[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :وجه معنایی کاربرد اسم اشاره «ذلک الکتاب» در قرآن/تفسیر آیه 2 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
یک سؤال این است: که چرا در بعضی از اوقات قرآن کریم اشاره به ذلک الکتاب کرده و بعضی از اوقات اشاره کرده به هذا الکتاب مگر دو قرآن موجود است؟
جواب: ما اصلاً در قرآن هیچ جا هذا‌لکتاب نداریم. اما تعبیراتی مثل: «هذا القرآن»(1)، یا «تلک آیات الکتاب»(2)، این است آیات کتاب، یا«هذا کتابنا»(3)، یا «هذا کتاب»(4) داریم. اما هذا الکتاب یعنی کتاب برای قرآن که اشاره به قرآن کرده باشد نداریم. فقط یک جا در قرآن هست ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها»(5) که مربوط به قرآن نیست، بلکه اشاره به نامه‌ی اعمال روز قیامت است که کافر تعجب می‌کند که چگونه همه چیز اعمال من در این ثبت است! بنابراین کلمه‌ی هذا الکتاب در قرآن نیست که اشاره به قرآن باشد. لکن حالا بفرض باشد این اشکالی ندارد که یک جا از آن حقیقت، با اسم اشاره‌ی دور یاد کنند و یک جا با اسم اشاره و ضمیر نزدیک یعنی چیزی غلط نیست، و همانطور که عرض کردیم در «ذلک الکتاب»(6) چند جور می‌شود معنا کرد:
یکی اینکه بگوئیم: چون کتاب با عظمت است ولو پیش روی شماست اشاره‌ی به دور می‌کند، مثل اینکه شما با یک نفر که صحبت می‌کنید وقتی می‌خواهید او را احترام کنید، می‌گوئید: آنجناب چنین فرمودید در حالی که این جانبی است که در مقابل شما نشسته اما می‌گوئید آنجناب مثلاً. یا بگوئیم ذالک یعنی آن چیزی که در ذهن شما بود و همه منتظرش بودید ذالک الکتاب این است که جلوی شما، که ما ترجمه کردیم آنک کتاب، یعنی کتابی که در انتظارش بود اینست. بنابراین: اشکالی ندارد که ما به حقیقتی گاهی با اشاره‌ی دور و گاهی با اشاره نزدیک اشاره کنیم و معنایش این نیست که اینها دو چیزند.
1 ) سوره مبارکه الإسراء آیه 9
إِنَّ هٰذَا القُرآنَ يَهدي لِلَّتي هِيَ أَقوَمُ وَيُبَشِّرُ المُؤمِنينَ الَّذينَ يَعمَلونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُم أَجرًا كَبيرًا
ترجمه :
این قرآن، به راهی که استوارترین راه‌هاست، هدایت می‌کند؛ و به مؤمنانی که اعمال صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد که برای آنها پاداش بزرگی است.

1 ) سوره مبارکه الكهف آیه 54
وَلَقَد صَرَّفنا في هٰذَا القُرآنِ لِلنّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ ۚ وَكانَ الإِنسانُ أَكثَرَ شَيءٍ جَدَلًا
ترجمه :
و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده‌ایم؛ ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می‌پردازد!

2 ) سوره مبارکه يونس آیه 1
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ الر ۚ تِلكَ آياتُ الكِتابِ الحَكيمِ
ترجمه :
الر، این آیات کتاب استوار و حکمت آمیز است!

2 ) سوره مبارکه يوسف آیه 1
بِسمِ اللَّهِ الرَّحمٰنِ الرَّحيمِ الر ۚ تِلكَ آياتُ الكِتابِ المُبينِ
ترجمه :
الر، آن آیات کتاب آشکار است!

3 ) سوره مبارکه الجاثية آیه 29
هٰذا كِتابُنا يَنطِقُ عَلَيكُم بِالحَقِّ ۚ إِنّا كُنّا نَستَنسِخُ ما كُنتُم تَعمَلونَ
ترجمه :
این کتاب ما است که بحق با شما سخن می‌گوید (و اعمال شما را بازگو می‌کند)؛ ما آنچه را انجام می‌دادید می‌نوشتیم!

4 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 92
وَهٰذا كِتابٌ أَنزَلناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَينَ يَدَيهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ القُرىٰ وَمَن حَولَها ۚ وَالَّذينَ يُؤمِنونَ بِالآخِرَةِ يُؤمِنونَ بِهِ ۖ وَهُم عَلىٰ صَلاتِهِم يُحافِظونَ
ترجمه :
و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم؛ کتابی است پربرکت، که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق می‌کند؛ (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی، بشارت دهی،) و تا (اهل) امّ‌القری [= مکّه‌] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی! (یقین بدان) آنها که به آخرت ایمان دارند، به آن ایمان می‌آورند؛ و بر نمازهای خویش، مراقبت می کنند!

4 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 155
وَهٰذا كِتابٌ أَنزَلناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعوهُ وَاتَّقوا لَعَلَّكُم تُرحَمونَ
ترجمه :
و این کتابی است پر برکت، که ما (بر تو) نازل کردیم؛ از آن پیروی کنید، و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید!

4 ) سوره مبارکه الأحقاف آیه 12
وَمِن قَبلِهِ كِتابُ موسىٰ إِمامًا وَرَحمَةً ۚ وَهٰذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِسانًا عَرَبِيًّا لِيُنذِرَ الَّذينَ ظَلَموا وَبُشرىٰ لِلمُحسِنينَ
ترجمه :
و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (نشانه‌های آن را بیان کرده)، و این کتاب هماهنگ با نشانه‌های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!

5 ) سوره مبارکه الكهف آیه 49
وَوُضِعَ الكِتابُ فَتَرَى المُجرِمينَ مُشفِقينَ مِمّا فيهِ وَيَقولونَ يا وَيلَتَنا مالِ هٰذَا الكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَلا كَبيرَةً إِلّا أَحصاها ۚ وَوَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا ۗ وَلا يَظلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا
ترجمه :
و کتاب [= کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست‌] در آن جا گذارده می‌شود، پس گنهکاران را می‌بینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و می‌گویند: «ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر می‌بینند؛ و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌کند.

5 ) سوره مبارکه البقرة آیه 2
ذٰلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ ۛ فيهِ ۛ هُدًى لِلمُتَّقينَ
ترجمه :
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :معنای کفر در قرآن و تفاوت آن با شرک/تفسیر آیه 6 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن, حدیث

متن فیش :
سؤال دوم: این است: که در ذیل آیه‌ی شریفه «ان الذین کفروا سوآء علیهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا یؤمنون»(1) چند سؤال هست:
الف- آیا معنای کفر می‌تواند خیلی وسیع‌تر از معنای کفر در برابر اسلام و پیامبر و امامت باشد؟ و آیا مراحل نازله‌ی آن که خود خیلی وسیع‌ است می‌تواند در خود ما مؤمنین ظاهری باشد؟
جواب اینست که: البته به یک معنا چرا، «در یک روایتی داریم که کفر را به درجاتی تقسیم کرده و بعضی از آن درجات حتی شامل بعضی از مؤمنین ضعیف‌الایمان یا مؤمنین بد عمل هم می‌شود»(2) همچنان که در جوامع طاغوتی بخصوص، جوامعی که با نظامهای حکومتی جابرانه و کافرانه، ازاین قبیل کفر زیاد شما پیدا می‌کنید که اسمشان مؤمن است، لکن باطنشان از هر کافری، کافرتر است، اما اینجا مراد آنها نیستند، بلکه در این آیه یا همه‌ی آیات، یا بیشتر آیات قرآنی که در آنها اسم کفار هست منکرین دین مورد نظرند، یعنی آنهایی که با اصل دین مقابله کردند. مثل اینکه در قرآن می‌گوید: «یا ایها النبی جاهد الکفار و المنافقین»(3) با کفار و منافقین مبارزه کن. در اینجا مؤمنین ضعیف‌الایمان نیستند. یعنی یکی از مراتب کفر هم بر او صدق کند این را نمی‌گوید مبارزه کن، بلکه می‌گوید هدایتش کن. اصلاحش کن، لذا اینجا مراد همان کفاری هستند که مقابل اسلام موضع‌گیری داشتند. بنابراین: نه در این آیه و نه در آیات دیگری که در آنها از کفر سخن رفته غالباً (اینکه نمی‌گوییم عموماً، چون یک استقراء تام و تمامی نکردم) تا آن جایی که در ذهنم هست. مراد همین معنایی است که ما بیان کردیم.
ب- ‌تفاوت کفر و شرک در قرآن چیست؟
جواب اینست که: شرک یک مسلک و یک عقیده است، یعنی دو خدایی و چند خدایی، یک دین و یک آئین و یک نوع اعتقاد است مثلاً: فرض بفرمائید سه خدایی. بعضی منکرند و می‌گویند زرتشتی‌ها موحد بودند، اما به هر حال در دورانی ازتاریخ، بلاشک زرتشتی‌ها دو خدایی بودند و لو اصلش هم یک خدایی و توحیدی باشد یا سه خدایی یا چندین خدایی که امروز در هندوستان و برخی از جوامع عقب افتاده‌ی آفریقایی در بین قبایل قدیمشان که بت پرستند.
در هند بت‌خانه‌های متعددی را بنده دیده‌ام. خداهای مختلف با شکل‌های مختلف در یک بتخانه هستند. وقتی از یک خیابان به خیابان دیگری می‌روید می‌بینید جند نوع بت‌خانه هست که وقتی وارد آنها می‌شوید می‌روید بالا باز چند نوع از خدا که هر کدام از آنها یک اسمی دارند، یا مثل خدایان اساطیر یونانی و رومی قدیم الهه‌ی عشق، الهه‌ی طوفان، الهه‌ی باران، الهه‌ی آتش که افسانه‌های عجیب و غریبی هم دارند، که آن نمایشنامه‌نویس قدیمی یونانی به نام سفک که قبل از میلاد بوده. مثلاً: درباره‌ی خدایان و جنگهای اینها و دعواهای اینها چیزهایی نوشته اینها مسلک است. یعنی هر دین شرک‌آلودی یک مسلک است. اما کفر یک معنای وسیعتری از همه‌ی اینها دارد، یعنی کافر ممکن است مشرک باشد (دو خدایی، سه خدایی باشد) ممکن هم هست اصلاً به خدایی اعتقاد نداشته باشد مثل مادیین، ملحدین، دهریین، اینها هم کافرند و به هیچ خدایی معتقد نیستند. به معنای انکار کننده‌ی راه حق و آئین درست است، اما مشرک عبارت استاز آن آئین خاص که مثلاً: دو خدایی یا سه خدایی و از این قبیل است.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 6
إِنَّ الَّذينَ كَفَروا سَواءٌ عَلَيهِم أَأَنذَرتَهُم أَم لَم تُنذِرهُم لا يُؤمِنونَ
ترجمه :
کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد.

2 )
الكافی، شیخ كلینی، ج ‏2، ص 289 ح 2 ؛
الأمالی، شیخ صدوق، ص 419 ؛
تحف العقول، حسن بن شعبه حرّانی، ص 207 ؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ‏69 ، ص 105 ؛

أَرْكَانُ الْكُفْرِ أَرْبَعَةٌ الرَّغْبَةُ وَ الرَّهْبَةُ وَ السَّخَطُ وَ الْغَضَبُ‏.
ترجمه :
پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: پايه‏هاى كفر چهار چيز است: 1- رغبت (دلبستگى بدنيا و شهوات نفسانى) 2- رهبت (ترس از دست رفتن دنيا و ترك جهاد و زكاة) 3- ناخرسندى (از قضاء و قدر خدا و تقسيم روزى او) 4- غضب.

3 ) سوره مبارکه التوبة آیه 73
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهِم ۚ وَمَأواهُم جَهَنَّمُ ۖ وَبِئسَ المَصيرُ
ترجمه :
ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آنها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است؛ و چه بد سرنوشتی دارند!

3 ) سوره مبارکه التحريم آیه 9
يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وَاغلُظ عَلَيهِم ۚ وَمَأواهُم جَهَنَّمُ ۖ وَبِئسَ المَصيرُ
ترجمه :
ای پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و بد فرجامی است!


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :قوانین طبیعی معلول اراده الهی/تفسیر آیه 7 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : اراده الهی
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
ج ـ آنطور که از ظاهر آیه: «ختم‌الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب عظیم»(1) بر می‌آید، خدا بر قلوب و چشمها مثلاً مهر زده و این در حالی است که اینها خود چشم و گوششان را بسته‌اند؟
این سؤال خوبی است و من راجع به این موضوع قاعدتاً اگر سؤال هم نمی‌شد، اندکی بعد به یک مناسبتی صحبت می‌کردم: در قرآن همه‌ی پدیده‌های طبیعت و انسان که یک عامل طبیعیِ روشنی هم دارد به یک اعتبار بخدا نسبت داده می‌شود، مثلاً درباره‌ی مرغها و پرنده‌هایی که در آسمان پرواز می‌کنند می‌گوید:«مایمسکهن الاالله»(2): هیچکس اینها را در آسمان نگه نداشته مگر خدا در حالی که شما می‌دانید طبق فنون طبیعی بال اینها و وزن مخصوصشان و فشار هوا، اینها را در آسمان نگه می‌دارد، یا می‌گوید: «والله انزل منالسماء ماء»(3) « باران را خدا نازل می‌کند. در حالی که باران یک علت طبیعی دارد: از تراکم ابرها و بقیه‌ی عوامل باران بوجود می‌آید و همینطور پدیده‌های دیگر، که این معنای درستی است، چون خدا که رقیب قوانین طبیعی نیست، تا اگر شما گفتید خدا این کا را کرد معنایش این باشد که قانون طبیعی این کار را نکرده، خدا در عرض قوانین طبیعی نیست که این باشد یا آن باشد. خدا در طول قوانین طبیعی است و قوانین طبیعی را هم خدا بوجود آورده، این خاصیت را هم خدا به ابر و باد و هوا و بال مرغ و بقیه چیزهای عالم بخشیده است. خدا آن آفریننده‌ای نیست که سازنده باشد و رفته باشد گوشه‌ای نشسته باشد، مثل: ساعتی که شما کوک می‌کنید می‌گذارید روی طاقچه بعد دیگر شما رفتید کنار خود ساعت دارد کار می‌کند، اینطور نیست، بلکه در هر لحظه‌ای از لحظات اراده‌ی الهی در خلق و تکوین و تربیت موجودات اثر دارد و هر حادثه‌ای از کوچک و بزرگ که در عالم اتفاق می‌افتد طبق قوانین طبیعی و به اراده‌ی خداست و خداست که این قانون را بوجود آورده، خداست که این خاصیت را به این شئ و یا جسم داده، شما هم کاری را می‌کنید، در نهایت بخدا وابسته است «قل کل من عندالله»(4) همه از سوی خداست. یعنی این اراده را خدا به شما داده که شما انتخاب می‌کنید. این عقل را خدا به شما داده که شما براساس او می‌بینید. این شهوات را که شما براساس او لغزش پیدا می‌کنید، خدا به شما داده بنابراین: می‌توان همه‌ی این چیزها را به خدا نسبت داد، البته این بحث گسترده‌تر از این است و اگر عمری بود و توانستیم جریان تفسیر را ادامه بدهیم تا برسیم به آن آیاتی که در دو سه آیه پی‌درپی یک چیزی را به خدا نسبت می‌دهد و باز در چند آیه بعد از آن می‌فرماید: کار خوبش متعلق بخداست و کار بدش متعلق به شماست که اگر به آنجا برسیم من با یک ظرافتی که در بحث هست روشن خواهم کرد این یعنی چه و چگونه است که خدا یر دلهای اینها مهر زده؟ یعنی اینها با سوء انتخاب خودشان کار می‌کردند که نتیجه آن کار، بطور طبیعی این می‌شود که طبق عکس‌العمل طبیعی و قانونی بر دلهای آنها مهر خواهد خورد. حالا این قانون طبیعی را چه کسی بوجود آورده این عکس‌العمل الهی است و درباب منافقین هم می‌گوید:
«یخادعون الله والذین آمنوا و مایخدعون الا انفسهم و مایشعرون»(5) : خیال می‌کنند می‌خواهند خدا را فریب دهند اما در حقیقت خودشان را فریب می‌دهند آنجا هم انشاء‌الله به یک مناسبتی شبیه این عرض خواهم کرد. پس بنابراین: هیچ مانعی ندارد و لسان قرآن این است که پدیده‌های طبیعی را که معلول قوانین طبیعی است، معلول اراده‌ی خدا می‌داند و می‌توان با یک دید وسیعتر همان را بخدا نسبت داد و این را مجازات خدایی دانست در حق آن کسی که خودش مقدمات آنها را فراهم کرد.
سؤال سوم: در حالی که مضمون آیه قرآن این است که خداوند بر گوش و دل و چشم کفار پرده گذاشته و آن را بسته است پس دیگر انسان مذکور، مسئولیتی در مقابل عدم قبول حقیقت ندارد و می‌تواند ادعا کند که چون خداوند راه دل او را بسته به این گمراهی افتاده است.
جواب: با این توضیحی که ما دادیم این اشکال درست نیست، وقتی شما دستت را می‌گذاری زمین و چاقو را محکم می‌زنی روی دستت و می‌بری چه کسی دست تو را برید؟ خدا، و می‌شود گفت چون خدا دستت را بریده پس شما اینجا مقصر نیستید، لکن شما مقصرید، چون خدا در شرایطی که شما چاقو را بلند می‌کنی روی دستت می‌زنی دست شما را می‌برد. این قانون را خدا در جسم تو و در لبه‌ی تیز فولادی قرار داده. نزن تا بریده نشود. اگر گفتند خدا دست شما را بریده، یا شما وقتی کسی را با گلوله می‌زنید مجروح می‌کنید، چه کسی او را مجروح کرده؟ هم می‌توان گفت شما و هم می‌توان گفت خدا، هر دو هم درست است، اما چون ما این نسبت را به خدا می‌دهیم به همان دلیلی که خدای متعال در جسم تو و در گلوله و در این فضا این قوانین را قرار داده، آیا این موجب می‌شود که شما مسئول نباشید؟ چرا، شما مسئول هستید و قصاص دارد. باید مجازات شوید. ولذا اینکه خدا چشم و گوشش را بسته، بصورت جبر نیست بلکه خدا ناشی از فعل خود او و از سوء انتخاب اوست او گزینش بد کرده و نتیجه‌ی این گزینش همین است که راه دلش بسته شود و حقایق را نفهمد، هر کسی می‌تواند این کار را بکند. حتی یک آدم مؤمن حزب‌اللهی هم اگر یک دو، سه ماه خودش را در فساد و شهوت‌رانی بغلطاند، بعد از دو، سه ماه که به خودش مراجعه کند، می‌بیند آن میلی را که قبلاً به خواندن قرآن داشت حالا دیگر ندارد، یا آن شوقی که به رفتن مسجد داشت دیگر ندارد و صدای اذان که قبلاً او را به هیجان می‌آورد دیگر به هیجان نمی‌آورد و نغمه‌های دعای کمیل که او را می‌لرزاند دیگر نمی‌لرزاند دلش بسته شده، حالا چه کسی بسته است؟ خدا، آیا خود او دیگر مقصر نیست؟ چرا، عامل اصلی خود اوست، چون او با اراده‌ی خودش رفت و در شهوات غلطید و لازمه‌ی طبیعی و قانونی در شهوت غلطیدن هم اینست که دلش بسته می‌شود، پس خود او مسئول است.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 7
خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم وَعَلىٰ سَمعِهِم ۖ وَعَلىٰ أَبصارِهِم غِشاوَةٌ ۖ وَلَهُم عَذابٌ عَظيمٌ
ترجمه :
خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده‌ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

2 ) سوره مبارکه النحل آیه 79
أَلَم يَرَوا إِلَى الطَّيرِ مُسَخَّراتٍ في جَوِّ السَّماءِ ما يُمسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ ۗ إِنَّ في ذٰلِكَ لَآياتٍ لِقَومٍ يُؤمِنونَ
ترجمه :
آیا آنها به پرندگانی که بر فراز آسمانها نگه‌داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آنها را نگاه نمی‌دارد؛ در این امر، نشانه‌هایی (از عظمت و قدرت خدا) است برای کسانی که ایمان می‌آورند!

3 ) سوره مبارکه النحل آیه 65
وَاللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها ۚ إِنَّ في ذٰلِكَ لَآيَةً لِقَومٍ يَسمَعونَ
ترجمه :
خداوند از آسمان، آبی فرستاد؛ و زمین را، پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که گوش شنوا دارند!

4 ) سوره مبارکه النساء آیه 78
أَينَما تَكونوا يُدرِككُمُ المَوتُ وَلَو كُنتُم في بُروجٍ مُشَيَّدَةٍ ۗ وَإِن تُصِبهُم حَسَنَةٌ يَقولوا هٰذِهِ مِن عِندِ اللَّهِ ۖ وَإِن تُصِبهُم سَيِّئَةٌ يَقولوا هٰذِهِ مِن عِندِكَ ۚ قُل كُلٌّ مِن عِندِ اللَّهِ ۖ فَمالِ هٰؤُلاءِ القَومِ لا يَكادونَ يَفقَهونَ حَديثًا
ترجمه :
هر جا باشید، مرگ شما را درمی‌یابد؛ هر چند در برجهای محکم باشید! و اگر به آنها [= منافقان‌] حسنه (و پیروزی) برسد، می‌گویند: «این، از ناحیه خداست.» و اگر سیّئه (و شکستی) برسد، می‌گویند: «این، از ناحیه توست.» بگو: «همه اینها از ناحیه خداست.» پس چرا این گروه حاضر نیستند سخنی را درک کنند؟!

5 ) سوره مبارکه البقرة آیه 9
يُخادِعونَ اللَّهَ وَالَّذينَ آمَنوا وَما يَخدَعونَ إِلّا أَنفُسَهُم وَما يَشعُرونَ
ترجمه :
می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :معنای ثقل اکبر و ثقل اصغر در روایات/تفسیر آیه 4 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
سؤال پنجم: هدایت قرآنی تنزل پیدا کرده و به قلب پیغمبر وارد می‌شود آیا وجود نازنین ایشان در مرحله‌ی پائین‌تر از کتاب الهی قرار داشته و دنباله‌ی سؤال در مورد کلمه‌ی ثقل اکبر و ثقل کبیر توضیح داده شود؟
جواب: اما در مورد سؤال اول که آیا پیغمبر پائین‌تر بوده؟ به این صورت است که معارف الهی در یک سطح ربوبی است و در یک سطح بالاتر از انسان است. بعد این را خدای متعال آماده می‌کند برای فهم پیغمبر و نازل می‌کند برقلب پیغمبر(ص) و لذا آن معارف بالاتر از پیغمبر است و شکی نیست. آیا پیغمبر در راه چه چیزی مجاهدت می‌کرد؟ امام حسین(ع) در راه چه چیزی کشته شد؟ جز در راه همین معارف بود که این معارف در ذهن بشر جا بیفتد؟ انبیاء عظام، یعنی عزیزترین حقایق عالم خلقت خدام این معارفند. ولذا مثل این است که شما فرضاً چیزی را نمی‌دانید و از او اطلاع ندارید بعد که به شما می‌گویند این نازل می‌شود به ذهن شما، و فرود می‌آید تا به ذهن شما می‌رسد.
در مورد سؤال دوم، ثقل اکبر و ثقل کبیر: اینجا اصطلاح ثقل اکبر و ثقل اصغر است ثقل اکبر کتاب‌الله است و ثقل اصغر اهل‌بیتند و در حدیث پیغمبر هست که هم شیعه و هم غیر شیعه آن را نقل کرده‌اند.
«انی تارک فیکم الثقلین کتابالله و عترتی»(1) من دو چیز گرانبها را میان شما می‌گذارم «کتاب‌الله و عترتی» البته بعضی از اهل سنت هم کتاب‌الله و سنتی روایت کرده‌اند. اما همه‌ی شیعه و بسیاری از اهل سنت «وعترتی» گفته‌اند که همین درست است «کتاب‌الله و عترتی» عترت ثقل اصغر است و کتاب ثقل اکبر.
1 )
عيون‏أخبارالرضا(ع) ، شیخ صدوق ج 2 ص  62 ؛

إنی تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتی و لن يفترقا حتى يردا علی الحوض
ترجمه :
به درستى كه من دو چيز وزين و گرانبها را در میان شما بر جاى مى‏گذارم: تا زمانی كه به اين دو تمسّك جستيد هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و خاندانم، زيرا اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :تفاوت وحی بر پیغمبران با وحی بر زنبول عسل/تفسیر آیه 4 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال ششم: در مورد وحی بیشتر توضیح بفرمائید که آیا فقط در مورد انسان است یا به جمادات و حیوانات (زنبور) هم وحی می‌شود؟
جواب: همانطور که گفتم: معنی وحی اینست که یک حقیقت والایی را فرود بیاورند تا سطح ذهن شما آنرا به شما القا کنند. وحی معارف الهی فقط بر قلب انسانهای برگزیده یعنی پیغمبران نازل می‌شود، البته آنها آنچه را که بر آنها نازل شده و وجودشان آنرا لمس کرده همان را با زبان قابل فهم مردم برای مردم بیان می‌کنند و این وحی معارف الهی است. اما اینکه اشکال کننده اشاره به زنبور کرده و در قرآن آمده: «واوحی ربک الی النحل»(1): خدای متعال، پروردگار تو وحی فرستاد، به زنبور عسل و ما گفتیم پیغمبران فقط قبول وحی می‌کنند و وحی بر آنها نازل می‌شود پس بر زنبور عسل هم وحی نازل شده، این وحی غیر از آن وحی است که بر پیغمبران می‌شود. وحی یعنی فرستادن، و بر او فرود خواندن، و به او فهماندن. تا آن چیزی که فهمانده می‌شود چه باشد؟ آن چیزی که به زنبور عسل فهمانده می‌شود آن نیست که به پیغمبر فهمانده می‌شد. دنباله‌ی خود این آیه می‌گوید: آنچه را که ما به زنبور عسل فهماندیم چیست؟
«ان اتخذی من الجبال بیوتاً و من الشجر و مما یعرشون»(2)برو در کوهها و دره‌ها خانه درست کن، یعنی غریزه‌ای که در او قرار داده شد وحی الهی است و این وحی را فقط به زنبور عسل نکردند، بلکه به گوسفند و مرغ خانگی و به کبوتر و به همه‌ی موجوداتی که این غریزه را دارند هم شده است. پس آن غریزه‌ای که به آنها داده شده، این هم نوعی وحی است. اما این غیر از (وحی) معارف الهی و اسماء الهی و صفات الهی است که به پیغمبر می‌شود. به قول امام رضوان‌الله علیه «نورالسموات»(3) که در قرآن گفته شده: خدا نور آسمان و زمین است یعنی چه؟ اینکه خدا نور آسمان و زمین است هرکسی یک چیزی در ذهنش از این نقش می‌بندد، اما حقیقت را چه کسی جز آنکه وحی بر او نازل شده است می‌فهمد؟ این از آن چیزهایی است که پیغمبر می‌فهمد. البته این را پیغمبر می‌تواند با یک زبان و یک نحوی به ما بفهماند، اما آن حقیقت و منشرح شده‌ی او به شکل کامل برای ما انسانهای معمولی قابل استفاده نیست. ولذا این را که به زنبور عسل وحی نمی‌کنند. به زنبور عسل وحی می‌کنند برو خانه بساز او هم می‌رود می‌سازد. بنابراین آن وحی که ما گفتیم مخصوص انسانهای برگزیده است، وحی معارف الهی است نه آن وحی که به حیوانات می‌شود و شامل غرائز حیوانات هم هست.
1 ) سوره مبارکه النحل آیه 68
وَأَوحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الجِبالِ بُيوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا يَعرِشونَ
ترجمه :
و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه‌ها و درختان و داربستهایی که مردم می‌سازند، خانه‌هایی برگزین!

2 ) سوره مبارکه النحل آیه 68
وَأَوحىٰ رَبُّكَ إِلَى النَّحلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الجِبالِ بُيوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا يَعرِشونَ
ترجمه :
و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که: «از کوه‌ها و درختان و داربستهایی که مردم می‌سازند، خانه‌هایی برگزین!

3 ) سوره مبارکه النور آیه 35
اللَّهُ نورُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۚ مَثَلُ نورِهِ كَمِشكاةٍ فيها مِصباحٌ ۖ المِصباحُ في زُجاجَةٍ ۖ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوكَبٌ دُرِّيٌّ يوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيتونَةٍ لا شَرقِيَّةٍ وَلا غَربِيَّةٍ يَكادُ زَيتُها يُضيءُ وَلَو لَم تَمسَسهُ نارٌ ۚ نورٌ عَلىٰ نورٍ ۗ يَهدِي اللَّهُ لِنورِهِ مَن يَشاءُ ۚ وَيَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ لِلنّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيءٍ عَليمٌ
ترجمه :
خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می‌شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله‌ور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :احکام متفاوت و معارف یکسان در پیامبران گذشته/تفسیر آیه 4 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : انبیای الهی
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال هفتم: در بحث اخیر، شما فرمودید: پیامبران احکام متفاوت بیان کرده‌اند لکن معارف و جهان‌بینی‌ها و هدفشان یکی بوده است، لطفاً منظورتان از تفاوت در احکام را بیان بفرمائید که آیا مقصود اینست که احکام و اعمال پیروان ادیان دیگر پذیرفته است؟
جواب: مقصود ما این نیست.
وهر پیغمبری که می‌آید احکام پیغمبر قبلی را نسخ می‌کند یعنی نوبت احکام او دیگر تمام شد. بلاشک زمان حضرت عیسی(ع) در دین حضرت عیسی(ع) نماز بود. اما نه اینطور نمازی که من و شما می‌خوانیم، بلکه یکجور نماز و یکجور توجهی به خدا بود، یعنی اصل توجه بخدا جزو اصول است و چگونگی آن جزو احکام است. اصل انفاق در راه خدا جزو اصول است و چگونگی آن جزو احکام است و چگونگی عملکرد انسانها در هر دوره‌ای از زمانها متفاوت است و براین اساس است که ادیان پی‌درپی می‌آیند تا می‌رسد به دین خاتم و دین خاتم یک خصوصیتی دارد که آن خصوصیت او را پایان‌ناپذیر کرده در این‌باره بحث‌هایی هست و مرحوم شهید مطهری هم مکتوبات بسیار خوبی دارند، لذا اگر وقت داشتید مراجعه کنید استفاده زیادی خواهید کرد. به هر حال آنچه ما گفتیم این است که معارف و جهان‌بینی‌ها همه یکسان است، یعنی اگر کسی بگوید حضرت‌عیسی دردین خود همان چیزی را که مسیحی‌ها امروز می‌گویند مریم مادر خداست و عیسی هم خود خداست و پدر مردم است و اینها را آورده، این دروغ محض است و حضرت عیسی نه تنها حتماً چنین چیزی را نیاورده بلکه حضرت عیسی توحید خالص و ناب و یگانگی را آورده، درباب قیامت همین‌طور، درباب انسان همین‌طور، در باب بقیه معارف دیگر همین‌طور، ولی احکام حضرت عیسی با احکام پیغمبر خاتم(ص) اختلاف دارد. احکام حضرت عیسی با احکام حضرت موسی هم که قبل از خودش بود اختلاف داشت و در آیات متعددی از قرآن به این معنا تصریح شده که امروز از ادیان گذشته بحث می‌کنیم، معارف آنها را امروز زنده می‌دانیم نه احکامی را که آنها آوردند، احکام آنها دیگر مرده است! امروز احکام زنده فقط احکام اسلامی است.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 4
وَالَّذينَ يُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُم يوقِنونَ
ترجمه :
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می‌آورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :ایمان به غیب، عامل بالاتر شدن هدف از محدوده مادیات/تفسیر آیه 3 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : ایمان به غیب
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال نهم: در خصوص تفسیر آیه شریفه: والذین یؤمنون بالغیب فرمودید: میان ایمان و باور غیب و داشتن هدف رابطه‌ای وجود دارد و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و چنانچه متناسب با زمان تفسیر آیات می‌باشد برای بار دیگر این رابطه و الزام را تبیین فرمائید؟
جواب: البته، با این عبارتی که ایشان گفتند فکر نمی‌کنم من گفته باشم. اگر کسی اعتقاد و باور خودش را محدوده‌ی مادی و صحنه‌ی ماده محدود کرد هدف او هم محدود به صحنه‌ی ماده‌ی دیگر خواهد شد و دیگر امکان ندارد ایده کل غیر مادی برای او وجود داشته باشد. اگر شما گفتید حقیقت و وجود عبارت است از آن‌چه که من آنرا می‌بینم و هرچه را من نبینم و هرچه را من لمس نکنم وجود ندارد، آیا می‌توانید هدف خودتان را فراتر از آنچه چشم‌ها می‌بیند و دستها لمس می‌کند و گوشها می‌شنوند ببرید؟! پس اگر جهان‌بینی ما مادی بود، بطور طبیعی هدف ما هم یک هدف مادی خواهد بود، اما اگر ایمان به غیب داشتیم و ورای محسوسات به چیزی بالاتر و والاتر هم ایمان آوردیم، آن وقت هدف ما هم می‌تواند چیزی والاتر و بالاتر از همین مادیات باشد. این ارتباط بین ایمان به غیب و هدف یا ایمان به ماده و باز هدف است.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 3
الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ وَيُقيمونَ الصَّلاةَ وَمِمّا رَزَقناهُم يُنفِقونَ
ترجمه :
(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :قبول شدن انفاق از متقین/تفسیر آیه 3 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : انفاق
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال دهم: آبا انفاق غیر مسلمان نزد خداوند، سبحانه و تعالی دارای اجر و پاداش هست:
جواب: اجر و پاداش انفاق متقین را ندارد و آن انفاق، آن تعالی را در او بوجود نمی‌آورد، اما نمی‌شود گفت بکلی هم بی‌اجر است البته در یک جای قرآن داریم:
«انما یتقبلالله من المتقین»(1): خدا از متقین و پرهیزگاران فقط قبول می‌کند، این همان قبول عالی است که انسان را به تکامل و به مراحل بالای معنوی می‌رساند که متعلق به متقین است. اما اگر غیر متقین و غیر مؤمن انفاقی بکند یا یک کار خوبی انجام بدهد خدای متعال آن کار خوب را بی‌پاداش نمی‌گذارد، یعنی، یا در همین زندگی پس از مرگ به نحوی به او پاداش خواهد داد، اگر چه آن پاداش با پاداش متقین متفاوت است.
1 ) سوره مبارکه المائدة آیه 27
وَاتلُ عَلَيهِم نَبَأَ ابنَي آدَمَ بِالحَقِّ إِذ قَرَّبا قُربانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِما وَلَم يُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّكَ ۖ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقينَ
ترجمه :
و داستان دو فرزند آدم را بحقّ بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند؛ امّا از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت!» (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :تفاوت تقوای در حرکت و تقوای در سکون/تفسیر آیه 2 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : تقوا
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
سؤال یازدهم: چرا تقوای در سکون را اکثراً بطور کلی مردود می‌دانند ولی از نظر من این موضوع مردود نیست و انسان برای اینکه بتواند تقوای در حرکت داشته باشد. مثلاً فردی که خود، ساخته شده نباشد نه تنها نمی‌تواند در جامعه اثر بگذارد و جامعه را اصلاح کند بلکه این جامعه است که روی او اثر می‌گذارد، برای مثال: امام وحتی شما و علما مدتی را در حوزه‌ها گذرانیده‌اید و سپس وارد اجتماع شده‌اید و به اصلاح امور مردم می‌پردازید لذا از محضر مبارک می‌خواهم که نظر خودتان را بیان فرمائید؟
جواب: اولاً در حوزه هم که مدتی را گذرانده‌ایم حوزه که در مقاره‌های کوهها نبوده، حوزه هم در همین شهرها و در همین جامعه بود مثل: قم و تهران و مشهد. اینطور نیست وقتی کسی وارد حوزه می‌شود می‌رود در یک کوهی و یک مقاره‌ای در را بر روی خودش می‌بندد و آنجا مثلاً درس می‌خواند! حوزه را هم مثل همین دانشگاه فرض کنید، البته محیط دانشگاه طبعاً یک تفاوت‌هایی با محیط حوزه دارد.
اینکه ما گفتیم تقوای در حرکت معنایش این است که شما یک اقدام مثبتی بکنید و در این اقدام مثبت خویشتن‌دار باشید و خود را از خطا نگهدارید، این تقوای در حرکت است. اما تقوای در سکون این است که شما کاری نکنید. معروف است می‌گویند: کسی کاری نمی‌کند هیچ اشتباهی هم نمی‌کند. شما اگر کتاب ننویسید هیچ غلطی در کتاب در هیچ جا ننوشته‌اید. اگر سخنرانی نکنید هیچ غلطی نگفتید آیا برای اینکه ما غلط نکنیم خوب است که کتاب ننویسیم، یا سخرانی نکنیم، یا اصلاً حرف نزنیم، آیا به نظر شما این درست است یا نه؟ درست آن است که حرف بزنیم،‌ اما حرف غلط نزنیم این تقوای در حرکت است و تقوای در سکون این است که برای اینکه شما دروغ نگوئید و غیبت نکنید اصلاً حرف نزنید. این درست است که برای اینکه مبادا امر به معروف نابجا نکنید اصلاً دهن باز نکنید؟ یا برای اینکه چشم‌تان به نامحرم نیفتد اصلاً به خیابان نروید؟! این که زندگی نشد، باید شما حرکت کنید، مبارزه کنید راه بروید و در صحنه‌ی زندگی مواظب باشید لغزشی به شما دست ندهد. والا هر کسی در خانه‌اش بنشیند تا لغزشی به او دست ندهد، این لغزش دست ندادن قیمتی ندارد، این تقوای در سکون است و ما نمی‌گوئیم هیچ ارزشی ندارد چون هرکس برود در خانه‌اش بنشیند از این جهت که گناهی نکرده خوب است، اما یک گناه دیگر مرتکب شده و آن اینست که فعالیت اجتماعی نکرده، کارنکرده، تلاش نکرده. خدای متعال به پیغمبر اکرم فرمود: «ان‌الله یبغض الشاب الفارغ»(1) خدا جوان بی‌کار را دشمن می‌دارد. آیا اگر جوانی درس نخواند و کارنکند و همچنان بی‌کار، بی‌کار بگردد این خوب است؟! در حوزه هم کسی که می‌رود یک کاری را انجام دهد که همان درس خواندن است ما در آن سال‌های آخر که در قم بودیم مبارزه هم می‌کردیم حوزه آْن جایی بود که مدرسه فیضیه داشت. کتک داشت، کماندوهای شاه می‌آمدند می‌ریختند، می‌زدند زندگی کردن در حوزه شوخی نبود.
1 )
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحديد، ج ‏17، ص 146 ؛
هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام، شیخ حرّ عاملی، ج 6، ص 20 ، نحوه؛

و قد روی عن النبی ص‏ إنَّ اللّهَ يُبغِضُ الصَّحيحَ الفارِغَ، لا فی شُغلِ الدنيا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ.
ترجمه :
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله: خداوند از شخص تن‏درستِ بيكاره كه نه سرگرم كارِ دنياست و نه سرگرمِ كار آخرت، نفرت دارد.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :معنای مهرکردن قلب و گوش در قرآن/تفسیر آیه 7 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال سیزدهم: علت اینکه در آیه شریفه: «ختم‌الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة»(1) به ترتیب قلب، گوش، چشم را آورده چیست؟ لابد یک علتی دارد؟
جواب: ممکن است یک علتی داشته باشد، اما این‌جا در مورد قلب و سمع،‌ختم گفته یعنی مهر کردن چون جلوی دل و گوش پرده آویزان نمی‌کنند، ولذا گفته شد ختم، یعنی بستن لکن در مورد چشم پرده‌آویزان کردن هست، ولذا به غشاوه تعبیر کرده که با تعبیرات عرفی و ادبی بسیار نزذیک است و یک تعبیر هنری است، حالا اگر فلسفه‌ای هم داشته باشد بنده نمی‌دانم.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 7
خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم وَعَلىٰ سَمعِهِم ۖ وَعَلىٰ أَبصارِهِم غِشاوَةٌ ۖ وَلَهُم عَذابٌ عَظيمٌ
ترجمه :
خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده‌ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :محال بودن نزول قرآن بر جمادات/تفسیر آیه 4 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
سؤال پانزدهم: در باب نزول گفته شد در جایی از قرآن در باب جمادات «لو» بکار رفته است مثل: «لوانزلنا هذا القرآن»(1) به معنای نشدنی، و چرا نشدن در کار است؟
جواب: چون جمادات جان و روح و شعور ندارند تا بشود معارفی را به آنها داد. حتی حیوانات یک شعوری دارند، اما جمادات شعور هم ندارند و برای مثال: معارف الهی را چگونه می‌شود بر سنگ نازل کنند؟ لذا لو امتناعیه بکار رفته یعنی چنین چیزی نشدنی است و در باب تسبیح اشیاء که قرآن می‌فرماید: «و ما من شیء الا یسبح بحمده»(2) ما نمی‌دانیم آن تسبیح واقعاً چگونه است و بلکه اگر هم به فرض یک نوع شعوری باشد از این نوع شعوری که ماها می‌فهمیم نیست و چیزی نیست که او را قبول بکند تا معارف بر او نازل بشود. به هر حال اگر هم در این مورد شک داشته باشیم خود آیه‌ی قرآن می‌گوید: «لو» ولو در حال امتناع می‌آید.
1 ) سوره مبارکه الحشر آیه 21
لَو أَنزَلنا هٰذَا القُرآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِن خَشيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلكَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرونَ
ترجمه :
اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم، می‌دیدی که در برابر آن خاشع می‌شود و از خوف خدا می‌شکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم می‌زنیم، شاید در آن بیندیشید!

2 ) سوره مبارکه الإسراء آیه 44
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرضُ وَمَن فيهِنَّ ۚ وَإِن مِن شَيءٍ إِلّا يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَلٰكِن لا تَفقَهونَ تَسبيحَهُم ۗ إِنَّهُ كانَ حَليمًا غَفورًا
ترجمه :
آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می‌گویند؛ و هر موجودی، تسبیح و حمد او می‌گوید؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.


مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش :وجود بتخانه های متعدد در هند
کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, شرک, هند
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
شرک یک مسلک و یک عقیده است، یعنی دو خدایی و چند خدایی، یک دین و یک آئین و یک نوع اعتقاد است مثلاً: فرض بفرمائید سه خدایی. بعضی منکرند و میگویند زرتشتیها موحد بودند، اما به هر حال در دورانی از تاریخ، بلاشک زرتشتیها دو خدایی بودند و لو اصلش هم یک خدایی و توحیدی باشد یا سه خدایی یا چندین خدایی که امروز در هندوستان و برخی از جوامع عقب افتاده‌ی آفریقایی در بین قبایل قدیمشان که بت پرستند.

در هند بت‌خانه‌های متعددی را بنده دیده‌ام. خداهای مختلف با شکل‌های مختلف در یک بتخانه هستند. وقتی از یک خیابان به خیابان دیگری میروید میبینید جند نوع بت‌خانه هست که وقتی وارد آنها میشوید میروید بالا باز چند نوع از خدا که هر کدام از آنها یک اسمی دارند، یا مثل خدایان اساطیر یونانی و رومی قدیم الهه‌ی عشق، الهه‌ی طوفان، الهه‌ی باران، الهه‌ی آتش که افسانه‌های عجیب و غریبی هم دارند، که آن نمایشنامه‌نویس قدیمی یونانی به نام سفک که قبل از میلاد بوده. مثلاً: درباره‌ی خدایان و جنگهای اینها و دعواهای اینها چیزهایی نوشته اینها مسلک است. یعنی هر دین شرکآلودی یک مسلک است. اما کفر یک معنای وسیعتری از همه‌ی اینها دارد، یعنی کافر ممکن است مشرک باشد (دو خدایی، سه خدایی باشد) ممکن هم هست اصلاً به خدایی اعتقاد نداشته باشد مثل مادیین، ملحدین، دهریین، اینها هم کافرند و به هیچ خدایی معتقد نیستند. به معنای انکار کننده‌ی راه حق و آئین درست است، اما مشرک عبارت است از آن آئین خاص که مثلاً: دو خدایی یا سه خدایی و از این قبیل است.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : زر زور تزویر
کلیدواژه(ها) : زر زور تزویر
نوع(ها) : جستار

متن فیش :
آدمی که متعصب است وقتی سخن حق را برایش میگویی که آن سخن قابل قبول است استدلال دارد یا اصلاً چیز واضحی است و محتاج به استدلال نیست، در عین حال طرف مقابل به خاطر همان تعصبات و به خاطر دل‌بستگیها، یا به خاطر قدرت یا به خاطر زر و زور یا گاهی به خاطر رودربایستی حرف او را رد میکند. لذا این کفر و انکار این چنینی مورد نظر ماست.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : جهان‏‌‌‌بینی اسلامی
کلیدواژه(ها) : جهان‏‌‌‌بینی اسلامی
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
در بینش اسلامی فرقی بین حق و واقع نیست. یعنی آن چیزی که به اصطلاح در واقعیت عالم و در متن حقیقی عالم وجود دارد همان حقیقت است، منتها در تعبیرات معمولی ما حق آن چیزی است که باید باشد و واقع آن چیزی است که الان هست که گاهی منطبق با آن حق است، گاهی هم منطبق نیست

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : انفاق
کلیدواژه(ها) : انفاق
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
سوال: آبا انفاق غیر مسلمان نزد خداوند، سبحانه و تعالی دارای اجر و پاداش هست؟ جواب: اجر و پاداش انفاق متقین را ندارد و آن انفاق، آن تعالی را در او بوجود نمیآورد، اما نمیشود گفت بکلی هم بیاجر است البته در یک جای قران داریم:
«انما یتقبل الله من المتقین»: خدا از متقین و پرهیزکاران فقط قبول میکند، این همان قبول عالی است که انسان را به تکامل و به مراحل بالای معنوی میرساند که متعلق به متقین است. اما اگر غیر متقین و غیر مؤمن انفاقی بکند یا یک کار خوبی انجام بدهد خدای متعال آن کار خوب را بیپاداش نمیگذارد، یعنی، یا در همین زندگی پس از مرگ به نحوی به او پاداش خواهد داد، اگر چه آن پاداش با پاداش متقین متفاوت است.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : اعتکاف
کلیدواژه(ها) : اعتکاف
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
اعتکاف این است که شما غذای خانه‌ و راحتی خانه و همه چیز دست بکشید و در مسجد به تن خود و ریاضت بدهید این نه‌تنها سکون نیست، بلکه یک حرکتی است، وانگهی اعتکاف را همیشه نگفته‌اند بکنید، اگر خیلی هم همت داشته باشید هر ماهی مثلاً یک روز یا دو روز یا سه روز، اگر کسی همیشه برود اعتکاف کند این قطعاً حرام است، اما در این حد و به قدر نمک طعام انسانی که سرگرم مادیات زندگی است خودش را از مادیات و از راحتی خانه و زندگی خانه جدا کند. در یک مسجدی فرض سه روز و سه شب بماند این خودش یک حرکت معنوی و خودسازی است که خودسازی چیز بسیار مهمی است.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : تقوا
کلیدواژه(ها) : تقوا
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
تقوای در حرکت معنایش این است که شما یک اقدام مثبتی بکنید و در این اقدام مثبت خویشتن‌دار باشید و خود را از خطا نگهدارید، این تقوای در حرکت است. اما تقوای در سکون این است که شما کاری نکنید. معروف است میگویند: کسی که کاری نمیکند هیچ اشتباهی هم نمیکند. شما اگر کتاب ننویسید هیچ غلطی در کتاب در هیچ جا ننوشته‌اید. اگر سخنرانی نکنید هیچ غلطی نگفتید آیا برای اینکه ما غلط نکنیم خوب است که کتاب ننویسیم، یا سخنرانی نکنیم، یا اصلاً حرف نزنیم، آیا به نظر شما این درست است یا نه؟ درست آن است که حرف بزنیم،‌ اما حرف غلط نزنیم این تقوای در حرکت است و تقوای در سکون این است که برای اینکه شما دروغ نگوئید و غیبت نکنید اصلاً حرف نزنید. این درست است که برای اینکه مبادا امر به معروف نابجا نکنید اصلاً دهن باز نکنید؟ یا برای اینکه چشم‌تان به نامحرم نیفتد اصلاً به خیابان نروید؟! این که زندگی نشد، باید شما حرکت کنید، مبارزه کنید راه بروید و در صحنه‌ی زندگی مواظب باشید لغزشی به شما دست ندهد. و الا هر کسی در خانه‌اش بنشیند تا لغزشی به او دست ندهد، این لغزش دست ندادن قیمتی ندارد، این تقوای در سکون است و ما نمیگوئیم هیچ ارزشی ندارد چون هرکس برود در خانه‌اش بنشیند از این جهت که گناهی نکرده خوب است، اما یک گناه دیگر مرتکب شده و آن اینست که فعالیت اجتماعی نکرده [است].

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
کلیدواژه(ها) : سیره پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
آن کسی که دعوی را مطرح میکند مثل پیغمبر و مثل هر صاحب دعوتی باید استدلال بیاورد و بدون استدلال از هیچکس انتظار نمیرود هر چیزی را قبول کند. پیغمبران هم که آمدند واضح‌ترین و صحیح‌ترین حرف دنیا را گفتند دلیل پای حرفشان آوردند.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : گناه
کلیدواژه(ها) : گناه
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
تقوای در حرکت معنایش این است که شما یک اقدام مثبتی بکنید و در این اقدام مثبت خویشتن‌دار باشید و خود را از خطا نگهدارید، این تقوای در حرکت است. اما تقوای در سکون این است که شما کاری نکنید. معروف است میگویند: کسی که کاری نمیکند هیچ اشتباهی هم نمیکند... این درست است که برای اینکه مبادا امر به معروف نابجا نکنید اصلاً دهن باز نکنید؟ یا برای اینکه چشم‌تان به نامحرم نیفتد اصلاً به خیابان نروید؟! این که زندگی نشد، باید شما حرکت کنید، مبارزه کنید راه بروید و در صحنه‌ی زندگی مواظب باشید لغزشی به شما دست ندهد. و الا هر کسی در خانه‌اش بنشیند تا لغزشی به او دست ندهد، این لغزش دست ندادن قیمتی ندارد، این تقوای در سکون است و ما نمیگوئیم هیچ ارزشی ندارد چون هرکس برود در خانه‌اش بنشیند از این جهت که گناهی نکرده خوب است، اما یک گناه دیگر مرتکب شده و آن اینست که فعالیت اجتماعی نکرده، نهی از منکر نکرده، کارنکرده، تلاش نکرده.

مربوط به :بیانات در جلسه یازدهم تفسیر سوره بقره - 1370/08/15
عنوان فیش : هند
کلیدواژه(ها) : هند
نوع(ها) : فیش موضوعی

متن فیش :
شرک یک مسلک و یک عقیده است، یعنی دو خدایی و چند خدایی، یک دین و یک آئین و یک نوع اعتقاد است... امروز در هندوستان و برخی از جوامع عقب افتاده‌ی آفریقایی در بین قبایل قدیمشان که بت پرستند. در هند بت‌خانه‌های متعددی را بنده دیده‌ام. خداهای مختلف با شکل‌های مختلف در یک بتخانه هستند. وقتی از یک خیابان به خیابان دیگری میروید میبینید چند نوع بت‌خانه هست که وقتی وارد آنها میشوید میروید بالا باز چند نوع از خدا که هر کدام از آنها یک اسمی دارند.