آقای علی عبدی کارشناس مسائل منطقه در تبیین بیانات اخیر رهبر انقلاب در روز قدس و پیوستگی جریانهای مختلف فلسطینی به یکدیگر معتقد است که نسل جدید فلسطین با الهام از تجربههای شکستخورده سازشکارانه پیشین از بسیاری از چهرهها و جریانهای سازشکار عبور کرده و وضعیت جدیدی را رقم زده است. مشروح گفتگوی رسانه KHAMENEI.IR را در تحلیل بیانات رهبر انقلاب در ادامه بخوانید.
جایگزینی «اراده شکستناپذیر» ملت فلسطین با «ارتش شکستناپذیر» صهیونیستی، یکی از عبارات مهم بیانات رهبر انقلاب در روز قدس بود. این جایگزینی چگونه انجام گرفته و چه سیر تطوری داشته است؟
ارتش شکستناپذیر اصطلاحی است که در تاریخ جنگهای اعراب و اسرائیل شکل گرفت و به ادبیات سیاسی منطقه ما تزریق شد. بهویژه بعد از شکست ارتشهای عربی در سال ۱۹۶۷ در جنگ ششروزه که اسرائیل توانست در جنگ ششروزه تمام ارتشهای عربی را شکست بدهد و بهخصوص ارتشهای مصر، اردن و سوریه. همچنین در روز اول جنگ توانست نیروی هوایی مصر و سوریه را نابود کند. سپس به کمک تبلیغات صهیونیستی و غربی توانست این انگاره را ایجاد کند که ارتش صهیونیسم یک ارتش شکستناپذیر است. متأسفانه این انگاره جا افتاد و حاکم شد؛ البته در جنگ ۱۹۷۳ بهخصوص در هفته اول، با پیروزیهایی که ارتشهای عربی بهویژه ارتش مصر در صحرای سینا به دست آورد این انگاره بهشدت مخدوش شد. خط دفاعی بارلو که صهیونیستها روی آن مانور میدادند و خطی استراتژیک و اسطورهای بود، شکسته شد. هیچیک از ارتشهای کشورهای عربی در طول جنگهایی که با اسرائیل داشتند نتوانستند این ارتش را کاملاً شکست بدهند و شکست این ارتش شکستناپذیر با نیروی مقاومت شروع شد
. مقاومت بود که توانست طعم تلخ شکست را به صهیونیستها بچشاند و مقاومتی که در لبنان در دهه ۱۳۶۰شمسی و ۱۹۸۰میلادی شکل گرفت و در اولین گام باعث شد که با عملیاتهای استشهادی در لبنان مانند عملیات شهید احمد قصیر که باعث انهدام ستاد ارتش اسرائیل در شهر صور شد و حدود ۱۱۰ نظامی اسرائیلی در آن عملیات به هلاکت رسیدند یا عملیاتی که باعث نابودی تفنگداران دریایی آمریکایی مستقر در فرودگاه بینالمللی بیروت در سال ۱۹۸۳ شد یا حمله به سفارت آمریکا و حمله به مقر نیروهای چترباز فرانسوی، این عملیاتها و سلسلهعملیاتهای چریکی و استشهادی که ازسوی شهید ابوزینب یا شهید بالروح یا شهید بلال فهد در دهه ۱۹۸۰ رقم خورد اسرائیلی را که کل لبنان را اشغال کرده بود بعد از فلسطین، دوم این کشور اسلامی بود که ازسوی صهیونیستها اشغال میشد، مجبور کرد کل خاک لبنان را رها کند و در نوار ۴۰کیلومتری لبنان مستقر شود برای اینکه بتواند امنیت خود را تأمین کند.
در همان نوار هم ارتش جنوب لبنان را مستقر کردند. بعدها در دهه ۱۹۹۰ مغز متفکر حزبالله و نابغه مقاومت که هنوز هم بیبدیل و تکرارنشدنی است شهید حاج عماد مغنیه با طراحیهای دقیقی که انجام داد مواضع ارتش اسرائیل در همان کمربند امنیتی را بارها و بارها موردحمله قرار داد تاجاییکه صهیونیستها مجبور شدند همان کمربند امنیتی را هم در سال ۲۰۰۰ رها کنند و کل خاک لبنان آزاد شود و این رها کردن باعث آبروریزی برای اسرائیل بود؛ زیرا آنها با آبروریزی لبنان را ترک کردند و شبانه ارتش مزدور خودشان، آنتوان لحد را با سرعت از آنجا فراری دادند و این ارتش پشت مرزهای فلسطین اشغالی تجمع کرده بودند برای اینکه اجازه بدهند وارد فلسطین اشغالی شوند و به دست مردم لبنان نیفتند؛ چون سالها در حق آنها جنایت و ظلم کرده بودند و منتظر انتقام آنها بودند. این اولینبار بود که افسانه شکستناپذیری اسرائیل منهدم شد.
دومینبار در جنگ تاریخی ۳۳روزه در ۲۰۰۶ بود که به نام «تموز» معروف است که بعد از ۳۳ روز تهاجم بیامان و وحشیانه به حزبالله علیرغم همه اینها حزبالله پیروز و سربلند از این جنگ بیرون آمد و اسرائیل در این جنگ شکست خورد. در آن جنگ از مهمترین فناوریهای نظامی علیه حزبالله استفاده میشد. اسرائیل به هیچیک از اهدافی که در ابتدای جنگ اعلام کرده بود و یکی از آنها نابودی حزبالله بود دست نیافت. بعدها در کمیسیونی به نام کمیسیون «وینوگراد» که شخصی با همین نام که قاضی بود آن را تأسیس کرد تا علل شکست ارتش اسرائیل را بررسی کند. او یک گزارش ۷۰۰ صفحهای را منتشر کرد که در آن کاملاً علل شکست بیان شده بود. پس در اینجا در هیچیک از رویدادها رژیمصهیونیستی نتوانست در مقابل حزبالله پیروز شود و هیچوقت نخواست که دوباره این تجربه شکست را داشته باشد و در مقابل حزبالله بایستد؛ بهخاطر اینکه این تجربه بسیار برای آنها تلخ بود و نمیخواستند که دوباره شکست بخورند.
درحالحاضر حزبالله بهجایی رسیده است که معادل کامل بازدارندگی در مقابل اسرائیل است؛ زیرا وقتیکه اسرائیلیها مواضعی را در سوریه مورد هدف قرار میدادند که حزبالله در آنجا قرار داشت، بلافاصله اسرائیلیها اعلام میکردند که نیت ما اصلاً بچههای حزبالله نبودند و از آنطرف حزبالله اعلام میکند که انتقام ما باید گرفته شود؛ مثلاً در موردی که شهید اللهدادی و جهاد مغنیه به شهادت رسیدند، حزبالله انتقام خودش را گرفت و مورد آخر در سال ۲۰۲۰ بود که چنین اتفاقی افتاد و حزبالله انتقام گرفت.
الان معادله شکستناپذیری مقاومت فراتر از لبنان وارد خود فلسطین شده است. دورهای بود که فلسطین متکی به سنگ و تحرکات خیابانی بود. بعد از انتفاضه الاقصی ما شاهد تحول بودیم. در دهه ۱۹۹۰ میلادی، شهید یحیی عیاش فرمانده مقاومت فلسطین و مغز متفکر آن بود که بسیار خوش درخشید و هزینه سنگینی را بر دست صهیونیستها گذاشت و طی دو سال عملیاتهای بسیار هوشمندانه و مبتکرانهای را علیه صهیونیستها طراحی و اجرا کرد اما بعد از انتفاضه، موج جدید مقاومت در فلسطین شروع شد. مقاومت در آن مقطع در مقابل صهیونیستها کاملاً بیدفاع بود؛ مثلاً در سال ۲۰۰۶ قبل از جنگ ۳۳روزه آنها ابتدا وارد غزه شدند، بعد در سال ۲۰۰۸ در عملیات سرب مذاب که سلسلهعملیات هوایی بود که آنها را به نام عملیات یا جنگ ۲۲روزه میشناسیم یا جنگ ۱۱ روزه و جنگهایی که با این عناوین آنها را میشناسیم تا سال ۲۰۱۴ که آخرین آنها جنگ ۵۰ روزه بود هنوز مقاومت فلسطین به بازدارندگی در مقابل صهیونیستها نرسیده بود و هر وقت که اراده میکردند غزه را مورد هجوم قرار میدادند و نیروهایشان وارد غزه میشدند. این معادله در سال۲۰۲۰ در نبرد سیفالقدس شکسته شد.
نبرد سیفالقدس نقطه عطفی در مقاومت فلسطین است که باعث شکست خوردن ارتش شکستناپذیر اسرائیل در داخل خود سرزمینهای اشغالی شد. اگر قبلاً ارتش شکستناپذیر در لبنان شکست میخورد، اکنون در داخل خود فلسطین شکست خورد. نبرد سیفالقدس اولین نبرد در تاریخ نبردهای اسرائیل است که با اولتیماتوم فلسطینی شروع شد و با اولتیماتوم فلسطینیها تمام شد. آنچه رهبر انقلاب در بیانات
شان بهدرستی به آن اشاره کردند بحث تغییر معادله در فلسطین است و از معرکه سیفالقدس نام بردند که تعبیر بسیار درست و دقیقی است؛ به این معنا که نبرد سیفالقدس نبردی بود که باعث ایجاد معادله بازدارندگی بین مقاومت فلسطین و رژیمصهیونیستی در سرزمینهای اشغالی شد و موازنه وحشت را بین مقاومت اسلامی فلسطین و اسرائیل برقرار کرد؛ همانگونه که این موازنه وحشت بین حزبالله لبنان و اسرائیل وجود داشت.
امروز مقاومت فلسطین توانسته موازنه وحشت را به اسرائیل تحمیل کند و اسرائیل نمیخواهد که دوباره نبرد سیفالقدس را تجربه کند؛ همانگونه که نمیخواهد نبرد ۳۳روزه با حزبالله لبنان را تجربه کند که به همین تغییر معادله که حضرت آقا بهدرستی فرمودند، برمیگردد.
شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی در بیانات رهبر انقلاب در کنار هم بیان شده است. این شکستهای توأمان چه نسبتی با هم دارند؟ زوال رژیم صهیونیستی در کدام عرصهها بیشتر نمایان است؟
یک مسئله بسیار واضح و روشن است و همه به آن اذعان دارند و آن این است که قدرتگیری صهیونیستها در منطقه و تشکیل اسرائیل و قدرت گرفتن اسرائیل در این هفت دهه و سلطه آن ارتباط تام و تمامی با آمریکا دارد. این حمایتها و پشتیبانیها بخشهای مختلف دارد؛ سیاسی، دیپلماتیکی، اقتصادی، نظامی و غیره است و همه ابعاد را پوشش میدهد. اگر این حمایتها و پشتیبانیهای همهجانبه آمریکا نبود، اسرائیلی هم وجود نداشت و حتی ممکن است در همان جنگهای اعراب و اسرائیل، کار اسرائیل به پایان میرسید. در سال ۱۹۷۳ آمریکاییها برای پر کردن انبارهای تسلیحاتی اسرائیل بهمنظور آنکه در جنگ کم نیاورد، بزرگترین پل ارتباطی جهان را تا آن زمان تأسیس کردند. این امر هم در جنگ ۱۹۶۷ و هم در اشغال لبنان سابقه داشت. قطعبهیقین اگر آمریکا و ابرقدرتی مانند آن نبود، اسرائیلیها وجود نداشتند. باید آمریکا را متغیر مستقلی در نظر گرفت و اسرائیل متغیر وابسته به آن است و علت موجبه اسرائیل ایالاتمتحده آمریکاست؛ برای نمونه، در سال چهار یا پنج میلیارد دلار کمک بلاعوض از سمت آمریکا به اسرائیل تعلق میگیرد. هرساله میلیاردها دلار کمک نظامی و تسلیحاتی بلاعوض در اختیار اسرائیل قرار میگیرد که هیچ کشور دیگری این کمک را دریافت نمیکند. تغییر در آمریکا به معنای تغییر در ساخت و بنیاد رژیم جعلی اسرائیل است و در قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی رژیم بهشدت تاثیر دارد؛ برای نمونه، در همین جنگ اوکراین که به وقوع پیوست، میبینید که اسرائیل بهخاطر وابستگی تام و تمامش به آمریکا مجبور شد که بین آمریکا و جبهه غرب و روسیه یکی را انتخاب کند و علیرغم روابط حسنهای که با روسها داشت و همکاریهای منطقهای با روسها مجبور به موضعگیری علیه آنها شدند و به روابطشان با روسها لطمه زده شد که نتیجه آن را در مواضع هفته پیش آقای لاوروف، وزیر امورخارجه روسیه و بیانیه وزارت خارجه روسیه دیدیم که برای اولینبار بیانیه بسیار رادیکالی نسبت به رژیمصهیونیستی دادند و اعلام کردند که اشغال فلسطین ازسوی صهیونیستها طولانیترین اشغال قرن بیستم بوده است. از طرف دیگر، آمریکاییها اعلام کردند که دارند تمرکزشان را به شرق و چین میبرند و این باز نگرانی اسرائیلیها را تشدید کرده است. بحث معاهده ابراهیم و معامله قرن را باید از این منظر دید که اسرائیلیها نگرانی شدیدی دارند که وقتی آمریکا منطقه را ترک کند در مقابل قدرت بزرگی مثل ایران تنها خواهند ماند و بهدنبال پیمانهای منطقهای با کشورهای عربی هستند تا بتوانند موقعیت منطقهایشان را تثبیت کنند؛ البته رفتن آمریکا بهمعنای قطع کامل نیست ولی آن اقتداری که قبلاً داشتند بهخاطر افول قدرت خود آمریکا و رفتن آمریکا بهسمت شرق اثرگذار است؛ لذا در خود سرزمینهای اشغالی یکی از مناقشات جدی در جامعه نخبگانی اسرائیل همین مسئله است که چرا اجازه دادیم اینقدر به آمریکا وابسته باشیم که امروز وقتی مسئله جنگ اوکراین و جابهجایی آمریکا از منطقه به شرق دور مطرح است اثر مستقیم روی امنیت ملی ما داشته باشد، امنیت ملی ما را آسیبپذیر کند و ما در مقابل دشمنانمان بدون دفاع باقی بمانیم؟! این یکی از چالشها و مباحث جدید در درون اسرائیل هم هست.
ارزیابی شما از عادیسازیهای روابط چند کشور عربی با رژیم صهیونیستی چیست؟
اشکال عمدهای که به بحث سازش و عادیسازی و پیمان ابراهیم وارد است اینکه اولاً این طرح دارد با کشورهای اجرا میشود که آنها در طول ۷۰سال گذشته در مناقشه اسرائیل نهتنها نقشی نداشتهاند، بلکه کوچکترین بازیگری هم نداشتند. این کشورها در سطح بازیگری درجهیک منطقهای نبوده و نیستند؛ مثلاً همینالان که اماراتمتحده عربی در یمن، سوریه و در جنگ لیبی فعال بوده و برای صلاحدید غرب چنین تصمیمی گرفته است؛ بهمنظور ایجاد موازنه بین محور مقاومت و محور عبری-عربی چنین تصمیمی گرفته شده است و امارات ممکن است در افغانستان و جاهای دیگر نیز بازیگری داشته باشد. درواقع بهدلیل کمبودهای جدی که امارت دارد در بحث جمعیت، جغرافیا و نیروی نظامی و رزمی به معنای واقعی آن یعنی نیروی نظامی که بتواند بهخوبی بجنگد و روی زمین معادلات را تغییر دهد و بتواند ماندگار باشد فاقد چنین توانمندیهایی است. بحرین در طریقاولی حتی در قد و قواره امارات هم نیست. این کشورها یکسری مشکلات ذاتی دارند؛ مثلاً بحث رشد اقتصادی امارات قابلتوجه است اما توسعه اقتصادی در امارات وجود ندارد. توسعه یک مبنا دارد و درونیشده و بومی است. هیچ دانش و صنعت بومی در امارات سعودی و کشورهای ازایندست نمیبینید و این رشد بیریشه و بیبناست و نباید ما را فریب دهد که فکر کنیم امارات یک قدرت اقتصادی است. کوچکترین تهدید نظامی دوبی و ابوظبی خواهید دید که رشد اقتصادی آنها را منفی کرده و زمینگیرشان میکند؛ درصورتیکه در ایران برخی از دانشها بومی شدهاند؛ مثل نانو هستهای و ... ولو اینکه آن زرقوبرقی در امارات میبینید در اینجا نبینید؛ بنابراین اسرائیل روی کشورهایی سرمایهگذاری کرد که کشورهای درجهیک و قدرتمند منطقه نیستند. مشکل اصلی آنها این است که در مناقشه فلسطین هیچگاه نبودند؛ لذا اثرگذاری هم ندارند. اثرگذاری با پول و منابع مالی صورت نمیگیرد. بحث اثرگذاری در فلسطین از دو-سه طریق است؛ یکی بحث الگو و الگوپذیری است که بازیگر درجهیک این مسئله در منطقه، جمهوری اسلامی و محور مقاومت است. مهمترین اثری که جمهوری اسلامی و محور مقاومت در فلسطین گذاشتند الگو و الگوگیری است. دومین مسئله کمکهای همهجانبه است؛ قطر، امارات و سعودی کمک مالی میکنند و کمکهای مالی زیادی هم کرده اما کمکهایشان همهجانبه نیست. کمکهای جمهوری اسلامی کمتر از آنهاست ولی کمکهای همهجانبه است و حتی میتوان گفت کمک نیست و پشتیبانی است. ما همهجانبه از فلسطین حمایت میکنیم. پشتیبانی جمهوری اسلامی سیاسی، نظامی و اقتصادی بوده است. همانطور که آقای اسماعیل هنیه در مراسم تشییع شهیدسلیمانی سهبار تکرار کردند که شهید سلیمانی شهیدالقدس شهیدالقدس شهیدالقدس بود و اسرائیلیها هم این را بارها اعلام کردند.
اسرائیل اگرچه در این حوزه رشد داشته ولی بهشدت در آن دچار چالش شده است و متأسفانه آنها به اسرائیل جذب شدهاند و دارند با آن همکاری میکنند. بازگشت ترکیه به روابط حسنه با اسرائیل و همچنین آذربایجان و قفقاز یا در آسیای مرکزی شاهد توسعه روابط منطقهای و آسیایی اسرائیل هستیم اما آنهایی که دارند برای اسرائیل سینهچاک میکنند نه از نظر نظامی و نه از نظر معادلات استراتژیک منطقه اثری که اسرائیل گمان کند که میتواند با رفتن آمریکا از منطقه روی این کشورها حساب کند، ندارند. با دو- سه موشک از طرف مقاومت یمن که به ابوظبی و اطراف آن و دوبی اصابت کرد، نوسانات اقتصادی بزرگی در امارات رقم خورد و آنها خواستند که دفاع هوایی اسرائیل را به امارات بیاورند تا از آنها حمایت کند اما این کارها دردی را دوا نمیکند. شاه ایران همه این مسیر را رفت و بهتر از آنها عمل کرد ولی سرانجامش را دیدید. محمد انور سادات هم همین مسیر را رفت و عاقبت انورسادات را هم ما دیدیم. هرکس در منطقه ما به آمال فلسطین خیانت و بدون هیچ حدومرزی بهسمت صهیونیستها حرکت کرد عاقبتبهخیر نشد. اماراتیها هم اگر از این سرنوشتها درس نگیرند به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
در نبرد سیفالقدس اقدامات و تحرکات فلسطینیهای مرزهای ۴۸ نسبتبه قبل بیشتر شد. به نظر شما چه تحولی در دیدگاه فلسطینیها در زمینه مبارزه رخ داده است؟
به نظر من، پایه اصلی این اتفاقات نسل امروز فلسطین است؛ یعنی امروز ما با یک نسل در فلسطین مواجه هستیم. فلسطین امروز سرزنده، پویا و مقاوم در وسط میدان است. بعد از اشغال فلسطین غیر از بازههایی که انتفاضه برپا میشد و چند دوره تاریخی هیچوقت ملت فلسطین اینقدر زنده، شاداب، باانگیزه و امیدوار در زمینه مبارزه و مقاومت نبوده است. این بخش به نسل امروز فلسطین بازمیگردد. در دهه ۱۹۹۰ و بعد از آن یکی از بحرانهایی که داشتیم این بود که در چشم بخش عمدهای از فلسطینیها یاسر عرفات اعتبار فراوانی داشت و قرارداد اسلو ازسوی طیف زیادی از مردم فلسطین بهخاطر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین مورد پذیرش قرار گرفت. سرخوردگیای که بعد از آن به وجود آمد که فلسطینیها به همه تعهداتشان عمل کردند ولی اسرائیلیها به تعهداتشان عمل نکردند. نتیجه این سرخوردگی انتفاضه الاقصی بود. یکی از محسنات نسل امروز فلسطین این است که تجربههایی در مقابل دیدگان قرار دارد یعنی هفت دهه تجربه فلسطین. دوم، این نسل دیگر از حجابها و چهرههایی مثل یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین و هفت دهه گذشته عبور کرده است و آنها دیگر برایش مهم نیستند.
بازگشت به اعتقادات عمیق دینی مسئله بعدی است. ما در دهههای ۷۰ و ۸۰ مبارزات فلسطینیها این اعتقادات را نمیدیدیم و گرایشهای ناسیونالیستی و چپ داشتند و گرایشهای مذهبی محلی از اعراب نداشتند. مقاومت فلسطین یک مقاومت کاملاً سکولار بود. اکنون یک مقاومت کاملاً مذهبی شده است. گروههای چپ مثل جبهه دموکراتیک آزادی فلسطین که پایه آنها مارکسیستی بوده است، حتی آنها هم تمایلات دینی نشان میدهند. اگرچه سعی میکنند که بگویند اینگونه نیست ولی فضا بهکلی متحول شده است. این نسل با این مشخصات فقط مربوط به غزه و کرانه باختری نیست، بلکه یک اتفاق تازه افتاده است. پیوند بین نسل فلسطین در همه جای سرزمین اشغالی وجود دارد. مشکلی که در مقاومت فلسطین در دهه ۱۹۹۰ وجود داشت و بعد در انتفاضه الاقصی و سپس در طول این دو-سه دهه اخیر داشتیم اختلافاتی بود که بین فلسطینیهای غزه، فلسطینیهای قدس شرقی، فلسطینیهای ۱۹۴۸ و حتی فلسطینیهای بیرون از سرزمینهای اشغالی و آوارگان فلسطینی یا مخیمات بود. امروز اتفاق مبارک و شایستهای که در سرزمینهای فلسطین افتاده این است که درک و فهم مشترکی بین همه فلسطینیهای نسل امروز به وجود آمده است. نسل امروز و جوان فلسطینی ۱۹۴۸ با کرانه باختری و غزه و قدس شرقی و حتی بیرون از فلسطین بسیار به هم نزدیک هستند؛ لذا شما در عملیات سیفالقدس میبینید که هماهنگی بین همه این بخشها ایجاد میشود. وجه ممیزه اصلی بین سیف القدس و همه جنگهای قبل از آن ازجمله جنگ ۵۰ روزه و ... این هماهنگی است.
شکلگیری پدیده مقاومت در غرب آسیا و رشد و ثمرات آن چه ثمراتی برای مقاومت فلسطین به ارمغان آورده است؟
زمانی مقاومت فقط مربوط به یک سرزمین است، بدون هیچ پشتوانه و پشت و پناهی. شکست آن مقاومت سهلالوصولتر است تا زمانی که به یک محور منطقهای متصل میشود؛ به آن شکل درهم شکستن آن سختتر خواهد بود، حتی اگر آن قدرت سلطهگر چهارمین یا پنجمین قدرت جهان باشد. تعبیری امروز حضرتآقا درمورد جنین داشتند و فرمودند که ۲۰ سال پیش دو اسرائیلی که در جنین کشته شدند ۲۰۰ فلسطینی را بهجای آنها به شهادت رساندند. آنها با تانک جنین را بهکلی نابود کردند ولی امروز شهید رعد حازم در عملیات اخیر که انجام شد و آن دو برادری که از روستایی در نزدیکی جنین برخاسته بودند و خاستگاه این چهار عملیاتی که صورت گرفت جنین بود. اسرائیلیها تهدید کردند که خانواده رعد حازم خودشان را تسلیم کنند ولی این اتفاق نیفتاد و اسرائیلیها خودشان جرأت نکردند به آنجا وارد شوند؛ زیرا این کار میتوانست کل فلسطین را مشتعل کند.
معادلات تغییر کرده و اینکه حضرتآقا اشاره کرده است دقیقاً دارند همین را میگویند که ۲۰ سال پیش با جنین چه رفتاری کردند ولی امروز نمیتوانند چنین رفتاری داشته باشند. امروز مقاومت یک بلوک منطقهای شده است و شکست دادن آن هم به این راحتی نیست. این امر در نبرد سیفالقدس خودش را به برجستگی نشاند. در همان زمان نبرد سیفالقدس من به دوستانم متذکر میشدم که اثرانگشت شهید مغنیه و اثرانگشت حزبالله لبنان را بهوضوح در سیفالقدس میبینم و تکنیکهایی که در جنگ دارد استفاده میشود. روزنامه السفیر اعلام کرد که بهموازات یک اتاق جنگ در غزه یک اتاق جنگ هم در بیروت داشتند و سردار قاآنی هم دوبار در ایام سیفالقدس در بیروت دیده شدند. این موارد یعنی حزبالله هم در این عملیات کمک میکرد. اسرائیلیها در همان حال که درگیر مقاومت غزه هستند، نگران وضعیت عراقاند و تحرکات الحشدالشعبی را در عراق رصد میکنند. در همینحال، آنها بهشدت نگران یمن و قدرت انصارالله هستند که هنوز حمله به آرامکو در سال ۲۰۱۹ برای صهیونیستها یک کابوس است. در رسانههایشان این نگرانی بازتاب دارد که مبادا عملیاتی شبیه آرامکو به وقوع نپیوندد. مسئله سوریه و لبنان یک نگرانی جدی برای صهیونیستهاست. اگر این نگرانیها نبود مقاومت در فلسطین دچار آسیب میشد و به این دلیل نمیتواند به مقاومت در فلسطین آسیب وارد کند که پیوستگی بین مقاومت به وجود آمده است. اگر مقاومت منطقهای پشتیبان مقاومت داخلی فلسطین نبود، امروز فلسطین قدرت پهپادی و موشکی نداشت و نمیتوانست در مقابل اسرائیل قد علم کند.