Khamenei.ir

1392/05/15

چرا انقلاب به سرنوشت مشروطه دچار نشد؟

ایران شاهد سه حرکت ملی در تاریخ معاصر خود بوده است؛ نهضت مشروطه، نهضت ملی‌شدن نفت و انقلاب اسلامی. این سه واقعه که رهبر انقلاب از آن‌ها به «بیداری ملی» یاد کرده‌اند، نتایج یکسانی را برای ملت ایران درپی نداشته است. مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت علی‌رغم موفقیت در ابتدای راه، موجب تثبیت استبداد و استعمار شدند. اما انقلاب اسلامی در ایران به سرنوشت این دو بیداری ملی دچار نشد. درباره‌ی چرایی این پیروزی و آن ناکامی‌ها، نشستی تخصصی با حضور دکتر محمدحسن رجبی، پژوهشگر تاریخ و استاد دانشگاه و آقای قاسم تبریزی، رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانه‌ی مجلس شورای اسلامی برگزار کردیم.

* رخدادهای مشروطه، ملی‌شدن نفت و انقلاب اسلامی سه مقطع بیداری ملی در ایران بوده‌اند. این سه مقطع چه اشتراکی با هم داشتند؟
رجبی: این سه حرکت یک وجه اشتراک داشتند و آن هم ملی بودن آن‌ها است. البته مقصود از ملی بودن به مفهوم ایدئولوژیک آن نیست. در واقع مقصود اصلی فراگیر بودن آن‌ها است. اگرچه حرکت‌هایی چون تحریم تنباکو را هم می‌توان به نوعی در سطح ملی تحلیل کرد، اما مطالبه‌ی مردم در آن واقعه یک مطالبه‌ی مشخص، جزیی و مقطعی بود. در حالی که در سه رویداد فوق، مطالبات مردم بسیار کلان بوده و افراد حاضر در آن حرکت‌ها هم به یک شهر هم محدود نمی‌شدند.

* آیا این سه حرکت در رویکردها هم با هم اشتراک داشتند؟
رجبی: از نظر نوع رویکردها این سه رویداد با هم متفاوت هستند. در انقلاب مشروطه گفتمان یا رویکرد غالب، رویکرد ضد استبدادی بود نه ضد استعماری. چرا؟ از نوع مطالبات مردم مشخص است که خواستار «عدالت‌خانه» بودند. عدالت‌خانه برای چه؟ برای رفع ظلم درباریان و شاه‌زادگان. این در حالی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، رویکرد غالب رویکرد ضد استعماری بود و در واقع ملی‌کردن صنعت نفت به عنوان یک صنعت و به عنوان جای پای قدیمی استعمار انگلستان در ایران و نیز کسب استقلال سیاسی، هدف اصلی بود و سمت و سوی ضد استبدادی در آن بسیار ضعیف بود. اما در انقلاب اسلامی این دو وجه درهم تنیده شده بودند. لذا حرکتی ضد استبدادی و ضد استعماری شکل گرفت. امام خمینی رحمه‌الله تداوم استعمار را در بقای رژیم سلطنتی می‌دید و لذا سرنگونی کامل رژیم پهلوی را موجب از بین رفتن استعمار و استبداد می‌دانست.
عامل رهبری، عاملی بسیار اساسی در این سه جریان بوده است. در انقلاب مشروطه ما رهبران داریم ولی رهبر نداریم و این رهبران با خط مشی‌ها و  تلقی‌های مختلف حضور دارند. در نهضت ملی هم آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق نقش مؤثری داشتند ولی هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانست نهضت را هدایت و رهبری کند. اما در انقلاب اسلامی، رهبری سیاسی و مذهبی نهضت به طور کامل در شخص امام خمینی رحمه‌الله خلاصه شده بود.

* به هر حال با تمامی زحماتی که برای مشروطیت و نهضت ملی‌شدن صنعت نفت کشیده شد، در نهایت این دو حرکت برخلاف انقلاب اسلامی شکست خوردند. شما دلایل شکست حرکت ملت ایران در مقطع مشروطه را چه می‌دانید؟
رجبی: برای بررسی این مسأله باید مقدمتاً این نکته را اضافه کنم که نمی‌توان اصطلاح انقلاب را -به مفهوم مصطلح در علم سیاست- به نهضت مشروطه و ملی شدن نفت اطلاق کرد. انقلاب به معنی مصطلح، یعنی تغییر ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نظام قبل و ایجاد یک نظام جدید با ساختارها و مناسبات نوین. هر انقلابی دو وجه دارد؛ یک وجه سلبی و یک وجه ایجابی. از این منظر باید دید که انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی چه چیزی را نفی می‌کنند و چه طرحی را پیشنهاد می‌کنند. حتی اگر یکی از آن دو وجه وجود داشته باشد و دیگری نباشد، کفایت نمی‌کند و انقلاب ناقص و ناکام خواهد بود.

در انقلاب مشروطه مردم و رهبران می‌دانستند چه چیزی را نمی‌خواهند؛ یعنی می‌خواستند ظلم و اجحاف نباشد و در واقع تشکیل عدالت‌خانه وجه ایجابی بود. اما آن‌چه که به نام نظام مشروطه مطرح شد -که مبتنی بر پارلمانتاریزم و قانون اساسی بود- نسبتی با آن وجه سلبی نداشت. پس به یک معنا وجه سلب و ایجاب در انقلاب مشروطه با هم سنخیت نداشت و مردم نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. به همین دلیل بود که حتی بعد از پیروزی مشروطه‌خواهان که بحث پارلمان و قانون اساسی شد، تا مدت‌ها اسمی معادل این نظام جدید نمی‌توانستند پیدا کنند و این نشان‌دهنده‌ی آن است که این وجه ایجابی از درون فرهنگ ملت نبود. لذا نظام مشروطه آن‌چنان که در اروپا وجود داشت، در ایران استمرار پیدا نکرد.

تبریزی: در نهضت مشروطه حرکتی برای دگرگونی کل ساختار نظام قاجار صورت نگرفت. رهبران به دنبال تعدیل استبداد بودند اما اصل و اساس حکومت، همان ساختار گذشته بود. روحانیت عموماً و مراجع ثلاثه‌ی نجف به طور خاص، علیه استبداد شاهی و از میان بردن ظلم و ستم به وسیله‌ی حاکمیت قوانین الهی حرکت کردند. در اعلامیه‌ها، بیانیه‌ها و مکاتبات آن دوران، این موضوع به خوبی روشن است. در رساله‌ی مشروطیت عالم برجسته‌ی نجف، مرحوم آیت‌الله میرزا محمد حسین غروی نایینی به نام «تنبیه الامّة و تنزیه الملّة» از «تعدیل» استبداد در عصر غیبت حضرت ولی‌عصر و عدم تعارض بنیادین قوانین مصوبه با «الله» و «قرآن» سخن گفته شده است. در نامه‌های علمای دیگر هم احترام به شاه و درخواست از پادشاه مشخص و روشن است. در این دوره دولتمردان، حکام ولایات و... ظلم و ستم بی‌شماری بر مردم روا می‌داشتند. لذا اساس ضدیت با مستبدین در سطوح دوم و پایین حکومت بود.

آن‌چه که در این نهضت صورت گرفت و جزو مطالبات بود، تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون و رعایت حدود آزادی و حقوق مردم بود؛ اگرچه استعمار غرب، خاصه انگلیس و عوامل آن در درون نهضت نفوذ و مسیر آن را به غرب‌گرایی و وابستگی به غرب منحرف نمودند و روند آن را در برابر اسلام و قرآن قرار دادند و در نهایت روحانیت را منزوی و ترور کردند. یکی از تجربه‌های تلخ تاریخ معاصر ما این بود که چگونه یک نهضت با حرکت و اهداف نسبتاً قابل قبول از مسیر خود توسط ایادی اجنبی خارج و علیه رهبران و راهبران اصلی خود قرار گرفت. در نهضت مشروطه مطالبات مردم تحقق نیافت و از سوی دیگر هرج و مرج، تشنج، درگیری و اختلافات گسترش یافت.
لحظه‌شناسی | مشروطه
 

لذا ما در نهضت مشروطه شاهد درگیری سه جریان هستیم:
۱. جریان اسلامی با رهبری مراجع ثلاثه‌ی نجف و همراهی و همکاری علمای ایران با تأکید بر حفظ هویت اسلامی
۲. جریان مشروطه‌ی مشروعه به رهبری شیخ فضل‌الله نوری، ملّا محمد آملی، میرزا حسن مجتهدی تبریزی، میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی و برخی دیگر. این جریان با توجه به انحراف و اعوجاج و خطری که از درون احساس می‌شد، تکیه بر این داشت که مشروطه باید مشروعه باشد. یعنی قوانین باید از قرآن و فقه اسلامی الهام بگیرد. به تعبیر احمد کسروی «شیخ فضل‌الله نوری می‌خواست قرآن را به صورت قانون درآورد و اجرا کند.»
۳. جریان روشنفکری وابسته به استعمار غرب یا فراماسون‌ها و عوامل انگلستان که حضور و فعالیت آن‌ها در حقیقت، تعارض بنیادین با مشروطه بود.

* در نهضت ملی‌شدن صنعت نفت چطور؟
رجبی: در دوره‌ی نهضت ملی‌شدن نفت هم همین داستان تکرار شد. رهبران نهضت و مردم می‌دانستند که نظام استعمار انگلستان باید دست از نفت و مقدرات سیاسی ما بردارد اما ساز و کار ایجاد یک نظام جایگزین را طراحی نکرده بودند. تصور می‌کردند که با خلع ید از شرکت نفت و با حفظ ساختارهای موجود می‌توان نهضت را به پیروزی رساند. این همان اشتباهی است که به نظر من در دو سال گذشته در مصر هم اتفاق افتاد. ممکن است پیروزی مقطعی حاصل شود که شد، اما پیروزی نمی‌تواند استمرار داشته باشد.

* آقای تبریزی چه شد که سرانجام اتحاد آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق به شکست انجامید؟
تبریزی: در این نهضت همچون حرکت مشروطیت هدف سرنگونی و سقوط حکومت نبود بلکه در ابتدا مبارزه با استعمار انگلیس و کوتاه کردن دست و سلطه‌ی اجنبی از منافع و منابع ایران بود. در حقیقت نهضت دو رهبر داشت؛ آیت‌الله کاشانی به عناون رهبر مذهبی و دکتر مصدق به عنوان رهبر ملی. آیت‌الله کاشانی اگرچه عضو جبهه‌ی ملی نبود اما در ابتدای دوران مبارزه، جبهه را تأیید و بر پشتیبانی از دولت تأکید کرد.

در این حرکت، همه‌ی قدرت و توان سیاسیون علیه انگلیس و بیان جنایت و خیانت و کارنامه‌ی سیاه این استعمار پیر بود و سخنی از آینده، برنامه‌ی آینده و حتی ایدئولوژی حاکم بر نهضت نبود. آیت‌الله کاشانی با توجه به جایگاه مجتهد جامع‌الشرایط خود، نظر خود را می‌گفت و دکتر مصدق هم تحلیل خود را ارائه می‌داد.

پس از نخست‌وزیری دکتر مصدق و کمتر از یک ماه (در خرداد ۱۳۳۰) عده‌ی بی‌شماری از اعضا و رهبران فداییان اسلام دستگیر و راهی زندان شدند، اما آیت‌الله کاشانی همگان را به صبر و ادامه‌ی مبارزه علیه استعمار دعوت کرد. این روند تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به صورت «وحدت در برابر دشمن خارجی» و «اتحاد در مسیر مبارزه» وجود داشت.

اما با استعفای دکتر مصدق، نهضت در بحران و سرگشتگی فرو رفت. با روی کار آمدن یکی از قوی‌ترین مهره‌های استعمار به نام احمد قوام ورق برگشت. با بیان این‌که دین از سیاست جداست و کشتی را کشتی‌بان دیگر آمده،  اعلام شد با هر جنبش و حرکتی برخورد خواهد شد.

در این مقطع حساس، آیت‌الله کاشانی دو اعلامیه‌ی مهم صادر کرد؛ اول تهدید دربار که اگر قوام کنار نرود، حرکت علیه دربار با راهبری خودم آغاز خواهد شد و دیگر، پیام به ارتشیان و سربازان که به سوی مردم آتش نگشایید. در حقیقت آیت‌الله کاشانی با این دو اعلامیه و نیز مصاحبه‌های بعدی، روند نهضت را به سامان رساند. با این‌که قوام دستور دستگیری آیت‌الله کاشانی را صادر کرد، اما حضور مردم در صحنه‌ی مبارزه، درگیری‌های خونینی در تهران و برخی شهرها به وجود آورد. با اوج‌گیری نهضت اساس حکومت تهدید شد و بار دیگر دکتر مصدق به صدارت رسید.
گزیده بیانات
درس‌های مشروطه

متأسفانه پس از آن، اختلاف و به تدریج رویارویی پدید آمد و در نتیجه این نهضت ملی با یک کودتای ساده و سریع و بدون مقاومت مردمی! شکست خورد و افزون بر ۲۵ سال، ایران تبدیل به یک زندان بزرگ توسط استعمار غرب خاصه آمریکا و استبداد شاهنشاهی شد.

* با توجه به مباحثی که گفته شد، مهم‌ترین عوامل شکست دو بیداری ملی در زمان مشروطه و ملی شدن نفت کدامند؟
تبریزی: شکست نهضت مشروطه به دلایل زیر اتفاق افتاد:
۱. حاکمیت استبدادی تغییر اساسی نکرد و مستبدین ماندگار شدند و پس از پیروزی نهضت دوباره در جایگاه قدرت قرار گرفتند. مانند قوام الملک، شوکت الملک فرمانفرما، وثوق‌الدوله و ...
۲. عوامل استعمار -در ابتدا روس و انگلیس و سپس انگلیس- در درون نهضت نفوذ و سلطه داشتند. تشکیلات فراماسونری خصوصاً «جامع آدمیت» «لژ بیداری» و سپس جریانات استعماری از قبیل عوامل بهائیت، گروه‌های تبشیری، انجمن اخوت و ... زمام امور فکری و سیاسی را قبضه کردند.
۳. عدم حاکمیت قانون با تمام نواقص و اشکالاتی که بر قانون اساسی وارد بود.
۴. انعقاد قراردادهای استعماری به بهانه‌ی وضعیت بد اقتصادی که در اثر آن، اقتصاد ایران وابستگی تدریجی به غرب پیدا کرد.
۵. عملکرد نادرست مطبوعات و حرکت ضد دینی و ضد ملی برخی اهل قلم و نیز نقش مدارس خارجی در هویت‌زدایی از جامعه‌ی ایران
۶. وابستگی برخی احزاب، جمعیت‌ها و انجمن‌های عصر مشروطه به غرب
۷. چندگانگی رهبری و تشتت در سطوح رهبری و مردم
از نظر نوع رویکردها این سه رویداد با هم متفاوت هستند. در انقلاب مشروطه گفتمان یا رویکرد غالب، رویکرد ضد استبدادی بود نه ضد استعماری. این در حالی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، رویکرد غالب رویکرد ضد استعماری بود. اما در انقلاب اسلامی این دو وجه درهم تنیده شده بودند. لذا حرکتی ضد استبدادی و ضد استعماری شکل گرفت.

اما در نهضت ملی شدن نفت:
۱. عدم حاکمیت یک ایدئولوژی در نهضت و شاید به تعبیر برخی، عدم وجود ایدئولوژی
۲. تعارض در رهبری؛ از یک طرف آیت‌الله کاشانی که خواهان وحدت جهان اسلام در برابر استعمار بود و جایگاه خاص در میان مراجع، علما و جریانات اسلامی داشت و از سوی دیگر دکتر محمد مصدق که به عنوان یک چهره‌ی ناسیونالیست شناخته می‌شد.
۳. وجود استبداد و قدرت دربار
۴. عدم نگرش همه‌جانبه به استعمار چه در شکل شرقی چه غربی و شاید نوعی شیفتگی و وابستگی فکری سیاسی به آمریکا به عنوان مدافع دموکراسی و عدم سابقه‌ی استعماری
۵. نفوذ عوامل استعمار در درون نهضت و جریانات مدافع نهضت
۶. توطئه‌ی چپ‌روی و راست‌روی مطبوعات و احزاب گونا‌گون که باعث گسترش اختلاف شد؛ خاصه مطبوعات مدافع دولت که پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ علیه روحانیت، جریانات مذهبی و آیت‌الله کاشانی فعالیت کردند.

* مورد انقلاب اسلامی در ایران هم در نظریه‌پردازی، هم در رهبری و هم در نتیجه با مشروطه و ملی‌شدن نفت تفاوت دارد. مهم‌ترین دلایل این تفاوت چیست؟
رجبی: عواملی که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد از یک طرف رهبری واحدی بود که از ۱۵ سال  قبل از آن هدایت نهضت را در دست گرفته بود. البته در این مسیر علما و مراجع دیگر نیز به امام یاری می‌رساندند اما خط و جهت کلی خطی بود که امام راحل رحمه‌الله ارائه داده بود و بر همان اساس هم نهضت را پیش برد.

عامل رهبری، عاملی بسیار مهم و اساسی در این سه جریان تأثیرگذار تاریخی محسوب می‌شود. شما می‌ببنید که در انقلاب مشروطه ما «رهبران» داریم ولی «رهبر» نداریم و این رهبران با خط مشی‌ها و تلقی‌های مختلف چه در تهران که کانون حوادث محسوب می‌شود و چه در نجف که مغز متفکر و مقوم ملت به حساب می‌آید، پراکنده هستند. از یک طرف شما کسانی را مثل آقا شیخ فضل‌الله نوری دارید که تلقی‌اش تلقی اسلامی است و تصورش این است که نظام جدید که می‌آید، یک نظام اسلامی را استوار می‌کند، اما از طرف دیگر برای خیلی‌ها این تصور نبود. همین تفاوت نظر را در مراجع نجف می‌توان دید. حالا بگذریم از نحله‌ها و گروه‌های دیگر مانند لیبرال‌ها یا سوسیال‌دموکرات‌های عصر مشروطه که اصلاً این نگاه را نداشتند.

در نهضت ملی هم تقریباً همین نکته وجود داشت. درست است که آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق نقش مؤثری داشتند ولی هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانست نهضت را هدایت و رهبری کند. اگر هم فرض بگیریم که رهبری کامل ماجرا را آیت‌الله کاشانی داشت، چرا در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ که مصدق خانه‌نشین شد، باز آیت‌الله کاشانی تلاش کرد او را سر کار بیاورد؟ چرا در آن آخرین روزهای دولت دکتر مصدق، باز آیت‌الله کاشانی در نامه‌ای از مصدق خواست که به صدارت برگردد؟ این‌ها به این دلیل بود که منفعت کشور در خطر بود.

اما در انقلاب اسلامی، رهبری سیاسی و مذهبی نهضت به طور کامل در شخص امام خمینی رحمه‌الله خلاصه شده بود. داشتن رهبری واحد -به ویژه جایگاه معنوی که رهبری داشت و قداستی که در هیچ کدام از رهبران دو حرکت قبلی نبود- خود عامل بسیار تعیین‌کننده‌ای به شمار می‌رفت. فراگیری انقلاب در بین آحاد مردم هم که در انقلاب اسلامی وجود داشت و این همدلی که مردم شهر و روستا با امام خمینی رحمه‌الله پیدا کرده بودند، نه در نهضت ملی بود و نه در انقلاب مشروطه. انقلاب مشروطه از چند شهر اصلی تجاوز نکرد و حتی به شهرهای دیگر هم کشیده نشد تا چه رسد به روستاها.

عامل دیگر این‌که در جریان انقلاب اسلامی ایران مشخص بود که چه چیزی باید برود و چه چیزی باید بیاید؛ یعنی نظام سلطنتی باید به طور کامل برچیده می‌شد و جمهوری اسلامی بایستی جایگزین آن می‌گردید. لفظ جمهوری در واقع به این معنی بود که این نظام، سلطنتی و موروثی نیست و اسلامی هم یعنی قوانین نظام جدید مبتنی بر شرع و اسلام خواهد بود. همان‌طور که پیش تر هم ذکر شد در انقلاب مشروطه وجه سلب و ایجاب به هیچ وجه با هم سنخیت نداشتند، از این رو در انقلاب مشروطه، تلقی‌های کاملاً لیبرالی تا تصورهای کاملاً دینی وجود دارد و این تلقی‌های مختلف نشان از این بود که در ایجاب قضیه، اصلاً دیدگاه روشنی وجود ندارد و حال آن‌که در انقلاب اسلامی این شأن سلب و ایجاب کاملاً با هم سنخیت داشت.

نکته‌ی دیگری که شاید بتوان به موارد بالا افزود، عامل تأثیرگذار تجربه‌ی تاریخی و شرایط زمانه است. به عبارت دیگر کامیابی‌ها و ناکامی‌های سیاسی و تجربیات تلخ و شیرین گذشته همه دست‌مایه‌ی انقلاب اسلامی و رهبری امام رحمه‌الله شد. به نظر من ایشان تجربیات موفق و ناموفق سده‌ی معاصر را در جریان انقلاب اسلامی خلاصه کرده و استفاده نمودند. در واقع تجربیات سیاسی گذشته دست‌مایه‌ای شد هم برای ارتقا و هوشیاری مردم و هم برای رهبری انقلاب اسلامی که دیگر آن تجربیات اشتباه گذشته در این نهضت تکرار نشد.
 
عامل دیگر این‌که انقلاب اسلامی در زمانه‌ای رخ داد که وسایل ارتباط جمعی تا حد زیادی توسعه پیدا کرده بود و مردم شهرها و روستاها می‌توانستند از طریق رادیو و تلویزیون و روزنامه در جریان حوادثی که رژیم بر مردم تحمیل می‌کرد و نیز پیام‌های انقلابی امام رحمه‌الله قرار گیرند‌. اما در دوره‌ی انقلاب مشروطه، توسعه‌ی وسایل ارتباطی تا این حد نبود و صرفاً تعداد محدودی روزنامه‌ی دولتی و شب‌نامه منتشر می‌شد.

تبریزی: در ۱۵ خرداد که نقطه‌ی عطف در تاریخ ما محسوب می‌شود، یک جریان اسلامی به رهبری امام رحمه‌الله منهای تمام گروه‌ها و جریان‌های ناسیونالیستی و چپ و راست، علیه شرق و غرب و استبداد شاهنشاهی قیام کرد و تصریح نمود ما یک هدفی داریم و آن هم فقط اسلام است و برای اسلام حرکت می‌کنیم و برای اسلام سیلی می‌‌خوریم. در واقع روند حرکت امام خمینی دارای پنج خصیصه بوده است: ۱. ضد استبدادی؛ ۲. ضد استعماری؛ ۳. نفی کامل سلطه‌ی شرق و غرب؛ ۴. وحدت کلمه و ۵. شعار اصلی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به عناون سرلوحه‌ی کار. امام خمینی رحمه‌الله اسلام را نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم می‌خواست و این‌گونه هدف و چارچوبش را مشخص کرده بود.

یکی از آفات نهضت‌ها و انقلاب‌ها این است که رهبری یا رهبران مسائل اصلی را رها می‌کنند و یا در اصلی و فرعی کردن مسائل دچار مشکل می‌شوند. امام رحمه‌الله از همان ابتدا محورهای اصلی را دائماً گوشزد و تأکید می‌کردند. دائماً تصریح داشتند که یادتان نرود آمریکا دشمن ماست، صهیونیسم دشمن ماست؛ مسأله‌ای که متأسفانه در دو نهضت مشروطه و ملی‌شدن صنعت نفت رخ نداد.

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای