[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مهندسان - 1383/12/05 عنوان فیش :تبیین دوران انحطاط-ازاواسط دوران قاجار تا پايان دورهی پهلوی-در ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ تمدن غرب, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, دستاوردهای انقلاب اسلامی, از خود بیگانگی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتی یك كشوری در سراشیبیِ انحطاط اجتماعی یا سیاسی یا فنی واقع میشود، مهمترین ضایعهیی كه برای كشور پیش میآید، این است كه سرمایههای كشور به كار گرفته نمیشود؛ این طبیعیِ دوران انحطاط است. ما در یك دوران تقریباً صد ساله، انحطاط بسیار تأسفباری را گذراندیم. این دوران از اواسط دورهی قاجار آغاز میشود تا پایان دورهی پهلوی؛ یعنی حتی در دورهی پهلوی هم كه دورهی مدرنیزاسیون ایران طبق نگاه خود متولیان دولتی و روشنفكرهای آن روز است، متأسفانه ما در سراشیب انحطاط حركت كردیم. چرا میگوییم انحطاط؟ شاید اوایل دورهی قاجار هم ما خیلی هنر بزرگی در زمینههای مختلف علمی و صنعتی نشان ندادیم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمیگویم؛ دوران انحطاط، مربوط به اواسط دورهی قاجار و بعد است. چرا؟ چون این دوران، دورانی است كه ملت ایران از حركت طبیعی خود - كه گاه سرعت میگرفت، گاه دچار بُطئ و كندی میشد - كنار افتاد؛ یعنی افسون شد. یك ملت، همیشه پیشتاز نیست. یك ملتِ بااستعداد گاهی بهخاطر عوامل مختلف، پیشروی و سرعت و شتاب دارد؛ گاهی هم كندی دارد؛ اما یك وقت یك ملت افسون میشود؛ این افسون تحقق پیدا كرد. افسون در مقابل چه چیزی؟ در مقابل یك موجود تازه نفسِ زندهی نگاه كنندهی به مسائل جهان بهصورت ریز و كلان؛ و آن، تمدن صنعتی و پیشرفت علمی غرب بود. این موجود، با نگاهِ تصرف جهان به میدان آمد؛ لذا برای خودش مفید شد، ولی برای دنیا مایهی زیان شد. تا یك برههی طولانی از زمان، مثل بختكی افتاد روی ملتهای غافلی از قبیل ملت ما و ملتهای آسیا و آفریقا و نقاط دیگری از جهان؛ نگذاشت اینها حركت طبیعی خود را - كه گاهی شتاب داشت و گاهی كند بود - ادامه دهند؛ اینها را افسون كرد. از اواسط دورهی قاجار نشانههای پیشرفت اروپایی در كشور ما بتدریج شروع كرد ظاهر شدن. روشنفكران ما كسانی بودند كه به اروپا میرفتند یا نوشتههای آنها را میخواندند؛ لذا با پیشرفتهای آنها آشنا میشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدیدند. این حرفِ تكرار شدهیی است از طرف روشنفكرهای صدر مشروطه، كه ما فقط و فقط باید دنبال غربیها راه بیفتیم و به هرچه آنها میگویند، در همهی شؤون زندگیمان عمل كنیم؛ این حرفی كه از تقیزاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها میگفتند ما باید صددرصد به نسخهی آنها عمل كنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتكار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل علمی و صنعتی مطلقاً در محاسبهی اینها نمیگنجید. این را از این طرف حساب كنید؛ حالا طرف مقابلی كه ما توصیه میشدیم به اینكه از او تبعیت كنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتی و انقلاب علمی و پیشرفت علمییی است كه نگاهش فقط محدود به چارچوب كشور خود نمیشود؛ بلكه به دنیا به چشم یك ذخیره و یك انبار بزرگ كه باید از آن استفاده كند و ببلعد تا اینكه بتواند حجم خودش را بیشتر كند و خود را توسعه دهد، نگاه میكند. این زمانی كه من اشاره میكنم، زمانی است كه بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنی پرتغالیها، اسپانیاییها، انگلیسیها، هلندیها و بخشهای مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دستنخوردهی دنیا، از جمله منطقهی ما، منطقهی اقیانوس هند، شبهقارهی هند، اندونزی، آفریقا و بقیهی مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهای عجیب و دستنخورده را پیدا كرده بودند. البته خُلقیات اروپاییها هم در این كار تأثیر داشت. بعضی از این خُلقیات مثبت است، بعضی از آنها منفی. من از كسانی نیستم كه غربیها را یكسره دارای خُلقیات منفی بدانم؛ نه، خلقیات مثبتی هم دارند؛ خطرپذیرند، شجاعند، دنبالگیرند. اینها سوار كشتی شدند، راه افتادند، رفتند تا به كشورها و مناطق دستنخورده برسند؛ یعنی انبارهای ثروت طبیعی. آسیا را فتح كردند، آفریقا را فتح كردند، طبعاً آمریكا را هم فتح كردند. وقتی در ایران، متفكرِ عالمِ سیاسی ما میگوید ما باید صددرصد كوچك ابدال غربیها و دنبالهروِ آنها شویم، چه وضعی پیدا میكنیم؟ اگر آن طرفی كه ما میخواستیم كوچك ابدال و نوچه و دنبالهروِ او بشویم، انسان منصف و موجود عادلی بود و قصد تجاوز و تعرض نداشت، خیلی خوب بود؛ اما طرف مقابل ما كی بود؟ آن موجود متعرض، متجاوز و نگرندهی به گسترهی عظیم جهانی با عنوان یك انبار مواد رشد و تعالی زیستی؛ ما شدیم كوچك ابدالِ او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش را به ما نداد؛ ما را تربیت علمی و فرهنگی نكرد، مثل استاد دلسوزی كه شاگرد را تربیت میكند؛ ما در دوران نوسازی علمی و صنعتی ایران و به قول آقایان، دوران مدرنیزاسیون - كه بنده از اینگونه تعبیرات خوشم نمیآید - شدیم مثل یك كارگر سادهی ساختمانی در اختیار یك معمار و یك مهندس. یك كارگر سادهی ساختمانی چه كار میتواند بكند؟ بله، در ساختن خانه نقش دارد، اما صرفاً نقش جسمانی و غیرفكری؛ گِل بده، آجر بده، گچ بده، یا اینها را روی هم بچین. دورهی انحطاط ما از این جهت است. ایرانیِ هوشمند و بااستعداد، در این فضا مجبور بود یكی از دو كار را بكند؛ یا تن بدهد و تسلیم این وضعیت بشود، یا از كشور خارج شود و در خدمت دیگران قرار بگیرد. در صنایع نظامی و هوایی - صنایعی كه ما در طول چند سال گذشته اطلاعاتی راجع به آنها پیدا كردهایم - مهندسانی كه امروز در این كشور میتوانند هواپیما و پیچیدهترین قطعات را بسازند و ساخت معكوس كنند، در آن زمان وظیفهشان این بود كه چك لیست هواپیما را بگیرند، بروند سركشی كنند و بیایند بگویند این قطعه درست است یا درست نیست. اگر قطعهیی هم معیوب بود، آن را دربیاورند، تحویل مهندس بیگانه بدهند تا او آن را به خرج ما سوار هواپیما كند و به امریكا ببرد و در آنجا آن را تعمیر یا تعویض كنند و برگردانند؛ بیش از این اجازه داده نمیشد. این مهندس و این آدم خوشفكر و با استعداد و قابل جهش، یا این وضع را تحمل میكرد - كه بیشتر اینگونه بودند؛ با همین وضع زندگی میكردند - یا اگر روح ماجراجویی داشت، از این كشور خارج میشد و میرفت در خدمت دیگران قرار میگرفت، یا اصلاً نمیآمد؛ كه از این قبیل هم تعداد زیادی داشتیم. بعد از انقلاب، بنده با برخی از اینها برخورد و دیدار و آشنایی هم داشتهام. البته آقایان وزرا كه آمدند گزارش دادند، گزارشهای خوبی دادند؛ لیكن این گزارشها بههیچوجه نمایانگر واقعیتهایی كه آن روز بوده و امروز هست، نیست؛ واقعیتها خیلی فراتر از این است؛ آقایان فرصت نكردند مفصل گزارش بدهند. آن روزها كشور و نظام به مهندسِ ما برای ساخت و تحقیق و رشد علمی و حتی برای بهرهبرداری میدان نمیداد. من قبلاً در مصاحبهیی، بعد از آنكه از سد دز بازدید كردم، این نكته را گفتم؛ شاید شما هم شنیده باشید. بعد از آنكه شركتهای خارجی قسمتی از سد دزِ ما را ساختند، برای مدت كوتاهی بهرهبرداری از نیروگاه آن را به یك شركت داخلی دادند. بعد میخواستند ظرفیت نیروگاه را دو برابر كنند. یك شركت امریكایی كه متعهد شد بیاید ظرفیت نیروگاه را دو برابر كند، وقتی دید بهرهبردار، ایرانی است، گفت اینها باید بیرون بروند؛ بنابراین اجازه نداد. دولت ایران بهرهبردار ایرانی را بیرون كرد و بهرهبرداری از نیروگاه دز را به یك شركت ایتالیایی داد؛ آن وقت امریكاییها ظاهراً حاضر شدند بیایند پنجاه درصدِ دیگر نیروگاه را تكمیل كنند. بنابراین به ایرانی اصلاً اجازه داده نمیشد؛ حتی در زمینهی بهرهبرداری. برای همین هم هست كه ما در زمینههای ساخت - چه ساختهای صنعتی، چه سازههای ساختمانی، عمران و مهندسیهای گوناگون در آن زمان - واقعاً یك چیز قابل ذكر و قابل عرضهیی كه ساخت ایرانی باشد، نداریم؛ درحالیكه نیروهای ما همان نیروهایند و نسل امروز از نسل دیروز متمایز و متفاوت نیست. همین جوانهایی كه امروز توانستهاند این سدها، این نیروگاهها، این بزرگراهها، این خط آهنها، این كارخانجات گوناگون، این طراحی ماشینها و هواپیماها، این سلاحهای نظامی و این فنآوری پیچیدهی هستهیی را تولید كنند، در نسل گذشتهی ما هم بودند؛ اما از این چیزها خبری نبود. این بزرگترین خدمت انقلاب به كشور است. به نظر من در زمینههای علمی، بزرگترین خدمت این است كه این باور را به ما ایرانیها بخشید كه ما میتوانیم؛ همان تعبیری كه امام كردند: «ما میتوانیم». آن روز به ما میگفتند شما بروید لولهنگ بسازید؛ آفتابههایِ گلییی كه آن وقتها میساختند؛ یعنی آفتابهی حلبی هم نه! ما حتی دستهی بیل را هم از خارج وارد میكردیم؛ همچنین بقیهی چیزهای مورد مصرف و مورد نیاز روزافزون صنعتی را. سطح زندگی پیشرفت میكرد و نیازهای فراوان روزبهروز پیش میآمد؛ همهی اینها را ما باید از دیگران میگرفتیم و وارد میكردیم. برنامهریزانِ آن وقت افتخار هم میكردند! سال 44 یا 45 در مشهد به دیدن دوستی رفته بودیم و تصادفاً یكی از نمایندگان مجلس شورای ملیِ آن روز هم به این جلسه آمده بود. دورهی جوانی و پرشوری ما بود و از وابستگی و تسلط بیگانگان و اینگونه مطالب حرفهایی زدیم؛ بیتوجه به اینكه این آقا نمایندهی مجلس است. نمایندهی مجلسِ آن وقت - یعنی كسی كه دربار لیست داده بود كه ایشان باید نمایندهی فلانجا شود؛ آن وقت كه انتخابات نبود - در جواب من یك مقدار با تفرعن و تكبر و اخم و تخم حرفهایی زد؛ از جمله اینكه گفت شما چه میگویید و به چه چیزی اعتراض میكنید؟ امروز اروپاییها و غربیها مثل نوكر دارند برای ما كار میكنند. ما نفت داریم، پول داریم، پول میدهیم و آنها كارگر مایند و مثل نوكر دارند برای ما كار میكنند! این، منطق یك نمایندهی مجلسِ آن روز است! دورهی انحطاط كه میگویم، یعنی این. فكر این بود كه ما چرا تولید كنیم؟ چرا بسازیم؟ چرا یاد بگیریم؟ ما در خانههای خود مثل آقاها مینشینیم، برایمان میآورند و وسایل لازم را در اختیار ما میگذارند؛ ما هم پول نفت داریم، میدهیم و زندگی اشرافی میكنیم. این، منطق آن روزِ یك دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاكمِ آن روز بر دستگاههای ادارهكنندهی كشور، همین بود؛ لذا آن صد سال، دورهی انحطاط ماست. |