى ابن شبيب! اگر ميخواهى گريه كنى، بر حسين بن علىّ ابن ابی طالب عليهما السّلام گريه كن، زيرا او را همچون گوسفند ذبح كردند و از بستگانش، هيجده نفر به همراهش شهيد شدند كه در روى زمين نظير نداشتند، آسمانهاى هفتگانه و زمينها بخاطر شهادتش گريستند، و چهار هزار فرشته براى يارى او به زمين آمدند، ولى تقدير الهى نبود، و آنها تا قيام قائم عليه السّلام در نزد قبرش با حال نزار و ژوليده باقى هستند و از ياوران قائم عليه السّلام هستند و شعارشان «يا لثارات الحسين»است. اى ابن شبيب! پدرم از پدرش از جدّش عليهم السّلام به من خبر داد كه: وقتى جدّم حسين- صلوات اللَّه عليه- شهيد شد، از آسمان خون و خاك قرمز باريد. اى ابن شبيب! اگر به گونهاى بر حسين گريه كنى كه اشكهايت بر گونههايت جارى شود، خداوند هر گناهى كه مرتكب شده باشى- چه كوچك، چه بزرگ، چه كم و چه زياد- خواهد بخشيد. اى ابن شبيب! اگر دوست دارى پاك و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زيارت حسين برو، اى ابن شبيب! اگر دوست دارى با پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در غرفههاى بهشت همراه باشى، قاتلان حسين را لعنت كن، اى ابن شبيب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب كسانى كه همراه حسين بن علىّ عليهما السّلام شهيد شدند داشته باشى، هر گاه بياد او افتادى بگو: «يا لَيْتَنِی كُنْتُ مَعَ مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مدّاحان - 1380/06/18 عنوان فیش :تبیین حقیقت توسط شعرا، علت تجلیل ائمه(علیهم السلام) از ایشان کلیدواژه(ها) : شاعر, کمیت اسدی, دعبل خزاعی, تبیین, عزاداریهای اهلبیت (علیهمالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : امروز مثل خیلی از دورانهای دیگر تاریخ، ما - جریان ولایت و دوستداران ائمّه علیهمالسّلام - به تبیین احتیاج داریم؛ گفتن، بیان کردن، روشن کردن و حقایق را در معرض بینایی و دانایی انسانها قرار دادن. اگر اهمیتِ تبیین نبود، امام صادق علیهالسّلام شاعری مثل «کُمیْت» را آن گونه مورد عنایت قرار نمیداد؛ یا امام هشتم علیهالسّلام «دِعبل» را؛(1) یا امام چهارم علیهالسّلام «فرزدق» را.(2) شعرای معروفی که شما اسمهایشان را شنیدهاید - مثل فرزدق، کُمیْت و دیگران - اینها سلمان زمان خودشان نبودند؛ اینها در مقایسهی با اصحاب عالیمقام ائمّه، خیلی متوسّط بودند. نه معرفتشان به قدر معرفت «زراره» و «محمدبنمسلم» و امثال اینها بود؛ نه فعّالیتشان در محیط اهل بیت زیاد بود. اما شما میبینید امام از اینها تجلیلی میکند که از خیلی از اصحاب بزرگوار خودش نمیکند؛ چرا؟ بهخاطر تبیین. چون اینها در یک جا حرفی زدند و نکتهای را روشن کردند که مثل خورشیدی بر ذهنها و دلها تابیده و حقیقتی را برای مردم روشن کرده است. اینکه فرمودند: «من قال فینا شعراً و بکی أو أبکی وجب له الجنّة» (3) کسی شعری دربارهی ما بگوید و چشمی را بگریاند، بهشت بر او واجب میشود - معنایش چیست؟ معنایش این است که بهشت را ارزان کردهاند؟ بهشتی که این همه باید عبادت کرد تا به آن رسید، آیا آن را اینطور دم دستی کردهاند؟ یا نه؛ آن کار، آن شعر گفتن و تسخیر دل با آن شعر و انتقال یک مطلب در آن روز، آنقدر مهم بوده که به خاطر آن اهمیت، جا داشته است که در مقابل یک بیت شعری که اینگونه تأثیر میگذارد، بهشت را به او وعده دهند. هر وقت شعر شما این اثر را داشته باشد، بدون بروبرگرد، همان وعدهی بهشت در مقابلش وجود دارد. این یک محاسبهی کاملاً منطقی و روشن است. 1 ) رجال الكشی ، محمد بن عمر كشی ص 504 ؛ «بلغنی أن دعبل بن علی وفد على أبی الحسن الرضا (ع) بخراسان فلما دخل عليه، قال له إنی قد قلت قصيدة و جعلتفی نفسی أن لا أنشدها أحدا أولى منك فقال هاتها فأنشده قصيدته التی يقول فيها أ لم تر أنی مذ ثلاثين حجة أروح و أغدو دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و أيديهم من فيئهم صفرات قال فلما فرغ من إنشادها قام أبو الحسن (ع) فدخل منزله، و بعث إليه بخرقة خز فيها ستمائة دينار، و قال للجارية قولی له يقول لك مولای استعن بهذه على سفرك و أعذرنا فقال له دعبل لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لكن قولی له هب لی ثوبا من ثيابك فردها عليه أبو الحسن (ع) و قال له خذها و بعث إليه بجبة من ثيابه، فخرج دعبل حتى ورد قم، فنظروا إلى الجبة و أعطوه بها ألف دينار، فأبى عليهم، و قال لا و الله و لا خرقة منها بألف دينار، ثم خرج من قم فاتبعوه قد جمعوا و أخذوا الجبة، فرجع إلى قم و كلمهم فيها، فقالوا ليس إليها سبيل، و لكن إن شئت فهذه الألف دينار فقال نعم و خرقة منها، فأعطوه ألف دينار و خرقة منها.» ترجمه : ابو عمرو كشى گويد: دعبل بن على خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد در هنگامى كه آن جناب در خراسان بود، پس از اينكه در مجلس حضرت وارد شد عرض كرد: من قصيدهاى در باره شما سرودهام و با خود عهد كردهام كه او را نخست در محضر شما بخوانم. امام رضا عليه السلام فرمود: قصيده خود را بخوانيد. وى ابتداء اين دو بيت را قرائت كرد: الم تر أنى من ثلاثين حجة أروح و أغدوا دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم قصرات راوى گويد: پس از اينكه دعبل شعر خود را خواند حضرت رضا عليه السلام از مجلس برخاست و به اندرون رفت، و يك كيسه خز كه در آن ششصد دينار بود به يكى از كنيزكان خود داد و فرمود: اين كيسه را به دعبل بدهيد، و بگوئيد اين خرج سفر شما است و ما را معذور بداريد. وقتى كه كنيز كيسه را به دعبل داد گفت: به خداوند سوگند من اين قصيده را به خاطر پول نگفتهام، و براى پول گرفتن هم به اينجا نيامدهام، و ليكن از حضرت رضا بخواهيد يكى از جامههاى خود را به من بدهد. كنيز برگشت و گفت: مولايم ميفرمايند اين پيراهن مرا بگير و دينارها را هم بردار كه روزى بدردت خواهد خورد. 2 ) رجال الكشی ، محمد بن عمر كشی ص 129؛ الاختصاص ،شیخ مفید، ص 193 ؛ روضةالواعظين، فتال نیشابوری ج 1 ص 201 ؛ « قال فغضب هشام و أمر بحبس الفرزدق فحبس بعسفان بين مكة و المدينة، فبلغ ذلك علی بن الحسين (ع) فبعث إليه باثنی عشر ألف درهم، و قال أعذرنا يا أبا فراس فلو كان عندنا أكثر من هذا لوصلناك به، فردها و قال يا ابن رسول الله ما قلت الذی قلت إلا غضبا لله و لرسله و ما كنت لأرزی عليه شيئا، فردها عليه و قال بحقی عليك لما قبلتها فقد رأى الله مكانك و علم نيتك، فقبلها فجعل الفرزدق يهجو هشاما و هو فی الحبس فكان مما هجا به قوله أ تحبسنی بين المدينة و التی إليها قلوب الناس يهوی منيبها تقلب رأسا لم يكن رأس سيد و عينا له حولاء باد عيوبها فبعث إليه فأخرجه. ترجمه : گويد هشام خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زندانى كردند و او را به زندان عسفان كه ميان مكه و مدينه است انداختند و چون اين خبر به اطلاع امام سجاد رسيد دوازده هزار درهم براى او فرستادند و گفتند: اى ابو فراس! ما را معذور دار كه اگر بيش از اين داشتيم براى تو مىفرستاديم. فرزدق آن را پس فرستاد و گفت: اى پسر پيامبر! آنچه سرودم فقط براى رضاى خدا و رسول خدا سرودم و نمىخواهم با چيز ديگرى آميخته شود. امام سجاد براى او برگرداند و پيام داد ترا سوگند مىدهم به حق خودم بر تو كه بپذيرى كه خداوند از نيت تو آگاه است و آن را پذيرفته است، و فرزدق هنگامى كه در زندان بود هشام را هجو گفت كه از جمله اين دو بيت است: «آيا مرا ميان مدينه و شهرى كه دلهاى مردم در هواى آن است (مكه) زندانى مىكنى؟ آن شخص (هشام) سرى بر تن مىكشد كه سر سرور نيست و چشمهاى لوچى دارد كه عيبهاى او را آشكار مىسازد.» «1» هشام كسى را فرستاد و فرزدق را از زندان آزاد كرد. 3 ) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق ص 84؛ رجال الكشی، شیخ طوسی، ص 289 ؛ كامل الزیارات، محمد بن قولویه، ص 106 ؛ بحارالأنوار ، علامه مجلسی، ج 44، ص 289 ؛ من أنشد فی الحسين ع بيتا من شعر فبكى و أبكى عشرة فله و لهم الجنة فلم يزل حتى قال و من أنشد فی الحسين عشعرا فبكى و أظنه قال أو تباكى فله الجنة ترجمه : صالح بن عقبه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: هر كس در [مرثيه] حسين عليه السّلام يك بيت شعر بخواند و بگريد و ده نفر را بگرياند، پس سزاى او و آنها (كه گريه كردند) بهشت است؛ و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام بيتى بخواند و نه نفر را بگرياند، پاداش او و آنها بهشت است؛ پس بر همين منوال [ادامه داد] تا اينكه فرمود: هر كس در مرثيه حسين شعر بخواند، و بگريد، و گمان مىكنم كه فرمود: يا اينكه خود را گريان نشان دهد (تباكى كند) پس بهشت بر او واجب می گردد. مربوط به :گزیدهای از بیانات در مسجد امام حسن مجتبی (علیهالسلام) - 1352/12/24 عنوان فیش :دستور امام رضا(علیهالسلام) برای گریاندن مردم به یاد گذشته تشیع کلیدواژه(ها) : عزاداریهای اهلبیت (علیهمالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : اوّلین نهضتى که بعد از عاشوراى حسینى از طرف شیعیان به وجود آمد، نهضت توّابین بود. اینها آمدند در آن مرقد پاک دور هم جمع شدند -کتب تواریخ اینها را نوشتهاند- مبلغ زیادى اشک ریختند. بعضى خیال میکنند این گریه وسیلهى عقدهگشایى است؛ بله، گریه وسیلهى عقدهگشایى است، درصورتىکه با فکر همراه نباشد. اگر گریه را و اشک ریختن را فقط احساسات هدایت بکند، همین است که گفتهاند، امّا اگر فکر و اندیشه به انسان اشکى بدهد و چشم انسان قطرهى اشکى بچکاند، این مثل همان آب کبابى است که آتش را تیزتر و تندتر میکند؛ این عقده نیست، سلاح است؛ لذاست که گریه جزو کارهاى معمولى شیعیان صدر اوّل است که همهی آنها در راه ستیزهگرى بودند، همهی آنها در راه عاشورا قدم برمیداشتند. امام جعفر صادق اهل گریه است(1)؛ امام رضا (صلواتاللهعلیه) اهل گریه است؛ شعرا را وادار میکنند و میگویند این قصائد بلند را بگویید،(2) بروید گروهها را به یاد گذشتهى تشیّع بگریانید که با این گریه، آتششان مشتعلتر و برافروختهتر بشود. توّابین آمدند اینجا مبالغ زیادی گریه کردند؛ هرچه بخواهید. گمانم گفتهام یک شبانهروز یا دو شبانهروز -نوشتهاند در تواریخ، بنده یادم رفته- اتّصالاً اشک [ریختند]؛ بعد از این گریهها بود که دست به دست هم دادند، تصمیم گرفتند که بروند تا جانشان را در راه خدا بدهند و تا کشته نشدهاند، دست از جنگ برندارند و از این جنگ زنده برنگردند؛ همین هم شد. 1 ) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شیخ صدوق، ص84. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي يَا أَبَا عُمَارَةَ أَنْشِدْنِي لِلْعَبْدِيِّ فِي الْحُسَيْنِ ع قَالَ فَأَنْشَدْتُهُ فَبَكَى قَالَ ثُمَّ أَنْشَدْتُهُ فَبَكَى قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا زِلْتُ أُنْشِدُهُ وَ يَبْكِي حَتَّى سَمِعْتُ الْبُكَاءَ مِنَ الدَّارِ فَقَالَ لِي يَا أَبَا عُمَارَةَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَأَبْكَى خَمْسِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى أَرْبَعِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى ثَلَاثِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى عِشْرِينَ فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع فَأَبْكَى عَشَرَةً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ شِعْراً وَاحِداً فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع شِعْراً فَبَكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ وَ مَنْ أَنْشَدَ فِي الْحُسَيْنِ ع شِعْراً فَتَبَاكَى فَلَهُ الْجَنَّةُ. ترجمه : ابو عمارة منشد گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: اى ابا عماره در مرثيه حسين عليه السّلام براى من شعرى بخوان، من خواندم و حضرت گريست، گويد باز خواندم و او گريست و بخدا سوگند پيوسته شعر خواندم و آن حضرت گريست تا صداى گريه را از اندرون خانه شنيدم، پس امام عليه السّلام فرمود: اى ابا عماره هر كس در مرثيه حسين ابن على عليهما السّلام شعرى بخواند و پنجاه كس را بگرياند بهشت پاداش اوست. و هر كس در رثاء حسين عليه السّلام شعرى بخواند و چهل كس را بگرياند بهشت اجر اوست. و هر كس در مرثيه حسين عليه السّلام شعرى بخواند و سى نفر را بگرياند بهشت از ان اوست. و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و بيست تن را بگرياند بهشت اجر اوست. و هر كس در عزاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و ده كس را بگرياند بهشت براى اوست. و هر كس در عزاى حسين شعرى بخواند و يكتن را بگرياند مزدش بهشت خواهد بود. و هر كس در مرثيه حسين عليه السّلام شعرى بخواند و خود بگريد بهشت از ان اوست، و هر كس در رثاى حسين عليه السّلام شعرى بخواند و خود را گريان نمايد بهشت از براى اوست. 2 ) بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج45، ص257. دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ع فِي مِثْلِ هَذِهِ الْأَيَّامِ فَرَأَيْتُهُ جَالِساً جِلْسَةَ الْحَزِينِ الْكَئِيبِ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ حَوْلِهِ فَلَمَّا رَآنِي مُقْبِلًا قَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا دِعْبِلُ مَرْحَباً بِنَاصِرِنَا بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ ثُمَّ إِنَّهُ وَسَّعَ لِي فِي مَجْلِسِهِ وَ أَجْلَسَنِي إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا دِعْبِلُ أُحِبُّ أَنْ تُنْشِدَنِي شِعْراً فَإِنَّ هَذِهِ الْأَيَّامَ أَيَّامَ حُزْنٍ كَانَتْ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَيَّامَ سُرُورٍ كَانَتْ عَلَى أَعْدَائِنَا خُصُوصاً بَنِي أُمَيَّةَ يَا دِعْبِلُ مَنْ بَكَى وَ أَبْكَى عَلَى مُصَابِنَا وَ لَوْ وَاحِداً كَانَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ يَا دِعْبِلُ مَنْ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ عَلَى مُصَابِنَا وَ بَكَى لِمَا أَصَابَنَا مِنْ أَعْدَائِنَا حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا فِي زُمْرَتِنَا يَا دِعْبِلُ مَنْ بَكَى عَلَى مُصَابِ جَدِّيَ الْحُسَيْنِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ الْبَتَّةَ. ترجمه : در بعضى از كتب معتبره از دعبل خزاعى روايت كرده است كه گفت: در ايّام عاشورا رفتم به خدمت على بن موسى الرّضا عليه السّلام، و آن حضرت اندوهناك نشسته بود و جمعى از شيعيان در خدمت آن حضرت نشسته بودند، چون نظر آن سرور بر من افتاد فرمود: مرحبا اى دعبل كه يارى كننده مائى به دست و زبان خود، پس مرا طلبيد و نزديك خود نشانيد و فرمود: اى دعبل چون اين روزها ايّام حزن ما اهل بيت است و ايّام سرور و شادى دشمنان ماست، شعرى چند در مرثيه سيّد شهدا بخوان، و بدان اى دعبل هر كه بگريد و بگرياند يك كس را براى مصيبت ما، اجرش بر خداست، اى دعبل هر كه آب از ديدههاى او روان شود براى آنچه به ما رسيده است از دشمنان ما، حق تعالى او را در زمره ما محشور گرداند، اى دعبل هر كه بر مصيبت جدّ من حسين بگريد، البتّه حق تعالى گناهان او را بيامرزد. |