مطلب اوّل درباره
ى نقش حوزه
هاى علمیّه است در جامعه
ى ما؛ چه در گذشته، چه حال و چه آینده. درباره
ى این نقش باید خیلى مطالعه و تدبّر بشود. بخصوص حوزه
ى علمیّه را انتخاب کردیم از مجموعه
ى روحانیّت، چون اینجا مزرع علماى دین و پرورشگاه نهالهاى بالنده
ى فقاهت در آینده است. این حوزه
ها در طول زمان توانسته
اند اوّلاً دین را حفظ کنند و تبیین کنند که اگر زحمات حوزه
هاى علمى از آغاز تا امروز نمیبود، یقیناً از دین و حقایق دینى چیزى باقى نمیماند و بقاى دین، مدیون تلاش علمى حوزه
ها است. همچنین توانسته
اند روحیه
ى مردم را، روحیه
ى دینى مردم را تقویت کنند. از این حوزه
ها بوده است که علما و مبلّغینى برخاسته
اند و در میان مردم تبلیغ دین کرده
اند و روحیه
ى دینى را در مردم تقویت کرده
اند و همچنین توانسته
اند فکر جامعه را هدایت کنند. بعد از دوران حدیث و متن
گرایى و از اوّلِ دوران استدلال تا امروز که بیش از هزار سال تقریباً میگذرد، این حوزه
هاى علمیّه بودند که توانستند فکر دینى مردم را هدایت کنند و دین را حفظ کنند و به آنها روحیه
ى دینى بدهند.
در طول زمان در مسائل سیاسى هم این حوزه
ها تأثیر گذاشتند و ما این را در تاریخ گذشته
ى خودمان هم [مى
بینیم]؛ مثل دوران علّامه
ى حلّى (رضوان الله
علیه) که مدرسه
ى سیّار داشت و طلّاب را با خود حتّى حرکت میداد در شهرها و بلاد گوناگون، و قبل از آن در زمان شیخ طوسى و شاگردان آن بزرگوار که در آفاق دنیاى اسلامى پخش میشدند ــ چه در طرف شرق، چه در طرف غرب مثل شهرهاى شام و طرابلس و دیگر مناطق یا شاید مصر ــ و زمان سیّدمرتضىٰ، و چه در زمانهاى نزدیک به زمان ما مثل دوران قبل از شیخ انصارى ــ زمان مرحوم کاشف
الغطاء ــ که حوزه
هاى علمیّه آن وقت در وضع تحوّلات جارى زندگى مؤثّر بودند، و بعد شاگردان شیخ انصارى: مرحوم میرزاى شیرازى و بعد آخوند خراسانى و دیگرانى که نقش آنها را در قضایاى قبل از مشروطیّت و در خود قضیّه
ى مشروطیّت و بعد از آن تا زمان ما همه میدانند ــ یعنى باید گفت همه هم نمیدانند و متأسّفانه جزو مباحث کم
تحقیق
شده و کمکار ما است؛ باید بدانند؛ چیزهاى دانسته
شده
ى شناختهشده
اى است و ثبت و ضبط شده ــ و چه در زمان ما که تحرّک ملّت و تحقّق انقلاب اسلامى و حدوث جامعه
اى با پایه
هاى اسلامى به وسیله
ى حوزه
هاى علمیّه انجام گرفت؛ استاد حوزه
ى علمیّه بود که پیشاهنگ بود و طلّاب و فضلاى حوزه
ى علمیّه بودند که سربازان آن فرمانده و آن رهبر بودند در سرتاسر کشور و کارى انجام گرفت که در طول تاریخ اسلام از بعد از صدر اوّل تا امروز انجام نگرفته بود و آن، تحقّق این نظام اسلامى بود؛ در دوران بعد از انقلاب تا امروز هم که حضور طلّاب و حوزه
هاى علمیّه در مراحل مختلف انقلاب واضح است. پس حوزه
ى علمیّه یک نقش حیاتى دارد براى جامعه از جهات مختلف و این همانطور که عرض کردیم باید مورد تدبّر قرار بگیرد؛ یعنى کسانى روى این فکر کنند و تحقیق کنند و موادّ لازم را جمع
آورى کنند و فکر نو در این زمینه ارائه کنند.
مطلب دوّم این است که خب حالا گنجینه
اى با این عظمت در اختیار ما و در اختیار جهان اسلام و روحانیّت اسلام است. قاعدتاً در هر جاى دنیا یک چنین گنجینه
ى اساسى
اى وجود داشته باشد، براى آن شب و روز برنامه
ریزى میکنند؛ لحظه
اى از هدایت آن غافل نمیمانند؛ بزرگانى، صاحب
نظرانى، براى اینکه چگونه از این ذخیره
ى عظمىٰ استفاده بشود در حال برنامه
ریزى هستند؛ ما چطور؟ ما براى حوزه
هاى علمیّه
مان چقدر برنامه
ریزى میکنیم؟ چه کسى این برنامه
ریزى را میکند؟ چند درصد از وقت بزرگان و برجستگان روحانیّت صرف برنامه
ریزى براى حوزه میشود؟ آیا به قدر یک اداره
ى کوچک در امور دنیایى، به قدر یک دانشگاه کوچک، براى حوزه برنامه
ریزى منظّم انجام میگیرد؟ تحقیقاً نه. بله، یک نفر ممکن است که براى درس خودش بنشیند فکر کند که تا آخر سال چه مسائلى را بگویم، چه
جورى بگویم، به کدام کتابها مراجعه کنم؛ [امّا] این کجا و برنامه
ریزى براى حوزه
هاى علمیّه کجا؟
ما الان در کشور چقدر حوزه
ى علمیّه داریم؟ بعد، [در مورد] حوزه
ى علمیّه
ى قم؛ با این عظمت در کدام دوران تاریخ شیعه یک چنین حوزهی علمیّه
اى هرگز وجود داشته؟ نه نجف، نه قم و نه اصفهان و نه مشهد و نه تبریز، و نه حوزه
هاى بزرگ، هیچکدام شاهد آن شکوفایى و عظمتى که حوزه
ى علمیّه
ى قم در زمان ما و قُبیل
(۲) زمان ما داشته و دارد نبودند. خب این گنجینه
ى به این عظمت، و حوزه
هاى دیگرى که امروز بحمدالله
در سرتاسر کشور هست ــ چه حوزه
هاى بزرگى مثل مشهد و اصفهان و تبریز و بعضى شهرهاى دیگر و چه حوزه
هاى کوچکى که در سرتاسر کشور هست ــ چه کسى براى اینها برنامه
ریزى میکند؟ چند درصد وقت ما براى برنامه
ریزى صرف میشود؟ تقریباً باید گفت صفر! در مقابل این ارزش عظمىٰ، آن کارى که ما میکنیم در حکم صفر است. این هم نکته
ى دوّم که بدانیم که ما احتیاج داریم به برنامه
ریزى براى حوزه
هاى علمیّه. باید گروه
هاى متخصّص و متمحّض
(۳) در برنامه
ریزى ــ هم وارد این کار باشند، هم متمحّض براى این کار باشند ــ بنشینند و مرتّب نگرش داشته باشند به حوزه
ى علمیّه و مسیر او، و براى فرداى او و فرداهاى او برنامه
ریزى کنند؛ برنامه
ریزى
هاى عملى.
مطلب سوّم این است که در حوزه
ها اساسْ فقاهت است؛ فقه باید پیشرفت بکند. فقاهت به
معناى خاصّ خود مورد نظر ما است. فقه به
معناى عام که آگاهى از دین است، در اینجا فعلاً مورد بحث ما نیست؛ فقه به
معناى خاص یعنى آگاهى از علم دین و فروع دینى و استنباط وظایف فردى و اجتماعى انسان از مجموعه
ى متون دینى که عبارت است از همین فقه، که خیلى هم مهم است. یعنى انسان از قبل از ولادت احوالى دارد تا بعد از ممات، و این احوال شامل احوال فردى او و زندگى شخصى او است و شامل احوال اجتماعى او و زندگى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و بقیّه
ى شئون او است. تکلیف و سرنوشت همه
ى اینها در فقه معلوم میشود. فقه به این معنا مورد نظر ما است که اسم آن همان احکام فرعى است. استنباط احکام فرعى از اصول؛ این اساس حوزه
ها است. البتّه وقتى میگوییم فقه، مراد ما این چیزى است که گفتیم؛ وقتى میگوییم فقاهت، مراد ما آن مِتُد کارى و شیوه
ى کارى در حوزه
ها است. این شیوه
ى استنباط را اصطلاح میکنیم به عنوان فقاهت، که در کلمات فقها هم کم
و بیش به همین معنا به
کار میرود: روش فقاهت. روش فقاهت یعنى همین روش ردّ فروع به اصول و استنباط از اصول و مبانى استنباط ــ کتاب و سنّت و عقل و اجماع ــ و کیفیّت این استنباط و تقابل میان ادلّه و ترتیب و نوبت
بندىِ ادلّه
ى مختلف که اوّل به چه مراجعه کنیم؛ فرضاً اوّل به ادلّه
ى اجتهادى مراجعه میکنیم، به ظواهر مراجعه میکنیم، اگر ظواهر تعارض داشتند چه
کار بکنیم، اگر ظواهرى نداشتیم چه کار بکنیم، نوبت اصول عملیّه کِى میرسد، کدام اصل بر دیگرى مقدّم است و از این قبیل. اسم این شیوه
اى را که ما در علم اصول میخوانیم، میگذاریم «فقاهت». پس مبنا در حوزه
هاى علمیّه فقه است به معناى آن علمى که گفته شد و شیوه
ى فقاهت است به این معنایى که بیان شد.
خب، فقه و فقاهت باید در حوزه
ها پیشرفت بکند؛ این پیشرفت، هم از لحاظ عمق است که باید عمیق بشود؛ عمیق
تر از آنچه هست. همچنان
که شما نگاه میکنید، فقه زمان علّامه
ى حلّى (رضوان الله
علیه) از فقه زمان شیخ
(۴) عمیق
تر است، یعنى برخورد کرده با آراء و نظرات گوناگون و در طول زمان یک عمق و پیچیدگى خاصّى پیدا کرده؛ فقه زمان مثلاً محقّق ثانى ــ علىّ
بنعبدالعالی کَرَکى ــ نسبت به فقه زمان علّامه عمق بیشترى دارد؛ فقه شیخ در مکاسب مِنباب مثال از تعمّق بیشترى برخوردار است. ما باید این عمق را روزافزون کنیم. عمق به معناى این نیست که به گوشه
ها و حواشى و تدقیقات زائد بپردازیم؛ نه، مسئله را حلّاجى کردن، آن را روشهاى نوی تحقیق زدن و به وسیله
ى آنها آن را عمیق
تر کردن، که در میدان عمل کسى که اهل تحقیق باشد، میتواند این شیوه
ى تحقیق را بشناسد. ما باید عمق ببخشیم به فقه؛ از سطحى
نگرى در فقه بایستى پرهیز بشود. باید فقه ما امروز از فقه زمان شیخ
(۵) و شاگردان شیخ و شاگردان شاگردان شیخ که بزرگان دوره
ى ماقبل ما هستند، عمیق
تر باشد؛ ما به
هیچ
وجه نباید سطحى در مسائل فکر کنیم؛ باید پیچیدگى و عمق ببخشیم به فکر. این یک بُعد از ابعاد پیشرفت فقاهت است.
یک بُعد دیگر، سعه و فراگیرى مسائل زندگى است، یعنى ما باید اکتفا نکنیم به بعضى از ابواب؛ آن هم ابوابِ داراى اهمّیّت فردى، نه اهمّیّت اجتماعى، مثلاً ابواب طهارت. شما الان نگاه کنید ببینید تعداد کتبى که در باب طهارت نوشته شده چقدر است، و تعداد کتبى که در باب جهاد نوشته شده یا در باب قضاء نوشته شده یا در باب حدود و دیات نوشته شده یا در باب مسائل اقتصادى اسلام نوشته شده چقدر است؛ خواهید دید آن اوّلى بیش از این دوّمى است و از بعضى
هایشان که خیلى بیشتر است. حتّى بعضى از کتب دوره
اى ما کتاب جهاد را ندارد، مثلاً صاحب حدائق
(۶) لازم ندانستند جهاد را که یکى از اصول اسلام و شریعت است بحث کنند ــ البتّه حدائق دوره نیست و نقص دارد امّا از محلّى که باید جهاد را بررسى کنند خیلى گذشته؛ جهاد در آخر عبادات است و قبل از ورود در معاملات و عقود ــ بحث نکرده
اند. و [همینطور] بسیاری از فقهای دیگر؛ مخصوص ایشان هم نیست؛ خیلى
هاى دیگر [هم] بحث نکردهاند: مرحوم نراقى بحث نکردند و دیگران و دیگران؛ عدّه
اى هم که بحث کرده
اند، خیلى مختصر بحث کرده
اند و آن پیچیدگى
هاى علمى را مثلاً مى
بینید در بعضى از کتب به کار نبرده
اند. خب، ما باید وسعت بدهیم یعنى فقه ما باید پیشرفت کند از لحاظ سعه
ى سطح فقاهت؛ همه
ى مسائل زندگى را بایستى شامل بشود.
امروز خیلى از مسائل هست که از لحاظ فقهى براى ما روشن نیست. حتّى میخواهم این را بگویم که بعضى از فروع هست در بعضى از ابواب فقه که قدماى ما به آنها رسیدگى کرده
اند و احکام آن را بیان کرده
اند، متأخّرین حتّى آنها را هم بحث نکردند؛ یعنى شما امروز اگر به مبسوط شیخ
(۷) (رضوان الله
علیه) یا به
تحریر علّامه
(۸) مثلاً مراجعه بفرمایید، فروع بیشترى خواهید یافت تا به خیلى از کتب فقهایى که بعد از اینها آمدند و بخصوص فقهایى که نزدیک به زمان ما هستند. به فروع اهمّیّت کمترى میدهند در حالى که این فروع هر کدام یک نقشى در زندگى جامعه دارند؛ پس بایستى گسترش پیدا کند. امروز فقه ما باید احکام معاملات را خوب برسد؛ احکام اجاره را به شکل جهانى، خوب نگاه کند، احکام انواع و اقسام قراردادها را از شرع مقدّس استنباط کند و بیان بکند؛ خیلى از اینها هست که امروز براى ما روشن نیست.
شما ببینید یک مضاربه
ى ما که خیلى هم براى او تره
اى خُرد نمیکردیم، میتواند على
الفرض مثلاً بانکدارى
اى را اداره بکند. خیلى خب، چرا ما در کتب فقهیّه و ابواب مختلف فقهیّه تفحّص لازم نکنیم تا راه
هایى را براى اداره
ى زندگى پیدا کنیم؟ پس از لحاظ سطح هم بایستى پیشرفت بکند و گسترش بیشترى پیدا کند.
از لحاظ روش هم همینطور؛ همین روش فقاهتى که عرض شد، احتیاج به تهذیب، نو
آورى و پیشرفت دارد؛ باید فکرهاى نو روى آن کار بکنند تا اینکه بشود کارایى بیشترى به آن داد. این هم مطلب سوّم که پس بنابراین اساسْ فقاهت است و فقاهت بایستى در این سه صحنه و سه جهت پیشرفت کند.
مطلب چهارم این است که در عین
حالى
که فقاهت اساس امر است، از علوم دیگر اسلامى در حوزه
ها نباید غفلت بشود. مثلاً قرآن، علم قرآن، شناسایى قرآن، فهم قرآن، اُنس با قرآن باید به عنوان یک علم، یک رشته در حوزه
ها وجود داشته باشد؛ طلّاب ما باید قرآن را حفظ کنند یا لااقل بخشى از قرآن را، یا حدّاقل به آن مأنوس باشند. چقدر مفاهیم اسلامى است که در قرآن هست و ما اگر در فقه بخواهیم بحث کنیم به فکر آنها نمى
افتیم. و این انزواى قرآن در حوزه
هاى علمیّه و عدم اُنس ما با قرآن خیلى مشکلات براى ما درست کرده است و بعد از این هم خواهد کرد و تنگ
نظرى به ما خواهد داد.
بنده یک وقتى در سالهاى گذشته ــ قبل از انقلاب در مشهد ــ در درس تفسیر به طلبه
ها میگفتم که ما متأسّفانه ــ حالا نگاه میکنم میبینم حالا هم همانجور است ــ از اوّل «بدان ایّدک
الله
»
(۹) تا وقتى ورقه
ى اجتهادمان را میگیریم، میتوانیم به قرآن حتّى یک
بار مراجعه نکنیم؛ یعنى وضع درسى ما اینجورى است که اگر یک طلبه
اى از اوّل یک بار حتّى به قرآن مراجعه نکند، میتواند همین رشته
ى ما را از اوّل بگیرد تا آخر سِیر کند و بشود مجتهد، در حالى که قرآن را حتّى یک بار هم مراجعه نکند! چرا؟ چون درس ما اصلاً از قرآن عبور نمیکند. ما در فقه گاهى یک آیات قرآنى را مثلاً فرض کنید ذکر میکنیم و روى آن هم خیلى کار و تحقیق نمیشود به
قدرى
که در روایات ما بحث میشود و کار میشود.
قرآن منزوى است از حوزه
ى ما؛ مثلاً علم قرآن، مسائل مربوط به قرآن و همین چیزهایى که تحت عنوان علوم قرآن، شما مى
بینید الان رایج شده و گذشتگان کتابهاى زیادى نوشته
اند ــ لکن حالاها خوشبختانه بعضى توجّهاتى به آن میکنند ــ یا تفسیر. خود تفسیر یک علم مستقلّى است؛ یا حدیث، آشنایى با حدیث، علم حدیث، شناخت حدیث ــ که غور در این علم منتهى بشود به دسته
بندى
هاى خوب، فهرست
بندى
هاى خوب، استفاده
هاى خوب که متأسّفانه از همه
ى آنها ما الان محروم هستیم ــ یا رجال. در رجالْ کار و تحقیق بشود. اگرچه کتابهاى خوبى نوشته شده لکن در عین
حال انسان احساس میکند جاى زیادى و خلأ عظیمى در رجال وجود دارد. ما از همین شناخت رجال و معرفت رجال است که میخواهیم حجّت را براى خودمان در باب سنّت به
دست بیاوریم. باید روى آن کار بشود؛ یا تاریخ. تاریخ بسیار مهم است؛ حتّى از تاریخ در فقه هم میشود استفاده کرد. بسیارى از مسائل فقهى هست که به تاریخ ارتباط پیدا میکند. ما به این ارتباط کمتر توجّه کردیم و حتّى کشف نکردیم. البتّه من تاریخ را به عنوان یک علم مستقل عرض میکنم، یک علم اسلامى است و بایستى در آن کسانى کار کنند؛ یا فلسفه.
فلسفه اگرچه در حوزه
ها رایج است امّا در حقیقت باید گفت مهجور است. فلسفه باید در حوزه
ها رواج پیدا کند. فلسفه فقط این نیست که ما کتاب منظومه را یا اسفار را بگیریم از اوّل تا آخر بخوانیم؛ نه، تبحّر در فلسفه به این معنا است که انسان بتواند از تمام افکار فلسفى موجود دنیا که به شکل ساعت
نگارى دارد پیش میرود ــ ساعتبهساعت فکر فلسفى دارد مطرح میشود ــ مطّلع باشد و از مادّه
ى فلسفى موجود خودمان، خودمان را در حال آماده
باش نگه داریم در مقابل فلسفه
هاى غلط انحرافى، و احیاناً اگر چنانچه نقطه
ى مثبتى در آنها هست، از آن نقطه
ى مثبت استفاده بکنیم. فلسفه
ى ما اینجورى پیشرفت میکند، وَالّا افکار بزرگان و کلمات بزرگان در حدّ شناخت کلمات آنها، به این اندازه ارزشى ندارد. فلسفه باید ما را به معرفت برساند. به معرفت کامل برساند. باید دید در وادى معرفت چه
کار دارد میشود
. در سطح بشرى و پى
درپى کارهاى جدید، افکار جدید، روشها و مِتُدهاى جدید بایستى در حوزه مطرح بشود؛ یا کلام جدید به همین ترتیب. امروز مباحث کلامى
اى که مطرح است براى دفاع از عقاید دینى، غیر از مباحث آن وقتها است؛ [مثلاً] شبهه
ى ابن
کمونه را چه کسى حالا مطرح میکند؟ شبهات فراوانى امروز هست در عالم ذهنیّات و معارف بشرى که باید حوزه
هاى علمیّه این شبهات را بدانند، راه مقابله
ى با آنها را بدانند؛ حالت تهاجمى همیشه داشته باشند. در مقابل فلسفه
ها، گرایشها، مذهبها همیشه یک حالت بُرندگى و تهاجم داشته باشند. پس این رشته
ها باید در حوزه
ها مورد توجّه قرار بگیرد. و متخصّصینى در این علوم بایستى تربیت بشوند و حوزه به چشم بى
اعتنائى نباید به اینها نگاه کند.
فرض بفرمایید در گذشته اگر کسى میخواست در حوزه مقام علمى پیدا بکند، بایستى به تفسیر نمیپرداخت. یک آقاى ملّاى محترم عالِمى فرضاً اهل تفسیر باشد و مردم از تفسیر او استفاده کنند، بعد براى خاطر اینکه این درس موجب میشود که او شهره بشود به بى
سوادى، این درس را ترک کند؛ شما را به خدا این فاجعه نیست؟ باید عکس این باشد؛ آقا، فلانى متخصّص در تفسیر است ــ استاد بزرگ تفسیر یک عنوانى باید در حوزه باشد ــ ایشان متخصّص در فلسفه است؛ ایشان متخصّص در کلام است؛ ایشان متخصّص در تاریخ است؛ اینجور چیزهایى باید در حوزه ارزش پیدا بکند؛ کمااینکه در گذشته هم از این چیزها بوده.
در همین زمان خود ما مرحوم علّامه
ى طباطبائى (رضوان الله
علیه) در حدّى که اگر منحصر به فقاهت میشد یقیناً به مرجعیّت تقلید میرسید ــ ایشان از علماى زمان خودش اگر بیشتر نبود، کمتر نبود ــ فقاهت را سپرد به کسانى که مشغول فقاهت بودند. خب، آن زمان در قم مرحوم آیت
الله
بروجردى با آن عظمت مشغول کار فقاهت بود و اساتید بعد از آن بزرگوار؛ ایشان آمد مشغول فلسفه شد و خب یک رُفتى
(۱۰) شد، فلسفه را در قم زنده کرد؛ بعد از آنکه هیچ نشان قابل توجّهى از فلسفه در قم نبود، احیا کرد، شاگردانى تربیت کرد، فلسفه را راه انداخت و گسترش داد. البتّه قبل از ایشان امام فلسفه میگفتند لکن در دایره
ى محدودى با شاگردان مخصوصى، [امّا] ایشان گسترش داد، درس را وسیع کرد و عمرش را صرف کرد به فلسفه؛ خب باید حوزه
ها اینجور باشد. اینجور نباشد که همه باید [دنبال] رشته
ى فقاهت را بگیرند؛ نخیر، باید طلبه بداند که اگر رشته
ى تاریخ یا تفسیر یا فلسفه یا کلام یا علوم قرآن یا بقیّه
ى علوم اسلامى را پیمود، یک ارزشى در انتظار او است؛ ارزش
گذارى مناسبى میشود.
مطلب پنجم این است که حوزه باید از پیشرفتهاى جهانى در همه
ى مسائلى که به علوم اسلامى ارتباط پیدا میکند مطّلع بشود و خود را با آن هماهنگ کند. مثلاً امروز در باب مسائل جامعه
شناسى، مفاهیم جدیدى مطرح میشود که این مفاهیم با حوزه
ى کار علماى دین ارتباط پیدا میکند. همین مفاهیم هست ــ فرض کنید مفاهیم جامعه
شناسى یا تاریخى مارکس ــ که مى
آید در داخل اجتماعات و وسیله
اى میشود براى القای تفکّرات ماتریالیستى و فلسفی مارکس؛ خب، مباحث اجتماعى مارکس یا مسائل اقتصادى مارکس با مسائل فلسفى مارکس از هم جدا هستند؛ اگرچه به هم زنجیر کرده اینها را و قفل کرده و ارتباط داده، لکن مقوله
هاى جدایى هستند؛ ماتریالیسم یک مقوله است، سوسیالیسم علمى در باب اقتصاد یک مقوله
ى دیگر است؛ یا طبقات اجتماعى آنطورى که در تحوّل تاریخى ــ که همان مبناى سوسیالیسم علمى است ــ مارکس ترسیم میکند، یک حرف دیگر است، امّا همان مسائل اقتصادى، همان مفاهیم اجتماعى مى
آیند در ذهن فلسفى مخاطبین خودشان اثر میگذارند. آنوقت حوزه
ى علمیّه این دفعه براى مقابله
ى با ماتریالیسم شروع میکند به تلاش کردن و راه رفتن!
خب، ما چرا از اوّل متوجّه نباشیم چه چیزى دارد در دنیا فراهم میشود و فرآورده میشود تا به افکار بشر داده بشود تا خودمان را از ریشه آماده کنیم. بنشینیم تا صد سال بعد از مرگ مارکس که افکار او خوب همهجا منتشر شد و وارد کشور ما شد و چهار نفر از بچّه
هاى ما رفتند توده
اى شدند یا مارکسیست شدند و خدا را انکار کردند، آن وقت تازه بیفتیم به فکر اینکه مثلاً حالا علیه بى
دینى و بى
خدایىِ آنها کتاب بنویسیم؟ این درست است؟ راهش این است؟ یا نه، اگر از همان وقتى که فرض کنید تفکّرات اقتصادى یا اجتماعى مارکسیسم یا هر مکتب دیگر ــ حالا من به عنوان مثال مارکسیسم را میگویم که حالا امروز در دنیا دیگر از مارکسیسم تقریباً خبرى نیست؛ امروز باز چیزهاى دیگرى هست ــ داشت ریشه میگرفت و جوانه میزد، حوزه
هاى علمیّه متوجّه بودند و خودشان را هماهنگ میکردند و پیش میبردند، میتوانستند بموقع و بجا آن افکار صحیح اسلامى را بدهند و نگذارند که در موضع تدافعى قرار بگیرند، همیشه موضع تهاجمى، همیشه موضع تبیینى داشته باشند. پس بنابراین بایستى با افکارى که به نحوى با مسائل اسلامى ارتباط پیدا میکند، خودشان را هماهنگ بکنند.
فرض بفرمایید منطق دیالکتیک مدّتها در دنیا پیش آمده بود. هگلی پیدا شده بود و دیالکتیکى درست کرده بود و پخش شده بود در همه
ى عالم و آمده بود یواشیواش منطق شکلى و صورى را که پایه
ى استدلالهای ما است، مورد تعرّض قرار داده بود، ما تازه به فکر افتادیم که بیاییم دیالکتیک را خراب کنیم یا رد بکنیم! خب، اینجور برخورد با قضایا برخورد انفعالى است. بایستى با تحوّلات جهانى آشنا بود تا برخورد انفعالى پیش نیاید، بلکه برخورد فعّال پیش بیاید.
مطلب ششم اینکه حوزه با سبکهاى نوین تحقیق باید آشنا بشود. تحقیق که میگوییم، منظورمان، هم تحقیق عمقى است یعنى همان چیزى که ما هم در حوزه به آن میگوییم تحقیق، یعنى تعمّق در مطلب، و هم تحقیق عرضى که در روشهاى سبْک اروپایى به آن میگویند تحقیق و ما به آن میگوییم تتبّع ــ در اسم
گذارى بحثى نداریم ــ این هم یک نوع تحقیق است؛ تحقیق عرضى است، تحقیق سطحى است، یعنى در سطح، در عرض دنبال یک مطلبى گشتن یا در عمق به دنبال آن رفتن. هر دو جور تحقیق، امروز روشهاى نوینى دارد؛ استادانى مى
نشینند، دانشجویانى را هدایت میکنند، کار دسته
جمعى انجام میگیرد، تحقیق دسته
جمعى عرضه میشود؛ تحقیق دسته
جمعى خاطرجمع
تر از تحقیق فردى است؛ اختلافات کمتر میشود، پیشرفتها بیشتر میشود. این روشها را باید در حوزه به
کار بیندازیم. ما روش فردى را در حوزه همیشه داشتیم دنبال میکردیم. هنوز هم به نظر من روشها فردى است؛ یعنى همین درس که شما ملاحظه میکنید یک کار فردى است؛ درست است که صد نفر، هزار نفر پاى درس نشسته
اند امّا هر یک از آنها جداگانه با استاد روبه
رو است، مخاطب استاد است و بعد هم میرود و مشغول کار خودش میشود. حتّى مباحثه
ى ما کار فردى است؛ عجیب است؛ یک روز این آقا میشود استاد، آن [آقا] میشود شاگرد، این گوینده است، او شنونده؛ یک روز او میشود گوینده، این میشود شنونده، یعنى کارِ با هم نیست، کار دسته
جمعى نیست، تعامل فکرى نیست؛ کارِ فردى است. این کار فردى البتّه یک جهات حُسنى هم دارد و محسّنات این کار و این شکل نباید از دست برود، امّا روشهاى دسته
جمعى
اى هم در دنیا معمول است. خب، چرا از این روشها ما استفاده نکنیم؟ این هم این [مطلب] است که بایستى حوزه
ها به این فکر بیفتند.
هفتم؛ حوزه باید به سمت تخصّصى شدن پیش برود. خوشبختانه کارهایى الان شده است و اقدامات مقدّماتى انجام گرفته است امّا باید جدّیّت بیشترى بشود؛ زمان
بندى بشود که تا چه زمانی ما میخواهیم [رشتهها را] به شکل کامل تخصّصى کنیم. تاکنون دو رشته
ى تخصّصى در قم به
وجود آمده که ظاهراً یکى تفسیر است، یکى کلام است، لکن این مقدار که دو رشته
ى تخصّصى در یک گوشه
اى با دو استاد به
وجود بیاید، کافى نیست. البتّه این به عنوان قدم اوّل، کار خوبى است، لکن بایستى تخصّصى
شدن در حوزه جدّى گرفته بشود. با این سطح وسیعى که وجود دارد، با این کار عظیمى که وجود دارد، فقاهت را تخصّصى کنند؛ حتّی خود فقاهت را: معاملات را، عبادات را. درست است که اینها به کارِ هم میخورند و هر کدام در دیگرى ممکن است اثر بگذارند امّا هر کدام خودش یک کار جداگانه است، در عین
حال که میتواند یک متخصّص داشته باشد. اصول را، فقه را، ابواب مختلف فقه را و رشتههای دیگر را [تخصّصی کنند]. تخصّص را در حوزه باید جدّى گرفت و درجات تخصّص را.
نکته
ى هشتم این است که به تبلیغ باید در حوزه به صورت جدّى توجّه بشود؛ یعنى چه؟ یعنى برنامه
ریزى شود براى تبلیغ. این ذخیره
ى عظیم در حوزه در اختیار ما است؛ اینهمه روحانىِ جوانِ آماده
ى حرف زدن و تبلیغ کردن؛ این چیز کمى است مگر؟ خب، به شکل خودجوش و خودرو البتّه چرا، همیشه طلّاب میروند در جاهاى مختلف ــ با دعوت، بى
دعوت، خوب، بد، مفید، کم
فایده، پُرفایده؛ هست ــ امّا هیچ محصول حساب
شده
اى در انتظار این نیست. چرا؟ چون برنامه
ریزى نیست. یک وقت هم اگر چنانچه خداى ناکرده یک طلبه
اى یک گوشه
اى تبلیغى بکند که این تبلیغ به نفع تمام نشود، کسى نیست که جلوى آن را بگیرد یا ضایعه
اش را جبران بکند؛ چون قبلاً برنامه
ریزى نشده، حسابگرى نشده؛ باید بنشینند حساب کنند. تبلیغ در کجا، به وسیله
ى که، به وسیله
ى کدام ابزار تبلیغ، محتواى آن تبلیغ چه باشد، هدف آن تبلیغ چه باشد، [یعنی] ما تبلیغ میکنیم که از مخاطب خود چه درست کنیم؛ گاهى میخواهید شما یک تبلیغى بکنید که فرضاً از مخاطبتان یک داوطلب حضور در جنگ تحمیلى ــ که بر ما تحمیل شده بود در جبهه
ى جنگ ــ درست کنید که تحت
تأثیر حرف شما، یک ماه، دو ماه، شش ماه برود جبهه؛ این یک جور است؛ یک
وقت هدف شما از تبلیغ این است که یک مؤمن درست کنید که تا آخر عمر با این ایمانش زندگى کند؛ این یک جور است؛ یک
وقت یک مسئله
ى فصلى پیش آمده، میخواهید تبلیغ بکنید براى اینکه او را آماده
ى براى مواجهه
ى با آن مسئله
ى فصلى بکنید؛ [این هم] یک جور است. برنامه
ریزى لازم دارد؛ در حوزه باید یک دستگاهى مخصوص برنامه
ریزى تبلیغ وجود داشته باشد؛ برنامه
ریزى کند، کار کند و افراد را آماده کند براى تبلیغ و روشهاى جدیدى در باب تبلیغ به
کار گرفته بشود. این هم این نکته
ى دیگر.
نهم؛ فکر وحدت دین و سیاست را، هم در تفقّه، هم در عمل دنبال بکنید. آقایان بدانند که فکر جدایى دین از سیاست، به عنوان یک آفت بکلّى ریشه
کن نشده؛ هنوز در حوزه
ها متأسّفانه هست و هستند کسانى که خیال میکنند حوزه به
کار خودش باید مشغول بشود و اهل سیاست و اهل اداره
ى کشور هم مشغول کار خودشان باشند؛ حدّاکثر اینکه با هم مخالفتى نداشته باشند امّا اینکه دین در خدمت اداره
ى زندگى مردم باشد و سیاست متغذّى از دین باشد و از دین تغذیه بکند، در بعضى از اذهان هنوز درست جا نیفتاده. ما این فکر را بایستى ریشه
دار کنیم در حوزه، به این شکل که هم فقاهت را اینجور قرار بدهیم، یعنى استنباط فقهى بر اساس فقهِ اداره
ى نظام باشد، نه فقه اداره
ى فرد ــ که فقه ما از طهارت تا دیات، ناظر به اداره
ى یک کشور، اداره
ى یک جامعه، اداره
ى یک نظام باید باشد؛ [یعنی] شما حتّى در باب طهارت هم که به ماء مطلق یا فرض بفرمایید ماء الحمّام فکر میکنید، باید توجّه داشته باشید که این در یک جا از اداره
ى زندگى این جامعه تأثیرى خواهد داشت، تا برسد به ابواب معاملات و ابواب احکام عامّه و بقیّه
ى ابوابى که وجود دارد یا احوال شخصى و غیره؛ همه
ى اینها را به عنوان جزئى از مجموعه
ى اداره
ى یک کشور بایستى استنباط بکنیم؛ این در استنباط اثر خواهد گذاشت و گاهى تغییرات ژرفى را به
وجود خواهد آورد ــ و هم در عمل، طلّاب را باید تربیت کنیم براى نیازهاى جامعه. خب، این جامعه احتیاج به قاضى دارد؛ یک دستگاهى در قم بایستى طلّاب را سوق بدهد به سمت تربیت قاضى؛ اینجور نباشد که تربیت قاضى را هم حوزه به عهده
ى دیگرى واگذار بکند. یک
جایى در حوزه طلّاب را سوق بدهد براى حضور در دستگاه
هاى گوناگون ادارى کشور؛ فرض کنید اینهمه سیاسى
ـ عقیدتى
ها، اینهمه ادارات مختلف که احتیاج دارند.
یک جایى اشخاصى را، جمعى را سوق بدهد به سمت پیدا کردن مسائل مهم که نظام به آنها نیاز دارد. ما امروز در باب اداره
ى کشور به مسائلى برخورد میکنیم که مشکلات و معضلات دینى و فقهى ما است؛ پاسخ اینها را میخواهیم، کسى جوابگو نیست؛ باید خودمان بنشینیم یا یک آقایى را ببینیم و از او بخواهیم یا فرض کنید که در کتابها بگوییم بگردند و جواب این مسئله را پیدا کنند. خب، یک دستگاهى باید آماده باشد که تمام مشکلات و معضلات نظام را پیش
بینى کند، فکر کند، حل کند، جواب و پاسخ آماده را براى آن آماده بکند. این جزو وظایف حوزه
هاى علمیّه است؛ نظام مال اسلام است و اسلام آن چیزى است که حوزه
ى علمیّه براى آن به
وجود آمده.
البتّه بُعد دیگرِ وحدت دین و سیاست، این است که حوزه
هاى علمیّه بایستى از سیاست هرگز دور نمانند؛ طلّاب باید آگاهى سیاسى پیدا کنند. مبادا جریانهاى سیاسى روز سبقت بگیرد بر ذهن طلّاب در حوزه
ى علمیّه. حضور داشته باشند در فضا بلکه جلوتر از زمان باشند؛ فکر سیاسى روشن داشته باشند. کمااینکه علمائى که فکر سیاسى روشن داشتند مفید بودند. ما مى
بینیم عالمِ ملّاى محقّقِ شجاعِ به
دردبخورى از لحاظ شخصى را که به خاطر نداشتن فکر سیاسى یک
جا که وجودش باید مفید میشده، مفید واقع نشده؛ یک نظرى یک
جا داده که آن نظر بر خلاف است؛ یک تشخیصى یک
جا در مورد یک شخصى داده که آن تشخیص تشخیص غلطى است و موجب اشتباهات بزرگى مثلاً در این باب شده. وقتى ما به فکر سیاسى اهمّیّت ندادیم، اینجور خواهد شد. بایستى عالِم دین، فکر سیاسى روشن و زنده و متناسب با لحظه
ى حال داشته باشد.
دهم؛ در حوزه به ارزشهاى اسلامى حدّاکثر عنایت و احترام بشود، مثلاً ارزش مجاهدت؛ طلبه
ى جبهه
رفته، عمرى
درجبهه
صرف
کرده، بایستى ارزش والایى در حوزه داشته باشد؛ به طلبه
اى که یک بخشى از عمرش را در یک نظامى، در یک بخشى، ارگانى از ارگانها صرف کرده و آنجا مشغول خدمت شده و از شوق و ذوق هر طلبه
اى که عبارت است از بودن در حوزه و درس خواندن و تحقیق و مانند اینها خودش را دور نگه داشته براى خاطر مصلحت نظام، باید ارزش داده بشود. مبادا در حوزه جورى مشى بشود که تصوّر بشود اگر طلبه
اى رفت در یک ارگانى فرض بفرمایید پنج سال، ده سال، مشغول خدمت شد، از ارزشِ طلبگى او در حوزه چیزى کم میشود؛ نخیر، باید بگوییم بر ارزش او اضافه میشود. آیا ارزش این طلبه بیشتر است یا آن کسى که اصلاً اعتنائى به این نیاز جامعه نکرد و در حالى که به او احتیاج بود، نیم
نگاهى نکرد و مشغول درس خواندن خودش شد؟ خب معلوم است که راه راحت
تر، راه بى
دردسرتر، راه عافیت این است که انسان بماند آنجا و هر کس مشغول کار خودش بشود، اصلاً اعتنائى هم نکند. البتّه چهار کلمه هم بیشتر خواهد خواند امّا معلوم نیست بیشتر و بهتر بفهمد؛ این را به شما عرض بکنم؛ معلوم نیست بهتر مسائل را درک کند. حوزه باید به مجاهدتهایى که طلبه
ها کردند، به گذشتهایى که کردند، به حضورشان در جبهه
ها، به حضورشان در ارگانها اهمّیّت بدهد، آنها را ارج بگذارد، براى آن ارزش قائل بشود و سعى کند اگر کمبودى دارند از لحاظ علمى، برایشان به
یک
نحو اختصاصى جبران بکند.
[مثلاً] کسانى براى انقلاب تلاش کردند، فرض کنید طلبه
اى است پا شده، رفته در یک نقطه
ى بدآب
وهواى دوردستى که به طور طبیعى کسى حاضر نیست برود آنجا، براى خاطر نیاز انقلاب، نیاز مردم، نیاز دینى، رفته آنجا شش ماه، یک سال، پنج سال مانده. خب حوزه باید براى این شخص ارزش قائل بشود؛ این خیلى باارزش است، تا آن کسى که این زحمت را بر خودش هموار نکرده، این سرما و گرما و ناامنى و گرسنگى و مشکلات و تحقیر و خطر کردن و از زن و بچّه دور ماندن و مانند اینها را تحمّل نکرده و در حوزه مانده؛ کدام ارزششان بیشتر است؟ یقیناً برای آن کسانى که مجاهدت کردند، تلاش کردند، بایستى ارزش بیشترى قائل بشود و این ارزشها باید به
حساب بیاید. نمیگوییم هم بیشتر؛ هر کدام یک ارزشى است. ممکن است کسى هم در حوزه مانده، فرض کنید یک تحقیق خیلى برجسته
اى در حوزه کرده؛ آن هم البتّه یک ارزش دیگرى است. ارزشهاى اسلامى باید به
حساب بیاید. یکى از این ارزشها تبلیغ در جاهاى خطرناک و جاهاى محتاج به تبلیغ و دوردست است؛ یکى از اینها حضور در جبهه
ها است؛ یکى از اینها حضور در ارگانها است و از این قبیل چیزهایى که داراى اهمّیّت و ارزش است.
نکته
ى یازدهمى که حوزه
ها باید توجّه بکنند، این است که براى آن طلّابى که درآمدى جز شهریّه
ها ندارند، از روشهاى جدید استفاده شود؛ بالاخره کارهایى باید بشود مثل خانه
ى سازمانى، مثل بُن مخصوص، مثل فرض بفرمایید که بیمه و از این قبیل؛ براى طلّاب در حوزه
ها باید این کارها و خدمات انجام بگیرد که طلّاب تا یک قدرى فکرشان آرام باشد؛ اگرچه این رویّه
ى قناعت و زهد، رویّه
ى حسنه
ى طلّاب ما است در حوزه
هاى علمیّه. طلبه
ها این را هم نبایستى عوض کنند به رفاه
طلبى؛ آن را باید حفظ بکنند، لکن در عین حال بایست این فکرها هم بشود.
نکته
ى دوازدهم این است که در حوزه از درگیر شدن به مسائل جناحى باید بشدّت پرهیز بشود که بحمدالله
این رعایت شده؛ باز هم رعایت بشود. بخصوص طلّاب جوان باید مواظب
باشند این مسائل خطّى و جناحى و گروهى و معارضه
ها و درگیرى
ها و غیبتها و این چیزها را نکشانند به داخل حوزه
ها که در حوزه
ها بکلّى ضایعه به بار خواهد آمد.
مسئله
ى سیزدهم این است که هر طلبه
اى براى آینده
ى زندگى علمى و فکرى خودش برنامه
ریزى کند؛ بى
هدف در حوزه نمانند. یک مدّتى خب تحصیلات هست؛ دارد کفایه میخواند، میخواهد درس خارج برود؛ درس خارج میرود، میخواهد مجتهد بشود؛ خیلى خوب، بعد براى آینده باید برنامه
ریزى کند. هر کسى ذوقى دارد، هر کسى توانى دارد، هر کسى موقعیّت خاصّى ممکن است در اختیارش قرار بگیرد؛ اینها را از پیش برنامه
ریزى کند، خودش را آماده کند. این
چنین نباشد که ده سال، پانزده سال، بیست سال بگذرد در حوزه، همینطور بى
هدف پاى این درس، پاى آن درس بگردند، فسیل بشوند؛ نه فایده
اى براى مردم [داشته باشند]، نه فایده
اى براى خودشان.
و مطلب چهاردهم که شاید یکى از مهم
ترین بلکه باید گفت مهم
ترینِ این مسائل است، مسئله
ى تهذیب اخلاق در حوزه
هاى علمیّه است که ما چون راجع به این مسئله زیاد صحبت کردهایم و مکرّر عرض کردهایم، نخواستیم که درباره
ى این تفصیل زیادى بدهیم. مسئله
ى تهذیب اخلاق، مسئله
ى ساده
زیستى، مسئله
ى اِعراض از زخارف
(۱۱) دنیا را باید جدّى گرفت در حوزه
هاى علمیّه. اینجور نباشد که طلبه تا خانه
اش دو خیابان تا محلّ درس فاصله دارد، به فکر ماشین شخصى بیفتد. ماشین چیست؟ از اوّل، بناى کار طلبگى بر عسرت
(۱۲) بود و بى
اعتنائى به زخارف دنیوى؛ نه اینکه فوراً به فکر بیفتیم که حالا یک ماشین شخصى، یک خانه
ى کذائى؛ نه آقا، باید یک حدّاقلّ معیشتى [باشد] ــ البتّه جورى که ذهن انسان مشغول آن چیزها نباشد و بتواند درسش را راحت بخواند و کار لازم و مورد توقّع را انجام بدهد ــ امّا اینجور نباشد که طلبگى هم تبدیل بشود به یک چیزى مثل بعضى کارهاى دیگرى که بعضى میکنند: دنبال تجمّلات و دنبال زخارف و مانند اینها. این خیلى عیب بزرگى است که باید بشدّت از این جلوگیرى بشود.
و مسئله
ى پانزدهم این است که در امتحاناتِ طلّاب که بسیار هم مهم است، ممتحنین باید با روش خود طلّاب را از غور
(۱۳) بى
حاصل در بعضى از کارهاى کوچک و ریز و عبارتها و ریزه
کارى
ها و پرداختن به حواشى و مانند اینها برحذر بدارند و بیرون بکشند. اینجور نباشد که طلبه خیال کند اگر بخواهد امتحان بدهد، بایستى مثلاً اینجور در جزئیّات دقّت بشود، این ریزه
کارى
ها را باید بداند [جورى] که از آن مسائل اصلى بازبماند ــ حالا در درسها هم این رعایت باید شود، [امّا] عمده در امتحان است که محلّ بحث است ــ بلکه بیشتر باید آنها را به تحقیق، به تفحّص، به آزاداندیشى، به سعه
ى مسائل مورد نظر و نوآورى سوق بدهند.
آخرین مسئله، مسئله
ى کتابهاى درسى است. این کتابهاى درسى ما ابدى که نیست ــ گفت: «ثلاثةٌ لیس لها نهایة، رسائلٌ مکاسبٌ کفایة» ــ که تا آخر همینطور باید ما اینها را [بخوانیم]؛ نه آقا، یک روز رسائل نبود، یک روز مکاسب نبود، ملّایى مثل شیخ
(۱۴) درست شد؛ یک روز کفایه نبود ملّایى مثل آخوند
(۱۵) درست شد. این
چنین نیست که ما خیال کنیم [درس خواندن] حتماً از طریق این کتابها است؛ نه، نگاه کنیم، عیب این کتابها را پیدا کنیم، یک کتاب بى
عیب در اختیار بگذاریم؛ ببینیم آیا همینجور ترتّب علمى درست است یا درست نیست؛ اگر دیدیم درست نیست، شکل درست آن را پیدا کنیم؛ هیئتهایى مخصوص باشند براى نوشتن کتاب، نوشتن مطالب جدید، فقه مقارن
(۱۶) را در حوزه باب کردن و خلاصه روشهاى نو را در کتابهاى درسى هم به
کار گرفتن.
حالا این، آن عرایضى بود که ما در باب مسائل مربوط به حوزه
ها میخواستیم عرض کنیم. اگرچه آقایانى که اینجا تشریف دارید، خیلى
هایتان فارغ از این مسائل هستید؛ چون در حوزه نیستید و در بیرون از حوزه هستید، امّا اجمالاً خواستیم این مسائل در فضاى فکرى طلبگى ما وجود داشته باشد. (تا ان
شاءالله
فردا به مسئله
ى مورد بحث خودمان بپردازیم. فردا ما اوّل فهرست آنچه را تا امروز از اوّل کتاب جهاد بیان کردیم اجمالاً عرض میکنیم و اجمالى از بعضى از مباحث آینده را هم ذکر میکنیم و به مسئله
ى مورد نظر خود آغاز میکنیم.)
والحمدلله
ربّ
العالمین