Khamenei.ir

1391/12/15

مقدمات ضروری در حرکت علمی کشور

|گفتاری از دکتر عادل پیغامی، استادیار اقتصاد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام درباره‌ی آسیب‌شناسی رشد علمی در ایران|

حدود یک‌دهه از آغاز جهش علمی ایران می‌گذرد؛ روندی که مرحله‌ای منطقی از پروژه‌ی تمدن‌ساز انقلاب اسلامی به حساب می‌آید. این روند تاکنون دستاوردهای مهمی دربرداشته است.

هر انسانی به اهمیت بی‌بدیل علم در هرگونه پیشرفت و تحول اذعان می‌کند و علم را در کنار عناصر دیگری همچون حیات، عدالت، آزادی و استقلال، مطلوبی بالذات می‌داند که دیگر مطلوب‌های انسانی در گرو تحقق آن است. پس همه‌گونه فداکاری و هزینه برای دستیابی به آن موجّه است. به‌ویژه ‌که اقتصاددانان با طرح این ویژگی مهم ذاتی در عرصه‌ی علم که مشمول قانون بازدهی نزولی نمی‌شود، بر این مهم تأکید دارند که در قرن جاری برای خلق ارزش پایدار، راهی جز اقتصاد مبتنی بر دانش، و پیشرفت مبتنی بر علم وجود ندارد.

در باب چگونگی نیل به اهداف فوق، سخن بسیار است. در دهه‌ی گذشته ما گام‌های بلندی برداشته‌ایم؛ چه به لحاظ روحی در بدنه‌ی نخبگان جوان و چه از لحاظ سازمانی در تدبیر علمی کشور. ضمن این‌که زیرساخت‌های فرهنگی، گفتمانی، اداری، اسنادی و حتی شبکه‌ای و سازمانی را نیز به تناسب نیازها و امکانات فراهم آورده‌ایم. در این عرصه گاهی حتی خارج و متفاوت از مدل‌های رایج تولید علم عمل کرده‌ایم و روش‌های بومی نوینی را آزموده‌ایم که استعاره‌ی «گلخانه» نمونه‌ای از آنها به شمار می‌آید. طلیعه‌ی نتایج نیز به‌ قدری آشکار است که نه از سوی دوست و دشمن قابل انکار، و نه نیازی به تکرار آن است.
«علوم انسانی اقتدارآفرین» دو شاخه دارد؛ یکی خود این علوم انسانی مانند سیاست، اقتصاد، حقوق، روان‌شناسی و ... که با پیشرفت در این زمینه‌ها می‌توان جامعه را به‌درستی مدیریت کرد. شاخه‌ی دیگر این است که تمامی علوم فنی و مهندسی اگر بخواهند اقتدارآفرین باشند، باید بر بستر مناسبی از علوم انسانی قرار بگیرند.

اما با نگاهی به کارنامه‌ی این سال‌ها می‌توانیم آسیب‌ها و کاستی‌ها را شناسایی کنیم و با اهتمام به رفع آنها، تداوم این حرکت را تضمین کنیم. همچنین می‌توان «ای‌کاش‌ها»یی را در این زمینه مطرح کنیم؛ به این امید که بتوانیم این‌گونه خلأها را آگاهانه و هوشمندانه پر کنیم و کمتر دل به اتفاقات برنامه‌ریزی‌نشده ببندیم.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif مدیریت دانش
به نظر می‌رسد در مجموعه‌ی امور مربوط به «مدیریت دانش» باید آن‌چه را که رهبر انقلاب اسلامی تاکنون گفته‌اند، تکمیل و دنبال کنیم. ایشان طی این مدت، منظومه‌ای نسبتاً جامع و نقشه‌ی راهی از اقدامات راهبردی و عملیاتی در عرصه‌ی علم را تصویر کرده‌اند، اما فارغ از ابعاد راهبردی مسأله و در سطوح عملیاتی، مطرح‌نشدن برخی مباحث تکمیلی ممکن است به این معنی باشد که ورود بیش از این به مقولات این‌چنینی را وظیفه‌ی خود نمی‌دانند و حلقه‌های بعدی مدیریتی کشور -شامل مدیران و عالمان متعهد- باید به دنبال تعریف و طراحی عملیاتی این موارد باشند.

البته ایشان مجموعه‌ی اقدامات راهبردی یا کلان خود را تماماً ایفا کرده‌اند و تاکنون اهتمام ویژه‌ای به امور زیرساختی در مدیریت دانش و فرایند تولید علم مبذول داشته‌اند. مثلاً «نقشه‌ی جامع علمی» جزء «زیرساخت‌های اسنادی» حرکت علمی است که کشور ما فاقد آن بود و رهبری آن را مطرح کردند. یا «بنیاد علمی نخبگان» و «سند نخبگانی کشور» از «زیرساخت‌های سازمانی و نهادی» این حرکت به‌ شمار می‌روند که ایشان به آنها ورود داشته‌اند. ایشان در همان سال‌های ابتدایی رهبری‌شان، در سفری به قم با تأسیس و راه‌اندازی «مرکز کامپیوتری علوم اسلامی (نور)»، آغازگر راهی شدند که از کارهای زیرساختی در زمینه‌ی فراوری اطلاعات است و امروزه در جهان اسلام بی‌بدیل است.

جالب این‌که رهبر انقلاب حتی اهمیت و ضرورت تهیه‌ی طبقه‌بندی مفاهیم و علوم از دیدگاه اسلامی-ایرانی را هم مطرح ساخته و اجرای آن را به مجموعه‌ای واگذار کرده‌اند. از نظر کسی که در مدیریت دانش و تولید علم کار می‌کند، اهمیت تبویب و طبقه‌بندی دانش، زیرساختی بسیار مهم و ضروری است که حاکی از ورودی هوشمندانه است. به نظر بنده، در سطح راهبردی و زیرساختی، تدبیر و راهبری رهبر انقلاب اسلامی ستودنی است.

با این‌همه، دامنه‌ی امور زیرساختی علمی و عملیاتی‌شدن اهداف، فقط به این موارد ختم نمی‌شود. وظیفه‌ی نخبگان و مدیران کشور این است که دیگر زمینه‌های زیرساختی را شناسایی کنند و به آن بپردازند. یا این‌که مسائل زیرساختی را که ایشان مطرح کرده‌اند، دنبال کنند و کار را تا تحقق کامل آنها ادامه دهند.
العلم سلطان | وضعیت علوم انسانی

 

در ادامه خواهم کوشید برخی حلقه‌های ناقص یا کمرنگ جهش علمی کشور را مورد توجه قرار دهم و به این سؤال پاسخ گویم که برخی مقدمات واجب برای تحقق این واجب (تولید علم) کدام است.

۱. طبقه‌بندی علم
طبقه‌بندی و تبْویب علم (نه طبقه‌بندی علوم) و استخراج هندسه‌های معرفتی و محتوایی از حوزه‌های مختلف در قالب «دسته‌بندی » یا «طبقه‌بندی » یا «گونه‌شناسی »، و سپس کدگذاری  شاخه‌ها و گونه‌های به‌دست‌آمده، از أهمّ واجبات تولید علم است. در طول تاریخ علم نیز هر که تبویب علم را کرده، پرچم رهبری علمی را نیز هم به دوش گرفته است؛ مانند مرحوم شیخ طوسی رحمه‌الله در تبویب فقه.

اقدامات مجموعه‌هایی در حوزه یا دانشگاه و سازمان مدارک علمی کشور (ایران‌داک) در طراحی تزاروس‌های علوم مختلف، هرچند خوب و قابل تقدیر، اما ناقص است. در بسیاری عرصه‌های دانش هنوز طبقه‌بندی جامعی نداریم و در بازیابی و فراوری دانش و مدیریت علم و پژوهش و رصد و پایش نتایج و تبعات و نهایتاً علم‌سنجی، فاقد ابزارهای مناسب هستیم. بدنه‌ی علمی کشور در این زمینه نیازمند یک انقلاب است تا بتواند مرجعیت و راهبری عرصه‌های علمی به‌ویژه علوم انسانی را برای ایران اسلامی به ارمغان آورد. این مهم در منظومه‌ی سیاست‌های جهش علمی کشور مغفول و نیازمند سرمایه‌گذاری انسانی و مالی عاجل و هدفمند است.

۲. ابزارهای لازم برای تولید علم
علم چیزی جز حرکت از معلومات به مجهولات نیست. به زبان امروزی، علم مساوق و مساوی است با فراوری داده‌ها و تولید اطلاعات جدید. ابزارها و آلاتی همچون انواع منطق صوری، ریاضی، جدید و منطق ماده، ابزارهای نوین تصویرسازی و الگوریتم‌های بازنمایی و تصمیم‌سازی -مثل نظریه‌ی بازی‌ها- روش‌شناسی، روش تحقیق‌های کمّی و کیفی، گونه‌های مختلف مدل‌سازی و ... از ابزارهای لازم و مقدمات غیر قابل اغماضی است که بدنه‌ی علمی کشور ما در آنها نیز نیازمند انقلابی عظیم و سریع است. با تجهیز سرمایه‌های انسانی و جامعه‌ی نخبگانی به این ابزارها، می‌توان حرکت و جهش علمی ایران را به‌مراتب ارتقاء داد. ضعف موجود حوزه و دانشگاه در باب تجهیز به این ابزارهای تحلیلی و مفهومی واضح است. ای‌کاش مراکز سیاست‌گذاری علمی همواره بدنه‌ی علمی کشور را در این باب رصدی دائمی می‌کردند تا هم وضع موجود معلوم‌تر شود و هم روند تغییرات آن.

از جمله ابزارهای نوینی که در این باب بسیار راهبردی است و می‌تواند عقب‌ماندگی‌های بزرگ را برطرف سازد، علوم جدید رایانه‌ای است. در باب همان مرکز کامپیوتری نور، شروع واقعاً خوبی داشتیم، اما این کار باید ادامه پیدا می‌کرد و وارد مراحل بعدی فرایند استفاده از علوم رایانه‌ای می‌شد. مثلاً باید شاخه‌های مختلف این علم، پای مسأله‌ی «فراوری اطلاعات» می‌آمد و طوری برنامه‌ریزی می‌شد که در محدوده‌ی زمانی پنج یا ده‌ساله و گذشته از «بازیابی داده و اطلاعات»، به «فراوری هوشمند اطلاعات» یا «سیستم‌های هوشمند پشتیبانی تصمیم» برسیم.

۳. برنامه‌ریزی آموزشی و پژوهشی
جریان علم و تولید و اشاعه و ثمربخشی آن باید مدیریت شود. یکی از مهم‌ترین ابزارهای تحلیل و تدبیر حوزه‌ی علم، عرصه‌ی مدیریت آموزشی و پژوهشی است. سرمایه‌ی انسانی و اجتماعی لازم برای تولید علم و جنبش نرم‌افزاری از مسیر این دو فرایند می‌گذرد. تداوم جهش علم کشور منوط به تغییر وضع، سواد و توان موجود در عرصه‌ی مدیریت آموزشی و پژوهشی کشور است. مثلاً «دانش برنامه‌ریزی درسی» از ابزارهای مغفولی است که در ارتقای رابطه‌ی نظام با دانشگاه و نخبگان یا مسأله‌ی محورشدن حوزه‌ی علمیه و ورود آن به نیازهای کشور و انقلاب می‌تواند نقش بسزایی ایفا نماید.
در مجموعه‌ی رشد علمی پرشتاب کشور، «کمرنگ بودن سهم علوم انسانی» بسیار به چشم می‌آید. رهبر انقلاب چند سالی است که به‌طور جدی‌تر به این حوزه نیز ورود کرده‌اند. البته ممکن است این کمرنگ‌تر بودن و در اولویت‌های بعدی قرارگرفتن، آگاهانه بوده باشد.

رهبر انقلاب در سفرهای خود به قم، بارها ضرورت علوم انسانیِ اسلامی، ضرورت بازنگری در برنامه‌های درسی حوزه و متناسب‌شدن حوزه و برنامه‌هایش با نیازهای واقعی و عینی انقلاب و نظام را مطرح کرده‌اند، اما ای‌کاش این سخنان ایشان تبدیل به یک نهاد (و نه الزاماً سازمان) و جریان می‌شد و پایه‌ی یک تحول در پویایی فرایند برنامه‌ریزی درسی را فراهم می‌کرد. مثلاً با راه‌اندازی دوره‌ها و کارگاه‌های آموزشی کوتاه‌مدت یا مقاطع دکتری آموزشی و پژوهشی، متخصصان برنامه‌ریزی درسی متناسب با این مقصود در حوزه تربیت شوند و سرفصل‌های درسی را بازنگری کنند.

۴. علوم پیرامونی
از دیگر مقدمات واجب و نسبتاً مغفول برای تولید و جهش علمی، علومی هستند که مقدمه‌ی آن تولید علم باشند و محیط پیرامونی و ترتیبات نهادی و بستر لازم برای علم هدف‌گذاری‌شده را تأمین ‌کنند. دانش‌هایی همچون اقتصاد تولید علم، سیاست‌گذاری علم و فناوری، مدیریت دانش، علم‌سنجی، حقوق مالکیت فکری، جامعه‌شناسی علم و فناوری و ... از این مقوله‌اند که نداشتن ذخیره‌ی معرفتی لازم از آنها، تولید علم بومی و مشارکت آن در زنجیره‌ی تأمین ارزش و خلق ثروت را ناممکن جلوه می‌دهد.

حتی رشد فنی-مهندسی کشور هم در بستری از علوم انسانی معنی پیدا می‌کند. فرض کنید ما در علم فیزیک بسیار رشد کنیم. این خوب است، اما وقتی می‌تواند تبدیل به محصول شود که آن را تجاری‌سازی کنیم. از همین‌جا به عرصه‌ی علوم انسانی و مشخصاً اقتصاد پامی‌گذاریم. پس موفقیت علوم فنی و مهندسی نیز نیازمند حاشیه‌ی پررنگی از علوم انسانی است. انکوباتورهای تولید ثروت از علم (که باید نوزاد را درون آن بگذاریم تا رشد کند) همگی از سنخ علوم انسانی هستند.

۵. علوم انسانی
در مجموعه‌ی رشد علمی پرشتاب کشور، «کمرنگ بودن سهم علوم انسانی» بسیار به چشم می‌آید. رهبر انقلاب چند سالی است که به‌طور جدی‌تر به این حوزه نیز ورود کرده‌اند. البته ممکن است این کمرنگ‌تر بودن و در اولویت‌های بعدی قرارگرفتن، آگاهانه و عامدانه بوده باشد. یعنی به دلایلی موجه، تعمدی بوده که اول علوم فنی و مهندسی مطرح شود. برجسته‌کردن دستاوردها و پیشرفت‌های علوم فنی مهندسی از یک وجهْ مقدم است، چون زودتر مردم را قانع می‌کند. وقتی یک موشک دوربرد را مثلاً با برد ۲۰۰۰ کیلومتر پرتاب می‌کنیم، همه می‌گویند کشور رشد کرده است، اما اگر بخواهیم در میان‌مدت یا بلندمدت رشد علمی خود را در درون و بیرون از کشور نشان دهیم، نمی‌توانیم این‌ها را باعث اقتدار بدانیم.

«علوم انسانی اقتدارآفرین» دو شاخه دارد؛ یکی خود این علوم انسانی مانند سیاست، اقتصاد، حقوق، روان‌شناسی و ... که با پیشرفت در این زمینه‌ها می‌توان جامعه را به‌درستی مدیریت کرد و بر مشکلاتی مانند بیکاری، تورم و ... غلبه کرد و به اقتدار دست یافت. شاخه‌ی دیگر این است که تمامی علوم فنی و مهندسی اگر بخواهند اقتدارآفرین باشند، باید بر بستر مناسبی از علوم انسانی قرار بگیرند. چه بخواهیم از علم ثروت تولید کنیم و چه امنیت و عدالت، باید به علوم انسانی متناسب با آن بپردازیم.
کشور به دام سندنویسی کلان افتاده و این به یک معضل تبدیل شده است و چون وزن توجه به زیرساخت‌های اسنادی بالا رفته، همه تنها در هر زمینه‌ای که رهبری مطرح می‌کنند، سیاست‌های کلی می‌نویسند! وقتی به خود عرصه‌ها وارد می‌شویم، می‌بینیم کارهای اولیه روی زمین مانده است.

در نظام آموزشی دبیرستانی ما سهم علوم ریاضی و تجربی حدود ۵۰ درصد و سهم همه‌ی علوم انسانی چیزی حدود ۶ درصد است. تازه ریاضیات، خودش چندین و چند شاخه دارد که برخی از آنها مانند «نظریه‌ی بازی‌ها» به علوم انسانی نزدیک است و با آن تماس دارد. این جزء علوم و فنون استراتژیک است و تصمیم‌گیری‌های عقلایی را در هر وضعیتی بررسی می‌کند تا تصمیمات راهبردی در مواقع حساس به‌درستی گرفته شود. این‌گونه بخش‌های ریاضیات هم متأسفانه در برنامه‌ی درسی و نظام آموزشی ما مفقود و مغفول است.

۶. نهادسازی
اگر بخواهیم مباحث را دسته‌بندی کنیم، مجموعه‌ای از مطالب را می‌توانیم در زمینه‌ی «نهادسازی» مطرح کنیم. یک مسأله‌ی دیگر که همین‌جا مطرح است، نبود کانون یا نهادی است که این‌گونه بحث‌ها و نقدها و اصلاحات و تکمله‌ها را انجام دهد تا به خروجی مناسب و قابل استفاده‌ای برسد. متأسفانه ظاهراً چنین نهادی وجود ندارد.

۷. سندنویسی
یک محور مهم دیگر، «مسأله‌ی سندنویسی» است. شاید بتوان چنین آسیب‌شناسی کرد که در مواردی، کشور به دام سندنویسی کلان افتاده و این به یک معضل تبدیل شده است و چون وزن توجه به زیرساخت‌های اسنادی بالا رفته، همه تنها در هر زمینه‌ای که رهبری مطرح می‌کنند، سیاست‌های کلی می‌نویسند! وقتی به خود عرصه‌ها وارد می‌شویم، می‌بینیم کارهای اولیه روی زمین مانده است. در حالی که در اندیشه‌ی رهبر انقلاب این دقت و توجه را داریم.

۸. آینده‌شناسی
حوزه‌های «راهبردی و آینده‌شناسی» هم اهمیت دارد. مثلاً رهبر انقلاب می‌گویند بر پایه‌ی اطلاعات و تحلیل‌های موجود در حوزه‌ی انرژی، چهل سال بعد چنین خواهد شد و اگر فلان‌کار را نکنیم، کشور چنان خواهد شد. پس حوزه‌های علم و فناوری باید فعال شوند. این‌ها نگاه‌های راهبردی است. متأسفانه در این‌جا هم علوم انسانی کمرنگ است. مثلاً در حوزه‌ی اقتصاد، رهبری دست‌ کم از سال ۱۳۸۰ ورود پیدا کرده‌اند و به آن اهمیت داده‌اند. همان‌گونه که در فرهنگ از دهه‌ی ۷۰ وارد شده‌اند و درباره‌ی شبیخون فرهنگی هشدار داده‌اند. در زمینه‌‌ی مسائل علوم انسانی در کشور ایشان ورودهای راهبردی خوبی دارند، اما وقتی ترجمان علمی همین موضوع‌ها را در سطح دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌ها دنبال می‌کنیم، متأسفانه آن رنگ و بو را نمی‌بینیم.

پیوندهای مرتبط:

در این رابطه ببینید:

ارسال پیوند با پیامک
بالای صفحه

دفتر حفط و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای