[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : افکار عمومی
کلیدواژه(ها) : افکار عمومی
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
تسلّط غاصبانه‌ی صهیونیستها بر فلسطین سه رکن داشت: یک رکنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلی، با قساوت و با سختی و خشونت شدید همراه بود. با اینها هیچ‌گونه مدارا نمی‌کردند.

رکن دوم، دروغ به افکار عمومی دنیا بود. این دروغ به افکار عمومی دنیا، یکی از آن حرفهای عجیب است. این قدر اینها به‌وسیله‌ی رسانه‌های صهیونیستی که دست یهودیها بود، دروغ گفتند - هم قبل از آن و هم بعد از آن، این دروغها گفته می‌شد - که به خاطر همین دروغها بعضی از سرمایه‌داران یهودی را گرفتند! خیلیها هم دروغهای آنها را باور کردند. حتّی این نویسنده‌ی فیلسوف اجتماعی فرانسوی - «ژان پل‌سارتر» - را نیز که خودمان هم در جوانی چندی شیفته‌ی این آدم و امثال او بودیم، فریب دادند. همین «ژان پل‌سارتر» کتابی نوشته بود که بنده در سی سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: «مردمی بی‌سرزمین، سرزمینی بی‌مردم»! یعنی یهودیها مردمی بودند که سرزمینی نداشتند؛ به فلسطین آمدند که سرزمینی بود و مردم نداشت! یعنی چه مردم نداشت؟ یک ملت در آن‌جا بود و کار می‌کرد. شواهد زیادی هم هست. یک نویسنده‌ی خارجی می‌گوید در سرتاسر سرزمین فلسطین، مزارع گندم مثل دریای سبزی بود که تا چشم کار می‌کرد، دیده می‌شد. سرزمین بی‌مردم یعنی چه؟! در دنیا این‌طور وانمود کردند که فلسطین یک جای متروکه‌ی مخروبه‌ی بدبختی بود؛ ما آمدیم این‌جا را آباد کردیم! دروغ به افکار عمومی! همیشه سعی می‌کردند خودشان را مظلوم جلوه دهند؛ الان هم همین‌طور است! در این مجلاّت امریکایی - مثل «تایم» و «نیوزویک» - که بنده گاهی به اینها مراجعه دارم، اگر کوچکترین حادثه‌ای علیه یک خانواده‌ی یهودی اتّفاق بیفتد، عکس و تفصیلات و سنّ کشته شده و مظلومیت بچه‌هایش را بزرگ می‌کنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطینی، خانواده‌های فلسطینی، بچه‌های فلسطینی، زنهای فلسطینی، در داخل فلسطین اشغال شده و در لبنان اتّفاق می‌افتد، ولی کمترین اشاره‌ای به آنها نمی‌کنند!

رکن سوم هم ساخت و پاخت، مذاکره - و به قول خودشان «لابی» - است. بنشین با این دولت، با آن شخصیت، با آن سیاستمدار، با آن روشنفکر، با آن نویسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت کن! کار اینها تا به‌حال سه رکن داشته است که توانسته‌اند این کشور را با این فریب و با این خدعه بگیرند. آن وقت قدرتهای خارجی هم با اینها همراه بودند؛ که عمده انگلیس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه‌ی ملل هم - که بعد از جنگ برای به اصطلاح مسائل صلح تشکیل شده بود - همیشه از اینها حمایت کردند؛ مگر در موارد معدودی. در همان سال 1948، جامعه‌ی ملل قطعنامه‌ای صادر نمود و فلسطین را بدون دلیل و بدون علّت تقسیم کرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمین فلسطین متعلّق به یهودیهاست؛ در حالی که قبل از آن، در حدود پنج درصد زمینهای فلسطین متعلّق به اینها بود! آنها هم دولت تشکیل دادند و بعد هم قضایای گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانه‌ها و حمله به بی‌گناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهای عرب هم کوتاهیهایی کردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائیلیها توانستند با کمک امریکا و دولتهای دیگر، مبالغی از زمینهای مصر و سوریه و اردن را تصرّف کنند. بعد، در جنگ 1973 که اینها شروع کردند، باز به کمک آن قدرتها توانستند نتیجه‌ی جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمینهای دیگری را تصرّف کنند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :سخت‌گیری امیر المؤمنین(علیه السلام) بر خود در امور دنیوی
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضی الا اخذ بأشدهما علیه فی دینه»؛(1) یعنی هر وقت دو کار و دو انتخاب در مقابل امیرالمؤمنین قرار می‌گرفت که هر دو مورد رضای خدا بود - نه این‌که یکی حرام، یکی حلال باشد؛ نه. هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد - علی آن یکی را که برای بدن او سخت‌تر بود، آن را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پست‌تر را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پست‌تر را انتخاب می‌کرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سخت‌تر را برمی‌گزید. ببینید؛ این صحبت یک گوینده‌ی معمولی نیست که حرف بزند. طبق این حدیث، این امام صادق است که می‌گوید؛ یعنی دقیق است. ببینید این سختگیری بر خود در زندگی دنیا و در تمتّعات دنیوی، چه قدر مهمّ است!
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛ 
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :مغرور نشدن امیرالمومنین(علیه السلام) به عبادات خود
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
بعد فرمود: «و ما اطاق احد عمل رسول اللَّه صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله من هذه الأمة غیره»؛ هیچ کس از این امّت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، مگر او. او بود که مثل پیامبر در همه جا می‌رفت. هیچ‌کس دیگر نمی‌توانست به دنبال پیامبر و پا جای پای آن حضرت حرکت کند. «و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار»؛ با همه‌ی این کارهای بزرگ و خداپسند و مؤمنانه، رفتار او، رفتار یک انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناک بود، کانّه او را بین بهشت و جهنّم قرار داده‌اند؛ در یک طرف بهشت را می‌بیند، در یک طرف جهنّم را می‌بیند. «یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه».(1) خلاصه‌ی این جمله این است که به این همه مجاهدت، به این همه انفاق، به این همه عبادت، مغرور نمی‌شد. ما حالا دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم - و اگر دو قطره اشک بریزیم - فوراً مغرور می‌شویم که بله دیگر: «این منم طاووس علیّین شده»! اما امیرالمؤمنین با این انبوه عمل صالح، مغرور نمی‌شد.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛ 
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :انفاق امیرالمؤمنین(علیه السلام) در راه خدا از دست‌رنج خود
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), انفاق
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
«ولقد اعتق من ماله الف مملوک»؛ بتدریج، هزار غلام و کنیز را که از مال شخصی خود خریده بود، آزاد کرد؛ «فی طلب وجه اللَّه والنجاة من‌النار»؛ برای این‌که رضای خدا را جلب نماید و از آتش جهنّم خود را دور کند. «مما کد بیدیه و رشح منه جبینه»؛(1) این پولهایی که می‌داد، پولهایی نبود که مفت گیرش آمده باشد. امام صادق طبق این روایت می‌گوید: «مما کد بیدیه»؛ با کدّ یمین و عرق جبین و با کار سخت، پول به‌دست آورده بود. چه در زمان پیامبر، چه در زمان فترت بیست و پنج سال، چه در زمان خلافت - که از بعضی از آثار فهمیده می‌شود که امیرالمؤمنین در زمان خلافت هم کار می‌کرد - آن حضرت کار می‌کرد؛ مزرعه آباد می‌نمود، قنات می‌کَند و پول در می‌آورد و این پولها را در راه خدا انفاق می‌کرد. از جمله مرتّب برده می‌خرید و آزاد می‌کرد؛ هزار برده را این‌طور خرید و آزاد کرد.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛ 
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :معمولی بودن خوراک و پوشاک امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
«ان کان لیقوت اهله بالزیت و الخل والعجوة»؛ غذای معمولی خانه‌ی امیرالمؤمنین اینها بود: زیتون، سرکه، خرمای متوسّط و یا پایین؛ که حالا مثلاً در عرف جامعه‌ی ما نان و ماست، یا نان و پنیر است. «و ما کان لباسه الاّ کرابیس»؛ لباس معمولیش کرباس بود. «اذا فضل شی‌ء عن یده من کمه دعا بالجلم فقصه»؛(1) اگر آستینش مقداری بلند بود، قیچی می‌خواست و آستین بلند را می‌برید؛ یعنی حتّی به زیادی آستین برای خودش راضی نمی‌شد. می‌گفت این زیادی است؛این پارچه را در جایی مصرف کنند و به کاری بزنند! آن روز پارچه هم خیلی کم بود و مردم مشکلاتی در زمینه‌ی پوشش داشتند؛ این بود که یک تکّه پارچه‌ی کرباس هم می‌توانست به دردی بخورد.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛ 
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : دموکراسی غربی
کلیدواژه(ها) : دموکراسی غربی
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
امروز ملت ایران کاری که می‏تواند بکند که از همه‏ی کارها هم مهم‏تر است، تظاهرات مثل همین تظاهرات امروز است. این کار بسیار مهمّی است. از هدفهای این‏ها این است که نام فلسطین را به دست فراموشی بسپارند. کاری کنند که اصلًا فراموش شود که چنین چیزی وجود داشت؛ اما شما نمی‏گذارید؛ روز قدس نمی‏گذارد؛ امام بزرگوار ما با تدبیر خودش نگذاشت. این کار بزرگی بود. از جنبه‏ی انسانی هم مظلومیت خانواده‏های فلسطینی برای هر انسانی وظیفه‏آور است؛ مظلومیت مردمی که در داخل فلسطینند، که بعضی از فیلمها و نوارهایش را شما همین روزها دیدید که چقدر این‏ها نسبت به مردمِ فلسطین ظالمانه رفتار می‏کنند و عجیب این است که این سازمانهای حقوق بشر هم مرده‏اند! این آمریکاییها و بعضی از این غربی‏ها و اینهایی که ادّعا می‏کنند رسالت گسترش دمکراسی را در دنیا دارند، در این قضیه آبروی خودشان را بردند؛ به‏خاطر اینکه ملتی الآن وجود دارد که در هیچ شأنی از شئون کشور و وطن خودش، قدرت تأثیرگذاری ندارد و حرفش در هیچ جا خوانده نمی‏شود؛ و آن ملت فلسطین است. از نظر انسانی، مردمی مظلوم؛ از آن طرف در مقابلشان حکومتی نژادپرست با آن همه ظلم؛ و این هم دروغ بزرگی که امریکا و سازمانهای جهانی و متفکّران به اصطلاح غربی در ادّعایی از دمکراسی می‏گویند!

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :نشانه دوستان و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام)، پیروی عملی از ایشان
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), تشیع
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
ما معمولاً وقتی شخصیتها یا خصوصیّات را به صورت جمعبندی شده از دور می‌نگریم، آنها را ستایش می‌کنیم؛ اما وقتی نزدیک می‌شویم و پای عمل و پای پیروی به میان می‌آید، دچار مشکل می‌شویم. عیب کار آحاد بشر این است. اگر همان قدری که مردم دنیا به عدالت و به انصاف و به شجاعت امیرالمؤمنین، به طرفداری از مظلوم که در او بود، به طرفداری از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزی که در او بود، علاقه و محبّت دارند، چنانچه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک می‌کردند - ولو یک قدم - دنیا گلستان می‌شد؛ اما ما آدمها - یعنی همین ما، همین امثال بنده؛ آدمهایی که این‌طور از دور امیرالمؤمنین را ستایش می‌کنیم - در جایی در زندگی و در قضاوت معمولی خودمان، به یکی از همین کارهایی که از امیرالمؤمنین ستایش می‌کنیم؛ یا از کسی که می‌خواهد راه امیرالمؤمنین را برود، برخورد کنیم، معلوم نیست که دیگر آن قدر ستایش کنیم؛ در دل برمی‌آشوبیم و با او به مقابله برمی‌خیزیم. اگر خدای نکرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روی او شمشیر هم می‌کشیم! عیب کار این‌جاست. لذا جا دارد که ما همان قدری که از جمعبندی شده‌ی خصال امیرالمؤمنین سخن می‌گوییم، از ریز خصوصیّات آن بزرگوار هم مطّلع شویم. این امیرالمؤمنین که عادل بود، عدل او چگونه بود؟ این عدلی که این قدر تعریف دارد، در مقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعی کنیم که در مقام عمل، خودمان را به او نزدیک کنیم. این درست است؛ این مایه‌ی تکامل است. شما شنیده‌اید که در بعضی از روایات آمده است کسانی به ائمه علیهم‌السّلام عرض می‌کردند ما شیعیان شما هستیم - کمااین‌که طبق روایتی، کسانی آمدند و به خود امیرالمؤمنین هم این را گفتند - اما ائمّه بنابر این روایات، در جواب اینها استنکار می‌کردند: کجای شما به دوستان و پیروان ما شبیه است؟ شما این خصلت و این خصوصیت و این رفتار و این گفتار را دارید.(1) به عبارت دیگر، اینها از ما مطالبه‌ی عمل می‌کنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است. انسان باید به چیزی معتقد باشد.
البته امروز ملت ایران باید خدا را خیلی شکر کند که زمینه‌ی پیروی از امیرالمؤمنین و از اسلام در این کشور فراهم است. غالب جمعیت این کشور، دل به سمت حقیقت دارند. اکثریت عظیمِ نزدیک به اتّفاقی در این کشور این‌طورند. ولو حالا در میان آنها کسانی هم عامل به بعضی از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها و ایمانها به همان سمتی گرایش دارد که انگشت اشاره‌ی امیرالمؤمنین به آن سمت مردم را هدایت می‌کرد.
1 )
الكافی،ثقة الإسلام كلينى‏    ج‏8  ص 228  ؛ 
بحارالأنوار ،مجلسی،ج  65 ص 157 ؛ نحوه

لَوْ مَيَّزْتُ شِيعَتِی لَمْ أَجِدْهُمْ إِلَّا وَاصِفَةً وَ لَوِ امْتَحَنْتُهُمْ لَمَا وَجَدْتُهُمْ إِلَّا مُرْتَدِّينَ وَ لَوْ تَمَحَّصْتُهُمْ لَمَا خَلَصَ مِنَ الْأَلْفِ وَاحِدٌ وَ لَوْ غَرْبَلْتُهُمْ غَرْبَلَةً لَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ إِلَّا مَا كَانَ لِی إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّكَوْا عَلَى الْأَرَائِكِ فَقَالُوا نَحْنُ شِيعَةُ عَلِيٍّ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُ
ترجمه :
موسى بن بكر واسطى مى‏گويد: ابو الحسن عليه السّلام به من فرمود: اگر من شيعيان خود را بررسى كنم مردمى نخواهم يافت مگر زبان آور، و چون بيازمايمشان آنها را نخواهم يافت مگر از دين برگشته، و اگر در بوته آزمايششان گذارم از هزار نفر يك نفر هم سالم بيرون نيايد، و اگر غربالشان كنم چيزى جز آنچه از من است در غربال نماند. اينها دير زمانى است كه بر بالشها تكيه زده‏اند و گفته‏اند: ما شيعه على هستيم و حال آنكه شيعه على تنها آن كسى است كه كردارش گفتارش را تصديق كند


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :امام علی (ع)، مورد اعتماد پیامبر (ص) در حوادث مهم
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
«و ما نزلت برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛(1) هر وقت مسأله‌ی مهمّی برای پیامبر پیش می‌آمد، پیامبر او را صدا می‌کرد و جلو می‌انداخت؛ به خاطر این‌که به او اعتماد داشت و می‌دانست که اوّلاً خوب عمل می‌کند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده‌ی مجاهدت در راه خداست. مثلاً در «لیلة المبیت» - آن شبی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد - یک نفر باید آن‌جا در آن رختخواب می‌خوابید پیامبر علی را جلو انداخت. در جنگها، امیرالمؤمنین را جلو می‌فرستاد. در کارهای مهم - هر مسأله‌ی اساسی و مهمّی که پیش می‌آمد - علی را جلو می‌انداخت: «ثقة به»؛ چون اطمینان داشت و می‌دانست که او برنمی‌گردد؛ نمی‌لرزد و خوب عمل خواهد کرد. ببینید؛ صحبتِ این نیست که امثال بنده - آدمهای حقیر و ضعیف - ادّعا کنیم که می‌خواهیم این‌طوری عمل کنیم؛ نه. صحبتِ این است که ما باید در این جهت حرکت کنیم. انسانِ مسلمانِ پیروِ علی، خطّش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛	
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
 مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛ 
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :اظهار غبطه امام سجاد(ع) به عبادت امیرالمؤمنین(ع)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام), عبادت, حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل می‌کنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل می‌کند. راوی می‌گوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره می‌کند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را می‌خوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف می‌زند.
(...)
بعد راجع به عبادت حضرت صحبت می‌کند. آن حضرت، قلّه‌ی اسلام است؛ اسوه‌ی مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق می‌گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه‌ی علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجّاد ذکر می‌کند؛ از جمله می‌فرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السّلام علیه»؛پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح می‌دهد: رنگش از بی‌خوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ می‌گوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه می‌کند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السّلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السّلام نوشته‌ها و کتابهایی در باب قضاوتهای آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور می‌فهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده می‌کردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌ای را که مربوط به عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب است، بردار بیاور. امام باقر می‌فرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس می‌دهد، هم به امام صادق درس می‌دهد، هم به من و شما درس می‌دهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه کسی می‌تواند مثل علی‌بن‌ابی‌طالب عبادت کند؟ امام سجّادی که آن قدر عبادت می‌کند که امام باقر دلش به حال او می‌سوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ می‌آید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی‌بن‌الحسین دلتنگ می‌شود و دلش می‌سوزد و نمی‌تواند خودش را نگه دارد و بی‌اختیار زار زار گریه می‌کند، آن وقت علی‌بن‌الحسینِ با این‌طور عبادات می‌گوید:«من یقوی علی عبادت علی‌بن‌ابی‌طالب»؛(1)چه کسی می‌تواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله‌ای طولانی می‌بیند.
1 )
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج‏2  ص 141 ؛
المناقب ، ابن شهر آشوب، ج 4 ، ص 149 ؛ 
كشف‏الغمة ، محدث اربلی، ج 2 ، ص 85 ؛ 
مكارم‏الأخلاق ، طبرسی ، ص 317 ؛ 
الغارات ، ابرهیم بن محمد الثقفی ، ج 2 ، ص 325 ؛
 بحارالأنوار ، علامه مجلسی ، ج 46 ، ص 74 ؛ 
شرح چهل حديث ، امام خمینی، ص 441 (اعمال اهل بیت(ع)) ؛

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَذَكَرَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَطْرَاهُ وَ مَدَحَهُ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَكَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع مِنَ الدُّنْيَا حَرَاماً قَطُّ حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ وَ مَا عُرِضَ لَهُ أَمْرَانِ قَطُّ هُمَا لِلَّهِ رِضًى إِلَّا أَخَذَ بِأَشَدِّهِمَا عَلَيْهِ فِی دِينِهِ وَ مَا نَزَلَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ ص نَازِلَةٌ قَطُّ إِلَّا دَعَاهُ فَقَدَّمَهُ ثِقَةً بِهِ وَ مَا أَطَاقَ عَمَلَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ‏ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَعْمَلُ عَمَلَ رَجُلٍ كَانَ وَجْهُهُ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ يَرْجُو ثَوَابَ هَذِهِ وَ يَخَافُ عِقَابَ هَذِهِ وَ لَقَدْ أَعْتَقَ مِنْ مَالِهِ أَلْفَ مَمْلُوكٍ فِی طَلَبِ وَجْهِ اللَّهِ وَ النَّجَاةِ مِنَ النَّارِ مِمَّا كَدَّ بِيَدَيْهِ وَ رَشَحَ مِنْهُ جَبِينُهُ وَ إِنْ كَانَ لَيَقُوتُ أَهْلَهُ بِالزَّيْتِ وَ الْخَلِّ وَ الْعَجْوَةِ وَ مَا كَانَ لِبَاسُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ إِذَا فَضَلَ شَيْ‏ءٌ عَنْ يَدِهِ مِنْ كُمِّهِ دَعَا بِالْجَلَمِ فَقَصَّهُ وَ مَا أَشْبَهَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا أَهْلِ بَيْتِهِ أَحَدٌ أَقْرَبُ شَبَهاً بِهِ فِی لِبَاسِهِ وَ فِقْهِهِ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ لَقَدْ دَخَلَ أَبُو جَعْفَرٍ ابْنُهُ ع عَلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْعِبَادَةِ مَا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ فَرَآهُ قَدِ اصْفَرَّ لَوْنُهُ مِنَ السَّهَرِ وَ رَمِصَتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ دَبِرَتْ جَبْهَتُهُ وَ انْخَرَمَ أَنْفُهُ مِنَ السُّجُودِ وَ وَرِمَتْ سَاقَاهُ وَ قَدَمَاهُ مِنَ الْقِيَامِ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَلَمْ أَمْلِكْ حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ الْبُكَاءَ فَبَكَيْتُ رَحْمَةً لَهُ وَ إِذَا هُوَ يُفَكِّرُ فَالْتَفَتَ إِلَيَّ بَعْدَ هُنَيْهَةٍ مِنْ دُخُولِی فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَعْطِنِی بَعْضَ تِلْكَ الصُّحُفِ الَّتِی فِيهَا عِبَادَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَعْطَيْتُهُ فَقَرَأَ فِيهَا شَيْئاً يَسِيراً ثُمَّ تَرَكَهَا مِنْ يَدِهِ تَضَجُّراً وَ قَالَ مَنْ يَقْوَى عَلَى عِبَادَةِ عَلِيٍّ ع‏»
ترجمه :
سعيد بن كلثوم گوید حضور حضرت صادق (ع) شرفياب بودم پس آن حضرت، امير المؤمنين على عليه السّلام را ياد كرد و آن حضرت را به طورى كه شایسته آن بود ستود سپس فرمود: به خدا سوگند تا وقتى كه على ع حيات داشت هرگز از دنیا هيچ حرامى نخورد و هر گاه دو امرى كه خشنودى خدا در آنها بود به او عرضه می شد هر يك را كه دشوارتر در دينش بود همان را انتخاب می كرد و هر گاه پيش‏آمدى براى رسول خدا ص اتفاق مى‏افتاد بر اثر اطمينانى كه به على (ع) داشت آن حضرت را می خواند و هيچ كسى به اندازه آن حضرت متحمل دشواريهاى حضرت رسول اكرم نشد و هر گاه مشغول انجام كارى می شد مانند كسى بود كه میان بهشت و دوزخ است كه به ثواب بهشت آرزومند و از عذاب دوزخ هراسان باشد و هزار بنده را از دارایی و رنج بازو و حاصل عرق جبین خویش در راه رسیدن به خدا و نجات از آتش جهنم آزاد كرد در صورتی كه خوراك او و خاندانش روغن زیتون و سركه و خرمای در هم آمیخته بود و لباسش جامه ای كلفت و زبر بود و هر گاه آستين آن از دستش تجاوز می كرد خواستار قیچی می شد و ما زاد آن را ميچيد. و در ميان فرزندان و خاندانش هيچ يك از نظر لباس و دانائى به اندازه على بن الحسين ع به او بیشترین شباهت را نداشت. و روزى فرزند بزرگوارش، امام باقر (ع) بر پدرش وارد شد كه حضرت در عبادت و بندگى به جایی رسیده است كه هيچكس بدان نرسيده است پس ملاحظه كرد كه رنگ صورت مباركش از شب زنده داری زرد شده و ديدگانش از زيادى گريه ورم نموده و به خاطر سجده كردن پيشانيش و دماغش پينه و زخم شده و پاهايش از قيام در نماز متورم شده است. امام باقر (ع) فرمود: هنگامى كه اين حال را در پدر بزرگوارم مشاهده كردم نتوانستم از گريه خوددارى نمايم پس از سر دلسوزی بر او گریستم، و او در حال تفكر و اندیشیدن بود و پس از اندك زمانی از ورود من به من توجه كرد و فرمود: بخشى از صحيفه‏هائى كه عبادات على (ع) در آن نوشته شده بياور و آنها را به او دادم پس اندكی از آن را قرائت كرد و دلتنگ شد و صحيفه را به زمين گذاشت و فرمود چه كسى توانایی عبادت على (ع) را دارد.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حقوق بشر
کلیدواژه(ها) : حقوق بشر
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
امروز ملت ایران کاری که می‌تواند بکند - که از همه‌ی کارها هم مهمتر است، تظاهرات - مثل همین تظاهرات امروز - است. این کار بسیار مهمی است. از هدفهای اینها این است که نام فلسطین را به دست فراموشی بسپارند. کاری کنند که اصلا فراموش شود که چنین چیزی وجود داشت؛ اما شما نمی‌گذارید؛ روز قدس نمی‌گذارد؛ امام بزرگوار ما با تدبیر خودش نگذاشت. این کار بزرگی بود. از جنبه‌ی انسانی هم مظلومیت خانواده‌های فلسطینی برای هر انسانی وظیفه‌آور است؛ مظلومیت مردمی که در داخل فلسطینند، که بعضی از فیلمها و نوارهایش را شما همین روزها دیدید که چقدر اینها نسبت به مردم فلسطین ظالمانه رفتار می‌کنند و عجیب این است که این سازمانهای حقوق بشر هم مرده‌اند! این امریکاییها و بعضی از این غربیها و اینهایی که ادعا می‌کنند رسالت گسترش دمکراسی را در دنیا دارند، در این قضیه آبروی خودشان را بردند؛ به‌خاطر این‌که ملتی الان وجود دارد که در هیچ شأنی از شؤون کشور و وطن خودش، قدرت تأثیرگذاری ندارد و حرفش در هیچ جا خوانده نمی‌شود؛ و آن ملت فلسطین است. از نظر انسانی، مردمی مظلوم؛ از آن طرف در مقابلشان حکومتی نژادپرست با آن همه ظلم؛ و این هم دروغ بزرگی که امریکا و سازمانهای جهانی و متفکران به اصطلاح غربی در ادعایی از دمکراسی می‌گویند!

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :ماجرای تسلّط غاصبانه‌ صهيونيستها بر فلسطين
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی, تاریخ اشغال فلسطین, تاریخ آسیا و آفریقا, تشکیل رژیم صهیونیستی, عملکرد استعمار در تشکیل رژیم صهیونیستی, سیّد ضیاء, اشغال فلسطین, تاریخ اشغال فلسطین, ژان پل سارتر, قطعنامه تقسیم فلسطین, جنگ 1967, ماجرای فلسطین
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
اصل ماجرای فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است كه یك عده از یهودیان متنفّذ در دنیا به فكر ایجاد یك كشور مستقل برای یهودیها افتادند. از فكر این‌ها دولت انگلیس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آن‌ها قبلًا به فكر بودند به اوگاندا بروند و آنجا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتی به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور لیبی بروند؛ لذا رفتند با ایتالیایی‌ها كه آن وقت طرابلس در دست آن‌ها بود صحبت كردند؛ اما ایتالیایی‌ها به این‌ها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگلیسی‌ها كنار آمدند. انگلیسی‌ها آن وقت در خاورمیانه اغراض بسیار مهمِّ استعماری داشتند؛ دیدند خوب است كه این‌ها به این منطقه بیایند. اوّل به عنوان یك اقلیت وارد شوند، بعد بتدریج توسعه پیدا كنند و گوشه‌ای را، آن هم گوشه‌ی حسّاسی را بگیرند چون كشور فلسطین در نقطه‌ی حساسی قرار دارد و دولت تشكیل دهند و جزو متّحدین انگلیس باشند و مانع شوند از اینكه دنیای اسلام بخصوص دنیای عرب در آن منطقه اتّحادی به وجود آورد. درست است كه اگر دیگران هوشیار باشند، دشمن می‌تواند اتّحاد ایجاد كند؛ اما دشمنی كه از بیرون آن‌طور حمایت می‌شود، با ترفندهای جاسوسی و با روشهای گوناگون می‌تواند اختلاف ایجاد كند كه همین كار را هم كرد: به یكی نزدیك شود، یكی را بزند، یكی را بكوبد، با یكی سختی كند. بنابراین، در درجه‌ی اوّل كمك كشور انگلیس و بعضی كشورهای غربی دیگر بود. بعد این‌ها بتدریج از انگلیس جدا و به امریكا متّصل شدند. امریكا هم این‌ها را تا امروز زیر بال خودش گرفته است. این‌ها به این معنا كشوری به وجود آوردند و آمدند كشور فلسطین را تصرّف كردند. تصرّفشان هم این‌طوری بود: اوّل با جنگ نیامدند؛ اوّل با حیله آمدند، رفتند زمینهای بزرگ فلسطین را كه زارعان و كشاورزان عرب روی آن‌ها كار می‌كردند و خیلی هم سرسبز و آباد بود، با قیمتهای چند برابر قیمت اصلی، از صاحبان و مالكان اصلی این زمینهای بزرگ كه در اروپا و امریكا بودند خریدند؛ آن‌ها هم از خدا خواستند و زمینها را به این یهودیها فروختند. البته دلّال‌هایی هم داشتند كه نقل كرده‌اند یكی از دلال‌هایشان همین «سیّد ضیاء» معروف، شریك رضا خان در كودتای 1299 بود كه از اینجا كه به فلسطین رفت، آنجا دلّال خرید زمین از مسلمانان برای یهودیها و اسرائیلیها شد! زمینها را خریدند؛ زمینها كه ملك این‌ها شد، با روشهای واقعاً بسیار خشن و همراه با سبعیّت و سنگدلی، بتدریج شروع به اخراج زارعان از این زمینها كردند. در جایی می‌رفتند، می‌زدند، می‌كشتند و در همین هنگام افكار عمومی دنیا را هم با دروغ و فریب به طرف خودشان جلب می‌كردند. این تسلّط غاصبانه‌ی صهیونیستها بر فلسطین سه ركن داشت: یك ركنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلی، با قساوت و با سختی و خشونت شدید همراه بود. با این‌ها هیچ‌گونه مدارا نمی‌كردند.ركن دوم، دروغ به افكار عمومی دنیا بود. این دروغ به افكار عمومی دنیا، یكی از آن حرفهای عجیب است. این قدر این‌ها به‌وسیله‌ی رسانه‌های صهیونیستی كه دست یهودیها بود، دروغ گفتند هم قبل از آن و هم بعد از آن، این دروغها گفته می‌شد كه به خاطر همین دروغها بعضی از سرمایه‌داران یهودی را گرفتند! خیلی‌ها هم دروغهای آن‌ها را باور كردند. حتّی این نویسنده‌ی فیلسوف اجتماعی فرانسوی «ژان پل سارتر» را نیز كه خودمان هم در جوانی چندی شیفته‌ی این آدم و امثال او بودیم، فریب دادند. همین «ژان پل سارتر» كتابی نوشته بود كه بنده در سی سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: «مردمی بی‌سرزمین، سرزمینی بی‌مردم»! یعنی یهودیها مردمی بودند كه سرزمینی نداشتند؛ به فلسطین آمدند كه سرزمینی بود و مردم نداشت! یعنی چه مردم نداشت؟ یك ملت در آنجا بود و كار می‌كرد. شواهد زیادی هم هست. یك نویسنده‌ی خارجی می‌گوید در سرتاسر سرزمین فلسطین، مزارع گندم مثل دریای سبزی بود كه تا چشم كار می‌كرد، دیده می‌شد. سرزمین بی‌مردم یعنی چه؟! در دنیا این‌طور وانمود كردند كه فلسطین یك جای متروكه‌ی مخروبه‌ی بدبختی بود؛ ما آمدیم اینجا را آباد كردیم! دروغ به افكار عمومی! همیشه سعی می‌كردند خودشان را مظلوم جلوه دهند؛ الآن هم همین‌طور است! در این مجلّات امریكایی مثل «تایم» و «نیوزویك» كه بنده گاهی به این‌ها مراجعه دارم، اگر كوچك‌ترین حادثه‌ای علیه یك خانواده‌ی یهودی اتّفاق بیفتد، عكس و تفصیلات و سنّ كشته شده و مظلومیت بچه‌هایش را بزرگ می‌كنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطینی، خانواده‌های فلسطینی، بچه‌های فلسطینی، زنهای فلسطینی، در داخل فلسطین اشغال شده و در لبنان اتّفاق می‌افتد، ولی كمترین اشاره‌ای به آن‌ها نمی‌كنند! ركن سوم هم ساخت‌وپاخت، مذاكره و به قول خودشان «لابی» است. بنشین با این دولت، با آن شخصیت، با آن سیاستمدار، با آن روشن‌فكر، با آن نویسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت كن! كار این‌ها تابه‌حال سه ركن داشته است كه توانسته‌اند این كشور را با این فریب و با این خدعه بگیرند. آن وقت قدرتهای خارجی هم با این‌ها همراه بودند؛ كه عمده انگلیس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه‌ی ملل هم كه بعد از جنگ برای به اصطلاح مسائل صلح تشكیل شده بود همیشه از این‌ها حمایت كردند؛ مگر در موارد معدودی. در همان سال 1948، جامعه‌ی ملل قطعنامه‌ای صادر نمود و فلسطین را بدون دلیل و بدون علّت تقسیم كرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمین فلسطین متعلّق به یهودیهاست؛ در حالی كه قبل از آن، در حدود پنج درصد زمینهای فلسطین متعلّق به این‌ها بود! آن‌ها هم دولت تشكیل دادند و بعد هم قضایای گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانه‌ها و حمله به بی‌گناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهای عرب هم كوتاهیهایی كردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائیلیها توانستند با كمك امریكا و دولتهای دیگر، مبالغی از زمینهای مصر و سوریّه و اردن را تصرّف كنند. بعد، در جنگ 1973 كه این‌ها شروع كردند، باز به كمك آن قدرتها توانستند نتیجه‌ی جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمینهای دیگری را تصرّف كنند. هدف اسرائیل، توسعه است. دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یك وجب جا می‌خواستند، بعد نصف زمین فلسطین را گرفتند، بعد همه‌ی سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به كشورهای همسایه‌ی فلسطین مثل اردن و سوریّه و مصر تجاوز كردند و زمینهای آن‌ها را گرفتند. الآن هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است. البته این روزها كمتر اسم می‌آورند؛ سعی می‌كنند كتمان كنند. بازهم به افكار عمومی دروغ می‌گویند. چرا؟ چون در این مرحله‌ای كه الآن هستیم، احتیاج دارند كه هدفهای توسعه‌طلبانه‌ی خود را كتمان كنند! گرفتاری‌ای كه امروز صهیونیستها دارند، این است كه به صلح احتیاج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال 1947 تا سال 1967 مبارزه‌ای نبود و آن بیست سال در حال خوبی نگذشت. بعد هم كه مبارزات مسلّحانه شروع شد. این مبارزات مسلّحانه از بیرون سرزمین فلسطین بود؛ همین سازمان آزادی‌بخش و بقیه‌ی گروهها، مركزشان در اردن یا در سوریّه یا در جاهای دیگر بود. گروههایی را می‌فرستادند و حمله‌ای می‌كردند و ضربه‌ای می‌زدند و عقب می‌كشیدند. در داخل سرزمین فلسطین، سازمان مبارزی شكل نگرفته بود. در داخل سرزمین، مردم مرعوب بودند و نمی‌توانستند هیچ حركتی بكنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامی دو اتّفاق مهم افتاد. یكی اینكه نهضت فلسطین كه یك نهضت غیر دینی بود به یك نهضت اسلامی تبدیل شد و مقاومت اسلامی به وجود آمد و رنگ اسلامی گرفت. همان مبارزانی هم كه از بیرون مبارزه می‌كردند مثل كسانی كه از لبنان یا مناطق دیگر به اسرائیل حمله می‌كردند و به آن‌ها ضربه می‌زدند با انگیزه‌ی اسلامی، كه یك انگیزه‌ی بسیار قوی است، وارد میدان شدند. ثانیاً «انتفاضه» به وجود آمد. «انتفاضه»، یعنی قیام و شورش در داخل سرزمین و وطن مغصوب. از این قیام می‌ترسند؛ چون برایشان خیلی مهمّ است. البته سعی می‌كنند مطلب را آن‌چنان كه هست، منعكس نكنند؛ اما مبارزات مردم فلسطین در داخل سرزمین فلسطین، برای رژیم صهیونیستی شكننده و كوبنده است؛ ستون فقراتشان را می‌شكافد. چرا؟ به‌خاطر اینكه این‌ها به یهودیانی كه از سراسر دنیا در این منطقه جمع كرده‌اند، وعده دادند كه در اینجا امنیت و راحتی و زندگی خوش هست و گفتند بیایید در اینجا آقایی كنید؛ اما حالا این‌ها طاقت برخورد با این نسل نوخاسته و صاحبان اصلی این سرزمین را كه امروز بیدار شده‌اند، ندارند. اركان نظام صهیونیستی متزلزل است؛ لذا این‌ها الآن مجبورند كه با دولتهای منطقه هرطور هست، مسأله‌ی صلح را تمام كنند، تا بتوانند به مسأله‌ی داخلی خودشان برسند. این قضیه‌ی به‌اصطلاح صلح با سازمان آزادی‌بخش فلسطین و قضیه‌ی عرفات هم دنباله‌ی همین است. آن‌ها خواستند یك عنصر فلسطینی را داخل طرح سازش بیاورند؛ شاید بتوانند فلسطینیهای مبارز را در داخل سرزمینهای اشغالی ساكت كنند؛ اما نتوانستند. امروز با این خصوصیات، دیگر دولت غاصب صهیونیست جرأت نمی‌كند مسأله‌ی اصلی خودش را كه توسعه‌ی نیل تا فرات است مطرح كند. سرزمین موعود صهیونیستها، به گمان باطلشان، از رود نیل تا فرات ادامه دارد. هرچه‌اش را نگرفتند، باید بعد از این بگیرند؛ برنامه‌شان این است! الآن جرأت نمی‌كنند این را به زبان بیاورند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : انگلیس
کلیدواژه(ها) : انگلیس
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
اصل ماجرای فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است كه یك عده از یهودیان متنفّذ در دنیا به فكر ایجاد یك كشور مستقل برای یهودیها افتادند. از فكر اینها دولت انگلیس استفاده كرد و خواست مشكل خود را حل كند. البته آنها قبلاً به فكر بودند به اوگاندا بروند و آن‌جا را كشور خودشان قرار دهند. مدّتی به فكر افتادند به طرابلس، مركز كشور لیبی بروند؛ لذا رفتند با ایتالیاییها - كه آن وقت طرابلس در دست آنها بود - صحبت كردند؛ اما ایتالیاییها به اینها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگلیسیها كنار آمدند. انگلیسیها آن وقت در خاورمیانه اغراض بسیار مهمِ‌ّ استعماری داشتند؛ دیدند خوب است كه اینها به این منطقه بیایند. اوّل به عنوان یك اقلیت وارد شوند، بعد بتدریج توسعه پیدا كنند و گوشه‌ای را، آن هم گوشه حسّاسی را بگیرند - چون كشور فلسطین در نقطه حساسی قرار دارد - و دولت تشكیل دهند و جزو متّحدین انگلیس باشند و مانع شوند از این كه دنیای اسلام - بخصوص دنیای عرب - در آن منطقه اتّحادی به‌وجود آورد. درست است كه اگر دیگران هوشیار باشند، دشمن می‌تواند اتّحاد ایجاد كند؛ اما دشمنی كه از بیرون آن‌طور حمایت می‌شود، با ترفندهای جاسوسی و با روشهای گوناگون می‌تواند اختلاف ایجاد كند كه همین كار را هم كرد: به یكی نزدیك شود، یكی را بزند، یكی را بكوبد، با یكی سختی كند. بنابراین، در درجه اوّل كمك كشور انگلیس و بعضی كشورهای غربی دیگر بود. بعد اینها بتدریج از انگلیس جدا و به امریكا متّصل شدند. امریكا هم اینها را تا امروز زیربال خودش گرفته است. اینها به این معنا كشوری به‌وجود آوردند و آمدند كشور فلسطین را تصرّف كردند. تصرّفشان هم این‌طوری بود: اوّل با جنگ نیامدند؛ اوّل با حیله آمدند، رفتند زمینهای بزرگ فلسطین را كه زارعان و كشاورزان عرب روی آنها كار می‌كردند و خیلی هم سرسبز و آباد بود، با قیمتهای چند برابر قیمت اصلی، از صاحبان و مالكان اصلی این زمینهای بزرگ - كه در اروپا و امریكا بودند - خریدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمینها را به این یهودیها فروختند. البته دلاّلهایی هم داشتند كه نقل كرده‌اند یكی از دلالهایشان همین «سیّدضیاء» معروف، شریك رضاخان در كودتای 1299 بود كه از این‌جا كه به فلسطین رفت، آن‌جا دلاّل خرید زمین از مسلمانان برای یهودیها و اسرائیلیها شد! زمینها را خریدند؛ زمینها كه ملك اینها شد، با روشهای واقعاً بسیار خشن و همراه با سبعیّت و سنگدلی، بتدریج شروع به اخراج زارعان از این زمینها كردند. در جایی می‌رفتند، می‌زدند، می‌كشتند و در همین هنگام افكار عمومی دنیا را هم با دروغ و فریب به طرف خودشان جلب می‌كردند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سلاح هسته‏‌ای
کلیدواژه(ها) : سلاح هسته‏‌ای
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
از جهت امنیتی، مسأله اسرائیل، یك خطر امنیتی، نه فقط برای مردم خودش، بلكه برای كلّ منطقه است؛ برای این‌كه اینها الان زرّادخانه اتمی دارند و باز هم تولید می‌كنند! سازمان ملل هم چند بار هشدار داده، اما اعتنا نكرده‌اند؛ البته عمده‌اش هم به‌خاطر پشتیبانی امریكاست؛ یعنی گناهِ كارهای صهیونیستها و دولت غاصب، به میزان زیادی به گردن رژیم امریكاست.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حضرت علی (علیه‌السلام), مردم, شکر نعمت, نظام جمهوری اسلامی ایران
کلیدواژه(ها) : حضرت علی (علیه‌السلام), مردم, شکر نعمت, نظام جمهوری اسلامی ایران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امروز ملت ایران باید خدا را خیلی شكر كند كه زمینه‌ی پیروی از امیرالمومنین و از اسلام در این كشور فراهم است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : مقاومت اسلامی
کلیدواژه(ها) : مقاومت اسلامی
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
هدف اسرائیل، توسعه است. دولت صهیونیستى به سرزمین فلسطین فعلى هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا مى‌خواستند، بعد نصف زمین فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهاى همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز کردند و زمینهاى آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسى صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است. البته این روزها کمتر اسم مى‌آورند؛ سعى مى‌کنند کتمان کنند. باز هم به افکار عمومى دروغ مى‌گویند. چرا؟ چون در این مرحله‌اى که الان هستیم، احتیاج دارند که هدفهاى توسعه‌طلبانه خود را کتمان کنند! گرفتارى‌اى که امروز صهیونیستها دارند، این است که به صلح احتیاج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال 1947 تا سال 1967 مبارزه‌اى نبود و آن بیست سال در حال خوبى نگذشت. بعد هم که مبارزات مسلّحانه شروع شد. این مبارزات مسلّحانه از بیرون سرزمین فلسطین بود؛ همین سازمان آزادیبخش و بقیه گروهها، مرکزشان در اردن یا در سوریه یا در جاهاى دیگر بود. گروههایى را مى‌فرستادند و حمله‌اى مى‌کردند و ضربه‌اى مى‌زدند و عقب مى‌کشیدند. در داخل سرزمین فلسطین، سازمان مبارزى شکل نگرفته بود. در داخل سرزمین، مردم مرعوب بودند و نمى‌توانستند هیچ حرکتى بکنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامى دو اتّفاق مهم افتاد. یکى این‌که نهضت فلسطین - که یک نهضت غیر دینى بود - به یک نهضت اسلامى تبدیل شد و مقاومت اسلامى به‌وجود آمد و رنگ اسلامى گرفت.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :هیچ کس به اندازه على بن الحسین در زهد و عبادت به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود
کلیدواژه(ها) : تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, حضرت امام سجاد (علیه‌السلام), حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
حضرت[علی(ع)]، قلّه اسلام است؛ اسوه مسلمین است. در همین روایت[امام صادق(ع)] فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فى لباسه و فقهه من على بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق مى‌گوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه على بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلى در باب عبادت امام سجّاد ذکر مى‌کند؛ از جمله مى‌فرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابى جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالى پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح مى‌دهد: رنگش از بى‌خوابى زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ مى‌گوید وقتى وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خوددارى کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتى است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه مى‌کند؛ خواست یک درس عملى به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنى اعطنى بعض تلک الصحف التى فیها عبادة على بن ابى‌طالب علیه‌السلام»؛ در میان کاغذهاى ما بگرد و آن دفترى که عبادت على‌بن‌ابى‌طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام نوشته‌ها و کتابهایى در باب قضاوتهاى آن حضرت، در باب زندگى آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور مى‌فهمد که در موارد گوناگونى از آن استفاده مى‌کردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌اى را که مربوط به عبادت على‌بن ابى‌طالب است، بردار بیاور. امام باقر مى‌فرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقدارى به این نوشته نگاه کرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس مى‌دهد، هم به امام صادق درس مى‌دهد، هم به من و شما درس مى‌دهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوى على عبادة على على‌بن‌ابى‌طالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه کسى مى‌تواند مثل على بن‌ابى‌طالب عبادت کند؟ امام سجّادى که آن قدر عبادت مى‌کند که امام باقر دلش به حال او مى‌سوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ مى‌آید - امام باقرى که خودش هم امام است و داراى آن مقامات عالى است، از عبادت على‌بن الحسین دلتنگ مى‌شود و دلش مى‌سوزد و نمى‌تواند خودش را نگه دارد و بى‌اختیار زار زار گریه مى‌کند، آن وقت على‌بن‌الحسینِ با این‌طور عبادات مى‌گوید: « من یقوى على عبادت على‌بن‌ابى‌طالب»؛ چه کسى مى‌تواند مثل على عبادت کند؟ یعنى بین خودش و على فاصله‌اى طولانى مى‌بیند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :خیانت یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش به ملت فلسطین
کلیدواژه(ها) : مذاکره با اسرائیل, یاسر عرفات, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, مسئله فلسطین
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
براى این که قضیه فلسطین به‌دست فراموشى سپرده شود و از طرح آن در افکار عمومى امّت اسلامى جلوگیرى کند، همین مذاکرات به اصطلاح صلحى است که بین گروهى از فلسطینیها - یعنى همین عرفات و دارودسته او - با اسرائیلیها در جریان است؛ یعنى قضیه سازش و حکومت به‌اصطلاح خودمختار فلسطینى و از این حرفها. این هم یکى از آن زشت‌ترین فریبها و ترفندهاى اسرائیلیهاست که متأسّفانه عدّه‌اى از مسلمانان و عدّه‌اى از خود فلسطینیها به دام آن افتاده‌اند. یکى از حرفهایى که امروز مطرح مى‌کنند، همین مسأله مذاکرات سازش بین این جماعت و سران اسرائیل است، که یکى از آن زشت‌ترین ترفندهاست. چرا؟ به‌خاطر این که براساس بهترین فرضها در آخرین مذاکراتى که اینها انجام دادند - به قول خودشان «واى ریور 2» - اگر همه این تعهّداتى که اسرائیلیها کردند، تحقّق پیدا کند، آنچه که گیر این جماعت فلسطینىِ بیچاره مى‌آید، اندکى بیش از چهار درصد سرزمین فلسطین است! یعنى از این کشور فلسطینى که متعلّق به فلسطینیهاست و همه‌اش را مردم فلسطین مالکند و حقّ آنهاست، چهاردرصدش را به اینها مى‌دهند؛ آن هم چطور چهاردرصدى؟! این چهاردرصد، در یک جا مجتمع نیست؛ شاید در ده جا تکّه‌تکّه شده و متفرّق است! به آن کسانى هم که گفتند بیایید شما این‌جا حکومت تشکیل دهید - که همین دارودسته این روسیاهان باشند - به هیچ‌وجه اجازه ندادند که مثل یک حکومت عمل کنند. از اینها خواستند به آن‌جا بروند و مواظب باشند که فلسطینیهاى این منطقه علیه دولت اسرائیل اقدامى نکنند! یعنى منطقه محدودِ کوچکِ متفرّقِ غیرقابل اداره‌اى را به‌عنوان یک کشور، به‌صورت ناقص و نیمه‌کاره در اختیار اینها قرار دادند! آنچه اینها در مقابل باید انجام دهند، این است که علاوه بر خود آن دستگاههاى امنیتى اسرائیل، اینها هم علیه فلسطینیهاى مبارزِ داخل سرزمین اشغالى، اقداماتى بکنند! خیانت از این بالاتر؟!
خیانت این کسانى‌که به‌نام فلسطینیها این کار را انجام مى‌دهند، از همه خیانتهایى که تا امروز به فلسطین شده، زشت‌تر و سهمگین‌تر و بدتر است! هیچ کارى هم براى آن مردم، نه کردند و نه مى‌توانند بکنند. یک نویسنده فلسطینىِ عربِ ساکن امریکا نوشته است که این دارودسته عرفات هنوز نتوانسته‌اند زباله‌هاى شهر غزّه را از خیابانها جمع کنند؛ اما در همین مدّت، پنج سازمان امنیتى و اطّلاعاتى تشکیل دادند که جاسوسى مردم را مى‌کنند! این شد دولت فلسطین؟! این شد بازگشت مردم فلسطین؟! این شد احقاق حقّ فلسطین؟! این‌قدر اینها بى‌شرمند! همان وقتى که این شخص، اوّلین مذاکرات را با اسرائیلیها کرد، من گفتم او، هم خائن است و هم احمق! اگر خائن بود، اما عاقل بود، بهتر از این عمل مى‌کرد! البته بنده درست نمى‌دانم؛ حدس مى‌زنم که امریکاییها و سازمانهاى جاسوسى اسرائیل از نقاط ضعف اینها استفاده کردند. اینها نقاط ضعف زیاد دارند؛ اهل دنیایند. وقتى دین در کار نباشد، همین‌طور مى‌شود. اینها در طول این چند سالى که مشغول اداره سازمان آزادیبخش فلسطین بودند، خدا مى‌داند که از لحاظ مالى و از لحاظ رفتارى و اخلاقى چه مشکلاتى داشتند؛ آنها هم ظاهراً روى همان نقاط تکیه کردند. از طرفى هم خسته شدن و بریدن و از آرمانها چشم پوشیدن، اینها را به این ورطه هولناک و این مرداب هلاکت و بدبختى و لعنت ابدى انداخت. شما خیال مى‌کنید هیچ فلسطینى‌اى ممکن است وجود داشته باشد که اینها را از ته دل لعن نکند؛ مگر این که جزو عمله و اکره خود اینها و در منافع با اینها سهیم باشد؟ بین چهار تا پنج میلیون نفر آواره فلسطینى بیرون از فلسطینند؛ در حدود سه میلیون نفر فلسطینى در داخلند. باید دید اینها درباره فلسطین چه نظرى دارند. اینها مشتهایشان محکم است؛ اینها دلهایشان پُر خون است.
بنده از زمان ریاست جمهورىِ خودم این چالش را با بعضى از این کشورهاى عربى داشتم. حرفى را مطرح کردم، اما دولتهاى این کشورها مى‌گفتند ما از فلسطینیها که فلسطینى‌تر نیستیم! هرچه خود آنها بخواهند، باید انجام شود. البته آن وقت مذاکرات سازش به این شکل مطرح نبود؛ اما نشانه‌هاى سازش پیدا بود. اوّلاً مسأله فلسطین، یک مسأله دنیاى اسلام است. غیر از جنبه‌هاى سیاسى و امنیتى و اقتصادى، مسأله تکلیف الهى و اسلامى است. بالاتر از همه، مسأله خدایى است؛ اما اگر کسى به خدا هم اعتقادى نداشته باشد و بخواهد فقط براى مردم فلسطین کار کند، باید ببیند آحاد مردم فلسطین چه مى‌گویند. امروز ملت فلسطین همانهایى هستند که دستگیر شده‌هایشان در زندانهاى دولت غاصب هستند و دهها برابر آنها در خیابانها و در مسجدالاقصى‌ و در بازارها و در سرتاسر سرزمین غصب شده شعار مى‌دهند و عملیات مى‌کنند. یک اقلیتِ کوچکِ تطمیع شده که رفتند سازش کردند، ملت فلسطین نیستند که ما بگوییم ما از فلسطینیها فلسطینى‌تر نیستیم. در همان سیزده، چهارده سال پیش، من یادم است یکى از دولتهاى عرب - حالا نمى‌خواهم اسم بیاورم - که آن روز نشان نمى‌داد یک دولت رو به فسادى است - چون سوابق انقلابى داشت - این حرف را زد. بنده همان وقت استشمام کردم اینها انحراف پیدا مى‌کنند؛ بعد هم انحرافشان آشکارتر شد. که حالا دیگر نمى‌خواهیم بعضى از خصوصیات را ذکر کنیم.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :تاریخچه غصب سرزمین فلسطین
کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ اشغال فلسطین, سیّد ضیاء
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
اصل ماجراى فلسطین چیست؟ اصل ماجرا این است که یک عده از یهودیان متنفّذ در دنیا به فکر ایجاد یک کشور مستقل براى یهودیها افتادند. از فکر اینها دولت انگلیس استفاده کرد و خواست مشکل خود را حل کند. البته آنها قبلاً به فکر بودند به اوگاندا بروند و آن‌جا را کشور خودشان قرار دهند. مدّتى به فکر افتادند به طرابلس، مرکز کشور لیبى بروند؛ لذا رفتند با ایتالیاییها - که آن وقت طرابلس در دست آنها بود - صحبت کردند؛ اما ایتالیاییها به اینها جواب رد دادند؛ بالاخره با انگلیسیها کنار آمدند. انگلیسیها آن وقت در خاورمیانه اغراض بسیار مهمِ‌ّ استعمارى داشتند؛ دیدند خوب است که اینها به این منطقه بیایند. اوّل به عنوان یک اقلیت وارد شوند، بعد بتدریج توسعه پیدا کنند و گوشه‌اى را، آن هم گوشه حسّاسى را بگیرند - چون کشور فلسطین در نقطه حساسى قرار دارد - و دولت تشکیل دهند و جزو متّحدین انگلیس باشند و مانع شوند از این که دنیاى اسلام - بخصوص دنیاى عرب - در آن منطقه اتّحادى به‌وجود آورد. درست است که اگر دیگران هوشیار باشند، دشمن مى‌تواند اتّحاد ایجاد کند؛ اما دشمنى که از بیرون آن‌طور حمایت مى‌شود، با ترفندهاى جاسوسى و با روشهاى گوناگون مى‌تواند اختلاف ایجاد کند که همین کار را هم کرد: به یکى نزدیک شود، یکى را بزند، یکى را بکوبد، با یکى سختى کند. بنابراین، در درجه اوّل کمک کشور انگلیس و بعضى کشورهاى غربى دیگر بود. بعد اینها بتدریج از انگلیس جدا و به امریکا متّصل شدند. امریکا هم اینها را تا امروز زیربال خودش گرفته است. اینها به این معنا کشورى به‌وجود آوردند و آمدند کشور فلسطین را تصرّف کردند. تصرّفشان هم این‌طورى بود: اوّل با جنگ نیامدند؛ اوّل با حیله آمدند، رفتند زمینهاى بزرگ فلسطین را که زارعان و کشاورزان عرب روى آنها کار مى‌کردند و خیلى هم سرسبز و آباد بود، با قیمتهاى چند برابر قیمت اصلى، از صاحبان و مالکان اصلى این زمینهاى بزرگ - که در اروپا و امریکا بودند - خریدند؛ آنها هم از خدا خواستند و زمینها را به این یهودیها فروختند. البته دلاّلهایى هم داشتند که نقل کرده‌اند یکى از دلالهایشان همین «سیّدضیاء» معروف، شریک رضاخان در کودتاى 1299 بود که از این‌جا که به فلسطین رفت، آن‌جا دلاّل خرید زمین از مسلمانان براى یهودیها و اسرائیلیها شد! زمینها را خریدند؛ زمینها که ملک اینها شد، با روشهاى واقعاً بسیار خشن و همراه با سبعیّت و سنگدلى، بتدریج شروع به اخراج زارعان از این زمینها کردند. در جایى مى‌رفتند، مى‌زدند، مى‌کشتند و در همین هنگام افکار عمومى دنیا را هم با دروغ و فریب به طرف خودشان جلب مى‌کردند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش :ارکان تسلّط غاصبانه صهیونیستها بر فلسطین
کلیدواژه(ها) : ژان پل سارتر, اشغال فلسطین, تاریخ اشغال فلسطین, تاریخ آسیا و آفریقا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
تسلّط غاصبانه صهیونیستها بر فلسطین سه رکن داشت: یک رکنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلى، با قساوت و با سختى و خشونت شدید همراه بود. با اینها هیچ‌گونه مدارا نمى‌کردند.
رکن دوم، دروغ به افکار عمومى دنیا بود. این دروغ به افکار عمومى دنیا، یکى از آن حرفهاى عجیب است. این قدر اینها به‌وسیله رسانه‌هاى صهیونیستى که دست یهودیها بود، دروغ گفتند - هم قبل از آن و هم بعد از آن، این دروغها گفته مى‌شد - که به خاطر همین دروغها بعضى از سرمایه‌داران یهودى را گرفتند! خیلیها هم دروغهاى آنها را باور کردند. حتّى این نویسنده فیلسوف اجتماعى فرانسوى - «ژان پل‌سارتر» - را نیز که خودمان هم در جوانى چندى شیفته‌ى این آدم و امثال او بودیم، فریب دادند. همین «ژان پل‌سارتر» کتابى نوشته بود که بنده در سى سال قبل آن را خواندم. نوشته بود: «مردمى بى سرزمین، سرزمینى بى‌مردم»! یعنى یهودیها مردمى بودند که سرزمینى نداشتند؛ به فلسطین آمدند که سرزمینى بود و مردم نداشت! یعنى چه مردم نداشت؟ یک ملت در آن‌جا بود و کار مى‌کرد. شواهد زیادى هم هست. یک نویسنده خارجى مى‌گوید در سرتاسر سرزمین فلسطین، مزارع گندم مثل دریاى سبزى بود که تا چشم کار مى‌کرد، دیده مى‌شد. سرزمین بى‌مردم یعنى چه؟! در دنیا این‌طور وانمود کردند که فلسطین یک جاى متروکه مخروبه بدبختى بود؛ ما آمدیم این‌جا را آباد کردیم! دروغ به افکار عمومى! همیشه سعى مى‌کردند خودشان را مظلوم جلوه دهند؛ الان هم همین‌طور است! در این مجلاّت امریکایى - مثل «تایم» و «نیوزویک» - که بنده گاهى به اینها مراجعه دارم، اگر کوچکترین حادثه‌اى علیه یک خانواده یهودى اتّفاق بیفتد، عکس و تفصیلات و سنّ کشته شده و مظلومیت بچه‌هایش را بزرگ مى‌کنند؛ اما صدها و هزارها مورد قساوت نسبت به جوانان فلسطینى، خانواده‌هاى فلسطینى، بچه‌هاى فلسطینى، زنهاى فلسطینى، در داخل فلسطین اشغال شده و در لبنان اتّفاق مى‌افتد، ولى کمترین اشاره‌اى به آنها نمى‌کنند!
رکن سوم هم ساخت و پاخت، مذاکره - و به قول خودشان «لابى» - است. بنشین با این دولت، با آن شخصیت، با آن سیاستمدار، با آن روشنفکر، با آن نویسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت کن! کار اینها تا به‌حال سه رکن داشته است که توانسته‌اند این کشور را با این فریب و با این خدعه بگیرند. آن وقت قدرتهاى خارجى هم با اینها همراه بودند؛ که عمده انگلیس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه ملل هم - که بعد از جنگ براى به اصطلاح مسائل صلح تشکیل شده بود - همیشه از اینها حمایت کردند؛ مگر در موارد معدودى. در همان سال 1948، جامعه ملل قطعنامه‌اى صادر نمود و فلسطین را بدون دلیل و بدون علّت تقسیم کرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمین فلسطین متعلّق به یهودیهاست؛ در حالى که قبل از آن، در حدود پنج درصد زمینهاى فلسطین متعلّق به اینها بود! آنها هم دولت تشکیل دادند و بعد هم قضایاى گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و خانه‌ها و حمله به بى‌گناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهاى عرب هم کوتاهیهایى کردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ 1967، اسرائیلیها توانستند با کمک امریکا و دولتهاى دیگر، مبالغى از زمینهاى مصر و سوریه و اردن را تصرّف کنند. بعد، در جنگ 1973 که اینها شروع کردند، باز به کمک آن قدرتها توانستند نتیجه جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمینهاى دیگرى را تصرّف کنند.
هدف اسرائیل، توسعه است. دولت صهیونیستى به سرزمین فلسطین فعلى هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا مى‌خواستند، بعد نصف زمین فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهاى همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز کردند و زمینهاى آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسى صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : مقاومت اسلامی فلسطین
کلیدواژه(ها) : مقاومت اسلامی فلسطین
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
هدف اسرائیل، توسعه است. دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا میخواستند، بعد نصف زمین فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهای همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز کردند و زمینهای آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است. البته این روزها کمتر اسم می‌آورند؛ سعی میکنند کتمان کنند. باز هم به افکار عمومی دروغ میگویند. چرا؟ چون در این مرحله‌ای که الان هستیم، احتیاج دارند که هدفهای توسعه‌طلبانه خود را کتمان کنند! گرفتاریای که امروز صهیونیستها دارند، این است که به صلح احتیاج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال ۱۹۴۷ تا سال ۱۹۶۷ مبارزه‌ای نبود و آن بیست سال در حال خوبی نگذشت. بعد هم که مبارزات مسلّحانه شروع شد. این مبارزات مسلّحانه از بیرون سرزمین فلسطین بود؛ همین سازمان آزادیبخش و بقیه گروهها، مرکزشان در اردن یا در سوریه یا در جاهای دیگر بود. گروههایی را میفرستادند و حمله‌ای میکردند و ضربه‌ای میزدند و عقب میکشیدند. در داخل سرزمین فلسطین، سازمان مبارزی شکل نگرفته بود. در داخل سرزمین، مردم مرعوب بودند و نمیتوانستند هیچ حرکتی بکنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامی دو اتّفاق مهم افتاد. یکی این‌که نهضت فلسطین - که یک نهضت غیر دینی بود - به یک نهضت اسلامی تبدیل شد و مقاومت اسلامی به‌وجود آمد و رنگ اسلامی گرفت. همان مبارزانی هم که از بیرون مبارزه میکردند - مثل کسانی که از لبنان یا مناطق دیگر به اسرائیل حمله میکردند و به آنها ضربه میزدند - با انگیزه اسلامی، که یک انگیزه بسیار قوی است، وارد میدان شدند. ثانیاً «انتفاضه» به‌وجود آمد. «انتفاضه»، یعنی قیام و شورش در داخل سرزمین و وطن مغصوب. از این قیام میترسند؛ چون برایشان خیلی مهمّ است. البته سعی میکنند مطلب را آن‌چنان که هست، منعکس نکنند؛ اما مبارزات مردم فلسطین در داخل سرزمین فلسطین، برای رژیم صهیونیستی شکننده و کوبنده است؛ ستون فقراتشان را میشکافد. چرا؟ به‌خاطر این که اینها به یهودیانی که از سراسر دنیا در این منطقه جمع کرده‌اند، وعده دادند که در این‌جا امنیت و راحتی و زندگی خوش هست و گفتند بیایید در این‌جا آقایی کنید؛ اما حالا اینها طاقت برخورد با این نسل نوخاسته و صاحبان اصلی این سرزمین را که امروز بیدار شده‌اند، ندارند. ارکان نظام صهیونیستی متزلزل است؛ لذا اینها الان مجبورند که با دولتهای منطقه هرطور هست، مسأله صلح را تمام کنند، تا بتوانند به مسأله داخلی خودشان برسند. این قضیه به‌اصطلاح صلح با سازمان آزادیبخش فلسطین و قضیه عرفات هم دنباله همین است. آنها خواستند یک عنصر فلسطینی را داخل طرح سازش بیاورند؛ شاید بتوانند فلسطینیهای مبارز را در داخل سرزمینهای اشغالی ساکت کنند؛ اما نتوانستند. امروز با این خصوصیات، دیگر دولت غاصب صهیونیست جرأت نمیکند مسأله اصلی خودش را - که توسعه نیل تا فرات است - مطرح کند. سرزمین موعود صهیونیستها، به گمان باطلشان، از رود نیل تا فرات ادامه دارد. هرچه‌اش را نگرفتند، باید بعد از این بگیرند؛ برنامه‌شان این است! الان جرأت نمیکنند این را به زبان بیاورند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
من امروز روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل میکنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل میکند. راوی میگوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره میکند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را میخوانیم. ببینید؛ طبق این روایت،امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف میزند. اولین جمله‌ای که فرمود، این بود: «و اللَّه ما أکل علی بن أبیطالب علیه‌السّلام من الدنیا حراماً قطّ حتی مضی لسبیله»؛ امیرالمؤمنین تا آخر عمر، یک لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ یعنی اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعی است؛ نه آن حرامی که برای آن بزرگوار حکمش هم منجّز شده باشد؛ یعنی مشتبه را هم به خود نزدیک نکرد. ببینید؛ این‌ها را به‌عنوان دستورالعمل و سرمشق در عمل -و بالاتر از آن در فکر- برای ما بیان کرده‌اند. امام صادق و امام باقر و امام سجاد هم اعتراف میکنند که ما نمیتوانیم این‌طوری زندگی کنیم! حالا نوبت به امثال بنده که میرسد، دیگر واویلاست! بحث سرِ این نیست که من یا شما بخواهیم این‌طور زندگی کنیم؛ نه، آن زندگی، زندگی این قلّه است؛ این قلّه را نشان میدهد. معنای نشان دادن قلّه این است که همه باید به این سمت حرکت کنند. البته چه کسی هست که به آن بالا برسد!؟ در همین حدیث هم میخوانیم که امام سجاد فرمود: من قادر نیستم این‌طور زندگی کنم.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
این‌که چرا شخصی مثل امیرالمؤمنین، شخصی مثل پیامبر، شخصی مثل امام سجّاد -که خدا اصلاً بهشت را برای خاطر این‌طور انسان‌ها آفریده- باز از آتش جهنّم میترسند و به خدا پناه میبرند، این خودش بحث جداگانه‌ای دارد. ما کوچکیم؛ دید ما قاصر است؛ ما نزدیک بین هستیم؛ ما عظمت الهی را نمیفهمیم؛ ما مثل بچه کوچک و غیرممیّزی هستیم که در مقابل یک شخص عظیمِ علمی بازی میکند؛ می‌آید و میرود و اصلاً عین خیالش هم نیست؛ چون نمیشناسد که این شخص کیست؛ اما شما که پدر او هستید و عقلتان صدبرابر اوست، در مقابل آن شخصیت خضوع میکنید. ما در مقابل خدای متعال وضعیتمان این است. ما مثل بچه‌ها، مثل آدمهای غافل، مثل آدمهای پست، عظمت الهی را نمیفهمیم؛ اما آن کسانی که از مرحله علم، به مرحله ایمان رسیده‌اند؛ از مرحله ایمان، به مرحله شهود رسیده‌اند؛ از مرحله شهود، به مرحله فناءِ للَّه رسیده‌اند؛ آنها هستند که عظمت الهی در چشمهایشان آن‌چنان جلوه میکند که هر عمل صالحی از آنها سربزند، به‌نظرشان نمی‌آید؛ اصلاً میگویند ما کاری نکرده‌ایم. همیشه بدهکار ذات مقدس احدیّتند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام سجاد (علیه‌السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
] امام صادق (ع)[ فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا أهل بیته أحد أقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق میگوید: در تمام اهل بیتمان -اهل بیت و اولاد پیامبر- از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ‌کس به اندازه علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجاد ذکر میکند؛ از جمله میفرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما‌السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابیجعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فإذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه أحد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ‌کس به این حال نرسیده است. شرح میدهد: رنگش از بیخوابی زرد شده، چشم‌هایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر این‌ها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجاد در حال فکر بود -تفکّر هم عبادتی است- به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بُنی أعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی بن ابیطالب علیه‌السلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علیبن‌ابیطالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علیبن‌ابیطالب علیه‌السلام نوشته‌ها و کتاب‌هایی در باب قضاوت‌های آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور میفهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده میکردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌ای را که مربوط به عبادت علیبن ابیطالب است، بردار بیاور. امام باقر میفرماید: «فأعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیراً ثم ترکها من یده تضجراً»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد -امام سجاد، هم به امام باقر درس میدهد، هم به امام صادق درس میدهد، هم به من و شما درس میدهد- با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علیبن‌ابیطالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه کسی میتواند مثل علی بن‌ابیطالب عبادت کند؟ امام سجادی که آن‌قدر عبادت میکند که امام باقر دلش به حال او میسوزد -نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از این‌ها هم به چشممان بزرگ میآید- امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علیبن الحسین دلتنگ میشود و دلش میسوزد و نمیتواند خودش را نگه دارد و بیاختیار زار زار گریه میکند؛ آن‌وقت علیبن‌الحسینِ با این‌طور عبادات میگوید: «من یقوی علی عبادت علیبن‌ابیطالب»؛ چه کسی میتواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله‌ای طولانی میبیند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
کلیدواژه(ها) : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
مسأله فلسطین از لحاظ اسلامی برای همه مسلمانان - از جمله برای ما - یک مسأله اساسی و یک فریضه است..... امروز ملت ایران کاری که میتواند بکند - که از همه کارها هم مهمتر است، تظاهرات است. این کار بسیار مهمّی است. از هدفهای اینها این است که نام فلسطین را به دست فراموشی بسپارند. کاری کنند که اصلاً فراموش شود که چنین چیزی وجود داشت؛ اما شما نمیگذارید؛ روز قدس نمیگذارد؛ امام بزرگوار ما با تدبیر خودش نگذاشت. این کار بزرگی بود. از جنبه انسانی هم مظلومیت خانواده‌های فلسطینی برای هر انسانی وظیفه‌آور است؛ مظلومیت مردمی که در داخل فلسطینند، که بعضی از فیلمها و نوارهایش را شما همین روزها دیدید که چقدر اینها نسبت به مردمِ فلسطین ظالمانه رفتار میکنند و عجیب این است که این سازمانهای حقوق بشر هم مرده‌اند! این امریکاییها و بعضی از این غربیها و اینهایی که ادّعا میکنند رسالت گسترش دمکراسی را در دنیا دارند، در این قضیه آبروی خودشان را بردند؛ به‌خاطر این که ملتی الان وجود دارد که در هیچ شأنی از شؤون کشور و وطن خودش، قدرت تأثیرگذاری ندارد و حرفش در هیچ جا خوانده نمیشود؛ و آن ملت فلسطین است. از نظر انسانی، مردمی مظلوم؛ از آن طرف در مقابلشان حکومتی نژادپرست با آن همه ظلم؛ و این هم دروغ بزرگی که امریکا و سازمانهای جهانی و متفکّران به اصطلاح غربی در ادّعایی از دمکراسی میگویند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
کلیدواژه(ها) : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امروز، روز قدس است و ملت ما در اجابت به دعوت اسلام، دعوت امام راحل و استغاثه مظلومانه یک ملت مغصوب الحق و مظلوم، مثل هر سال به خیابانها آمد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
کلیدواژه(ها) : برخورد با ظالم و دفاع از مظلوم
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
از جنبه انسانی، مظلومیت خانواده‌های فلسطینی برای هر انسانی وظیفه‌آور است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
هر وقت دو کار و دو انتخاب در مقابل امیرالمؤمنین قرار میگرفت که هر دو مورد رضای خدا بود علی آن یکی را که برای بدن او سخت‌تر بود، آن را انتخاب میکرد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
روایتی را انتخاب کردم که بخوانم؛ این روایت در «ارشاد مفید» است. البته من متن حدیث را از کتاب «چهل حدیث» امام بزرگوارمان - که کتاب بسیار خوبی است - نقل میکنم؛ لیکن با «ارشاد» هم تطبیق کرده‌ام. روایت را شیخ مفید نقل میکند. راوی میگوید که ما در خدمت امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام بودیم، صحبت امیرالمؤمنین شد. «و مدحه بما هو اهله»؛ امام صادق زبان به ستایش امیرالمؤمنین گشود و آن‌چنان که مناسب او بود، امیرالمؤمنین را مدح کرد. از جمله چیزهایی که گفت - که این راوی یادش مانده و مثلاً در همان مجلس یا در بیرون آن مجلس نوشته است - اینهاست. من نگاه کردم، دیدم هر کدام از این فقره‌هایی که در این حدیث به آن تکیه شده است، تقریباً به یک بُعد از زندگی امیرالمؤمنین اشاره میکند؛ به زهد آن بزرگوار، عبادت آن بزرگوار و خصوصیاتی که حالا اینها را میخوانیم. ببینید؛ طبق این روایت، امام صادق در مقام تعریف از امیرالمؤمنین حرف میزند. اولین جمله‌ای که فرمود، این بود: «واللَّه ما أکل علی بن ابی طالب علیه‌السّلام من الدنیا حراماً قطّ حتی مضی لسبیله»؛ امیرالمؤمنین تا آخر عمر، یک لقمه حرام در دهان نگذاشت؛ یعنی اجتناب از حرام، اجتناب از مال حرام، اجتناب از دستاورد حرام. البته مراد، حرام واقعی است؛ نه آن حرامی که برای آن بزرگوار حکمش هم منجز شده باشد؛ یعنی مشتبه را هم به خود نزدیک نکرد...
«و ما عرض له امران قطهما للَّه رضی الا اخذ بأشدهما علیه فی دینه»؛ یعنی هر وقت دو کار و دو انتخاب در مقابل امیرالمؤمنین قرار میگرفت که هر دو مورد رضای خدا بود - نه این که یکی حرام، یکی حلال باشد؛ نه. هر دو حلال باشد؛ مثلاً هر دو عبادت باشد - علی آن یکی را که برای بدن او سخت‌تر بود، آن را انتخاب میکرد؛ اگر دو غذای حلال بود، آن پست‌تر را انتخاب میکرد؛ اگر دو لباس جایز بود، آن پست‌تر را انتخاب میکرد؛ اگر دو کار جایز بود، آن سخت‌تر را برمیگزید. ببینید؛ این صحبت یک گوینده معمولی نیست که حرف بزند. طبق این حدیث، این امام صادق است که میگوید؛ یعنی دقیق است. ببینید این سختگیری بر خود در زندگی دنیا و در تمتّعات دنیوی، چه قدر مهمّ است!
«و ما نزلت برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسأله مهمّی برای پیامبر پیش میآمد، پیامبر او را صدا میکرد و جلو میانداخت؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و میدانست که اوّلاً خوب عمل میکند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده مجاهدت در راه خداست. مثلاً در «لیلة المبیت» - آن شبی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد - یک نفر باید آن‌جا در آن رختخواب میخوابید. پیامبر علی را جلو انداخت. در جنگها، امیرالمؤمنین را جلو میفرستاد. در کارهای مهم - هر مسأله اساسی و مهمّی که پیش میآمد - علی را جلو میانداخت: «ثقة به»؛ چون اطمینان داشت و میدانست که او برنمیگردد؛ نمیلرزد و خوب عمل خواهد کرد...
بعد فرمود: «و ما اطاق احد عمل رسول اللَّه صلی‌اللَّه‌علیه‌وآله من هذه الأمة غیره»؛ هیچ کس از این امّت طاقت این را نداشت که مثل پیامبر عمل کند، مگر او. او بود که مثل پیامبر در همه جا میرفت. هیچ‌کس دیگر نمیتوانست به دنبال پیامبر و پا جای پای آن حضرت حرکت کند. «و ان کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنة و النار»؛ با همه این کارهای بزرگ و خداپسند و مؤمنانه، رفتار او، رفتار یک انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناک بود، کانّه او را بین بهشت و جهنّم قرار داده‌اند؛ در یک طرف بهشت را میبیند، در یک طرف جهنّم را میبیند. «یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه». خلاصه این جمله این است که به این همه مجاهدت، به این همه انفاق، به این همه عبادت، مغرور نمیشد. ما حالا دو رکعت نافله و چند جمله دعا که بخوانیم - و اگر دو قطره اشک بریزیم - فوراً مغرور میشویم که بله دیگر: «این منم طاووس علیّین شده»! اما امیرالمؤمنین با این انبوه عمل صالح، مغرور نمیشد...
«ولقد اعتق من ماله الف مملوک»؛ بتدریج، هزار غلام و کنیز را که از مال شخصی خود خریده بود، آزاد کرد؛ «فی طلب وجه اللَّه والنجاة من‌النار»؛ برای این که رضای خدا را جلب نماید و از آتش جهنّم خود را دور کند. «مما کد بیدیه و رشح منه جبینه»؛ این پولهایی که میداد، پولهایی نبود که مفت گیرش آمده باشد. امام صادق طبق این روایت میگوید: «مما کد بیدیه»؛ با کدّ یمین و عرق جبین و با کار سخت، پول به‌دست آورده بود. چه در زمان پیامبر، چه در زمان فترت بیست و پنج سال، چه در زمان خلافت - که از بعضی از آثار فهمیده میشود که امیرالمؤمنین در زمان خلافت هم کار میکرد - آن حضرت کار میکرد؛ مزرعه آباد مینمود، قنات میکَند و پول در میآورد و این پولها را در راه خدا انفاق میکرد. از جمله مرتّب برده میخرید و آزاد میکرد؛ هزار برده را این‌طور خرید و آزاد کرد. «ان کان لیقوت اهله بالزیت و الخل والعجوة»؛ غذای معمولی خانه امیرالمؤمنین اینها بود: زیتون، سرکه، خرمای متوسّط و یا پایین؛ که حالا مثلاً در عرف جامعه ما نان و ماست، یا نان و پنیر است. «و ما کان لباسه الاّ کرابیس»؛ لباس معمولیش کرباس بود. «اذا فضل شیء عن یده من کمه دعا بالجلم فقصه»؛ اگر آستینش مقداری بلند بود، قیچی میخواست و آستین بلند را میبرید؛ یعنی حتّی به زیادی آستین برای خودش راضی نمیشد. میگفت این زیادی است؛ این پارچه را در جایی مصرف کنند و به کاری بزنند! آن روز پارچه هم خیلی کم بود و مردم مشکلاتی در زمینه پوشش داشتند؛ این بود که یک تکّه پارچه کرباس هم میتوانست به دردی بخورد.
بعد راجع به عبادت حضرت صحبت میکند. آن حضرت، قلّه اسلام است؛ اسوه مسلمین است. در همین روایت فرمود: «و ما اشبهه من ولده و لا اهل بیته احد اقرب شبها به فی لباسه و فقهه من علی بن الحسین علیهما السّلام». امام صادق میگوید: در تمام اهل بیتمان - اهل بیت و اولاد پیامبر - از لحاظ این رفتارها و این زهد و عبادت، هیچ کس به اندازه علی بن الحسین به امیرالمؤمنین شبیه‌تر نبود؛ امام سجّاد، از همه شبیه‌تر بود. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجّاد ذکر میکند؛ از جمله میفرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح میدهد: رنگش از بیخوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی بن ‌ابی طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علی بن ‌ابی طالب علیه‌السّلام نوشته‌ها و کتابهایی در باب قضاوتهای آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور میفهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده میکردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌ای را که مربوط به عبادت علیبن ابی‌طالب است، بردار بیاور. امام باقر میفرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس میدهد، هم به امام صادق درس میدهد، هم به من و شما درس میدهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علی بن ‌ابی طالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه کسی میتواند مثل علی بن‌ابی‌طالب عبادت کند؟ امام سجّادی که آن قدر عبادت میکند که امام باقر دلش به حال او میسوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ می‌آید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی بن الحسین دلتنگ میشود و دلش میسوزد و نمیتواند خودش را نگه دارد و بیاختیار زار زار گریه میکند، آن وقت علی‌بن‌الحسینِ با این‌طور عبادات میگوید: «من یقوی علی عبادت علی بن ‌ابی طالب»؛ چه کسی میتواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله‌ای طولانی میبیند...
دنیای اسلام، بلکه دنیای بشریت سالم، در مقابل او خاضع است. اینهاست که در تاریخ اثرش میماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود. آن‌جایی که لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا میافتاد و از هیچ چیز باک نداشت: «لا تأخذه فی اللَّه لومة لائم». آن‌جایی که آدمِ منحرفِ مضرِّ مخلّی بر سر راه حرکت به‌سوی خدا وجود داشت، شمشیر او فیصله دهنده بود. آن‌جایی که مظلومی بود، آن‌جایی که مصلوب‌الحقّی بود، امیرالمؤمنین به رقیقترین انسانها تبدیل میشد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
. امام صادق فصلی در باب عبادت امام سجّاد ذکر میکند؛ از جمله میفرماید: «و لقد دخل ابوجعفر ابنه علیهما السلام علیه»؛ پدرم حضرت ابی جعفر باقر یک روز پیش پدرش رفت و وارد اتاق آن بزرگوار شد. «فاذا هو قد بلغ من العبادة ما لم یبلغه احد»؛ نگاه کرد، دید پدرش از عبادت حالی پیدا کرده که هیچ کس به این حال نرسیده است. شرح میدهد: رنگش از بیخوابی زرد شده، چشمهایش از گریه درهم شده، پاهایش ورم کرده و... امام باقر اینها را در پدر بزرگوارش مشاهده کرد و دلش سوخت: «فلم املک حین رأیته بتلک الحال البکاء»؛ میگوید وقتی وارد اتاق پدرم شدم و او را به این حال دیدم، نتوانستم خودداری کنم؛ بنا کردم زار زار گریه کردن: «فبکیت رحمة له». امام سجّاد در حال فکر بود - تفکّر هم عبادتی است - به فراست دانست که پسرش امام باقر چرا گریه میکند؛ خواست یک درس عملی به او بدهد؛ سرش را بلند کرد: «قال یا بنی اعطنی بعض تلک الصحف التی فیها عبادة علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام»؛ در میان کاغذهای ما بگرد و آن دفتری که عبادت علی بن ‌ابی طالب را شرح داده، بیاور. ظاهراً از دوران امام علی بن ‌ابی طالب علیه‌السّلام نوشته‌ها و کتابهایی در باب قضاوتهای آن حضرت، در باب زندگی آن حضرت، در باب احادیث آن حضرت، در اختیار ائمّه بود. از مجموع روایات دیگر، آدم این‌طور میفهمد که در موارد گوناگونی از آن استفاده میکردند. این‌جا هم حضرت به پسرش امام باقر فرمود آن نوشته‌ای را که مربوط به عبادت علیبن ابی‌طالب است، بردار بیاور. امام باقر میفرماید: «فاعطیته»؛ رفتم آوردم و به پدرم دادم. «فقرأ فیها شیئاً یسیرا ثم ترکها من یده تضجرا»؛ مقداری به این نوشته نگاه کرد - امام سجّاد، هم به امام باقر درس میدهد، هم به امام صادق درس میدهد، هم به من و شما درس میدهد - با حال ملامت آن را بر زمین گذاشت؛ «و قال من یقوی علی عبادة علی علی بن ‌ابی طالب علیه‌السّلام»؛ فرمود چه کسی میتواند مثل علی بن‌ابی‌طالب عبادت کند؟ امام سجّادی که آن قدر عبادت میکند که امام باقر دلش به حال او میسوزد - نه مثل من و شما؛ ما که کمتر از اینها هم به چشممان بزرگ می‌آید - امام باقری که خودش هم امام است و دارای آن مقامات عالی است، از عبادت علی بن الحسین دلتنگ میشود و دلش میسوزد و نمیتواند خودش را نگه دارد و بیاختیار زار زار گریه میکند، آن وقت علی‌بن‌الحسینِ با این‌طور عبادات میگوید: «من یقوی علی عبادت علی بن ‌ابی طالب»؛ چه کسی میتواند مثل علی عبادت کند؟ یعنی بین خودش و علی فاصله‌ای طولانی میبیند

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : سیره امیرالمؤمنین(علیه السلام)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در روایتی هست که آن قدر امیرالمؤمنین با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت که یک نفر - لابد مثلاً جوانکی بوده - گفت آرزو کردیم کاش ما هم یتیم میشدیم تا امیرالمؤمنین این طور به ما لطف میکرد! آن‌قدر ناشناس به خانه فقرا و مساکین و گرفتارها و از راه‌مانده‌ها سر زد که معروف است بعد از ضربت خوردن آن حضرت، فهمیدند آن انسانِ رحیم چه کسی بوده که میآمده است و او را نمیشناخته‌اند!

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
کلیدواژه(ها) : سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
«و ما نزلت برسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به»؛ هر وقت مسأله مهمّی برای پیامبر پیش میآمد، پیامبر... [امیرالمومنین] را صدا میکرد و جلو می انداخت؛ به خاطر این که به او اعتماد داشت و میدانست که اوّلاً خوب عمل میکند؛ ثانیاً از کار سخت سرپیچی ندارد؛ ثالثاً آماده مجاهدت در راه خداست. مثلاً در «لیلة المبیت» - آن شبی که پیامبر مخفیانه از مکه به مدینه آمد - یک نفر باید آن‌جا در آن رختخواب میخوابید. پیامبر علی را جلو انداخت. در جنگها، امیرالمؤمنین را جلو میفرستاد. در کارهای مهم - هر مسأله اساسی و مهمّی که پیش میآمد - علی را جلو میانداخت: «ثقة به»؛ چون اطمینان داشت و میدانست که او برنمیگردد؛ نمیلرزد و خوب عمل خواهد کرد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : بیت المقدس
کلیدواژه(ها) : بیت المقدس
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
هشت میلیون مسلمان، بعضی آواره‌اند و بعضی در داخل سرزمینهای اشغالی وضعشان از آواره بدتر است. نه جرأت دارند رفت و آمد معمولی خودشان را بکنند؛ نه اجازه دارند حرف خودشان را بزنند؛ نه اجازه دارند نماینده‌ای در اداره کشور خودشان داشته باشند؛ در موارد زیادی جلوِ نمازخواندنشان هم گرفته میشود. مسجدالاقصی را که قبله مسلمانان است، تهدید کردند؛ در سالها پیش یک روز آن را آتش زدند؛ بعد هم که به‌اصطلاح به حفّاری آن‌جا پرداخته‌اند و کارهای خلاف انجام میدهند و میخواهند اصلاً مسجدالاقصی - قبله مسلمانان - را از شکل اسلامی خارج کنند. از جنبه اسلامی، همه اینها برای مسلمان وظیفه‌آور است. هیچ مسلمانی نمیتواند شانه خودش را از زیر بار این وظیفه خالی کند. هر مقدار که میتواند، باید به وظیفه‌اش عمل کند.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : بیت المقدس
کلیدواژه(ها) : بیت المقدس
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
مسجدالاقصی را که قبله مسلمانان است، تهدید کردند و میخواهند اصلاً مسجدالاقصی را از شکل اسلامی خارج کنند. از جنبه اسلامی، همه اینها برای مسلمان وظیفه‌آور است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : تشیع
کلیدواژه(ها) : تشیع
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
ما معمولاً وقتی شخصیتها یا خصوصیّات را به صورت جمع‌بندی شده از دور مینگریم، آنها را ستایش ‌میکنیم؛ اما وقتی نزدیک میشویم و پای عمل و پای پیروی به میان می‌آید، دچار مشکل میشویم. عیب ‌کار آحاد بشر این است. اگر همان قدری که مردم دنیا به عدالت و به انصاف و به شجاعت امیرالمؤمنین، به ‌طرفداری از مظلوم که در او بود، به طرفداری از حقیقت که در او بود، به ظلم ستیزی که در او بود، علاقه ‌و محبّت دارند، چنانچه در مقام عمل، خود را به این خصوصیّات نزدیک میکردند - ولو یک قدم - دنیا ‌گلستان میشد؛ اما ما آدمها - یعنی همین ما، همین امثال بنده؛ آدمهایی که این‌طور از دور امیرالمؤمنین ‌را ستایش میکنیم - در جایی در زندگی و در قضاوت معمولی خودمان، به یکی از همین کارهایی که از ‌امیرالمؤمنین ستایش میکنیم؛ یا از کسی که میخواهد راه امیرالمؤمنین را برود، برخورد کنیم، معلوم ‌نیست که دیگر آن قدر ستایش کنیم؛ در دل برمیآشوبیم و با او به مقابله برمیخیزیم. اگر خدای نکرده ‌شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روی او شمشیر هم میکشیم! عیب کار این‌جاست. لذا جا دارد که ما ‌همان قدری که از جمع‌بندی شده خصال امیرالمؤمنین سخن میگوییم، از ریز خصوصیّات آن بزرگوار هم ‌مطّلع شویم. این امیرالمؤمنین که عادل بود، عدل او چگونه بود؟ این عدلی که این قدر تعریف دارد، در ‌مقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعی کنیم که در مقام عمل، خودمان را به او نزدیک کنیم. این درست ‌است؛ این مایه تکامل است. شما شنیده‌اید که در بعضی از روایات آمده است کسانی به ائمه علیهم‌السّلام ‌عرض میکردند ما شیعیان شما هستیم - کما این که طبق روایتی، کسانی آمدند و به خود امیرالمؤمنین ‌هم این را گفتند - اما ائمّه بنابر این روایات، در جواب اینها استنکار میکردند: کجای شما به دوستان و ‌پیروان ما شبیه است؟ شما این خصلت و این خصوصیت و این رفتار و این گفتار را دارید. به عبارت دیگر، ‌اینها از ما مطالبه عمل میکنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است. انسان باید به چیزی معتقد باشد.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در جنگ ۱۹۶۷، اسرائیلیها توانستند با کمک امریکا و دولتهای دیگر، مبالغی از زمینهای مصر و سوریه و اردن را تصرّف کنند. ‌بعد، در جنگ ۱۹۷۳ که اینها شروع کردند، باز به کمک آن قدرتها توانستند نتیجه جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمینهای ‌دیگری را تصرّف کنند‌.‌‌ ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
از جهت امنیتی، مسأله اسرائیل، یک خطر امنیتی، نه فقط برای مردم خودش، بلکه برای کلّ منطقه[خاورمیانه] است؛ برای این‌که ‌اینها الان زرّادخانه اتمی دارند و باز هم تولید میکنند! سازمان ملل هم چند بار هشدار داده، اما اعتنا نکرده‌اند؛ البته عمده‌اش هم ‌به‌خاطر پشتیبانی امریکاست؛ یعنی گناهِ کارهای صهیونیستها و دولت غاصب، به میزان زیادی به گردن رژیم امریکاست. شما این ‌را بدانید؛ در طول این...[چندین] سالی که اینها سرِکارند، در شورای امنیت سازمان ملل، بیست و نه قطعنامه علیه اسرائیل صادر ‌شده، که امریکا هر بیست و نه مورد را «وتو» کرده است! الان هم ...‌‌ - ‌از بعد از فروپاشی شوروی سابق تاکنون - که دیگر اصلاً ‌اجازه نمیدهد که در شورای امنیت، قطعنامه‌ای علیه اسرائیل مطرح شود! پس، گناه این جرائم به گردن امریکاست. امریکا که این ‌قدر چهره صلح‌طلبانه به خودش میگیرد و گاهی هم لبخندهای زهرآگینی را به همه ملتها‌ - ‌از جمله به ملت شریف و مظلوم ما - ‌نشان میدهد، در قضیه فلسطین، مجرم درجه یک است؛ یکی از گناهانش این است. امروز دست امریکا تا مرفق در خون فلسطینیها ‌فرورفته است‌.‌‌ ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
گناهِ کارهای صهیونیستها و دولت غاصب، به میزان زیادی به گردن رژیم امریکاست. ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
گناه جرائم رژیم صهیونیستی به گردن امریکاست. ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امریکا که این قدر چهره صلح‌طلبانه به خودش میگیرد و گاهی هم لبخندهای زهرآگینی را به همه ملتها نشان میدهد، در قضیه ‌فلسطین، مجرم درجه یک است. ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امروز دست امریکا تا مرفق در خون فلسطینیها فرورفته است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
‌امروز ترفند صهیونیستها و پشتیبانانشان این است که از نام زیبای صلح استفاده میکنند. ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : جنایات اسرائیل
کلیدواژه(ها) : جنایات اسرائیل
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در میان زشتیهایی که در قرن [اخیر] بر ما گذشت... یکی از زشت‌ترین، یا شاید بشود گفت زشت‌ترین آنها، مسأله فلسطین بود. ‌چرا؟ چون در این قضیه، یک ملت را از کشور خودش بیرون کردند... یک ملت را از خانه و از کشور خود بیرون کنند و یک عدّه ‌آدمهایی را از اطراف دنیا جمع کنند و به جای آن افراد در آن کشور بگذارند. چرا؟ چون آن جماعتی که از اطراف دنیا جمع ‌کردند، از یک نژادند؛ نژاد اسرائیلی، نژاد یهودی! یعنی یک حرکت نژادگرایانه زشت که هر جای دنیا به‌وسیله هر کسی در ابعاد ‌کوچکتر از این پیش میآمد، مایه ننگ و سرافکندگی بود؛ اما این را در ابعاد یک کشور به‌وجود آوردند. چه کسی به‌وجود آورد؟ در ‌حقیقت انگلیس؛ بعد هم امریکا‌.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : جنایات اسرائیل
کلیدواژه(ها) : جنایات اسرائیل
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
امروز ترفند صهیونیستها و پشتیبانانشان - که دولت امریکا مهمترین پشتیبان آنهاست - این است که از نام زیبای صلح استفاده ‌میکنند: آقا صلح کنید؛ این حرفها چیست!؟ بله؛ صلح چیز خیلی خوبی است؛ اما صلح کجا و با چه کسی!؟ کسی وارد خانه شما ‌شده، به‌زور در را شکسته و شما را کتک زده، به عیال و اولادتان اهانت کرده و از سه اتاقی که شما دارید، دو تا و نصفش را گرفته ‌نشسته است؛ بعد بگوید شما چرا بیخودی مرتّب به این و آن شکایت میکنید؛ مرتّب دعوا و معارضه میکنید؛ بیایید با هم صلح ‌کنیم. آیا این صلح شد!؟ صلح این است که شما از خانه بیرون بروید؛ اگر با هم جنگی داشتیم، آن وقت بیایند صلحمان بدهند. ‌شما در خانه ما نشسته‌اید؛ شما در این جا این همه جنایت کرده‌اید؛ شما همین حالا هم اگر دستتان برسد، کوتاهی ندارید. همین ‌الان رژیم صهیونیستی تقریباً روزانه به جنوب لبنان حمله میکند؛ نه به مبارزان لبنان، بلکه به روستاهای جنوب لبنان، به ‌مدرسه‌های جنوب لبنان. همین چند روز قبل از این، به یک مدرسه جنوب لبنان حمله کرد و جمعی از بچه‌های کوچک را ‌کشت‌! ‌اینها که تجاوزی نکرده بودند، اینها که اسلحه‌ای به دست نگرفته بودند‌. ‌طبیعت، طبیعت متجاوز است. آن روزی که ‌صهیونیستها وارد لبنان شدند و در دیریاسین و بقیه جاها آن‌طور قتل عام کردند، کسی با آنها کاری نکرده بود‌. ‌اقلاًّ آن عدّه مردم ‌کاری نکرده بودند؛ البته چرا، یک عدّه جوانان غیور عرب با آنها میجنگیدند. همان روز هم میگفتند چرا داخل خانه ما آمده‌اید و ‌این کارها را میکنید؛ اما آن مردمی که مورد ستم آنها قرار میگرفتند و از مزارع و روستاهایشان آن‌طور با قتل‌عام اخراج میشدند ‌که کاری نکرده بودند‌. ‌بنابراین، طبیعت این رژیم، تجاوز است‌. ‌رژیم صهیونیستی، اصلاً برپایه زورگویی و خشونت و قساوت بنا ‌شده است و پیش میرود. بدون این، پیشرفتی نمیداشت و بعد از این هم نخواهد داشت. میگویید با این رژیم صلح کنید!؟ چه ‌صلحی!؟ اگر آنها به حقّ خودشان قانع شوند - یعنی خانه را که فلسطین است، به صاحبان خانه واگذار کنند و سراغ کار خودشان ‌بروند؛ یا از دولت فلسطین اجازه بگیرند و بگویند به ما اجازه دهید تعدادی از ما، یا همه ما در این کشور بمانیم - کسی با آنها ‌جنگی نخواهد داشت. جنگ این است که آنها غاصبانه و زورگویانه وارد خانه دیگران شده‌اند؛ آنها را از خانه بیرون کرده‌اند و الان ‌هم به آنها ظلم میکنند. الان هم به همه کشورهای منطقه ظلم میکنند و تهدیدی برای همه هستند‌.‌‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : جنایات اسرائیل
کلیدواژه(ها) : جنایات اسرائیل
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
طبیعت رژیم صهیونیستی، تجاوز است‌. ‌رژیم صهیونیستی، اصلاً برپایه زورگویی و خشونت و قساوت بنا شده است و پیش میرود. ‌بدون این، پیشرفتی نمیداشت و بعد از این هم نخواهد داشت. ‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
امروز ترفند صهیونیستها و پشتیبانانشان - که دولت امریکا مهمترین پشتیبان آنهاست - این است که از نام زیبای صلح استفاده میکنند: ‌آقا صلح کنید؛ این حرفها چیست!؟ بله؛ صلح چیز خیلی خوبی است؛ اما صلح کجا و با چه کسی!؟ کسی وارد خانه شما شده، به‌زور در را ‌شکسته و شما را کتک زده، به عیال و اولادتان اهانت کرده و از سه اتاقی که شما دارید، دو تا و نصفش را گرفته نشسته است؛ بعد بگوید ‌شما چرا بیخودی مرتّب به این و آن شکایت میکنید؛ مرتّب دعوا و معارضه میکنید؛ بیایید با هم صلح کنیم. آیا این صلح شد!؟ صلح این ‌است که شما از خانه بیرون بروید؛ اگر با هم جنگی داشتیم، آن وقت بیایند صلحمان بدهند. شما در خانه ما نشسته‌اید؛ شما در این جا ‌این همه جنایت کرده‌اید؛ شما همین حالا هم اگر دستتان برسد، کوتاهی ندارید... طبیعت، طبیعت متجاوز است. آن روزی که ‌صهیونیستها وارد لبنان شدند و در دیریاسین و بقیه جاها آن‌طور قتل عام کردند، کسی با آنها کاری نکرده بود. اقلاًّ آن عدّه مردم کاری ‌نکرده بودند؛ البته چرا، یک عدّه جوانان غیور عرب با آنها میجنگیدند. همان روز هم میگفتند چرا داخل خانه ما آمده‌اید و این کارها را ‌میکنید؛ اما آن مردمی که مورد ستم آنها قرار میگرفتند و از مزارع و روستاهایشان آن‌طور با قتل‌عام اخراج میشدند که کاری نکرده ‌بودند. بنابراین، طبیعت این رژیم، تجاوز است. رژیم صهیونیستی، اصلاً برپایه زورگویی و خشونت و قساوت بنا شده است و پیش میرود. ‌بدون این، پیشرفتی نمیداشت و بعد از این هم نخواهد داشت. میگویید با این رژیم صلح کنید!؟ چه صلحی!؟ اگر آنها به حقّ خودشان قانع ‌شوند - یعنی خانه را که فلسطین است، به صاحبان خانه واگذار کنند و سراغ کار خودشان بروند؛ یا از دولت فلسطین اجازه بگیرند و ‌بگویند به ما اجازه دهید تعدادی از ما، یا همه ما در این کشور بمانیم - کسی با آنها جنگی نخواهد داشت. جنگ این است که آنها ‌غاصبانه و زورگویانه وارد خانه دیگران شده‌اند؛ آنها را از خانه بیرون کرده‌اند و الان هم به آنها ظلم میکنند. الان هم به همه کشورهای ‌منطقه ظلم میکنند و تهدیدی برای همه هستند. بنابراین، اینها صلح را هم مقدّمه‌ای برای تجاوز بعدی میخواهند! اگر صلحی برقرار شود، ‌مقدّمه‌ای است برای این‌که بعد بتوانند طور دیگری تجاوز و تعدّی کنند‌.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
تسلّط غاصبانه صهیونیستها بر فلسطین سه رکن داشت: یک رکنش عبارت از قساوت با عربها بود. برخوردشان با صاحبان اصلی، با ‌قساوت و با سختی و خشونت شدید همراه بود. با اینها هیچ‌گونه مدارا نمیکردند‌.‌‌ رکن دوم، دروغ به افکار عمومی دنیا بود. این دروغ به ‌افکار عمومی دنیا، یکی از آن حرفهای عجیب است. این قدر اینها به‌وسیله رسانه‌های صهیونیستی که دست یهودیها بود، دروغ گفتند - ‌هم قبل از آن و هم بعد از آن، این دروغها گفته میشد - که به خاطر همین دروغها بعضی از سرمایه‌داران یهودی را گرفتند! خیلیها هم ‌دروغهای آنها را باور کردند... رکن سوم هم ساخت و پاخت، مذاکره - و به قول خودشان «لابی» - است. بنشین با این دولت، با آن ‌شخصیت، با آن سیاستمدار، با آن روشنفکر، با آن نویسنده، با آن شاعر، صحبت و ساخت و پاخت کن! کار اینها تا به‌حال سه رکن ‌داشته است که توانسته‌اند این کشور را با این فریب و با این خدعه بگیرند. آن وقت قدرتهای خارجی هم با اینها همراه بودند؛ که عمده ‌انگلیس بود. سازمان ملل و قبل از سازمان ملل، جامعه ملل هم - که بعد از جنگ برای به اصطلاح مسائل صلح تشکیل شده بود - ‌همیشه از اینها حمایت کردند؛ مگر در موارد معدودی. در همان سال ۱۹۴۸، جامعه ملل قطعنامه‌ای صادر نمود و فلسطین را بدون دلیل ‌و بدون علّت تقسیم کرد. گفت پنجاه و هفت درصد از سرزمین فلسطین متعلّق به یهودیهاست؛ در حالی که قبل از آن، در حدود پنج ‌درصد زمینهای فلسطین متعلّق به اینها بود! آنها هم دولت تشکیل دادند و بعد هم قضایای گوناگون و حمله به روستاها و شهرها و ‌خانه‌ها و حمله به بیگناهان اتّفاق افتاد. البته دولتهای عرب هم کوتاهیهایی کردند. چند جنگ اتّفاق افتاد. در جنگ ۱۹۶۷، اسرائیلیها ‌توانستند با کمک امریکا و دولتهای دیگر، مبالغی از زمینهای مصر و سوریه و اردن را تصرّف کنند. بعد، در جنگ ۱۹۷۳ که اینها شروع ‌کردند، باز به کمک آن قدرتها توانستند نتیجه جنگ را به نفع خودشان قرار دهند و زمینهای دیگری را تصرّف کنند‌.‌‌ هدف اسرائیل، ‌توسعه است‌. ‌دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا میخواستند، بعد نصف زمین فلسطین را ‌گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهای همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز کردند و ‌زمینهای آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
هدف اسرائیل، توسعه است‌. ‌دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا میخواستند، بعد نصف زمین ‌فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهای همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز ‌کردند و زمینهای آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است. البته این روزها کمتر اسم می‌آورند؛ سعی ‌میکنند کتمان کنند. باز هم به افکار عمومی دروغ میگویند. چرا؟ چون در این مرحله‌ای که الان هستیم، احتیاج دارند که هدفهای ‌توسعه‌طلبانه خود را کتمان کنند! گرفتاریای که امروز صهیونیستها دارند، این است که به صلح احتیاج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال ‌‌۱۹۴۷ تا سال ۱۹۶۷ مبارزه‌ای نبود و آن بیست سال در حال خوبی نگذشت. بعد هم که مبارزات مسلّحانه شروع شد. این مبارزات ‌مسلّحانه از بیرون سرزمین فلسطین بود؛ همین سازمان آزادیبخش و بقیه گروهها، مرکزشان در اردن یا در سوریه یا در جاهای دیگر ‌بود. گروههایی را میفرستادند و هدف اسرائیل، توسعه است‌. ‌دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا میخواستند، بعد نصف زمین ‌فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهای همسایه فلسطین - مثل اردن و سوریه و مصر - تجاوز ‌کردند و زمینهای آنها را گرفتند. الان هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است. البته این روزها کمتر اسم می‌آورند؛ سعی ‌میکنند کتمان کنند. باز هم به افکار عمومی دروغ میگویند. چرا؟ چون در این مرحله‌ای که الان هستیم، احتیاج دارند که هدفهای ‌توسعه‌طلبانه خود را کتمان کنند! گرفتاریای که امروز صهیونیستها دارند، این است که به صلح احتیاج مبرم دارند. چرا؟ چون بعد از سال ‌‌۱۹۴۷ تا سال ۱۹۶۷ مبارزه‌ای نبود و آن بیست سال در حال خوبی نگذشت. بعد هم که مبارزات مسلّحانه شروع شد. این مبارزات ‌مسلّحانه از بیرون سرزمین فلسطین بود؛ همین سازمان آزادیبخش و بقیه گروهها، مرکزشان در اردن یا در سوریه یا در جاهای دیگر ‌بود. گروههایی را میفرستادند و حمله‌ای میکردند و ضربه‌ای میزدند و عقب میکشیدند. در داخل سرزمین فلسطین، سازمان مبارزی ‌شکل نگرفته بود. در داخل سرزمین، مردم مرعوب بودند و نمیتوانستند هیچ حرکتی بکنند؛ اما بعد از انقلاب اسلامی دو اتّفاق مهم افتاد. ‌یکی این‌که نهضت فلسطین - که یک نهضت غیر دینی بود - به یک نهضت اسلامی تبدیل شد و مقاومت اسلامی به‌وجود آمد و رنگ ‌اسلامی گرفت. همان مبارزانی هم که از بیرون مبارزه میکردند - مثل کسانی که از لبنان یا مناطق دیگر به اسرائیل حمله میکردند و به ‌آنها ضربه میزدند - با انگیزه اسلامی، که یک انگیزه بسیار قوی است، وارد میدان شدند. ثانیاً «انتفاضه» به‌وجود آمد. «انتفاضه»، یعنی ‌قیام و شورش در داخل سرزمین و وطن مغصوب. از این قیام میترسند؛ چون برایشان خیلی مهمّ است. البته سعی میکنند مطلب را ‌آن‌چنان که هست، منعکس نکنند؛ اما مبارزات مردم فلسطین در داخل سرزمین فلسطین، برای رژیم صهیونیستی شکننده و کوبنده ‌است؛ ستون فقراتشان را میشکافد. چرا؟ به‌خاطر این که اینها به یهودیانی که از سراسر دنیا در این منطقه جمع کرده‌اند، وعده دادند که ‌در این‌جا امنیت و راحتی و زندگی خوش هست و گفتند بیایید در این‌جا آقایی کنید؛ اما حالا اینها طاقت برخورد با این نسل نوخاسته ‌و صاحبان اصلی این سرزمین را که امروز بیدار شده‌اند، ندارند. ارکان نظام صهیونیستی متزلزل است؛ لذا اینها الان مجبورند که ‌با دولتهای منطقه هرطور هست، مسأله صلح را تمام کنند، تا بتوانند به مسأله داخلی خودشان برسند. این قضیه به‌اصطلاح صلح با ‌سازمان آزادیبخش فلسطین و قضیه عرفات هم دنباله همین است. آنها خواستند یک عنصر فلسطینی را داخل طرح سازش بیاورند؛ ‌شاید بتوانند فلسطینیهای مبارز را در داخل سرزمینهای اشغالی ساکت کنند؛ اما نتوانستند. امروز با این خصوصیات، دیگر دولت غاصب ‌صهیونیست جرأت نمیکند مسأله اصلی خودش را - که توسعه نیل تا فرات است - مطرح کند. سرزمین موعود صهیونیستها، به گمان ‌باطلشان، از رود نیل تا فرات ادامه دارد. هرچه‌اش را نگرفتند، باید بعد از این بگیرند؛ برنامه‌شان این است! الان جرأت نمیکنند این را به ‌زبان بیاورند‌.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
از جهت امنیتی، مسأله اسرائیل، یک خطر امنیتی، نه فقط برای مردم خودش، بلکه برای کلّ منطقه است؛ برای این‌که اینها الان زرّادخانه ‌اتمی دارند و باز هم تولید میکنند! سازمان ملل هم چند بار هشدار داده، اما اعتنا نکرده‌اند؛ البته عمده‌اش هم به‌خاطر پشتیبانی ‌امریکاست؛ یعنی گناهِ کارهای صهیونیستها و دولت غاصب، به میزان زیادی به گردن رژیم امریکاست. شما این را بدانید؛ در طول این ‌پنجاه سالی که اینها سرِکارند، در شورای امنیت سازمان ملل، بیست و نه قطعنامه علیه اسرائیل صادر شده، که امریکا هر بیست و نه ‌مورد را «وتو» کرده است! الان هم حدود ده سالی است - از بعد از فروپاشی شوروی سابق تاکنون - که دیگر اصلاً اجازه نمیدهد که در ‌شورای امنیت، قطعنامه‌ای علیه اسرائیل مطرح شود! پس، گناه این جرائم به گردن امریکاست. امریکا که این قدر چهره صلح‌طلبانه به ‌خودش میگیرد و گاهی هم لبخندهای زهرآگینی را به همه ملتها - از جمله به ملت شریف و مظلوم ما - نشان میدهد، در قضیه ‌فلسطین، مجرم درجه یک است؛ یکی از گناهانش این است. امروز دست امریکا تا مرفق در خون فلسطینیها فرورفته است... از لحاظ ‌اقتصادی هم، اسرائیل برای منطقه، خطر است. چندی است که صهیونیستهای حاکم بر فلسطین، تزی را به نام «تز خاورمیانه جدید» ‌مطرح کرده‌اند. خاورمیانه جدید، یعنی چه؟ یعنی خاورمیانه بر محور کشور اسرائیل شکل بگیرد و اسرائیل بتدریج بر کشورهای عربی و ‌کشورهای منطقه و مناطق نفتی در خلیج فارس سیطره اقتصادی داشته باشد! این هدف اسرائیلیهاست. بعضی از دولتها غافلند. وقتی به ‌آنها اعتراض میشود، میگویند ما که رابطه برقرار نکردیم؛ ما به تجّارشان اجازه دادیم بیایند! اتّفاقاً آنها همین را میخواهند. آنها میخواهند ‌اسرائیل با حمایت امریکا و با پشتیبانی از زرّادخانه خطرناک خودشان، از غفلت و ضعف بعضی از دولتها استفاده کند و به آن‌جا وارد شود ‌و مراکز اقتصادی و منابع مالی را در دست گیرد. این خطر خیلی بزرگی برای منطقه است. بزرگتر از همه خطرها این است. خدا آن روز ‌را نیاورد و نخواهد آورد و ملتهای مسلمان اجازه نخواهند داد که چنین اتّفاقی بیفتد؛ اما نقشه آنها این است که با تکیه بر اقتصاد بتوانند ‌همه مراکز قدرت را در این کشورها در دست گیرند. بنابراین، از لحاظ اسلامی، از لحاظ انسانی، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ امنیتی، از ‌لحاظ سیاسی، امروز وجود اسرائیل، یک خطر بزرگ برای ملتها و کشورهای منطقه است‌.‌‌ برای مسأله خاورمیانه هم یک راه بیشتر وجود ‌ندارد و آن انحلال و زوال دولت صهیونیستی است‌.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
طبیعت رژیم صهیونیستی، تجاوز است. رژیم صهیونیستی، اصلاً برپایه زورگویی و خشونت و قساوت بنا شده است و پیش میرود. بدون ‌این، پیشرفتی نمیداشت و بعد از این هم نخواهد داشت.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
هدف اسرائیل، توسعه است‌. ‌دولت صهیونیستی به سرزمین فلسطین فعلی هم قانع نیست. اوّل یک وجب جا میخواستند، بعد نصف زمین ‌فلسطین را گرفتند، بعد همه سرزمین فلسطین را گرفتند، بعد به کشورهای همسایه فلسطین تجاوز کردند و زمینهای آنها را گرفتند. ‌الان هم هدف اساسی صهیونیزم، ایجاد اسرائیل بزرگ است.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
سرزمین موعود صهیونیستها، به گمان باطلشان، از رود نیل تا فرات ادامه دارد. هرچه‌اش را نگرفتند، باید بعد از این بگیرند؛ برنامه‌شان این ‌است! الان جرأت نمیکنند این را به زبان بیاورند‌.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
گناهِ کارهای صهیونیستها و دولت غاصب، به میزان زیادی به گردن رژیم امریکاست.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : رژیم صهیونیستی
کلیدواژه(ها) : رژیم صهیونیستی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
از لحاظ اسلامی، از لحاظ انسانی، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ امنیتی، از لحاظ سیاسی، امروز وجود اسرائیل، یک خطر بزرگ برای ملتها و ‌کشورهای منطقه است.‌

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1378/10/10
عنوان فیش : سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا
کلیدواژه(ها) : سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
چندی است که صهیونیستهای حاکم بر فلسطین، تزی را به نام «تز خاورمیانه جدید» مطرح کرده‌اند. خاورمیانه جدید، یعنی چه؟ ‌یعنی خاورمیانه بر محور کشور اسرائیل شکل بگیرد و اسرائیل بتدریج بر کشورهای عربی و کشورهای منطقه و مناطق نفتی در ‌خلیج فارس سیطره اقتصادی داشته باشد! این هدف اسرائیلیهاست. بعضی از دولتها غافلند. وقتی به آنها اعتراض میشود، میگویند ‌ما که رابطه برقرار نکردیم؛ ما به تجّارشان اجازه دادیم بیایند! اتّفاقاً آنها همین را میخواهند. آنها میخواهند اسرائیل با حمایت ‌امریکا و با پشتیبانی از زرّادخانه خطرناک خودشان، از غفلت و ضعف بعضی از دولتها استفاده کند و به آن‌جا وارد شود و مراکز ‌اقتصادی و منابع مالی را در دست گیرد. این خطر خیلی بزرگی برای منطقه است. بزرگتر از همه خطرها این است. خدا آن روز را ‌نیاورد و نخواهد آورد و ملتهای مسلمان اجازه نخواهند داد که چنین اتّفاقی بیفتد؛ اما نقشه آنها این است که با تکیه بر اقتصاد ‌بتوانند همه مراکز قدرت را در این کشورها در دست گیرند. بنابراین، از لحاظ اسلامی، از لحاظ انسانی، از لحاظ اقتصادی، از لحاظ ‌امنیتی، از لحاظ سیاسی، امروز وجود اسرائیل، یک خطر بزرگ برای ملتها و کشورهای منطقه است‌.‌