[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از جوانان - 1377/02/07
عنوان فیش :تأثيرگذاري نواب صفوي و امام خميني(ره) بر شخصيت آیت الله خامنه ای
کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, شهید نواب صفوی, امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه), آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
آن كسی كه در دوره‌ی جوانی من خیلی روی من اثر گذاشت، در درجه‌ی اوّل، مرحوم «نوّاب صفوی» بود. آن زمانی كه ایشان به مشهد آمد، حدوداً پانزده سالم بود. من به‌شدّت تحت تأثیر شخصیت او قرار گرفتم و بعد هم كه از مشهد رفت، به فاصله‌ی چند ماه بعد، با وضع خیلی بدی شهیدش كردند. این هم تأثیر او را در ما بیشتر عمیق كرد. بعد هم امام روی من اثر گذاشتند. من قبل از آن‌كه به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات، نام امام را شنیده بودم و بدون این‌كه ایشان را دیده باشم، به ایشان علاقه و ارادت داشتم. علّت هم این بود كه در حوزه‌ی قم، همه‌ی جوانان به درس ایشان رغبت داشتند؛ درس جوان‌پسندی داشتند. من هم كه به قم رفتم، تردید نكردم كه به درس ایشان بروم. از اوّل در درس ایشان حاضر می‌شدم و تا آخر كه در قم بودم، به یك درس ایشان مستمرّاً می‌رفتم. ایشان هم روی من خیلی اثر داشتند. البته پدرم در من اثر داشت، مادرم در من خیلی اثر داشت. از جمله شخصیتهایی كه عمیقاً روی من اثر گذاشته، مادرم است؛ خانم خیلی مؤثّری بود.

مربوط به :گفت و شنود صمیمانه رهبر انقلاب با جمعی از جوانان و نوجوانان - 1376/11/14
عنوان فیش :علاقه مند شدن رهبری به مسائل سیاسی بوسیله شهید نواب صفوی
کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, دوران نوجوانی آیت الله خامنه ای, شهید نواب صفوی, سوابق مبارزاتی آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که مرحوم «نوّاب صفوى» به مشهد آمد. مرحوم نواب صفوى براى من، خیلى جاذبه داشت و به کّلى مرا مجذوب خودش کرد. هر کسى هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نوّاب صفوى مى‌شد؛ از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مى‌توانم بگویم که آن‌جا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه که به آن مبارزه سیاسى مى‌گوییم، علاقه‌مند شدم. البته قبل از آن، چیزهایى مى‌دانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتى که مصدّق تازه روى کار آمده بود و مرحوم «آیةاللَّه کاشانى» با او همکارى مى‌کردند - مرحوم آیةاللَّه کاشانى نقش زیادى در توجّه مردم به شعارهاى سیاسى دکتر مصدّق داشتند - لذا کسانى را به شهرهاى مختلف مى‌فرستادند که براى مردم سخنرانى کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانى مى‌آمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آن‌جا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد.
در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیشامد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنى من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبى که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آن‌جاها را غارت مى‌کردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!
بنابراین من مقوله‌هاى سیاسى را کاملاً مى‌شناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسى به معناى حقیقى، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقه‌مند شدم. بعد از آن‌که مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایى در دلهاى جوانانى که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتى ما به این دوران برمى‌گردد؛ یعنى به سالهاى ۱۳۳۳ و ۳۴ به بعد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران‌ - 1375/10/28
عنوان فیش :مبارزه‌ ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی؛ بنیان حرکت فدائیان اسلام
کلیدواژه(ها) : شهید نواب صفوی, شهدای فدائیان اسلام, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, حرکت فدائیان اسلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
آن وقتی را كه خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاك‌باز [فداییان اسلام ] به مشهد رسید، فراموش نمی‌كنم. در بین طلّاب جوان حوزه‌ی مشهد، در آن مدرسه‌ای كه ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علّت هم این بود كه سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه- كه اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه‌ی نوّاب است- آمده و سخنرانی كرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود كه تأثیرات او بر روحیه‌ی طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یكی از مدرّسان بزرگ هم در درس اشاره‌ای كرده بود و یادی از این‌ها نموده بود.جامعه‌ی آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. این‌ها را به عنوان چند نفری كه فقط بلدند گلوله‌ای از دهانه‌ی اسلحه‌ای خارج كنند و به سینه‌ی كسی بنشانند، معرفی می‌كردند. حتّی بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس كه خودشان مظهر اوباش‌گری و چاقوكشی و الواطی بودند و جزو افرادی به‌شمار می‌رفتند كه ارزش نداشتند از آن‌ها یاد شود، به عنوان یك انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاك‌بازِ مخلصِ و بی‌طمع و بی‌اعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوكش می‌گفتند! بعضی از مردم نیز همین‌طور می‌شناختند و باور می‌كردند و بعضیها هم باور نمی‌كردند و بعضی هم غافل بودند. از مسأله‌ی فداییان اسلام، غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان، آمادگی هم نبود كه بخواهند آنچه را كه می‌گفتند- كه همان حكومت اسلامی بود- بر سرِپا كنند. برای این كار، یك حركت عمومی در درازمدّت لازم بود؛ لیكن سخن این‌ها در بین فریادها و عربده‌های مستانه‌ی دشمنانشان گم شد. این‌ها مردمانی بودند كه «انّهم فتیة ءامنوا بربّهم». واقعاً جوانانی بودند كه به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاكمیت معارف و احكام نورانی اسلام تلاش كردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند. ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آن‌ها به بیگانگان، این حركت و نهضت را به وجود آورد. اصلًا قضیه‌ی این‌ها چنین بود كه در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه‌ی ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز كردند و متأسّفانه در وسط كار، همه‌شان از بین رفتند. البته برای خود آن‌ها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود.