[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار زائرین و مجاوین حرم مطهر رضوی - 1370/01/29 عنوان فیش :به رگبار بسته شدن مردم مشهد توسط ارتش پهلوی کلیدواژه(ها) : صدام حسین, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, ایستادگی در راه خدا, مردم عراق (مخاطب), ارتش دوران پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما نصیحت میکنیم. نصیحت فقط مخصوص دوستان نیست؛ ما به قلدران و دشمنانمان هم نصیحت میکنیم. ما به قلدران همیشه نصیحت کردهایم و گفتهایم که راه قلدری، راه موفقی نیست؛ سرتان به سنگ میخورد؛ حالا یکی زودتر، یکیدیرتر. این، صحنهی آزمایشگاه تاریخ است. نگاه کنید ببینید، آقای صدام حسین یکی از همین قلدرهاست؛ سرش به سنگ خورد و دارد بیشتر هم میخورد. آیا این آزمایشگاه کافی نیست؟ آیا او میگذاشت در برههیی از زمان ملت عراق نفس بکشند؟ آیا دنیا همیشه همانطور که قلدر و زورگو دلش میخواهد، میماند؟ ببینید وضع چگونه است. در شمال و جنوب عراق، علیه زورگوییها سر بلند کردهاند. البته مردم را میزنند و قیامشان را سرکوب میکنند؛ اما نمیتوانند از بین ببرند. این حرکتهای اسلامی، اگر دو شرط را داشته باشد، یعنی متکی به اسلام و توأم با فداکاری باشند، تمامشدنی نیستند. ویران کردن اعتاب مقدس، آنجایی که قبلهی دل میلیونها انسان است، اشتباه بزرگتری است که میکنید. آنهایی که این بارگاهها را خراب کردند، امروز قبر خودشان مزبله است. آنهایی که میخواستند جلوی دین مردم را بگیرند، امروز جز در زبالهدان پسماندههای یادهای تاریخی جایی ندارند. رضاخان چه شد؟ محمّدرضا چه شد؟ متوکلها چه شدند؟ تو هم به همان سرنوشت دچار میشوی. ای کسی که با اعتاب مقدس، با خانههای اولیای خدا، با کعبهی دلهای مردم روبهرو میشوی، ما اینها را میگوییم. آیا اینها حرفهای خلافی است؟ آیا اینها دخالت است؟ ما به ملت عراق میگوییم، برادران و خواهران شما در ایران، با تانک و توپ و مسلسل مواجه شدند. شما یادتان است که در همین خیابانهای مشهد، کامیون ارتشی راه افتاد و صف مردمی را که در انتظار خرید نفت یا نان بودند، با مسلسل زد. اینها که افسانه نیست؛ اینها همین قضایای دیروز خود ماست. من به چشم خودم دیدم، شاید هزاران نفر از شماها هم به چشم خودتان دیدید که در همین خیابان خسروینو و خیلی از جاهای دیگر، این برادران و خواهران شما با تانک روبهرو شدند. در همین استانداری شهر مشهد، تانک وارد شد. مردم مشهد! مگر نبود؟ جوانان و زنان و مردان! شماها دیدید، ما هم بودیم و دیدیم. تانک داخل استانداری شد، ولی مردم تانک را مثل حلقهی دور نگین انگشتر محاصره کردند. کار به جایی رسید که آن کسی که در تانک بود، بنا کرد به استغاثه کردن! من خودم رفتم و آن افسری را که در تانک بود، از لابلای مردم نجاتش دادم. مردم میخواستند او را تکهپارهاش کنند؛ ولی ما کاری کردیم که توانست فرار کند و برود. مردم با طاغوت روبهرو شدند، ایستادند و فداکاری کردند. ما به مردم عراق این را میگوییم که اگر انسان در راه خدا ایستادگی کرد، به نتیجه خواهد رسید. |