Khamenei.ir

1393/05/06

طرح دشمن اصلی در تضعیف بیداری اسلامی

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif چند ماهی است که مجددا آتش اختلافات قومی و مذهبی در برخی از کشورهای منطقه آغاز شده است. رهبر انقلاب در تحلیل این حوادث، دلیل آن را جلوگیری غرب از گسترش موج «بیداری اسلامی» دانستند. ایشان همچنین در دیدار اخیر خود با دانشجویان نیز به این مسأله پرداخته و گفتند: «آن‌چه مهم است این است که ما تحلیل درستى از رفتار امروز غرب داشته باشیم. مواجهه‌‌ى آن‌ها با جمهورى اسلامى ایران و با انقلاب اسلامى و با حرکت اسلامى و بیدارى اسلامى، یک بخشى از سیاست‌هاى کلان آن‌ها است. سیاست کلان نظام سلطه، عبارت است از بردگى ملت‌ها و تسلط بر سرنوشت ملت‌ها بدون این‌که کمترین اعتنایى به مصالح ملت‌ها و خواسته‌‌ى آحاد ملت‌ها داشته باشند.» در نوشتار زیر به برخی طرح‌ها و اقدامات غرب جهت تضعیف و جلوگیری از موج بیداری اسلامی پرداخته شده است.


پس از انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه و موفقیت قدرت‌طلبان تجارت‌پیشه در شکل دادن به یک انقلاب سیاسی بزرگ و ایجاد شرایط برای بسط فرهنگ و فلسفه‌ی لیبرالیسم، این مهم تا پستوهای خانه‌های اروپاییان نیز ورود پیدا کرد؛ به‌نحوی‌که در ۱۸۴۸، همینان مجبور شدند مفهوم «دموکراسی» را از لابلای فکر لیبرالیسم بجویند و آن را علم کرده و خود را متعهد به آن بدانند و حتی دموکراسی را میوه‌ی لیبرالیسم فلسفی بدانند. این بدان معنی است که توده‌ی مردم متوجه کلاه گشاد بورژواها بر سر خود شدند.
 
آن‌چه به اختصار مرور کردیم یک صحنه‌ی بیداری برای مردم اروپا بود. اما این طبقه‌ی حاکم که تنها به دنبال تمرکز قدرت خود بود، از این توزیع قدرت راضی نبوده و به همین روی سعی در «تهی کردن مصداقی» و سوار شدن بر مقوله‌ی دموکراسی داشتند. یعنی همان بورژواها و دیگر اشرافی که توده‌ی مردم علیه‌شان شوریدند، علم حمایت از مردم و دموکرات بودن به دوش گرفتند! این یعنی لیبرالیسم هیچ‌وقت در مظان تلاش برای حفظ حاکمیت خود، حتی از «سوسیال شدن در عمل» نیز کوتاهی نکرده و نخواهد کرد.
 
بیداری اسلامی را نیز عده‌ای موج چهارم دموکراسی نامیدند، به این امید که تعلق ماهوی به غرب را برایش برسازند! غرب در این مسیر مثلاً دموکراسی‌خواهی تا توانست همراه نشد، بعد تا توانست سوار شد. این خاصیت تاریخی‌شان است.

خب حالا در صحنه‌ای دیگر، به جای این لیبرالیسم بگذارید «استعمارگرایی». این دو دقیقاً وحدت در مصداق داشته، هرچند در مفهوم ممکن است متباین باشند.
 
استعمارگران هیچ‌وقت از ماهیت
استکباری خود در مکیدن خون محرومان جهان کوتاه نیامدند، هر چند که در دوره‌ای مجبور به پذیرش «انقلاب‌های استقلال‌خواهانه» در کشورهای تحت استعمار و قیمومیت خود شدند. البته کار خود را همچنان در حفاظ توجیه حفظ کرده و نامش را «موج‌های دموکراسی‌خواهی» گذاشتند و نقش بی‌بدیل خود را یک به یک برشمردند.
 
* رفتار دو گانه غرب در مواجهه با «بیداری اسلامی»
بیداری اسلامی را نیز عده‌ای موج چهارم دموکراسی نامیدند، به این امید که تعلق ماهوی به غرب را برایش برسازند! غرب در این مسیر مثلاً دموکراسی‌خواهی تا توانست همراه نشد، بعد تا توانست سوار شد. این خاصیت تاریخی‌شان است. در فرانسه‌ی قبل از انقلاب تا توانستند از مطلقه‌خواهان ملی‌گرا برای سرکوب حاکمیت کلیسا و اشرافیت قدیم حمایت کردند، این‌جا نیز از مزدوران مستبد تا جایی که توانستند برای سرکوب اسلامگرایان بهره جستند. (البته این به معنای مشابهت این دو دسته از افراد نیست و متهتکان کلیسای آن زمان با اسلامگرایان جهان امروز قابل مقایسه نیستند.) و آن‌جا که کارآمدی این مستبدینِ متحد خود را کم یافتند، دم از ارزش‌های انسانی زدند و خود را پیشتاز انقلاب «آزادی، برابری، خردمندی» که سه ضلع مهم ارزشی این انقلاب‌ها بود برشمردند و مدل سیاسی منشعب را نیز در دموکراسی و مایتعلق جستند. ملأ غرب، انقلاب‌ها را تلاش‌هایی برای رسیدن به دموکراسی نامیدند! و این همان مسیر تکرارپذیر غربی‌هاست.
 
غربی‌ها تا جایی که بتوانند به وضوح در مقابل استقلال‌خواهان و آزادی‌جویان به ظلم و جور می‌ایستند و آن‌جا که کم می‌آورند سعی در تغییر موضع و اقتدا به آفتاب‌پرست‌ها دارند. اینان اصلاً به روی خود نیاوردند که مردم انقلاب‌های منطقه، ارزش‌های انسانی می‌خواستند و نه مدل‌های تحمیلی و پوچی چون دموکراسی لیبرال که محمل نویی برای استثمارشان باشد.
 
به عبارت دیگر در انقلاب‌هایی که علیه استکبار بوده است، همواره تلاش مستکبرین بر این بوده که نقطه‌ی اشتراک آزادی‌خواهان و استقلال‌طلبان را همان نقطه‌ی افتراقشان قرار دهند! یعنی در انقلاب فرانسه این مصادیق آزادی بودند که در مقابل یکدیگر ایستادند و در بیداری اسلامی این مصادیق اسلام هستند که در مقابل یکدیگر ایستاده‌اند.
 
خطر پیش رو اما آن هنگام جدی می‌شود که اگر تلاش خبرگان و نخبگان از هر انقلاب برای تبیین و تعیین و تجهیز معنای واحد از مفقود مطلوب صورت نگیرد، این معنای تحمیلی ملأ استکبار خواهد بود که جاری و حاکم خواهد شد. چنان‌چه امروز در غرب خبری از منشور حقوق انقلاب ۱۶۸۸ انگلستان، اعلامیه‌ی استقلال ۱۷۷۶ آمریکا و اعلامیه‌ی حقوق انسان و شهروند مجلس انقلابی فرانسه در ۱۷۸۹ نیست؛ هرچند همچنان ادعای پوچ تمکین نسبت به آن ارزش‌ها خود دلیل تعدی مستکبرین غربی شده است.
 
* تقلیل «بیداری اسلامی» به «بهار عربی» توسط غرب
«بهار» دستاویز ملأ غرب بوده است که از زمهریر کید و جفایشان برای غالب کردن ارزش‌هایشان استفاده کنند؛ هرچند که خودشان به آن ارزش‌ها نیز وفادار نبوده‌اند. جالب است که انقلاب‌های ۱۸۴۸ را هم بهار نامیدند، اما آن روز، به قول خودشان رهایی پراگ از چنگال کمونیست‌ها را نیز بهار پراگ نامیدند که الان محل مقایسه‌ی ما با بهار عربی است؛ منظور ژانویه تا اوت ۱۹۶۸ است. بی‌شک سیاهی دوران کمونیست‌ها بر کسی پوشیده نیست، ولی هرگونه تحرک لیبرالی را بهار نامیدن، همواره زجرآور و چالش‌برانگیز بوده است. روایت این بهار را مرور کنیم تا به بهارسازی عربی غربی‌ها برسیم. چند ماه اصلاحاتی که در  زمان دوبچک اتفاق افتاد به مذاق شوروی خوش نیامد و اهالی پیمان ورشو را مجبور کرد که به چکسلواکی حمله کنند. تحولات چکسلواکی از نظر برژنف،  دبیر اولی حزب کمونیست و نخست وزیر اتحاد شوروی غیرقابل پذیرش بود، زیرا این خطر وجود داشت که سایر کشورهای پشت پرده‌ی آهنین به چکسلواکی تأسی کرده و خود را از تسلط شوروی نجات دهند. مهاجمان از پنج کشور شوروی، لهستان، بلغارستان، آلمان شرقی و مجارستان از زمین و هوا به چکسلواکی یورش برده و در کمتر از ۲۴ ساعت خاک این کشور و پراگ پایتخت را اشغال کردند.
 
غرب بار دیگر فریاد مسلمانان علیه حکومت‌های وابسته به غرب را بهار! گذاشت و آن را به لیبرال دموکراسی‌خواهی تقلیل داد. گویا غربی‌ها نمی‌خواهند باور کنند که نظریه‌ی پایان تاریخ و لیبرال دموکراسی‌خواهی جز توهم چیز دیگری نبود. اگر روزی غربی‌ها از مخالفت شوروی با خواست دموکراتیک مردم پراگ برای برخی اصلاحات برآشفتند، خودشان امروز علیه خواست دموکراتیک مردم منطقه ایستادند.

داستان بالا روایت آشنای امروز ماست. فقط جای شرق و غرب عوض شده است. روح امام راحل‌مان متعالی که نخواستند و نگذاشتند که انقلاب ما شرقی یا غربی باشد. خب حالا بیایید تطبیق دهیم: اولاً غرب بار دیگر نام فریاد مسلمانان علیه حکومت‌های وابسته به غرب را بهار! گذاشت و آن را به لیبرال دموکراسی‌خواهی تقلیل داد. گویا غربی‌ها نمی‌خواهند باور کنند که نظریه‌ی پایان تاریخ و لیبرال دموکراسی‌خواهی جز توهم چیز دیگری نبود. اگر روزی غربی‌ها از مخالفت شوروی با خواست دموکراتیک مردم پراگ برای برخی اصلاحات برآشفتند، خودشان امروز علیه خواست دموکراتیک مردم منطقه ایستادند. اگر روزی از اشغال چکسلواکی توسط کشورهای عضو پیمان ورشو برآشفتند، اما در مقابل اشغال بحرین توسط کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس سکوت کردند و حتی از آل خلیفه حمایت کردند، از طرف دیگر نیز در مقابل کودتای مصر سکوت کردند. اگر برژنف از جریان یافتن سوسیالیسم با چهره‌ی بشردوستانه هراس داشت، ملأ غرب هم از خط دموکراسی ضدآمریکایی و استقلال‌خواهانه به خود می‌لرزد و به همین خاطر در مقابل انتخابات مردم سوریه و عراق و افغانستان ایستاده و حداقل‌های دموکراسی را زیر پایش له کرده است و انگار نه انگار.
 
* امید غرب به پرچم سیاه افراط
امروز آنانی بر طبل پایان بیداری اسلامی می‌کوبند که از بیداری و توانمندی مسلمانان آسیب می‌بینند؛ غرب و ملأش از فرصت‌های از دست رفته‌ی خود در منطقه و پایگاه متزلزلشان می‌ترسند و مزدوران محلیشان نیز از قیام مردمی علیه استبداد دائمیشان. دنیس راس، مشاور سابق اوباما در امور خاورمیانه و عضو برجسته‌ی اندیشکده‌ی واشنگتن گفته است که بیداری عربی اکنون به یک خاطره‌ی دور تبدیل ‌شده و امیدها برای دموکراسی جای خود را به پرچم سیاه القاعده داده است.۱ البته کسانی چون ویلیام کریستول نومحافظه‌کار و چارلز کراهمر، از همان ابتدا نگاه مطمئنی به این انقلاب‌های منطقه برای همراهی با ارزش‌های غرب نداشتند ولی مجبور به پذیرش آن بودند تا شاید بتوانند رؤیای نئوریگانیسم خود را دست یافتی ببینند۲،  واضح است که همیشه نگاه نومحافظه کاران آمریکا خواست واقعی آمریکا را واضح‌تر نشان داده است و بی‌شک همان‌طور که ویلیام کریستول گفته است، این تحولات بیداری اسلامی، به معنای پیروزی برای آمریکایی‌ها نبود. دیوید گارتنستین راس که مدیر مرکز مطالعات افراط‌گرایی تروریستی در بنیاد دفاع از دموکراسی به‌عنوان یکی از اندیشکده‌های پیش قدم در سیاستگذاری‌های آمریکاست، بهار عربی را زمینه‌ساز همین افراط‌گرایی می‌دانست، چراکه به خیال خودش ایدئولوژی‌های همنوا با القاعده، شبکه‌سازی دعوت سلفی و امکان خدمات خیریه‌ای برای این گروه تقویت شدند.۳
 
برای آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که خود نقش جدی در تأسیس و حمایت از گروه‌های تروریستی حاضر در منطقه داشتند ، علم شدن پرچم تروریسم، یعنی موفقیت استقرار حاکمیت در کشورهای محور مقاومت و جلوگیری از افزایش قدرت آن‌ها، به حاشیه کشاندن بیداری اسلامی و حتی تلاش برای نابودی این کشورها و این یعنی فرصت یافتن برای به انحراف کشاندن عامل انقلاب‌ها که همان انگیزه‌های اسلام‌خواهی بود.

این نقل قول‌ها هر چند به ظاهر از  ترس غربی‌ها خبر می‌دهد ولی در واقع یک فرافکنی برای پوشش دادن به حمایت‌های آن‌ها از این گروه‌های تروریستی است، ضمن آن‌که پیامدهای اصیل و قویم بیداری اسلامی را نیز به بهانه‌ی دفع تروریسم در معرض تعرضشان قرار می‌دهد که در واقع خواست اصلی آن‌هاست. برای آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها که خود نقش جدی در تأسیس و حمایت از گروه‌های تروریستی حاضر در منطقه داشتند۴، علم شدن پرچم تروریسم، یعنی موفقیت استقرار حاکمیت در کشورهای محور مقاومت و جلوگیری از افزایش قدرت آن‌ها، به حاشیه کشاندن بیداری اسلامی و حتی تلاش برای نابودی این کشورها و این یعنی فرصت یافتن برای به انحراف کشاندن عامل انقلاب‌ها که همان انگیزه‌های اسلام‌خواهی بود. مشخص است آنان که بیداری اسلامی را بهار عربی می‌خواندند، این تحولات عراق را نیز تابستان داغ داعش می‌دانند که گریزی از آمدنش نیست، در حالی که نه آن مطابق با واقعیت تحولات بود و نه این.
 
* چالش تحمیلی از بیرون برای مهار «بیداری اسلامی»
اما به هر حال امروز از درون جهان اسلام، چالشی تحمیلی، حرکت رو به جلوی هویتی در جهان اسلام را با خطر مواجه ساخته و آن معضل این است که فریب‌خوردگان مسلمان، راه پیش روی خود را در افراط و تفریط باز ببینند. این همان مسیری است که به تعبیر رهبر معظم انقلاب منجر به آن می‌شود که دشمن اصلی اسلام‌خواهی یعنی دستگاه‌ها و نهادهای غربی بتوانند از آن در القای معنای خود از اسلام موفق شوند.
 
نتیجه‌ی این افراط‌گرایی تکفیری در جهان اسلام علاوه بر این‌که منجر به تحلیل و محاق رفتن قوای انسانی و طبیعی جهان اسلام می‌شود، موجبات تفریط‌گرایی در میان مسلمانان را نیز فراهم خواهد کرد و معانی پویای اسلامی چون جهاد که «رمز تقابل با ملأ غرب» به‌عنوان دشمن اصلی جهان اسلام بوده است، دیگر مجالی برای بروز نخواهند یافت.
 
به نظر می‌رسد بر همه‌ی نخبگان و خواص اصیل و ریشه‌دار جهان اسلام از همه‌ی فرق لازم است که وارد عمل شده و همه‌ی تلاش خود را برای به جریان انداختن معنای اصیل اسلام به کار بندند و جهت جهادی این قوای آماده‌ی اسلامی را به سمت دشمن اصلی که همان غرب استکباری است متمایل سازند.


پی‌نوشت‌ها:
 
۱. http://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/view/isis-poses-threat-beyond-iraq

۲. http://www.weeklystandard.com/articles/arabs-spring-and-ours_۵۵۶۱۳۹.html
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/۲۰۱۱/۰۲/۲۲/AR۲۰۱۱۰۲۲۲۰۳۷۶۳.html
http://www.washingtonpost.com/opinions/charles-krauthammer-the-islamist-ascendancy/۲۰۱۲/۰۷/۱۲/gJQArj۹PgW_story.html
               
۳. http://www.defenddemocracy.org/media-hit/the-arab-spring-and-al-qaedas-resurgence

۴. در خیل انبوه از استنادات برای مثال می توان به لینک های زیر نگاهی انداختد
http://www.newyorker.com/reporting/۲۰۰۷/۰۳/۰۵/۰۷۰۳۰۵fa_fact_hersh?currentPage=all
http://www.nytimes.com/۲۰۱۳/۰۳/۲۵/world/middleeast/arms-airlift-to-syrian-rebels-expands-with-cia-aid.html?pagewanted=all&_r=۲&
http://rt.com/news/۱۶۴۵۳۶-syria-rebels-supplied-lethal/
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/syria/۹۹۱۸۷۸۵/US-and-Europe-in-major-airlift-of-arms-to-Syrian-rebels-through-Zagreb.html
http://www.globalresearch.ca/isis-made-in-usa-iraq-geopolitical-arsonists-seek-to-burn-region/۵۳۸۷۴۷۵
http://rt.com/news/uk-france-arm-syria-۲۵۰/
http://www.cnbc.com/id/۱۰۰۸۱۴۷۱۰#.
http://www.washingtontimes.com/news/۲۰۱۳/jun/۲۲/us-arab-and-european-allies-pledge-more-support-sy/
http://www.informationclearinghouse.info/article۳۸۸۱۲.htm
http://www.globaltimes.cn/content/۷۵۱۱۵۵.shtml
http://www.washingtonpost.com/world/national-security/cia-begins-weapons-delivery-to-syrian-rebels/۲۰۱۳/۰۹/۱۱/۹fcf۲ed۸-۱b۰c-۱۱e۳-a۶۲۸-۷e۶dde۸f۸۸۹d_story.html
http://www.theguardian.com/world/۲۰۱۴/may/۱۵/us-britain-boost-support-syrian-rebels-john-kerry

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای