[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردم کاشان و آران و بیدگل - 1380/08/20 عنوان فیش :نقش برجسته آیت الله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران کلیدواژه(ها) : سید ابوالقاسم کاشانی, آشنایی با تاریخ, ملی شدن صنعت نفت, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, قیام سی تیر, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, کودتای 28 مرداد, مبارزات ضد استعماری علما, انقلاب مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, کنارهگیری علما از نهضت مشروطیت, عبرتهای تاریخ, جدایی دین از سیاست, مایوس شدن مردم, جدایی سیاست از روحانیت, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, قیام سی تیر, تجربیات انقلاب اسلامی, نقشه دشمن نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیةاللَّه کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمیپیوست. من به جوانان عرض میکنم، با تاریخ گذشتهی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار بهوفور صورت میگیرد. مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ والاّ حمایت مردم جلب نمیشد. کسی مصدّق را نمیشناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمیدانست؛ تودههای عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آنها در تحوّلات اجتماعی تعیین کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آنها توضیح داده نشده بود. دستگاه دربار که مخالفت چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسیها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آنها اعتماد نمیکردند. مرحوم آیةاللَّه کاشانی وارد میدان شد. سابقهی این مرد را، علما میشناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیلهی قشون غاصبِ مداخلهگرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود. شما ببینید آن روز وضع کشور چگونه بود. امروز به استقلال سیاسی ملت ایران نگاه کنید، ببینید هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند هیچگونه موضعگیریای - حتّی موضعگیری زبانی - را بر دولتمردان ما تحمیل کند؛ اما آن موقع چنین بود که یک دولت بیگانه در دنبالهی جنگ بینالملل دوم - که انگلیسیها و امریکاییها و روسها در زمان حکومت محمد رضای پهلوی از چند طرف وارد کشور ما شده بودند - به خودش جرأت میداد که یک عالم دینی را به خاطر مخالفت با سیاست انگلیس بگیرد و به خارج از کشور تبعید کند! البته قبلاً او را در قلعهی فلکالافلاک خرمآباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که میگفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم. وقتی که از تبعید به تهران برگشت، امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همهی دشمنان را پس زد و انگلیسیها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید. بعد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی به عنوان نمایندهی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد. نمایندگان مرحوم آیةاللَّه کاشانی به سرتاسر کشور مسافرت میکردند. من خودم آن وقت نوجوان بودم. نمایندهی مرحوم آیةاللَّه کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب میکرد که هیچ عامل دیگری نمیتوانست جای این حرکت را بگیرد. و به این ترتیب در سال 1329 شمسی - یعنی پنجاه و یک سال قبل که شروع نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران است - مردم طرفدار ملیشدن صنعت نفت ایران شدند و علیرغم اینکه محمدرضا موافق نخستوزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخستوزیر شد. اگر مرحوم آیةاللَّه کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمیآورد، او نخستوزیر نمیشد. بعد در سال 1331 که ضدّ حملهی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخستوزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیةاللَّه کاشانی بود. اینها جزو واضحات تاریخ است؛ جزو حوادثی است که کسانی که آن روز بودند، دیدهاند و از قضایای آن خبر دارند و بهروشنی میدانند چه گذشته است؛ لیکن عدّهای عمداً اینها را کتمان میکنند و نمیگذارند این حرفها به گوش نسل حاضر برسد؛ که البته مقاصدشان معلوم است. وقتی شاه، قوامالسلطنه را به جای مصدّق به نخستوزیری انتخاب کرد، مرحوم آیةاللَّه کاشانی در مقابل قوامالسلطنه اعلامیه داد؛ مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند؛ لذا قوامالسلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخستوزیر بماند. اصلاً مگر میشد در مقابل امواج عظیم مردم که آیةاللَّه کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوامالسلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد. انگلیسیها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفادهی غاصبانه میکردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت میبردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسیها همکاری میکرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمهی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیةاللَّه سید ابوالقاسم کاشانی. بخش بسیار مهم این ماجرا این است که الان عرض میکنم و این مطلبی است که میخواهم بخصوص جوانان ما به آن توجّه کنند. دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آنها را از آیةاللَّه کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر 1331 که مرحوم آیةاللَّه کاشانی توانست ملت ایران را آنطور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل امریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئهی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصلهی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیةاللَّه کاشانی چند روز قبل از ماجرای 28 مرداد نامه نوشت - همهی این نامهها موجود است - و گفت من میترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همینجا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیةاللَّه کاشانی - وادار میکرد که صحنهها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانی منزوی و خانهنشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچیهای مأمور مستقیم امریکا توانستند بیایند و بهراحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمدرضاشاهی به وجود آمد که بیستوپنج سال این ملت زیر چکمههای دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که امریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. اینها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آنجا هم کار را مردم کردند و حضور آنها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد؛ والّا مظفرالدین شاه کسی نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علمای بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آنکه مشروطیت به وجود آمد، جمعی از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامهها و روشهای خود، کاری کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتوری سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانهای دارد. من از اینکه میبینم جوانان ما از این قضایا بیاطّلاعند، رنج میبرم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب میشود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض میشود. شما میبینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان مینشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه میکنند تا روشهای او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیهی مهم قبل از انقلاب اسلامی با امریکا و انگلیس روبهرو شده است. یک قضیه، قضیهی مشروطیت است؛ یک قضیه، قضیهی نهضت ملی شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آنها ترفندی زدند و ملت ایران را از لذت بردن از پیروزی خود محروم کردند و یک دیکتاتوریِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند. ماجرای سوم، ماجرای انقلاب اسلامی بود که امام هشیاری بهخرج داد و نگذاشت. عدّهای اوّلِ انقلاب به تلقینِ همان دشمنان، تبلیغ میکردند که بسیار خوب، امام آمد، انقلاب را پیروز کرد، مردم را به صحنه آورد و دولت جمهوری اسلامی تشکیل شد؛ کار امام دیگر تمام شد؛ امام به قم برود و مشغول درس و بحث و کارهای خود باشد! معنایش این بود که همان کاری که در مشروطیت شد، در انقلاب اسلامی هم بشود. امام بزرگوار ما، ملت مؤمن، مبارزان آبدیدهای که تجربههای تاریخی را داشتند و بزرگان سیاستمدار انقلاب که میفهمیدند چه میکنند و دشمن از کدام منفذ ممکن است هجوم و حملهای دوباره به این کشور بکند، ترفند دشمن را فهمیدند. قانون اساسی تدوین شد و امام بزرگوار در همهی جریان کار، بر استحکام این پایه اشراف و نظارت داشت. در طول این مدت، مردم در کنار حقایق دینی و پرچمداران معرفت دینی باقی ماندند. جوانان ما به جای اینکه طبق خواستهی دشمن، به حقایق و زیباییهای معرفت دینی و به برجستگیهای اسلامی که پرچم عدالت را در دنیای امروز بلند کرده است، پشت کنند، از همهی قشرهای دیگر آگاهانهتر و با اصرار بیشتر، پرچم اسلام و اسلامخواهی را در کشور برافراشته و به دست گرفتهاند. مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمی دشمن، در انقلاب اسلامی تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایی دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس شدن مردم از تحوّلی که به وجود آمده است؛ مثل مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت. مأیوس شدن مردم موجب میشود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدید آمدن یک دیکتاتوری ظالمانه و بیرحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است. در تحوّلاتی که دین نقشی نداشته است، راحت توانستهاند این فرمول را پیاده کنند: مردم را مأیوس کنند؛ آنها را از صحنه دور کنند؛ در غیاب آنها هر کاری که میخواهند بکنند و عوامل مورد نظر خود را سر کار بیاورند. در ایرانِ پس از انقلاب اسلامی نتوانستند این کار را بکنند؛ نتوانستند عنصر دین را از اساس حکومت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی جدا کنند؛ نتوانستند مردم را مأیوس کنند؛ مردم در صحنه ماندند و تا مردم در صحنه هستند، دشمن مجال هیچ تحرّک واقعی و حقیقی را در کشور ما ندارد. مربوط به :بیانات در دیدار جوانان و فرهنگیان در مصلّای رشت - 1380/02/12 عنوان فیش :الگوگیری نلسون ماندلا و انقلاب آفریقای جنوبی از تجربه انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : نلسون ماندلا (xoliɬaˈɬa manˈdɛla), تجربیات انقلاب اسلامی, الگوگیری از انقلاب اسلامی, تاثیر انقلاب اسلامی بر انقلاب آفریقای جنوبی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ آسیا و آفریقا, اثرات انقلاب اسلامی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, جوان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : جوان این مملكت در دهههای پنجاه و شصت معجزه آفرید؛ جوان این مملكت كاری كرد كه تا آن روز هیچ ملتی نتوانسته بود چنین كاری بكند؛ جوان این مملكت با تن و جسم خود به خیابانهای این كشور آمد - در همین شهر رشتِ شما، در شهرهای دیگر استان، در شهرهای دیگر كشور - و چنان این حضور را با همین جسم خود برجسته كرد كه آن نظامِ تا دندان مسلّحِ متّكی به پشتیبانی همهی سیاستهای استعماری دنیا، دید دیگر جای نفس كشیدن ندارد؛ لذا مجبور شد فرار كند و برود. این تجربه، بعد از ما تكرار شد؛ قبل از ما هیچ جای دیگر نبود. انقلابهایی كه در جاهای دیگر رخ میداد، نتیجهی كارهای چریكی و پارتیزانی و پرتاب ترّقه و شلیك گلوله بود؛ اما این تجربه، تجربهی ملت ایران بود كه به وسیلهی جوانان ایجاد شد. «نلسون ماندلا» قبل از آنكه در آفریقای جنوبی به پیروزی برسد- زمانی كه تازه از زندان آزاد شده بود- به ایران آمد و با من ملاقات كرد. راجع به اوضاع آفریقای جنوبی از او سؤال كردم، چیزهایی گفت. من به او گفتم، ما تجربهای داریم كه گمان میكنم در كشور شما هم قابل عمل باشد؛ و آن تجربه عبارت است از اینكه انسانهای داوطلب- كه اكثریت جمعیت كشور ما را تشكیل میدادند- زن و مرد، با جسمِ خودشان به خیابانها آمدند، نه با مشتشان، نه با سلاحشان، نه با نارنجكشان، نه با خانهی تیمیشان، بلكه با تنِ خودشان آمدند؛ روی خود را هم نبستند، با صورتِ باز آمدند؛ لذا نظام را منفعل كردند و او هم دید نمیتواند بایستد. واقعاً بر چه كسی میخواست حكومت كند؟ گفتم به نظر من این الگو در آفریقای جنوبی قابل عمل است. او سری تكان داد. بعد از رفتن او، یكی دو ماه طول نكشید كه خبرهای تظاهرات عظیم مردمی در آفریقای جنوبی را در روزنامهها خواندیم! من فهمیدم كه این بذر، سبز شد؛ عین همان وضعیت ایران. تمام خیابانهای شهرهای بزرگ آفریقای جنوبی از سیاهان پُر شد و یك عدّه از سفیدپوستها هم آمدند و همراه با آنها راهپیمایی كردند و گفتند ما هم با حكومت تبعیض نژادی مخالفیم! نتیجه نیز همان شد؛ یعنی كسی كه در رأس بود، دید اصلًا نمیتواند كاری بكند. اوّل رفت و كس دیگری را جای خودش گذاشت؛ او هم دید نمیتواند؛ لذا در یك انتقال قدرت آرام، حكومت را به دست سیاهپوستان دادند و خود «ماندلا» هم رئیسجمهور شد! این حادثهی تقلیدشدنی و این الگوی ملتها برای آزادیخواهی، به وسیلهی جوان ایرانی در دهههای پنجاه و شصت اتّفاق افتاد. معجزهی انقلاب اسلامی در دههی پنجاه، و معجزهی جنگ هشت ساله در دههی شصت اتّفاق افتاد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان بسیجی «طرح ولایت» - 1379/06/10 عنوان فیش :الگوبرداری نلسون ماندلا از انقلاب ایران در پیروزی انقلاب آفریقای جنوبی کلیدواژه(ها) : مودت اهل بیت(علیهم السلام), حضور مردم در انقلاب اسلامی, پیروزی انقلاب اسلامی 57, نلسون ماندلا (xoliɬaˈɬa manˈdɛla), تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلابها, تجربیات انقلاب اسلامی, تاثیر انقلاب اسلامی بر انقلاب آفریقای جنوبی, الهام بخشی ملت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : محبّت ائمه، این محبّت اهل بیت - همین چیزی که در قرآن هم روی آن تکیه شده؛ «الّا المودّة فی القربی» - این تمسّک به سخنان اهل بیت و راهنماییهای آنها و انگشت راهگشای اشارهی آنها در همهی مسائل، آن عامل مهمی است که توانسته این اندیشهی سالم و مستحکم [شیعی] را از گزندها محفوظ نگه دارد. عالمان و متفکّرانی که مقهور پول و زور و قدرت و شهوت و بقیهی لغزشگاهها شدند، کم نیستند. آن عاملی که میتواند عالم و عامی را از این لغزشگاهها دور نگه دارد، همین جوشش ایمان آمیختهی با عواطف است. این را شیعه حفظ کرده است. امام فرمود: «ماه محرّم، ماهی است که خون بر شمشیر پیروز میشود». چگونه؟ شما جوانان عزیز، آن روز در این خیابانها نبودید. در عرصهی این دنیای بزرگ، این همه حادثهی تغییر و تحوّل سیاسی در قرن بیستم اتّفاق افتاده است. در سال ۱۹۱۷ در روسیه انقلاب شوروی اتّفاق افتاد. بعد از گذشت یکی، دو دهه، در گوشه و کنار دنیا، تحوّلات سیاسی پی درپی اتفاق افتاد؛ یا با خونریزیهای سخت، یا با کودتاهای خونین، یا با ارعابها، یا با لشکرکشیهای عجیب. هیچ جا اتفاق نیفتاده بود - تا روز پیروزی انقلاب ما - که ملتی با تن خود و دل خود و عواطف خود، مجسّم در شعارهای خود، بدون سلاح، با حجم عظیم وجود خود، فضای جامعهی خود را چنان در زیر سیطرهی خودش بگیرد که دشمن در مقابل او قدرت پایداری نداشته باشد. این در ایران اتّفاق افتاد. «نلسون ماندلا» اینجا آمد؛ قبل از اینکه رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی سقوط کند؛ تازه از زندان آزاد شده بود. البته من قضایای انقلاب در آن کشور را خبر داشتم. در زمان ریاست جمهوری، سفری به مناطق جنوب آفریقا کرده بودم؛ آنجا مطّلع شدم که دوستان و نزدیکانش او قضایای انقلاب ایران را در زندان به او میدادند و او تحت تأثیر بود و از داخل زندان نسبت به امام اظهار ارادت کرده بود. البته این اظهار ارادت و تحتتأثیر قرار گرفتن مخصوص او هم نبود؛ من او را به خاطر مطلبی که میخواهم بگویم، مثال میزنم؛ وگرنه شخصیتهای بسیار برجستهتر از او هم در دنیا بودند که همینطور تحت تأثیر بودند. راجع به انقلاب شنیده بود، آمد اینجا. یک گره کوری در آفریقای جنوبی بود که این همه مبارزات - سی سال، چهل سال مبارزه کرده بودند - به جایی نمیرسید. اینجا با من ملاقات کرد، به او گفتم که تجربهی امام و انقلاب ایران این بود: تجربهی حضور دلها و تنها؛ بدون به کار بردن سلاح، با پشتوانهی اعتقاد و عاطفه. به اعتقاد من وقتی خیابانهای شهرها از این مظهر حضور مردم مؤمن پُر شدند - از هرکسی هم برنمیآید؛ یک نوع ایمان لازم است - در مقابل این عظمت، همهی نظامهای سیاسی فرو میریزند. او همانجا نکته را دریافت. بعد از اندکی، حرکتهای عظیم خیابانی را در آنجا شنیدیم که به تغییر آن رژیمِ حقیقتاً قهّار و سفّاک منتهی شد؛ بهطوری که بعضی از شخصیتهای سفیدها آنجا مجبور شدند با اینها همکاری کنند! بنابراین یک نظام چندین ده سالهی نژادپرستِ ظالمِ ستمگر، با این حرکتی که الهامش از انقلاب اسلامی گرفته شده بود، از بین رفت. امروز هم در دنیا این روشِ کار، روشی مؤثر و مقبول شد است. قبلها معمول نبود. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1370/11/13 عنوان فیش :قرن سیزدهم هجری؛ قرن فریادگری فریادگرانی چون میرزای شیرازی کلیدواژه(ها) : قرن سیزدهم هجری, قرن پانزدهم هجری, نظام جمهوری اسلامی ایران, بیداری اسلامی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ تمدن اسلامی, میرزای شیرازی, قرن سیزدهم هجری, قرن چهاردهم هجری, تجربیات انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : قرن سیزدهم هجری قرن فریادگری فریادگران اسلام بود. از اوایل قرن که میرزای شیرازی مرجع تقلید بزرگ اسلام در برخورد با کمپانی انگلیسی، آن فتوای قاطع را داد و یک ملت را به حرکت درآورد، تا واقعهی مشروطیت در ایران، تا حرکتهای اسلامی در هند، تا بیداری اسلامی در غرب دنیای اسلام در خاورمیانه و در منطقهی شمال آفریقا و بزرگانی که سخن گفتند و سیّد جمالالدینها و دیگران و دیگران، تقریباً قرن فریاد و قرن مبارزات بود، و قرن بعد، قرن تجربه است. این قرنی که ما امروز در آن قرار داریم، قرن تجربه است. قرن چهاردهم هجری، قرن فریاد و بیدارگری و اعلام بود، و این قرن پانزدهم از آغاز و از افتتاح آن قرن تجربه و عملکرد است. میبینیم که ملتهای اسلامی مجرب شدهاند و دارند عمل میکنند؛ یک نمونه، جمهوری اسلامی بود؛ و این نمونهی اول بود. ما به خاطر اینکه اولین نمونه بودیم، مشکلات بسیاری را گذراندیم. مسلمانان باید از این نمونه، تجربه بیندوزند. آن ملتهایی که امروز بخواهند در کشورهای خودشان حرکت اسلامی را تحقق ببخشند، میتوانند کار جامعتری از ملت ایران نشان بدهند و به منصهی ظهور بیاورند؛ اگر خدا کمک کند و اگر آنها همت کنند. مربوط به :بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل - 1366/06/31 عنوان فیش :مردمی بودن انقلاب اسلامی کلیدواژه(ها) : تجربیات انقلاب اسلامی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, ویژگیهای انقلاب اسلامی, نقش مردم در انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : انقلاب[اسلامی] حتی در شروع خود صد درصد مردمی بود، نه یک گروه چریکی مسلح، نه یک حزب فعال سیاسی نظامی، نه گروهی از افسران انقلابی و آزادیخواه و نه هیچیک از دیگران انواع رائج و معمولی - که تحولات انقلابی کشورها را پدید میآورند - در انقلاب ما وجود و حضور و فعالیت نداشتند، فقط مردم بودند و مردم، آن هم کاملاً بیسلاح که در تهران و همه جای دیگر چنان فضا را و خیابانها را و محیط زندگی شهری را از وجود و حضور و شعارهای انقلابی خود پر کردند که دیگر جایی برای هیأت حاکم و حکومتش باقی نماند؛ و آنان مجبور شدند یکی یکی و دسته جمعی از کاخها و مراکز اقتدار خود و سپس از کشور خارج شوند. شاه، نخست وزیر، بزرگان ارتش، وزراء و دیگر سرجنبانان هر کدام که توانستند از مردم گریختند. این پس از آن بود که در مدتی بیش از یک سال آنان با استفاده از همهی توانایی خود - سیاسی، نظامی، پلیسی - کوشیده بودند مردم را متفرق سازند؛ و به خانهها یا مراکز کارشان برگردانند، و در این مدت هزاران نفر از مردم جلو چشم دیگران در خیابان، در مسجد، در دانشگاه، در محیط کار کشته شده بودند؛ اما حضور مردم روزبهروز بیشتر شده بود. در آخرین ماهها خشونت دستگاه بیشتر و متقابلاً حضور مردم هم بیشتر شد. رژیم که زیر فشار خشم مردم دست از جان شسته قادر به مقاومت نبود، مجبور شد بزرگترین امتیاز خود را بدهد. شاه رفت؛ و بعد از آن عقبنشینیهایش پی در پی و سریع شد. رهبر بزرگ انقلاب - که کلمه به کلمهی سخنانش به تک تک ملت روح و آگاهی و درس میداد - به اتکای خداوند متعال - که همهی قدرتها در ید قدرت اوست - و با اعتماد به همین ارادهی عظیم و خدشهناپذیر مردم دولت انقلاب را تشکیل داد. دولت ستمشاهی خود به خود و بی آنکه راه دیگری داشته باشد مسند را رها کرد و گریخت. آخرین سنگرها، پادگانهای خالی از سرباز و افسر بود، آنها هم گریخته بودند، و بسیاری به صف مردم پیوسته. در آخرین لحظات چند پادگان اندکی مقاومت کردند، اما بیهوده. در آنجا هم مردم حضور داشتند، و معجزهی این انقلاب پیروزی مردم بود. تنها پس از سقوط پادگانها بود که مردم به اسلحه دست یافتند، اما آن روز دیگر نظام پادشاهی سقوط کرده بود؛ این سلاحها برای مراقبت از نهال نورس انقلاب به کار گرفته شد. مردم - جوانان و پیران، زنان و مردان - تنها کسانی بودند که رژیم پهلوی را - که به نظر قوی و کاملاً مسلح میرسید، و از پشتیبانی بزرگترین قدرتها برخوردار بود - شکستند، و نظام جمهوری اسلامی را بر سر کار آوردند. سلاح آنان ایمانشان، ارادهی نیرومندشان و خونشان بود، و خون بر شمشیر پیروز شد. سیاست پیروزی خون بر شمشیر همان سیاست مقاومت مظلومانه است. رهبر ما پیش از پیروزی انقلاب آن را اعلام کرد، و اولین معجزهی آن پیروزی بر رژیم سر تا پا مسلح شاه بود، که کاملاً حمایت امریکا و غرب را نیز با خود داشت؛ و پس از آن نیز پیروزیهایی داشت که برخی حتی از غلبه بر رژیم شاه نیز بزرگتر بودهاند. این تجربهای بینظیر لااقل در یک قرن اخیر بود و خوب است مورد تأمل و دقت قرار گیرد، هم از سوی کشورهای زیر سلطه و هم نیز از سوی قدرتهای سلطهگر جهانی. |