[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :خطبههای نماز جمعه تهران - 1387/06/29 عنوان فیش :دنیا طلبی و علاج آن در نگاه امیرالمومنین(ع) کلیدواژه(ها) : تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام, فتنه, زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ حکومت خلفا, دلدادن به دنیا, زهد امیرالمومنین (علیه السلام), اشرافیگری, دنیاگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : راز انحرافی كه آن روز[دوران حکومتش]امیر المؤمنین در مقابل خود ملاحظه میكرد- و نهج البلاغه پر است از بیان این انحرافها- عبارت بود از دنیاطلبی. شما امروز به دنیا نگاه كنید، همین را مشاهده میكنید. وقتی عناصر دنیاطلب، فرصتطلب، متجاوز، زمام كارها را در سطح عالم در دست گرفتند، همانی میشود كه ملاحظه میكنید. اولًا به حقوق انسانها ظلم میشود؛ ثانیاً حق و سهم آحاد بشر از این سفرهی عظیم طبیعت الهی و موهبت الهی ندیده گرفته میشود؛ ثالثاً همین دنیاطلبان برای اینكه به مقاصد خودشان برسند، در جامعه فتنه ایجاد میكنند؛ جنگها، تبلیغات دروغین، سیاستبازیهای ناجوانمردانه؛ اینها ناشی از همین دنیاطلبیهاست. در محیط فتنه- محیط فتنه به معنای محیط غبارآلود است- و وقتی فتنه در جامعهای به وجود آمد، فضای ذهنی مردم مثل محیطِ غبارآلود و مهآلود است كه گاهی انسان نمیتواند دو متری خودش را هم ببیند. یك چنین وضعی به وجود میآید. در یك چنین وضعیتی است كه خیلیها اشتباه میكنند، بصیرتشان را از دست میدهند. تعصبهای بیخود، عصبیتهای جاهلی در چنین فضائی رشد پیدا میكند. آن وقت میبینید محور دنیاطلبانند، اما یك عده كسانی كه اهل دنیا هم نیستند، به خاطر فتنه در جهت هدفهای آنها حركت میكنند؛ وضع دنیا اینجور میشود. بنابراین «الدّنیا رأس كلّ خطیئة».حب دنیا، دل بستن به دنیا، در رأس همهی خطایا و همهی گناهان است. امیر المؤمنین به این نكته توجه میدهد. این برنامهی تربیت اخلاقی امیر المؤمنین است. شما اگر سرتاپای نهج البلاغه را نگاه كنید، میبینید آنچه كه امیر المؤمنین در بارهی بیرغبتی به دنیا، دل نبستن به دنیا، زهد در دنیا بیان فرموده است، از همهی آنچه كه در نهج البلاغه بیان كرده است، بیشتر است؛ این به خاطر همین است. و الّا امیر المؤمنین كسی نبود كه از دنیا گوشهگیری كند، انعزال از دنیا داشته باشد؛ نه، برای آبادی دنیا یكی از فعالترین آدمها بود؛ چه در زمان خلافت، چه بعد از خلافت، امیر المؤمنین جزو كسانی نبود كه كار نكنند، دنبال تلاش نروند؛ چرا. معروف است آنوقتی كه امیر المؤمنین در مدینه زندگی میكردند- قبل از خلافت- باغستانهائی را به دست خودش به وجود آورده بود؛ آب جاری كرده بود؛ نخل به وجود آورده بود. پرداختن به دنیا و به طبیعتی كه خدای متعال در اختیار انسان گذاشته است، و ادارهی معیشت مردم، ادارهی امور اقتصادی مردم، فراهم كردن وسائل رونق اقتصادی، اینها همه كارهای مثبت و لازم و جزو وظائف فرد مسلمان و مدیران اسلامی است. امیر المؤمنین یك چنین آدمی بود؛ اما خود او هیچ دلبستگی نداشت. این وضع امیر المؤمنین و برنامهی تربیت اخلاقی امیر المؤمنین است. علاج دنیاپرستی را هم امیر المؤمنین در خطبهی متقین بیان فرموده است: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم». علاج دلبستن و مجذوب شدن به دنیا این است كه انسان تقوا پیشه كند كه از خواص تقوا یكی همین است كه «عظم الخالق فی انفسهم»؛ خدا در دل انسان، در جان انسان آنچنان جایگاهی پیدا میكند كه همه چیز در نظر او كوچك میشود. این مقامات دنیوی، این اموال، این زیبائیها، این جلوههای زندگی مادی، این لذتهای گوناگون در نظر انسان حقیر میشود و بر اثر عظمت یاد الهی در دل انسان، اهمیت پیدا نمیكند. از خصوصیات تقوا همین است. خود او هم- امیر المؤمنین- مظهر كامل همین معنا بود. در این خطبهی معروف «نوف بكالی» كه حالا من یك فقرهای از آن را بعد عرض میكنم، میگوید حضرت ایستاد روی سنگی، لباس ساده پشمیِ مندرسِ كمقیمتی بر تن او بود و نعلی از برگ خرما یا از پوست درخت خرما به پای او بود؛ چنین وضعیت فقیرانه و زاهدانهای حاكم و مدیر آن كشور عظیم اسلامی داشت؛ اینجور زندگی میكرد و این بیانات عظیم، این جواهر حكمت را بر زبان جاری میكرد. این بزرگوار در همین قضایای سیاسی زمان خود، وقتی در جنگ صفین یك نفر آمد راجع به قضایای سقیفه و این چیزها سؤال كرد، حضرت با تندی به او جواب دادند، فرمودند: «یا اخا بنی اسد انّك لقلق الوضین ترسل فی غیر سدد»؛جای حرف را نمیدانی، نمیفهمی چه بگوئی، كجا بگوئی، حالا در اثنای این حادثهی عظیم نظامی و سیاسی، آمدی از گذشته سؤال میكنی كه قضیهی سقیفه چه بود! و لیكن در عین حال یككلمه جواب او را میدهند، میفرمایند لیكن تو حق سؤال كردن داشتی، چون سؤال كردی، حق داری و من باید جواب بدهم؛ «فإنّها كانت أثرة شحّت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرین»؛این یك امتیازطلبی بود؛ یك عدهای چشم پوشیدند، یك عدهای به آن چنگ انداختند. مسئلهی چشم پوشیدن؛ یعنی قدرتطلبی، دنبال جاه و مقام رفتن، دنبال دنیا به هر شكل آن رفتن، از نظر امیر المؤمنین در همهی زمانها محكوم و مردود است. این آن روحیهی امیر المؤمنین است كه میخواهد به ما این روحیه را تعلیم بدهد؛ باید ما از امیر المؤمنین این را درس بگیریم؛ یاد خدا و توجه به ذكر و مناجات الهی، مهمترین علاجی است كه امیر المؤمنین برای این كار دارد. مربوط به :بیانات در دیدار رئیس جمهوری و اعضای هیأت دولت - 1380/06/05 عنوان فیش :تذکر رهبری به وزیری که سنگهای گرانقیمت در ساختمان وزارتخانهاش استفاده کرده بود کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, اشرافیگری, اشرافیگری مسئولان, تجملگرایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از جمله چیزهایی که روند حرکت به سمت عدالت را در جامعه کُند میکند، نمود اشرافیگری در مسؤولان بالای کشور است؛ از این اجتناب کنید. اشرافیگری دو عیب دارد؛ عیب دومش از عیب اوّلش بزرگتر است. عیب اوّلِ اشرافیگری، اسراف است - اشرافیگریِ حلال را میگوییم؛ یعنی آن چیزی که پولش از راه حلال و بحق به دست آمده - اما عیب دوم بدتر است و آن این است که فرهنگسازی میکند؛ یعنی چیزی برای مسابقه دادن همه درست میکند. البته در این زمینه مسؤولان درجه یک بسیار نقش دارند؛ تلویزیون بسیار نقش دارد؛ منش من و شما هم بسیار نقش دارد. من یک وقت شنیدم که یکی از وزرای معادن - نمیگویم در چه سالی - انواع و اقسام سنگهای گرانقیمتی را که ما در کشور داریم، آورده و در وزارتخانهاش کار کرده است! من در اینجا او را خواستم و به او گفتم: شما چرا این کار را کردی؟ گفت: وقتی مسافران خارجی به وزارتخانه میآیند، این سنگها جلوِ چشمشان قرار گیرد و مشتری پیدا شود! شما را به خدا، این منطق، قابل قبول است؟! ما این همه خرج کنیم و سنگهای وزارتخانه را - که دارد یا ندارد - جمع کنیم و سنگ جدید نصب کنیم، برای اینکه مشتری پیدا کنیم! شما میتوانید در سالن اصلی وزارتخانه خود چارچوب بزرگی را به طول پنج و عرض سه متر درست کنید و انواع و اقسام سنگهایتان را به شکل بسیار بدیع و زیبا در آنجا بچینید - کسانی هستند که کارشان همین چیدنهاست - بعد هر میهمانی آمد، به عنوان ادای احترام، او را به آنجا ببرید تا سنگها را تماشا کند؛ هم تماشاست، هم مشترییابی؛ اینکه بهتر است. بهانه برای تجمّلسازی، واقعاً مناسب نیست. به نظر من زرق و برق در زندگی شما وقتی به بیرون منعکس شود، آن اشکال دوم را دارد: فرهنگ میسازد و یک عدّه نوکیسه و تازه به دوران رسیده را به خرجها و تجمّلبازیِ زیادی تشویق میکند. بعد هم میبینند رؤسای نظام هستند؛ همه به آن طرف حرکت میکنند؛ آنوقت از شما تندتر هم میروند؛ چون شما بالاخره ملاحظاتی دارید که بسیاری از آنها ندارند. البته من در این زمینهها قبلاً سفارشهایی به عزیزان کردهام. در همین چند ماه قبل دو گزارش جداگانه از بوشهر و اصفهان به من رسید که به معنای حقیقیِ کلمه خواب را از چشم من ربود؛ هر دو هم مربوط به دستگاههای دولتی بود. گزارش اصفهان مربوط به محل سدّ است؛ مظهر فاصله و درّه بین وضع زندگی قشرهای فقیر و قشرهای دولتی. در آنجا خانهها و ویلاهایی ساختهاند - البته بخش خصوصی هم هست، اما دولت هم در آنجا از این کارها کرده است - کنارشان هم مردم زندگی عادیای ندارند؛ نان ندارند که شکمشان را سیر کنند؛ دروازه هم گذاشتهاند که کسی حق ندارد از آنجا عبور کند و به آن طرف برود! در یکی از جزایر بوشهر هم همین اتفاق افتاده و مربوط به یک بخش دولتی است. اینها اصلاً قابل قبول نیست. بنده خبر نداشتم؛ اما اگر اطلاع داشتم که میخواهند چنین جایی را در اصفهان و یا بوشهر بسازند، با اینکه بنا ندارم در کار اجرایی دخالت کنم، قطعاً به آن استاندار یا آن وزیر، کتباً و یا شفاهاً میگفتم شما حق نداری این کار را بکنی. بههرحال این کار را کردهاند؛ ساختهاند و تمام کردهاند. تأثیر این کارها خیلی بزرگ است. |