[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد - 1386/02/25 عنوان فیش :توسعه و ترقی؛ بهانه استعمارگری بیگانگان و فاجعهآفرینی مستبدین کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, کودتای رضاخان, عملکرد حکومت پهلوی, استعمار, استعمار, عملکرد استعمارگران, حمله آمریکا به عراق, مدیریت تحول, تحول, الگوی پیشرفت, استعمار نو, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد حکومت پهلوی, ایدهپردازی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, ترقیخواهی, تاریخ نهضت مشروطیت, وابستگی به غرب, تحجّر, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بحث لزوم بازشناسی الگوی توسعه و پیشرفت است. ما میخواهیم پیشرفت كنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسی كنیم... تحول، سنت الهی است در زندگی بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید كرد. باید تحول را مدیریت كرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد... كارهای بزرگ از ایدهپردازی آغاز میشود. این ایدهپردازی كاری نیست كه در اتاقهای دربسته و در خلأ انجام بگیرد. باید فكرهای گوناگون، اندیشههای گوناگون با آن سروكار پیدا كنند، تماس پیدا كنند تا آنچه كه محصول كار هست، یك چیز عملی و منطقی از آب در بیاید. پس جان كلام، در این بحثی كه امروز من میخواهم بكنم، این است كه ما باید توسعه و پیشرفت را بازشناسی كنیم، ببینیم برای كشور ما، برای جامعهی ما، مدل پیشرفت چیست. دو گرایش غلط همیشه در بارهی پیشرفت و تحولِ منتهی به پیشرفت وجود داشته است. یك گرایش عبارت است از خیانتهائی كه به نام پیشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربههائی كه به نام خدمت و زیر پرچم اصلاحگری بر پیكر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خیلی از درباریان قاجار و شاهزادگان قاجاری- كه هم بیسواد بودند، هم دنیاپرست بودند، هم در عین حال با محافل غربی ارتباط داشتند- عامل و وسیلهی وابستگیِ نادانستهی كشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعایشان این بود كه این، پیشرفت و تحول است! در قضیهی مشروطه، آن خطِّ انگلیسیِ ماجرای مشروطه حرفش ترقیخواهی بود؛ شعارش توسعه و پیشرفت بود. همان كسانی كه رهبران مشروطه را نابود كردند؛ شیخ فضل الله را به دار كشیدند، مرحوم آیتاللَّه بهبهانی را ترور كردند، ستارخان و باقرخان را غیر مستقیم به قتل رساندند و خلع سلاح كردند، رهبران صادق مشروطه را زیر فشار قرار دادند و یك عده افرادی را كه وابستهی به غرب و سیاستهای استعماری بودند، به نام مشروطهخواه بر مردم مسلط كردند، شعار آنها هم همین ترقیخواهی بود! آنها هم میگفتند: پیشرفت، تحول! زیر این نام، آنچنان خیانت بزرگی انجام گرفت. رضا خان با شعار ترقی و اصلاح آمد سر كار. كودتا كرد؛ حكومت كودتا، بعد هم آن دیكتاتوریِ سیاه و بینظیر، كه همه تحت عنوان و زیر پرچم پیشرفت و توسعه و ترقی انجام گرفت. محمد رضا پسر او- حكومت موروثی و بعد هم كودتا در مرداد 32- هم ادعای حركت اصلاحی داشت و این همه فاجعه برای این كشور به وجود آوردند. ضربهای كه به این كشور و به این ملت زدند، این طوری بود. در سطح جهانی هم همین طور است. استعمار ملتها- كه لكهی ننگ تاریخ بشر در یكی دو قرن اخیر هست- به نام پیشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار یعنی نوسازی. انگلیسها، هلندیها، پرتغالیها، فرانسویها در نقاط مختلف آسیا و آفریقا و امریكای لاتین رفتند بومیها را قتل عام كردند، سرزمینها را تصرف كردند، دزدی كردند، خیانت كردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زیرِ نام نوسازی، پیشرفت، استعمار. در دورهی بعد هم كه نواستعمار پدید آمد، بازهم همین بود. این همه تجاوز، این همه جنگافروزی، این همه كودتا كه به وسیلهی سرویسهای امنیتی كشورهای غربی- چه امریكا، چه انگلیس و چه غیر اینها- انجام گرفته، همه زیر پرچم تجددخواهی و پیشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همین الآن شما افغانستان و عراق جلوی چشمتان است. امریكاییها آمدند وارد عراق شدند برای اینكه دنیای نوئی را؛ دنیای آزادی، دمكراسی و توسعه را برای مردم عراق به وجود بیاورند. شما ببینید الآن در عراق چه خبر است! شاید در طول دوران حكومتهای كودتائیِ عراق- كه آخرینش صدام بود- محنتی را كه امروز مردم عراق دارند از دست امریكاییها میكشند، تا حالا تحمل نكرده باشند. زن و مرد عراقی تحقیر میشوند. جوان امریكایی چكمهاش را میگذارد پشت گردنِ یك جوان عراقی؛ چرا؟ چون از خیابان عبور میكرده و به او مشكوك شده؛ او را میخواباند و جلوی چشم زن و بچهاش، صورتش را به خاك فشار میدهد. یا مرد را جلوی چشم مرد خانه كتك میزنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و پیشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسی بدنی میكنند. در افغانستان هم همین طور است. پس نام توسعه از یك طرف مورد چنین سوءاستفادههائی در طول تاریخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنیا و در كشور خود ما انجام گرفته است. از یك طرف هم در نقطهی مقابل، كسانی بودهاند و هستند كه با هر نوع نوآوری و تحولی مخالفت كردهاند؛ به اسم اینكه این سابقه ندارد، این را نمیشناسیم، این را نمیدانیم، به این مشكوكیم. حدیثِ «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا كردهاند. بااینكه نوآوری سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآوری زندگی بشر معنا پیدا نمیكند؛ اما اینها مخالفت كردند. این دو گرایش متضاد وجود داشته است. پس ما باید پیشرفت و آن چیزی را كه از تحول اراده میكنیم و میخواهیم، درست برای خودمان معنا كنیم و بفهمیم دنبال چه هستیم، تا نه آن سوءاستفاده انجام بگیرد، نه این مخالفت و ضدیت. البته این به معنای این نیست كه ما تازه میخواهیم پیشرفت را شروع كنیم، لذا الگو برای پیشرفت میخواهیم؛ نه، پیشرفت در كشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابی شروع شد. یك جامعهی ایستای راكد، زیر فشار، استعدادهای خفته، بدون اجازهی هیچ تحركی در دریای عمیق استعدادهای ملی ما، با حركت انقلابی دگرگون شد. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :غلط و هجو بودن نهضت معماری غربی در گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تحول, گوش کردن به انتقادات نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : نقطهی مقابل تحول، ركود است. بعضی اینها را غلط میفهمند و اشتباه معنا میكنند. بعضی ركود را با ثبات اجتماعی اشتباه میكنند. ركود، بد است؛ ثبات اجتماعی خوب است. بعضی خیال میكنند كه ركود یعنی ثبات اجتماعی. تحول را هم بعضی با آنارشیسم و هرج و مرج و هر چی به هر چی بودن، اشتباه میكنند. این اشتباهات موجب شده است كه یك عدهای كه طرفدار ثبات اجتماعیاند، با هر تحولی مخالفت كنند؛ به خیال اینكه این تحول، ثبات را به هم میزند. از طرف دیگر، كسانی كه خیال میكنند هر تحولی به معنای ساختار شكنی و شالودهشكنی و زیر سؤال بردن همهی اصالتهاست، اینها هم برای اینكه تحول ایجاد كنند، ثبات اجتماعی را از بین میبرند و دچار خطر میكنند. این دو اشتباه، از دو طرف وجود دارد. تحول، یك چیز است، آنارشیسم، یك چیز دیگر؛ و هرج و مرج هم یك چیز دیگر است. همچنان كه ثبات اجتماعی یك چیز است و ركود اجتماعی و ایستایی اجتماعی هم یك چیز دیگر است؛ اینها را نباید با هم اشتباه كرد. آنچه خوب و درست است، جامعهی با ثبات، اما غیر راكد و دارای تحول است؛ جامعهای كه حتّی تحولات صحیح را سریع در خودش به وجود بیاورد.چگونه میشود این ویژگی را به دست آورد؟ این كه: ریشهها و اصالتها را حفظ كنیم و شالودهشكنی نكنیم؛ هویت ملی را بشدت مورد ملاحظه قرار دهیم و ارج بنهیم. هویت جمعی یك ملت، جزو آن چیزهایی است كه در تحولات باید دست نخورد. در كنار هویت ملی، پویایی، نشاط، برخورداری از آزادیِ تحرك و روح رقابت در میان جمع خود را باید بشدت ارج بنهیم و به آن اهمیت بدهیم. لازمهی این نشاط و پویایی این است كه هم منتقد باشیم، هم انتقادپذیر، كه هر كدامش نباشد، بد است. بعضیها اهل انتقاد كردن هستند؛ انتقاد هم بجاست؛ شما هر چیزی را با دقت نگاه كنید و یك خُردهای كنجكاوی كنید، یك نقطهی عیبی در آن پیدا میكنید و میشود عیبجویی كرد و عیبی هم ندارد؛ چنانچه عیبجویی در جهت رفع عیب باشد، خیلی خوب است؛ اما این افراد، خودشان انتقادپذیر نیستند! اگر كسی بگوید چرا اینقدر پُرحرفی میكنی و چرا همهاش عیبها را میبینی، چرا مثل مگس فقط روی زخمها مینشینی، نقاط مثبت را هم ببین، بدشان میآید! البته معیار و ملاك، برآیند نقاط مثبت به نقاط منفی است. ما ضعفهایی داریم، مشكلاتی داریم، بدیهایی داریم؛ قوتهایی هم داریم، خوبیهایی هم داریم؛ زیباییهایی هم داریم. ببینید در موازنهی این دو با یكدیگر، برآیند اینها چه خواهد شد؛ آن میشود معیار. اگر بدیهایمان بیشتر بود، بد است؛ اگر خوبیهایمان بیشتر بود، خوب است.پس هم انتقاد خوب است، هم انتقادپذیری. اینها لازمهی آن تحول و حالت مطلوب جامعه است؛ همراه با امید، همراه با پُركاری، همراه با برنامهریزی و همراه با داشتن خط مشی درست و سرمشق برای تحول. حالا چه كار میخواهیم بكنیم؟ این دگرگونیای كه میخواهیم ایجاد كنیم، به چه معناست؟ جای آنچه كه میخواهیم دگرگون كنیم، چه میخواهیم بگذاریم؟ اینها مهم است. و در این راه، كار و تلاش، شرط اول است. پس، ثبات اجتماعی باقی میماند؛ به خاطر اینكه ریشهها و اصالتها و ساختارهای اصلی و هویت ملی محفوظ است. هویت ملی هم كه میگوییم، ملیت در مقابل دین نیست، بلكه هویت ملی هر ملت، مجموعهی فرهنگها و باورها و خواستها و آرزوها و رفتارهای اوست. یك ملت مذهبی، یك ملت موحد، یك ملت مؤمن و یك ملت معتقد به پاكان درگاه الهی و اهل بیت پیغمبر است؛ این جزو فرهنگ و هویتشان است؛ هویت ملی كه میگوییم، شامل همهی اینها هست؛ اینها را حفظ كنیم. حالا برای تغییر بخشهای غلط، كارهای غلط و راههای غلط، تلاش و پویایی لازم است. نقطهی مقابل، این است كه هرج و مرج رفتاری و سیاسی و ساختارشكنی و پوچگرایی و فراموشی هویت ملی بر ما حاكم شده باشد؛ این، نقطهی مقابل آن چیز مطلوب است؛ یعنی ایجاد یك حركت، اما در جهت خراب كردن آنچه كه داریم و مفید است و لازم میدانیم. این، غلط است. بعضیها در زمان جوانیِ ما - آن زمان كه نهضت معماری غربی بر كشور ما تازه حاكم شده بود - میخواستند ساختمانهای قدیمی را خراب كنند و آنها را به ساختمانهای با سبك نو تبدیل كنند. همین ساختمانهای با پنجره و شیشههای بزرگ از آن زمان شروع شد. بیشتر اینها خانهی محكم قدیمی را خراب میكردند، كه من تعجب میكردم. در مشهدِ ما اینطور بود. یك خانهی محكم و خوب، اما قدیمی - اتفاقاً حالا معمارها، مهندسان، آرشیتكتها و مطلعان ما میگویند برای كشور ما همان روش قدیمی درست است و این شیشهها و پنجرههای بزرگ و آفتابگیرهای آنچنانی، اروپایی است؛ چون آنها آفتاب را آرزو میبرند و نمیبینند، ولی كشور ما كشور پُرآفتاب است؛ بخصوص بعضی از مناطقش. بنابراین، چه لزومی دارد؛ همان پنجرههای كوچك و درهای چوبی خوب بود - را خراب میكردند و از تیرآهن و سیمان و درِ آهنی و شیشههای بزرگ و... استفاده میكردند. اینها كار هجو و غلطی است؛ كار عاقلانهای نیست.ما در تحولات بنیانی اساسیِ جامعه، ممكن است گاهی اینطوری عمل كنیم؛ به جای اینكه بنیانها را حفظ كنیم و بر آنچه كه نیاز داریم، پا فشاری كنیم و آنچه را كه نداریم، برای خودمان فراهم كنیم، هویت مستقلِ ملیِ خودمان را فراموش كنیم! كه متأسفانه این مسئله در كشور ما و خیلی از كشورهای اسلامی داستان و سرگذشت بسیار غمباری دارد، كه حالا بعد ممكن است اشارهای بكنم. |