[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1396/02/10
عنوان فیش :خوشا به حال کسی که نعمت خداوند را به کفران تبدیل نکند
کلیدواژه(ها) : تغییر نعمت, شکر نعمت, حفظ نعمت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عَن أَبِی عَبدِاللهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ (عَلَیهِمَا السَّلَامُ) قَالَ: طُوبىٰ لِمَن لَم یُبَدِّل نِعمَةَ اللهِ کُفراً طُوبىٰ لِلمُتَحابّین فِی الله. (۱)

طُوبىٰ لِمَن لَم یُبَدِّل نِعمَةَ اللهِ کُفراً
این بسیار مطلب مهمّی است: مسئله‌ی تبدیل نعمت خدا به کفران؛... گاهی خدای متعال نعمتی به انسان داده است؛ فرض بفرمایید نعمت «بیان»، خب نعمتی است؛ میتوان این نعمت را در راه ترویج معارف الهی به کار برد، میتوان هم آن را در جهت عکس به‌کار برد؛ این نعمت را اگر کسی در جهت عکس مقاصد الهی به کار ببرد، کفران این نعمت را کرده، نعمت را تبدیل کرده است به کفر.

فرض بفرمایید داشتن مال دنیا یک نعمت است؛ مال دنیا، نعمتی است که خداوند به بعضی عنایت میکند؛ میتوان با این نعمت، درجات عالیه را کسب کرد -صدقه داد، انفاق کرد، کسانی را از بدبختی و از هلاکت و گرسنگی نجات داد- میتوان هم بعکس، این پول را در راه‌های فساد، در راه‌های حرام، در راه اشاعه‌ی محرّمات، در راه افساد خود و دیگران به کار برد؛ این کفران نعمت الهی است.

قدرت و توانایی مدیریّت و احراز مناصب مدیریّتی یک نعمت است؛ یک روزی بود که ما و شما باید همین‌طور در جریان تصمیم مدیران جامعه -که به دشمنان دین و دشمنان کشور وابسته بودند- حرکت میکردیم، بدون اینکه اختیاری داشته باشیم؛ امروز، بسیاری از خود ما جزو مدیران کشور هستیم -در هر بخشی که هستیم، در هر حدّی که هستیم- و قدرت ایجاد مسیر، تغییر مسیر، تصحیح مسیر را خدای متعال به ما داده است؛ خب این یک نعمت است. این نعمت را چه‌جور مصرف میکنیم؟ اگر در جهت خدمت به مردم و هدایت جامعه به آن سمتی که مطلوب دین خدا است این مدیریّت به‌‌کار رفت، خب این شکر نعمت است؛ اگر چنانچه در این جهت به‌کار نرفت، معطّل ماند یا عکسش به‌کار رفت، این کفر نعمت است. گاهی این کفران نعمتها، به‌حدّی است که قابل جبران هم نیست…
1 )
الامالی، شیخ طوسی ص 21؛
الأمالي، شیخ مفید ص 252؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی ج‏68 ص46؛

طُوبَى لِمَنْ لَمْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً، طُوبَى لِلْمُتَحَابِّينَ فِي اللَّهِ.
ترجمه :
خوشا بحال آن كس كه نعمت خدا را به ناسپاسى تبديل نكردخوشا بحال كسانى كه در راه خدا با هم دوستى مى‏ كنند.


مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1393/02/02
عنوان فیش :بهترین بندگان خدا در کلام پیامبر صلی الله علیه واله
کلیدواژه(ها) : عبودیت, صبر, شکر نعمت, توبه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عَن اَبی جَعفَرٍ مُحمَّدِ بنِ عَلیٍّ الباقِرِ عَلَیهِ السَّلامُ قالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ عَن خِیارِ العِبادِ، فَقالَ الَّذینَ اِذا اَحسَنوا استَبشَرُوا وَ اِذا اَساءوا استَغفَروا وَ اِذا اُعطوا شَکَروا وَ اِذَا ابتُلوا صَبَروا وَ اِذا غَضِبوا غَفَروا.
امام باقر علیه‌السّلام فرمود: از رسول خدا (صلّی الله‌ علیه و آله) پرسیدند بهترین بندگان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که وقتی کار نیک میکنند خرسند میشوند و چنانچه کار بدی کردند، استغفار و عذرخواهی میکنند و وقتی چیزی به او میدهند یا اعطایی به او میشود، سپاسگزاری میکنند و وقتی که مشکل و گرفتاری برایشان پیش آمد، صبر میکنند و وقتی خشمگین میشوند، درمیگذرند.
سُئِلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَن خِیارِ العِباد
کسی از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) سؤال کرد که بهترین بندگان چه کسانی هستند؟

فَقَالَ: الَّذینَ اِذا اَحسَنوا اِستَبشَرُوا
«اِستِبشار»(۱) یعنی خرسند شدن یا آثار خرسندی در چهره پدیدار شدن، که درباره‌ی مؤمن دارد «بِشرُهُ فی وَجهِهِ وَ حُزنُهُ فی قَلبِه»؛ یعنی [آنها که] وقتی کار نیک میکنند، خوشحالند که کار خوب کردند. این خوشحالی ارتباطی ندارد به اینکه انسان غرور پیدا کند و عُجب به کار خیر پیدا کند؛ اینها دو چیز است، اینها را از هم تفکیک کنید. یک‌وقت انسان دو رکعت نماز میخواند، خیال میکند که در یک مرتبه‌ی عالی ] است] و عُجب -یعنی خودشیفتگی، خودفریفتگی، خودشگفتی-به انسان دست میدهد؛ این مذموم است؛ یک‌وقت هست نه، بحث خودشیفتگی و خودفریفتگی نیست؛ کار خوبی کرده و خوشحال است که الحمدلله‌ خدا توفیق داد این کار خوب را انجام داده. این خیلی خوب است که وقتی عمل نیک انجام میدهد، خرسند باشد به این کار نیکی که انجام داده.

وَ اِذا اَسَاءوا استَغفَروا
در مورد «اسائه» -کار بد انجام دادن- به این اکتفا نشده است که بگوییم وقتی کار بد انجام داد، ناراحت باشد؛ نه، ناراحتی کافی نیست، عملی هم دنبالش لازم است و آن عمل عبارت است از استغفار؛ از خدای متعال عذرخواهی کند. استغفار یعنی عذرخواهی کردن؛ وقتی کار بدی کرد، از خدا عذرخواهی کند، معذرت‌خواهی کند.

وَ اِذا اُعطوا شَکَروا
وقتی خدای متعال به او چیزی میدهد، سپاسگزار باشد. البتّه ظاهر «اُعطوا» اعم است از عطای الهی و عطای بشری -از مردم هم اگر محبّتی کردند، چیزی به انسان دادند، آدم باید سپاسگزار باشد؛ این معلوم است- لکن ظاهرا اینجا مراد عطای الهی است. یعنی وقتی نعمتهای الهی را متذکّر میشود، می‌بیند نعمتهای الهی را یا نعمت جدیدی به او داده میشود، شکرگزار باشد؛ غافل نباشد از اینکه خدای متعال این نعمت را به او داده است. غفلت از نعمت، خیلی درد بزرگی است، انسان را به لئامت میکشاند، به ناسپاسی میکشاند.
وَ اِذا ابتُلوا صَبَروا
وقتی هم که یک ابتلایی در زندگی اینها پیش آمد، مشکلی برایشان پیش آمد، در آن هم صبر کنند؛ که این صبر و شکر با همدیگر ارتباط نزدیکی هم دارند. یکی از آثار شکر این است که انسان صبر میکند؛ یعنی وقتی شما توجّه داشتید که خدای متعال چقدر نعمت به شما داده، اگر یک ابتلائی هم به شما داد، بیماری‌ای، گرفتاری‌ای پیدا کردید، صبر میکنید؛ میگویید خب، اینکه در مقابل آن‌همه لطف الهی چیزی نیست. لذا در دعای روزهای رجب میخوانید: «اللهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ یصَبرَ الشّاکِرینَ لَک»(۲) صبر افراد شکرگزار [را طلب میکنیم]، که حالا ان‌شاءالله‌ همه‌ی ما ایّام رجب را که در پیش است، مغتنم بشماریم.
وَ اِذا غَضِبوا غَفَروا
وقتی از کسی خشمگین شدند، از او بگذرند و او را بیامرزند. البتّه طبیعی است این غضب لله‌ نیست، این غضب لشخص است؛ والاّ غضب لله‌ را ما حق نداریم به‌خاطر اهواء خودمان یا به‌خاطر چیزی [ببخشیم و بگذریم]؛ وقتی یک جایی لله‌ غضب کردیم، اینجا آن غضب را باید ادامه بدهیم، باید حفظ کنیم. [در اینجا منظور ]غضبهای شخصی است؛ یک جمله‌ای بنده به شما عرض میکنم، شما عصبانی میشوید؛ یک چیزی شما به بنده میفرمایید، بنده عصبانی میشوم؛ یک کاری که ناخوشایند ما است، از کسی برایمان پیش می‌آید، عصبانی میشویم؛ وقتی این غضبی را که در مسائل شخصی عارضِ انسان میشود، پیدا شد، «غَفَروا».
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 240،
تحف العقول، ص: 445؛
الأمالي( للصدوق)، ص: 10؛

ِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ خِيَارِ الْعِبَادِ فَقَالَ الَّذِينَ إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا وَ إِذَا أَسَاءُوا اسْتَغْفَرُوا وَ إِذَا أُعْطُوا شَكَرُوا وَ إِذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا وَ إِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا
ترجمه :


2 )
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص: 802؛
الإقبال بالأعمال الحسنة (ط - الحديثة)، ج‏3، ص: 210

رَوَى الْمُعَلَّى بْنُ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: قُلْ فِي رَجَبٍ- اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ
ترجمه :


2 ) قصار 333 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : فِي صِفَةِ الْمُؤْمِنِ الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَيْ‏ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْ‏ءٍ نَفْساً يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ طَوِيلٌ غَمُّهُ بَعِيدٌ هَمُّهُ كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ .
ترجمه :
و آن حضرت در وصف مؤمن فرمود: شادى مؤمن در چهره‏اش، و اندوهش در دل اوست. از نظر تحمّل وسيع‏ترين موجود، و از نظر اخلاق متواضع‏ترين مخلوق است. برترى را خوش ندارد، و خودنمايى را دشمن دارد. اندوهش طولانى، و همّتش دور دست، و سكوتش بسيار، و وقتش مشغول، و سپاس و شكيبايى‏اش فوق العاده، و غرق در فكرت خويش، و نسبت به اظهار حاجت بخيل است، اخلاقش سهل و آرام، و بر خوردش هموار و نرم، و وجودش در امر دين از سنگ سخت‏تر، و نزد حق از برده ذليل‏تر است


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام‌ - 1392/04/30
عنوان فیش :وظیفه شکر بعد از رسیدن هر نصرت الهی
کلیدواژه(ها) : شکر نعمت, نصرت الهی, فرصت ماه مبارک رمضان, توبه
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
بعد از هر نصرتی كه خدای متعال به انسان میدهد، انسان موظف است خدای متعال را شكر و سپاس بگوید. بعد از آنكه خدای متعال به ما در یك عرصه‌ای یك موفقیتی را ارزانی داشت، موظفیم تضرع و توسل و توجه خودمان را افزایش دهیم؛ این وظیفه‌ی ما است. فرمود: «اذا جاء نصرالله و الفتح. و رأیت النّاس یدخلون فی دین الله افواجا. فسبّح بحمد ربّك و استغفره انّه كان توّابا».(۱) نصرت، تفضل الهی است؛ باید ما را به خدای متعال نزدیك كند، رابطه‌ی ما را با خدا احیاء كند، تضرع ما را پیش خدای متعال افزایش دهد. خدا را شكر میكنیم؛ بحمدالله نصرتهای الهی پی‌درپی شامل حال این مردم بوده است؛ آخرین آن - كه نصرت بزرگی هم بود - همین مسئله‌ی انتخابات بود، حضور مردم بود. هم ملت ایران عموماً، هم مسئولان كشور به نحو خاص، در این حماسه‌ی سیاسی دخیل بودند و مشمول این لطف الهی و نصرت الهی شدند. حالا كه نصرت الهی شامل حال ما شد و توانستیم این حماسه‌ی بزرگ را بر پا كنیم - كه آثار این حماسه‌ی بزرگ در بخشهای مختلف بتدریج خود را نشان خواهد داد - پس باید دست تضرع و توسل به ذیل عنایت پروردگار بگشائیم و از خدای متعال سپاسگزاری كنیم؛ بخصوص كه ماه رمضان است؛ این هم یك فرصتی است، این هم یك توفیقی است؛ این هم یك اقبالی است كه در این لحظه‌ی مهمِ حركت سیاسی كشور، در ماه رحمت الهی قرار گرفتیم، كه فرمود: «و هذا شهر الانابة و هذا شهر التّوبة و هذا شهر المغفرة و الرّحمة و هذا شهر العتق من النّار و الفوز بالجنّة»؛(۲) اینها از دعاهای روزهای ماه رمضان است. رمضان ماه انابه است، ماه توبه است. توبه یعنی برگشت از راه غلطی كه ما با گناهان خود، با غفلتهای خود، آن راه را رفتیم. معنای انابه این است كه توجه به خدای متعال پیدا كنیم برای حال و آینده. گفته‌اند فرق بین توبه و انابه این است كه توبه مربوط به گذشته است، انابه مربوط به حال و آینده است. هم از گناهان، از خطاها، از كردار زشت خودمان در هر بخشی كه از ما سر زده، پیش خدای متعال عذرخواهی كنیم، استغفار كنیم و برگردیم، و هم انابه كنیم از حال و در آینده؛ این رابطه‌ی قلبی را بین خودمان و خدا تقویت كنیم. رمضان ماه رحمت است، ماه مغفرت است. فرمود: «و هذا شهر العتق من النّار»؛ آزادی از آتش. آزادی از آتش، در واقع آزادی از همین خطاها و گناهانی است كه ما انجام میدهیم. این گناهان ما، خطاهای ما، همان صورتهای ناسوتی آن عذابهای آخرتند. اگر اینجا ظلم میكنیم، اگر غیبت میكنیم، اگر بدگوئی میكنیم، اگر از حد خودمان تجاوز میكنیم، اگر از تكلیف تجاوز میكنیم، هر كدام از اینها یك صورت اخروی دارد كه در عالم برزخ و در عالم قیامت به شكلهای مخصوصِ خودش ظاهر میشود، تجسم پیدا میكند؛ و اینها عذاب الهی است. گفت: «ای دریده پوستین یوسفان / گرگ برخیزی از این خواب گران». در اینجا پنجه درافكندن در دل این و آن، در آنجا تجلی عذاب الهی و گرگ برخاستن از خواب را نتیجه میدهد. «هذا شهر العتق من النّار و الفوز بالجنّة»؛ فوز به جنت هم همین است: در اینجا كار خودمان را اصلاح كنیم، دلهایمان را پاكیزه كنیم، عبادات را به‌جا بیاوریم، نوافل را به‌جا بیاوریم، راستی و راستگوئی و امانت و رفاقت و صفا را نسبت به مؤمنین به‌جا بیاوریم، انجام تكلیف را در بخشهای مختلف رعایت كنیم، این همان رفتن به بهشت است كه در عالم قیامت، همین عمل ما به آن صورت مجسم خواهد شد؛ به صورت نعم الهی كه برای مؤمنین و متقین وعده داده شده است.
1 ) سوره مبارکه النصر آیه 1
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ إِذا جاءَ نَصرُ اللَّهِ وَالفَتحُ
ترجمه :
هنگامی که یاری خدا و پیروزی فرارسد،

1 ) سوره مبارکه النصر آیه 2
وَرَأَيتَ النّاسَ يَدخُلونَ في دينِ اللَّهِ أَفواجًا
ترجمه :
و ببینی مردم گروه گروه وارد دین خدا می‌شوند،

1 ) سوره مبارکه النصر آیه 3
فَسَبِّح بِحَمدِ رَبِّكَ وَاستَغفِرهُ ۚ إِنَّهُ كانَ تَوّابًا
ترجمه :
پروردگارت را تسبیح و حمد کن و از او آمرزش بخواه که او بسیار توبه‌پذیر است!

2 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 4، ص 75، ح 7؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 94، ص 359؛ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 202 (اعمال روزهای ماه رمضان؛ دعای اللهم هذا شهر رمضان).

أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع كَانَ يَدْعُو بِهَذَا الدُّعَاءِ فِی كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ وَ هَذَا شَهْرُ الصِّيَامِ وَ هَذَا شَهْرُ الْإِنَابَةِ وَ هَذَا شَهْرُ التَّوْبَةِ وَ هَذَا شَهْرُ الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ هَذَا شَهْرُ الْعِتْقِ مِنَ النَّارِ وَ الْفَوْزِ بِالْجَنَّةِ... .
ترجمه :
امام سجاد(علیه‌السلام) این دعا در در تمام روزهای ماه رمضان می‌خواند: خدایا براستی كه این ماه رمضان است و ماه روزه گرفتن و ماه بازگشت و ماه توبه و ماه آمرزش و رحمت و ماه آزادی از آتش و ماه رسیدن به بهشت است.


مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1383/03/19
عنوان فیش :خصلتهایی که مومن باید داشته باشد
کلیدواژه(ها) : ایمان, آراستگی به فضائل اخلاقی, فضائل اخلاقی, صبر, شکر نعمت, صرفه جویی و قناعت, قناعت به وضع موجود, ظلم‌‏ستیزی
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
عَن اَبی عَبدِ اللهِ عَلَیهِ السَّلام قالَ: یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن یَکونَ فیهِ ثَمانُ خِصالٍ وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ صَبورٌ عِندَ البَلاءِ شَکورٌ عِندَ الرَّخاءِ قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللهُ لا یَظلِمُ الاَعداءَ وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاءِ بَدَنُهُ مِنهُ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنهُ فی راحَة.(۱)
یَنبَغی لِلمُؤمِنِ اَن یَکونَ فیهِ ثَمانُ خِصالٍ وَقورٌ عِندَ الهَزاهِز
در یک نسخه‌ای بنده دیدم «عِندَ الهَزائِز» است؛ فرق نمیکند؛ مراد، حوادث دشوار و تکان‌دهنده است. وَقور بودن در این حوادث یعنی از جا در نرفتن، خود را نباختن، آرامش خود را حفظ کردن، به تلاطم درنیامدن. فرض کنید بیماری‌ای برای انسان پیش می‌آید، زلزله‌ای پیش می‌آید، جنگی پیش می‌آید، فقری پیش می‌آید؛ اینها هزائزِ زندگی است. بعضی‌ها بمجرّد اینکه شایعه‌ی زلزله می‌آید یا فرض کنید که خوف جنگ می‌آید یا یک کسی علیه انسان یک کلمه حرف میزند، خودشان را میبازند، از جا در میروند. [حضرت امام صادق (علیه السّلام میفرمایند:] مؤمن باید این جور نباشد و از جا در نرود، خودش را حفظ کند.

صَبورٌ عِندَ البَلاء
این باز مطلب دیگری است؛ یعنی حادثه وقتی پیش آمد برای او، صبر کند. صبر به همان معنایی است که مکرّر عرض کرده‌ایم؛ یعنی این حرکتی را که شروع کرده متوقّف نکند، استقامت کند؛ صبر یعنی این. شما مثلاً حرکت کردید میخواهید از تهران بروید به یک شهری، وسط راه یک مانعی پیش می‌آید، یک مشکلی پیش می‌آید؛ یک وقت هست برمیگردید، این بی‌صبری است؛ یک وقت هست نه، برنمیگردید، در صدد برمی‌آیید که این مانع را برطرف کنید، یک جوری از آن عبور کنید؛ صبر یعنی این.

شَکورٌ عِندَ الرَّخاء
بمجرّد اینکه آسایش و راحتی و گشایش در کار انسان پیدا شد، انسان طغیان نکند، شکرگزار باشد، بداند که نعمتی است از طرف پروردگار، شکر الهی را در برابر نعمت فراموش نکند، شکور باشد. این هم یک مطلب مهمّی است و نقطه‌ی مقابل این واقعاً یک آفتی است که انسان بمجرّد اینکه یک ذرّه جیبش پُر پول میشود، چهار نفر به آدم سلام میکنند، بدنش مثلاً از بیماری نجات پیدا میکند، ناگهان طغیان کند، اَن رَءاهُ استَغنیٰ.(۲) بمجرّد اینکه انسان احساس میکند که حالا دیگر مشکلی ندارد، ناگهان باد به کلّه‌ی انسان می‌افتد، همه چیز را از خود میداند و خدا را فراموش میکند. این هم آفت دیگر، که باید «شَکورٌ عِندَ الرَّخاء» باشد.

قانِعٌ بِما رَزَقَهُ الله
به همان [چیزی] که بعد از همه‌ی زحمتهایی که باید بکشید به شما رسید، قانع باشید؛ نگویید چرا بیشتر نشد، چرا بهتر نشد. نه اینکه تلاش نکنید؛ تلاش کنید [امّا] بعد از آنکه تلاش کردید و این تلاشِ شما منتهی به یک حدّی از زندگی شد -حالا زندگی یعنی پول، زندگی یعنی زندگیِ معمولی، یا جاه و مسئولیّت و غیره- به همان قانع باشید، دیگر زیاده‌طلبی نکنید. معنایش این باشد که راضی به آنچه هستید نیست.

لا یَظلِمُ الاَعداء
[مؤمن] به دشمن خود هم ستم نمی‌ورزد؛ حالا دوست که هیچ، مؤمن که هیچ. بعضی‌ها خیال میکنند اگر کسی دشمن شد، میشود به او ظلم کرد، میشود به او تهمت زد، میشود غیبتش را کرد، میشود اموالش را خورد، میشود اذیّتش کرد. چرا؟ دشمن است دیگر! نه، دشمن را هم ظلم نباید کرد، ولو دشمن است. اگر جرمی کرده، خب بر طبق جرمش اگر مسئولیّتِ مجازات با شما است، مجازاتش کنید، اگر مسئولیّت با دیگری است که شما همان را هم نباید بکنید؛ به صرف اینکه دشمن است، نمیشود به او فحش داد، تهمت زد، دروغ گفت، مالش را برد، [به این بهانه] دشمن است.

وَ لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاء
[مؤمن] برای دوستان خودش هم تحامل درست نمیکند. «لا یَتَحامَلُ لِلاَصدِقاء» را اینجا [در پی‌نوشتِ کتاب] معنا کرده «لا یجور علیهم لأجل الاصدقاء و طلب مرضاتهم»؛ این هم یک معنا است، این هم خوب است، بد نیست. «لا یتحامل علی الاصدقاء» نیست، «للاصدقاء» است؛ یعنی برای خاطر دوستانش تحامل به این و آن نمیکند؛ یعنی همین جناح‌بازی که حالا الان رایج است بین ما که انسان به خاطرِ دوستانِ خودش، مدام به این تحامل کند، مدام به آن بد بگوید. یا این جور، یا هم همان [معنا] که ابتدائاً به ذهن انسان متبادر میشود؛ یعنی تحمیل بر دوستان خودش هم نباشد، آنها را هم مورد تحامل خود قرار ندهد.

بَدَنُهُ مِنهُ فی تَعَبٍ وَ النّاسُ مِنهُ فی راحَة
این دو صفت [هم برای مؤمن] ذکر شده است، امّا این دو صفت تقریباً با هم است. فرض کنید یک مسافرتی کرده‌اید، حالا مثلاً در این اتاق رفیق شما شب خُر و پف میکند و نمیگذارد شما بخوابید. دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه لگد بزنید بگویید «پا شو مرد حسابی، نمیگذاری ما بخوابیم»! این «اَلنّاسُ مِنهُ فی راحَة» نیست؛ این اذیّت کردنِ دیگران است. خب بالاخره چه کار کند بیچاره؟ خُر و پف میکند. یکی هم این است که خودتان این تعب را تحمّل کنید؛ یا بروید در راهرو بخوابید، یا گوشتان را بگیرید، بالاخره یک کاری بکنید. یعنی انسان در مقام معارضه‌ی با راحت خود و راحت دیگران، راحت دیگران را ترجیح بدهد، راحت خود را ترجیح ندهد. حدیث دنباله [هم] دارد، که البتّه آن هشت چیز [مشابه] همینها است.
1 )
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 47
تحف العقول، ص: 361؛
الخصال، ج‏2، ص: 406؛

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَمَانُ خِصَالٍ وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزَاهِزِ صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلَاءِ شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخَاءِ قَانِعٌ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ لَا يَظْلِمُ الْأَعْدَاءَ وَ لَا يَتَحَامَلُ لِلْأَصْدِقَاءِ بَدَنُهُ مِنْهُ فِي تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ إِنَّ الْعِلْمَ خَلِيلُ الْمُؤْمِنِ وَ الْحِلْمَ وَزِيرُهُ وَ الصَّبْرَ أَمِيرُ جُنُودِهِ وَ الرِّفْقَ أَخُوهُ وَ اللِّينَ وَالِدُه‏
ترجمه :
امام صادق (علیه السّلام) فرمود شایسته است که در مؤمن هشت خصلت باشد: در موقع گرفتارى‌ها خودنگهدار باشد و در موقع رسیدن بلا شکیبا باشد و در خوشى‌ها شکرگزار باشد و به آنچه خداوند او را روزى داده قانع باشد، به دشمنانش ظلم نکند و به خاطر دوستانش به مردم ستم نکند، بدن خود را به زحمت اندازد و مردم از وى در آسایش باشند

1 ) سوره مبارکه العلق آیه 7
أَن رَآهُ استَغنىٰ
ترجمه :
از اینکه خود را بی‌نیاز ببیند!


مربوط به :شرح حدیث در ابتدای جلسه درس خارج فقه - 1379/10/19
عنوان فیش :پایه‌های اصلی شکر نعمت؛ از خدا دانستن و شناخت نعمت
کلیدواژه(ها) : شکر نعمت
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
وَ عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) اِنَّهُ قالَ‌ مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ‌ نِعمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلبِهِ‌ وَ عَلِمَ‌ اَنَّ المُنعِمَ‌ عَلَیهِ‌ اللهُ فَقَد اَدّى شُکرَها وَ اِن لَم یُحَرِّک لِسانَهُ وَ مَن عَلِمَ اَنَّ المُعاقِبَ عَلَى الذُّنوبِ اللهُ فَقَدِ استَغفَرَ وَ اِن لَم یُحَرِّک بِهِ لِسانَه.(۱)
مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ‌ نِعمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلبِهِ‌ وَ عَلِمَ‌ اَنَّ المُنعِمَ‌ عَلَیهِ‌ اللهُ فَقَد اَدّى شُکرَها
بنا بر این [روایت] شکر دارای این دو پایه‌ی اصلی است: اوّل اینکه انسان بداند که این نعمت از خدا است؛ مثل قارون نگوید که «اِنَّما اوتیتُه عَلیٰ عِلم»؛(۲) قارون خیال میکرد که او است که این ثروت را برای خود جمع کرده است؛ میگفت: توانسته‌ام، جمع کرده‌ام، مال خودم است. [مثلاً] کسی مقامی دارد، میگوید: بله، استعداد داشتم، زرنگ بودم، توانسته‌ام، به دست آورده‌ام، به کسی هم مربوط نیست؛ این ضدّ شکر است. شکر این است که بداند -ما بِکُم مِن نِعمَ‌ـةٍ فَمِنَ الله-(۳) اگر استعدادی هم انسان دارد، مال خدا است؛ اگر همتی هم به خرج داده، متعلّق به ذات اقدس باریتعالی است؛ اگر امکانات جور شده است، اگر توفیقی هم پیش آمده است -توفیق، یعنی جور شدن امکانات، پیش آمدن امکانات؛ چون گاهی انسان همه‌ی هنرها را هم به خرج میدهد امّا امکانات جور نمیشود، توفیق پیش نمی‌آید- باز متعلّق به خدا است، صُنع الله است؛ [اگر] اینها را انسان بداند -به حقیقت دانستن و عَن ظهر القلب- همین که انسان بداند این نعمت مال خدا است و «من» وجود ندارد، پایه‌ی اوّل شکر است. این خُیَلاء است، تصوّر باطل است که انسان گمان کند که او است که با هنر خودش این موفّقیّت را، این امکان را، این پول را، این مقام را، این وجهه را، این محبوبیّت را، این علم را، به دست آورده است؛ نخیر، از خدا است. این پایه‌ی اوّل شکر.

و پایه‌ی بعد که حالا آن را قبلاً در این روایت ذکر کرده‌اند، [اینکه] نعمت را بشناسد؛ شناختن نعمت. بعضی انسانها -که خود ماها هم از این قبیل هستیم- از بسیاری از نِعَم الهی غافلیم، غفلت داریم. مهم‌ترین نیازهای ما که در زندگی روزمرّه و عادی‌مان برآورده میشود، نعمتهای بزرگ خدا است: گرسنه میشوید، یک لقمه نان در دهانتان میگذارید، میجَوید، فرو میدهید؛ خب این چیز کمی نیست، خیلی از امکانات دست به دست هم داده‌اند که شما میتوانید این لقمه را بجَوید و فرو بدهید؛ بعضی‌ هستند نمیتوانند این را بگذارند [درون] دهانشان، یکی دیگر باید بگذارد دهانشان؛ بعضی هستند نمیتوانند بجَوند؛ بعضی هستند میتوانند بجَوند، نمیتوانند فرو بدهند؛ بعضی هستند فرو میدهند، نمیتوانند هضم کنند؛ بعضی هستند هضم میکنند، نمیتوانند دفع کنند. خب، یک کار عادی روزمره‌ی معمولی که انسان یک لقمه نان را بگذارد دهانش، به دست خودش، با اشتهای خودش و اشتها هم داشته باشد و بجَود و فرو بدهد، بعد هم دفع کند؛ ببینید چقدر نعمت دست به دست هم داده‌اند که این یک کار عادی روزمره حاصل شده برای انسان؛ بشناسیم این نعمتهای خدا را. وقتی انسان از یک نعمتی محروم شد، یک نعمتی از انسان سلب شد، آن وقت میفهمد که این نعمت در او بود؛ این پایه‌ی اوّل، بعد هم بدانیم که این از خدا است. کسی که اینها را بداند، شکر کرده؛ ولو نگوید «خدایا تو را شکر!»، همه‌ی وجود او شکر است؛ دل او شاکر است، روح او شاکر است، خاضع است، ولو حالا به زبان هم نگوید. این خیلی بهتر از این است که انسان نداند که این نعمت مال خدا است، از خودش بداند، اصلاً نشناسد نعمت را و یک «الهی شکر» هم به زبان و بی‌توجّه بگوید که ارزشی ندارد. پس حقیقت شکر این است.
وَ مَن عَلِمَ اَنَّ المُعاقِبَ عَلَى الذُّنوبِ اللهُ فَقَدِ استَغفَرَ وَ اِن لَم یُحَرِّک بِهِ لِسانَه
و [بعلاوه] این هم [که بشناسد کیفردهنده‌ را]، خودش استغفار کرده، طلب مغفرت کرده؛ استغفار حقیقی این است؛ ولو به زبان هم این استغفرالله را نیاورد. البتّه معنایش این نیست که نباید گفت استغفرالله، یا نباید گفت شکراً لله؛ باید گفت، چون انسان مرکز غفلتها است، هر لحظه‌ای عوامل گوناگونی بر روح انسان اثر غفلت‌آور و اثر نسیان‌آور میگذارد و احتیاج داریم که به طور دائم این خاکسترهای غفلت را که لحظه به لحظه بر روی این گداختگی ایمان در دلمان می‌نشیند پس بزنیم؛ این هم نمیشود مگر با تلقین، با گفتن، با تذکّر، با متوجّه بودن و با مراقبت؛ این همان چیزی است که به آن گفته میشود مراقبت؛ پس بنابراین گفتن استغفرالله، گفتن شکراً لله لازم است، امّا حقیقت شکر این نیست، حقیقت استغفار این نیست؛ حقیقت شکر و همچنین استغفار آن چیزی است که گفته شد.
1 )
تحف‌العقول، ص ۳۶۹

عَن اَبی عَبدِ الله (عَلَیهِ السَّلام) اِنَّهُ قالَ‌ مَن اَنعَمَ اللهُ عَلَیهِ‌ نِعمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلبِهِ‌ وَ عَلِمَ‌ اَنَّ المُنعِمَ‌ عَلَیهِ‌ اللهُ فَقَد اَدّى شُکرَها وَ اِن لَم یُحَرِّک لِسانَهُ وَ مَن عَلِمَ اَنَّ المُعاقِبَ عَلَى الذُّنوبِ اللهُ فَقَدِ استَغفَرَ وَ اِن لَم یُحَرِّک بِهِ لِسانَه
ترجمه :
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: هر که خدایش نعمتى دهد و آن را به قلب بشناسد و بداند که نعمت‌بخش خدا است، شکرش را گذاشته، هر چند زبان به شکر نگرداند، و هر که بداند کیفردهنده‌ی گناهان خدا است، آمرزش خواسته، هر چند به زبان استغفار نکند.

1 ) سوره مبارکه الزمر آیه 49
فَإِذا مَسَّ الإِنسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلناهُ نِعمَةً مِنّا قالَ إِنَّما أوتيتُهُ عَلىٰ عِلمٍ ۚ بَل هِيَ فِتنَةٌ وَلٰكِنَّ أَكثَرَهُم لا يَعلَمونَ
ترجمه :
هنگامی که انسان را زیانی رسد، ما را (برای حلّ مشکلش) می‌خواند؛ سپس هنگامی که از جانب خود به او نعمتی دهیم، می‌گوید: «این نعمت را بخاطر کاردانی خودم به من داده‌اند»؛ ولی این وسیله آزمایش (آنها) است، امّا بیشترشان نمی‌دانند.

2 ) سوره مبارکه النحل آیه 53
وَما بِكُم مِن نِعمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيهِ تَجأَرونَ
ترجمه :
آنچه از نعمتها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می‌خوانید!