[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :مقابله با انحرافات بزرگ جامعه اسلامی؛ علت قیام امام حسین (ع) کلیدواژه(ها) : انحراف جامعه اسلامی, انحراف حاکمان, حادثه عاشورا, تحلیل حادثه عاشورا, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, تحلیل حادثه عاشورا, یزیدبن معاویه, قیام امام حسین(علیه السلام), حادثه عاشورا, تاثیر حادثه عاشورا بر انقلاب اسلامی, معارف حسینی, اهداف قیام امام حسین(علیه السلام), تحلیل حادثه عاشورا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دو نوع انحراف داریم. یك وقت مردم فاسد میشوند - خیلی وقتها چنین چیزی پیش میآید - اما احكام اسلامی از بین نمیرود؛ لیكن یك وقت مردم كه فاسد میشوند، حكومتها هم فاسد میشوند، علما و گویندگان دین هم فاسد میشوند! از آدمهای فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمیشود. قرآن و حقایق را تحریف میكنند؛ خوبها را بد، بدها را خوب، منكر را معروف و معروف را منكر میكنند! خطّی را كه اسلام - مثلاً - به این سمت كشیده است، صدوهشتاد درجه به سمت دیگر عوض میكنند! اگر جامعه و نظام اسلامی به چنین چیزی دچار شد، تكلیف چیست؟ البته پیغمبر فرموده بود كه تكلیف چیست؛ قرآن هم فرموده است: «من یرتد منكم عن دینه فسوف یأتی اللَّه بقوم یحبّهم و یحبّونه»تا آخر - و آیات زیاد و روایات فراوان دیگر و همین روایتی كه از قول امام حسین برایتان نقل میكنم. امام حسین علیهالسّلام، این روایت پیغمبر را برای مردم خواند. پیغمبر فرموده بود؛ اما آیا پیغمبر میتوانست به این حكم الهی عمل كند؟ نه؛ چون این حكم الهی وقتی قابل عمل است كه جامعه منحرف شده باشد. اگر جامعه، منحرف شد، باید كاری كرد. خدا حكمی در اینجا دارد. در جوامعی كه انحراف به حدّی پیش میآید كه خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تكلیفی دارد. خدا انسان را در هیچ قضیهای بیتكلیف نمیگذارد. پیغمبر، این تكلیف را فرموده است - قرآن و حدیث گفتهاند - اما پیغمبر كه نمیتواند به این تكلیف عمل كند. چرا نمیتواند؟ چون این تكلیف را آن وقتی میشود عمل كرد كه جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین كه، به آن شكل منحرف نشده است. در زمان امام حسن كه معاویه در رأس حكومت است، اگرچه خیلی از نشانههای آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدّی نرسیده است كه خوف تبدیل كلّی اسلام وجود داشته باشد. شاید بشود گفت در برههای از زمان، چنین وضعیتی هم پیش آمد؛ اما در آن وقت، فرصتی نبود كه این كار انجام گیرد - موقعیت مناسبی نبود - این حكمی كه جزو مجموعهی احكام اسلامی است، اهمیّتش از خود حكومت كمتر نیست؛ چون حكومت، یعنی ادارهی جامعه. اگر جامعه بتدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حكم خدا تبدیل شد؛ اگر ما آن حكم تغییر وضع و تجدید حیات - یا به تعبیر امروزِ انقلاب، اگر آن حكم انقلاب - را نداشته باشیم، این حكومت به چه دردی میخورد؟ پس اهمیت آن حكمی كه مربوط به برگرداندن جامعهی منحرف به خطّ اصلی است، از اهمیت خود حكمِ حكومت كمتر نیست. شاید بشود گفت كه اهمیتش از جهاد با كفّار بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهی از منكر معمولی در یك جامعهی اسلامی بیشتر است. حتّی شاید بشود گفت اهمیت این حكم از عبادات بزرگ الهی و از حج بیشتر است. چرا؟ به خاطر اینكه در حقیقت این حكم، تضمین كنندهی زنده شدن اسلام است؛ بعد از آنكه مُشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است. خوب؛ چه كسی باید این حكم را انجام دهد؟ چه كسی باید این تكلیف را به جا بیاورد؟ یكی از جانشینان پیغمبر، وقتی در زمانی واقع شود كه آن انحراف، به وجود آمده است. البته به شرط اینكه موقعیت مناسب باشد؛ چون خدای متعال، به چیزی كه فایده ندارد تكلیف نكرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر كاری بكنند، فایدهای ندارد و اثر نمیبخشد. باید موقعیت مناسب باشد. البته موقعیت مناسب بودن هم معنای دیگری دارد؛ نه اینكه بگوییم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست؛ مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد؛ یعنی انسان بداند این كار را كه كرد، نتیجهای بر آن مترتّب میشود؛ یعنی ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تكلیفی است كه باید یك نفر انجام میداد. در زمان امام حسین علیهالسّلام، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام كند؛ زیرا انحراف پیدا شده است. برای اینكه بعد از معاویه كسی به حكومت رسیده است كه حتّی ظواهر اسلام را هم رعایت نمیكند! شُرب خَمر و كارهای خلاف میكند. تعرّضات و فسادهای جنسی را واضح انجام میدهد. علیه قرآن حرف میزند. علناً شعر برخلاف قرآن و بر رّد دین میگوید و علناً مخالف با اسلام است! منتها چون اسمش رئیس مسلمانهاست، نمیخواهد اسم اسلام را براندازد. او عامل به اسلام، علاقهمند و دلسوز به اسلام نیست؛ بلكه با عمل خود، مثل چشمهای كه از آن مرتب آب گندیده تراوش میكند و بیرون میریزد و همهی دامنه را پر میكند، از وجود او آب گندیده میریزد و همهی جامعهی اسلامی را پر خواهد كرد! حاكم فاسد، این گونه است دیگر؛ چون حاكم، در رأس قلّه است و آنچه از او تراوش كند، در همانجا نمیماند - برخلاف مردم عادّی - بلكه میریزد و همهی قلّه را فرا میگیرد! مردم عادّی، هركدام جای خودشان را دارند. البته هر كس كه بالاتر است؛ هر كس كه موقعیت بالاتری در جامعه دارد، فساد و ضررش بیشتر است. فساد آدمهای عادّی، ممكن است برای خودشان، یا برای عدّهای دور و برشان باشد؛ اما آن كسی كه در رأس قرار گرفته است، اگر فاسد شد، فساد او میریزد و همهی فضا را پر میكند؛ همچنان كه اگر صالح شد، صلاح او میریزد و همهی دامنه را فرا میگیرد. چنین كسی با آن فساد، بعد از معاویه، خلیفهی مسلمین شده است! خلیفهی پیغمبر! از این انحراف بالاتر؟! زمینه هم آماده است. زمینه آماده است، یعنی چه؟ یعنی خطر نیست. چرا؛ خطر كه هست. مگر ممكن است كسی كه در رأس قدرت است، در مقابل انسانهای معارض، برای آنها خطر نیافریند؟ جنگ است دیگر. شما میخواهی او را از تخت قدرت پایین بكشی و او بنشیند تماشا كند! بدیهی است كه او هم به شما ضربه میزند. پس خطر هست. اینكه میگوییم موقعیت مناسب است، یعنی فضای جامعهی اسلامی، طوری است كه ممكن است پیام امام حسین به گوش انسانها در همان زمان و در طول تاریخ برسد. اگر در زمان معاویه، امام حسین میخواست قیام كند، پیام او دفن میشد. این به خاطر وضع حكومت در زمان معاویه است. سیاستها به گونهای بود كه مردم نمیتوانستند حقّانیت سخن حق را بشنوند. لذا همین بزرگوار، ده سال در زمان خلافت معاویه، امام بود، ولی چیزی نگفت؛ كاری، اقدامی و قیامی نكرد؛ چون موقعیت آنجا مناسب نبود. قبلش هم امام حسن علیهالسّلام بود. ایشان هم قیام نكرد؛ چون موقعیت مناسب نبود. نه اینكه امام حسین و امام حسن، اهل این كار نبودند. امام حسن و امام حسین، فرقی ندارند. امام حسین و امام سجّاد، فرقی ندارند. امام حسین و امام علی النقی و امام حسن عسكری علیهمالسّلام فرقی ندارند. البته وقتی كه این بزرگوار، این مجاهدت را كرده است، مقامش بالاتر از كسانی است كه نكردند؛ اما اینها از لحاظ مقام امامت یكسانند. برای هر یك از آن بزرگواران هم كه پیش میآمد، همین كار را میكردند و به همین مقام میرسیدند. خوب؛ امام حسین هم در مقابل چنین انحرافی قرار گرفته است. پس باید آن تكلیف را انجام دهد. موقعیت هم مناسب است؛ پس دیگر عذری وجود ندارد. لذا عبداللَّهبنجعفر و محمدبنحنفیه و عبداللَّهبنعباس - اینها كه عامی نبودند، همه دینشناس، آدمهای عارف، عالم و چیز فهم بودند - وقتی به حضرت میگفتند كه «آقا! خطر دارد، نروید» میخواستند بگویند وقتی خطری در سر راه تكلیف است، تكلیف، برداشته است. آنها نمیفهمیدند كه این تكلیف، تكلیفی نیست كه با خطر برداشته شود. این تكلیف، همیشه خطر دارد. آیا ممكن است انسان، علیه قدرتی آنچنان مقتدر - به حسب ظاهر - قیام كند و خطر نداشته باشد؟! مگر چنین چیزی میشود؟! این تكلیف، همیشه خطر دارد. همان تكلیفی كه امام بزرگوار انجام داد. به امام هم میگفتند «آقا! شما كه با شاه درافتادهاید، خطر دارد.» امام نمیدانست خطر دارد؟! امام نمیدانست كه دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، انسان را میگیرد، میكشد، شكنجه میكند، دوستان انسان را میكشد و تبعید میكند؟! امام اینها را نمیدانست؟! كاری كه در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخهی كوچكش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتیجهی شهادت رسید، اینجا به نتیجهی حكومت. این همان است؛ فرقی نمیكند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یكی بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایهی مهمی است و خود یكی از پایههای اسلام است. پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعهی اسلامی به خطّ صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی كه راه، عوضی شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ كسانی، مسلمین را منحرف كرده و زمینه و شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ، اوقات مختلفی است. گاهی شرایط آماده است و گاهی آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان كار را كرد. هدف یكی بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف راه میافتد و میخواهد علیه حكومت و مركز باطل قیام كند، برای اینكه اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مركز صحیح خود برگرداند، یك وقت است كه وقتی قیام كرد، به حكومت میرسد؛ این یك شكل آن است - در زمان ما بحمداللَّه اینطور شد - یك وقت است كه این قیام، به حكومت نمیرسد؛ به شهادت میرسد. آیا در این صورت، واجب نیست؟ چرا؛ به شهادت هم برسد واجب است. آیا در این صورتی كه به شهادت برسد، دیگر قیام فایدهای ندارد؟ چرا؛ هیچ فرقی نمیكند. این قیام و این حركت، در هر دو صورت فایده دارد - چه به شهادت برسد، چه به حكومت - منتها هركدام، یك نوع فایده دارد. باید انجام داد؛ باید حركت كرد. این، آن كاری بود كه امام حسین انجام داد. منتها امام حسین آن كسی بود كه برای اوّلین بار این حركت را انجام داد. قبل از او انجام نشده بود؛ چون قبل از او - در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین - چنین زمینه و انحرافی به وجود نیامده بود، یا اگر هم در مواردی انحرافی بود، زمینهی مناسب و مقتضی نبود. زمان امام حسین، هر دو وجود داشت. در باب نهضت امام حسین، این اصلِ قضیه است. پس میتوانیم اینطور جمعبندی كنیم، بگوییم: امام حسین قیام كرد تا آن واجب بزرگی را كه عبارت از تجدید بنای نظام و جامعهی اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعهی اسلامی است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امر به معروف و نهی از منكر است؛ بلكه خودش یك مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منكر است. البته این كار، گاهی به نتیجهی حكومت میرسد؛ امام حسین برای این آماده بود. گاهی هم به نتیجهی شهادت میرسد؛ برای این هم آماده بود. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :واجب بودن قیام در برابر انحراف کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), تحلیل حادثه عاشورا, قیام امام حسین(علیه السلام), ظلمستیزی نوع(ها) : حدیث متن فیش : امام حسین از مکه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هر کدام از منازل، صحبتی با لحنهای مختلف دارد. در منزلی به نام «بیضه»، در حالی که حرّبنیزید هم در کنار حضرت است - حضرت میرود، او هم در کنار حضرت میرود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از این که استراحت کنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، اینگونه فرمود: «ایّهاالنّاس، انّ رسولاللَّه (صلّی اللَّهعلیهوآله) قال: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام اللَّه، ناکثاً لعهداللَّه، مخالفاً لسنّة رسولاللَّه یعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله» (۱)؛ یعنی اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه، بر سرِ کار است که ظلم میکند، حرام خدا را حلال میشمارد، حلال خدا را حرام میشمارد، حکم الهی را کنار میزند - عمل نمیکند - و دیگران را به عمل وادار نمیکند؛ یعنی در میان مردم، با گناه، با دشمنی و با ظلم عمل میکند - حاکمِ فاسدِ ظالمِ جائر، که مصداق کاملش یزید بود - «و لمیغیّر بقول و لافعل»، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، «کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله»، خدای متعال در قیامت، این ساکتِ بیتفاوتِ بیعمل را هم به همان سرنوشتی دچار میکند که آن ظالم را دچار کرده است؛ یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار میگیرد. این را پیغمبر فرموده است. این که عرض کردیم پیغمبر، حکم این مطلب را فرموده است، این یکی از نمونههای آن است. پس پیغمبر مشخّص کرده بود که اگر نظام اسلامی، منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین هم به همین فرمایش پیغمبر، استناد میکند. پس تکلیف، چه شد؟ تکلیف، «یغیّر بقول و لافعل» شد. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا میخواهد برسد؛ کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است. بعد امام حسین فرمود: «و انّی احق بهذا»؛ من از همه مسلمانان شایستهترم به اینکه این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر، یعنی همین اقدام را بر تک تک مسلمانان واجب کرده است، بدیهی است حسینبنعلی، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجبتر و مناسبتر است که اقدام کند و من به خاطر این است که اقدام کردم. پس امام، علّت قیام خود را بیان میکند. 1 ) بحارالأنوار ،علامه مجلسی ج ۴۴ ص ۳۸۱؛ تاریخ طبری ، محمد بن جریر طبری ج ۴ص ۳۰۴ نحوه ؛ الكامل فی التاریخ ،ابن اثیر ج ۴ ص ۴۸ نحوه ؛ مقتل ابىمخنف، ص ۸۵ نحوه ؛ «مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ وَ الْمُسَيَّبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِينَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِی حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ وَ إِنِّی أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ أَتَتْنِی كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ أَنَّكُمْ لَا تُسَلِّمُونِّی وَ لَا تَخْذُلُونِّی فَإِنْ وَفَيْتُمْ لِی بِبَيْعَتِكُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّكُمْ وَ رُشْدَكُمْ وَ نَفْسِی مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِی وَ وُلْدِی مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِی أُسْوَةٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ فَلَعَمْرِی مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِی وَ أَخِی وَ ابْنِ عَمِّی وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ سَيُغْنِی اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلَامُ. ثُمَّ طَوَى الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ وَ دَفَعَهُ إِلَى قَيْسِ بْنِ مُسْهِرٍ الصَّيْدَاوِيِّ وَ سَاقَ الْحَدِيثَ كَمَا مَرَّ ثُمَّ قَالَ وَ لَمَّا بَلَغَ الْحُسَيْنَ قَتْلُ قَيْسٍ اسْتَعْبَرَ بَاكِياً ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا عِنْدَكَ مَنْزِلًا كَرِيماً وَ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. ترجمه : [نامه امام حسین (علیه السلام) به كوفيان پس از نزول در سرزمين كربلا] بسم اللَّه الرحمن الرحيم از حسين بن على به سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، رفاعة بن شداد، عبد اللَّه بن وائل و گروهى از مؤمنين. اما بعد؛ براستی می دانيد كه پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله در زمان زندگى خود فرمود: كسى كه حاكم ستمكاری را كه حرام خدا را حلال بداند، عهد و پيمان خدا را بشكند، مخالف سنت رسول خدا باشد، در ميان مردم با گناه و عدوان رفتار نمايد، ببیند اما گفتار و رفتار خود را تغيير ندهد خدا حق دارد كه وى را هم در جايگاهى نظير جايگاه او داخل كند. شما ميدانيد اين گروه پیوسته در اطاعت شیطان هستند و از طاعت خداى رحمان روگردان شدهاند، فتنه و فساد را ظاهر حدود و احكام خدا را تعطيل نمودهاند و بهره جنگی را از برای خود بر می گزینند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردهاند من از اين جهت به مقام خلافت سزاوارتر ميباشم كه از نزدیكان رسول خدا(ص) می باشم و نامههاى شما بمن رسیده است فرستادگان شما بيعتهاى شما را بمن رساندند كه مرا تسليم دشمن نكنيد و رها ننمائيد پس اگر شما به بيعت خود وفا كنيد بهره و هدايت خود را يافتهايد. جان من با جان شما، اهل و فرزندان من با اهل و فرزندان شما خواهند بود. شما بمن تأسى نمائيد اگر انجام ندهید و عهد و پيمان خود را بشكنيد و از بیعتتان بیرون روید به جان خودم كه اين اعمال از شما ناشناخته و غریب نیست، زيرا شما اين گونه كارها [بی وفایی ها] را با پدر و برادر و پسر عمويم [مسلم] كرديد. كسی كه فریفته شما شود، فریب خورده است. شما راجع به حظ و بهره خود خطا كرديد، و نصيب خويشتن را ضايع نموديد. كسى كه پيمانشكنى كند عليه خود پیمان شكسته است. بزودى خدا مرا از شما بی نياز خواهد كرد. و السّلام.سپس آن نامه را تا كرد و مهر كرد و به قيس بن مسهر صيداوى داد.» مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :حکومت یزید، خطری برای اصلِ اسلام است کلیدواژه(ها) : حاکمیت اسلام, حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام), یزیدبن معاویه نوع(ها) : حدیث متن فیش : من در میان کلمات حضرت ابیعبداللَّه علیهالسلام، چند عبارت را انتخاب کردهام - البته بیش از اینهاست که همه، همین معنا را بیان میکند - اوّل در مدینه؛ آن شبی که ولید حاکم مدینه، حضرت را احضار کرد و گفت: معاویه از دنیا رفته است و شما باید با یزید بیعت کنید! حضرت به او فرمود: باشد تا صبح، «ننظر و تنظرون اینا احق بالبیعة و الخلافه» (1) برویم فکر کنیم، ببینیم ما باید خلیفه شویم، یا یزید باید خلیفه شود! مروان فردای آن روز، حضرت را در کوچههای مدینه دید، گفت: یا اباعبداللَّه، تو خودت را به کشتن میدهی! چرا با خلیفه بیعت نمیکنی؟ بیا بیعت کن، خودت را به کشتن نده؛ خودت را به زحمت نینداز! حضرت در جواب او، این جمله را فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون و علیالاسلام السّلام، اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید» (2)؛ دیگر باید با اسلام، خداحافظی کرد و بدرود گفت؛ آن وقتی که حاکمی مثل یزید بر سر کار بیاید و اسلام به حاکمی مثل یزید، مبتلا گردد! قضیه شخص یزید نیست؛ هرکس مثل یزید باشد. حضرت میخواهد بفرماید که تا به حال هرچه بود، قابل تحمّل بود؛ اما الان پای اصل دین و نظام اسلامی در میان است و با حکومت کسی مثل یزید، نابود خواهد شد. به این که خطر انحراف، خطر جدّی است، اشاره میکند. مسأله، عبارت از خطر برای اصلِ اسلام است. 1 ) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 325 ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَجَ ترجمه : 2 ) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 24 وَ أَصْبَحَ الْحُسَيْنُ ع فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ الْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ الْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى انْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ. ترجمه : راوى گفت: چون صبح دميد حسين عليه السّلام از خانه خويش بيرون آمد تاخير تازهاى بشنود. مروان را ديد، مروان عرض كرد: يا ابا عبد اللَّه من خير خواه تو هستم مرا اطاعت كن تا نجات يابى! حسين عليه السّلام فرمود: خير خواهى تو چيست؟ بگو تا بشنوم، مروان گفت من بتو ميگويم كه بيزيد بن معاويه بيعت كنى كه هم بنفع دين تو است و هم بسود دنيايت حسين عليه السّلام فرمود: انّا للَّه و انّا اليه راجعون، چه مصيبتى بالاتر از اين كه مسلمانان بسرپرستى همچون يزيد دچار شدند پس بايد با اسلام وداع نمود كه از من جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلّم شنيدم كه ميفرمود: خلافت بر فرزندان ابى سفيان حرام است، گفتگو ميان حسين و مروان بطول انجاميد، تا آنجا كه مروان با حالتى بر آشفته و خشمگين بازگشت. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :دفع بدعت و احیای سنت توسط امام حسین علیه السلام کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : حضرت ابی عبداللَّه علیهالسّلام، هم هنگام خروج از مدینه، هم هنگام خروج از مکه، صحبتهایی با محمّدبن حنفیه داشت. به نظر من میرسد که این وصیّت، مربوط است به هنگامی که میخواست از مکه خارج شود. در ماه ذیحجّه هم که محمدبن حنفیه به مکه آمده بود، صحبتهایی با حضرت داشت. حضرت به برادرش محمد بن حنفیه، چیزی را به عنوان وصیّت نوشت و داد. آن جا بعد از شهادت به وحدانیّت خدا و چه و چه، به اینجا میرسد: «و انی لم اخرج اشرا ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً»؛ یعنی کسانی اشتباه نکنند و تبلیغاتچیها تبلیغ کنند که امام حسین هم مثل کسانی که این گوشه و آن گوشه، خروج میکنند برای این که قدرت را به چنگ بگیرند - برای خودنمایی، برای عیش و ظلم و فساد - وارد میدان مبارزه و جنگ میشود! کار ما از این قبیل نیست؛ «و انّما خرجت لطلبالاصلاح فی امّة جدّی» (1). عنوان این کار، همین اصلاح است؛ میخواهم اصلاح کنم. این همان واجبی است که قبل از امام حسین، انجام نگرفته بوده است. این اصلاح، از طریق خروج است - خروج، یعنی قیام - حضرت در این وصیّتنامه، این را ذکر کرد - تقریباً تصریح به این معناست - یعنی اوّلاً میخواهیم قیام کنیم و این قیام ما هم برای اصلاح است؛ نه برای این است که حتماً باید به حکومت برسیم، نه برای این است که حتماً باید برویم شهید شویم. نه؛ میخواهیم اصلاح کنیم. البته اصلاح، کار کوچکی نیست. یک وقت شرایط، طوری است که انسان به حکومت میرسد و خودش زمام قدرت را به دست میگیرد؛ یک وقت نمیتواند این کار را بکند - نمیشود - شهید میشود. در عین حال هر دو، قیامِ برای اصلاح است. بعد میفرماید: «ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدّی»؛ این اصلاح، مصداق امر به معروف و نهی از منکر است. این هم یک بیان دیگر. حضرت در مکه، دو نامه نوشته است که: یکی به رؤسای بصره و یکی به رؤسای کوفه است. در نامه حضرت به رؤسای بصره، اینطور آمده است: «و قد بعث رسولی الیکم بهذا الکتاب و انا ادعوکم الی کتاب اللَّه و سنة نبّیه فان سنّة قد قدا حییت فان تسمعوا قولی اهدیکم الی سبیل الرّشاد» (2)؛ من میخواهم بدعت را از بین ببرم و سنّت را احیا کنم؛ زیرا سنت را میراندهاند و بدعت را زنده کردهاند! اگر دنبال من آمدید، راه راست با من است؛ یعنی میخواهم همان تکلیف بزرگ را انجام دهم که احیای اسلام و احیای سنّت پیغمبر و نظام اسلامی است. 1 ) مكاتيب الأئمة عليهم السلام، ج3، ص: 113 كتَبَ هذه الوَصِيَّةَ لأخيهِ مُحَمّد: بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم هذا ما أوصى بهِ الحُسينُ بنُ عليٍّ بنِ أبي طالِبٍ إلى أَخيهِ مُحَمَّدِ بنِ عليٍّ المعروف بابن الحنَفيَّةِ: إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ يَشهَدُ أنْ لا إلهَ إلَّااللَّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ، جاءَ بالحَقِّ مِن عِندِ الحَقِّ، وَأَنَّ الجَنَّةَ وَالنَّارَ حَقٌّ، وَأنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها، وأنَّ اللَّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ، إنِّي لَم أخرُج أشِرَاً ولا بَطِراً، وَلا مُفسِداً، وَلا ظالِماً، وَإنَّما خَرَجتُ أطلُبُ الإصلاحَ في أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، أُريدُ أنْ آمُرَ بالمَعروفِ، وَأنْهى عَنِ المُنكَرِ، وَأَسِير بسِيرَةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، وَسيرَةِ أبي عليِّ بنِ أبي طالِبٍ [عليه السلام]، فمَن قَبِلَني بِقَبولِ الحَقِّ فَاللَّهُ أوْلى بِالحَقِّ، وَمَن رَدَّ علَيَّ هذا صَبَرتُ حتَّى يَقضِيَ اللَّهُ بَيني وبَينَ القَومِ بِالحَقِّ، ويَحكُمَ بَيني وَبَينَهُم وَهُو خَيرُ الحاكِمينَ؛ وَهذهِ وَصِيَّتي يا أَخي، وما تَوفيقي إلَّاباللَّهِ، عَلَيهِ تَوكَّلتُ وإلَيهِ أُنيبُ، والسَّلامُ عَلَيكَ وعَلى مَنِ اتَّبعَ الهُدى، وَلا قوَّة إلَّاباللَّه العليّ العظيم. ترجمه : 2 ) وقعة الطف، ص: 107 مكاتيب الأئمة عليهم السلام، ج3، ص: 132 «أمّا بعد: فانّ اللّه اصطفى محمدا صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم على خلقه، و أكرمه بنبوّته، و اختاره لرسالته، ثم قبضه اللّه إليه و قد نصح لعباده و بلّغ ما ارسل به صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم و كنّا أهله و أولياءه و أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا و كرهنا الفرقة و أحببنا العافية، و نحن نعلم أنّا أحقّ بذلك الحق المستحق علينا ممن تولّاه و قد أحسنوا و أصلحوا و تحرّوا الحق. و قد بعثت رسولي إليكم بهذا الكتاب، و أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه و سنّة نبيّه صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم فانّ السنّة قد اميتت، و انّ البدعة قد احييت، و إن تسمعوا قولي و تطيعوا أمري اهدكم سبيل الرشاد، و السلام عليكم و رحمة اللّه». ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :رئیس جامعه اسلامی نباید اهل فسق و فجور باشد کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام), حاکمیت اسلام نوع(ها) : حدیث متن فیش : در نامه به اهل کوفه فرمود: «فلعمری ما الامام الا الحاکم بالکتاب والقائم بالقسط الدّائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذالک اللَّه والسلام(۱)»؛ امام و پیشوا و رئیس جامعه اسلامی نمیتواند کسی باشد که اهل فسق و فجور و خیانت و فساد و دوری از خدا و اینهاست. باید کسی باشد که به کتاب خدا عمل کند. یعنی در جامعه عمل کند؛ نه این که خودش در اتاق خلوت فقط نماز بخواند؛ بلکه عمل به کتاب را در جامعه زنده کند، اخذ به قسط و عدل کند و حق را قانون جامعه قرار دهد. «الداّئن بدین الحق»، یعنی آیین و قانون و مقرّرات جامعه را حق قرار دهد و باطل را کنار بگذارد. «والحابس نفسه علی ذالک للّه»؛ ظاهراً معنای این جمله این است که خودش را در خطّ مستقیم الهی به هر کیفیّتی حفظ کند و اسیر جاذبههای شیطانی و مادّی نشود؛ والسّلام. بنابراین، هدف را مشخّص میکند. 1 ) الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، شیخ مفید ج2، ص: 38 مناقب آل /أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 90 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 334 كتاب الإمام الحسين ع إلى أهل الكوفة: (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ) مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى الْمَلَإِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ- أَمَّا بَعْدُ: فَإِنَّ هَانِئاً وَ سَعِيداً قَدِمَا عَلَيَّ بِكُتُبِكُمْ وَ كَانَا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَيَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِي اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ وَ مَقَالَةُ جُلِّكُمْ أَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَجْمَعَنَا بِكَ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ وَ إِنِّي بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي وَ ابْنَ عَمِّي وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَإِنْ كَتَبَ إِلَيَّ أَنَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ وَ ذَوِي الْحِجَا وَ الْفَضْلِ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ أَقْدَمُ عَلَيْكُمْ وَشِيكاً إِنْ شَاءَ اللَّهِ فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ وَ السَّلَامُ. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :علت قیام امام حسین علیه السلام کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : امام حسین از مکه خارج شد. آن حضرت در بین راه در هر کدام از منازل، صحبتی با لحنهای مختلف دارد. در منزلی به نام «بیضه»، در حالی که حرّبنیزید هم در کنار حضرت است - حضرت میرود، او هم در کنار حضرت میرود - به این منزل رسیدند و فرود آمدند. شاید قبل از این که استراحت کنند - یا بعد از اندکی استراحت - حضرت ایستاد و خطاب به لشکر دشمن، اینگونه فرمود: «ایّهاالنّاس، انّ رسولاللَّه (صلّیاللَّهعلیهوآله) قال: «من رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام اللَّه، ناکثاً لعهداللَّه، مخالفاً لسنّة رسولاللَّه یعمل فی عباداللَّه بالاثم والعدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله» (۱)؛ یعنی اگر کسی ببیند حاکمی در جامعه، بر سرِ کار است که ظلم میکند، حرام خدا را حلال میشمارد، حلال خدا را حرام میشمارد، حکم الهی را کنار میزند - عمل نمیکند - و دیگران را به عمل وادار نمیکند؛ یعنی در میان مردم، با گناه، با دشمنی و با ظلم عمل میکند - حاکمِ فاسدِ ظالمِ جائر، که مصداق کاملش یزید بود - «و لمیغیّر بقول و لافعل»، و با زبان و عمل، علیه او اقدام نکند، «کان حقّاً علی اللَّه ان یدخله مدخله»، خدای متعال در قیامت، این ساکتِ بیتفاوتِ بیعمل را هم به همان سرنوشتی دچار میکند که آن ظالم را دچار کرده است؛ یعنی با او در یک صف و در یک جناح قرار میگیرد. این را پیغمبر فرموده است. این که عرض کردیم پیغمبر، حکم این مطلب را فرموده است، این یکی از نمونههای آن است. پس پیغمبر مشخّص کرده بود که اگر نظام اسلامی، منحرف شد، باید چه کار کرد. امام حسین هم به همین فرمایش پیغمبر، استناد میکند. پس تکلیف، چه شد؟ تکلیف، «یغیّر بقول و لافعل» شد. اگر انسان در چنین شرایطی قرار گرفت - البته در زمانی که موقعیت مناسب باشد - واجب است در مقابل این عمل، قیام و اقدام کند. به هر کجا میخواهد برسد؛ کشته شود، زنده بماند، به حسب ظاهر موفق شود، یا نشود. هر مسلمانی در مقابل این وضعیت باید قیام و اقدام کند. این تکلیفی است که پیغمبر فرموده است. بعد امام حسین فرمود: «و انّی احق بهذا»؛ من از همه مسلمانان شایستهترم به اینکه این قیام و این اقدام را بکنم؛ چون من پسر پیغمبرم. اگر پیغمبر، این تغییر، یعنی همین اقدام را بر تکتک مسلمانان واجب کرده است، بدیهی است حسینبنعلی، پسر پیغمبر، وارث علم و حکمت پیغمبر، از دیگران واجبتر و مناسبتر است که اقدام کند و من به خاطر این است که اقدام کردم. پس امام، علّت قیام خود را بیان میکند. 1 ) وقعة الطف، ص: 172 [و] بالبيضة خطب الحسين [عليه السّلام] أصحابه و أصحاب الحر: فحمد اللّه و أثني عليه، ثم قال: أيها الناس؛ إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه [و آله] و سلّم قال: «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللّه؛ ناكثا لعهد اللّه؛ مخالفا لسنّة رسول اللّه؛ يعمل في عباد اللّه بالإثم و العدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول، كان حقّا على اللّه أن يدخله مدخله» ألا و إنّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان، و تركوا طاعة الرحمن، و اظهروا الفساد، و عطّلوا الحدود، و استأثروا بالفيء، و أحلّوا حرام اللّه، و حرّموا حلال اللّه، و أنا أحقّ من غيّر. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :هدف امام حسین علیه السلام انجام تکلیف بود کلیدواژه(ها) : قیام امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : در منزل «ازید» که چهار نفر به حضرت ملحق شدند، بیان دیگری از امام حسین علیهالسلام هست. حضرت فرمود: «اما واللَّه انّی لأرجو ان یکون خیراً ما اراد اللَّه بنا؛ قتلنا او ظفرنا» (۱). این هم نشانهی اینکه گفتیم فرقی نمیکند؛ چه به پیروزی برسند، چه کشته بشوند، تفاوتی نمیکند. تکلیف، تکلیف است؛ باید انجام بگیرد. فرمود: من امیدم این است که خدای متعال، آن چیزی که برای ما در نظر گرفته است، خیر ماست؛ چه کشته بشویم، چه به پیروزی برسیم. فرقی نمیکند؛ ما داریم تکلیفمان را انجام میدهیم. 1 ) وقعة الطف، ص: 174 فقال [الحسين عليه السّلام]: أما و اللّه إني لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا قتلنا أم ظفرنا!. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :قیام امام حسین علیه السلام، درسی برای همه کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : در خطبه اوّلِ بعد از ورود به سرزمین کربلا فرمود: «قد نزل من الامر ما قد ترون ...»(1) بعد فرمود: «الا ترون الحق لایعمل به و الی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه حقا» (2) - تا آخر این خطبه - خلاصه و جمعبندی کنم. پس امام حسین علیهالسّلام برای انجام یک واجب، قیام کرد. این واجب در طول تاریخ، متوجّه به یکایک مسلمانان است. این واجب، عبارت است از اینکه هر وقت دیدند که نظامِ جامعه اسلامی دچار یک فسادِ بنیانی شده و بیم آن است که به کلّی احکام اسلامی تغییر یابد، هر مسلمانی باید قیام کند. البته در شرایط مناسب؛ آن وقتی که بداند این قیام، اثر خواهد بخشید. جزو شرایط، زنده ماندن، کشته نشدن، یا اذیّت و آزار ندیدن نیست. اینها جزو شرایط نیست؛ لذا امام حسین علیهالسّلام قیام کرد و عملاً این واجب را انجام داد تا درسی برای همه باشد. 1 ) تسلية المجالس و زينة المجالس (مقتل الحسين عليه السلام)، ج2، ص: 275 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 381 وَ قَالَ السَّيِّدُ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَامَ الْحُسَيْنُ خَطِيباً فِي أَصْحَابِهِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ إِنَّ الدُّنْيَا تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً. ترجمه : 2 ) تحف العقول، النص، ص: 245 مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 68 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج44، ص: 192 قَالَ ع فِي مَسِيرِهِ إِلَى كَرْبَلَاءَ إِنَّ هَذِهِ الدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى الْوَبِيلِ أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ لَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ. وَ قَالَ ع لِرَجُلٍ اغْتَابَ عِنْدَهُ رَجُلًا يَا هَذَا كُفَّ عَنِ الْغِيبَةِ فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :هیچ روزی مثل روز عاشورا نیست کلیدواژه(ها) : عاشورا, قیام امام حسین(علیه السلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : حقیقتاً آنچه که از صحنه روز عاشورا در مقابل چشم ماست، جا دارد که بگوییم در تمام حوادثی که از فجایع بشری سراغ داریم، هنوز تک و بیهمتاست و نظیری ندارد. همانطور که پیغمبر فرمود، امیرالمؤمنین فرمود، امام حسن فرمود - بنابر آنچه که در روایات هست - «لایوم کیومک یا اباعبداللَّه» (۱)؛ هیچ روزی مثل روز تو، مثل روز عاشورای تو، مثل کربلا و مثل حادثه تو نیست. 1 ) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 115 مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 86 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج45، ص: 218 حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْفَامِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ جَامِعٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ ع أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع دَخَلَ يَوْماً إِلَى الْحَسَنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ بَكَى فَقَالَ لَهُ مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَبْكِي لِمَا يُصْنَعُ بِكَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ ع إِنَّ الَّذِي يُؤْتَى إِلَيَّ سَمٌّ يُدَسُّ إِلَيَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَكِنْ لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَزْدَلِفُ إِلَيْكَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّةِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ يَنْتَحِلُونَ دِينَ الْإِسْلَامِ فَيَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِكَ وَ سَفْكِ دَمِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ وَ سَبْيِ ذَرَارِيِّكَ وَ نِسَائِكَ وَ انْتِهَابِ ثَقَلِكَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِي أُمَيَّةَ اللَّعْنَةُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ يَبْكِي عَلَيْكَ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ الْحِيتَانُ فِي الْبِحَارِ. ترجمه : مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/03/19 عنوان فیش :شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), قیام امام حسین(علیه السلام), حضرت علی اکبر (علیهالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : علیبنطاووس، از علمای بزرگ شیعه در قرن ششم هجری است؛ خانواده او همه اهل علم و دینند. همه آنها یا خیلی از آنها خوبند؛ بخصوص این دو برادر - علیبنموسیبنجعفربنطاووس و احمدبنموسیبنجعفربنطاووس - این دو برادر از علمای بزرگ، مؤلّفین بزرگ و ثُقات بزرگند. کتاب معروف «لهوف» از سیّد علیبنموسیبنجعفربنطاووس است. در تعبیرات منبریهای ما عین عبارات این کتاب - مثل روایت - خوانده میشود؛ از بس متقن و مهم است. من از روی این میخوانم. میگوید: «فلمّا لم یبق معه سوی اهل بیته»(1)؛ یعنی وقتی که همه اصحاب امام حسین به شهادت رسیدند و کسی غیر از خانواده او باقی نماند، «خرج علیبنالحسین علیهالسّلام»؛ علیاکبر از خیمهگاه خارج شد. «و کان من اصبح النّاس خلقاً»؛ علیاکبر یکی از زیباترین جوانان بود. «فاستأذن اباه فی القتال»؛ پیش پدر آمد و گفت: پدر، اکنون اجازه بده تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت کنم. «فاذن له»؛ هیچ مقاومتی نکرد و به او اجازه داد! این دیگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نیست که امام به او بگوید نرو - بایست - این پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال که میخواهد برود، باید امام حسین اجازه دهد. این انفاق امام حسین است؛ این اسماعیل حسین است که به میدان میرود. «فاذن له»؛ اجازه داد که برود. اما همین که علیاکبر به طرف میدان راه افتاد، «ثمّ نظر الیه نظر یائس منه»؛ امام حسین نگاهی از روی نومیدی، به قدّ و قامت علیاکبر انداخت. «و ارخی علیهالسّلام عینه و بکی، ثمّ قال اللّهم اشهد»؛ گفت: خدایا خودت شاهد باش. «فقد برز الیهم غلام اشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک»؛ جوانی را به جنگ و به کام مرگ فرستادم که از همه مردم، شبیهتر به پیغمبر بود؛ هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت! به به، چه جوانی! اخلاقش هم به پیغمبر، از همه شبیهتر است. قیافه و حرف زدنش هم به پیغمبر و به حرف زدن پیغمبر، از همه شبیهتر است. شما ببینید امام حسین، به چنین جوانی چقدر علاقهمند است! به این جوان، عشق میورزد؛ نه فقط به خاطر اینکه پسر اوست. به خاطر شباهت، آن هم چنان شباهتی به پیغمبر! آن هم حسینی که در بغل پیغمبر بزرگ شده است. به این پسر، خیلی علاقه دارد و رفتن این پسر به میدان جنگ، خیلی برایش سخت است. بالاخره رفت. مرحوم ابنطاووس نقل میکند که این جوان به میدان جنگ رفت و شجاعانه جنگید. بعد نزد پدرش برگشت و گفت: پدرجان! تشنگی دارد مرا میکشد؛ اگر آبی داری، به من بده. حضرت هم آن جواب را به او داد. برگشت و به طرف میدان رفت. حضرت در جواب به او فرمود: برو بجنگ؛ طولی نخواهد کشید که به دست جدّت سیراب خواهی شد. «فرجع الی موقف نضال»؛ علیاکبر بهطرف میدان جنگ برگشت. مؤلّف این کتاب، ابنطاووس است؛ آدم ثقهای است. اینطور نیست که برای گریهگرفتن و مثلاً گرم کردن مجلس بخواهد حرفی بزند؛ نه. عباراتش عبارات متقنی است. میگوید: «و قاتل اعظم القتال»؛ علیاکبر، بزرگترین جنگ را کرد؛ در نهایت شجاعت و شهامت جنگید. بعد از آن که مقداری جنگید، «فرماه منقذبن مرة العبدی لعنة اللَّه»؛ یکی از افراد دشمن، آن حضرت را با تیری هدف گرفت. «فصرعه»؛ پس او را از روی اسب به زمین انداخت. «فنادا یا ابتاه علیک السّلام»؛ صدای جوان بلند شد: پدر، خداحافظ! «هذا جدّی یقرأک السّلام»؛ این جدّم پیغمبر است که به تو سلام میرساند. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ میگوید: فرزندم حسین! زود بیا، بر ما وارد شو - علیاکبر، همین یک کلمه را بر زبان جاری کرد - «ثم شهق شهقتاً فمات»؛ بعد آهی، یا فریادی کشید و جان از بدنش بیرون رفت. «فجاء الحسین علیهالسّلام»؛ امام حسین تا صدای فرزند را شنید، به طرف میدان جنگ آمد؛ آنجایی که جوانش روی زمین افتاده است. «حتّی وقف علیه»؛ بالای سر جوان خود رسید. «و وضع خدّه علی خدّه»؛ صورتش را روی صورت علیاکبر گذاشت. «و قال قتل اللَّه قوماً قتلوک ما اجرأهم علی اللَّه»؛ حضرت، صورتش را روی صورت علیاکبر گذاشت و این کلمات را گفت: خداوند بکشد قومی را که تو را کشت ... قال الرّاوی: «و خرجت زینب بنت علی علیهماالسّلام»؛ راوی میگوید: یک وقت دیدیم که زینب از خیمهها خارج شد. «فنادا یا حبیباه یابناخاه»؛ صدایش بلند شد: «ای عزیز من؛ ای برادرزاده من!». «و جائت فأکبّت علیه»؛ آمد و خودش را روی پیکر بیجان علیاکبر انداخت. «فجاءالحسین علیهالسّلام فأخذها و ردها الی النّساء»؛ امام حسین علیهالسّلام آمد، بازوی خواهرش را گرفت، او را از روی جسد علیاکبر بلند کرد و پیش زنها فرستاد. «ثمّ جعل اهل بیته صلواتاللَّهوسلامهعلیهم یخرج رجل منهم بعدالرجل»؛ دنباله این قضیه را نقل میکند که اگر بخواهیم این عبارات را بخوانیم، واقعاً دل انسان از شنیدن این کلمات، آب میشود! من از این عبارت ابنطاووس، مطلبی به ذهنم رسید. این که میگوید: «فأکبّت علیه»، آنچه در این جمله ابنطاووس است - که حتماً از روایات و اخبار صحیحی نقل کرده - نمیگوید که امام حسین خودش را روی بدن علیاکبر انداخت؛ امام حسین، فقط صورتش را روی صورت جوانش گذاشت. اما آن که خودش را از روی بیتابی روی بدن علیاکبر انداخت، حضرت زینب کبری است. من در هیچ کتاب و هیچ مقتلی ندیدم که این زینب بزرگوار، این عمّه سادات، این عقیله بنیهاشم، وقتی که دو پسر خودش، دو علیاکبر خودش هم در کربلا شهید شدند - یکی «عون» و یکی «محمّد» - عکسالعملی نشان داده باشد؛ مثلاً فریادی کشیده باشد، گریه بلندی کرده باشد، یا خودش را روی بدن آنها انداخته باشد! به نظرم رسید این مادران شهدای زمان ما، حقیقتاً نسخه زینب را عمل و پیاده میکنند! بنده ندیدم، یا کمتر مادری را دیدم - مادر یک شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید - که وقتی انسان او را میبیند، در او ضعف و عجز احساس کند! 1 ) اللهوف على قتلى الطفوف ؛ ص: 112 فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى ع عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ ع وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَيْتِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَيْنُ ع فِي تِلْكَ الْحَالِ صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَو ترجمه : |