1394/10/05«گورباچف به غربیها و آمریکاییها اعتماد کرد»
تحلیلی از بیانات حضرت آیتالله خامنهای دربارهی فروپاشی شوروی بهمناسبت سالروز این رویداد در سال ۱۹۹۱ میلادی
تجربهی تاریخی فروپاشی یکی از دو ابرقدرت سدهی بیستم، بارها و از زوایای گوناگون تحلیل و بررسی شده است. نهال دیکتاتوری پرولتاریا که ریشه در نظریات مارکس و انگلس داشت و با تفاسیر روسهای انقلابی آبیاری شده و دهههایی از تاریخ سیاسی و فکری مردم جهان را متاثر از خود کرده بود، بهناگاه، با وزیدن اندک نسیمی، به گیاهی هرزه بدل شد. هنوز چند سالی از رحلت امام خمینی رحمهالله، نگذشته بود که مؤیدات عینی پیام امام به گورباچف یکی پس از دیگری از راه رسیدند. صحبت از کهانت و جادوگری نبود؛ بلکه مردی الهی و سیاستمداری جهاندیده و تاریخشناس، رازی را با عالمیان در میان گذاشته بود و حالا، تاریخ داشت بند از دهان آن راز مهمور میگرفت. فروپاشی شوروی، برای ایرانیان، شاهدی بود برای اثبات راستی و درستی راهی که در پیش گرفته بودند.
اما با گذشت چند سال از رحلت امام و فراهم آمدن فضایی نسبی برای جریانهای تجدیدنظرطلب در نیمهی دوم دههی هفتاد، تحلیل «الگوی فروپاشی شوروی»، دوباره وارد ادبیات سیاسی جهان و رسانههای داخلی شد. تحلیلهایی که سعی داشتند روند حرکت نظام جمهوری اسلامی به سوی سرنوشتی مشابه با عاقبت شوم اتحاد جماهیر شوروی را تطبیق دهند. تطابقی که بیشتر به «نسخههایی تجویزی» برای «عملِ سیاسی» میماند تا تحلیل واقعیت عینیِ خارجی. اینجا بود که «اصلاحات» در معنای «پروسترویکا و گلاسنوست» قرائت شد و برخی سیاسیون وقت کشور، با «گورباچف» و «یلتسین» یکسانسازی شدند. مطبوعات و حلقههای روشنفکری هم خیلی زود، فهرست خواستههای بلندبالای خود را منتشر کردند و دفترها و ستادهای گوناگون، به کار فکری و تولید محتوای مورد نیاز برای اثبات این تفاسیر تحمیلی بر شرایط واقعی کشور پرداختند.
رهبر معظم انقلاب، در همان ایام (سال ۷۹)، شرح نسبتا مبسوطی از «الگوی فروپاشی شوروی» در دیدار با کارگزاران نظام ارائه دادند. شرحی پس از گذشت ۷ سال از فروپاشی، که مبتنی بود بر منابع مفصل روسی و غیرروسی و البته یادداشتهای شخصی حضرت آیتالله خامنهای از وقایع روزهای بحران. محتوای این تحلیل جالب توجه، افزون بر آنکه در آن برهه از تاریخ جمهوری اسلامی بسیاری از گرههای ذهنی را گشود، برای امروز کشورمان نیز بهشدت «راهگشا» و «انذاردهنده» است.
فرجام اعتماد ابرقدرت به ابرقدرت
فروپاشی شوروی با یک نام گره خورده است: «میخائیل گورباچف» [۱] آخرین دبیرکل حزب کمونیست که با کنارهگیری او در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱، عملا واقعیت تاریخی کشور شوراها به صفحهای از صفحات تاریخ تبدیل شد. حضرت آیتالله خامنهای، در تحلیل خود از ماجرای فروپاشی، نقش قابل توجهی برای گورباچف قائلاند: «گورباچف وقتی در سال ۱۹۸۵ - حدود سالهای ۶۴ و ۶۵ - سرِ کار آمد، یک عنصر جوان در قبال دبیرکلهای پیر قدیمی بود. روشنفکر و خوشبرخورد بود.»[۲] او، با دو شعار معروف پروسترویکا و گلاسنوست [۳] سر کار آمد و ادعا کرد که قرار است اصلاحات گستردهای در شوروی انجام شود. این ادعاها، خیلی زود نظر آمریکاییها، رقیب اصلی شوروی را به خود جلب کرد:
«در یکی دو سال اوّل، به وسیله رسانهها، آواری از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهتدهی و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار بهجایی رسید که توسط مراکز آمریکایی، گورباچف به عنوان مرد سال معرفی شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ یعنی در دورانی که آمریکاییها شبح هر موفّقیتی را در شوروی با تیر میزدند! قبل از گورباچف، اگر واقعیتهای خوبی هم در شوروی وجود داشت، بهشدّت آن را انکار میکردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتی راه میانداختند. اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعی را پیش گرفتند!...»[۴] تشویقها و تمجیدها کار خود را کرد. غرب، فرصتی واقعی پیدا کرده بود: «این آغوش باز غرب، بهعنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد!... آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربیها، گورباچف را فریب داد. او به غربیها و آمریکاییها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد.»[۵]
گورباچف احساس کرد که میتواند با این حسن ظنِ بهوجود آمده قدری از فشارهای رقیب، بکاهد و اعتراضهای داخلی را هم خاموش کند. غافل از آنکه این «اعتماد»، سرابی بیش نبود و بلوک غرب، از ملزومات این اعتماد، مطامع بزرگتری را جستجو میکرد: «مدتی گذشت، سیل تبلیغات غربی و فرهنگ غربی و نمادهای غربی - سمبلهای لباس و «مکدونالد» و از این چیزهایی که در واقع جزو سمبلهای آمریکایی است - در شوروی راه پیدا کرد. این که من میگویم، تفکّر یک طلبه گوشهنشین نیست؛ در همان روزها بنده در خود مجلات آمریکایی - تایم و نیوزویک - خواندم که از این که «مکدونالد» در مسکو رواج پیدا کرده، اینها بهعنوان یک خبر مهم و بهعنوان پیشاهنگ فرهنگ غربی و فرهنگ آمریکایی در کشور شوروی یاد کرده بودند!»[۶]
نیروهای «یلتسینی»
اما همهی اینها، تنها بخشی از ماجرا بود. افزون بر نقش غرب و آمریکاییها، پدیدهای که نقش اساسی در این فروپاشی بازی کرد، حضور نیروهایی بابرنامه و هدفدار مانند «بوریس یلتسین» [۷] در شوروی بود. «نقش او این است که مرتب پا به زمین بکوبد و بگوید که این شعارها فایدهای ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد!... کار بهجایی رسید که گورباچف معاون خود - یلتسین - را عزل کرد؛ اما رسانههای آمریکایی و غربی نه فقط عزلش نکردند، بلکه تقویتش کردند!»[۸] یلتسین از پای ننشست و با تبلیغات فراوانی که برای او میشد، «حدود یک سال یا بیشتر، بهعنوان یک چهرهی برجسته روشنبین اصلاحطلب مغضوب و مظلوم در تبلیغات غربیها و آمریکاییها مطرح شد. بعداً انتخابات ریاست جمهوری روسیه پیش آمد ... بعد از گذشت هفتاد و سه سال، بناست اولین انتخابات در جمهوری روسیه - نه همه شوروی - انجام گیرد. کاندیدا کیست؟ آقای یلتسین! با رأی بالایی یلتسین - یعنی همان عنصر تندرو - رئیس جمهور شد.»[۹]
با رویکار آمدن یلتسین، اتحاد شوروی در سراشیبی سقوط قرار گرفت. این سقوط همراه شد با شدیدترین مراتب اعتماد شوروی به اصلیترین دشمن و رقیب خود یعنی آمریکا: «به مجرّد این که یلتسین به قدرت رسید و رئیس جمهور روسیه و نفر دوم شوروی شد، ابتکار عمل به دست او افتاد. در روز ۱۳۷۰/۳/۲۴ یلتسین رئیس جمهور شد و در روز ۱۳۷۰/۳/۲۶ - یعنی سه روز بعد - جورج بوش [پدر] رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که سه جمهوری بالتیک - لتونی، استونی و لیتوانی - متعلق به شوروی نیست و شوروی بایستی این سه جمهوری را رها کند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد، کمکهایی را که آمریکا قول داده است، قطع خواهد شد. البته من الان درست یادم نیست که آیا کمکهایی بود که در زمان رونالد ریگان قول داده شده بود، یا در زمان بوش؛ به هرحال به آقای گورباچف قولِ کمک داده بودند. چندی بعد یلتسین اعلام کرد که ما استقلال جمهوریهای سه گانه را به رسمیت میشناسیم!»[۱۰]
روند شتابناک اضمحلال همه را حیرتزده کرده بود. حکومتی که با دعاوی بزرگ برای دنیا نزدیک ۸۰سال تبلیغات کرده بود، از درون تا مرز فروپاشی پیش میرفت. کودتای اوت (مرداد) ۱۹۹۱ که قرار بود قدرت را نزد حزب کمونیست نگه دارد، با فضاسازی «رسانه» [۱۱] مقهور شد:
«دو ماه بعد برای این که یلتسین چهرهاش برجستهتر شود، کودتای معروف مردادماه شوروی اتفاق افتاد؛ کودتایی که در همان اوان کاملاً مشکوک به نظر میآمد. دوربین تلویزیونهای آمریکایی - سی. ان. ان و غیره - در مسکو فعّال شدند و روی یلتسین متمرکز گردیدند. در اینجا تلویزیون خودمان تصویر سی. ان. ان را که پخش میکرد، ما دیدیم که یلتسین روی تانک رفته و در میان مردم شعار میدهد و میگوید که نخیر، ما تسلیم کودتاچیها نمیشویم! بعد هم به مجلس رفت، اما کودتاچیها با یلتسین که دم دستشان در مجلس ملی - دوما - متحصّن شده بود، هیچ کاری نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولی به سراغ گورباچف که در شبه جزیره کریمه مشغول گذراندن روزهای تعطیلاتش بود، رفتند و او را دستگیر کردند!»[۱۲] با دستگیری گورباچف، اتحاد شوروی، به پایان خود رسیده بود. [۱۳]
گورباچف در ایران؟
حضرت آیتالله خامنهای، نزدیک ۷سال پس از پایان عمر کشور شوراها، تحلیلی مفصل از ماجرای فروپاشی ارائه میدهند. فضاسازی تبلیغاتی غربیها در یکسانانگاری شرایط کشور با دوران بحران شوروی، علت این تحلیل است. فضاسازی مرموزانهای که خبر از اهداف آشکاری میدهد: پروژه شوروی برای مقابله با جمهوری اسلامی پیشنهاد شد: «طرّاحان این قضایا که نشستند خودشان بریدند و خودشان دوختند، برای جمهوری اسلامی نیز چنین خوابی دیدهاند.»[۱۴]
برای نمونه، هفتهنامهی هفتگی “The Tablet”چاپ لندن، در شماره ۲۸ ژوئن ۱۹۹۷ (۷ تیر ۱۳۷۶)، مقالهای منتشر کرد که تلاش داشت، رئیسجمهور منتخب وقت را با گورباچف مقایسه کند. این مقاله مدعی بود که «ایران از گورباچف خود استقبال کرد.» این قبیل تحلیلها، از یک سو قصد داشت در فضای جدید سیاسی ایران، شرایط لازم برای خواستهها و آرزوهای خود را ولو با تفاسیر تحمیلی فراهم و از سویی دیگر برخی نیروهای داخلی متمایل به خود را نیز راهنمایی و تقویت کند. قرار بود «اصلاحات» به معنایی تأویل شود که پروسترویکای گورباچفی را یادآوری کند. نشریات روشنفکرانه ایرانی از همان بحبوحه فروپاشی به دنبال این تأویلات بودند. در مقابل هم برخی نشریات انقلابی به مطالعهی انتقادیِ این تأویلات پرداختند. [۱۵]
رهبر انقلاب همان موقع این گمانهزنیها را برای تجربهی «الگوی فروپاشی شوروی» در ایران منتفی دانستند. ایشان وضعیت جمهوری اسلامی با شوروی سابق را از پنج جهت، «متفاوت» ارزیابی کردند: ۱) رئیسجمهور ایران، مانند دبیرکل حزب کمونیست نیست. ۲) اسلام، کمونیسم نیست. ۳) جمهوری اسلامی، دیکتاتوری پرولتاریا نیست، ۴) ایران یکپارچه، تشکل سنجاقشدهی سرزمینها نیست، ۵) رهبری دینی و معنوی ایران، رهبری حزبی کمونیستی نیست. اما این وضعیت متفاوت به معنای آن نبود که حضرت آیتالله خامنهای، هرگونه تلاش و امیدواری در میان دشمن برای تحقق و تحمیل تفسیر گورباچفی از ایران را منتفی بیانگارند. بهویژه در فضایی که قرار بود «جنگ سرد»ی جدید برای مردم جهان جاانداخته شود؛ جنگ سردی که رقیب آن دیگر شوروی نبود، بلکه «اسلام» در کانون آماج آن گنجانده شده بود:
«وزیر خارجهی یکی از همین کشورهایی که من نمیخواهم اسم بیاورم، مصاحبه کرده بود و البته در مطبوعات ما منتشر نشد و آن مصاحبه را از جایی دیگر برای من آوردند. وی گفته بود: امروز مسأله، دیگر مسألهی شرق و غرب نیست؛ امروز اقتصاد غربی، تنها با یک نقطه مواجه و روبهروست و آن، دنیای اسلام است. آیا دنیای اسلام، یعنی عربستان سعودی!؟ کشوری که زایدهیی از همان اقتصادهاست و کاریکاتور اقتصاد غرب را پیاده کرده است. مراد از عالم اسلام، چنین کشوری نیست. معلوم است که عالم اسلام، یعنی چه و در کجا قرار دارد. اینطور دنیا روی ما که اسلامیم، فکر میکند. ما باید ببینیم در کجا قرار داریم.» [۱۶]
غرض و غفلت در کمین واقعیت
بنابراین افزون بر رد اغراض و تمایلات بلوک غرب ضروری بود که هوشیاری نخبگان کشور هم در جای خود محفوظ باشد. حضرت آیتالله خامنهای در ادامهی تحلیل خود از فروپاشی شوروی، اشاره میکنند که «اصلاحات» گورباچف و شرایط حاکم در شوروی بهگونهای بود که دستاویزهای لازم را در اختیار دشمن قرار داد:
«اشکال کار آقای گورباچف این بود که عیوب و اشکالات را میدانست؛ اما تصویر روشنی از آنچه که باید انجام گیرد، نداشت؛ اگر هم داشت، مردمش آن تصویر را نمیدانستند. بنابراین اگر تعریف مشخصّی از اصلاحات نشود، الگوهای تحمیلی غلبه خواهد کرد؛ همان اتفاقی که در شوروی افتاد؛ چون نمیدانستند چهکار میخواهند بکنند؛ لذا به سراغ تقلید ناشیانه اصلاحات در الگوها و مدلهای غربی رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه این ضعف را در آنها تشخیص دادند؛ لذا در نامهای که ایشان به گورباچف نوشتند، این نکته را متذکّر شدند. ایشان نوشتند شما اگر بخواهید گرههای کور اقتصاد سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خود را دوا نخواهید کرد، بلکه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند.» [۱۷]
دومین رخنهگاهی که میتوانست به کمک برنامهریزان «الگوی فروپاشی شوروی در ایران» بیاید برخی نیروهای داخلیای بودند که نیاتی برابر با نیات این برنامهریزان را دنبال میکردند. جمع مغرضان و فریبخوردگان داخلی، بهترین بهانه برای دشمن است. برای همین هم، همان موقع، رهبر انقلاب به ارائهی راهکارهایی پرداختند که اعتمادآفرینیهای مبتنی بر محاسبات غلط این افراد، مسئولان و مردم را دچار تردید نکند.
ایشان یکی از راههای مقابله با طمع دشمن را «مقابلهی جدّی با هرگونه تندروی و تندروانی» دانستند «که جاده صاف کن دشمنند؛ یعنی مدلِ یلتسینی! همه دستگاهها باید با مدل یلتسینی بهشدّت مقابله کنند و نگذارند یک جاهطلب، یک فریب خورده، یک مغرض و یک غافل بیاید و حرکت [اصلاحی] را از حالت صحیحِ خودش خارج کند و حالت مسابقه و حالت تعارض بهوجود بیاورد.»[۱۸]
راه حل دیگر، «مقابلهی جدّی با دخالت خارجیها و غربیها و بیاعتنایی به انگشت اشارهی غربیها و سوءظن به آنهاست. البته بحث دیپلماسی و بحث ارتباطات خارجی، بحث دیگری است. انسان در مقام دیپلماسی، میدهد، میگیرد، قرارداد میبندد و همه کار میکند؛ اما در مسائل اساسی نظام، بایستی انگشت اشاره آنها را با سوءظن مورد ملاحظه قرار داد؛ بعکسِ آنچه که آدم در وضعیت گورباچف مشاهده میکند. آنها به هیچ وجه حسن نیّت ندارند.»[۱۹]بر این اساس، سیاست اعتمادجویانه در دیپلماسی خارجی تحت هر عنوانی به عاقبتی میانجامد که اعتماد گورباچفی به سرنوشت شوم آن گرفتار شد. حضرت آیتالله خامنهای در همان اواخر دههی ۷۰ سعی کردند که تفاسیر گورباچفی از سیاست «تشنجزدایی» دولت وقت را تصحیح کنند:
«... همین تشنّجزداییای که امروز در بحث سیاست خارجی ما مطرح میشود، مورد تأیید ماست. باید تشنّجزدایی شود؛ اما تشنّجزدایی غیر از این است که کسی به آنها اعتماد پیدا کند؛ نه، او هم به ما اعتماد ندارد؛ ما هم به او اعتماد نداریم. کسانی که در زمینه مسائل دیپلماسی فعّالند، کاملاً میفهمندکه بنده چه عرض میکنم. اصلاً میدان دیپلماسی، میدان یک نبرد واقعی است؛ منتها نبردی که پشت میز و با لبخند و با گفتن صبح بخیر و شب بخیر انجام میگیرد! وجود ارتباطات دیپلماتیک، هرگز نباید به معنای اعتماد به دشمن تلقّی شود؛ نباید اعتماد کرد.»[۲۰]
تاریخ، سرشار از مصادیق شوم و تلخ «اعتماد» به قدرتهای بیمنطق و زورگو است. برای همین هم نهضت امام خمینی رحمهالله و انقلابی که آرماناش ایستادگی در برابر قدرتهای مستکبر است، هیچگاه اعتماد و اتکایی به غیر خدا ندارد.
«یکی از اصول امام اتّکال به کمک الهی، اعتماد به صدق وعدهی الهی، و نقطهی مقابل، بیاعتمادی به قدرتهای مستکبر و زورگوی جهانی است؛ این یکی از اجزاء مکتب امام است. اتّکال به قدرت الهی؛ خدای متعال وعده داده است به مؤمنین؛ و کسانی که این وعده را باور ندارند در کلام خودِ خداوند لعن شدهاند: وَ لَعنَهُمُ اللَّه، [۲۱] وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم [۲۲]، آن کسانی که «اَلظّآنّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا».[۲۳] اعتقاد به وعدهی الهی، به صدق وعدهی الهی - که فرموده است «اِن تَنصُروا االلهَ یَنصُرکُم» [۲۴] - یکی از ارکان تفکّر امام بزرگوار ما است؛ باید به این وعده اعتماد و اتّکال کرد. نقطهی مقابل، به دلخوشکُنَکهای دشمنان، مستکبران، قدرتهای جهانی، مطلقاً نباید اعتماد کرد؛ این هم در عمل امام، در رفتار امام، در بیانات امام بهطور کامل مشهود است.» [۲۵]
پینوشتها:
۱. میخائیل گورباچف (۱۹۳۱-...) از ۲۱ سالگی به عضویت حزب کمونیست شوروی درآمد. طی سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱ رهبری اتحاد شوروی را به عهده داشت. گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است.
[۲] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۳] . پروسترویکا به اصلاحات اقتصادی و گلاسنوست به فضای باز سیاسی، معادلسازی شده است.
[۴] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۵] . بخشی از خاطرات گورباچف بیانگر همین روحیهی تأثیرپذیری در اوست. که باعث شد نظرات آمریکاییها –چه سران و چه رسانههای آنها- برای رهبر یکی از قدرتهای داعیهدار جهان اهمیتی دوچندان بیابد: «وقتی جیمی کارتر در جریان مذاکره از من پرسید اطمینان دارید که کوششهای شما برای رفورم اقتصادی و سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی موفق خواهد بود؟ به او پاسخ دادم: اقدامی مهم و مشکل را شروع کردهایم که هم مسائل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و هم بخشهای معنوی را شامل میشود. این وظیفهای سهل نیست. در غرب فورا در واکنش به سخن من گفته شد که حرکت در اتحاد جماهیر شوروی با نوعی مقاومت مواجه شده است. اما نباید این سخن را جدی گرفت.»]
[۶] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۷] . بوریس یلتسین (۱۹۳۱-۲۰۰۷) نخستین رئیسجمهور روسیه جدید و از فعالان جنبش فروپاشی اتحاد شوروی بود.
[۸] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۹] . همان
[۱۰] . همان
[۱۱] . «الان شما فروپاشی این امپراتوری شوروی را ببینید. آن چیزی که عامل درجهی یک و عامل مباشر در این فروپاشی است، انقطاع از مردم است؛ با مردم کاری ندارند. هیچ رابطهیی بین این رهبری و مردم وجود ندارد؛ یعنی رهبری، هیچ نمیتواند روی مردم حساب کند؛ والّا اگر میتوانستند روی مردم حساب کنند، آیا تبلیغات آمریکاییها و سیاستبازی آنها در این یکسالونیم اخیر میتوانست اینقدر در وضع شوروی تعیینکننده باشد؟ هیچ چیز به قدر تبلیغات آمریکاییها و بازی سیاسی آنها، در وضع فعلی شوروی مؤثر و تعیینکننده نبوده است. قدم به قدم قضایا را پیش بردند، تا به اینجا رساندند.» بیانات در دیدار اعضای ستاد پیگیری قطعنامهی ۵۹۸، ۱۳۷۰/۰۹/۳۰
[۱۲] . علت دستگیری گورباچف، خیانت به حزب کمونیست بود.
[۱۳] . البته رهبر انقلاب در جایی دیگر گفتهاند که آمریکاییها با وجود موفقیت در فروپاشیدن شوروی نتوانستند روسیه را به کشوری «دست سوم» در دنیا تبدیل کنند. چرا که «روسیه ملت خوب و قویای دارد؛ از لحاظ نژادی مردم مستحکمی هستند؛ بعد هم پیشرفت صنعتشان، اتمشان، دانشمندانشان، تحقیقاتشان و سایر امکاناتشان قابل توجّه است.» بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۱۴] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۱۵] . برای نمونه شهید سیدمرتضی آوینی در مقاله «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» که پاسخی به یکی از همان مقالات روشنفکرانه بود، به تحلیل ابعاد این پروژه سیاسی پرداخت. پروژهای که میخواست پس از ناامیدی از اقبال مردم به جریانهای ضدملی-دینی، از درون نظام اسلامی، تجدیدنظرطلبانی را مدیریت و جهتدهی کند تا همان درونپاشی شوروی در ایران هم تکرار و پیادهسازی شود. [هرچند آوینی چنین دیدگاهی را کامروا نمیدانست: «... اگر آنها [نشریات روشنفکری] بتوانند شاخص های تفکر مستقل انقلاب را با تفکر غربی جمع بزنند، دیگر امکان ادامه حیات مستقل و بدون وابستگی از ما سلب خواهد شد آنگاه تن به پروسترویکایی دیگر _از نوع اسلامی آن_ خواهیم سپرد. این امکان وجود ندارد. پروسترویکای گورباچف نوعی باز گشت به اصل است، چرا که سوسیالیسم خود از صورتهای تحقق اومانیسم است. و به این ترتیب، از آغاز هم کمونیسم و دموکراسی دو صورت از تحقق یک امر واحد بودهاند و جنگشان با یکدیگر در عوارض است، نه در جوهر. اما جمع شدن با غرب برای حکومت اسلامی جز با عدول از اصول امکانپذیر نیست.»
[۱۶] . این مطالب که جنگ سرد جدید، جنگ با اسلام است حتی پیش از فروپاشی شوروی، بهتدریج به تحلیلهای سیاسی وارد شده بود؛ در این باره نگاه کنید به مقاله "The New Cold War With Islam" در نشریهی "The Christian Science Monitor" به تاریخ ۳۰ جولای ۱۹۹۰
[۱۷] . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۹/۰۴/۱۹
[۱۸] . همان
[۱۹] . همان
[۲۰] . همان
[۲۱] . سوره مبارکه التوبة، آیه ۶۸
[۲۲] . سوره مبارکه المجادلة، آیه ۱۴
[۲۳] . سوره مبارکه الفتح، آیه ۶
[۲۴] . سوره مبارکه محمد، آیه ۷
[۲۵] . بیانات در مراسم بیست و ششمین سالروز رحلت حضرت امام خمینی رحمهالله، ۱۳۹۴/۰۳/۱۴
در این رابطه ببینید: