[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار سفرا و رؤسای نمایندگی‌های سیاسی ایران در خارج از کشور - 1390/10/07
عنوان فیش :شباهتها و تفاوتهای بیداری اسلامی با انقلابهای گذشته
کلیدواژه(ها) : نظم نوین جهانی, تاریخ آسیا و آفریقا, انقلابهای شمال آفریقا, مقایسه‌ی انقلاب‌های جهان, بیداری اسلامی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
وضع آرایش سیاسی دنیا در حال یک تغییر اساسی است. یک کار بزرگی دارد در دنیا انجام میگیرد. من الان نمیتوانم این را درست تعریف کنم؛ شاید هیچ کس نتواند درست تعریف کند. یک حادثه‌ای در دنیا دارد اتفاق میافتد. بخشی از این حادثه مربوط است به همین کشورهای اسلامی و عمدتاً عربی و این انقلابهائی که در این کشورها اتفاق افتاد. اینها واقعاً انقلاب است. با یک تفسیر و تحلیل درست، اینها همه‌اش به معنای حقیقی کلمه انقلاب است؛ البته در قد و اندازه‌ها و قواره‌های مختلف. این یک بخش از قضیه است، یک بخش از قضیه هم این حوادث عجیبی است که در دنیا دارد اتفاق میافتد و من برایش شبیهی سراغ ندارم. حالا شما به حافظه‌ی تاریخىِ خودتان مراجعه کنید، ببینید شبیهی برای اینها میشناسید؟

البته در قضایای بیداری اسلامی، چرا؛ در مواردی شباهتها و نیز تفاوتهای اساسیای با انقلابهای گذشته‌ی این منطقه وجود دارد؛ هرچند نه به این عظمت و نه به این عمق. مثلاً فرض بفرمائید در اواخر دهه‌ی ۵۰ و اوائل دهه‌ی ۶۰ میلادی در همه‌ی این کشورهائی که شما مشاهده میکنید، انقلاب رخ داد. در مصر انقلاب رخ داد، در تونس انقلاب رخ داد، در مغرب انقلاب رخ داد، در الجزائر انقلاب رخ داد؛ همه‌ی اینها حرکت کردند، منتها با یک تفاوت اساسی. اولاً این انقلابها عمومی نبود - بیشتر مجموعه‌ای و محدود بود - یک جاهائی فقط کودتا بود؛ مثل مصر که کودتا بود، یک گروه افسر جوان آمدند سر کار؛ یک جاهائی مثل الجزائر کودتا نبود، حرکت مردمی بود، منتها تحت اِشراف احزاب؛ احزاب بودند که مسلط بودند؛ کار در اختیار مردم به معنای خاص خودش نبود. بنابراین یک تفاوت اینجوری وجود دارد و الان بکل وضعیت جور دیگری است.

یا اگر بخواهیم شبیه دیگری برای این انقلابها فکر کنیم، میتوانیم به حوادث دهه‌ی ۹۰ اروپای شرقی اشاره کنیم، که نظام این کشورها یکی پس از دیگری فرو میریخت. البته تفاوت اساسیاش این است که در آن حوادث، رشته‌ی اصلی به دست آمریکا و غرب بود. مثلاً وقتی این حوادث در لهستان شروع شد، از یک عنصر دست‌پرورده‌ی غربی - ولو حالا از طبقه‌ی کارگر - استفاده کردند؛ که این بعدها روشن شد. اوائلی که حوادث اتفاق میافتاد، ماها نمیفهمیدیم چه دارد اتفاق میافتد؛ لیکن بعد معلوم شد که این، ساخته و پرداخته‌ی غرب بوده؛ کمک کرده‌اند، چه کرده‌اند. تفاوت آن حوادث و این انقلابها این است که اینجا درست نقطه‌ی مقابل آن قضایاست؛ یعنی اینجا آنچه که دارد اتفاق میافتد، علیرغم آمریکاست که دارد اتفاق میافتد. البته تفسیرهای وهم‌آلودی وجود دارد - شما هم میدانید، من هم میدانم - که تصور میکنند آنچه که در مصر یا در لیبی یا در تونس اتفاق افتاد، پشت سرش آمریکاست که دارد مدیریت میکند. اینجور نیست، اینها توهم است. بله، آمریکائیها بدشان نمیآمد که به جای عنصری مثل مبارک، یک عنصر دموکراتِ مردمیای داشته باشند که به قدر مبارک تابع آنها باشد - این برایشان بهتر بود - اما چنین چیزی امکان نداشت و ندارد. اگر یک عنصر دموکراتِ میهن‌دوستی باشد، مثل مبارک امکانات کشور را در اختیار آمریکا نمیگذارد؛ موضعش در مقابل اسرائیل، موضع یک صهیونیست نمیشود. بنابراین، این عملی نبود.

این که ما تصور کنیم اینها برای آنکه وجهه‌ی خودشان را درست کنند، مبارک را کنار زدند تا یکی دیگر را سر جایش بیاورند، یک توهم محض است. آمریکائیها اگر مدیریت این حرکتها را به عهده داشتند، نمیگذاشتند مبارک به این وضع رقتبار دچار شود - این برای آنها خیلی ضرر داشت - نمیگذاشتند مردم بیایند توی میدان. مگر وقتی مردم آمدند توی خیابان، دیگر میشود آنها را برگرداند؟ حالا به تعبیر رایج - که اهانت‌آمیز است، نمیخواهم - مگر میشود این غول را دوباره به شیشه برگرداند؟ امکان ندارد. آنها اگر میتوانستند یک حرکت طبق میل خودشان انجام بدهند، جور دیگری انجام میدادند؛ شبیه‌اش را در بعضی از جاها داشتیم. مثلاً در ایران، اول کار، یک حکومت بظاهر دموکراتی را سر کار آوردند؛ یا مثلاً در زمان رژیم طاغوت، اصلاحات ارضی را راه انداختند. آنها اینجور کارهائی را میتوانند بکنند که تحت مدیریت خودشان باشد. یک کار عمقی و اساسی که مردم بیایند توی صحنه، وارد میدان بشوند، شعار بدهند، از طبقات پائین مردم، جوانها الهام‌بخش رهبران باشند - که شما در میدان تحریر دیدید رهبران فکری و سیاسی و روشنفکری خیلیهاشان بعد از مردم آمدند، دنبال مردم آمدند؛ آنها نبودند که مردم را آوردند، مردم بودند که آنها را آوردند - مگر چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ نخیر. حرکت، حرکت مردمی بود. حالا چرا در این برهه ظاهر شد؟ این البته عوامل خودش را دارد. گاهی اوقات عوامل گوناگون متراکم میشوند، از یک جا بروز میکنند، که دیگر نمیشود جلویش را گرفت.

در انقلاب خود ما هم همین جور بود. بعضیها در انقلاب ما هم میگفتند که این انقلاب، آمریکائی است، انگلیسی است! نمیدانم شماها آن وقتها را یادتان هست یا نیست؛ انقلاب عظیم اسلامی را منسوب میکردند به این که اینها نشستند طراحی کردند، این انقلاب را به وجود آوردند! خب، معلوم بود که این درست نبود.

البته شکی نیست که دستگاه‌های دیپلماسی فعال دنیا، سیاستهای فعال دنیا، در رأسشان آمریکا - که در امر دیپلماسی، مثل بقیه‌ی عرصه‌های دیگر، فعالیتش خیلی زیاد است - سعی میکنند بر این موج سوار بشوند، دارند تلاش میکنند؛ نباید گذاشت موفق شوند.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1380/12/27
عنوان فیش :نقش آفرینی دولت امريكا در سرنگونی چهل دولت مستقل از سال 1945 تا امروز
کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران بعد از فروپاشی شوروی و سلطه آمریکا, نظام سلطه, قدرتهای سلطه ‏گر, استکبار, سیاهه‌‌ی جنایات امریکا, نظم نوین جهانی, دنیای تک قطبی, عملکرد استکبار, نظام سلطه, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه ‏گر, دخالت‌های آمریکا, حمایت امریکا از کودتاها, کودتای 28 مرداد, عملکرد استکبار, استکبار جهانی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
آن روزی كه بعد از فروپاشی اردوگاه كمونیزم، رئیس جمهور وقت امریكا نظم نوین جهانی را اعلام كرد، هدف استكباریِ دیرین امریكا را آشكار كرد؛ ما فی‌الضّمیر خودش و دستگاه سیاستگذار امریكایی را نشان داد و آشكار كرد. البته این مخصوص آن روز نبود؛ از دهها سال پیش تصمیم گرفتند و اعلان كردند كه اجازه نخواهند داد هیچ قدرت دیگری وارد امریكای لاتین شود. امریكای لاتین به عنوان یك منطقه‌ی اختصاصی دولت ایالات متحده امریكا به حساب آمد. بعد بتدریج این به همه‌ی دنیا توسعه داده شد؛ منتها این را به عنوان یك هدف اعلام‌شده ذكر نمی‌كردند و بر زبان نمی‌آوردند. بعد از آن‌كه احساس كردند در مقابلشان رقیب بزرگی مثل شوروی وجود ندارد، این هدف را تقریباً به‌صراحت اعلام كردند: دنیای تك قطبی؛ نظم نوین جهانی با یك قدرت واحد و مسلّط بر همه‌ی عالم. هدفی كه برنامه‌های كاری امریكا در طول این دهها سال گذشته، همه همین را نشان می‌دهد. هدف، گسترش سلطه‌ی نظامی و به دنبال آن، سلطه‌ی سیاسی و اقتصادی است؛ و تماماً در جهت منافع كمپانیهایی كه در واقع سیاست دولت امریكا را آنها تعیین می‌كنند؛ جهتگیریها را آنها به وجود می‌آورند. اینها واقعیّاتی است كه بشرِ امروز اگر این واقعیات را بداند، به‌موقع تصمیم خواهد گرفت. انسانها اگر بفهمند در دنیای آنها چه می‌گذرد، قدرت تصمیم‌گیری و موضعگیری دارند. آحاد ملتها كارهای بزرگی می‌توانند انجام دهند.
به من آماری دادند كه دولت امریكا از سال 1945 تا امروز در سرنگونی چهل دولت مستقل، كه تابع امریكا نبودند، نقش ایفا كرده و در بیست و چند مورد دخالت نظامی داشته است! این دخالتها بدون استثناء با كشتار عمومی و با فجایع بزرگ همراه بوده است. البته در مواردی موفّق شده و در مواردی هم ناكام مانده و موفّق نشده است. آنچه كه در ذهن خود ماست و از یاد ماها دور نیست، مثالهای روشنی است؛ از جمله بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ جهانی دوم، كه آقای رئیس جمهور اشاره كردند؛ مثال ویتنام، آن جنگهای خونین، آن فجایع فراموش نشدنی كه بالاخره هم با ناكامی امریكا تمام شد؛ مثال شیلی؛ مثال خود ایران در كودتای 28 مرداد - كه مأمور امریكایی به تهران آمد و مشغول برنامه‌ریزی و اقدام شد؛ و بعد هم خودشان این موضوع را اعلام كردند و اسنادش نیز منتشر شد كه الان در دسترس همه است - و همچنین در جاهای متعدّد دیگر. عامل همه‌ی اینها، كمپانیهای بزرگ اقتصادی، سردمداران مالی بزرگ امریكا، احزاب اقتدارطلب، دستجات پُرنفوذ صهیونیستی، شخصیتهای معیوب از لحاظ فكری و اخلاقی - كه در رأس كارها هستند - می‌باشند. این پرونده‌ی بسیار سنگین و گذشته‌ی بسیار ننگینی است. اینها چیزهای كوچكی نیست. برای اینها نابودی انسانها مهم نیست، نابودی ثروتها مهم نیست، نابودی عدالت مهم نیست، فاجعه‌های بشری مهم نیست؛ این مسائل هیچ كدام مانع سر راه اینها محسوب نمی‌شوند. البته برای حفظ ظاهر، امكانات فراوان تبلیغی و رسانه‌ای را هم در اختیار دارند. تعبیر كردند به «صدای بلندتر»، تعبیر درستی است. سعی می‌كنند با صدای بلندتری فضای دنیا را آن‌طور تنظیم كنند كه این فاجعه‌آفرینی را بپوشاند؛ چهره‌ی آنها را باز هم طرفدار صلح، طرفدار مردم‌سالاری و دموكراسی، طرفدار حقوق بشر نشان دهد.